بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فرهنگ عاشورا, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - فرهنگ عاشورا
     02 - فرهنگ عاشورا
     03 - فرهنگ عاشورا
     04 - فرهنگ عاشورا
     05 - فرهنگ عاشورا
     06 - فرهنگ عاشورا
     07 - فرهنگ عاشورا
     08 - فرهنگ عاشورا
     09 - فرهنگ عاشورا
     10 - فرهنگ عاشورا
     11 - فرهنگ عاشورا
     12 - فرهنگ عاشورا
     13 - فرهنگ عاشورا
     14 - فرهنگ عاشورا
     15 - فرهنگ عاشورا
     16 - فرهنگ عاشورا
     17 - فرهنگ عاشورا
     18 - فرهنگ عاشورا
     19 - فرهنگ عاشورا
     20 - فرهنگ عاشورا
     21 - فرهنگ عاشورا
     22 - فرهنگ عاشورا
     23 - فرهنگ عاشورا
     24 - فرهنگ عاشورا
     25 - فرهنگ عاشورا
     26 - فرهنگ عاشورا
     27 - فرهنگ عاشورا
     28 - فرهنگ عاشورا
     29 - فرهنگ عاشورا
     30 - فرهنگ عاشورا
     31 - فرهنگ عاشورا
     32 - فرهنگ عاشورا
     33 - فرهنگ عاشورا
     34 - فرهنگ عاشورا
     35 - فرهنگ عاشورا
     36 - فرهنگ عاشورا
     37 - فرهنگ عاشورا
     38 - فرهنگ عاشورا
     fehrest - فرهنگ عاشورا
 

 

 
 

مدايح و مراثى

مدايح،جمع مدح و مديحه است،و مراثى،جمع مرثيه.«مدح‏»:ستايش،ثناى به‏صفات نيك، توصيف به نيكخويى،مدحت. (1) «مرثيه‏»:مرده ستايى،عزادارى،شرح محامدو اوصاف مرده، چكامه‏اى كه در عزاى از دست رفته‏اى سرايند،در عزاى كسى شعرسرودن،گريستن بر مرده و بر شمردن و ذكر محاسن وى،سوگوارى،روضه،مراسم عزايى‏كه به ياد شهيدان راه دين و بخصوص در ايام محرم و به ياد واقعه كربلا بر پا كنند،اشعارى‏كه در ذكر مصائب و شرح شهادت پيشوايان دين و بخصوص شهيدان كربلا سرايند وخوانند. (2) از جمله برنامه‏هايى كه از سوى امامان معصوم مورد تشويق قرار گرفته تا از اين طريق،خاطره رشادتها و مظلوميتهاى شهداى كربلا و فرهنگ عاشورا زنده بماند،سرودن مدح ومرثيه است.قالب شعر،به لحاظ برخوردارى از وزن و آهنگ و بعد عاطفى،مؤثرتر وماندگارتر است.از اين رو بعنوان سلاحى مؤثر در دفاع از حق و ستايش راستى و راستان‏به كار گرفته شده است.در تاريخ شيعه، شاعرانى برجسته همچون:فرزدق،عوف بن‏عبد الله،كميت،عبد الله بن كثير،دعبل،سيد حميرى و...با زيباترين وجهى مفاخر وفضايل اهل بيت را ترسيم كرده و با سوزناكترين صورت، براى شهداى كربلا مرثيه سروده‏اند و مجموعه‏هاى معتبرى نيز از اشعار شاعران شيعى گرد آمده است. (3) به بيان آيت‏الله خامنه‏اى:«با توجه به پايگاه بلند«شعر مسلكى‏»در قرنهاى اول و دوم هجرى وياد آورى اين نكته كه شاعر متعهد به يك مسلك،برجسته‏ترين و مؤثرترين نقش را درترويج گرايشهاى مسلك خود و تبيين هدفها و شعارهاى آن به كار مى‏برده است، طبيعى‏مى‏نمايد كه حساب ويژه‏اى براى اظهارات و سروده‏هاى شاعران وابسته به جناحهاى‏سياسى در نظر گرفته آيد...». (4) سروده‏هاى موضعدار شاعران مكتبى در مدح و مرثيه ائمه و اهل بيت،بطور ضمنى‏خلفاى جور و مظالم حكام غاصب را هم مورد انتقاد قرار مى‏داد.«در شعر مذهبى،نظركلى بر نشر مبادى دين بود و احياى حقايق ايمان و زنده كردن دلها و جانها و جارى‏ساختن خون حماسه و تعهد در رگها و پى‏ها.از اين رو شاعران بزرگ شيعه هميشه براى‏حكومتهاى فاسد،خطرى بزرگ محسوب مى‏شدند زيرا آنان در خلال مدح آل‏محمد«ص‏»حقايق دين و صفات لازم حاكم دينى را ياد مى‏كردند و با ذكر صفات اسلامى‏امامان و مقايسه و تحقير زمامداران،دلها را به حق و حكومت‏حق توجه مى‏دادند.» (5) اين‏شيوه و راه،برگرفته و الهام يافته از رهنمودهاى خود امامان بود كه با سخن و عمل، باصراحت و كنايه،مدافع شاعران متعهد و مرثيه سرايان متقى و حق شعار بودند.در اين‏زمينه، حديث بسيار است،بويژه تاكيد ائمه نسبت به سرودن مرثيه در باره حسين‏«ع‏»باانگيزه‏«ذكر»و احياء ياد و گرياندن بر آن مصيبتها بيش از ديگر محورهاست.امام‏صادق‏«ع‏»فرمود:«من قال فينا بيت‏شعر بنى الله له بيتا فى الجنة‏»4 هر كس كه يك بيت‏شعر در باره ما بگويد،خداوند براى او خانه‏اى در بهشت بنا مى‏كند.نيز از آن حضرت‏است:«ما من احد قال في الحسين شعرا فبكى و آبكى به الا اوجب الله له الجنة و غفر له‏» (6) امام رضا«ع‏»نيز به دعبل توصيه مى‏كند كه در باره حسين‏«ع‏»مرثيه بسرايد و بدين وسيله‏ائمه را يارى كند:«يا دعبل!ارث الحسين عليه السلام فانت ناصرنا و مادحنا ما دمت‏حيا فلاتقصر عن نصرنا ما استطعت‏». (7) اين تاكيدات،بوضوح نشان دهنده خط حمايتگرانه ائمه از شعر و مرثيه‏اى است كه دراحياء حادثه كربلا و فضايل سيد الشهدا و مناقب و مظلوميتهاى او باشد.عالمان بزرگ‏شيعه نيز در تبعيت از روش و سيره ائمه،همين موضع و عمل را داشته‏اند. (8) روشن است‏كه حركت در چنين خطى،هميشه براى شاعران اهل بيت،مشكل داشته و اغلب،تحت‏تعقيب يا در زندان به سر مى‏بردند.اين خط مقدس،كه انتقال فرهنگ شهادت را به‏آيندگان در برداشت،همچنان ادامه داشته است،تاكنون.به كمك مراثى،احساسها وعواطف برانگيخته مى‏شد و اشك،كه زبان گوياى دل بود،پايبندى انسان متعهد را به خطحسينى و كربلايى تثبيت مى‏كرد.نكاتى را همدر باره اشعار مدح و مرثيه بايد مراعات كرد:

1-محتواى اشعار،بايد از متانت،دقت،اعتبار و استناد برخوردار باشد و ازحرفهاى سست و بى‏مدرك،يا دروغ و جعليات و مطالب ضعيف و احيانا وهن‏آميز نسبت به معصومين،بشدتبايد پرهيز كرد.

2-از آنجا كه شعر مدح و مرثيه،عامل انتقال فرهنگ است،بايد سطح آن بالا وارزشمند وعميق باشد تا به جامعه اسلامى و هواداران ائمه،بينش و بصيرت وعمق در فهم و فكر بدهد.

3-اشعار مراثى و مدايح،در عين حال كه بايد استوار و محكم باشد،نبايد چنان‏مغلق و پيچيده شود كه براى شنوندگان و خوانندگان،گويايى و رسايى خود رااز دست بدهد و نتواندبا عامه خلق،ارتباط برقرار كند.

4-به بهانه دينى و مذهبى بودن شعر مدح و مرثيه،نبايد اجازه داد كه شعرهاى‏ضعيف و سست و فاقد قوت ادبى و صلاحيت‏شعرى رواج يابد.مدايح ومراثى،بايد در نهايت قوت شعرىباشد،آنگونه كه در آثار بزرگان پيش كسوت‏عصر ائمه و دوره‏هاى بعد،در مرثيه ديده مى‏شود.

5-شاعران مديحه سرا و مرثيه سرا،بايد با درك اهميت و والايى مكانت‏خويش،در حد مطلوب خلوص و تقوا و مناعت طبع و ثبات قدم و عقيده و عشق وولاى به اهل بيت عصمت باشند و بدانند كه شجره نامه آنان به كميت‏ها ودعبل‏ها مى‏رسد و اگر بخواهند مشمول دعاى ائمه‏«ع‏»باشند،بايد شايستگى‏فكرى و خطى و عملى و اخلاقى آن را در خويش فراهمآورند.

6-شاعر اهل بيت،بايد هميشه با توجه به زمان و مكان و شرايط،رسالت اجتماعى‏و تعهدشيعى خود را به اثبات برساند و سروده‏هايش داراى‏«پيام‏»و«جهت‏»

باشد.

7-خوب سرودن در باره ائمه‏«ع‏»،نياز به غناى فكرى و معلومات عميق شاعردارد.بنابر اين شاعران مرثيه سرا بايد بشدت اهل مطالعه در متون و منابع باشندو شور و شعور را در شعرخويش در آميزند و پخته،پر مطلب و مايه‏داربسرايند. (9)

مراحل نهضت عاشورا

حماسه حسينى،تنها در روز عاشورا جلوه نكرد،بلكه از ماهها قبل و پس از مرگ‏معاويه آغاز شد و ماهها پس از عاشورا(بلكه سالها)ادامه يافت.در يك نگاه تاريخى،مراحل اين نهضت رااينگونه مى‏توان برشمرد:

1-امتناع امام حسين‏«ع‏»از بيعت با يزيد و به رسميت نشناختن حكومت وى.دراين مقطع،فراخوانى امام از سوى والى مدينه،گفتگوهاى امام با والى و نيز بامروان قابل مطالعه است.

2-خروج از مدينه به سوى مكه به شكل هجرتى شبانه و مخفيانه،همراه‏اهل بيت‏«ع‏».

