بصره
يكى از شهرهاى مهم و بزرگ و بندرى عراق در كنار اروند رود(شط العرب)و نزديكخرمشهر است و داراى كشتزارها و نخلستانهاى بسيار. (12) معناى لغوى بصره،زمين سخت،سنگلاخ و پر سنگريزه است.نام قديمى آن منطقه،خريبه،تدمر و مؤتفكه بوده است.بهكوفه و بصره،عراقين هم مىگفتند.بصره در سال 14 هجرى،در زمان عمر بن خطاببنا شد.بناى آن شش ماه قبلاز كوفه بود.مدتى هم پايتخت امويان شد.لقبهاى قبة الاسلامو خزانة العرب هم به آن دادهاند.
على«ع»در زمان خلافتخويش با شورشيان بصره جنگيد و آن درگيرى به جنگجمل شهرت يافت.در نهج البلاغه،در موارد متعددى امير المؤمنين از بصره و مردم آنمذمت كرده است،از جمله:«لعنك الله،يا انتن الارض ترابا و اسرعها خرابا و اشدهاعذابا،فيك الداء الدوى.قيل:ما هو يا امير المؤمنين؟قال:كلام القدر الذى فيه الفرية علىالله سبحانه و بغضنا اهل البيت و فيه سخط الله و سخط نبيه و كذبهم علينا اهل البيت واستحلالهم الكذب علينا» (13) كه نشاندهنده تفكرات انحرافى و موضعگيريهاى مخالف بااهل بيت است.بصره در آغاز مركزطرفداران عثمان بود،ولى پس از خلافت على«ع»
مركز تشيع شد،اما همچنان كسانى در آنجا نسبت به آل على،عناد داشتند.
امام صادق«ع»در حديثى فرموده است:پس از كشته شدن حسين بن على«ع»همه چيزو همه كس بر آن حضرت گريست،مگر سه چيز:بصره،دمشق و آل حكم بن عاص. (14) واين كلام على«ع»معروف است كه به ابن عباس،والى آن حضرت بر بصره،نوشت:«اعلمان البصرة مهبطابليس و مغرس الفتن...» (15) بدان كه بصره،فرودگاه شيطان و كشتگاهفتنههاست.
در نهضت عاشورا،امام حسين«ع»به شش نفر از شخصيتهاى بصره نامه نوشت و آنانرا به يارى خويش براى گرفتن حق،دعوت كرد.اين شش نفر كه هر كدام،رئيس گروهىبودند، عبارت بودند از:مالك بن مسمع،احنف بن قيس،منذر بن جارود،مسعود بن عمرو،قيس بن هيثم و عمر بن عبيد الله.نامه رسان و پيك امام حسين«ع»براى رساندن اين پيام،غلامش سليمان بود.برخى از اينان،به امام جواب سرد دادند،برخى فرستاده امام را نزدابن زياد فرستادند.از شخصيتهاى بصره،يزيد بن مسعود به نداى امام لبيك گفت و باتشكيل جلسه، قبايل عرب را به يارى آن حضرت دعوت كرد،آنان نيز خوشحال شده،اعلام حمايت كردند.درپى آن نامهاى به امام نوشت و اعلام هر گونه حمايت و يارى كرد.
ولى نامه،روز عاشورا وقتى به دست امام حسين«ع»رسيد كه اصحاب و يارانش شهيدشده بودند.از سوى ديگر،يزيد بن مسعود وقتى آماده يارى امام شده بود كه خبر شهادتآن حضرت به بصره رسيد. (16) يزيد بن نبيط بصرى نيز به اتفاق دو پسر و غلامش به نداىامام لبيك گفته،خود را به مكه رساندند و از آنجا همراه امام به كربلا آمدند و شهيد شدند. (17) گرچه برخى از شهداى كربلا از شيعيان بصره بودند،اما بصره در مجموع،موضعشايستهاى دربرابر ابا عبد الله«ع»و نهضت او نداشت.سابقهاش نيز در حمايت ازاهل بيت،خوب نبود.
