13- استقامت در برابر مرض (1)
«و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين في الباساء والضراء وحين الباس اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتقون.» (2)
مورد سومى كه خداوند در اين آيه شريفه براى استقامت تعيين مىكند و دارندگان آن را مىستايد، استقامت در «ضراء» است;يعنى پايدارى و مقاومت دربرابر بيمارى و آن داراى دو مرحله است.
شكايت نكردن
مرحله اول شكايت نكردن و زبان اعتراض بر حضرت بارى تعالى نگشودن و باكمال خونسردى و برد بارى، مرض را تحمل نمودناست. در برابر مرض نبايد ضعف روحى داشت تا بيشتر موجب چيرگى بيمارى و مرض شود، بلكه بايد بسيارقوى و نيرومند بود تامرض مغلوب اراده قوى گردد.
كسانى هستند كه تا تب مختصرى بر آنها عارض مىشود زبان به ناله وشكايت مىگشايند و نوحهگرى آغاز مىكنند و به قدرىخود را رنجور و ناتوان نشان مىدهند كه نيروى مقاومت مزاج در برابر مرض كاملا ضعيف شده و بيمارى سر تاپاى آنها را فرامىگيرد و چنان ريشه مىدواند كه بيرون كردن آن بسيار دشوار و صعب خواهد بود.
اشتباه بزرگ
كسانى را مىشناسم كه هر كس آنها را ملاقات مىكند، نقل محفل آنها شكايت كردن از امراض خودشان است و براى خود انواعبيمارىها مىشمارند و اگر شبى كمتر به خواب ناز رفته باشند به قدرى از ناراحتى آن شب سخن مىگويند كه گويا ساليان درازىاست روى آسايش نديدهاند; اينها مىپندارند كه بدين وسيله مىتوانند عواطف مردم را نسبتبه خود تهييج و تسخير كنند،درنتيجه براى خود محبوبيتى كسب نمايند، غافل از آن كه مردم اينان را ناخوش دارند و از ملاقات ايشان گريزانند، زيرا سخنىجز در اطراف ناملايمات خيالى و امراض پندارى كه بسيار خسته كننده مىباشد نمىگويند و انتظار دارند كه همه به سخنان پوچو بى مغز آنها گوش فرا دهند و دراندوه و غمهايى كه خودشان براى خود ايجاد كردهاند، شريك شوند نتيجهاى كه اينها از اينرفتار مىگيرند، مبغوض شدن و ذلت و كوچكى و از چشم همه افتادن است. بيشتر كسانى كه در كودكى عزيز دردانه پدر و مادربودهاند، در بزرگى اين صفت را پيدا مىكنند، اينها چون در كودكى بدين وسيله عواطف پدر و مادر را جلب مىكردهاند اينحالتملكه آنها شده و در بزرگى نيز چنين مىپندارند كه عواطف همه را اينگونه مىتوان جلب كرد.
خداى تبارك و تعالى هم از اين دسته بىزار است، زيرا بنده ناشكر خدا هستند و پيوسته كفران نعمتهاى بىحساب حق رامىكنند، بلكه گاه گاهى در اثر شهوت كلام، رشته سخن از دستشان بيرون مىرود، زبان اعتراض بر حضرت بارى تعالى مىگشايندو اگر درون دلشان را بشكافى، شايد بغض حق را در دل خود جاى داده باشند و يا - العياذبالله - خود را بى تقصير و خداوند رامقصر بشمارند در صورتى كه اگر دست از اين خود پسندى بردارند و بينديشند و به خود آيند، در مىيابند كه بر فرض، مرضى همداشته باشند، ربطى به خدا ندارد، بلكه يا در اثر آب و هواى منطقه سكونت است و يا در اثر فشارها و سختىهايى است كه خودشاندر مدت عمر به خود دادهاند، يا در اثر ارتباط با اشخاص و يا در اثر خوراكهاى بىتناسب - چه از لحاظ مقدار و چه از لحاظ كيفيت- و يا از جهاتى ديگر بوده است. پس اگر درست دقتشود منشا بيمارى، خودشان بودهاند، ولى در اثر خودخواهى، تقصير را از خوددور مىكنند و خود را در اين محاكمه دقيق، بىگناه نشان مىدهند.
