بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فرهنگ عاشورا, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - فرهنگ عاشورا
     02 - فرهنگ عاشورا
     03 - فرهنگ عاشورا
     04 - فرهنگ عاشورا
     05 - فرهنگ عاشورا
     06 - فرهنگ عاشورا
     07 - فرهنگ عاشورا
     08 - فرهنگ عاشورا
     09 - فرهنگ عاشورا
     10 - فرهنگ عاشورا
     11 - فرهنگ عاشورا
     12 - فرهنگ عاشورا
     13 - فرهنگ عاشورا
     14 - فرهنگ عاشورا
     15 - فرهنگ عاشورا
     16 - فرهنگ عاشورا
     17 - فرهنگ عاشورا
     18 - فرهنگ عاشورا
     19 - فرهنگ عاشورا
     20 - فرهنگ عاشورا
     21 - فرهنگ عاشورا
     22 - فرهنگ عاشورا
     23 - فرهنگ عاشورا
     24 - فرهنگ عاشورا
     25 - فرهنگ عاشورا
     26 - فرهنگ عاشورا
     27 - فرهنگ عاشورا
     28 - فرهنگ عاشورا
     29 - فرهنگ عاشورا
     30 - فرهنگ عاشورا
     31 - فرهنگ عاشورا
     32 - فرهنگ عاشورا
     33 - فرهنگ عاشورا
     34 - فرهنگ عاشورا
     35 - فرهنگ عاشورا
     36 - فرهنگ عاشورا
     37 - فرهنگ عاشورا
     38 - فرهنگ عاشورا
     fehrest - فرهنگ عاشورا
 

 

 
 

نافع بن هلال

از شهداى كربلاست.نافع،بزرگوارى دلاور،قارى قرآن،كاتب و از حاملان حديث واز اصحاب امير المؤمنين‏«ع‏»بود و در سه جنگ جمل،صفين و نهروان در ركاب آن‏حضرت بود.وى از شخصيتهاى بارز كوفه بود و پيش از شهادت مسلم بن عقيل،مخفيانه‏از كوفه بيرون آمده به استقبال امام شتافته بود،سپس همراه امام حسين‏«ع‏»به كربلا آمد.دركربلا همراه عباس‏«ع‏»در آوردن آب به خيمه‏ها مشاركت داشت. (1) از جمله كسانى بود كه‏در سخنرانى پرشورى مراتب وفادارى خويش را نسبت به سيد الشهدا ابراز داشت.نافع،نام خود را روى تيرهاى زهرآگين خود مى‏نوشت و همواره با آنها تيراندازى مى‏كرد. (2) روزعاشورا وقتىتيرهايش تمام شد،شمشير كشيد و بر سپاه كوفه تاخت،در حالى كه چنين‏رجز مى‏خواند:

انا الهزبر الجملىدينى على دين على

كوفيان با سنگ و تير،او را مورد ضربه‏هاى خود قرار دادند تا اينكه بازوهايش‏شكست.او رامحاصره كرده و زنده دستگير نمودند.شمر او را گرفته نزد عمر سعد برد.

سپس به دست‏شمر به شهادت رسيد.از جمله رجزهاى او چنين بود:

انا الغلام اليمنى الجملى دينى على دين حسين بن على ان اقتل اليوم فهذا املىفذاك رايى و الاقى عملى (3)

بعضى نيز او را هلال بن نافع گفته‏اند.

نامه

هميشه يكى از سندهاى قابل اعتماد و رسمى‏«نامه‏»بوده است.مكاتبات ادارى،رسمى و سياسى و عزل و نصبها و فرمانها و درخواستها به صورت نامه(و اصطلاحاكتاب)در نهضت كربلا و قبل و بعد از عاشورا هم به چشم مى‏خورد. (4) چه نامه‏هايى كه‏سيد الشهدا«ع‏»به معاويه نوشت و نسبت به كشتن حجر بن عدى و يارانش اعتراض كرد،وچه آنچه به علما نگاشت و چه آنچه در جريان نهضت عاشورا،به بستگان خود و كوفيان،بصريان،ياران و نمايندگان خويش نوشت،حتى آنچه كه به صورت وصيتنامه كتبى آن‏حضرت به محمد حنفيه ثبت است(لم اخرج اشرا...)از اين دست است.نامه‏هايى را هم‏بزرگان شيعه و هواداران آن امام،از بصره و بويژه كوفه به آن حضرت نوشتند و او را به‏آمدن به آن پايگاه شيعى دعوت كردند و قول هر گونه مساعدت و يارى دادند.سيد الشهدانيز در پى آن دعوتنامه‏ها،نماينده خويش،مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد،باز همراه وى‏نامه‏اى به شيعيان نوشت. (5) نامه‏هايى كه در مدت اقامت امام حسين‏«ع‏»در مكه،از كوفه براى آن حضرت‏فرستادند و دعوت به كوفهكردند،بسيار بود.تا حدود 12 هزار نامه و بيشتر هم گفته‏اند.

