بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فرهنگ عاشورا, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - فرهنگ عاشورا
     02 - فرهنگ عاشورا
     03 - فرهنگ عاشورا
     04 - فرهنگ عاشورا
     05 - فرهنگ عاشورا
     06 - فرهنگ عاشورا
     07 - فرهنگ عاشورا
     08 - فرهنگ عاشورا
     09 - فرهنگ عاشورا
     10 - فرهنگ عاشورا
     11 - فرهنگ عاشورا
     12 - فرهنگ عاشورا
     13 - فرهنگ عاشورا
     14 - فرهنگ عاشورا
     15 - فرهنگ عاشورا
     16 - فرهنگ عاشورا
     17 - فرهنگ عاشورا
     18 - فرهنگ عاشورا
     19 - فرهنگ عاشورا
     20 - فرهنگ عاشورا
     21 - فرهنگ عاشورا
     22 - فرهنگ عاشورا
     23 - فرهنگ عاشورا
     24 - فرهنگ عاشورا
     25 - فرهنگ عاشورا
     26 - فرهنگ عاشورا
     27 - فرهنگ عاشورا
     28 - فرهنگ عاشورا
     29 - فرهنگ عاشورا
     30 - فرهنگ عاشورا
     31 - فرهنگ عاشورا
     32 - فرهنگ عاشورا
     33 - فرهنگ عاشورا
     34 - فرهنگ عاشورا
     35 - فرهنگ عاشورا
     36 - فرهنگ عاشورا
     37 - فرهنگ عاشورا
     38 - فرهنگ عاشورا
     fehrest - فرهنگ عاشورا
 

 

 
 

ج.چ

جابر بن حارث سلمانى

از شهداى كربلاست.نام او را جناده،حباب،حيان و حسان هم گفته‏اند.وى ازشخصيتهاى شيعه در كوفه بود كه در نهضت مسلم بن عقيل هم مشاركت داشت و پس ازشكست آن،همراه گروهى به سوى حسين حركت كردند و پيش از رسيدن آن حضرت به‏كربلا،به او پيوستند.هر چند لشكر حر مى‏خواستند مانع پيوستن او به حسين‏«ع‏»شوند،ولى نتوانستند.وى روزعاشورا به شهادت رسيد. (1)

جابر بن حجاج تيمى

از شهداى عاشورا در حمله نخست است.وى از سواركاران شجاع كوفه بود كه دركربلا از سپاه عمر سعد به سپاه حسين‏«ع‏»پيوست.در نهضت مسلم بن عقيل نيز ازبيعت‏كنندگان با وى بود (2) .

جابر بن عبد الله انصارى

جابر و عطيه،كه هر دو از بزرگان شيعه بودند،پس از شهادت امام حسين‏«ع‏»در اولين‏اربعين به زيارت كربلا آمدند.جابر بن عبد الله،پانزده سال پيش از هجرت در مدينه به دنياآمد.از طايفه خزرجيان بود.او و پدرش عبد الله بن حرام از پيشتازان اسلام بودند.پدرش‏در جنگ احد به شهادت رسيد.جابر از مسلمانان پيش از هجرت و از اصحاب با فضيلت‏رسول خدا بود كه در 19 غزوه،از جمله جنگ بدر در ركاب پيامبر«ص‏»حضور داشت ودر جنگ صفين نيز در ركاب على‏«ع‏»جنگيد. (3) اين محدث بزرگ شيعه در اواخر عمر نابينا شده بود و با همان حال، همراه عطيه‏عوفى به زيارت كربلا آمد،در فرات غسل كرد و خود را معطر ساخت و بطرفقبرسيد الشهدا رفت و بر تربت آن امام شهيد،سخنان سوزناك و شوق‏انگيزى بر زبان آورد:

حبيب لا يجيب حبيبه؟...سپس رو به اطراف قبر كرد و به شهداى ديگر سلام داد و دربازگشت،سخنانى به عطيه گفت،از جمله:«احب محب آل محمد ما احبهم و ابغض مبغض‏آل محمد ما ابغضهم و ان كانوا صواما قواما...» (4) دوستدار«آل محمد»را دوست بدار ودشمن آل محمد را دشمن بدار تا وقتى كه با آل محمد دشمنى مى‏كنند،هر چند اهل روزه ونماز باشند.وى در كوچه‏هاى مدينه دنبال امام محمد باقر«ع‏»مى‏گشت.وقتى خدمت آن‏حضرت رسيد،سلام رسول خدا را به او رساند.آخرين فردى بود كه از حاضران در«پيمان عقبه‏»بود و تا آن هنگام زنده مانده بود.بدن او را به جرم دوستى اهل بيت،در زمان‏حجاج داغ نهادند. (5) جابر در سال 78 هجرى،در ايام عبد الملك مروان،در سن نود و چندسالگى درحالى كه نابينا بود از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد. (6)

