بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منتهی الامال قسمت دوم, حاج شیخ عباس قمی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     BAB10001 -
     BAB10002 -
     BAB10003 -
     BAB10004 -
     BAB10005 -
     BAB10006 -
     BAB10007 -
     BAB10008 -
     BAB10009 -
     BAB11001 -
     BAB11002 -
     BAB11003 -
     BAB11004 -
     BAB11005 -
     BAB12001 -
     BAB12002 -
     BAB12003 -
     BAB12004 -
     BAB13001 -
     BAB13002 -
     BAB13003 -
     BAB14001 -
     BAB14002 -
     BAB14003 -
     BAB14004 -
     BAB14005 -
     BAB14006 -
     BAB14007 -
     BAB14008 -
     BAB14009 -
     BAB14010 -
     BAB14011 -
     BAB80001 -
     BAB80002 -
     BAB80003 -
     BAB80004 -
     BAB80005 -
     BAB80006 -
     BAB80007 -
     BAB90001 -
     BAB90002 -
     BAB90003 -
     BAB90004 -
     BAB90005 -
     BAB90006 -
     BAB90007 -
     BAB90008 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT1001 -
     FOOTNT1101 -
     FOOTNT1201 -
     FOOTNT1301 -
     FOOTNT1401 -
     FOOTNT901 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

غيبت شاءنيه و حضور شئونيه امام زمان عليه السلام
چـنانكه از سير و حكايات و قصص گذشته ظاهر و هويدا مى شود نتيجه مقصود در اين مقامو ايـنـكـه حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام حـاضـر در مـيـان عـبـاد و نـاظـر بـرحـال رعـايا و قادر بر كشف بلايا و عالم بر اسرار و خفايا به جهت غيبت و ستر از مردم ازمـنـصـب خـلافـتـش عـزل نـشـده و از لوازم و آداب ريـاسـت الهـيه خود دست نكشيده و از قدرتربـانـيـه خـويـش عـجـز بـه هـم نـرسـانـيـده و اگـر خـواهـدحـل مـشـكلات كه اندر دل افتاده كند بى آنكه از راه ديده و كوشش چيزى به آنجا رساند واگـر خـواسـت دلش را بـه آن كـتـاب يـا عـالمـى كـه دواى دردش در آن و نـزد آن اسـتمـايـل و شـايـق كـند گاهى دعايش تعليم كند و گاهى در خواب دواى مرضش به او آموزد وايـنـكـه ديـده و شـنـيـده شده كه با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسيار شده كه ارباباضـطـرار و حـاجـت در مـقام عجز و لابه و شكايت برآمدند و اثر اجابت و كشف بليت نديدندعـلاوه بـر دارا بـودن ايـن مـضطر موانع دعا و قبول را غالبا يا از جهت اشتباه در اضطراراسـت كـه خـود را مـضـطـر مـى دانـد و نـيـسـت و گم گشته و متحير مى داند و راهش را به آننمايانده اند مثل جاهل به احكام عمليه كه به عالمش ارجاع فرمود؛ چنانچه در توقيع مباركاسـت كـه در جـواب مـسـايل اسحاق بن يعقوب مرقوم فرمود كه : ( و اما حوادثى كه بهشـما روى دهد پس مراجعه كنيد در آنها به راويان احاديث ما به درستى ايشان حجت من هستندبر شماها و من حجت خدايم بر ايشان ) .
پـس مـادامـى كـه جـاهـل دسـتش به عالم برسد هرچند به مهاجرت و مسافرت باشد يا بهكـتـاب او در احـكـام او مـضـطـر نـبـاشـد و هـمـچـنـيـن عـالمـى كـهحـل مـشـكل و دفع شبهه و تحير خود را تواند از ظواهر و نصوص كتاب و سنت و اجماع كندعـاجـز و درمـانـده نـباشد و آنانكه اسباب زندگى و معاش خويش را از حدود الهيه و موازينشـرعـيـه بـيـرون بـردنـد و بـر آن مقدار ممدوح در شرع اقتصار و قناعت ننمودند به جهتنـداشـتـن بـعـضى از آنچه قوام تعيش معلق نيست بر آن مضطر نباشد و هكذا از مواردى كهآدمـى خـويـشـتـن را عـاجز و مضطر بيند و پس از تاءمل صادقانه خلاف آن ظاهر مى شود. واگـر در اضـطـرار صـادق بـاشـد شـايـد صـلاح او يـا صـلاح نـظـامكـل در اجـابـت او نـبـاشـد هـرچـه هـر مضطرى صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظامكل در اجابت او نباشد هرچه هر مضطرى را وعده اجابت نداند، بلى اجابت مضطر را جز خداىتعالى يا خلفايش نكند نه آنكه هر مضطر را اجابت كنند و در ايام حضور و ظهور در مدينهو مكه و كوفه و غير آن از همه اصناف مضطرين و عاجزين از مواليان و محبين غالبا بودندو بـسيار بود كه سؤ ال مى كردند و اجابت نمى شد چنان نبود كه هر عاجز در هر زمان هرچـه خـواسـت بـه او دهـنـد و او رفـع اضـطـرارش نـمـايـنـد؛ چـه ايـن مـورثاخـلال نـظـام و بـرداشـتـن اجرها و ثوابهاى عظيمه و جزيله اصحاب بلا و مصائب است كهبـعـد از مـشـاهـده آن در روز جـزا آرزو كـنـنـد كـه كاش گوشت بدنهاى ايشان را در دنيا بامـقراض بريده بودند و خداى تعالى با آن قدرت كامله و غناى مطلق و علم محيط به ذراتو جزئيات موجودات با بندگان خود چنين نكرده .(187)