نامه‏ها برخى بصورت فردى بود،برخى بصورت گروهى و با امضاهاى بيشمار.نامه‏هاى‏سيد الشهدا«ع‏»به آنان نيز اغلب،پاسخ به آن دعوتها يا فراخوانى به يارى و مبارزه بود ومحتواى دعوت عاشورايى امام را در برداشت.علت آنكه نامه‏هاى دعوت،اغلب از كوفه‏بود،آن بود كه كوفيان دل خوشى از معاويه نداشتند و هوادار اهل بيت بودند.پس از مرگ‏او،تصميم به خلع يزيد از خلافت و مبارزه با او گرفتند.نامه‏هايشان هم در پى همين‏هدف و با مضمونى انتقادآميز از حكومت امويان و اعلام هوادارى نسبت به‏سيد الشهدا«ع‏»و دعوت به آمدن و قبول رهبرى و قول نصرت و يارى و چشم به راه مقدم‏او بودن بود.نامه‏هايى هم ميان امام و برخى از شيعيان در بصره رد و بدل شد.آخرين‏نامه‏اى كه از كوفيان به دست امام رسيد،اين متن را داشت:«عجل للقدوم يابن رسول الله،فان لك بالكوفة ماة الف سيف فلا تتاخر» (6) اى پسر پيامبر!هر چه زودتر بيا!در كوفه‏صد هزار شمشير در اختيار توست،دير مكن!در مسير راه كوفه،وقتى سپاه حر،راه را برامام گرفت،حضرت به انبوه نامه‏هاى دعوت استناد كرد و حر از آنها اظهار بى اطلاعى‏مى‏كرد.روز عاشورا هم امام در يكى از خطبه‏هاى اتمام حجت‏خويش، كسانى همچون‏شبث بن ربعى،حجار بن ابجر،قيس بن اشعث،يزيد بن حارث و...را مخاطب قرار داردكه...مگر به من ننوشتيد كه ميوه‏ها رسيده و همه جا سرسبز است و آماده،زودبشتاب و به‏سوى سپاهى سازمان يافته بيا؟... (7)

نبرد تن به تن

از سنتهاى جنگ در عرب،آن بود كه ابتدا دو هماورد و حريف،از دو جبهه به ميدان‏مى‏آمدند، خود را معرفى كرده،رجز مى‏خواندند و به نبرد مى‏پرداختند.گاهى هم نبردهاى‏تن به تن، تكليف جنگ را روشن مى‏ساخت.پس از چند نفر كه به ميدان هم مى‏آمدند،حمله عمومى آغاز مى‏شد. (8) مبارزه،همان به صحنه آمدن افراد در نبرد تن به تن بود.چنين‏هماوردى در عاشورا،تا ظهر ادامه يافت.گاهى كه سپاه كوفه ضعف هماورد جبهه خويش‏را احساس مى‏كردند،بشكل گروهى به رزمنده جبهه حسينى مى‏تاختند و او را شهيدمى‏كردند.شهداى كربلا،برخى در جنگ تن به تن شهيد شدند و جمعى هم در حمله‏عمومى سپاه كوفه كه دراوايل درگيرى به اردوگاه امام تاختند،به شهادت رسيدند.

نخل،نخل گردانى

نخل،درخت‏خرماست،اما در اصطلاح مراسم سوگوارى محرم،به وسيله‏اى بزرگ واتاقكى تابوت مانند گفته مى‏شود كه با پوشش سياه و انواع شالهاى رنگارنگ و آيينه وچراغ... مى‏آرايند و بعنوان سمبل تابوت سيد الشهدا«ع‏»در روز عاشورا در حسينيه‏ها وتكيه‏ها آن را بلند مى‏كنند و به محل اجراى تعزيه مى‏برند.«فلسفه آن چنين است كه:اگرچه در كربلا نبوديم و جسم پاره پاره شهدا بر زمين ماند،امروز سمبل جنازه آن عزيزان رابا تشريفات و آذين‏بندى و با احترام تشييع مى‏كنيم.و با چندين بار گرداندن در كوچه‏ها ومحله‏ها با نداى يا محمد،يا فاطمه،يا على،يا حسن،و يا حسين،آن را با احترام بر زمين‏مى‏گذارند.» (9) نخل بندى، نخل آرايى،نخل گردانى از اصطلاحات اين سنت مذهبى است‏و در هند،رواج بيشترى دارد. عموما مردم شهرها براى نخل،قداست‏خاصى قائلند و بلندكردن آن را طى مراسم سنتى ويژه‏اى انجام مى‏دهند.نخلها اغلب سنگين است و حمل ونقل آن را عده‏اى مردان قوى عهده‏دار مى‏شوند.«نخل آرا»به كسى گويند كه نخل محرم رامى‏آرايد،نخل محرم،نخل عزا،نخل تابوت،نخل ماتم نيز گفته مى‏شود.