شكرگزاران
برخلاف ايندسته، كسانى هستند كه بر نعمتهاى حق، هميشه شكرگزارند، اگر چه باران امراض بر آنها ببارد، بلكه آن را نشانهلطف حضرت حق مىدانند و تمام بلايا و بيمارىها را با روى گشاده و لبخندان استقبال مىكنند و عقيده مندند كه اين عوارضاز رفتار و كردار خودشان سرچشمه گرفتهاست و بر فرض هم كه آن را از طرف خدا بدانند، «هرچه از دوست رسد نيكوست» راشعار خود قرار مىدهند، در دل آنها جز خشنودى و رضايت از حضرت آفريدگار، چيزى نيست و دلخوشند كه اين فشارها براىترقى روحى و تكامل معنوى و تذكيه نفس و بالاخره تهذيب خودشان سودمند است، امامصادق(ع) مىفرمايد: «در بهشت درجهاىاست كه كسى از بندگان خدا بدان نمىرسد مگر آنكه در تنش بيمارى يافتشود.» (3)
حضرت ايوب پيامبر(ع)
ايوب پيامبر(ع) چهل سال در شدت مرض به سر برد، تمام اموال و ثروتش برباد رفت، عزيزانش همگى مردند، لب بهكايتبازنكرد و از اين امتحان خدا سرافراز و سربلند بيرون آمد. خداوند متعال نيز همه گونه نعمتخود را دگر باره به او ارزانىفرمود.
سيد شريفى را مىشناسم كه در آغاز جوانى نابينا شد، اكنون بيش از يازده سال است كه در آن حال به سر مىبرد، بارها از پرتگاهافتاده و كرارا سرش به ديوار اصابت كرده است، حتى يكدفعه ميخى در ديوار بود كه به پيشانىاش فرورفته و سرش شكست، ولىتاكنون دوستان او كلمهاى شكايت از او نشنيدهاند و پيوسته وى را شكر گزار و خشنود از حضرت پروردگار يافتهاند.
اين دسته مردم چون بيمارىها را با روى گشاده استقبال مىكنند.از آن دسته بسيار قوىتر هستند و امراض اينها زودتر درمانمىپذيرد، زيرا از نيروى روحى خود به داروى درمان كمك مىكنند و مرض را ضعيفتر قرار مىدهند، ولى آن دسته، مرض راتقويت مىكنند و دوا را بى تاثير مىشمارند.
ابن ابى يعفور
عبدالله بن ابى يعفور (4) روزى از كثرت امراض، حضور امام صادق(ع) شكايت كرد، آن حضرت فرمود:
«اگر مرد با ايمان بداند كه خداوند چه پاداشى براى تحمل فشارها و سختىها معين فرموده است آرزو مىنمايد كه او را با قيچىهاقطعه قطعه كنند.» (5)
آدمى اگر چشم خود را بازكند و وارد مرحله عرفان و خداشناسى بشود، اين فشارها و گرفتارىها در برابر او هيچ است و جز سيرالى الله و وصول به مقامات معنوى، مقصود ديگرى ندارد، از خود بىخود شدن و دست از «منم» برداشتن و جز او كسى را نديدن،بزرگترين مقامى است كه پاى انسان بدان رسيده است. اين شعر منسوب به سيدالشهدا(ع) است:
لئن قطعتني في الحب اربالما حن الفؤاد الى سواكا
اى خداى من! اگر مرا در راه دوستى خود قطعه قطعه كنى، دل من جز به سوى تو راه ديگرى نخواهد پيمود.