«امروز،مردم بصره اغلب شيعه اثنى عشرىاند و بخشى هم اخبارى.از غلات شيعههم چون شيخيه و صوفيه در بصره ساكن هستند.اكثر عشاير نواحى اين منطقه،ايرانىتبارند و فارسىو تركى را هم مثل عربى مىدانند و با آن تكلم مىكنند.» (18)
بلا و كربلا
بلا هم به معناى رنج و محنت و گرفتارى است،هم به معناى آزمايش و امتحان.اغلب،رنجها و گرفتاريها مايه آزمون انسانها در زندگى و در طريق ديندارى است.كربلا(كرب وبلا)نيز آميختهاى از عظيمترين رنجها و محنتها بود و هم بزرگترين آزمايش تاريخى براىاهل حق و باطل،تا موضع خويش را مشخص سازند.وقتى سيد الشهدا«ع»به اين سرزمينرسيد،پرسيد: اينجا چه نام دارد؟گفتند:كربلا،چشمان آن حضرت پر از اشك شد وپيوسته مىفرمود:«اللهم انى اعوذ بك من الكرب و البلاء»و يقين كرد كه شهادتگاه خودو يارانش همين جاست و فرمود: «هذا موضع كرب و بلاء،هاهنا مناخ ركابنا و محط رحالناو سفك دماءنا». (24) اينجا سرزمين رنجو گرفتارى و بلاست،اينجا محل فرود آمدن ما وجايگاه ريخته شدن خونهاى ماست.
آميختگى اين سرزمين و اين نام با شدايد و رنجها پيش از آن نيز از زبان اولياء خدا نقلشده است.حضرت عيسى«ع»وقتى بر اين سرزمين گذشت،اندوه او را فرا گرفت و آنزمين را«ارض كرب و بلاء»دانست. (25) روزى حضرت رسول«ص»براى دخترشفاطمه«ع»از شهادت حسين«ع»در آينده سخن مىگفت،در حالى كه حسين«ع»كودكىدر آغوش مادر بود.حضرت زهرا«ع»از پدر پرسيد:آن جا كه فرزندم كشته مىشودكجاست؟فرمود:كربلاست،سرزمين محنت و رنج بر ما و بر امت...«موضع يقال لهكربلاء و هى دار كرب و بلاء علينا و على الامة[الائمة]...». (26) اگر كربلا را سرزمين آزمايش به حساب آوريم،هم آزمايش خلوص،فداكارى و عشقابا عبد الله«ع»و خاندان و ياران اوست كه در كوره رنجها و شهادتها و داغها و مصيبتها، جوهره ذاتى و بعد متعالى آنان و ميزان صدق عقيده و ادعايشان به ظهور رسيد، همآزمايشگاه كوفيان و مدعيان نصرت و يارى و نيز حكام اموى بود كه نسبت به فرزند پيامبرو حجت الهى آنگونه رفتار كردند.ابا عبد الله«ع»نيز در اشاره به جنبه آزمونى بلاها دركشف جوهره ديندارى و ميزان تعهد،در خطابهاى كه در منزلگاه«ذو حسم»(و بقولى دركربلا)ايراد نمود،فرمود:«...ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونهما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون». (27) مردم بنده دنيايند و دين بر زبانشانشيرين است و تا زندگيهاشان بچرخد و آسوده باشند،دم از دين مىزنند.اما آنگاه كهبا«بلا»آزموده شوند،دينداران اندك مىشوند.