نخيله

نام پادگان نظامى در بيرون كوفه.در زمان على‏«ع‏»بسيج نيروهاى رزمى براى جنگ درآنجا صورت مى‏گرفت.در آنجا با خوارج جنگيد و براى سپاه خويش در جنگ با معاويه‏سخنرانى كرد.براى مقابله با سيد الشهدا«ع‏»نيز،ابن زياد نيروهاى خود را آنجا مستقر كرده‏بود و عمر سعد را با چهار هزار نفر از آنجا به كربلا براى جنگ با آن حضرت فرستاد. (10) امروز اين محلبه‏«عباسيات‏»معروف است. (11)

نذر

نذر،التزام به انجام يا ترك عملى به نحو خاص بخاطر خداست كه با صيغه خاصى‏منعقد مى‏شود،مثل‏«لله على...»و انجام آنچه كه نذر شده واجب است و تخلف از آن‏گناه است و كفاره دارد. (12) علاقه‏مندان به اهل بيت و امام حسين‏«ع‏»گاهى انجام برخى ازامور را نذر مى‏كردند تا ملزم شوند آن را ادا كنند،از قبيل:نذر زيارت امام حسين‏«ع‏»،عزادارى براى آن حضرت، برپايى مجالس و تعزيه و ذكر مصيبت،اهداى وسيله يا پولى‏براى حرم يا زوار،اطعام،شركت در دستجات زنجيرزنى و عزادارى،ساختن تكيه ياحسينيه و...اينگونه نذرها بطور طبيعى تامين كننده بخشى از هزينه‏هاى احياى عاشورا وترويج‏خط اهل بيت‏«ع‏»است و به كمكهاى مالى و جنسى يا انجام خدمات مربوط به‏سيد الشهدا«ع‏»جنبه معنوى و قداست مى‏بخشد و افراد با افتخار به چنين كارهايى اقدام‏مى‏كنند.در ميان مردم،سنتهايى همچون آش نذرى،سفره نذرى،گوسفند نذرى،شله‏زرد،ترحلوا و...متداول است كه اغلب با نذر،بر خود واجب مى‏سازندو در كنار آن‏مرثيه‏خوانى انجام مى‏گيرد و اين اطعامها به ياد اهل بيت است.

نسخه

كتاب،نوشته،آنچه از روى نوشته‏اى باز نوشته شود.از اصطلاحات شبيه‏خوانى است،متنى كه تعزيه‏گردان،براى اجراى تعزيه‏اى گرد آورده يا مى‏نگارد و پيش از آغاز تعزيه‏ميان شبيه‏خوانها پخش مى‏كند.تعزيه‏نامه هم به آن گفته مى‏شود.شعر تعزيه نامه‏ها اغلب‏به صورت اشعارعاميانه است.» (13)

نعش

پيكر بى‏روح،جسد.به معنى تابوت هم آمده است.در كربلا امام حسين‏«ع‏»بر سرنعش شهدا حاضر مى‏شد.اهل بيت امام حسين‏«ع‏»،پس از عاشورا كنار نعش شهيدان‏آمدند و گريه و عزادارى كردند.در مراسم تعزيه و شبيه‏خوانى هم كه اشخاص،نقشهاى‏مختلفى به عهده مى‏گيرند،برخى هم در نقش‏«نعش‏»در ميدان بر زمين مى‏افتند و تداعى‏كننده اجساد شهداى كربلا مى‏گردند.كسى كه در تعزيه،نقش بى‏اهميت و بى‏سخنى را به‏عهده دارد. (14) در تعزيه‏ها،نعش را همراه با پيكانهاى خون‏آلود و شمشيرهاى شكسته وسنانها كه بر روى نعشها دوخته يا جاسازى شده بود نشان مى‏دادند كه يادآور وضع طبيعى‏كشته‏هاى ميدان باشد،يا همراه با پرندگان و كبوترانى با شهپر خونين بر نعش شهيدان،كه‏سمبل رساندن خبر شهادتبه مدينه بود.

نعمان بن بشير

وى در ايامى كه مسلم بن عقيل،به نمايندگى از سوى سيد الشهدا به كوفه آمده و به نفع‏آن حضرت بيعت مى‏گرفت،والى كوفه بود،پيشتر ساكن شام شده بود.از قبيله خزرج و ازانصار بود.مادر او عمره دختر رواحه(خواهر عبد الله بن رواحه)نام داشت.نعمان قبلا ازسوى معاويه ولايت كوفه را بر عهده داشت،يزيد هم او را در همان منصب ابقاء كرد. (15) وى خطيب و شاعر بود.در جنگ صفين از سپاه معاويه به شمار مى‏آمد.سپس قاضى‏دمشق شد.آنگاه از سوى معاويه به ولايت‏يمن گماشته شد.از آن پس 9 ماه هم والى كوفه گشت. (16) نهضت مسلم بن عقيل و هوادارانش در كوفه چون اوج و قدرت گرفت،عبد الله بن‏مسلم كه از هواداران بنى اميه بود،نسبت به سهل انگارى نعمان در قضيه مسلم بن عقيل‏انتقاد كرد و گزارش به يزيدداد و درخواست كرد كه براى كوفه مرد مقتدرترى بفرستد.