فصل هفتم : در بيان بعضى از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان عليه السلام
و مـا در ايـن فـصـل اكـتـفـا مـى كـنـيـم بـه مـختصرى از آنچه نگاشته سيد سند فقيه محدثجـليـل القـدر مـرحـوم آقـا سـيد اسماعيل عقيلى نورى ـ نور اللّه مرقده ـ در كتاب ( كفايةالموحدين ) و آن علامات بر دو قسم است : علامات حتميه و علامات غير حتميه ؛ اما علاماتحتميه به نحو اجمال از اين قرار است و مقصود ترتيب ذكرى است :
اول ـ خـروج دجـال اسـت ، و آن مـلعـون ادعـاى الوهـيـت نمايد و به وجود نحس او خونريزى وفـتـنـه در عـالم واقـع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود كه يك چشم او ماليده و ممسوح است وچـشـم چـپ او در مـيان پيشانى او واقع شده و مانند ستاره مى درخشد و پارچه خونى در ميانچـشـم او واقـع اسـت و بـسـيـار بـزرگ و تـنـومـنـد وشكل عجيب و هيئت غريب و بسيار ماهر در سحر است و در پيش او كوهى سياه است كه به نظرمـردم مى آورد كه كوه نان است و در پشت سر او كوه سفيدى است كه از سحر به نظر مردممى آورد كه آبهاى صاف جارى است و فرياد مى كند اَوْلِيائى اَنَا رَبُّكُمُ الا عْلى و شياطينو مـرده ايـشـان از ظـالمـيـن و مـنـافـقـين و سحره و كهنه و كفره و اولاد زنا بر سر او اجتماعنمايند و شياطين اطراف او را گرفته و به جميع نغمات و آلات لهو و لعب و تغنى از عودو مـزمـارودف و انـواع سـازهـا و بـربـطـهـا مـشـغـول مـى شـونـد كـه قـلوب تـابـعين او رامـشـغـول بـه آن نـغـمـات و الحـان مـى نـمـايـنـد و در انـظـار ضـعـفـاءالعـقول از زنان و مردان چنان جلوه درآورند كه همه ايشان را به رقص آورند و همه خلق ازعقب سر او مى روند كه آن نغمات و الحان و صداهاى دلربا را بشنوند گويا كه خلق همهدر سـكـر و مـسـتـى مـى بـاشـنـد و در روايـت ابـوامـامـه اسـت آنـكـهرسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم فـرمـودنـد: هـر مـؤ مـنـى كـهدجـال را بـبـيـنـد آب دهن خود را بر روى او بيندازد و سوره مباركه حمد را بخواند به جهتدفـع سـحـر آن مـلعـون كه در او اثر نكند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه وآشـوب نـمـايـد و مـيان او و لشكر قائم عليه السلام جنگ واقع شود بالاخره آن ملعون بهدسـت مبارك حضرت حجت الهى عليه السلام يا به دست عيسى بن مريم عليه السلام كشتهشود.(188)
دوم ـ صـيحه و نداء آسمانى است كه اخبار بسيارى دلالت دارد بر آنكه آن حتميات است ، ودر حـديـث مـفـضـل بـن عـمـر رحـمـه اللّه از حـضرت صادق عليه السلام است كه آن حضرتفـرمـود: حـضـرت قـائم عليه السلام در مكه داخل شود و در جانب خانه كعبه ظاهر گردد وچـون آفـتـاب بـلنـد شـود از پـيـش قـرص آفـتـاب مـنـادى نـدا كـنـد كـه هـمـهاهـل زمـيـن و آسـمـان بـشـنـونـد و مـى گـويـد: اى گـروه خـلايق ! آگاه باشيد كه اين مهدىآل مـحـمـّد صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم اسـت . او را بـه نـام و كـنـيـه جـدش حـضـرترسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم ياد نمايد و نسب مبارك او را به پدر بزرگوارش‍ حضرت امام حسن عسكرى بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بنالحـسـين بن على بن ابى طالب عليهم السلام مى رساند و چنان نسب آن بزرگوار را بهاسـمـاء كـرام آبـاء طـاهـرين او بيان كند كه همه مردم از شرق تا غرب عالم بشنوند؛ پسبـگـويد كه با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و مخالفت حكم او ننماييد كه گمراه خواهيدشد. پس ملائكه و نقباى انس و نجباى جن گويند لبيك اى خواننده به سوى خدا، شنيديم واطـاعـت كـرديـم ، پس از آن خلائق چون آن ندا را بشنوند از شهرها و قريه ها و صحراها ودريـاهـا از مـشرق تا مغرب عالم روى به مكه معظمه آورند و به خدمت آن حضرت برسند وچون قريب به غروب آفتاب شود از طرف مغرب شيطان فرياد نمايد كه اى گروه مردمان! پروردگار شما در وادى يابس وارد شده است و او عثمان بن عنبسه از فرزندان يزيد بنمـعـاوية بن ابى سفيان است با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و با او مخالفت ننماييد كهگـمـراه شـويـد، پـس ‍ مـلائكـه و نـقـبـا و نـجباى جن و انس او را تكذيب نمايند و منافقان واهل تشكيك و ضلال و گمراهان به آن ندا گمراه خواهند شد.