جامع دمشق

مسجد جامع اموى كه در دمشق قرار دارد.اين مسجد با عظمت و شگفت،ازعظيمترين مساجد ممالك اسلامى به حساب مى‏آيد و بناى آن(كه قبلا كليسا بوده)به‏دورانهاى بسيار قديم و پيش از اسلام بر مى‏گردد (7) .در داخل مسجد،منبرى قرار دارد كه‏مى‏گويند:منبرى كه امام سجاد«ع‏»در دربار شام بر فراز آن رفت و در مجلس يزيد خطبه‏خواند،در محل آن بوده است.در قسمت ديگرى از داخل مسجد،گنبد كوچكى روى‏چهار ستون قرار دارد كه به‏«مقام زين العابدين‏»معروف است و گفته مى‏شود حضرت درآنجا استراحت مى‏كرده است.در كنار منبر ياد شده در قسمت‏شرقى مسجد،«مقام راس‏الحسين‏»قرار گرفته و زيارتگاه شيعياناست (8) .

جامعه(غل جامعه)

گردآورنده،جمع كننده،طوق و غل،غلى كه بر گردن و دست نهند. (9) به آن جهت به‏غل و زنجير،«جامعه‏»مى‏گفتند كه دستها را به گردن مى‏بست. (10) به نقل برخى منابع،امام‏زين العابدين‏«ع‏»را پس از شهادت امام در كربلا،همراه اسيران ديگر سوار بر شتران‏بى‏جهاز كردند، در حالى كه غل جامعه بر دست و گردن او بسته بود.اين را هم مسلم‏جصاص(گچكار)و هم جذلم بن بشير،در مشاهدات در روز ورود اسرا به كوفه نقل‏كرده‏اند (11) «و فى عنقه الجامعة و يده مغلولة الى عنقه‏»و به نقل تاريخ طبرى:«و سرح فى‏اثرهم على بن الحسين مغلولة يديهالى عنقه و عياله معه‏». (12) و اسيران را با اين وضعيت‏حركت دادند و به شام بردند.

جامه سياه

رسم است كه در سوك عزيزان،لباس سياه مى‏پوشند،در ايام محرم نيز عزاداران درعزاى سيد الشهدا،هم خود لباس سياه مى‏پوشند،هم مساجد و تكايا و سر در ساختمانهارا سياهپوش مى‏كنند.در تعابير شاعران نيز سياهى شب بعنوان جامه سياهى به حساب‏آمده كه جهان در سوك سالار شهيدان به بر مى‏كند،جامه نيلى هم گفته مى‏شود.در اشعارمحتشمكاشانى است:

يكباره جامه در خم گردون به نيل زدچون اين خبر به عيسى گردون‏نشين رسيد

كه جامه در نيل گرفتن و به نيل زدن،كنايه از پوشيدن لباس عزاست.

اى عالمى سياه به تن در عزاى تو اى جان پاك آدم خاكى فداى تو اى جن و انس،مويه‏گر اندر مصيبتتاى خاص و عام نوحه‏گر اندر رثاى تو

نقل شده چون امام حسين‏«ع‏»شهيد شد،زنان بنى هاشم سياه پوشيدند و عزادارى‏كردند وامام سجاد«ع‏»براى سوك و ماتم آنان غذا تهيه مى‏كرد (13) .