چه آزمايشى سختتر از اينكه حجتخدا را در محاصره دشمنان ببينند و بخاطر دنياطلبى و بيم از مرگ،دست از يارى او بردارند!به همين جهت،وقتى امام در طول راه ازبعضى يارى خواست و آنان روحيه فداكارى و جهاد در ركاب امام را نداشتند،حضرتفرمود كه از منطقه دور باشند،چرا كه هر كس نداى نصرت خواهى امام را بشنود و يارىنكند،گرفتار عذاب الهىخواهد شد،«فو الله لا يسمع واعيتنا احد و لا ينصرنا الا(هلك)
البه الله فى نار جهنم». (28) به علاوه،آزمايش بزرگ كربلا،براى اهل بيت و حسين بن على«ع»نيز وسيله قرب بهخدا و ترفيع درجه بود،آنگونه كه حضرت ابراهيم و اسماعيل با فرمان«ذبح»،آزمايششدند و نيز،ابراهيم،به فرمان الهى مامور شد خانواده خود را در دشتبى آب و خشك،تنها بگذارد،و نيز با آتش نمروديان آزمايش شد و در دل شعلهها رفت.
سيد الشهدا«ع»نيز هفتاد و دو قربانى به مسلخ عشق آورد،خودش نيز«ذبح عظيم»بودو قربانى آل الله.فرزندان و اهل بيت او نيز در صحراى طف،گرفتار امواج بلا و عطششدند،وهمه در آزمايشگاه كربلا،رو سفيد و پيروز از آزمون برآمدند و كلام حسين«ع»
در واپسين لحظات،حكايتگر رضا و تسليم بود«الهى رضى بقضائك و تسليما لامرك».
در سخنرانى فاطمه دختر امام حسين«ع»نيز اشاره است به اينكه كربلا هم مايه آزمونبراى امت پيغمبر بود و هم براى عترت.ديگران امتحان بدى دادند،اما اهل بيت از اينامتحان رو سفيد درآمدند:«فانا اهل بيت ابتلانا الله بكم و ابتلاكم بنا فجعل بلاءنا حسنا» (29) اينگونه است كه مىتوان به عاشورا،از بعد«بلا»هم نگريست و«ابتلا»را زمينه جلوه بعدالهى شهيدان راه خدا دانست.زائر حسين«ع»نيز بايد تمثيلى از شدايد و رنجها و سوز وگدازها و خوف و عطشها رادر خويش پديد آورد و كربلايش«كرب»و«بلا»باشد.
دلا خون شو كه خوبان اين پسندنددلا،خوبان دل خونين پسندند
بنى اميه
طايفهاى از قريش،كه نسب آنان به امية بن خلف از فرزندان«عبد شمس»مىرسد.اميهاز دشمنان سرسخت پيامبر اسلام«ص»بود و فرزندان او و كلا بنى اميه همواره با بنى هاشممخالف و كينه توز بودند. (32) با پيامبر به نحوى،با على«ع»به نحو ديگر و با امام حسن و امامحسين«عليهما السلام»و ساير ائمه به گونه ديگرى خصومت مىورزيدند. رسولخدا«ص»آنان را لعنت كرد.در قرآن،«شجره ملعونه»(سوره اسراء آيه 60)به بنى اميهتفسير شده است. (33) اين دودمان،با عترت پيامبر و آل على دشمنى شديد داشتند و بزرگانى از آنان درجنگهاى صدر اسلام به تيغ مسلمانان كشته شده بودند.يزيد و معاويه از نسل اينان بودندكه آن دشمنيها را با على و آل على نشان دادند.«اينان از زمان معاويه در سال 41 هجرى بهحكومت رسيدند و تا سال 132 هجرى حكومت داشتند و مركز حكومتشان درشام بود.