و نـيـز نـداى ديـگـر از آسـمـان ظـاهـر شـود كـه آن نـداقبل از ظهور حجة اللّه عليه السلام است كه آن هم در عداد علائم حتميه است كه البته بايدواقـع شـود و آن نـداء در شـب بيست و سوم ماه رمضان است كه همه ساكنين زمين از شرق تاغـرب عـالم آن ندا را خواهند شنيد و آن منادى جبريئل است كه به آواز بلند ندا كند كه (اَلْحـَقُّ مـَعَ عـَلِّىٍ وَ شـيـعَتِهِ ) . و شيطان نيز در وسط روز در ميان زمين و آسمان ندا كندكه همه كس بشنوند كه ( اَلْحَقُّ مَعَ عُثْمانَ وَ شيعَتِهِ ) .(189)
سوم ـ خروج سفيانى است از وادى يابس ، يعنى بيابان بى آب و علف كه در مابين مكه وشام است و آن مردى است بد صورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق شم و اسم او عثمان بنعـنـبـسـه اسـت و از اولاد يـزيـد بن معاويه است و آن ملعون پنج شهر بزرگ را متصرف مىشـود كـه دمـشـق و حـمـص و فـلسـطـين و اردن و قنسرين است ، پس ‍ از آن لشكر بسيار بهاطـراف مـى فـرسـتـد و بـسـيـارى از لشـكـر او بـه سـمـت بـغـداد و كـوفـه خـواهـنـد آمد وقـتـل و غـارت و بـى حـيـايـى بـسـيـار در آن صـفحات مى نمايند و در كوفه و نجف اشرفقـتـل مـردان بـسـيـار واقع شود و بعد از آن يك حصه از لشكر خود را به جانب شام روانهنـمـايـد و يـك قـسـمـت از آن را بـه جـانـب مـديـنـه مـطـهـره و چـون به مدينه رسند سه روزقـتـل عـام نـمايند و خرابى بسيار وارد آورند و بعد از آن به سمت مكه روانه شوند و لكنبه مكه نرسند و اما آن حصه كه به جانب شام روند و در بين راه لشكر حضرت حجة اللّهبـر آنها ظفر يابند و تمام آنها را هلاك نمايند و غنايم آنها را بالكليه متصرف شوند. وفـتـنه آن ملعون در اطراف بلاد بسيار عظيم شود خصوصا بالنسبة به دوستان و شيعيانعـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـلام حـتـى آنكه منادى او ندا كند كه هر كس سر يك نفر ازدوسـتـان عـلى بـن ابى طالب عليه السلام را بياورد هزار درهم بگيرد، پس مردم به جهتمـال دنـيـا از حـال يـكـديگر خبر دهند و همسايه از همسايه خبر دهد كه او از دوستان على بنابى طالب عليه السلام است .
بالجمله : آن قسمت از لشكر كه به جانب مكه روند چون به زمين بيداء رسند كه مابين مكهو مدينه است حق تعالى ملكى را مى فرستد در آن زمين و فرياد مى كند اى زمين اين ملاعينانرا بـه خـود فرو بر، پس جميع آن لشكر كه به سيصد هزا مى رسند با اسبان و اسلحهبـه زمـيـن فـرو رونـد مـگـر دو نـفـر كـه بـا هـمديگر برادرند از طايفه جهنيه كه ملائكهصـورتـهـاى ايـشـان را بـر مـى گردانند و به يكى مى گويند كه ( بشير ) استبرو به مكه و بشارت ده حضرت صاحب الا مر عليه السلام را به هلاكت لشكر سفيانى وديـگـرى را كـه ( نـذيـر ) است مى گويند برو به شام و به سفيانى خبر ده وبـترسان او را، پس آن دو نفر به جانب مكه و شام روانه گردند. چون سفيانى اين خبر رابشنود از شام به جاب كوفه حركت كند و در آنجا خرابى بسيار وارد آورد و چون حضرتقـائم عـليـه السلام به كوفه رسد آن ملعون فرار كند و به شام برگردد پس حضرتلشـكـر از عـقـب او فـرسـتـد و او را در صـخـره بـيـت المـقـدس ‍ بـهقتل آورند و سر نحس او را بريده و روح پليدش را وارد جهنم گردانيد.(190)
چهارم ـ فرو رفتن لشكر سفيانى است در بيداء كه ذكر شد.(191)
پـنـجـم ـ قـتـل نـفـس زكـيـه اسـت ، و آن پـسـرى اسـت ازآل محمّد عليهم السلام در مابين ركن و مقام .(192)