يزيد هم به پيشنهاد مشاور مسيحى خود«سرجون‏»عبيد الله بن زياد را به ولايت كوفه‏منصوب كرد و به وى فرمان سختگيرى و شدت عمل داد،و بدين صورت،نعمان بن بشيراز كوفه عزل شد.تا دوران حكومت مروان بن حكم نيز زنده بود و والى حمص گشت ولى‏بعلت بروز اغتشاشاتى كه به فتنه ابن زبير معروف است،اهل حمص او را پذيرا نشدند، ازآنجا گريخت،مردم تعقيبش كرده او را كشتند.اين حادثه در سال 65 هجرى بود. (17) وىدرآن هنگام 64 سال داشت. (18)

نعمان بن عمرو راسبى

از شهداى كربلاست،از قبيله ازد،كه در حمله اول شهيد شد.وى اهل كوفه و ازاصحاب امير المؤمنين‏«ع‏»بود.او برادرش حلاس(كه رئيس نيروهاى انتظامى حضرت‏على در كوفه بود) (19)

نعيم بن عجلان انصارى

همراه نيروهاى عمر سعد به كربلا آمدند،ولى شبانه به ياران حسين‏«ع‏» پيوستند.

از شهداى كربلاست.نعيم از طايفه خزرج بود و دو برادرش از ياران على‏«ع‏»ومدافعان آن حضرت در صفين بودند.او از كوفه حركت كرد و در كربلا خود را به‏حسين‏«ع‏»ملحق ساخت و روز عاشورا در حمله نخست‏شهيد شد. (20) نام او در زيارت‏ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمدهاست. (21)

نفس المهموم

نام كتاب شيخ عباس قمى در مقتل سيد الشهدا«ع‏»است كه بر گرفته از حديث امام‏صادق‏«ع‏»است كه فرمود:«نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همه لنا عبادة و كتمان سرنا جهادفى سبيل الله‏» (22) نفس كسى كه به خاطر مظلوميت ما اندوهگين شود تسبيح است، اندوه برما عبادت است و كتمان و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.امام صادق‏«ع‏»سپس‏فرمود:واجب است كه اين حديث با طلا نوشته شود.چون كتاب محدث قمى يادآورمصيبتهاى اهل بيت است،اين نام را براى كتابش برگزيده است،به فارسى هم ترجمهشده است.

نقره

نام سرزمينى در راه مكه،داراى بركه و چاههاى آب و قلعه،كه سر چند راهى قرارداشته است.امام حسين‏«ع‏»در اين منزل فرود آمده است.به آنجا«معدن النقره‏»هم گفته‏شده است. (23)

نقش

برنامه خاصى را كه هر يك از افراد شركت كننده در تعزيه و تآتر و فيلم بر عهده‏مى‏گيرند.در شبيه‏خوانيها،كسى در نقش امام حسين،و ديگرى در نقش شمر،عمر سعد،حر و...اجراىبرنامه مى‏كند.

نقش نگين حسين‏«ع‏»

ائمه‏«ع‏»هر كدام شعار و جمله‏اى را بر نگين انگشتر خود حك مى‏كردند و نشان دهنده‏روح و فكر خاص آن امام بود.نقش نگين انگشتر سيد الشهدا«ع‏»عبارت بود از«ان الله‏بالغ امره‏»و به نقلى دو انگشتر داشت.بر نگين يكى‏«لا اله الا الله،عدة للقاء الله‏»و برديگرى‏«ان الله بالغ امره‏»بود. (24) هر دو تعبير،گوياى روح شهادت طلب آن حضرت ومقام رضا و تسليم او به ديدار خدا و پروردگار است.روايت است كه در دست امام‏صادق‏«ع‏»انگشتر جدش حسين بن على‏«ع‏»بود و بر نگين آن نوشته بود:«لا اله الا الله عدة‏للقاء الله‏» (25) و اين نيز كه توحيد،سرمايهلقاى الهى است،نشان دهنده روح خداجويى و شهادت طلبى اوست.

نقض مقررات جنگى

عملكرد سپاه كوفه در حادثه كربلا با اصحاب و اهل بيت امام حسين‏«ع‏»،از اصول وقواعدجنگى تجاوز كرد.نمونه‏هايى از اين نقضها از اين قرار است:

1-حمله عمومى به يك نفر:بر خلاف مقررات نبردهاى تن به تن و رفتن يك هماوردبه ميدان يك مبارز،در كربلا گاهى دسته جمعى به يكى از ياران حسين‏«ع‏»حمله مى‏شد،مثل عابس كهبر او تاختند يا دستور سنگباران او صادر شد.

2-تعرض مسلحانه به زن و كودك:زنان و كودكان در جنگها مصونيت دارند،ولى دركربلا،به دستور شمر،خيمه‏ها را بر سر زنان و كودكان بى‏پناه سوزاندند و به خيمه‏نشينان‏بى‏دفاعتاختند و آنان را آواره صحرا كردند.

3-اسير گرفتن زن مسلمان:زن مسلمان را نمى‏توان اسير گرفت.على‏«ع‏»هم در جنگ‏صفين اسير نگرفت،اما سپاه يزيد،بازماندگان اصحاب و اهل بيت امام حسين‏«ع‏»را(زينب،ام كلثوم، سكينه و...)به اسارت گرفته به كوفه و شام بردند.در دربار شام هم يكى‏از شاميان از يزيد مى‏خواست كه فاطمه،دختر سيد الشهدا را بعنوان كنيز به او ببخشد،كه‏مورد اعتراض زينبقرار گرفت.