عبادات بيمار
رسول خدا به اميرمؤمنان على(ع) فرمود: «ياعلى! نالههاى بيمار تسبيح و فريادهاى او تهليل و در بستر خوابيدنش عبادتاست واز اين پهلو به آن پهلو شدنش مانند آن است كه با دشمن خدا در جهاد است.» (6)
يعنى نالههاى بيمار، ثواب «سبحان الله» گفتن و فريادهاى او ثواب «لا اله اللهالله» گفتن را دارد و در بستر خوابيدن او كه نتواندحركت كند، از عبادات است، از اين جهت، عدهاى از سالكان راه حق آرزومند بيمارى و سختى هستند كه در اين جهان هيچ گاهآسوده نباشند و از ياد حق بيرون نروند و نيز در اثر تحمل مرض و سختى مقامات معنوى و درجات اخروى ايشان افزوده گردد.
مبارزه با بيمارى
مرحله دوم از استقامت در برابر مرض از پى درمان بر آمدن و سهل انگارى نكردن و مرض را كوچك نشمردن است. مبارزه باامراض، از دستورات بزرگ اسلامى مىباشد و آن چند قسم است: يكى دستورات بهداشتى را براى جلوگيرى از پيدايش مرضمراعات كردن است كه اسلام در اين زمينه دستورات بسيارى دارد، چه در جزييات و چه دستورات عمومى; اما جزييات; مانند اينكه: فلان چيز را نخوريد كه چنين زيانى دارد، يا آن چيز را بخوريد و يافلان كار را بكنيد كه فوايد بىشمارى دارد و كسى كه اطلاعبر اخبار و احاديث محمد و آل محمد -صلوات الله عليهم اجمعين - داشته باشد مىداند كه صدها گونه از اين دستورات در آنهاهست. «طب النبى» كتابى است كه دستورات پزشكى كه منسوب به رسول خدا است، در آن جمع آورى شده است، امام رضا(ع)رسالهاى مشتمل بردستورات پزشكى و بهداشتى براى مامون پادشاه عباسى نگاشته است.
اما دستورات عمومى از قبيل: هر چه نافع استبخوريد و يا كارى كه سودمند است انجام دهيد و يا از هر چه زيان آوراست دورىكنيد، در دين اسلام بسيار است. بعضى معتقدند كه در عباداتى كه از طرف حضرت بارىتعالى بربندگان واجب شده نظربهداشتى نيز رعايتشدهاست و اغلب محرومات، داراى زيانهاى بدنى نيز بوده است و در اين موضوع سخن بسيار است كه ما بههمين مقدار اكتفا مىكنيم.
قسم ديگر از مبارزه با امراض، ريشه كن كردن و پيشگيرى از آنها به وسيله اقدامات بهداشتى است، از قبيل: جلوگيرى ازامراض واگيردار مثل طاعون و وبا و مانند اينها كه به كشورهاى اسلامى روى مىآورد و اين كار بايد به وسيله هياتهاى پزشكىانجام شود. بدبختانه در كشور ما جز در روزنامه كمتر از آن اثرى مشاهده مىشود. دولت و اكثر ماموران آن، وقتى بى ايمان شدندنتيجهاى جز وضعيتحاضر بار نمىآيد.
قسم ديگر از مبارزه بامرض پس از دچار شدن، اقدام براى درمان است و بايد هر كسى به مقدار توانايى خود، از پى درمان مرضخود بكوشد، نگويد: چيزى نيست، خودش خوب مىشود! بلكه بايد هر كسى از خدا بخواهد كه تشخيص طبيب را صحيح گرداندو به دارو اثر عنايت فرمايد، نه آنكه در خانه بنشيند و بگويد: خدايا شفا بده.
چهارمين موردى كه براى استقامت در اين آيه تعيين مىفرمايد، استقامت در جهاد است كه با جمله «حين الباس» بدان اشارهشده است و ما در گذشته از آن بحث كرديم، ديگر از آن سخن نمىگوييم - و اينك به موارد ديگر استقامت مىپردازيم و از خدامىخواهيم كه موفقمان بدارد تا حق مطلب را ادا كنيم.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 2 رجب المرجب 1369 برابر با 31 فروردين ماه 1329.
2.بقره (2) آيه 177.
3.بحارالانوار، ج 78، ص199.
4.او از علماى اصحاب امام صادق(ع) است و در آن عصر نيز وفات يافت.
5.بحارالانوار، ج 78، ص196.
6.بحارالانوار، ج 78، ص189.