شـشـم ـ خـروج سـيـد حـسنى است و آن جوان خوش صورتى است كه از طرف ديلم و قزوينخـروج نـمـايـد و بـه آواز بـلنـد فـريـاد كـنـد كـه بـه فـريـاد رسـيـدآل مـحـمـّد را، كـه از شـمـا يارى مى طلبند. و اين سيد حسنى ظاهرا از اولاد حضرت امام حسنمـجـتـبـى عـليـه السلام باشد و دعوى بر باطل ننمايد و دعوت بر نفس خود نكند بلكه ازشيعيان خلص ائمه اثنى عشر عليهم السلام و تابع دين حق باشد و دعوت نيابت و مهدويتنـخـواهد نمود لكن مطاع و بزرگ و رئيس خواهد بود و در گفتار و در كردار موافق است باشـريعت مطهره حضرت خاتم النبيين صلى اللّه عليه و آله و سلم و در زمان خروج او، كفرو ظلم عالم را فرو گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذيت باشند و جمعىاز مـؤ مـنـيـن نـيـز مـسـتـعـد بـاشـنـد از بـراى دفـع ظـلم ظـالمـيـن ، در آنحـال سـيـد حـسـنـى اسـتـغـاثـه نـمـايـد از بـراى نـصـرت ديـنآل مـحـمـّد عليهم السلام ، پس ‍ مردم را اعانت نمايند خصوصا گنجهاى طالقان كه از طلا ونـقـره نـبـاشـد بـلكـه مـردان شـجـاع و قـويـدل و مـسـلح ومـكمل كه بر اسبهاى اشهب سوار باشند و در اطراف او جمع گردند و جمعيت او زياد شود وبـه نـحـو سـلطـان عـادل در مـيـان ايـشـان حـكـم و سـلوك نـمـايـد و كـم كـم بـراهـل ظـلم و طـغيان غلبه نمايد و از مكان و جاى خود تا كوفه زمين را از لوث وجود ظالمين وكـافـران پاك كند و چون با اصحاب خود وارد كوفه شود به او خبر مى دهند كه حضرتحـجة اللّه مهدى آل محمّد عليهم السلام ظهور نموده است و از مدينه به كوفه تشريف آوردهاسـت ، پـس سـيـد حـسـنـى بـا اصـحـاب خود خدمت آن حضرت مشرف مى شوند از آن حضرتمطالبه دلايل امامت و مواريث انبياء مى نمايد.
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: به خدا قسم كه آن جوان آن حضرت را مى شناسدو مـى داند كه او بر حق است و لكن مقصودش اين است كه حقيت او را بر مردم و اصحاب خودظـاهـر نـمـايد. پس آن حضرت دلايل امامت و مواريث انبياء از براى او ظاهر نمايد. در آن وقتسيد حسنى و اصحابش به آن حضرت بيعت خواهند نمود مگر قليلى از اصحاب او كه چهارهـزار نـفـر از زيـديـه بـاشـنـد كـه مـصـحـف هـا و قـرآن در گـردن ايـشـانحـمـايـل اسـت و آنـچـه مـشـاهـده نـمـودنـد از دلايـل و مـعـجـزات آن راحـمـل بـر سحر نمايند و گويند كه اين سخنان بزرگى و اينها همه سحر است كه به مانـمـوده انـد. پـس حـضـرت حجت عليه السلام آنچه نصيحت و موعظه نمايد ايشان را و آنچهاظـهـار اعـجـاز نـمـايد در ايشان اثر نخواهد نمود تا سه روز يشان را مهلت مى دهد و چونموعظه آن حضرت و آنچه حق است قبول ننمايند امر فرمايد كه گردنهاى ايشان را بزنندو حال ايشان بسيار شبيه است به حال خوارج نهروان كه لشكر حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام در جنگ صفين بودند.(193)
هفتم ـ ظاهر شدن كف دستى است كه در آسمان طلوع نمايد و در روايت ديگر صورت و سينهو كف دستى در نزد چشمه خورشيد ظاهر شود.(194)
هشتم ـ كسوف آفتاب است در نيمه ماه رمضان و خسوف قمر در آخر آن .(195)
نـهم ـ آيات و علاماتى است كه در ماه رجب ظاهر مى شود، شيخ صدوق از حضرت امام رضاعليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: ناچار است شيعيان را از فتنه عظيمى و آنوقـتـى اسـت كـه امـام ايـشان غائب باشد و اهل آسمان و زمين بر او بگريند، و چون ظهور اونـزديـك شـود در مـاه رجـب سـه نـدا از آسـمـان بـه گـوش مـردم بـرسـد كه همه خلق آن رابـشـنـونـد، نـداى اول ـ ( اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمين ) . و آواز دوم ـ ازفت الا زفة ؛يعنى نزديك شد امرى كه روز به روز و وقت به وقت مى رسد. صداى سوم ـ آنكه بدنىدر پـيـش روى قـرص آفـتـاب ظـاهـر گـردد و نـدايـى رسـد كه اين است اميرالمؤ منين عليهالسلام كه به دنيا برگشته است براى هلاك كردن ستمكاران پس در آن وقت فرج مؤ منانبرسد.(196)
