بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

23- استقامت در حفظ ناموس (1)

تشكيل خانواده

تشكيل خانواده يكى از نيازهاى فطرى بشر، بلكه از فطريات بسيارى از حيوانات است، هر فردى از افراد بشر كه به سن رشد وكمال رسيد; يعنى به حدى كه بتواند خانواده‏اى را تاسيس نمايد، دوست مى‏دارد كه از عضويت‏خانواده پدر و مادر خود خارج شودو مستقلا تشكيل خانواده بدهد و با همسر و فرزندى، با كمال آسايش زندگى كند.

حب بشر به تشكيل خانواده از حب فطرى او به بقا، سرچشمه گرفته است، زيرا بقاى هرفردى از افراد بشر و هم‏چنين بقاى اجتماعبشرى بستگى به تشكيل خانواده دارد و اگر خانواده از ميان برود بقاى فرد و نيز بقاى جامعه بشرى متزلزل مى‏شود، چون بيش‏ترافراد بشر بر حسب طبيعت نمى‏توانند بدون آن كه يار و مددكار يا پرستارى داشته باشند، به تنهايى زيست كنند; آيا اين نتوانستنبه واسطه ادراكات عقلى بشر است كه از اين جهت‏بر حيوانات برترى دارد يا از ضعف و ناتوانى جسمى و بهداشتى او نسبت‏بهحيوانات است؟ يا علل ديگرى دارد كه مربوط به سخن ما نيست و خود بحثى جداگانه است؟ به هرحال بشر براى بقاى خوداحتياج به تشكيل خانواده دارد و بدون آن، زندگانى براى او بسيار دشوار بلكه غير ممكن است; زيرا در اثر عدم تشكيل خانواده،حيات فرد متزلزل شده و رو به نابودى مى‏رود و حيات فرد كه متزلزل شد و به سوى نابودى رفت‏حيات اجتماعى نيز چنينمى‏شود.

عاطفه بشرى

از امتيازاتى كه بشر بر حيوانات دارد، داشتن عاطفه و مهربانى است. آن اندازه كه بشر فرزند يا پدر و مادر يا بستگان وخويشاوندان خود را دوست مى‏دارد و به آن‏ها مهر مى‏ورزد و از ناراحتى يا مرگ آن‏ها پريشان مى‏شود و در غم ايشان مى‏سوزد،حيوانات چنين نيستند.

عاطفه بشرى يكى از علل تشكيل خانواده است، كسانى كه عاطفه ندارند، از بشريت دورند و از استثناهايى هستند كه در جميعقواعد و قوانين كلى يافت مى‏شوند.

عاطفه بشرى نيز به تنهايى اقتضا دارد كه بشر تشكيل خانواده دهد; زيرا بشر به‏كسى كه عاطفه مى‏ورزد با او بودن را دوست داردو جدايى او را دشمن. شكايت‏هايى كه عشاق از فراق معشوق، يا پدر و مادر از فراق فرزند مى‏كنند، از عاطفه بر مى‏خيزد.

انس فطرى

از علل ديگرى كه موجب تشكيل خانواده مى‏شود، انس است. انس از فطريات بشر است، هر فردى از افراد بشر اگر چندى باموجودى بگذراند و روزگارى را با او طى كند، با او انس پيدا مى‏كند. گاه با گلى يا درختى انس پيدا مى‏كند، گاه با خانه‏اى يا شهرىيا كشورى،گاه با شخص معينى يا دسته‏اى از مردم مانوس مى‏شود و از جدايى آن‏ها رنج مى‏برد. انس بشر به همسر و فرزند، يكىديگر از علل تشكيل خانواده است.

حب اختصاص

سومين علتى كه در بشر موجب تشكيل خانواده مى‏شود، حب اختصاص است. حب اختصاص تا حدى فطرى بسيارى از حيواناتمى‏باشد. حب اختصاص، غريزه بشرى و امرى فطرى كه ربطى به عقل و ادراك ندارد. كودكى كه تازه زبان گشوده و هنوز سود وزيان خود را تشخيص نمى‏دهد مى‏گويد: اين مال من است و اگر آن را از او بستانند، به گريه مى‏افتد. صفات ملكى كه در دستورزبان تمام زبان‏ها موجود است، از آثار حب اختصاص است كه بشر بدان‏وسيله، فطرت خود را اظهار مى‏كند. كسانى كه منكراختصاص و قايل به اشتراك هستند، بر خلاف فطرت خودشان قدم بر مى‏دارند; از اين جهت است كه نظريه اشتراك بايد باديكتاتورى كه اشتراكى‏ها آن را انضباط مى‏نامند، بر مردم تحميل شود.