4-غارت:پس از شهادت امام،به خيمه‏ها تاختند و هر چه يافتند به غنيمت و غارت‏گرفتند، حتى روپوش زنان و جامه سيد الشهدا و گوشواره دختركان را. (26) اينها همه افزون براصل ماجرا و كشتن فرزند پيامبر و منادى حق و عدالت بود،كه آن نه تنها نقض مقررات‏جنگ،بلكه نقض اسلام و قرآن بود.به همين جهت،اين ننگ و نفرت و نفرين از آل اميه ويزيديان،تا قيامت بر آن سنگدلان ماند.آنچه از كوفيان و يزيديان در اين حادثه ديده شد،همه تخطى از اصول انسانى و اسلامى بود،برخى هم بى‏سابقه و شگفت بود و براى‏ارعاب ديگران به آن گونه سركوب شديد پرداختند و مخالفان را گردن زدند و شهدا رالگدكوب سم اسبان ساختند.عبد الله بن بقطر را در كوفه،از بالاى قصر پايين انداختند وهنوز رمقى در بدن داشت كه سرش را بريدند.قيس بن مسهر را از بالاى دار الاماره به‏پايين انداختند و متلاشى شد و جان داد.مسلم بن عقيل را نيز بالاى قصر برده،گردن زدند،سپس بدن او را پايين انداختند.هانى بن عروه را نيز دست بسته در بازار گردن زدند،سپس‏پاهايش را بسته و پيكرش را در بازار كشيدند. (27) نيز آوردن انبوه آن سپاه عظيم براى كشتن‏جمعى محدود،استفاده از شيوه آب بستن به روى سپاه و تشنه نگهداشتن آنان،سرهاى‏شخصيتهاى بارز را از تن جدا كردن و شهر به شهر گرداندن،همه از شيوه‏هاى زشتى بودكه در حادثه كربلا انجام گرفت و مقررات جنگى و اصولاخلاقى و انسانى نقض شد.

نماز

پايه دين بر نماز استوار است.جهادهاى پيامبر و نبردهاى على‏«ع‏»و نهضت‏حسينى،همه براى‏«اقامه نماز»و ايجاد و تقويت رابطه بندگى ميان خالق و مخلوق است.درنهضت عاشورا، نماز جايگاه مهمى دارد.در برخورد كاروان حسينى با سپاه حر در مسيركوفه،وقت نماز كه مى‏رسد،اذان گفته مى‏شود،نماز جماعت برگزار مى‏گردد و سپاه حرنيز به سيد الشهدا«ع‏»اقتدا مى‏كنند.پيش از شب عاشورا كه سپاه عمر سعد به طرف‏خيمه‏گاه امام مى‏تازند،حضرت برادرش عباس را مى‏فرستد تا با آنان گفتگو كند و شب رامهلت بخواهد تا به نماز و عبادت بگذرانند«ارجع اليهم فان استطعت ان تؤخرهم الى غداة‏لعلنا نصلى لربنا هذه الليلة و ندعوه و نستغفره،فهو يعلم انى احب الصلوة و تلاوة كتابه وكثرة الدعاء و الاستغفار». (28) در همان وقت نيز حبيب بن مظاهر به سپاه دشمن خطاب كردكه چرا مى‏خواهيد با گروهى بجنگيد كه سحرخيزان و شب زنده‏داران و اهل عبادتند؟ (29) خصلت‏ياران شهيد او،روح معنوى و حال عبادت و نيايش و نماز بود و شب عاشورا،زمزمه نماز و نيايش آنان در خيمه‏هايشان پيچيده بود.به گفته مورخان‏«لهم دوى كدوى‏النحل و هم ما بين راكع و ساجد و قارى‏ء للقرآن‏» (30) همه شب را به نماز مشغول بودند.به نقل‏تاريخ ابن اثير:شب كه شد،تمام شب را به نماز و استغفار و تضرع و دعا پرداختند.صبح‏عاشورا نيز،حسين بن على‏«ع‏»پس از نماز صبح با ياران،نفرات خود را سازماندهى كرد. (31) ظهر عاشورا،ابو ثمامه صائدى،وقت نماز را به ياد حضرت آورد.حضرت نيز او را دعاكرد كه:خداوند تو را از نمازگزاران ذاكر قرار دهد. آنگاه به اتفاق جماعتى به نماز ايستادندو نماز خوف خواندند. (32) سعيد بن عبد الله نيز از ياران او بود كه هنگام نماز،جلوى امام‏ايستاد و بدن خويش را سپر تيرهاى بلا ساخت و با پايان يافتن نماز امام،او بر زمين افتاد وشهيد نماز گشت. (33) حسين و يارانش همه كشته راه نماز شدند.از اين رو در زيارتنامه امام‏خطاب به او مى‏گوييم:«اشهد انك قد اقمت الصلاة وآتيت الزكاة و آمرت بالمعروف‏و نهيت عن المنكر»(زيارت وارث).

