جامه سياه
رسم است كه در سوك عزيزان،لباس سياه مىپوشند،در ايام محرم نيز عزاداران درعزاى سيد الشهدا،هم خود لباس سياه مىپوشند،هم مساجد و تكايا و سر در ساختمانهارا سياهپوش مىكنند.در تعابير شاعران نيز سياهى شب بعنوان جامه سياهى به حسابآمده كه جهان در سوك سالار شهيدان به بر مىكند،جامه نيلى هم گفته مىشود.در اشعارمحتشمكاشانى است:
يكباره جامه در خم گردون به نيل زدچون اين خبر به عيسى گردوننشين رسيد
كه جامه در نيل گرفتن و به نيل زدن،كنايه از پوشيدن لباس عزاست.
اى عالمى سياه به تن در عزاى تو اى جان پاك آدم خاكى فداى تو اى جن و انس،مويهگر اندر مصيبتتاى خاص و عام نوحهگر اندر رثاى تو
نقل شده چون امام حسين«ع»شهيد شد،زنان بنى هاشم سياه پوشيدند و عزادارىكردند وامام سجاد«ع»براى سوك و ماتم آنان غذا تهيه مىكرد (13) .
جون
غلام سياه ابوذر غفارى كه در كربلا به شهادت رسيد.جون بن حوى پس از شهادتمولايش ابوذر،به مدينه برگشت و در خدمت اهل بيت درآمد.ابتدا خدمتامير المؤمنين«ع»بود.سپس در خدمت امام حسن و امام حسين«ع»و بالاخره در خدمتامام سجاد«ع»بود.در سفر كربلا،از مدينه همراه امام تا مكه و از آنجا به كربلا آمد.چون بهاسلحهسازى و اسلحهشناسى آشنا بود، به نقل ابن اثير و طبرى،شب عاشورا هم در كربلابه كار اصلاح سلاحها اشتغال داشت.با آنكه سن او زياد بود،ولى روز عاشورا ازسيد الشهدا«ع»اذن ميدان طلبيد.امام او را رخصت داد تا برود و آزادش كرد.ولى او بااصرار،مىخواست در روزهاى شادى و غم و راحت و رنج،از خاندانپيامبر جدا نشود.
به امام حسين«ع»عرض كرد:گر چه نسبم پست و بويم ناخوش و چهرهام سياه است، ولىمىخواهم به بهشت روم و شرافتيابم و روسفيد شوم.از شما جدا نمىشوم تا خونسياهم با خونهاى شما آميخته شود.پس از نبرد،وقتى بر زمين افتاد،امام خود را به بالين اورساند و چنين دعا كرد:خدايا!رويش را سفيد و بويش را معطر كن و او را با نيكانمحشور گردان«اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع الابرار و عرف بينه و بين محمدو آل محمد» (18) به دعاى امام،بويش معطر گشت.امام باقر«ع»از امام سجاد«ع»روايتمىكند كه پس از عاشورا كه مردم براى دفن كشتهها به ميدان مىآمدند(و بنى اسد براىدفن شهدا آمدند)،پس از ده روز،بدن جون را در حالى يافتند كه بوى مشك از آن به مشاممىرسيد. (19) رجزهاى مختلفى براى جوننقل شده است.از جمله:
كيف ترى الكفار ضرب الاسود بالسيف ضربا عن بنى محمد اذب عنهم باللسان و اليدارجو به الجنة يوم المورد (20)
كه نشاندهنده عمق بينش او در شناخت ولاى آل البيت و جبهه كفر امويان و دفاعهمهجانبه او از خاندان رسالت است. (21)
گر چه نژادى پست دارم،سربلندم كز جان به قرآن و به عترت پايبندم سرمشق عزت از ابوذر برگرفتم درس غلامى را ز قنبر برگرفتم غير از تو اى جان جهان،مولا ندارم از دادن جان در رهت پروا ندارم من ريزهخوار خوان احسان شمايم پيوسته سر بر خط فرمان شمايم صد بار اگر جان در رهت بسپارم اى دوست حاشا كه دست از دامنت بردارم اى دوست من چون ابوذر با خبر از راز عشقم در جانفشانى كمترين سرباز عشقم بر سينه من دست رد مگذار،مولا از چهره جان پردهام بردار،مولا بگذار خونم بوى مشك ناب گيرد روى سياهم جلوه مهتاب گيرد (22) در چشمهسار عشق تو شويم رخ سياه هر چند از تبار شبم،با سپيدهام با آنكه روسياهم و شرمندهت،ولى من از كرامت تو سخنها شنيدهام عمريستخانهزاد توام،رخ ز من متابمن دل ز هر چه غير تو باشد،بريدهام (23)
جهاد
از دستاوردها،اهداف،انگيزهها،درسها و پيامهاى عمده عاشورا،«جهاد»است.جهاد،عامل قدرت و شوكت امت اسلام و نشانه حقباورى و خداجويى و آخرتگرايىمسلمان است.ملتى هم كه از مبارزه در راه باورهاى مقدس و آرمانهاى شكوهمند خويشسر باز زند.گرفتار ذلت و زبونى مىشود.جهاد،يكى از واجبات دينى است و پيشواياندين،شايستهترين كسانىاند كه به آنقيام كنند و مردم را هنگام نياز،به جهاد فرا خوانند.