حب اختصاص تا چه اندازه صحيح و بيش‏تر از آن حرص و طمع است و بايد تعديل شود؟ ربطى به سخن ما ندارد. موضوع گفتار مادر اصل حب اختصاص است كه موجب تشكيل خانواده مى‏شود. زن من، شوهر من، فرزند من، مادر من، پدر من، خانه من، مالمن، كلماتى است كه مانع از شركت ديگران در اين امور اختصاصى است; از اين جهت، دفاع از خانواده يكى از فطريات بشر، بلكهبسيارى از حيوانات است.

عامل اساسى خانواده

عامل اساسى و اصلى تشكيل خانواده، زن است; زيرا مرد هرچند دوست‏دارتشكيل خانواده باشد نمى‏تواند رل اساسى را در آنبازى كند ازاين‏نظر، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين وظيفه‏اى كه بر دوش زن نهاده شده است و او نيز توانايى انجام آن را دارد، هماناتشكيل خانواده است كه پايه و بنياد تمام تشكيلات اجتماعى است، اگر تشكيلات خانواده منظم و مرتب شد، تشكيلات اجتماعىمرتب خواهد شد; پس گزافه نگفته‏ايم اگر بگوييم پايه اساسى تمام سازمان‏هاى اجتماعى بردوش زن نهاده شده است.

زن به واسطه چنين مقام پرارزش و مهمى كه در اجتماع بشر داراست، ناموس ناميده مى‏شود و دفاع از ناموس، يكى از غرايزفطرى بشر است، بلكه بسيارى از حيوانات نيز داراى اين غريزه مى‏باشند; فرقى كه هست آن است كه: حيوانات فقط در اثر غريزهفطرى از ناموس خود دفاع مى‏كنند، ولى دفاع بشر از ناموس خود از دو نظر است: يكى فطرى كه با حيوانات شريك است وديگرى عقلى; يعنى تشخيص دادن مرد، مقدار احتياج خود را به زن و عدم توان او در زندگى بدون زن، دفاع از ناموس را وظيفهحقيقى وى قرار مى‏دهد و بر طبق آن چه كه قبلا ذكر شد: دفاع از ناموس، دفاع از خانواده است و دفاع از خانواده، دفاع ازخويشتن است، بلكه دفاع از ناموس، پرارزش تر از دفاع از جان خويش مى‏باشد; زيرا مرگ از زندگى ناراحت و بى‏اساس، بهتر استو زن، يگانه وسيله آسايش و استراحت زندگى مرد است.

نقطه اتكاى زن

و از نظر آن كه در پيش آمدهاى ناگوار هميشه نقطه اتكاى زن مرد است، مرد كسى است كه بتواند نقطه اتكاى خوبى براى زنباشد و تنها وظيفه‏اى كه به مرد محول شده همين است كه در هرحال، نقطه اتكا براى زن باشد و مردى كه نتواند يا نخواهد اينوظيفه خود را انجام دهد، نامرد است. مردى كه واقعا مرد باشد، دفاع از ناموس را يكى از افتخارات بزرگ خود مى‏داند. مردى ومردانگى آن‏است كه تا حد جان دادن، در راه دفاع از ناموس بكوشد و جان خود را در اين راه ببازد.

روزى، عده‏اى از كفار را كه در جنگ به دست مسلمانان اسير شده بودند، به‏حضور رسول خدا آوردند. آن حضرت يكى از آن‏ها رابخشيد، علت را پرسيدند. فرمود: «اين مرد چند صفت پسنديده دارد: يكى آن كه بر ناموس خود غيرتمند است.» آن مردكه بر حالخود آگاه بود اسلام آورد و آن قدر در ركاب رسول خدا نبرد كرد تا شهيد شد.