جبلة بن على شيبانى

از شجاعان كوفه كه در كربلا،در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد.وى درصفين،در ركاب امير المؤمنين‏«ع‏»حضور داشت و در قيام مسلم بن عقيل در كوفه همراه‏او بود.پس از شهادت مسلم،نزد قبيله خود رفت و پنهان شد و آنگاه كه امام حسين‏«ع‏»به‏كربلا آمد خود را به آن حضرت رساند و در ركابش جنگيد و شهيد شد.نام او در ضمن‏نامهايى كه در زيارت ناحيهمقدسه ذكر شده،آمده است. (14)

جعفر بن عقيل بن ابى طالب‏«ع‏»

فرزند عقيل و عموزاده سيد الشهدا«ع‏»بود.مادرش ام الثغر نام داشت.روز عاشورا درركابامام حسين‏«ع‏»شهيد شد.هنگام نبرد،چنين رجز مى‏خواند:

انا الغلام الابطحى الطالبى من معشر فى هاشم و غالب و نحن حقا سادة الذوائبهذا حسين اطيب الاطائب (15)

جعفر بن على بن ابى طالب‏«ع‏»

فرزند امير المؤمنين‏«ع‏»،و برادر ابا الفضل العباس بود كه در كربلا شهيد شد.هنگام‏شهادت19 سال داشت.قاتلش هانى بن ثبيت‏حضرمى،يا خولى بن يزيد بود.

جنادة بن كعب انصارى

از شهداى كربلاست.نامش را جنادة بن حرث هم نوشته‏اند.از طايفه خزرج بود.ازمكه همراهامام حسين‏«ع‏»به كوفه آمده و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.

پسرش(عمر بن جناده)نيز در كربلا شهيد شد. (16) برخى او را به نام جدش‏«جنادةبن‏حارث‏»ذكر كرده‏اند.

جندب بن حجير خولانى

از شهداى عاشورا در كربلاست.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.برخى نامش‏را«جندب بن حجر»نوشته‏اند.وى از چهره‏هاى بارز شيعه در كوفه و از ياران على‏«ع‏»بودو قبل از رسيدن سپاه حر به كاروان امام حسين‏«ع‏»،از كوفه بيرون آمده و به كاروان‏حسينى پيوسته بود.شهادتش را در حمله اول نوشته‏اند. (17)

جون

غلام سياه ابوذر غفارى كه در كربلا به شهادت رسيد.جون بن حوى پس از شهادت‏مولايش ابوذر،به مدينه برگشت و در خدمت اهل بيت درآمد.ابتدا خدمت‏امير المؤمنين‏«ع‏»بود.سپس در خدمت امام حسن و امام حسين‏«ع‏»و بالاخره در خدمت‏امام سجاد«ع‏»بود.در سفر كربلا،از مدينه همراه امام تا مكه و از آنجا به كربلا آمد.چون به‏اسلحه‏سازى و اسلحه‏شناسى آشنا بود، به نقل ابن اثير و طبرى،شب عاشورا هم در كربلابه كار اصلاح سلاحها اشتغال داشت.با آنكه سن او زياد بود،ولى روز عاشورا ازسيد الشهدا«ع‏»اذن ميدان طلبيد.امام او را رخصت داد تا برود و آزادش كرد.ولى او بااصرار،مى‏خواست در روزهاى شادى و غم و راحت و رنج،از خاندانپيامبر جدا نشود.

به امام حسين‏«ع‏»عرض كرد:گر چه نسبم پست و بويم ناخوش و چهره‏ام سياه است، ولى‏مى‏خواهم به بهشت روم و شرافت‏يابم و روسفيد شوم.از شما جدا نمى‏شوم تا خون‏سياهم با خونهاى شما آميخته شود.پس از نبرد،وقتى بر زمين افتاد،امام خود را به بالين اورساند و چنين دعا كرد:خدايا!رويش را سفيد و بويش را معطر كن و او را با نيكان‏محشور گردان‏«اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع الابرار و عرف بينه و بين محمدو آل محمد» (18) به دعاى امام،بويش معطر گشت.امام باقر«ع‏»از امام سجاد«ع‏»روايت‏مى‏كند كه پس از عاشورا كه مردم براى دفن كشته‏ها به ميدان مى‏آمدند(و بنى اسد براى‏دفن شهدا آمدند)،پس از ده روز،بدن جون را در حالى يافتند كه بوى مشك از آن به مشام‏مى‏رسيد. (19) رجزهاى مختلفى براى جوننقل شده است.از جمله:

كيف ترى الكفار ضرب الاسود بالسيف ضربا عن بنى محمد اذب عنهم باللسان و اليدارجو به الجنة يوم المورد (20)

كه نشان‏دهنده عمق بينش او در شناخت ولاى آل البيت و جبهه كفر امويان و دفاعهمه‏جانبه او از خاندان رسالت است. (21)