آنچه به جهاد،ارزش مى‏دهد،آميختگى آن با نماز است.عاشورا تلاقى عرفان وحماسه بود و نهضت كربلا براى احياى سنتهاى دينى و فرايض الهى از جمله نمازبود.شيعه او نيز بايد اهلنماز و خشوع باشد و از ديندارى تنها عزادارى را نشناسد.

حتى معتقدان و اميدواران به شفاعت‏حسين‏«ع‏»نيز بايد اهل نماز باشند.چون‏شفاعت بى‏نمازان نخواهد رسيد.دريغ و افسوس از كار آنان كه در ايام سوگوارى‏به عزادارى و سينه‏زنىو نوحه‏خوانى و دسته و هيات مى‏روند،اما نسبت به‏نمازهاى واجب بى‏اعتنايند.

نواويس

نام محلى است كه در خطبه امام حسين‏«ع‏»هنگام خروج از مكه به سوى عراق آمده‏است. خطبه‏«خط الموت‏»اشاره دارد كه پيكرش در منطقه‏اى بين نواويس و كربلا پاره‏پاره خواهد شد:«كانى باوصالى تقطعها عسلان الفلوات،بين النواويس و كربلا...» (34) معناى‏ناووس، گورستان مسيحيان و نيز تابوت سنگى است كه جسد مرده را در آن مى‏گذارند. (35) در اينجامقصود،روستاى خرابى است كه قبلا مسيحى‏نشين و در نزديكى كربلا واقع‏بوده است.

نوحه

بيان مصيبت،گريه كردن با آواز،آواز ماتم،شيون و زارى،مويه‏گرى،زارى بر مرده،شعرى كه در ماتم و سوگوارى با صوت حزين و ناله و زارى خوانند،اعم از سوگوارى‏براى كسى كه تازه مرده، يا براى امامان شيعه. (36) تركيبات ديگر آن عبارت است از:نوحه‏آراستن،نوحه ساختن،نوحه سرودن،نوحه‏خوانى.نوحه‏گرى بر مرده،رسم جاهليت‏بوده است و كارى مكروه است، (37) مگر براى معصومين‏«ع‏»كه نوحه و گريه بر آنان از شعائرمهم و از عوامل نشر فضيلتها و احياى ياد اسوه‏هاى كمال است و خود امامان برسيد الشهدا«ع‏»مى‏گريستند و امر به نوحه‏خوانى مى‏كردند.بر جعفر طيار و حمزه‏سيد الشهدا نوحه‏خوانى شد.آنچه كه از كراهت نوحه و ناپسند بودن شغل نوحه‏گرى وزشت بودن اجرت نوحه‏گر در روايات ياد شده،ناظر به نوحه‏گريهاى جاهلى است كه‏آميخته به باطل و گاهى حرام بود. (38) در فرهنگ عزادارى براى امام حسين،نوحه به نوعى خاص از شعر مرثيه مى‏گويند كه‏در مجالس به صورت جمعى اجرا مى‏شود.«اشعار نوحه را براى سينه زدن مى‏ساختند،يكى نوحه مى‏خواند و ديگران به نوا و آهنگ و وزن اشعار نوحه‏خوان سينه مى‏زدند.ولى‏اشعار مرثيه را با آهنگ در مجالس سوگوارى براى به گريه افكندن و اظهار تاسف‏شنوندگان بر قتل شهداى كربلا مى‏خواندند و عنوان روضه نداشت.»، (39) «...از معروفترين‏شعراى عصر قاجار كه مرثيه و نوحه ساخته‏اند، مى‏توان يغماى جندقى و وصال شيرازى‏را نام برد». (40) اين شيوه در بين عربها هم متداول است و سبك مرثيه سرايى و نوحه‏خوانى‏بر سالار شهيدان مخصوص است.با توجه به گستردگى اين مراسم و رواج آن در طول‏سال،حتى در سوگ امامان ديگر،ضرورت دارد كه سروده‏هاى ناب و نوحه‏هاى صحيح ودور از تحريفها و دروغها پديد آيد و فرهنگ عاشورا در قالب نوحه نيز ترويج گردد ونوحه خوانان نيز،بيش از هدف قرار دادن گريه،نشر فضيلتهاىاهل بيت را هدف قرار دهند. (41)

نوحه جن مرثيه جن

نوحه‏خوان

كسى كه در ايام سوگوارى امامان براى دسته‏هاى سينه‏زن يا زنجير زن،اشعار مصيبت‏و نوحهو مرثيه را با آهنگ مخصوص مى‏خواند و عزاداران به آهنگ او سينه و زنجير مى‏زنند. (42)

نوحه‏سرا

محل نوحه،عزاخانه،ماتمكده،ماتم‏سرا،غمكده. (43) همچنين به كسى كه اشعار نوحه ومرثيهمى‏سرايد«نوحه سرا»گويند،يعنى سراينده نوحه.