جهاد،گاهى با دشمنان متجاوز و كفار مهاجم است،گاهى با منافقان و گاهى با متجاوزانداخلى كه بر ضد حكومتحق مىشورند،گاهى بر ضد ظالمان،بدعتگذاران، تحريفگران،ترويجكنندگان باطل،تعطيلكنندگان حدود الهى،برهم زنندگان امنيتجامعهاسلامى و غاصبان حكومت مشروع و الهى از شايستگان است.
سيد الشهدا«ع»در عصرى قرار گرفته بود كه امويان،كمر به هدم اسلام و محو شريعتبسته بودند و دين خدا در معرض نابودى بود.جهاد آن حضرت،جانى تازه به اسلام داد وخونى تازه در رگهاى جامعه دوانيد.آن حضرت با استناد به اين كلام پيامبر خدا«ص»كهفرمود:«من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فىعباد الله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله».
اين شرايط را بر گروه حاكم و امويان تطبيق كرده،فرمود:اينان،پيروى از شيطان كرده واطاعتخدا را واگذاشتهاند،فساد را آشكار،حدود الهى را تعطيل و بيت المال رامخصوص خود ساخته،حرام خدا را حلال كرده،حلال الهى را حرام كردهاند.سپس خودرا شايستهرهبرى و حكومت دانسته،مردم را به تبعيت از نمايندهاش«مسلم بن عقيل»
فرمان مىدهد،تا خودش به كوفه برسد. (25) سكوت نكردن در برابر سلطه ستم و اعتراض بهبدعتها و كشتن بىگناهان و هتك نواميس مسلمانان و قطع حقوق حقداران،از مظاهرديگر جهاد است كه حسين بن على«ع»پيشتاز اين جبهه نيز بود.در نامههايى هم كه پس ازورود به مكه،به مردم بصره و كوفه نوشت،سخن از نابود كردن سنت و احياى بدعتتوسط بنى اميه و دعوت كوفيان و بصريان به اطاعت از خويش است تا در مبارزهاى باباطل،آنان را به«راه رشد»هدايت كند.در وصيتنامهاش به محمد بن حنفيه نيز هنگامخروج از مدينه،حركتخود را براى«اصلاح»در امت پيامبر و بر اساس امر به معروف ونهى از منكر مىشمارد(و انى لم اخرج اشرا...) (26) در خطبهاى هم كه در مكه مىخواند،پساز بيان زيبايى شهادت براى انسان و اشتياق خويش به پيوستن به نياكان شهيدش،از مردمدعوت مىكند كه هر كس آماده فدا كردن جان در اين راه است،به او بپيوندند(من كانباذلا فينا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا). (27) جهاد حسين بن على«ع»براى احياء دين بود.در اين راه و با اين انگيزه،هم كشتن وهم كشته شدن حيات و پيروزى است.جهاد و شهادت آزادمردان،هميشه با بذل جان وايثار و نثار خون است و ثمره آن بيدارى مردم و احياى حق است.اين خط و برنامه،معامله با خداست كه مشترى جانها و اموال مؤمنان است و به پيكارگران در راهش،نويدبهشت داده است،چه بكشند،چه كشته شوند، (28) و اين همانفرهنگ«احدى الحسنين»