گر چه نژادى پست دارم،سربلندم كز جان به قرآن و به عترت پايبندم سرمشق عزت از ابوذر برگرفتم درس غلامى را ز قنبر برگرفتم غير از تو اى جان جهان،مولا ندارم از دادن جان در رهت پروا ندارم من ريزه‏خوار خوان احسان شمايم پيوسته سر بر خط فرمان شمايم صد بار اگر جان در رهت بسپارم اى دوست حاشا كه دست از دامنت بردارم اى دوست من چون ابوذر با خبر از راز عشقم در جانفشانى كمترين سرباز عشقم بر سينه من دست رد مگذار،مولا از چهره جان پرده‏ام بردار،مولا بگذار خونم بوى مشك ناب گيرد روى سياهم جلوه مهتاب گيرد (22) در چشمه‏سار عشق تو شويم رخ سياه هر چند از تبار شبم،با سپيده‏ام با آنكه روسياهم و شرمنده‏ت،ولى من از كرامت تو سخنها شنيده‏ام عمريست‏خانه‏زاد توام،رخ ز من متابمن دل ز هر چه غير تو باشد،بريده‏ام (23)

جوين بن مالك ضبعى

از ياران حسين‏«ع‏»كه در كربلا شهيد شد.نامش نيز در زيارت ناحيه مقدسه آمده‏است. گفته‏اند وى ابتدا در سپاه عمر سعد بود.سپس به حسين بن على‏«ع‏»پيوست و درركاب او جنگيد و در حمله اول به شهادت رسيد.بعضى نامش را جوير بن مالك يا حوى‏بن مالك نقلكرده‏اند. (24) برخى هم او را با همان جون،غلام ابوذر اشتباه گرفته‏اند.

جهاد

از دستاوردها،اهداف،انگيزه‏ها،درسها و پيامهاى عمده عاشورا،«جهاد»است.جهاد،عامل قدرت و شوكت امت اسلام و نشانه حق‏باورى و خداجويى و آخرت‏گرايى‏مسلمان است.ملتى هم كه از مبارزه در راه باورهاى مقدس و آرمانهاى شكوهمند خويش‏سر باز زند.گرفتار ذلت و زبونى مى‏شود.جهاد،يكى از واجبات دينى است و پيشوايان‏دين،شايسته‏ترين كسانى‏اند كه به آنقيام كنند و مردم را هنگام نياز،به جهاد فرا خوانند.

جهاد،گاهى با دشمنان متجاوز و كفار مهاجم است،گاهى با منافقان و گاهى با متجاوزان‏داخلى كه بر ضد حكومت‏حق مى‏شورند،گاهى بر ضد ظالمان،بدعت‏گذاران، تحريف‏گران،ترويج‏كنندگان باطل،تعطيل‏كنندگان حدود الهى،برهم زنندگان امنيت‏جامعهاسلامى و غاصبان حكومت مشروع و الهى از شايستگان است.

سيد الشهدا«ع‏»در عصرى قرار گرفته بود كه امويان،كمر به هدم اسلام و محو شريعت‏بسته بودند و دين خدا در معرض نابودى بود.جهاد آن حضرت،جانى تازه به اسلام داد وخونى تازه در رگهاى جامعه دوانيد.آن حضرت با استناد به اين كلام پيامبر خدا«ص‏»كه‏فرمود:«من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فى‏عباد الله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله‏».

اين شرايط را بر گروه حاكم و امويان تطبيق كرده،فرمود:اينان،پيروى از شيطان كرده واطاعت‏خدا را واگذاشته‏اند،فساد را آشكار،حدود الهى را تعطيل و بيت المال رامخصوص خود ساخته،حرام خدا را حلال كرده،حلال الهى را حرام كرده‏اند.سپس خودرا شايستهرهبرى و حكومت دانسته،مردم را به تبعيت از نماينده‏اش‏«مسلم بن عقيل‏»

