هانى بن عروه مرادى
از پيشگامان شهادت در نهضتحسينى بود كه پيش از مسلم بن عقيل به شهادترسيد. «هانى،از صحابه پيامبر بود و آن حضرت را ديده و با وى مصاحب داشت.بزرگقبيله«مراد»بود و در كوفه مىزيست.در ركاب امير المؤمنين«ع»،نيز در سه جنگ جمل،صفين و نهروان شركت داشت.در حركت انقلابى حجر بن عدى بر ضد زياد بن ابيه،ازاركان مهم به شمار مىرفت.پس از آنكه«ابن زياد»بعنوان والى جديد كوفه به اين شهرآمد،مسلم بن عقيل،پس از آنكه هزاران نفر با وى بيعت كرده بودند،خانه هانى را مقرپنهانى خويش قرار داد.چون براى والى روشن شد كه در نهضت مسلم،هانى اززمينهسازان و چهرههاى مؤثر است،او را دستگير، زندانى و شهيد كرد.» (1) هانى در كوفه،موقعيت ويژهاى داشت.چندين هزار مرد مسلح و سلاح بر دوش،زيرفرمان داشت و از بزرگان و اشراف اين شهر محسوب مىشد. (2) حتى ابن زياد كه والىبصره و كوفه بود،به وى احترام مىگزاشت و در كوفه به عيادت هانى آمد.ولى چون هانىبه مسلم بن عقيل پناه داده بود و حاضر نشد او را تسليم ابن زياد كند،مورد غضب قرارگرفت و توهين و شكنجه و سپس شهيد شد. (3) هانى را پس از دستگيرى و گفتگوهاىتندى كه با ابن زياد داشت،دست بسته به بازار گوسفند فروشان برده و كشتند.قاتلش«رشيد تركى»،غلام ابن زياد بود.شهادت او روز ترويه(هشتم ذيحجه سال 60)بود.
در باره وى،عبد الله بن زبير اسدى اشعارى گفته كه مطلع آن چنين است:
اذا كنت لا تدرين ما الموت فانظرىالى هانى بالسوق و ابن عقيل (4)
هانى،هنگام شهادت،83 و به قولى 90 سال داشت.روزى به شهادت رسيد كهامام حسين«ع»از مكه به طرف كوفه حركت كرد.قبر او در كوفه پشت قبر مسلم بنعقيل مشهور است و زيارتگاه اهل ولاست.در مفاتيح الجنان و كتب زيارت،زيارتنامهاى براى آن شهيد ذكر شدهاست(سلام الله العظيم و صلواته عليك ياهانى بن عروة...) (5)
هل من ناصر
آيا يارى كنندهاى هست؟فرياد استغاثه و ياريخواهى امام حسين«ع»در روز عاشوراپس از شهادت همه ياران،فرزندان و خويشاوندان است.چون دشمن قصد حمله بهخيمههاى اهل بيت را داشت و صداى آنان به گريه و فغان بلند بود،امام حسين«ع»اينگونهاستغاثه كرد،شايدغيرت شنوندگان را برانگيزد تا مانع هجوم لشكريان به حريم حرمشوند.
نداى«هل من ناصر»حسين«ع»هنوز و هميشه در گوش تاريخ طنين انداز است ووجدانهاى بيدار و همه آزادگان را به مقاومت در برابر ستم فرا مىخواند و به نصرت دينخدا و يارى ولى خدا مىطلبد.كسى كه نداى نصرت خواهى و«استنصار»حجتخدا رابشنود ولى پاسخ ندهد، اهل دوزخ است.امام حسين«ع»در مسير كوفه به دو نفر برخوردو پس از گفتگو وقتى از آنان دعوت به يارى كرد،آنان كهنسالى و قرضهاى خود را بهانهآوردند تا همراه امام نشوند.حضرت فرمود:پس از منطقه دور شويد تا مرا نبينيد و صداىمرا نشنويد كه به عذاب الهى گرفتار مىشويد:«فانطلقا فلا تسمعالى واعية و لا تريالى سوادافانه من سمع واعيتنا او راى سوادنا فلم يجبنا و لم يغثنا كان حقا على الله عز و جل ان يكبهعلى منخريه فى النار». (10) «ز عاشوراى آن سال به خون آغشته تا اكنونهماره،همچنان فرياد«هل من ناصر»ش در سينه تاريخ،پا برجاستاز آن فرياد دعوتگر كه در«متن زمان»جارى استو پيغامش،شعار شور و بيدارى است،ميان حق و باطل،«داد»با«بيداد»،نبردى جاودان برپاست.
در اين ميدان و اين پيكارنداى دعوتش چشم انتظار پاسخى از«ما»ست.
اين جمله كه بصورت«هل من ناصر (11) ينصرنى»شهرت يافته است،در منابع تاريخىدقيقا به همين صورت نيست و با اندك تفاوتى يا با عبارتهاى ديگرى نقل شده است،ازقبيل:«هل من ذاب عن حرم رسول الله؟هل من موحد يخاف الله فينا؟هل من مغيثيرجو الله فى اغاثتنا،اما من طالب حق ينصرنا...»، (12) «هل من ذاب يذب عن حرمرسول الله؟»، (13) «اما من مغيثيغيثنا لوجه الله؟»، (14) «هل من ناصر ينصرذريته الاطهار؟» (15) وعبارتهاى ديگر.
