بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

13- استقامت در برابر مرض (1)

«و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين في الباساء والضراء وحين الباس اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتقون.» (2)

مورد سومى كه خداوند در اين آيه شريفه براى استقامت تعيين مى‏كند و دارندگان آن را مى‏ستايد، استقامت در «ضراء» است;يعنى پايدارى و مقاومت دربرابر بيمارى و آن داراى دو مرحله است.

شكايت نكردن

مرحله اول شكايت نكردن و زبان اعتراض بر حضرت بارى تعالى نگشودن و باكمال خون‏سردى و برد بارى، مرض را تحمل نمودناست. در برابر مرض نبايد ضعف روحى داشت تا بيش‏تر موجب چيرگى بيمارى و مرض شود، بلكه بايد بسيارقوى و نيرومند بود تامرض مغلوب اراده قوى گردد.

كسانى هستند كه تا تب مختصرى بر آن‏ها عارض مى‏شود زبان به ناله وشكايت مى‏گشايند و نوحه‏گرى آغاز مى‏كنند و به قدرىخود را رنجور و ناتوان نشان مى‏دهند كه نيروى مقاومت مزاج در برابر مرض كاملا ضعيف شده و بيمارى سر تاپاى آن‏ها را فرامى‏گيرد و چنان ريشه مى‏دواند كه بيرون كردن آن بسيار دشوار و صعب خواهد بود.

اشتباه بزرگ

كسانى را مى‏شناسم كه هر كس آن‏ها را ملاقات مى‏كند، نقل محفل آن‏ها شكايت كردن از امراض خودشان است و براى خود انواعبيمارى‏ها مى‏شمارند و اگر شبى كم‏تر به خواب ناز رفته باشند به قدرى از ناراحتى آن شب سخن مى‏گويند كه گويا ساليان درازىاست روى آسايش نديده‏اند; اين‏ها مى‏پندارند كه بدين وسيله مى‏توانند عواطف مردم را نسبت‏به خود تهييج و تسخير كنند،درنتيجه براى خود محبوبيتى كسب نمايند، غافل از آن كه مردم اينان را ناخوش دارند و از ملاقات ايشان گريزانند، زيرا سخنىجز در اطراف ناملايمات خيالى و امراض پندارى كه بسيار خسته كننده مى‏باشد نمى‏گويند و انتظار دارند كه همه به سخنان پوچو بى مغز آن‏ها گوش فرا دهند و دراندوه و غم‏هايى كه خودشان براى خود ايجاد كرده‏اند، شريك شوند نتيجه‏اى كه اين‏ها از اينرفتار مى‏گيرند، مبغوض شدن و ذلت و كوچكى و از چشم همه افتادن است. بيش‏تر كسانى كه در كودكى عزيز دردانه پدر و مادربوده‏اند، در بزرگى اين صفت را پيدا مى‏كنند، اين‏ها چون در كودكى بدين وسيله عواطف پدر و مادر را جلب مى‏كرده‏اند اين‏حالتملكه آن‏ها شده و در بزرگى نيز چنين مى‏پندارند كه عواطف همه را اين‏گونه مى‏توان جلب كرد.

خداى تبارك و تعالى هم از اين دسته بى‏زار است، زيرا بنده ناشكر خدا هستند و پيوسته كفران نعمت‏هاى بى‏حساب حق رامى‏كنند، بلكه گاه گاهى در اثر شهوت كلام، رشته سخن از دستشان بيرون مى‏رود، زبان اعتراض بر حضرت بارى تعالى مى‏گشايندو اگر درون دلشان را بشكافى، شايد بغض حق را در دل خود جاى داده باشند و يا - العياذبالله - خود را بى تقصير و خداوند رامقصر بشمارند در صورتى كه اگر دست از اين خود پسندى بردارند و بينديشند و به خود آيند، در مى‏يابند كه بر فرض، مرضى همداشته باشند، ربطى به خدا ندارد، بلكه يا در اثر آب و هواى منطقه سكونت است و يا در اثر فشارها و سختى‏هايى است كه خودشاندر مدت عمر به خود داده‏اند، يا در اثر ارتباط با اشخاص و يا در اثر خوراك‏هاى بى‏تناسب - چه از لحاظ مقدار و چه از لحاظ كيفيت- و يا از جهاتى ديگر بوده است. پس اگر درست دقت‏شود منشا بيمارى، خودشان بوده‏اند، ولى در اثر خودخواهى، تقصير را از خوددور مى‏كنند و خود را در اين محاكمه دقيق، بى‏گناه نشان مى‏دهند.