فرمان مى‏دهد،تا خودش به كوفه برسد. (25) سكوت نكردن در برابر سلطه ستم و اعتراض به‏بدعتها و كشتن بى‏گناهان و هتك نواميس مسلمانان و قطع حقوق حقداران،از مظاهرديگر جهاد است كه حسين بن على‏«ع‏»پيشتاز اين جبهه نيز بود.در نامه‏هايى هم كه پس ازورود به مكه،به مردم بصره و كوفه نوشت،سخن از نابود كردن سنت و احياى بدعت‏توسط بنى اميه و دعوت كوفيان و بصريان به اطاعت از خويش است تا در مبارزه‏اى باباطل،آنان را به‏«راه رشد»هدايت كند.در وصيت‏نامه‏اش به محمد بن حنفيه نيز هنگام‏خروج از مدينه،حركت‏خود را براى‏«اصلاح‏»در امت پيامبر و بر اساس امر به معروف ونهى از منكر مى‏شمارد(و انى لم اخرج اشرا...) (26) در خطبه‏اى هم كه در مكه مى‏خواند،پس‏از بيان زيبايى شهادت براى انسان و اشتياق خويش به پيوستن به نياكان شهيدش،از مردم‏دعوت مى‏كند كه هر كس آماده فدا كردن جان در اين راه است،به او بپيوندند(من كان‏باذلا فينا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا). (27) جهاد حسين بن على‏«ع‏»براى احياء دين بود.در اين راه و با اين انگيزه،هم كشتن وهم كشته شدن حيات و پيروزى است.جهاد و شهادت آزادمردان،هميشه با بذل جان وايثار و نثار خون است و ثمره آن بيدارى مردم و احياى حق است.اين خط و برنامه،معامله با خداست كه مشترى جانها و اموال مؤمنان است و به پيكارگران در راهش،نويدبهشت داده است،چه بكشند،چه كشته شوند، (28) و اين همانفرهنگ‏«احدى الحسنين‏»

است كه قرآن آن را تعليم و الهام مى‏دهد.هم سيد الشهداء،مجاهد در راه خدا بود و هم‏ياران شهيدش.مبارزه آنان،عمل به وظيفه اسلامى و تكليف خدايى در مقابل ترويج‏بدعتها و انحرافات و زدودن حقايق دين بود.هر چند دشمنان مى‏كوشيدند جهادشان راياغيگرى و آن مجاهدان راه خدا را«خارجى‏»و شورشى معرفى كنند.از اين رو درزيارتنامه‏هاى امام حسين و يارانش،از جمله اوصاف آن حضرت،نسبت به‏«جهاد»تاكيدشده است.در زيارتهاى مختلف، نسبت به سيد الشهدا اين تعابير ديده مى‏شود:«الزاهدالذائد المجاهد،جاهد فيك المنافقين و الكفار،جاهدت فى سبيل الله،جاهدت الملحدين،جاهدت عدوك،جاهدت فى الله حق جهاده‏» (29) .و در باره شهداى كربلا نيز اين كلمات وتعابير به كار رفته است:«نصحتم لله و جاهدتم فى سبيله،اشهد انكم جاهدتم فى سبيل الله،الذابون عن توحيد الله.» (30) و براى خنثى كردن تبليغات دشمن،در زيارتنامه‏ها همه اين‏صفات و اعمال،براى سيد الشهدا و يارانش با مطلع‏«اشهد انك...»آمده است،گواهى‏زائر بر اينكه اينان مجاهدان راه خدا بودند ومبارزه‏شان،جهادى مقدس بر ضد باطل بود.

عاشورا،سرمايه الهام‏بخش مجاهدان در طول تاريخ گشت و خون سيد الشهدا و شهداى‏كربلا،خون حماسه‏سازان ظلم‏ستيز را به جوش آورد.

چاووش خوانى

چاووش،به معناى پيشرو لشكر و قافله است،كسى كه پيشاپيش قافله يا زوار حركت‏كند و آواز خواند. (31) كسى كه در دربار شاهان يا در نزد امرا و بزرگان وظيفه‏دار امورتشريفاتى بوده،در روزهاى سلام،اشخاص را به حضور آنان معرفى مى‏نموده است. (32) در فرهنگ دينى در گذشته رسم بود كه طبق مراسم سنتى،هنگام رفتن اشخاص ازشهرها و روستاها به زيارت نجف، كربلا،خراسان يا سفر حج،اشخاصى به نام‏«چاووش‏خوان‏»اشعارى را با لحنى سوزناك و خاص مى‏خواندند.هم هنگامه بدرقه زائر،هم وقت‏استقبال،بصورت تك خوانى يا همخوانى.محتواى اشعار هم اغلب سلام و صلوات برپيامبر و اهل بيت او يا فراخوانى به پيوستن به كاروان زيارت بوده است.چاووش خوانى،حرفه‏اى معنوى و پر از صفا بود كه صداى خوش و لحنى دلنشين مى‏خواست و پاكى وديندارى و عشق به اهل بيت.چاووش‏خوانان،«مناديان راه خدا و قاصدان مرقد مطهراوليا»بودند و«بانگ چاووشان‏»مردم را به هلهله و غوغا و بى‏آرامى دل مى‏رساند». در هرفقره‏اى،مصرع‏«كه بر حبيب خدا ختم انبيا صلوات‏»كه چاووش خوان مى‏خواند،ازمردم‏صلوات مى‏گرفت.شعرهايى از اين قبيل:

ز تربت‏شهدا بوى سيب مى‏آيد ز طوس،بوى رضاى غريب مى‏آيد هر كه دارد هوس كرب و بلا،بسم الله هر كه دارد هوس حب خدا،بسم الله بر مشامم مى‏رسد هر لحظه بوى كربلاترسم آخر جان دهم در آرزوى كربلا (33)

اين مراسم سنتى،در جاهاى مختلف،تشريفات خاص و اشعار متفاوتى دارد.به‏نوشته دهخدا:«چاووش خوان كسى است كه دعوت رفتن به زيارت عتبات عاليات كند.

در اصطلاح روستاييان خراسان،كسى باشد كه در فصل مناسب زيارت در دهات وروستاها سواره يا پياده به راه افتد و روستاييان را به وسيله جار زدن يا خواندن اشعار مهيج‏و مناسب،بهزيارت اعتاب مقدسه تشويق و تهييج نمايد.» (34)

چراغانى

آراستن و آذين بستن خانه و شهر،هنگام جشنها و اعياد و پيروزيها.در بدو وروداهل بيت امام حسين‏«ع‏»به كوفه و نيز دمشق،مواجه با آذين‏بندى و چراغانى و مراسم‏جشن و شادمانى شدند.به نقل بعضى تواريخ:اهل بيت را سه روز در دروازه شام‏نگهداشتند تا كار چراغانى‏شان كامل شود و شهر را با زيورها،حله‏ها،ديبا و زر و سيم وانواع جواهرات بيارايند.آنگاه مردان، زنان،كودكان،و بزرگسالان،وزيران،و اميران،يهودو مجوس و نصارا و همه اقوام به تفرج و تفريح بيرون آمدند،با طبلها،دفها،و شيپورها وسرناها و ابزار لهو و لعب ديگر.چشمها را سرمه زده،دستها را حنا بسته و بهترين لباسها راپوشيده و خود را آراسته بودند.شهر چنان وضعى داشت كه گويا از همه مردم در سطح‏شهر دمشق،رستاخيزى به پا شده است.و در چنين وضعى بود كه سر مطهر امام‏حسين‏«ع‏»را وارد كردند كه بر فراز نيزه بود و پشت‏سر آن، اسيران اهل بيت را از دروازه‏ساعات به داخل آوردند.... (35) تبليغات امويان وانمود كرده بود كه بر دشمنان خليفه و بر ياغيان پيروز شده‏اند وخاندان آنها را به اسارت گرفته و آورده‏اند.تا آنجا كه سهل بن سعد در سفر خود به دمشق‏عبور مى‏كند و با ديدن چراغانى و دف و طبل، مى‏پرسد:آيا شما در شام،عيدى داريد كه مااز آن بى‏خبريم؟مى‏گويند:سر حسين‏«ع‏»را از عراق به شام مى‏آورند!همين سعد متاثرمى‏شود و در مقابل خواسته سكينه،دختر امام،به نيزه‏دارى كه سر سيد الشهدا را مى‏برد،400 درهم مى‏دهد تا سر مطهر را پيشاپيش اسرا ببرد و مردم به چهره اهل بيت نگاه نكنند. (36) اما زينب و سجاد«ع‏»جشن را با سخنرانيها وخطابه‏هايشان تبديل به عزا كردند و آن‏پيروزى را در كام يزيد،تلخ ساختند.