3-اقامت چهار ماهه امام در مكه،همراه با سخنرانيها،ديدارها،تبليغات مؤثر وروشنگرىاذهان مردم عليه يزيد و امويان و تبيين علت امتناع از بيعت و هدف‏از اين حركت.

4-اعزام نماينده ويژه خود(مسلم بن عقيل)به كوفه،براى زمينه‏سازى نهضت وبيعت گرفتن از شيعيان هوادار،جهت تشكيل حكومت اسلامى،به دنبال‏دريافت نامه‏ها و طومارهاى مكرر از سوى كوفيان و سران شيعه و سرانجام‏قيام مسلم و شهادتش در كوفه و دگرگونى اوضاعشهر.

5-حركت از مكه به سوى عراق و پيمودن منزلگاهها،برخوردهاى ميان راه،خطبه‏ها،توقفها،پيگرى اخبار كوفه،ملاقات با حر.

6-رسيدن به سرزمين كربلا و قرار گرفتن در محاصره نيروهاى دشمن،پيش ازرسيدن بهكوفه در دوم محرم،تلاش چند روزه براى جلوگيرى از درگيرى و خونريزى.

7-شهادت امام حسين‏«ع‏»و فرزندان و بستگان و اصحابش در حماسه بزرگ روزعاشورا درحمله عمومى و در نبرد تن به تن با دشمن.

8-اسارت اهل بيت و بهره‏بردارى تبليغى امام سجاد«ع‏»و حضرت زينب و عترت‏پيامبر از شهادت عاشوراييان و رساندن پيام شهادت به مردم،افشاگرى اسرا دركوفه،شام و در طولاسارت،با ايراد خطبه‏ها و سخنان مختلف.

9-پس از بازگشت به مدينه،مجالس ياد و سوگوارى،گريه‏ها و ندبه‏ها و رسواشدن يزيديان وآغاز حركتهاى ضد حكومت در شهرها و مناطق مختلف.

مراحل ديگرى از نهضت كربلا در سالهاى بعد اتفاق افتاد و قيامهاى توابين وديگران بر ضد حكومت اموى از آن جمله بود.در يك نگاه،همه نهضتهاى‏عدالتخواهانه و ظلم ستيز كه درطول تاريخ و با الهام از شهادت امام حسين‏«ع‏»

و حادثه عاشورا پديد آمده و خواهد آمد،از مراحل نهضت عاشورا در امتدادتاريخى آن به حساب مى‏آيد،چرا كه آن قيام،تنها براى اعتراض به فسادحكومت اموى و يزيد نبود،بلكه درسى براى احياى آزادگى و شرف در همه‏زمانها بود.امروز نيز مبارزات عاشورايى مسلمانانمتعهد بر ضد استكبارجهانى و طاغوتها،تداوم همان نهضت‏خونين است.

مراسم و سنتها

پيرامون حادثه عاشورا و عزادارى امام حسين‏«ع‏»،يك سرى سنتها و مراسم ميان مردم‏معمول است كه در طول سال و اغلب در دو ماه محرم و صفر و بويژه در دهه عاشورا عمل‏مى‏شود.آداب و سنن در مناطق مختلف جهان و حتى در شهرهاى مختلف ايران نيزمتفاوت و متنوع است.برخى از مراسم،مثلا ويژه هند و پاكستان است،برخى خاص‏ايران،و بعضى مخصوص عراق و شام.سنتهاى رايج،گاهى پشتوانه‏هاى دينى دارد ومتكى به روايات و مستند به فقه و حديث است،برخى هم از ابداعات و ساخته‏هاى مردم‏و تقليدهاى بى‏اساس است.بر شمردن همه آداب و مراسم مربوط به عاشورا و عزادارى،از حوصله اين مجموعهبيرون است.تنها به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

عزادارى و گريه بر امام حسين‏«ع‏»،نوحه‏خوانى و مرثيه خوانى،تعزيه و شبيه خوانى،سينه زنى و زنجير زنى و قمه زنى،برپايى مجالس در تكيه‏ها،حسينيه‏ها،خانه‏ها و مساجدو تشكيل هيئتها در ايام محرم،نذر و احسان و صدقه و اطعام مردم براى سيد الشهدا،سقايى و چاى و آب و شربت دادن به مردم،ساختن حسينيه و تكيه،ترك بعضى كارهاى‏مباح در ايام عاشورا مثل:عروسى،ازدواج،آرايش،تميز كردن و جارو كردن خانه،پرداختن‏به كسب و كار و دوخت و دوز و خانه تكانى و...،ياد حسين هنگام نوشيدن آب،پوشيدن‏لباس سياه،سياهپوش كردن اماكن و گذرگاهها و مساجد و حسينيه‏ها،ماليدن گل برپيشانى و سر،پاشيدن كاه و خاشاك بر سر،راه انداختن دسته‏هاى عزادارى در خيابانها،برپايى مراسم شام غريبان،برگزارى مجالس مقتل خوانى و زيارت عاشورا،نذر براى‏آوردن كودكان خردسال به ياد على اصغر در دسته‏هاى عزادارى،طشت گردانى،تهيه وآذين بندى توقها و علامتها و نخلها،پختن آش نذرى و سفره انداختن،زيارت رفتن،گراميداشت اربعين امام حسين‏«ع‏»،سر برهنه و پاى برهنهبودن در عزاى حسينى بويژه‏عاشورا و اربعين.