است كه قرآن آن را تعليم و الهام مىدهد.هم سيد الشهداء،مجاهد در راه خدا بود و همياران شهيدش.مبارزه آنان،عمل به وظيفه اسلامى و تكليف خدايى در مقابل ترويجبدعتها و انحرافات و زدودن حقايق دين بود.هر چند دشمنان مىكوشيدند جهادشان راياغيگرى و آن مجاهدان راه خدا را«خارجى»و شورشى معرفى كنند.از اين رو درزيارتنامههاى امام حسين و يارانش،از جمله اوصاف آن حضرت،نسبت به«جهاد»تاكيدشده است.در زيارتهاى مختلف، نسبت به سيد الشهدا اين تعابير ديده مىشود:«الزاهدالذائد المجاهد،جاهد فيك المنافقين و الكفار،جاهدت فى سبيل الله،جاهدت الملحدين،جاهدت عدوك،جاهدت فى الله حق جهاده» (29) .و در باره شهداى كربلا نيز اين كلمات وتعابير به كار رفته است:«نصحتم لله و جاهدتم فى سبيله،اشهد انكم جاهدتم فى سبيل الله،الذابون عن توحيد الله.» (30) و براى خنثى كردن تبليغات دشمن،در زيارتنامهها همه اينصفات و اعمال،براى سيد الشهدا و يارانش با مطلع«اشهد انك...»آمده است،گواهىزائر بر اينكه اينان مجاهدان راه خدا بودند ومبارزهشان،جهادى مقدس بر ضد باطل بود.
عاشورا،سرمايه الهامبخش مجاهدان در طول تاريخ گشت و خون سيد الشهدا و شهداىكربلا،خون حماسهسازان ظلمستيز را به جوش آورد.
چاووش خوانى
چاووش،به معناى پيشرو لشكر و قافله است،كسى كه پيشاپيش قافله يا زوار حركتكند و آواز خواند. (31) كسى كه در دربار شاهان يا در نزد امرا و بزرگان وظيفهدار امورتشريفاتى بوده،در روزهاى سلام،اشخاص را به حضور آنان معرفى مىنموده است. (32) در فرهنگ دينى در گذشته رسم بود كه طبق مراسم سنتى،هنگام رفتن اشخاص ازشهرها و روستاها به زيارت نجف، كربلا،خراسان يا سفر حج،اشخاصى به نام«چاووشخوان»اشعارى را با لحنى سوزناك و خاص مىخواندند.هم هنگامه بدرقه زائر،هم وقتاستقبال،بصورت تك خوانى يا همخوانى.محتواى اشعار هم اغلب سلام و صلوات برپيامبر و اهل بيت او يا فراخوانى به پيوستن به كاروان زيارت بوده است.چاووش خوانى،حرفهاى معنوى و پر از صفا بود كه صداى خوش و لحنى دلنشين مىخواست و پاكى وديندارى و عشق به اهل بيت.چاووشخوانان،«مناديان راه خدا و قاصدان مرقد مطهراوليا»بودند و«بانگ چاووشان»مردم را به هلهله و غوغا و بىآرامى دل مىرساند». در هرفقرهاى،مصرع«كه بر حبيب خدا ختم انبيا صلوات»كه چاووش خوان مىخواند،ازمردمصلوات مىگرفت.شعرهايى از اين قبيل:
ز تربتشهدا بوى سيب مىآيد ز طوس،بوى رضاى غريب مىآيد هر كه دارد هوس كرب و بلا،بسم الله هر كه دارد هوس حب خدا،بسم الله بر مشامم مىرسد هر لحظه بوى كربلاترسم آخر جان دهم در آرزوى كربلا (33)
اين مراسم سنتى،در جاهاى مختلف،تشريفات خاص و اشعار متفاوتى دارد.بهنوشته دهخدا:«چاووش خوان كسى است كه دعوت رفتن به زيارت عتبات عاليات كند.