نهر علقمه

نهر علقمه يا علقمى،نهرى بوده كه از فرات منشعب شده و آب زلال آن را به منطقه‏كربلا و سرزمينهاى اطراف آن مى‏رسانده است.نسبت علقمى به شخص است،جدمؤيد الدين علقمى وزير،حفر كننده آن نهر بوده است. (44) در مرثيه‏ها،شهادت عباس بن‏على‏«ع‏»را كنار نهر علقمهياد مى‏كنند(كنار نهر علقمه،افتاد دست عباس).

نهضت توابين توابين

نهضتهاى پس از عاشورا آثار و نتايج نهضت عاشورا

نهضت‏يا شورش؟

حركت امام حسين‏«ع‏»كه بصورت امتناع از بيعت با يزيد و هجرت به مكه و از آنجا به‏كربلا بود،حركتى الهام گرفته از قرآن و سنت پيامبر«ص‏»و بر اساس عمل به تكليف دربرابر حكومت جور و ولايت فسق و براى مبارزه با بدعتها و مقابله با اعاده جاهليت بود(-اهداف نهضت عاشورا).اين از مجموعه سخنان و خطبه‏هاى آن حضرت و ماهيت‏قيام وى و عملكرد امويان روشن است و چون مبتنى بر اصل‏«ولايت صالحان‏»و فلسفه‏سياسى ناب اسلام بود و آن حضرت،صرفا براى قيام به وظايف امامت و نهى از منكر واحياى سيره پيامبر«ص‏»دست به آن حركت زد،حركت او يك‏«نهضت مكتبى‏»تلقى‏مى‏شود.اما هواداران بنى اميه،چه در آن زمان و چه قرنهاى بعد و حتى عصر حاضر،كوشيده‏اند كه حركت آن حضرت را نوعى شورش،آشوب، فتنه‏انگيزى،ايجاد تفرقه درامت و تمرد از خلافت معرفى كنند و در كشتن او،حق را به جانب يزيد بدهند كه يك‏شورشگر بر ضد خلافت مركزى را كشته است.در اين مورد،به احاديثى هم استنادمى‏كنند كه رسول خدا«ص‏»به كشتن كسى كه يكپارچگى امت را به هم زند فرمان داده‏است و مى‏گويند:«قتل الحسين بسيف جده‏».در حالى كه حديث،بر فرض صحت‏مخصوص جايى است كه حكومتى اسلامى و حاكمى متعهد و عادل باشد و كسى ياكسانى بخواهند بر ضد آن آشوب و فتنه‏گرى كنند.اما نه حكومت امويان مشروع بود، نه‏بيعت مردم آزادانه و به اختيار بود،نه حكام،به دين و عدل رفتار مى‏كردند و نه از ارتكاب‏فسق و فجور و محرمات پروا داشتند و نه مال و جان و نواميس مسلمانان پاك،از تعرض وستم يزيد و عمال او مصون بود.بنابر اين جهاد بر ضد چنين حكومتى،تكليف دينىامام‏حسين‏«ع‏»بود.

گر چه امام مى‏دانست كه در آن شرايط،به پيروزى نظامى سريع دست نمى‏يابد،اما بازچنان نبود كه بى‏فكر و برنامه و بدون نقشه خود را به كشتن دهد.نتايج مقطعى و درازمدت آن حركت‏خونين در آگاهانيدن مردم و افشاى چهره ظلم و ايجاد انگيزه مبارزه درمردم و حفظ دين از نابودى و بالاتر از همه‏«عمل به وظيفه‏»آن حضرت را به قيام واداشت‏و اينها براى آن امام،«فتح‏»به شمار مى‏رفت،هر چند خون خود و يارانش در اين راه،ريخته مى‏شد.چون مى‏دانست كه به هر تقدير او را خواهند كشت،براى نحوه شهادت‏برنامه ريزى كرد تا به مؤثرترين صورت و الهام بخش‏ترين شكل در آيد.در واقع،سلاح‏او«شهادت‏»بود و در استراتژىاو«خون‏»،بر«شمشير»پيروز شد.

نى،نيزه

نى،گياهى آبى و داراى ساقه ميان كاواك و راست.ساقه آن ميان تهى و به ضخامت‏انگشتى يا بيش از آن است و رنگ آن غالبا زرد است...و هر لوله مانندى كه ميان تهى‏باشد،مزمار،ناى. نيزه سلاحى معروف كه چوبى باريك است و استوانه‏اى شكل،مانند نى‏كه در سر آن پيكانى نصب كرده‏اند،به عربى رمح گويند.به معناى پرچم و رايت هم آمده‏است. (45) در عاشورا،هم به عنوان سلاح جنگ به كار گرفته مى‏شد،هم سر شهدا را بر نوك‏نيزه‏ها كردند و به دربار بردندو در شهرها گرداندند.به قول محتشم:

روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوارخورشيد سر برهنه برآمد زكوهسار

در كاربرد ادبى،نى به جاى نيزه هم به كار مى‏رود.به گفته جودى:

اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنهاماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها

نيز نوعى قرينه سازى ادبى ميان نى و نينوا به كار مى‏رود.به گفته فريد:

سر نى در نينوا مى‏ماند اگر زينب نبودكربلا در كربلا مى‏ماند اگر زينب نبود

نينوا

شهادتگاه امام حسين‏«ع‏».نام منطقه‏اى در كوفه و شرق دجله و شرق كربلا،ازروستاهاى منطقه طف.«نينوا يك سرى تپه‏هاى باستانى است كه كشيده شده و تا مصب‏نهر علقمه امتداد مى‏يابد.قريه‏«يونس بن متى‏»است و آن حضرت از ميان مردم اين منطقه‏بيرون آمده است (46) .نينوا امروز به‏«باب طويرج‏»معروف است كه در شرق كربلا قرار گرفته‏است.» (47) «ناحيه‏اى در سواد كوفه كه كربلا از آن ناحيه است.نام قصبه موصل و نام شهرى‏كه يونس عليه السلام به آنجا جهت دعوت كردن مردم آن شهر رفته بود.» (48) وقتى حسين بن‏على‏«ع‏»بهاين منطقه رسيد به سوارى برخورد كه نامه ابن زياد را براى حر آورده بود.

مضمون نامه اين بود:حسين را محاصره كن و در سرزمين بى‏آب و علفى فرود آر.كمى‏پيشتر رفتند تا به زمين كربلا رسيدند و فرود آمدند. (49) در ادبيات عاشورا،نسبت به نى و نينوا نيز تعابير عاطفى و عرفانى فراوانى ساخته و به‏كار برده‏اند و صحراى كربلا را پر از نواى حقجويىو حقگويى دانسته‏اند.

از آن آتش كه نمرود زمان در جان ابراهيميان افكندبه دشت‏«نينوا»،ناى حقيقت از«نوا»افتاد.

ولى...مرغ شباهنگ حقيقت،از نواى ناله‏«حق،حق‏»نمى‏افتد. (50)

پى‏نوشتها

1-انصار الحسين،ص 95.

2-الاعلام،زركلى،ج 8،ص 6.

3-منتهى الآمال،ج 1،ص 264.

4-مجموعه نامه‏هاى ائمه‏«ع‏»در كتاب دو جلدى‏«معادن الحكمة‏»از محمد بن فيض كاشانى گرد آمده است.نامه‏هاى‏سيد الشهدا را نيز از جمله در«موسوعة كلمات الامامالحسين‏»ملاحظه كنيد.

5-سفينة البحار،ج 2،ص 467.

6-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 335.

7-كامل،ابن اثير،ج 2،ص 562،اعيان الشيعه،ج 1،ص 602.

8-الفن العسكرى الاسلامى،ياسين سويد،ص 22.

9-روزنامه كيهان،(گزارشى از مراسم عزادارى در ميبد)،9/4/73،ص 17.

10-بحار الانوار،ج 44،ص 315.

11-مقتل الحسين،مقرم،ص 237.

12-تحرير الوسيله،امام خمينى(ره)،ص 237.

13-دايرة المعارف تشيع،ج 4،ص 445.

14-فرهنگ فارسى،معين.

15-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 7.

16-الاعلام،زركلى،ج 8،ص 36.

17-ر.ك:در كربلا چه گذشت،(ترجمه نفس المهموم)،ص 116.

18-قمقام زخار،ص 289.

19-عنصر شجاعت،ج 3،ص 8.

20-همان،ص 2،ص 183.

21-بحار الانوار،ج 45،ص 70.

22-همان،ج 44،ص 278.

23-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 43.

24-سفينة البحار،ج 1،ص 377.

25-امالى صدوق،ص 124.

26-با استفاده از«انقلاب تكاملى اسلام‏»،ص 824 با تلخيص.

27-ر.ك:«تاريخ طبرى‏»،ج 4،ص 300،298،و 299(طبع قاهره،1358 ق).

28-الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 558.

29-الفتوح،ابن اعثم،ج 5،ص 177.

30-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 175.

31-الكامل،ج 2،ص 560.

32-سفينة البحار،ج 1،ص 136،الكامل،ج 2،ص 567.

33-بحار الانوار،ج 45،ص 21.

34-اعيان الشيعه،ج 1،ص 593.

35-المنجد،فرهنگ لاروس،سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا.

36-لغت‏نامه،دهخدا.

37-بحار الانوار،ج 79،ص 88.

38-به روايات مربوط به تعزيه و ماتم و نوحه در بحار الانوار،ج 79،ص 71 تا 113 مراجعه كنيد.

39-موسيقى مذهبى ايران،ص 7.

40-همان،ص 29.

41-نگرشى به مرثيه سرايى در ايران،عبد الرضا افسرى،بررسى گسترده‏اى از سابقه اين كاردر ايران و انواع مرثيه‏سراييها دارد.

42-لغت‏نامه،دهخدا.

43-همان.

44-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 32 و 38.

45-لغت‏نامه،دهخدا.

46-آثار البلاد و اخبار العباد،قزوينى،ص 55(چاپ امير كبير).

47-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 136.

48-لغت‏نامه،دهخدا.

49-مقتل الحسين،مقرم،ص 227.

50-قبله اين قبيله،ص 73.