شكرگزاران

برخلاف اين‏دسته، كسانى هستند كه بر نعمت‏هاى حق، هميشه شكرگزارند، اگر چه باران امراض بر آن‏ها ببارد، بلكه آن را نشانهلطف حضرت حق مى‏دانند و تمام بلايا و بيمارى‏ها را با روى گشاده و لب‏خندان استقبال مى‏كنند و عقيده مندند كه اين عوارضاز رفتار و كردار خودشان سرچشمه گرفته‏است و بر فرض هم كه آن را از طرف خدا بدانند، «هرچه از دوست رسد نيكوست‏» راشعار خود قرار مى‏دهند، در دل آن‏ها جز خشنودى و رضايت از حضرت آفريدگار، چيزى نيست و دل‏خوشند كه اين فشارها براىترقى روحى و تكامل معنوى و تذكيه نفس و بالاخره تهذيب خودشان سودمند است، امام‏صادق(ع) مى‏فرمايد: «در بهشت درجه‏اىاست كه كسى از بندگان خدا بدان نمى‏رسد مگر آن‏كه در تنش بيمارى يافت‏شود.» (3)

حضرت ايوب پيامبر(ع)

ايوب پيامبر(ع) چهل سال در شدت مرض به سر برد، تمام اموال و ثروتش برباد رفت، عزيزانش همگى مردند، لب بهكايت‏بازنكرد و از اين امتحان خدا سرافراز و سربلند بيرون آمد. خداوند متعال نيز همه گونه نعمت‏خود را دگر باره به او ارزانىفرمود.

سيد شريفى را مى‏شناسم كه در آغاز جوانى نابينا شد، اكنون بيش از يازده سال است كه در آن حال به سر مى‏برد، بارها از پرتگاهافتاده و كرارا سرش به ديوار اصابت كرده است، حتى يك‏دفعه ميخى در ديوار بود كه به پيشانى‏اش فرورفته و سرش شكست، ولىتاكنون دوستان او كلمه‏اى شكايت از او نشنيده‏اند و پيوسته وى را شكر گزار و خشنود از حضرت پروردگار يافته‏اند.

اين دسته مردم چون بيمارى‏ها را با روى گشاده استقبال مى‏كنند.از آن دسته بسيار قوى‏تر هستند و امراض اين‏ها زودتر درمانمى‏پذيرد، زيرا از نيروى روحى خود به داروى درمان كمك مى‏كنند و مرض را ضعيف‏تر قرار مى‏دهند، ولى آن دسته، مرض راتقويت مى‏كنند و دوا را بى تاثير مى‏شمارند.

ابن ابى يعفور

عبدالله بن ابى يعفور (4) روزى از كثرت امراض، حضور امام صادق(ع) شكايت كرد، آن حضرت فرمود:

«اگر مرد با ايمان بداند كه خداوند چه پاداشى براى تحمل فشارها و سختى‏ها معين فرموده است آرزو مى‏نمايد كه او را با قيچى‏هاقطعه قطعه كنند.» (5)

آدمى اگر چشم خود را بازكند و وارد مرحله عرفان و خداشناسى بشود، اين فشارها و گرفتارى‏ها در برابر او هيچ است و جز سيرالى الله و وصول به مقامات معنوى، مقصود ديگرى ندارد، از خود بى‏خود شدن و دست از «منم‏» برداشتن و جز او كسى را نديدن،بزرگ‏ترين مقامى است كه پاى انسان بدان رسيده است. اين شعر منسوب به سيدالشهدا(ع) است:

لئن قطعتني في الحب اربالما حن الفؤاد الى سواكا

اى خداى من! اگر مرا در راه دوستى خود قطعه قطعه كنى، دل من جز به سوى تو راه ديگرى نخواهد پيمود.