مرثيه مدايح و مراثى،نوحه،عزادارى

مرثيه جن

از ابعاد غير مادى و غير بشرى شهادت امام حسين‏«ع‏»،گريه و نوحه و مرثيه خوانى‏فرشتگان و اجنه بر آن حضرت است.رواياتى در اين باره نقل شده و كسانى هم مدعى بوده‏اند كه شعرها و نوحه‏هاى جن را به ياد عاشورا شنيده و گريسته‏اند،همچون مسور بن‏مخرمه. (10) نوحه‏هايىاز قبيل اين كه:

ايها القاتلون جهلا حسيناابشروا بالعذاب و التنكيل

يا اين شعر:

ايا عين جودى و لا تجمدى و جودى على الهالك السيد فبالطف امسى صريعا فقدرزئنا الغداة بامر بدى

و امثال اينگونه مراثى كه در كتب مقتل و روايات آمده است. (11) شهيد مطهرى در اين‏باره مى‏گويد:«در«قمقام زخار»،قسمت زيادى از مراثى جنى‏ها را بصورت شعر نقل كرده‏است.بعيد نيست كه اين اشعار سراسر انتقاد و حنين و تحريك احساسات،از طرف‏علاقه‏مندان و شيعيان سروده مى‏شده است و چون از طرف حكومت وقت،تحت تعقيب‏قرار مى‏گرفتند،لذا اشعارى كه مى‏سرودند به نام جنى منتشر مى‏كردند كه هم پى گم كرده‏باشند و هم مردم بهتر حفظ مى‏كردند.» (12) البته شعرهاى مرثيه از قول جن،غير از گريه وعزادارى ملائك وانبيا و كروبيان در عزاى حسينى است كه رواياتش متفاوت است.

در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است جن و ملك بر آدميان نوحه مى‏كنندگويا عزاى اشرف اولاد آدم است (13)

مروان بن حكم

از سران مخالف با اهل بيت‏«ع‏»و هوادار خط اموى و پسر عموى عثمان كه در امورمالى و سياسى انحرافهاى فاحشى داشت و از محركين بر ضد آل على بود و سوءاستفاده‏هاى بسيارىاز بيت المال در زمان عثمان داشت.وى به زبان رسول خدا«ص‏»

لعنت‏شده بود.على‏«ع‏»هم روزى به او نگريست و فرمود:واى بر تو و واى بر امت محمداز دست تو و دودمانت،آنگاه كه موى سرت سفيد شود.على عليه السلام او را پرچمدارگمراهىمى‏دانست. (14) .

مروان از افراد سرشناس بنى اميه بود و پس از مرگ معاويه،وليد والى مدينه وقتى نامه‏يزيد را دريافت كرد كه به او دستور بيعت گرفتن از حسين‏«ع‏»داده بود،با مروان مشورت‏كرد.مروان هم گفت همين شبانه در پى حسين‏«ع‏»بفرست و اگر بيعت نكرد،گردن او رابزن و پيوسته او را تحريك مى‏كرد كه به زور از ابا عبد الله الحسين بيعت بگيرد. (15) نسبت به‏سيد الشهدا«ع‏»كينه شديد داشت.چون پس از احضار امام،قرار بر فرداى آن شب شد،مروان،وليد را تشويق مى‏كرد كه همين امشب كار را يكسره كن.در راه هم وقتى به امام‏حسين‏«ع‏»برخورد و او را به بيعت فرا خواند،حسين بن على‏«ع‏»،كلام معروف خويش‏«على الاسلام السلام،اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...»را خطاب به او گفت،و ميان امام‏و آن شيطان كين توز،سخنان تندى رد و بدل شد. (16) مروان بعدها به خلافت رسيد و درسال 65 هجرى،در سن 63 سالگى مرد. (17) از كسانى بود كه نسبت به شيعه سختگيرى‏مى‏كرد و چون به حكومت مدينه رسيد،هر جمعه در منبر،على‏«ع‏»را لعن و سب مى‏كرد. (18)

مسجد راس الحسين مشهد راس الحسين

مسروق بن وائل حضرمى

از نيروهاى خبيث‏سپاه عمر سعد كه در كربلا حضور داشت.در پيشاپيش نيروهاى‏كوفه بود، به اين اميد كه سر امام حسين‏«ع‏»را به دست آورد و نزد ابن زياد،مقام يابد.درگفتگويى با امام،به آن حضرت جسارت كرد و سيد الشهدا«ع‏»او را نفرين كرد و فرمود:

«اللهم حزه الى النار».او خشمگين شد و خواست كه به سوى امام اسب بتازد.هنگام‏پرش از نهر،پايش در ركاب ماند و بدنش از اسب آويخته شد.مسروق از اين صحنه‏مرعوب شد و خود را از ميدان نبرد كنار كشيد.علت را كه پرسيدند،به اين معجزه اشاره‏كرد و گفت:«رايت من اهل هذا البيت‏شيئا لا اقاتلهم ابدا».از اين دودمان چيزى ديدم كه‏هرگز با آنان نخواهم جنگيد.در برخى نقلها آمده است كه اسبش او را آنقدر به سنگها ودرختها كشيد و كوبيد تا مرد. (19)

مسعود بن حجاج

از شهداى كربلا.وى و پسرش(عبد الرحمان بن حجاج)در حمله اول به شهادت‏رسيدند. برخى گفته‏اند اين دو همراه سپاه عمر سعد از كوفه بيرون آمده بودند،ولى دركربلا به سوى حسين‏«ع‏»آمدند.نامشان در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (20)

مسلح

نام يكى از منزلگاههاى راه مكه به عراق،كه امام حسين‏«ع‏»از آن عبور كرده است.

مسلم بن عقبه

جنايتكارى كه در واقعه حره،به فرمان يزيد،دست به كشتار مردم مدينه زد.واقعه حره‏قيامعمومى مردم مدينه بر ضد امويان بود كه پس از حادثه عاشورا به وقوع پيوست.

وى ازسرداران (21) معاويه و يزيد بود و زمان پيامبر را هم درك كرده بود. (22)

مسلم بن عقيل

نماينده اعزامى سيد الشهدا از مكه به كوفه براى بررسى اوضاع و بيعت گرفتن از مردم.

مسلم بن عقيل،پسر عموى امام حسين‏«ع‏»و مورد وثوق وى بود.رشادت و جوانمردى اومشهور بود.در جنگ صفين،در جناح راست لشكر على‏«ع‏»بود.امام حسين‏«ع‏»در پاسخ‏به دعوتنامه‏هاى مكرر شيعيان و سران كوفه،نامه‏اى خطاب به آنان نوشت و مسلم بن‏عقيل را بعنوان‏«برادر،پسر عمو و فرد مورد اطمينان خود»به آنان معرفى كرد.مسلم‏در نيمه شعبان از مكه به كوفه رفت،در كوفه به تلاش وسيعى براى دعوت مردم به‏بيعت با امام پرداخت.آن زمان والى كوفه نعمان بن بشير بود.حدود 18 هزار نفر با اوبه نفع امام بيعت كردند.در ايام فعاليت و قيام حماسى مسلم،والى كوفه عوض شد و ابن‏زياد به ولايت كوفه و مقابله با حركت مسلم منصوب گشت.جايگاه مسلم در كوفه پنهان‏بود.ابن زياد به كمك جاسوسان محل اختفاى او را پيدا كرد و به دستگيرى ميزبانش‏كه‏«هانى‏»بود پرداخت.مسلم به عقيل مجبورشد قيام خويش را پيش از موعد علنى كند.

قصر ابن زياد به محاصره در آمد.

ابن زياد،سران شهر را گرد آورد و آنان را با تهديد و تطميع،مطيع خويش ساخت.باايجاد جو رعب و وحشت و دستگيريها،بيم و هراس بر مردم سايه افكند و از دور مسلم‏پراكنده شدند. مسلم بن عقيل در كوفه،تنها و غريب و بى پناه ماند.شب به خانه طوعه‏رفت.جايگاه او براى ابن زياد معلوم شد.نيروهايى فرستاد،مسلم از خانه بيرون آمد و دركوچه‏ها و ميدان شهر،يك تنه با سربازان ابن زياد جنگيد تا آنكه گرفتار شد.او را به قصرابن زياد بردند.پس از گفتگوهاى تندى كه رد و بدل شد،به دستور ابن زياد،او را بالاى‏قصر برده،سر از بدنش جدا كردند و پيكرش را به زير افكندند. (23) سر مسلم را همراه سرهانى نزد يزيد فرستادند.شهادت مسلم بنعقيل،روز هشتم ذيحجه سال 60(روز عرفه)

بود.قبر مسلم در كوفه است.و در سال 1282 قمرى گنبدش كاشى و ضريحش از نقره‏شد و اطراف ضريح،مجلل و آينه‏كارى گشت.محدث قمى پس از ذكر اعمال مسجدجامع كوفه،نمازو زيارتنامه‏اى براى حضرت مسلم نقل كرده است.با اين شروع:

«الحمد لله الملك الحق المبين...» (24)

مسلم بن عوسجه اسدى

اولين شهيد عاشورا كه در حمله نخست به شهادت رسيد.پير مردى بزرگوار از طايفه‏بنى اسدو از چهره‏هاى درخشان كوفه و هواداران اهل بيت‏«ع‏»بود.از اصحاب پيامبر«ص‏»

و مسلمانان با سابقه به شمار مى‏رفت و از آن حضرت روايت هم كرده است.پارسا،شجاع‏و سواركارى نامى بود و در فتوحات اسلامى شركت مى‏كرد و در همه جنگهاى‏اميرالمؤمنين‏«ع‏»حضور داشت.در كوفه براى حسين بن على‏«ع‏»بيعت مى‏گرفت.

مسلم بن عقيل در برنامه كوتاه مدت نهضت،او را در راس عده‏اى از طايفه مذحج و اسدقرار داد. (25) در نهضت مسلم،نقش دريافت پول از هواداران و تهيه سلاح براى نهضت را برعهدهداشت.جاسوس‏«ابن زياد»،به نام‏«معقل‏»از همين طريق به مخفيگاه مسلم پى برد.