دهـم ـ اخـتـلاف بـنى عباس و انقراض دولت ايشان است كه در اخبار به آن اعلام شده است وآنـكـه ايـشـان قـبـل از قـيـام حـضرت قائم عليه السلام مختلف و منقرض خواهند شد از سمتخراسان .(197)
علامت هاى غير حتمى
و اما علامات غير حتميه : پس آنها بسيار است بعضى ظاهر شده و بعضى هنوز واقع نشده وما در اينجا به بعضى از آنها به نحو اجمال اشاره مى كنيم :
اول ـ خراب شدن ديوار مسجد كوفه است .(198)
دوم ـ جارى شدن نهرى است از شط فرات در كوچه هاى كوفه .(199)
سوم ـ آباد شدن شهر كوفه است بعد از خراب شدن آن .(200)
چهارم ـ آب درآوردن درياى نجف است .(201)
پنجم ـ جارى شدن نهرى است از فرات به غرى كه نجف اشرف باشد.(202)
ششم ـ ظاهر شدن ستاره دنباله دار است در نزديك ستاره جدى .(203)
هفتم ـ ظاهر شدن قحطى شديد است قبل از ظهور آن حضرت .(204)
هشتم ـ وقوع زلزله و طاعون شديد است در كثيرى از بلاد.(205)
نهم ـ قتل بيوح است يعنى قتل بسيار كه آرام نمى گيرد.(206)
دهم ـ تحليه مصاحف و زخرفه مساجد و تطويل منارات است .(207)
يازدهم ـ خراب شدن مسجد براثا است .(208)
دوازدهم ـ ظاهر شدن آتشى است در سمت مشرق زمين كه تا سه روز يا هفت روز در ميان زمين وآسمان افروخته مى شود كه محل تعجب و خوف باشد.(209)
سيزدهم ـ ظاهر شدن سرخى شديد است كه در اطراف آسمان پهن مى شود كه همه آسمان رامى گيرد.(210)
چهاردهم ـ كثرت قتل و خونريزى است در كوفه از جهت رايات مختلفه .(211)
پانزدهم ـ مسخ شدن طايفه اى است به صورت قرده و خنازير.(212)
شانزدهم ـ حرك كردن بيرقهاى سياه است از خراسان .(213)
هـفـدهـم ـ آمـدن بـاران شـديـدى اسـت در مـاه جـمـادى الثـانـيـه و مـاه رجـب كـهمثل آن هرگز ديده نشده .(214)
هـيـجـدهـم ـ مـطـلق العـنـان شـدن عـرب اسـت كـه به هر جا كه خواهند بروند و هرچه خواهندبكنند.(215)
نوزدهم ـ خروج سلاطين عجم است از شاءن و وقار.(216)
بـيـسـتم ـ طلوع نمودن ستاره اى است از مشرق كه مانند ماه درخشنده و روشنى دهنده باشد وبـه شـكل غره ماه باشد و دو طرف آن كج باشد به نحوى كه نزديك است از كجى به هموصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره نمايد.(217)
بـيـست و يكم ـ فرو گرفتن ظلمت كفر و فسوق و معاصى است تمام عالم را و شايد مقصوداز ايـن عـلامـت غـلبـه كفر و فسق و فجور و ظلم است در عالم و انتشار اين امور است در تمامبـلاد و كـثـرت مـيـل خلق است به اطوار و حالات كفار و مشركين از گفتار و كردار و تعيش واوضـاع دنـيـويـه و تـشـبـه بـه ايـشـان در حركات و سكنات و مساكين والبسه ؛ و ضعف وسـسـتـى حـال ايـشـان اسـت در امـر ديـن و آثـار شـريـعت و عدم تقيد ايشان به آداب شرعيهخصوصا در جزء اين زمان كه يوما فيوما حالات مردم در تزايد و اشتداد است در تشبه بهاهـل كـفـر از جـمـيـع جـهـات دنـيـويـه بـلكـه در اخـذ قـواعـد كـفـر وعـمـل نـمـودن بـه آن در امـور ظـاهـريـه و بـسـيـار اسـت كـه اعـتـقـاد و اعـتـمـادكـامل به اقوال و اعمال ايشان مى نمايند و وثوق تمام در كليه امور به آنها دارند و بسابـاشـد كـه سـرايـت بـه سـوى عـقـايـد كـثـيـرى خـواهـد نـمـود كـه بـالمـرهاصـل عـقـايـد ديـنـيـه اسـلام را از دسـت مـى دهـنـد بـلكـهاطفال خردسال را به آداب و قواعد ايشان تعليم مى نمايند؛ چنانچه فعلا مرسوم است كهدر بـدايـت امـر نـمـى گـذارنـد كـه آداب و قـواعد دين اسلام در اذهان ايشان رسوخ نمايد وحـال كـثـيـرى از ايـشان بعد از بلوغ منجر به فساد عقيده و عدم تدين به دين اسلام خواهدشـد و بـر ايـن مـنوال تعيش خواهند نمود و هكذا حال كسانى كه معاشرت با چنين اشخاصىدارنـد و اهـل و عـيـال ايـشـان كـه تـبـعـه ايـشـان انـد؛ بـلكـه اگـر نـيـكـوتـاءمـل نـمـايـى مـى بـيـنـى كـه كـفـر بـر عـالم مـحـيـط شـده