عبادات بيمار

رسول خدا به اميرمؤمنان على(ع) فرمود: «ياعلى! ناله‏هاى بيمار تسبيح و فريادهاى او تهليل و در بستر خوابيدنش عبادت‏است واز اين پهلو به آن پهلو شدنش مانند آن است كه با دشمن خدا در جهاد است.» (6)

يعنى ناله‏هاى بيمار، ثواب «سبحان الله‏» گفتن و فريادهاى او ثواب «لا اله الله‏الله‏» گفتن را دارد و در بستر خوابيدن او كه نتواندحركت كند، از عبادات است، از اين جهت، عده‏اى از سالكان راه حق آرزومند بيمارى و سختى هستند كه در اين جهان هيچ گاهآسوده نباشند و از ياد حق بيرون نروند و نيز در اثر تحمل مرض و سختى مقامات معنوى و درجات اخروى ايشان افزوده گردد.

مبارزه با بيمارى

مرحله دوم از استقامت در برابر مرض از پى درمان بر آمدن و سهل انگارى نكردن و مرض را كوچك نشمردن است. مبارزه باامراض، از دستورات بزرگ اسلامى مى‏باشد و آن چند قسم است: يكى دستورات بهداشتى را براى جلوگيرى از پيدايش مرضمراعات كردن است كه اسلام در اين زمينه دستورات بسيارى دارد، چه در جزييات و چه دستورات عمومى; اما جزييات; مانند اينكه: فلان چيز را نخوريد كه چنين زيانى دارد، يا آن چيز را بخوريد و يافلان كار را بكنيد كه فوايد بى‏شمارى دارد و كسى كه اطلاعبر اخبار و احاديث محمد و آل محمد -صلوات الله عليهم اجمعين - داشته باشد مى‏داند كه صدها گونه از اين دستورات در آن‏هاهست. «طب النبى‏» كتابى است كه دستورات پزشكى كه منسوب به رسول خدا است، در آن جمع آورى شده است، امام رضا(ع)رساله‏اى مشتمل بردستورات پزشكى و بهداشتى براى مامون پادشاه عباسى نگاشته است.

اما دستورات عمومى از قبيل: هر چه نافع است‏بخوريد و يا كارى كه سودمند است انجام دهيد و يا از هر چه زيان آوراست دورىكنيد، در دين اسلام بسيار است. بعضى معتقدند كه در عباداتى كه از طرف حضرت بارى‏تعالى بربندگان واجب شده نظربهداشتى نيز رعايت‏شده‏است و اغلب محرومات، داراى زيان‏هاى بدنى نيز بوده است و در اين موضوع سخن بسيار است كه ما بههمين مقدار اكتفا مى‏كنيم.

قسم ديگر از مبارزه با امراض، ريشه كن كردن و پيش‏گيرى از آن‏ها به وسيله اقدامات بهداشتى است، از قبيل: جلوگيرى ازامراض واگيردار مثل طاعون و وبا و مانند اين‏ها كه به كشورهاى اسلامى روى مى‏آورد و اين كار بايد به وسيله هيات‏هاى پزشكىانجام شود. بدبختانه در كشور ما جز در روزنامه كم‏تر از آن اثرى مشاهده مى‏شود. دولت و اكثر ماموران آن، وقتى بى ايمان شدندنتيجه‏اى جز وضعيت‏حاضر بار نمى‏آيد.

قسم ديگر از مبارزه بامرض پس از دچار شدن، اقدام براى درمان است و بايد هر كسى به مقدار توانايى خود، از پى درمان مرضخود بكوشد، نگويد: چيزى نيست، خودش خوب مى‏شود! بلكه بايد هر كسى از خدا بخواهد كه تشخيص طبيب را صحيح گرداندو به دارو اثر عنايت فرمايد، نه آن‏كه در خانه بنشيند و بگويد: خدايا شفا بده.

چهارمين موردى كه براى استقامت در اين آيه تعيين مى‏فرمايد، استقامت در جهاد است كه با جمله «حين الباس‏» بدان اشارهشده است و ما در گذشته از آن بحث كرديم، ديگر از آن سخن نمى‏گوييم - و اينك به موارد ديگر استقامت مى‏پردازيم و از خدامى‏خواهيم كه موفقمان بدارد تا حق مطلب را ادا كنيم.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 2 رجب المرجب 1369 برابر با 31 فروردين ماه 1329.

2.بقره (2) آيه 177.

3.بحارالانوار، ج 78، ص‏199.

4.او از علماى اصحاب امام صادق(ع) است و در آن عصر نيز وفات يافت.

5.بحارالانوار، ج 78، ص‏196.

6.بحارالانوار، ج 78، ص‏189.

back indexnext