در كربلا از ياران شجاع و فداكار امام بود.شب عاشورا كه امام از ياران خواست ازتاريكى شب استفاده كرده،از صحنه خارج شوند،يكى از كسانى بود كه برخاست و ضمن‏اعلام وفادارى و مقاومت تا شهادت،گفت:«و الله لو علمت انى اقتل ثم احيى ثم احرق ثم‏اذرى يفعل بى ذلك سبعين مرة ما تركتك فكيف و انما هى قتلة واحدة ثم الكرامة الى‏الابد.» (26) به خدا قسم اگر هفتاد بار كشته شوم،سوزانده شوم و خاكسترم بر باد رود،هرگزتو را رها نخواهم كرد،تا چه رسد به اينكه اكنون يك بار كشته شدن است،سپس كرامت‏ابدى است.روز عاشورا،رجز مسلمبن عوسجه در مبارزه چنين بود:

ان تسئلوا عنى فانى ذولبد من فرع قوم فى ذرى بنى اسد فمن بغانا حايد عن الرشدو كافر بدين جبار صمد (27)

كه حاكى از بصيرت دينى و دشمن شناسى او و كافر دانستن جبهه مخالف است.سپاه‏دشمن چون در نبرد تن به تن ياراى جنگيدن با او را نداشتند،او را سنگباران كردند.چون‏مسلم به زمين افتاد،رمقى در تن داشت كه حسين بن على‏«ع‏»و حبيب بن مظاهر خود را به‏او رساندند. امام او را دعا كرد و حبيب چون نزديك او آمد،مسلم او را توصيه نمود كه‏مبادا حسين‏«ع‏»راتنها گذارد. (28)

مسلم بن كثير ازدى

از شهداى كربلا،وى از طايفه ازد،و از تابعين بود.بعضى هم او را از اصحاب‏شمرده‏اند.در برخىجنگها در ركاب على‏«ع‏»مجروح شده و از ناحيه پا آسيب ديده بود.

در حادثه عاشورا،از كسانى بود كه به قصد حسين بن على‏«ع‏»از كوفه بيرون آمد ونزديكيهاى كربلا به آن حضرت پيوست و روز عاشورا در حمله نخستين به شهادت‏رسيد. (29) نام او را اسلم بن كثير و سليمان بن كثير هم نقل كرده‏اند. (30) در زيارت ناحيه مقدسه‏نيز از او ياد شده است.

مسلم بن كناد

(31)

مسلم،مولى عامر بن مسلم

از شهداى كربلا به حساب آمده كه نامش در زيارت رجبيه هم ديده مى‏شود.

از شهداى كربلا،كه غلام عامر بن مسلم بود.عامر،خود در كربلا به شهادت رسيد. (32) دربرخىنقلها نام او سالم آمده است.

مسور بن مخزمه(مخرمه)

از كسانى بود كه در مكه،پس از آگاهى از عزم سيد الشهدا«ع‏»بر حركت به سوى كوفه،نامه‏اى به امام نوشت و از او خواست كه فريب نامه‏هاى عراقيان را نخورد.خودش نيز بايزيد بيعت نكرده بود.امام پس از خواندن نامه‏اش،براى او دعاى خير كرد و عواطفش راستود.وى مردى اهل فضل و ديانت بود و از رسول خدا«ص‏»روايت مى‏كرد.دو سال‏پس از هجرت به دنيا آمده بود تا زمان مرگ عثمان در مدينه بود.سپس ساكن مكه شد.درحادثه محاصره و سنگباران مكه،در سال 64 هجرى در حال نماز در حجر اسماعيل كشته‏شد.هنگام مرگ،شصت و دوسال داشت. (33)

مسيب بن نجبه فرازى

از ياران برجسته على عليه السلام بود.وى در قيام توابين به خونخواهى شهداى كربلا،پس از كشته شدن سليمان بن صرد رهبر توابين،پرچم نبرد را به دست گرفت و دليرانه‏جنگيد تا كشته شد.شهادتش در سال 65 هجرى در«عين الورده‏»بود. (34) از اينكه توفيق‏شهادت در ركاب سيد الشهدا را نيافته بود بشدت اندوهگين بود و اين حسرت را درخطابه‏اى كه در جمع توابين ايراد كرد،بر زبان آورد و از اينكه با رسيدن نامه و پيك امام،ازفداكارى در راهشمضايقه كرده و ياريش نكرد،خود و جمع ياران را ملامت كرد. (35)

مشرعه فرات،شريعه

مشك

ظرف نگهدارى آب در قديم.پوست گوسفندى كه درست و بدون شكافتن از وسط،كنده باشند و در آن ماست،دوغ،آب و غيره ريزند،خيك بى‏موى،به آن‏«قربه‏»،«راويه‏»،و«ركوه‏»هم گويند.در نبرد عاشورا نيز همچون همه جنگهاى قديم،از مشك بعنوان ظرفى‏براى برداشتن و نگهداشتن آب در سفر و اردوگاه استفاده شد.در فرهنگ عاطفى عاشورا،«مشك‏»مظهر سقايى ابا الفضل‏«ع‏»است،چرا كه او آبرسان خيمه‏ها و سقاى اطفال امام‏حسين‏«ع‏»بود.به همين خاطر،به آن حضرت‏«ابو القربه‏»هم گويند،كنايه از سقايى او بامشك.روز عاشورا هم مشك خالى به دوش گرفت و به فرات رفت و آن را پر از آب كردو در راه آوردن آب به خيمه‏ها، راه را بر او بستند.دستانش قطع شد و مشك آب سوراخ‏گشت و عباس‏«ع‏»هم به شهادت رسيد،پيش از آنكه آب به خيمه‏ها برسد.اين موضوع،باحسرت و اندوه ياد مى‏شود كه نشانوفاى عباس‏«ع‏»و عطش اطفال است.به گفته‏«عمان‏سامانى‏»:

پس فرو باريد بر وى تير تيز مشك شد بر حالت او اشك ريز اشك چندان ريخت بر وى چشم مشك تا كه چشم مشك،خالى شد ز اشك تا قيامت تشنه كامان ثوابمى‏خورند از رشحه آن مشك،آب (36)

پيش از عاشورا نيز مشك،ايفاى نقش كرده است.در مسير راه،وقتى كاروان امام‏حسين‏«ع‏»به منزلگاه‏«شراف‏»رسيدند،جوانان به فرمان امام،آب بسيارى در مشكهابرداشتند و در گرماى نيمروز فردا،با سپاه هزار نفرى حر برخوردند كه تشنه بودند.دهان‏مشكها به روى آن سپاه گشوده شد،حتى اسبهايشان سيراب شدند. (37) در كربلا نيز از سه‏روز مانده به عاشورا،نيروهاى عمر سعد بر فرات مسلط شدند و مانع بردن آب گشتند.

وقتى عطش بر حسين‏«ع‏»و يارانش زياد شد،برادرش عباس‏«ع‏»را مامور تهيه آب كرد.

وى با 20 نفر همراه مشك و به اتفاق 30 نفر سواره نزديك شريعه شدند و نبردى كرده،مشكهارا پر از آب كرده برگشتند. (38)

چشم از اشك پر و مشك من از آب تهى است جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش پر زخوناب بود چشم من از آب تهى است جان من مى‏برد آن آب كزين مشك چكد گشتيم غرق در آبى كه زگرداب تهى است دست و مشك و علمى لازمه سقايى است دست عباس تو را از اين همه اسباب تهى است مشك هم اشك به بى دستى من مى‏ريزدبى سبب نيست اگر مشك من از آب تهى است (39)

مشكور

نام پير مردى از هواداران اهل بيت در كوفه كه مامور نگهبانى از طفلان مسلم بن عقيل‏بود. وقتى پس از يك سال زندانى بودن محمد و ابراهيم(پسران حضرت مسلم)فهميد كه‏آن دو از بنى هاشم و دودمان نبوتند،آنان را مخفيانه از زندان آزاد كرد(گر چه دوباره‏گرفتار شده،به شهادت رسيدند). (40) مشكور به خاطر اين خدمت به طفلان مسلم،از سوى‏ابن زياد احضارشد و به او پانصد ضربه تازيانه زدند وى در زير تازيانه‏ها جان داد. (41)

مشهد الحسين‏«ع‏»

مشهد به معناى محل شهادت،محل دفن،حرم و مقبره است.اين تعبير به جاى مرقدسيدالشهدا به كار مى‏رود.

مشهد راس الحسين‏«ع‏»

حرم و بقعه‏اى كه مدفن سر مطهر سيد الشهداست،يا مكانى كه سر آن حضرت به آنجاهم برده شده است.به اين نام،دو محل يكى در شام و ديگرى در مصر وجود دارد.در شام‏در عسقلان مسجدى بزرگ و ضريحى عظيم است كه مردم آنجا را زيارت كرد تبرك‏مى‏جستند. (42) به نوشته سيد محسن امين:محلى در كنار مسجد جامع اموى در دمشق،كه‏گويا محل نگهدارى سر مطهر سيد الشهدا در ايام يزيد بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارى‏مى‏شده است. (43) همچنين وى مى‏نويسد:(در سفرنامه خويش)در مصر،زيارتگاه با شكوه‏و مقدسى است كه مردم مصر،معتقدند سر ابا عبد الله الحسين در آنجا مدفون است وخلفاى مصر،آن را از شهر عسقلان(در فلسطين)آورده و طى مراسمى در مصر دفن‏كرده‏اند.در همين زمينه در«اعيان الشيعه‏»مى‏نويسد:بنا به قول برخى،يكى از خلفاى‏فاطمى در مصر،مامورانى به عسقلان(بين مصر و شام)فرستاد و سرى را برايش آوردندو گفت كه سر حسين‏«ع‏»است.آن را به مصر آوردند و در محلى كه الآن به نام مشهد يامسجد راس الحسين معروف است دفن كردند.مردم مصر به اين محل علاقه نشان‏مى‏دهند و زن و مرد دسته دسته به زيارت آن مى‏روند و مراسم دعا و تضرع در آنجامى‏گيرند.البته در اين كه آن سر،سر امام حسين‏«ع‏»بوده، ترديد وجود دارد. (44) اين مسجد،اكنون نيز در قاهره وجود دارد،محل تجمع و مركز محافل دينى و قرآنى،بويژه در شبهاى‏ماه رمضان است و در ميلاد امام حسين‏«ع‏»هزاران نفر آنجا گرد مى‏آيند و حتى دست‏توسل به سوى خداى حسين‏«ع‏»دراز كرده و به بركت آن مكان،بيمارانو گرفتاران شفا ونجات مى‏يابند.

مصباح هدايت

از القاب امام حسين عليه السلام‏«مصباح الهدى‏»است.بيش از چهل لقب براى‏سيد الشهدا«ع‏»نقل شده است. (45) كه يكى از آنها مصباح هدايت و كشتى نجات است.درحديث است از رسول خدا«ص‏»كه در سمت راست عرش الهى نوشته است:«ان الحسين‏مصباح الهدى و سفينة النجاة‏». (46) غير از مقام امامت آن حجت الهى،در شيوه زندگى و الهام‏بخشى راه و رسم جهاد و شهادت نيز،آن حضرت راهنماى بشر است و در غرقاب هستى‏و طوفانهاى اجتماعى،كشتى نجات بخشى است كه هر كس به ولاى او چنگ زند،ازامواج بيدينى و ذلت نجات يافته به ساحل عزت و كرامت مى‏رسد.چراغ حسينى در شب‏تاريك تاريخ،هموارهدرخشان بوده و«راه‏»نشان داده است.

پى‏نوشتها

1 و 2-لغت نامه،دهخدا.

3-كتاب‏«ادب الطف‏»در 10 جلد از جواد شبر،مجموعه‏اى است كه به بررسى شعرا و اشعارقرن اول تا چهاردهم‏پرداخته كه پيرامون امام حسين‏«ع‏»و حادثه عاشورا سروده‏اند.

4-پيشواى صادق،ص 81.

5-ادبيات و تعهد در اسلام،محمدرضا حكيمى،ص 274.

6-وسائل الشيعه،ج 10،ص 467،بحار الانوار،ج 76،ص 291.

7-رجال شيخ طوسى،ص 289.

8-جامع احاديث الشيعه،ج 12،ص 567.در باره شعر دعبل،بويژه قصيده‏«مدارس آيات‏»وى،ر. ك:الغدير،ج 2،ص 350.نيز براى آشنايى با زندگى شاعران برجسته‏اى چون كميت،دعبل، سيد حميرى و...ر.ك:الغدير،ج 2،3 و4.نمونه‏هايى از مرثيه‏هاى شاعران اهل بيت نيز در سفينة البحار،ج 1،ص 509،آمده است.همچنين در بحار الانوار،ج 45،ص 242،(باب ما قيلمن المراثى فيه)و عوالم(امام حسين)،ص 543 تا 590.

9-به بحث مستوفا و تحقيقى علامه امينى در باره شعر در تاريخ اسلام و ديدگاه پيامبر و ائمه‏«ع‏»و علماى شيعه وجايگاه والاى شعراى متعهد شيعه نزد امامان و برخورد شايسته دينبا شعر موضعدار،در«الغدير»،ج 2،ص 2 تا 24مراجعه كنيد.

10-در اين زمينه‏ها،ر.ك:«ستودگان و ستايشگران‏»،حوزه هنرى.

11-عوالم(امام حسين)،ص 486.

12-از جمله در«بحار الانوار»ج 45،ص 233(باب نوح الجن عليه)،سفينة البحار،ج 1،ص 190.

13-حماسه حسينى،ج 3،ص 375.

14-محتشم كاشانى.

15-الغدير،ج 8،ص 260 تا 267.

16-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 250.

17-همان،ص 256.

18-مروج الذهب،ج 3،ص 89.

19-حياة الامام زين العابدين،باقر شريف القرشى،ص 605.

20-عبرات المصطفين،ج 2،ص 26.

21-عنصر شجاعت،ج 3،ص 12.

22-مروج الذهب،ج 2،ص 69.

23-لغت نامه،دهخدا،به نقل از«الاعلام‏»و«حبيب السير».

24-قضاياى نهضت او و بيعت مردم و شهادتش در بحار الانوار،ج 44،ص 340 به بعد آمده است،نيز زندگينامه او دركتاب‏«مبعوث الحسين‏»محمد على عابدين،انتشارات جامعهمدرسين.

25-مفاتيح الجنان،ص 401.

26-انصار الحسين،ص 93.

27-مناقب،ج 4،ص 99.

28-همان،ص 102.

29-بحار الانوار،ج 45،ص 20.

30-عنصر شجاعت،ج 1،ص 355،مناقب،ج 4،ص 113،تنقيح المقال،ج 3،ص 215.

31-انصار الحسين،ص 94.

32-همان،ص 104.

33-همان.

34-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 24،تنقيح المقال،مامقانى،ج 3،ص 4217-مروج الذهب،ج3،ص 94،تاريخ الاسلام،ذهبى،ج 5،ص 248.

35-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 362.

36-گنجينة الاسرار،عمان سامانى،ص 76.چاپ 1362 ش.

37-تاريخ طبرى،ج 4،(چاپ قاهره)،ص 302.

38-كامل،ابن اثير،ج 2،ص 556.

39-از:سيد شهاب الدين موسوى‏«شب شعر عاشورا»شماره 5،ص 92.

40-بحار الانوار،ج 45،ص 101.

41-سوگنامه آل محمد،ص 189 به نقل از معالى السبطين.

42-آثار البلاد و اخبار العباد،قزوينى،ص 278(چاپ امير كبير).

43-اعيان الشيعه،ج 1،ص 627.

44-همان.

45-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 78.

46-سفينة البحار،ج 1،ص 257،ناسخ التواريخ،ص 57.