هيهات منا الذلة
شعار عاشورايى حسين بن على«ع»و شعار همه آزادگانى كه زير بار ظلم نمىروند وسلطه جباران را نمىپذيرند.به معناى«ذلت از ما دور است»و جملهاى است كه امامحسين«ع»در يكى از خطبههايش روز عاشورا بيان فرمود،خطبهاى با آغاز«تبا لكم ايتهاالجماعة...»كه چون همان روز نيز اصرار داشتند آن حضرت را به تسليم و بيعت وادارند،حضرت نپذيرفت و حيات ذلتبار در سايه حكومتيزيد و ابن زياد را با كرامت دودمانپيامبر و شرافت زندگى مؤمنانه منافى دانست و سر دو راهى مرگ شرافتمندانه يا زندگىذليلانه،«شرافتشهادت»را برگزيد: «الا و ان الدعى بن الدعى قد تركنى(ركزنى)بينالسلة و الذلة،و هيهات له ذلك منى،هيهات منا الذلة،ابى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنونو حجور طهرت و جدود طابت و انوف حمية ونفوس ابية ان يؤثر طاعة اللئام على مصارعالكرام» (17) .
اين نوع نگرش به زندگى،تعليم مكتب است كه انسان بايد سر دو راهى شهادت ياذلت،عزت شهادت را برگزيند و زندگى زير ستم را مرگ بداند.حضرت على«ع»درجنگ صفين،وقتى ديد كه سپاه معاويه بر شريعه فرات دستيافتند و ياران او در مضيقهآب قرار گرفتند و چه بسا ذليلانه تسليم شوند،در خطبهاى آنان را تشويق كرد كهشمشيرها را با خون دشمن سيراب سازند تا خود سيراب شوند،مرگ،در زندگى ذليلانهاست و زندگى در مرگ قاهر و پيروز«فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكمقاهرين». (18) اين فرهنگ،در خط حماسه علوى و حسينى متبلور است و سرمايه زندگى باكرامت به شمار مىرود.امام خمينى«ره»نيز در برابر تهديدهاى استكبار جهانى،در پيامخويش فرمود:«هيهات كه امت محمد«ص»و سيراب شدگان كوثر عاشورا و منتظرانوراثت صالحان،به مرگ ذلت بار تن در دهند و هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد«ص»وپيروان ابراهيم حنيف،ساكت و آرام بماند و يا نظارهگرصحنههاى ذلت و حقارتمسلمانان باشد.» (19)
از آستان همت ما ذلت است دور و اندر كنام غيرت ما نيستش ورود بر ما گمان بردگى زور بردهاند اى مرگ،همتى كه نخواهيم اين قيود اكنون كه ديده هيچ نبيند به غير ظلمبايد ز جان گذشت،كزين زندگى چه سود؟ (20)
سيد الشهدا«ع»در پاسخ برخى از افراد سپاه كوفه كه از او مىخواستند گردن به حكومت وفرمان يزيد بنهد تا سالم بماند،فرمود:«لا و الله!لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرارالعبيد(لا افر فرار العبيد)». (21) اينگونه تسليم شدن را ذلتى بردهوار مىداند و نمىپذيرد. ابونصر بن نباته،در باره اين ديدگاه حسين«ع»سروده است:«و الحسين الذى راى الموتفىالعز حياة و العيش فى الذل قتلا» (22) حسين«ع»كسى است كه مرگ همراه عزت را«زندگى»
ديد و زندگى در ذلت و خوارى را«مرگ».
پىنوشتها
1-انصار الحسين،ص 108.
2-سفينة البحار،ج 2،ص 723.
3-الاعلام،زركلى،ج 8،ص 68.
4-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 71.
5-بحار الانوار،ج 100،ص 429.
6-مقتل الحسين،مقرم،ص 165.
7-همان،ص 157.
8-كشف الغمه،ج 2،ص 241،حياة الامام الحسين،ج 3،ص 48.
9-تنقيح المقال،مامقانى،ج 3،ص 303،عنصر شجاعت،ج 3،ص 175.
10-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 369 به نقل از ثواب الاعمال
11-قبله اين قبيله،جواد محدثى،ص 74.
12-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 274.
13-بحار الانوار،ج 45،ص 46،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 32.
14-قمقام زخار،ص 404
15-ذريعة النجاة،ص 129.
16-بحار الانوار،ج 101،ص 25.
17-نفس المهموم،ص 131،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 7،بحار الانوار،ج 45،ص 83،(با تفاوتهايىاندك در تعابير).
18-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 51.
19-صحيفه نور،ج 20،ص 113.
20-حسين پيشواى انسانها،محمود اكبرزاده،ص 27.
21-مقتل الحسين،مقرم،ص 280،تاريخ طبرى،ج 4،ص 323.
22-شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 3،ص 245.در اين كتاب،اشعار،سخنان و حكايات تاريخى فراوانى در بارهروحيه عزت و بزرگوارى و جوانمردى،بويژه در ميدانهاى جنگ نقلشده است(ص 245 تا 331).