اسـت الااقـل قـليل و مقدار يسير از عباداللّه كه آن هم غايب ايشان از ضعفاءالايمان و نواقص ‍ اسلامانـد؛ چـه آنكه اكثر بلاد معموره در تصرف كفار و مشركين و منافقين است و اكثر از اهالى واز اهـل كـفـر و شـرك نـفـاق انـد مـگـر بـر سـبـيـل نـدرت واهـل ايـمـان كـه اثـنـى عشريه باشند هم به جهت اختلاف در عقايد اصوليه دينيه و مذهبيهچـنـانـچـه مـتـفـرق و مـشـتـت انـد كـه اهـل حـق در مـيـان ايـشـان نـادر وقـليـل از اهـل ايـمـان هـم از عـوام و خـواص بـسـيـارى از ايـشـان بـه جـهـت ارتـكـاب بـهاعـمـال قـبـيـحـه و افـعـال شـنـيـعـه و مـحـرمـه از اقـسـام مـعـاصـى و مـحـرمـات وكل حرام و ظلم و تعدى هريك بر ديگرى در امور دينيه و دنيويه چنان ظلم بر انفس خود مىنمايند كه از اسلام و ايمان چيزى در نزد ايشان باقى نمانده مگر اسمى كه غير مطابق بامـسمى است و رسمى كه مخالف با آثار شريعت است . پس در روى زمين باقى نخواهد ماندفـعـلا از اسـم اثـرى مگر بسيار قليل كه آن هم مغلوب و منكوب و از وجود ايشان به ظاهرشـرع در تـرويـج ديـن اثـرى مـترتب نخواهند شد و ( معروف ) در نزد مردم بالمره( منكر ) و ( منكر ) ، ( معروف ) شده است و از اسلام باقى نمانده مگرمـجـرد اسـم و رسـم ظـاهـرى و گـويـا بـالمـره طـريقه اميرالمؤ منين عليه السلام و سجيهمرضيه ائمه طاهرين عليهم السلام از دست رفته است و نزديك است ـ العياذ باللّه ـ طومارشـريـعـت بـالمـره پـيـچـيده شود و به مراءى و مسمع همه خلق است كه آنچه ذكر شد يومافيوما در تضاعف و اشتداد است و آنچه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به آن خبرداد كـه اسـلام در اول ظهورش غريب بود و بعد از اين هم بر مى گردد و غريب مى شود درجـزء ايـن زمـان ظـاهر و هويدا شد و قريب به آن است كه تمام عالم پر شود از ظلم و جوربـلكـه فـى الحـقـيـقـة عـيـن ظـلم و جـور اسـت . پـس بـايـد ايـنقـليـل از عـِبـادُاللّه الْمـُؤْمـِنـيـن عـَلَى الدَّوام لَيـْلا وَ نـَهـارا مسئلت نمايند از روى تضرع وابتهال كه حق تعالى تعجيل فرمايد فرج آل محمّد عليهم السلام را.(218)
علائم آخرالزمان از زبان اميرمؤ منان عليه السلام
و از بـعـض خـطـب حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلامنقل شده كه فرمودند:
( اِذا صـاحَ النـّاقـُوسُ وَ كـَبـَسَ الْكابُوسُ وَ تَكَلَّمَ الْجامُوسُ فَعِنْدَ ذلِكَ عَجائِبُ وَ اَىُّعـَجـائب اَنارَ النّارُ بِنَصيبَيْنِ وَ ظَهَرَت رايَةٌ عُثْمانِيَّةٌ بِوادٍ سُودٍ وَاضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةُ وَغـَلَبَ بـَعـْضـُهُمْ بَعْضَا وَ صَبا كُلُّ قَوْمٍ اِلى قَوْمٍ اِلى اَنْ قالَ عليه السلام وَ اَذْعَنَ هِرْقِلُبِقُسْطَنْطَنِيَّةِ لِبَطارِقَةِ سُفْيانى فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِعَلى طُور. ) (219)
[تـرجـمـه : وقـتـى كه ناقوس به صدا درآيد و كابوس و رياست طلب قيام نمايد و گاوتـكـلم نـمـايـد (شـايد مراد آن باشد كه شخص عظيم الجثه و صاحب شوكت و در فهم مانندگـاو بـاشـد و حـكـومـت نـمـايـد). و در ايـن هـنـگـام شـگـفتى هاست و چه شگفتى و عجائبى !بـرافـروخـتـه مـى شود آتش در شهر نصيبين و علم و پرچم عثمانى از سرزمين سياهان (ياسـرزمـيـن سـودان ) ظـاهـر مـى گردد و شهر بصره به آشوب كشيده مى شود. هر گروه وطـايـفـه اى بـا گـروه و طايفه ديگر در مقام غلبه درآيند ـ تا اينكه حضرت مى فرمايد ـهرقل كه قيصر روم است براى ( بطارقه ) كه يكى از سرداران لشكر سفيانى درقـسـطـنـطـنـيـه اعـتقاد پيدا نموده و از او اطاعت مى نمايد؛ پس در اين هنگام منتظر ظهور كسىباشيد كه در طور سينا از درخت با موسى عليه السلام سخن گفت !]