مردى كه غيرت نداشته باشد و از ناموس خود دفاع نكند، نامرد و پست طبيعت و از بشريت دور، بلكه از حيوانات نيز پست‏تر است. استقامت مرد در حفظ ناموس هرچه بيش تر باشد و در دفاع از آن كوشاتر باشد، به همان اندازه مردى و مردانگى او افزون‏ترخواهد بود; زيرا دفاع از ناموس، با مردانگى تناسب مستقيم دارد. مرد شرافتمند در سخت‏ترين حالات هم كه باشد اگر چه درمنتهاى ضعف و ناتوانى هم به سر برد از دفاع از ناموس خود دست‏بر نمى‏دارد و در آن حال، به هر وسيله‏اى كه ممكن شود توسلمى‏جويد و ناموس خود را حفظ مى‏كند.

غيرت سيد الشهدا(ع)

سيد الشهدا(ع) در حالى كه هزاران زخم شمشير و نيزه و تير بر پيكر دارد، برزمين افتاده و آن قدر خون از بدن مباركش رفتهاست كه توان حركت ندارد، آفتاب گرم كربلا بر تن پاره پاره‏اش مى‏تابد سوزش زخم‏ها را چندين برابر مى‏كند، تشنگى و عطش،جگر او را مى‏گدازد، رمقى در پيكر ناتوانش نمانده است! از ضعف و ناتوانى نمى‏تواند چشم باز كند. ناگاه صداى سم ستوران وهلهله دشمن و ضجه نواميس خود را مى‏شنود، چشم باز مى‏كند و مى‏بيند دشمن به خيمه‏هاى او حمله كرده است; تمام كوششخود را به كار مى‏برد كه از جاى برخيزد و از حرم خود دفاع كند، هنوز مقدارى از زمين بلند نشده كه در اثر ضعف بر زمينمى‏خورد، ديگر قدرت حركت ندارد، در آن حال فرياد مى‏زند:

«اى فداييان خاندان ابوسفيان! اگر دين و ايمان نداريد اقلا در دنيا آزاده باشيد، من‏با شما جنگ دارم و شما با من; زنان چهكرده‏اند كه بر آنان مى‏تازيد؟»آن قدر مى‏كوشد تا آن‏ها را از حمله به خيمه‏ها باز مى‏دارد و تا هنگامى كه زنده بود، حتى‏در چنينحالى نگذاشت احدى از سپاه دشمن به خيمه‏هاى حرمش نزديك شود.

نامرد كسى است كه ناموس خود را در خطر ببيند و از آن دفاع نكند، زن مى‏گويد: خاك بر سر چنين مرد نامردى كه پست‏ترينموجودات است، زيرا وظيفه اساسى خود را كه هم فطرت و هم عقل به او محول گردانيده انجام نداده است. زن چنين مردى رالايق زندگى نمى‏داند و او را هم رديف خاك و كثافات مى‏داند. زن، مرد را دوست دارد، ولى مردى كه مرد باشد، نه مردى كه نامردباشد. زن بسيارى از مردان را كه در وظيفه دفاع از ناموس خود كوتاهى مى‏كرده‏اند تحريك كرده است تا وظيفه خود را به خوبىانجام داده‏اند.

غيرت زنان اسلام

تعداد سپاهيان اسلام در جنگ شام اندك بود، ولى سپاه روم بسيار، مسلمانان آهنگ گريز كردند، ولى زن‏هاى مسلمانان كه درميدان جنگ نيز دست از وفادارى با مردان خود برنداشتند، آنان را سرزنش كردند و فرياد زدند: خاك بر سر شما اى‏مردان! خودمى‏گريزيد و جان سالم بدر مى‏بريد و ناموس خود را به دشمن مى‏دهيد؟ آن قدر ملامت كردند، تحريض و ترغيب نمودند، تا رگمردانگى فراريان را بيدار كردند و كسانى را كه پشت‏به دشمن كرده بودند به ميدان بازگرداندند و آن قدر كوشيدند و داد مردىدادند تا فتح و پيروزى را نصيب اسلام كردند. زنده باد چنين زنانى كه وظيفه خود را به خوبى انجام مى‏دهند و مردان را به وظايفخود آشنا مى‏كنند. آرى، زن است كه مى‏گويد:

آزادگى به قبضه شمشير بسته‏اندمردان هميشه تكيه خود را بدو كنند

جلوگيرى خطر از آغاز

دفاع از حرمت زنان تنها آن نيست كه مرد آرام بنشيند و نزديكى خطر را نظاره كند و اقدامى نكند تا وقتى كه خطر قطعى شد ازجاى خيزد و براى دفاع از ناموس خود قدم بردارد، اين خود نوعى نامردى است. مرد نبايد زن را آزاد بگذارد كه مطابق دل‏خواهخود به راهى برود كه پايان آن شوم باشد، بلكه بايد از همان ابتدا از لغزش او جلوگيرى كند كه به راه خطر نرود و گرنه گاه شود كهموقع خطركارى از دستش ساخته نباشد و پشيمانى سودى ندهد و جز خود، كس ديگر را نبايد سرزنش كند.