به تبع حكومتهاى روم و فارس،بساط و تشريفات و تجملات و عيش و نوشهايى راهانداخته بودند.بعضى از خلفاى بنى اميه عبارت بودند از:معاويه،يزيد،مروان،عبد الملك،وليد،سليمان، عمر بن عبد العزيز،هشام و...كه با مروان حمار،اين سلسله منقرض شد،درجريان قيام ابو مسلم خراسانى.» (34) مدت حكومتشان هزار ماه (35) بود،از زمان امام حسنمجتبى«ع»تا زمان روى كار آمدن سفاح،يعنى 90 سال و 11 ماه و 13 روز دقيقا طولكشيد.بعضى آيه«ليلة القدر خير من الف شهر»را بر هزار ماه حكومت آنان تاويلكردهاند. (36) ابو سفيان،در اولين روز به خلافت رسيدن عثمان به او توصيه كرد كه:پس ازقبيله تيم وعدى(كه ابو بكر و عمر از آن بودند)اينك حكومت به دست تو افتاده است،آن را همچون توپى در ميان بنى اميه دست بهدست بگردان.اين سلطنت است نه چيز ديگر،من به بهشت و جهنمى باور ندارم. (37)
امويان سنت رسول خدا را تغيير دادند.خود پيامبر پيشگويى كرده بود كه چنينخواهد شد: «ان اول من يبدل سنتى رجل من بنى امية»اين شعر نيز كه بىاعتقادى امويانرا به خدا وقيامت و وحى مىرساند،از زبان يزيد نقل شده است كه:
لعبت هاشم بالملك فلاخبر جاء و لا وحى نزل (38)
در زيارت عاشورا،از آل ابو سفيان،آل زياد،آل مروان و بنى اميه نام برده شده و موردلعنت قرار گرفتهاند.امام حسين«ع»نيز در پاسخ سخن مصرانه مروان كه مىخواست امامبا يزيد بيعت كند،فرمود:از جدم شنيدم كه مىفرمود خلافت بر آل ابو سفيان حرام است«الخلافةمحرمة على آل ابى سفيان».
پىنوشتها
1-اعيان الشيعه،سيد محسن امين،ج 1،ص 627.
2-دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 34.
3-بحار الانوار،ج 98،ص 186.
4-وقعة الطف،ابى مخنف،ص 197.
5-انصار الحسين،ص 61.
6-عنصر شجاعت،ج 1،ص 154.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 15.
8-معجم البلدان،ياقوت حموى،ج 2،ص 170.
9-اعيان الشيعه،ج 1،ص 599،الكامل فى التاريخ،ج 2،ص 556.
10-دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 250،عنصر شجاعت،ج 2،ص 194.
11-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 423،لهوف،ص 116.
12-درباره بناى بصره و تاريخچه و جغرافياى آن ر.ك:«دايرة المعارف تشيع»،ج 3،ص 262 بهبعد،عنوان«بصره».
13-سفينة البحار،ج 1 واژه«بصر».
14-بحار الانوار،ج 57،ص 205.
15-همان،ج 33،ص 492،نهج البلاغه(صبحى صالح)نامه 18.
16-حياة الامام الحسين بن على،ج 2،ص 327.
17-همان،ص 328.
18-ر.ك:دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 266.
19-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 150.
20-اعيان الشيعه،ج 7،ص 430.
21-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 80.
22-عنصر شجاعت،كمرهاى،ج 3،ص 44.
23-مروج الذهب،مسعودى،ج 3،ص 59.
24-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 91.
25-بحار الانوار،ج 44،ص 253.
26-همان،ص 264.
27-تحف العقول،حرانى،ص 245(چاپ جامعه مدرسين).
28-بحار الانوار،ج 44،ص 379،انساب الاشراف،ج 3،ص 174.
29-رياض القدس،ج 2،ص 341.
30-مروج الذهب،ج 3،ص 63.
31-دايرة المعارف تشيع،ج 3،ص 340.
32-ر.ك:«النزاع و التخاصم بين بنى امية و بنى هاشم»از:مقريزى.
33-سفينة البحار،ج 1،ص 46.
34-معارف و معاريف،ج 1،ص 412.درباره وقايع زمان خلفاى بنى اميه و شناخت آنها،از جملهرجوع كنيد به:تتمةالمنتهى،شيخ عباس قمى و نيز منتهى الارب(ترجمه)جلد 5 و 6
35-كتاب«هزار ماه سياه»شرح جنايات امويان را در بردارد.نيز ر.ك:«شيعه و زمامدارانخودسر»ترجمه«الشيعة والحاكمون»از محمد جواد مغنيه.
36-مروج الذهب،ج 3،ص 235.
37-استيعاب،ج 2،ص 690.
38-اشعار از«ابن زبعرى»است كه يزيد به آنها استشهاد كرده است.