در اصطلاح روستاييان خراسان،كسى باشد كه در فصل مناسب زيارت در دهات وروستاها سواره يا پياده به راه افتد و روستاييان را به وسيله جار زدن يا خواندن اشعار مهيجو مناسب،بهزيارت اعتاب مقدسه تشويق و تهييج نمايد.» (34)
چوبه محمل
نقل شده كه چون در كوفه،سرهاى شهدا را بر نيزه جلوى مردم آوردند و ضجه از همهبرخاست،زينب«ع»چون نگاهش به سر برادر افتاد،از شدت ناراحتى پيشانى را به جلوىمحمل زد و ديدند كه از زير روپوش وى خون جارى شد.آنگاه اشعارى را خواندكهآغازش چنين است:
يا هلالا لما استتم كمالا غاله خسفه فابدى غروبا ما توهمتيا شقيق فؤادىكان هذا مقدرا مكتوبا (38)
پىنوشتها
1-انصار الحسين،ص 63.
2-عنصر شجاعت،ج 3،ص 40.
3-سفينة البحار،ج 1،ص 141.
4-بحار الانوار:ج 65،ص 130 و ج 98 ص 195.
5-الغدير،ج 1،ص 21.
6-مروج الذهب،ج 3 ص 115 و الغدير ج 1 ص 21.در باره زندگى وى،از جمله ر.ك:«جابر بنعبد الله انصارى،پاسدار حكومت صالحان»از:محمدى اشتهاردى.
7-در باره اين مسجد و شگفتيها و تاريخ بنا و ويژگيهايش ر.ك:لغت نامه دهخدا،واژه«جامعدمشق»،نيز«الجامع الاموى به دمشق»،ابن جبير،عمرى و يغمى.
8-شام،سرزمين خاطرهها،پيشوايى،ص 63.
9-لغتنامه،دهخدا.
10-مجمع البحرين.
11-امالى،شيخ مفيد،ص 321.
12-سوگنامه آل محمد،ص 437 به نقل از تاريخ طبرى.
13-بحار الانوار،ج 45،ص 188.
14-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 113،عنصر شجاعت،ج 2،ص 95.
15-عوالم(امام حسين)،ص 276.
16-عنصر شجاعت،ج 1،ص 190.اعيان الشيعه،ج 4،ص 224.
17-اعيان الشيعه،ج 4،ص 242،عنصر شجاعت،ج 1،ص 309.
18-همان،ج 4،ص 297،انصار الحسين،ص 65،بحار الانوار،ج 45 ص 22.
19-بحار الانوار،ج 45،ص 23،معارف و معاريف،ج 2،ص 634.
20-اعيان الشيعه،ج 4،ص 297.
21-در باره جون،كتاب«جون،مسك للزنوج»تاليف:محمد رضا عبد الامير انصارى.نشر:بنيادپژوهشهاى آستانقدس رضوى،منتشر شده است(كيهان فرهنگى،سال 10 شماره 3 ص 45).
22-احد ده بزرگى،«شب شعر عاشورا»،شماره 7،ص 138(تلخيص شده)،اين كتاب،مخصوصسرودههايىپيرامون على اكبر«ع»و جون است.
23-رسولزاده.
24-انصار الحسين،ص 66.
25-از سخنرانى امام حسين«ع»در منزل بيضه،كامل ابن اثير،ج 3 ص 280،حياة الامامالحسين،ج 3،ص 80.
26-مقتل خوارزمى،ج 1،ص 188.
27-لهوف،ص 3.
28-ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم...(توبه،آيه 111).
29-در مفاتيح الجنان،خط طاهر خوشنويس،دفتر نشر فرهنگ اسلامى،صفحات 418،423 تا425،441،444.
30-همان،صفحات 440،444،448.
31-فرهنگ فارسى،معين.
32-لغتنامه،دهخدا.
33-به تحليل اين مراسم و نمونههايى از متن چاووش خوانيها در«درآمدى بر نمايش و نيايشدر ايران»از جابرعناصرى مراجعه كنيد.
34-لغتنامه،كلمه«چاووش».
35-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 369.
36-همان،ص 370.
37-بحار الانوار:ج 45،ص 56.
38-همان،ص 115.