سرچشمه شايد گرفتن به بيلچو پرشد نشايد گذشتن به پيل

خردمندان هميشه خطر را در ابتدا پيش‏بينى كرده و از آن جلوگيرى مى‏كنند; خطرات آينده را ناديده انگاشتن، بسيارسهل‏انگارى است، بلكه نسبت‏به ناموس، بى‏غيرتى و نامردى‏است. غيرت و مردانگى مى‏گويد: نبايد زن با مردى بيگانه بگويد وبخندد و يا بيش‏تر از مقدار احتياج سخن بگويد، موافقت مرد با بيرون رفتن زن، با هفت قلم آرايش، باساق باز و ساعد سيمين وهزاران كرشمه و ناز و خراميدن او در هر كوى و برزن و شركت او در مجالس انس، بزرگ‏ترين نامردى و بى‏غيرتى است.

سخن پيامبر

رسول خدا مى‏فرمايد:

«ايما رجل تزين امراته وتخرج من باب دارها فهو ديوث ولاياثم من يسميه ديوثا!; (2)

هر مردى كه همسر او آرايش كرده از خانه بيرون رود بى‏غيرت است و كسى كه اورا بى‏غيرت بخواند گناهى نكرده است.»

و نيز مى‏فرمايد:

«والمرءة اذا خرجت من باب دارها متزينة متعطرة والزوج بذلك راض يبنى لزوجها بكل قدم بيت في النار; (3)

زن اگر از خانه بيرون رود، در حالى كه خودش را آرايش نموده و معطر كرده باشد و شوهرش به اين كار راضى باشد، به هر قدمىكه آن زن بر مى‏دارد براى شوهرش خانه‏اى در آتش ساخته خواهد شد.»

زنى كه آرايش كرده بيرون رود، آرزو دارد كه ديگران او را نگاه كنند و او را دوست‏بدارند مرد نبايد از چنين زنى انتظار عفت وپاك‏دامنى داشته باشد; نزديك‏شدن به جرم، خود جرم است. آرايش زن براى غير شوهر، نانجيبى است. مرد بايد از آغاز ازدواج باهمسر خود طورى رفتار كند كه روز به روز بر عفت و پاك‏دامنى او افزوده شود; نه آن كه از روى نادانى، آن فرشته پاك را طورىپرورش دهد كه به صورت يك عفريت نانجيبى خودنمايى كند، تمام پيش آمدهاى ناگوارى كه در زندگى زناشويى رخ مى‏دهد،گناه آن از مرد است، دختران نجيبى را مى‏شناسم كه در آغاز زناشويى نمونه‏اى از تقوا و پاكى بودند، ولى پس از ازدواج از بس‏كهشوهر احمق، آنان را به اين سو و آن سو كشانيد و به دوستان چشم‏چران خود و دزدان ناموس، معرفى نمود، به شب نشينى‏هايشانبرد، با جوانانى به نام دوست و آشنا به گردش‏هاى ييلاقى رفتند، به مجالس فاميلى حاضرشان كرد، در مجالس قمار و باده‏گسارىآن‏ها را ساقى قرار داد، تسليم افكار زنانه آنان گرديد، سرانجام از آن مرد چشم پوشيدند و با او سر ناسازگارى برداشتند. آرى، بايدهم‏چنين باشد، چون آن چه كشته است‏بايد بدرود، اين‏هنگام است كه هزاران كس دلباخته آن زن خواهند شد و دل آن زن درپى‏هزاران مرد روان مى‏شود. موافقت مرد با اين گونه آزادى همسر، خود بى‏غيرتى و نامردى است و زندگى زناشويى آنان را برهمخواهد زد.