شام،غرق عيش و عشرت بود هنگام ورودوقت رفتن شام را شام غريبان كرد و رفت

چكمه

كفش خاصى كه نظاميان بر پا مى‏كنند،بويژه در ميدان نبرد.آنچه در اذهان عموم از اين‏كلمه تداعى مى‏شود،«چكمه شمر»است كه در آخرين لحظات حيات سيد الشهدا«ع‏»باچكمه بر روى سينه آن حضرت رفت و آنگاه سر مباركش را از تن جدا كرد.تعبير مقاتل‏چنين است كه:«و جلس على صدر الحسين و قبض على لحيته و هم بقتله...» (37)

چوبه محمل

نقل شده كه چون در كوفه،سرهاى شهدا را بر نيزه جلوى مردم آوردند و ضجه از همه‏برخاست،زينب‏«ع‏»چون نگاهش به سر برادر افتاد،از شدت ناراحتى پيشانى را به جلوى‏محمل زد و ديدند كه از زير روپوش وى خون جارى شد.آنگاه اشعارى را خواندكه‏آغازش چنين است:

يا هلالا لما استتم كمالا غاله خسفه فابدى غروبا ما توهمت‏يا شقيق فؤادىكان هذا مقدرا مكتوبا (38)

پى‏نوشتها

1-انصار الحسين،ص 63.

2-عنصر شجاعت،ج 3،ص 40.

3-سفينة البحار،ج 1،ص 141.

4-بحار الانوار:ج 65،ص 130 و ج 98 ص 195.

5-الغدير،ج 1،ص 21.

6-مروج الذهب،ج 3 ص 115 و الغدير ج 1 ص 21.در باره زندگى وى،از جمله ر.ك:«جابر بنعبد الله انصارى،پاسدار حكومت صالحان‏»از:محمدى اشتهاردى.

7-در باره اين مسجد و شگفتيها و تاريخ بنا و ويژگيهايش ر.ك:لغت نامه دهخدا،واژه‏«جامعدمشق‏»،نيز«الجامع الاموى به دمشق‏»،ابن جبير،عمرى و يغمى.

8-شام،سرزمين خاطره‏ها،پيشوايى،ص 63.

9-لغت‏نامه،دهخدا.

10-مجمع البحرين.

11-امالى،شيخ مفيد،ص 321.

12-سوگنامه آل محمد،ص 437 به نقل از تاريخ طبرى.

13-بحار الانوار،ج 45،ص 188.

14-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 113،عنصر شجاعت،ج 2،ص 95.

15-عوالم(امام حسين)،ص 276.

16-عنصر شجاعت،ج 1،ص 190.اعيان الشيعه،ج 4،ص 224.

17-اعيان الشيعه،ج 4،ص 242،عنصر شجاعت،ج 1،ص 309.

18-همان،ج 4،ص 297،انصار الحسين،ص 65،بحار الانوار،ج 45 ص 22.

19-بحار الانوار،ج 45،ص 23،معارف و معاريف،ج 2،ص 634.

20-اعيان الشيعه،ج 4،ص 297.

21-در باره جون،كتاب‏«جون،مسك للزنوج‏»تاليف:محمد رضا عبد الامير انصارى.نشر:بنيادپژوهشهاى آستان‏قدس رضوى،منتشر شده است(كيهان فرهنگى،سال 10 شماره 3 ص 45).

22-احد ده بزرگى،«شب شعر عاشورا»،شماره 7،ص 138(تلخيص شده)،اين كتاب،مخصوصسروده‏هايى‏پيرامون على اكبر«ع‏»و جون است.

23-رسول‏زاده.

24-انصار الحسين،ص 66.

25-از سخنرانى امام حسين‏«ع‏»در منزل بيضه،كامل ابن اثير،ج 3 ص 280،حياة الامامالحسين،ج 3،ص 80.

26-مقتل خوارزمى،ج 1،ص 188.

27-لهوف،ص 3.

28-ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم...(توبه،آيه 111).

29-در مفاتيح الجنان،خط طاهر خوشنويس،دفتر نشر فرهنگ اسلامى،صفحات 418،423 تا425،441،444.

30-همان،صفحات 440،444،448.

31-فرهنگ فارسى،معين.

32-لغت‏نامه،دهخدا.

33-به تحليل اين مراسم و نمونه‏هايى از متن چاووش خوانيها در«درآمدى بر نمايش و نيايشدر ايران‏»از جابرعناصرى مراجعه كنيد.

34-لغت‏نامه،كلمه‏«چاووش‏».

35-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 369.

36-همان،ص 370.

37-بحار الانوار:ج 45،ص 56.

38-همان،ص 115.