و هـم در بـعـضـى از كـلمات درر بار خود فرموده است در علامات ظهور حضرت قائم عليهالسلام :
( اِذا اَمـاتَ النـّاسُ الصَّلاةَ وَ اَضـاعـُوا الاَمانَةَ وَاسْتَحَلُّوا الْكِذْبَ وَ اَكَلُوا الرِّبا وَ اَخَذُواالرِّشـا وَ شـَيِّدوُا الْبـُنـْيـان وَ بـاعـُوا الدّيـنَ بـِالدُّنْيا وَ اسْتَعْمَلوا السُّفَهاءَ وَ شاوَرُواالنِّسـاء وَ قـَطـَعـُوا الاَرْحـامَ وَ اتَّبَعُوا الاَهْواءَ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ وَ كانَ الْحِلْمُ ضَعْفا وَالظُّلْمُ فـَخـْرَا وَ كـانـَتِ الاُمَراءُ فَجَرَةً وَ الْوُزَراءُ ظَلَمَةً وَ الْعُرَفاءُ خَوَنَةً وَ الْقُرّاءُ فَسَقَةً وَظـَهـَرَتْ شـَهـاداُت الزُّورِ وَاسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ وَ قَوْلُ الْبُهْتاِن وَ الاِثْمُ وَ الطُّغْيا نُ وَ حُلِّيتِالْمـَصا حِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طَوِّلَتِ الْمَنائِرُ وَ اُكْرِمَ الاَشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَاخـْتـَلَفـَتِ الاَهـْواءُ وَ نـُقـِضَتِ الْعُقُودُ وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَكَ اَزْواجِهُنَّ فِى التِّجارَةِحـِرْصـا عـَلَى الدُّنْيا وَ عَلَتْ اَصْواتُ الفُسّاقِ وَ اسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ كانَ زَعيمُ الْقَوْمِ اَرْذَلُهُمْ وَاتُّقـِىَ الْفـاجـِرُ مـخـافـَةَ شـَرِّهِ وَ صـُدِّقَ الْكـاذِبُ وَ ائْتـُمـِنَ الْخـائِنُ وَ التُّخِذَتِ الْقِيّانُ وَالْمـَغـازِفُ وَ لَعـَنَ آخـِرُ هـذِهِ الاُمَّةِ اَوَّلَهـا وَ رَكـِبَ ذَواتِ الْفـُرُوجِ السُّرُوجِ وَ تـَشَبَّهُ النِّساءَبـِالرِّجـالِ وَ الرِّجـالَ بـِالنِّسـاءِ وَ شـَهِدَ الشّاهِدَ مِنَْغْيِر اَنْ يَسْتَشْهَدَ وَ شَهِدَ الاِخرُ قَضاءُلِذِمـامٍ بـِغـَيـْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَيْرِ الدّينِ وَ اثَروُا عَمَلَ الدُّنيا عَلى الا خِرَةِ وَ لَبِسُواجُلُودَ الْضَّاءنِ عَلى قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ اءَنْتَنُ مِنَ الْجَيْفِ وَ اَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ فَعِنْدَذلِكَ اَلْوَحـا اَلْوَحـا الْعـَجـَلَ الْعـَجـَلَ خـَيـْرُ الْمـَسـاكِنِ يَوْمَئِذٍ بَيْتُالْمُقَدَّسِ لَيَاءْتِيَنَّ عَلَىالنّاسِ زَمانٌ يَتَمَنّى اَحَدُهُمْ اَنَّهُ مِنْ سُكّانِهِ ) .(220)
[تـرجـمـه : زمـانـى كـه مـردم نـمـاز را بـمـيـرانـنـد و امـانت را ضايع كنند و دروغ گفتن راحـلال شـمارند و ربا بخورند و رشوه بگيرند و ساختمانها را محكم بسازند و دين را بهدنـيـا بـفـروشـنـد و مـوقـعـى كـه سفيهان را به كار گماشتند و با زنان مشورت كردند وپيوند خودشان را پاره نمودند و هواپرستى پيشه ساختند و خون يكديگر را بى ارزش ‍دانـسـتـنـد، حـلم و بـردبارى در ميان آنها نشانه ضعف و ناتوانى باشد و ظلم و ستم باعثفـخر گردد، امراء فاجر، وزراء ظالم و سركردگان دانا و خائن و قاريان (قرآن ) فاسقبـاشـنـد. شـهـادت بـاطـل آشـكار باشد و اعمال زشت و گفتار بهتان آميز و گناه و طغيان وتـجاوز علنى گردد قرآنها زينت شود و مسجدها نقاشى و رنگ آميزى و مناره ها بلند گرددو اشـرار مـورد عـنـايـت قـرار گـيـرنـد و صـف ها در هم بسته شود. خواهشها مختلف باشد وپـيـمـانـهـا نـقـض گـردد و وعـده اى كـه داده شـد نـزديـك شـود. زنـهـا بـه واسـطـهميل شايانى كه به امور دنيا دارند در امر تجارت با شوهران خود شركت جويند. صداهاىفاسقان بلند گردد و از آنها شنيده شود.
بـزرگ قـوم ، رذل ترين آنهاست ، از شخص فاجر به ملاحظه شرش تقيه شود، دروغگوتـصـديـق و خـائن امـيـن گـردد، زنـان نـوازنـده ، آلات طـرب و مـوسـيـقى به دست گرفتهنـوازندگى كنند و مردم پيشنيان خود را لعنت نمايند. زنها بر زين ها سوار شوند و زنانبه مردان و مردان به زنان شباهت پيدا كنند. شاهد (در محكمه ) بدون اينكه از وى درخواستشـود شـهادت مى دهد و ديگرى به خاطر دوست خود بر خلاف حق گواهى مى دهد. احكام دينرا بـراى غـيـر ديـن بـيـاموزند و كار دنيا را بر آخرت مقدم دارند. پوست ميش را بر دلهاىگـرگ ها بپوشند، در حالى كه دلهاى آنها از مردار متعفن تر و از صبر تلخ ‌تر است . درآن موقع شتاب و تعجيل كنيد. بهترين جاها در آن روز بيت المقدس است . روزى خواهد آمد كههـركـسـى آرزو كـند كه از ساكنان آنجا باشد. ( مهدى موعود عليه السلام ) ترجمهاستاد دوانى ص 963.]