شكايت‏شوهر

اگر مرد از همسر خود شكايت دارد، تقصير خود اوست زيرا يا در انتخاب همسر كوتاهى كرده و تنها به زيبايى او يا ثروت و مقاماجتماعى او نگريسته و پاك‏دامنى و خانه‏دارى را كه عامل اساسى زناشويى است در نظر نگرفته است، ياآن كه پس از ازدواج بهواسطه رفتار ناهنجار دور از شؤون اخلاقى‏اش، زن نجيب و عفيف خود را از راه راست منحرف كرده و به سوى سياه‏چال بدبختىسوق داده‏است. مردى كه ناموس خود را در اثر نفهمى و نادانى به خطا وادارد از جامعه انسانيت و از جرگه بشريت دور است.

رفتار شوهر

امام صادق(ع) فرمود:

«ان المرء يحتاج فى منزله و عياله الى ثلاث خصال و ان لم‏يكن فى طبعه ذلك، معاشرة جميلة و سعة بتقدير و غيرة بتحصين; (4)

مرد براى اداره منزل و خانواده خود احتياج به سه صفت دارد و اگر داراى آن‏ها نباشد بايد آن صفات را به دست آورد»

معاشرت خوش

اولين صفتى كه مرد بايد در منزل مراعات كند، معاشرت نيكوست‏يعنى با زن‏خود تندخويى نكند و تعدى بر او روا ندارد،سخت‏گيرى ننمايد، كارى نكند كه در اثر فشار و سخت‏گيرى او، زن از ازدواج پشيمان بشود; زيرا همان طور كه آزاد كردن زن درهر محفل و مجلس و ارتباط او با هر خويش و بيگانه، موجب ازبين رفتن گوهر عفت اوست، همان طور نسبت‏به او سخت‏گيرىكردن و او را در خانه زندانى نمودن و از ديدار محارم خود محروم كردن و به او سوء ظن داشتن و مطابق سوء ظن با او رفتار كردن،نيز موجب به تنگ آمدن او و در خطر افتادن گوهر عفت اوست. اين دسته از مردان كه چنين فكر مى‏كنند نيز مانند دسته سابقباعث‏برهم‏زدن آشيانه خود خواهند شد، يا آن كه موجودى شريف را تا آخر عمر مى‏سوزانند كه آه نتواند بكشد، اينان مردانى ظالمو ستمكار نيز هستند.

گشايش بر همسر

دومين صفتى كه بايد در مرد باشد آن است كه از لحاظ مخارج برخانواده خود تنگ نگيرد و بسيارى مخارج و هزينه زندگى را بهرخ همسر خود نكشد، بلكه تا اندازه‏اى براى خانواده خود گشايش بخواهد، گشايش در خوراك، پوشاك،خانه و... و تا حدامكانسطح زندگى خانواده را بالا ببرد. تنگ گرفتن بر همسر، موجب برهم‏زدن آسايش خانواده است، بلكه اساس خانواده را متزلزلمى‏كند، البته اين نكته نيز معلوم است كه تنگ گرفتن و گشايش در زندگى هركس به حسب حال خود اوست.

غيرت شوهر

سومين صفتى كه به فرمايش امام صادق(ع) بايد در مرد باشد، غيرت و مردانگى است كه مرد بتواند ناموس خود را در دژ عفت وپاك‏دامنى با بهترين طرز محافظت نمايد و او را طورى نگه‏دارى كند كه هيچ‏گاه از چهارچوب عفت و نجابت‏خارج نشود. آن مقداركه شوهر مسئول نگه‏دارى عفت و محافظت زن بايد باشد، خود زن و بلكه ساير خويشان او شايد چنين مسئوليتى را نداشته باشند. چون زن در درجه اول، از آن شوهر است وناموس اوست و در درجه دوم از آن پدر و يا برادر اوست و ناموس آن‏هاست، بلكه اگربگويم كه زن در درجه اول از آن شوهر است و در درجه دوم از آن خود مى‏باشد نزد خردمندان و دانشمندان گزافه نگفته‏ام. آرى،زن‏هاى پاك‏دامن عموما شوهر را بيش از خود دوست مى‏دارند و خود را و همه كس و همه چيز خود را براى شوهر مى‏خواهند وبس، و جز شوهر در تمام جهان هستى به چيز ديگر چشم ندارند.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 13 محرم الحرام 1370 برابر با 4 آبان ماه 1329.

2.بحار الانوار، ج‏100، ص‏249، ح‏38.

3.همان.

4.بحارالانوار، ج 75، ص‏236، ح 63.

back indexnext