علت ضعف ايمان در مسلمانان
مـؤ لف گـويد: كه شايسته ديدم در اينجا نقل كنم ملخص كلام شيخ خود ثقة الاسلام نورىرضـى اللّه عـنـه را در ( كـلمـه طـيـبه ) بعد از آنكه اثبات كرده كه فرقه اثنىعـشـريـه اهـل نجات اند از هفتاد و سه فرقه ، فرموده : و نجات اين جماعت در اين اعصار درغايت ضعف و پستى و قلت و سستى است به سبب امورى چند كه عمده آن كثرت تردد و آمد وشد كفار است به بلاد مقدسه ايران و شدت مراوده و تحبب مسلمين با ايشان و فرو گرفتنامـتـعـه و اقـمـشـه و آلات و اثـاث البـيت اهل كفر و شرك هر شهر و دهكده را تا آنكه نماندهچيزى از ضروريات زندگى و اسباب راحت بدن و آسودگى جز آنكه از آنها در آن نشانهو اسـمـى و يـادگـار و رسمى هست و نتايج اين كار و آثار اين رفتار مفاسد و مضارى استبى شمار كه در دين اسلام پيدا شده .
اول ـ آن اسـت كـه بـغـض قـلبـى كـفـار و مـلحـديـن كـه از اركـان ديـن و اجزاء ايمان است ازدل بـرده و مـحـبـت و دوسـتى آنها را كه در مناقضت با دوستى خداوند و اوليائش چون آب وآتـش اسـت آورده بـلكـه مـراوده و آمـيـزش بـا آنـهـا مـايـه افـتـخـار و سـبـب مـبـاهـات شـده وحال آنكه حق تعالى مى فرمايد در آيه ( لاتَجِدُ قَوْما... ) (221)دد8دn[يعنى :]نمى يابى قومى را كه ايمان آوردند به خداوند و روز باز پسين دوست دارند كسى را كهدشـمـنى و مخالفت كند خدا و رسول او را هر چند پدران يا پسران يا برادران يا عشيره اوباشند چه رسد به بيگانه پس دوست ايشان را حظى از ايمان نباشد. و نيز فرموده :
( يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ آمـَنـُوا لاتَتَّخِذُوا عَدوِّى وَ عَدوَّكُمْ اَوْلِياَّءَ... )
(222)[nn8nnترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگيريد.]
و در ( مـن لايـحـضره الفقيه ) از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه خداوندوحـى فـرسـتـاد بـه سـوى پيغمبرى از پيغمبران خود كه بگو به مؤ منين نپوشند لباساعـداى مـرا و نخورند غذاى اعداى مرا و نروند به راه هاى اعداى من پس ‍ مى شويد ا دشمنانمـن چـنانچه ايشان دشمنان من اند.
(223) و در ( كتاب جعفريات ) به همينمـضـمـون از حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام نـقـل كـرده و در آخـر آن فـرمـوده : ومتشكل نشوند به شكلهاى اعداى من .(224)
و در ( امـالى صـدوق عـ( مروى است كه جناب صادق عليه السلام فرمود: كسى كهدوسـت دارد كـافـرى را، دشـمـن داشـتـه خـداوند را و كسى كه دشمن شود كافرى را، دوستداشـتـه خـدا را. آنـگـاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است .(225) و در (صـفـات الشـيعه ) از جناب امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود: به درستىكـه از كـسـانـى كـه به خود بستند محبت ما اهل بيت را كسانى اند كه فتنه ايشان سخت تراست بر شيعيان ما از دجال ، راوى گفت : به چه سبب ؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما ودشـمـن داشـتـن دوسـتـان مـا، زيـرا كـه چـون چـنـيـن شـود مـخـتـلط مـى شـود حـق بـهباطل و مشتبه مى شود پس شناخته نمى شود مؤ من از منافق .(226)
و نـيـز آن جـنـاب دربـاره اهـل جـبـر و تـشـبـيـه و غـلات فـرمـود چـنـانـچـه در (خـصـال عـ( مروى است كه هركس دوست دارد ايشان را، دشمن داشته ما را و كسى كه دشمندارد ايـشـان را، دوسـت داشـتـه مـا را و كسى كه مواصلت كند ايشان را، بريده است با ما وكـسـى كه بريده از ايشان ، مواصلت كرده با ما و كسى كه بيازارد ايشان را، نيكى كردهاسـت بـا مـا و كـسى كه نيكى كند ايشان را، آزرده است ما را و كسى كه اكرام كند ايشان را،اهـانت كرده ما را و كسى كه اهانت كرده ايشان را، اكرام نموده ما را و كسى كه رد كند ايشانرا، پـذيـرفـتـه از مـا و كـسـى كه بپذيرد از ايشان ، رد نموده ما را و كسى كه احسان كندايـشان را، بدى نموده با ما و كسى كه بدى كند با ايشان ، احسان نموده با ما و كسى كهتـصديق كند ايشان را، ما را تكذيب نموده و كسى كه تكذيب كند ايشان را، نصدى نموده مارا و كسى كه عطيه دهد ايشان را، محروم كرده ما را و كسى كه محروم كرده ايشان را، عطيهداده مـا را. اى پـسـر خـالد! هـر كه از شيعيان ما است نگيرد از ايشان دوستى و ناصرى ، وچـون حـال ايـن قـسـم كـفـره چـنـيـن بـاشـد حال ساير كفار اگر بدتر نباشد كمتر نخواهدبود.(227)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation