بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فرهنگ عاشورا, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - فرهنگ عاشورا
     02 - فرهنگ عاشورا
     03 - فرهنگ عاشورا
     04 - فرهنگ عاشورا
     05 - فرهنگ عاشورا
     06 - فرهنگ عاشورا
     07 - فرهنگ عاشورا
     08 - فرهنگ عاشورا
     09 - فرهنگ عاشورا
     10 - فرهنگ عاشورا
     11 - فرهنگ عاشورا
     12 - فرهنگ عاشورا
     13 - فرهنگ عاشورا
     14 - فرهنگ عاشورا
     15 - فرهنگ عاشورا
     16 - فرهنگ عاشورا
     17 - فرهنگ عاشورا
     18 - فرهنگ عاشورا
     19 - فرهنگ عاشورا
     20 - فرهنگ عاشورا
     21 - فرهنگ عاشورا
     22 - فرهنگ عاشورا
     23 - فرهنگ عاشورا
     24 - فرهنگ عاشورا
     25 - فرهنگ عاشورا
     26 - فرهنگ عاشورا
     27 - فرهنگ عاشورا
     28 - فرهنگ عاشورا
     29 - فرهنگ عاشورا
     30 - فرهنگ عاشورا
     31 - فرهنگ عاشورا
     32 - فرهنگ عاشورا
     33 - فرهنگ عاشورا
     34 - فرهنگ عاشورا
     35 - فرهنگ عاشورا
     36 - فرهنگ عاشورا
     37 - فرهنگ عاشورا
     38 - فرهنگ عاشورا
     fehrest - فرهنگ عاشورا
 

 

 
 

ف

فاطمه،دختر امام حسين‏«ع‏»

فاطمه بنت الحسين‏«ع‏»،بانويى با شرافت و دانش كه اهل ذكر و شب زنده‏دارى وعبادت بود و روزها روزه مى‏گرفت و از جمال ظاهر و باطن برخوردار و اهل روايت ونقل حديث بود. (1) در سفر كربلا در جمع اسيران اهل بيت بود و در كوفه نيز به سخنرانى‏افشاگرانه و فصيح و رسا بر ضد جنايتهاى ابن زياد پرداخت و همه را به گريه انداخت. (2) در كاخ يزيد،چشم يكى از وابستگان حكومت كه به او افتاد،از يزيد خواست كه او را به‏وى ببخشد.حضرت زينب بشدت اعتراض و مخالفت كرد و كار آنان را كفر به حساب‏آورد. (3) وى همسر عموزاده خويش حسن بن حسن‏«ع‏»بود.پس از فوت شوهر،يك سال‏خيمه‏اى افراشت و براى او به سوگ و ماتمنشست. (4) وى تا زمان امام صادق‏«ع‏»را درك كرد.

در سال 117 ه.در حالى كه هفتاد سال داشت در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپردهشد. (5)

فاطمه كلابيه ام البنين

فتح

پيروزى و گشايش،در قاموس عاشورا،«فتح‏»،تنها پيروزى نظامى نيست،بلكه‏بيدارگرى امت و احياء ارزشها و ماندگارى نام و بالاتر از همه‏«عمل به تكليف‏»پيروزى‏است،هر چند بصورتظاهر،شكست نظامى پيش آيد.

هدف سيد الشهدا«ع‏»،نجات دين از نابودى و رسواگرى ستم و باطل بود و اين هدف‏تحقق يافت،پس آن حضرت پيروز شد،هر چند به قيمت‏شهادت خود و يارانش واسارت اهل بيت. پس از عاشورا،آرمان حسينى زنده ماند و پيروانى يافت و حادثه كربلا،تاثير خود را در نسلها و قرنهاى بعد،باقى گذاشت و منشا حركتها و نهضتها شد.اين خوديك پيروزى بزرگ است.امام سجاد«ع‏»نيز در پاسخ به‏«ابراهيم بن طلحه‏»كه در مدينه ازآن حضرت پرسيد:چه كسى غالب شد؟فرمود:هنگام اذان،معلوم مى‏شود كه چه كسى‏پيروز شد. (6) اين اشاره به همان بقاء مكتبو دين رسول الله در سايه نهضت‏حسينى است.

خود ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»نيز فرموده است:«ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا،قتلنا ام‏ظفرنا» (7) اميدوارم آنچه خداوند براى ما اراده كرده است،نيكو باشد،چه كشته شويم،چه‏ظفر يابيم.

با اين ديدگاه،انسان حقجو و فدا شده در راه دين و خدا،هميشه پيروز است و به‏«احدى الحسنيين‏»دست مى‏يابد و هر كه از مسير يارى حق كنار بود،هر چند جان سالم‏هم به در برده باشد،كامياب و پيروز نيست.اين نيز تعليمى است كه سيد الشهدا«ع‏»درنامه‏اى كه به‏«بنى هاشم‏»نوشت،به آن اشاره فرمود:«من لحق بنا استشهد و من تخلف لم‏يبلغ الفتح‏». (8) هر كس به ما بپيوندد،شهيد مى‏شود،و هر كه از پيوستن به ما باز ماند،به‏«فتح‏»نمى‏رسد. پيروزى نظامى معمولا با غلبه نظامى ديگرى از بين مى‏رود،ولى پيروزى‏آرمانى،بخصوص وقتى همراه با فداكاريهاى عظيم و مظلوميت باشد،در وجدان بشرى‏اثر ماندگارترى باقىمى‏گذارد و هميشه از ميان نسلها،حاميانى براى ايده خود پيدا مى‏كند.

اين ديدگاه و برداشت نسبت به‏«فتح‏»،انسان مبارز را همواره اميدوار،با انگيزه و با نشاطقرار مى‏دهد.امام خمينى‏«قدس سره‏»فرمود:«ملتى كه شهادت براى او سعادت است‏پيروز است... ما،در كشته شدن و كشتن پيروزيم...» (9) و مگر پيروزى خون بر شمشير،چيزى جز اين است؟ «محرم‏»،مصداق روشن اين نوع پيروزى است.امام خمينى‏«ره‏»دراين باره نيز مى‏فرمايد: «ماهى كه خون بر شمشير پيروز شد،ماهى كه قدرت حق،باطل راتا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران و حكومتهاى شيطانى زد،ماهى كه به نسلهادر طول تاريخ،راه پيروزى بر سرنيزه را آموخت...ماهى كه بايد مشت گره كرده‏آزاديخواهان و استقلال طلبان و حقگويانبر تانكها و مسلسلها و جنود ابليس غلبه كند وكلمه حق،باطل را محو نمايد.» (10)

فتوت

جوانمردى،رادى،آزادگى،پايبندى به اصول انسانى و حقوق بشرى.از شاخصه‏هاى‏بارز و اخلاقى روحى امام حسين‏«ع‏»و يارانش كه در حماسه عاشورا آشكار شد،جوانمردى بود.اين روحيه كه انسان با جباران نسازد،زير بار ستم نرود،حريت و آزادگى‏داشته باشد،از نامردى در برخورد و عهد شكنى در ميثاق و تعدى به ضعيفان بپرهيزد،حامى ضعيفان باشد،به بيگناهان تعرض نكند،معذرت خواهى را بپذيرد،حق انسانى‏ديگران را(حتى اگر نامسلمان باشند)به رسميت بشناسد،غيرت داشته باشد،هجوم‏بيگانه به نواميس خود و ديگران راتحمل نكند،و...همه از نشانه‏هاى فتوت است كه درنهضت كربلا به وضوح متجلى شد.

سيد الشهدا«ع‏»ننگ بيعت با يزيد را نپذيرفت،وقتى با سپاه حر در راه كربلا مواجه شد، پيشنهاد زهير بن قين را كه گفت با اين گروه بجنگيم،چرا كه آسانتر از نبرد با گروههايى‏است كه بعدا مى‏آيند،حضرت فرمود:«ما كنت لابد اهم بالقتال‏» (11) من آغاز به جنگ‏نمى‏كنم.اين نمونه‏اى از فتوت حسين‏«ع‏»است.وقتى سپاه تشنه حر به كاروان حسينى‏رسيد،با آنكه براى مقابله با او و راه بستن بر امام آمده بودند،اما آن حضرت با ديدن‏تشنگى شديد آنان،دستور داد همه را،حتى اسبهايشان را سيراب كردند.يكى از همين‏سپاه(على بن طعان محاربى)كه از فرط عطش،توان آب خوردن از مشك نداشت،سيد الشهدا«ع‏»خودش در مشك را گشود و او و اسبش را سيراب كرد. (12) اين هم نمونه‏ديگرى از مردانگى.همين حر،چون روز عاشورا تصميم گرفت از سپاه عمر سعد جداشده به امام حسين‏«ع‏»بپيوندد،سرافكنده و توبه كنان نزد سيد الشهدا«ع‏»آمد و اعلام‏آمادگى براى جانبازى نمود و گفت:آيا توبه من پذيرفته است؟امام فرمود:آرى،فرود آى،«نعم،يتوب الله عليك،فانزل.» (13) اين هم نمونه ديگر جوانمردى.

سيد الشهدا«ع‏»در هنگام نبرد،شعارش برترى شهادت بر ننگ بود:«القتل اولى من‏ركوب العار» (14) روز عاشورا در گرما گرم نبرد با دشمن،چون ديد سپاه دشمن به طرف‏خيمه‏ها هجوم مى‏برند،فرياد كشيد:اى پيروان ابو سفيان،اگر دين نداريد و از معادنمى‏ترسيد،در دنيايتان آزاده باشيد و اگر عرب هستيد،به تبار خويش متعهد بمانيد.شمرگفت:اى پسرفاطمه،چه مى‏گويى؟فرمود:من و شما با هم مى‏جنگيم،زنان چه كرده‏اند؟

طغيانگرانتان را،تا من زنده هستم،از متعرض شدن به حرم من باز داريد. (15) اين نيز شاهدديگرى بر فتوت و مردانگى‏اش بود كه تا زنده است،نمى‏تواند شاهد هجوم به زن وبچه‏اش باشد و تا زنده بود،نگذاشت متعرض حرم اهل بيت‏شوند.اينگونه غيرت وحميت و فتوت،در صحنه صحنه عاشورا از امام حسين‏«ع‏»و يارانش ديده شد و اين الهام‏گرفته از پدرش امير المؤمنين بود كه پس از چيره شدن بر فرات و باز پس گرفتن رودخانه‏از دست دشمن، فرمود كه مثل دشمن رفتار نكنند و آب را براى استفاده سپاه معاويه هم‏آزاد بگذارند و از شيوه ناجوانمردانه آب بستن به روى حريف،در به زانو درآوردن اواستفاده نكنند«خلوا بينهم و ولى از ناجوانمردى معاويه،بستن آب به روى‏سپاه على‏«ع‏»در جنگ صفين بود (17) و آب بستن يزيد بر سپاه حسين بن على‏«ع‏»هم ازنامردى او و ابن زياد بود.حسين‏«ع‏»فتوت رااز على‏«ع‏»ارث برده بود،يزيد هم‏ناجوانمردى را از معاويه.

فرات

نام نهرى در سرزمين كربلا،كه حادثه عاشورا نزديك آن اتفاق افتاد و امام حسين‏«ع‏»ويارانش لب تشنه در كنار آب،شهيد شدند.فرات،نهر مقدس و با فضيلتى است كه طبق‏روايات،دو ناودان از بهشت بر آن مى‏ريزد و نهرى پر بركت است و كودكى كه كامش را باآب فرات بردارند، دوستدار اهل بيت‏«ع‏»مى‏شود. (18) در حديث است كه فرات،مهريه‏زهراست. (19) مستحب است براى زيارت امام حسين از آب فرات غسل زيارت كنند كه‏موجب آمرزش گناهان است. (20) نوشيدن از آب فرات نيز مطلوب است.امام صادق‏«ع‏»به‏سليمان بن هارون فرمود:«ما اظن احدا يحنك بماء الفرات الا احبنا اهل البيت‏». (21) و نيز فرمود:«من شرب من ماء الفرات و حنك به فانه يحبنا اهل البيت‏»، (22) هر كس از آب‏فرات بنوشد و كام را با آن بردارد،او دوستدار ما خاندان خواهد بود.در حديث،از فرات‏بعنوان نهر مؤمن و نيز نهر بهشتى ياد شده است:«نهران مؤمنان و نهران كافران،فالمؤمنان:

الفرات و نيل مصر...» (23) «اربعة انهار من الجنة:الفرات...». (24) «فرات‏»يادآور عظيمترين حماسهخونين و ماندگارترين صحنه وفا و صبر است.

شير مردان عاشورايى در كربلا،در محرم سال 61 هجرى توسط نيروهاى‏«ابن زياد»درمحاصرهقرار گرفتند و آب به روى اردوگاه امام حسين‏«ع‏»و اطفال و خيمه‏ها بسته شد.

سپاه دشمن مى‏خواست با قرار دادن حسين‏«ع‏»در مضيقه بى آبى،او را به تسليم وا دارد،اما آن حضرت مرگ شرافتمندانه و تشنه كامانه را برگزيد.عباس‏«ع‏»كه براى آب آوردن ازفرات، براى كودكان تشنه رفته بود.در كنار همين نهر علقمه دستانش قطع شد و به‏شهادت رسيد. «آب فرات‏»همچون‏«خاك كربلا»،هر دو آموزگار شجاعت و الهام بخش‏شهادتند.از اين رو برداشتن كام نوزاد با آب فرات يا تربت‏حسينى،چشاندن طعم‏شجاعت و انتقال فرهنگشهادت در دل و جان شيعه است.

اما موقعيت جغرافيايى فرات:«شطى است در مغرب كشور عراق و متشكل است ازدو شعبه‏«قره سو»و«مراد چاى‏»كه سرچشمه آنها نزديك رود«ارس‏»در ارمنستان تركيه‏است. موقعى كه دو شعبه قره سو و مراد چاى به هم مى‏رسند،فرات به دجله نزديك‏مى‏شود،ولى مجددا دجله متوجه جنوب شرقى شده و فرات به سمت مغرب مايل‏مى‏شود و سپس در نزديكى خليج فارس به رود دجله مى‏پيوندد و از آن پس مجموع اين‏دو رود به نام‏«شط العرب‏»خوانده مى‏شود و به خليج فارس مى‏ريزد.سرزمينى را كه بين‏دو رود دجله و فرات واقع است‏«الجزيره‏»مى‏گويند.طول رودخانه فرات تقريبا2900 كيلومتر است.جريان فرات در جلگه بين النهرين بسيار ملايم است و داراى‏بسترى عريض مى‏باشد.يگانه عامل حاصلخيزى خاك عراق و جلب جمعيت در جلگه‏خشك و گرم بين النهرين،دو رود فرات و دجله مى‏باشد.بابل،پايتخت قديم كشور بابل‏در ساحل فرات بنا شده بود.» (25)

فرد

اشعار نسخه‏هاى تعزيه،كه از روى آن در شبيه خوانيها و تعزيه‏ها برنامه اجرا كنند. (26) شايد به دليل آنكه روى يك برگه جدا نوشته مى‏شود،به آن نسخه‏ها فرد مى‏گويند.دهخدامى‏نويسد: ورقه‏اى به مقدار نصف قطع خشتى كه مستوفيان بر آن جمع و خرج ولايتى ياايالتى يا خرجخاصى را مى‏نوشته و زير هم دسته مى‏كرده‏اند. (27)

فرزدق

همام بن غالب(فرزدق)شاعرى بزرگ و هوادار اهل بيت پيامبر بود كه در مدح امام‏سجاد«ع‏»، قصيده بلند خويش را در مكه سرود(هذا الذى تعرف البطحاء وطاته...)و به‏دنبال آن به زندان افتاد و حضرت سجاد«ع‏»برايش صله‏اى فرستاد.امام حسين‏«ع‏»هنگام‏سفر به سوى عراق،در محلى به نام صفاح(يا در منزلى ديگر)با فرزدق برخورد كرد كه ازكوفه مى‏آمد.اوضاع كوفه را پرسيد،وى جواب داد:دلهاى مردم با تو ولى شمشيرهايشان‏عليه توست.امام در آنجا بود كهاين ابيات را خواند:

لئن كانت الدنيا تعد نفيسة فدار ثواب الله اعلى و انبل و ان كانت الابدان للموت انشئتفقتل امرء بالسيف فى الله افضل... (28)

فرزدق،سالهاى پس از عاشورا زنده بود و به خانه سكينه دختر امام حسين‏«ع‏»نيزرفت و آمد داشت و از او صله دريافت مى‏كرد.در باديه بصره،در سال 110 هجرى درصد سالگى از دنيا رفت.

فرشتگان نوحه‏گر

در ماتم سالار شهيدان،همه كائنات گريان و نالان شدند،چه بصورت تكوينى چه‏زبانى وآشكارا.

گريست در غمت زمان،به خون نشست آسانشب و سياهپوشى‏اش،شد آيت غراى تو (29)

از جمله نوحه‏گران بر آن حضرت،فرشتگانند.حضرت رسول‏«ص‏»فرمود:«ان حول‏قبر ولدى الحسين‏«ع‏»اربعة آلاف ملك شعثا غبرا يبكون عليه الى يوم القيامة...» (30) پيرامون قبر فرزندمحسين،چهار هزار فرشته‏اند،ژوليده و غبار آلود،كه تا روز رستاخيز براو گريه مى‏كنند.

جن و ملك بر آدميان نوحه مى‏كنندگويا عزاى اشرف اولاد آدم است (31)

و نيز:«تبكى الملائكة و السبع الشداد لموته و يبكيه كل شى‏ء حتى الطير فى جو السماءو الحيتان فى جوف الماء...». (32) فرشتگان و آسمانهاى هفتگانه،حتى پرندگان در آسمان و ماهيها در آب،براى مرگ‏حسين‏«ع‏»گريه مى‏كنند.به روايت امام صادق‏«ع‏»،چهار هزار فرشته براى يارى آن‏حضرت هبوط كردند،اما چون اذن جهاد نيافتند،بازگشتند و دوباره فرود آمدند تاروزقيامت بر آن حضرت سوگوارى كنند و رئيس آنان به نام‏«منصور»است. (33)

فرهنگ عاشورا

مقصود،مجموعه مفاهيم،سخنان،اهداف و انگيزه‏ها،شيوه‏هاى عمل،روحيات واخلاقيات والايى است كه در نهضت كربلا گفته شده يا به آنها عمل شده يا در حوادث آن‏نهضت،تجسم يافته است.اين ارزشها و باورها هم در كلمات سيد الشهدا«ع‏»و اصحاب وفرزند متجلى است، هم در رفتارشان در جريان آن قيام.فرهنگ عاشورا را بايد از كسانى‏آموخت كه دست و دلشان و فكر و عملشان در كار عاشورا بوده است.پيش از آنكه‏ديگران و نسلهاى بعدى و تحليل‏گران پس از واقعه بخواهند فرهنگ عاشورا را معرفى‏كنند،در حرفها و هدفهاى خود نقش آفرينان حماسه كربلا،اين فرهنگ،بوضوح مطرح‏شده است و بيواسطه آن را نشان مى‏دهد.اين فرهنگ را از خلال زيارتنامه‏ها،مقتلها،رجزها،خطبه‏ها و نيز بررسى حوادث و رخدادهاى عاشورا مى‏توان استخراج كرد وهمين فرهنگ است كه در هر جا و در ميان هر قومى باشد،كربلا آفرين مى‏گردد و انسانهارا مبارزانى با ستم و مدافعانى نسبت به حق تربيت مى‏كند.

فرهنگ عاشورا همان زير بناى عقيدتى و فكرى است كه در امام حسين‏«ع‏»و شهداى‏كربلا واسراى اهل بيت‏«ع‏»بود و سبب پيدايش آن حماسه و ماندگارى آن قيام شد.

مجموعه آن باورها و ارزشها و مفاهيم را مى‏توان در عنوانهاى زير خلاصه كرد:مقابله باتحريف دين،مبارزه با ستم طاغوتها و جور حكومتها،عزت و شرافت انسان،ترجيح مرگ‏سرخ بر زندگى ذلت بار،پيروزى خون بر شمشير و شهادت بر فاجعه،شهادت طلبى وآمادگى براى مرگ،احياء فريضه امر به معروف و نهى از منكر و سنتهاى اسلامى،فتوت وجوانمردى حتى در برخورد با دشمن،نفى سازش با جور يا رضايت به ستم،اصلاح طلبى‏در جامعه،عمل به تكليف به خاطر رضاى خدا،تكليف گرايى چه به صورت فتح يا كشته‏شدن،جهاد و فداكارى همه جانبه،قربانى كردن خود در راه احياء دين،آميختن عرفان باحماسه و جهاد با گريه،قيام خالصانه براى خدا،نماز اول وقت،شجاعت و شهامت دربرابر دشمن،صبر و مقاومت در راه هدف تا مرز جان،ايثار،وفا،پيروزى گروه اندك ولى‏حق بر انبوه گروه باطل،هوادارى از امام حق و برائت و بيزارى از حكام جور،حفظكرامت امت اسلامى،لبيك گويى به فرياد استغاثهمظلومان،فدا شدن انسانها در راه ارزشهاو....

براى تك تك محورهاى ياد شده،مى‏توان از سخنان امام حسين‏«ع‏»و اصحابش،يا نحوه عمل و موضعگيرى و جهاد و شهادتشان سند آورد و اين فرهنگنامه را مستندترساخت.اين فرهنگ غنى و متعالى هم در حماسه سازان عاشورا بود،هم بايد در پيروان‏امام حسين‏«ع‏»و مدعيان همخطى با جريان عاشورا و تداوم آن راه باشد و عاشورائيان،هم‏هوادار حركتهاى در راستاى قيام كربلا باشند و هم بيزارى از ادامه دهندگان راه دشمنان‏سيد الشهدا«ع‏»را نشان دهند، چرا كه راضيان به آن جنايتها نيز ملعونند.در زيارت‏عاشوراست:«فلعن الله امة سمعت بذلكفرضيت به...»فرهنگ عاشورا،خط‏«ولايت وبرائت‏»است.

فساد بنى اميه

يكى از علل قيام سيد الشهدا«ع‏»،فساد دودمان بنى اميه(شجره ملعونه)بود كه‏حكومت اسلامى را در دست گرفته،كينه‏هاى ديرين خود را بر ضد اسلام و پيامبر،اعمال‏مى‏كردند. فساد گسترده امويان را كه از اسباب عمده نهضت‏حسينى و امتناع آن امام شهيداز بيعت بايزيد بود،مى‏توان چنين شمرد:

1-اسلام زدايى و تحريف معارف دين و بدعت گذارى.

2-ترويج فرهنگ جبر و سكوت و تسليم.

3-غارت بيت المال و صرف آن در راه منافع و اميال شخصى.

4-فساد اخلاق و ترويج‏شراب و شهوت و قمار.

5-احياء تعصبهاى قومى و ارزشهاى دوران جاهلى.

6-به كار گماردن عناصر نالايق و فاسد،تنها به دليل‏«اموى‏»بودن.

7-حيله‏گرى و تزوير و تبليغات دروغين.

8-كينه و عداوت آنان با آل على‏«ع‏».

9-محروم كردن شيعيان ائمه از مناصب سياسى و حقوق اجتماعى و اقتصادى.

10-كشتارهاى دسته جمعى مسلمانان و سركوب آنان در شهرها.

11-دستگيرى،حبس و كشتن چهره‏هاى درخشان و انقلابى و آگاه مسلمان كه‏هوادار اهلبيت بودند.

12-بيعت گرفتن اجبارى از مردم و سران قبايل به نفع يزيد.

فسادهاى فوق،از دوره روى كار آمدن معاويه آغاز شد و روز به روز گسترده‏تر و شديدتر گرديد و با مرگ معاويه و خلافت‏يزيد،به اوج خود رسيد و اسلام را در آستانه‏كامل نابودى قرار داد.در كتبى كه به تشريح فلسفه قيام حسينى پرداخته،اينگونه فسادهابطور مشروحتر بيان شده است. (34) امام حسين‏«ع‏»در سخنان متعددى فساد بنى اميه را مطرح فرموده است.از جمله درنطقى كه پس از فرود آمدن در«بيضه‏»ايراد كرد و روى اطاعت از شيطان،ترك اطاعت‏خدا،فساد آشكار،تعطيل حدود الهى،حلال كردن حرامهاى خدا و تحريم حلال الهى وبيت المال را ملك خود دانستن تاكيد نمود:«...الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان‏و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفيى‏ء و احلوا حرام الله‏و حرموا حلاله...». (35) و در سخن معروف خويش پس از فرود آمدن در سرزمين كربلا،روى دگرگونىاوضاع و عمل نشدن به حق و نكوهيده ندانستن باطل تاكيد كرده فرمود:

«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهى عنه...». (36)

اكنون كه ديده هيچ نبيند به غير ظلمبايد زجان گذشت كزين زندگى چه سود؟

فطرس

فرشته بال شكسته و افتاده به جزيره‏اى،كه هنگام تولد امام حسين‏«ع‏»همراه جبرئيل‏نزد پيامبر«ص‏»آمد و خود را بر گهواره حسين ماليد و دوباره خداوند به او بال داد و به‏آسمان رفت. او كه شفا يافته حسين‏«ع‏»بود،عهد كرد كه سلام زائران را به حسين‏«ع‏» (37)

برساند:«...و له على مكافاة لا يزوره زائر الا ابلغته سلامه و لا يصلى عليه مصل الا ابلغته‏صلاته... » (38) بر عهده من است كه شفا دهى او را جبران كنم.هيچ زائرى نيست كه او رازيارت كند،مگر آنكه سلامش را به آن حضرت مى‏رسانم و هيچ كس بر او درودنمى‏فرستد،مگر آنكه درودش را به او ابلاغ كنم.به گفته ابن عباس،اين فرشته در بهشت،به نام غلام حسين بن على شناختهمى‏شود. (39)

فطرس اگر بال و پر گرفت،عجب نيستنامه آزاديش به نام حسين است (40)

فوز

رستگارى و كاميابى،رسيدن به خواسته دل.در فرهنگ دينى و روايات، «فوز»و«فوزعظيم‏»براى كسانى داشته شده كه به بهشت دست‏يابند.مطيع خدا و رسول خدا باشند،متمسك به اهل بيت بوده ولايت آنان را داشته باشند،از سيئات نجات يابند،اهل خلوص‏در عبادت،معرفت و اهل عبادت باشند و...كاميابى عمده براى اولياء خدا دستيابى به‏رضاى الهى و سعادت آخرت است(الآخرة فوز السعداء) (41) و اين در سايه جهاد و شهادت‏است.وقتى امير المؤمنين‏«ع‏»ضربت‏خورد،«فزت و رب الكعبه‏»سر داد،چرا كه‏شهادتش، بار يافتن به قرب الهى بود و پايانى افتخار آميز براى يك زندگى سراسر ايمان،جهاد و حقطلبى.

در زيارتنامه‏ها،خطاب به ابا عبد الله‏«ع‏»و شهداى كربلا و ياران امام،مكرر تعبير«فزتم‏فوزا عظيما»به كار رفته است.زائر نيز آرزو مى‏كند كاش همراه آنان بود تا چون آنان به‏فوز و كاميابى عظيم مى‏رسيد«فزتم فوزا عظيما فيا ليتنى كنت معكم فافوز معكم-زيارت‏وارث‏»و در زيارت اول رجب خطاب به شهداى كربلا مى‏خوانيم:«فزتم و الله فوزاعظيما يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما...اشهد انكم الشهداء و السعداء و انكم الفائزون‏فى درجات العلى‏». (42) شهداى كربلا از آن رو كامياب و رستگارند كه جان خويش را با خدا معامله كردند وبهشت الهى رسيدند.مطيع امر مولاى خود بودند،جهادشان خالصانه و در راه ولايت ورهبرى بود.گرچه جان دادند،اما به سعادت ابدى رسيدند و چه كاميابى از اين برتر؟

عاشورا از اين جهت نيز آموزگار فائزان و رستگاران است.

پى‏نوشتها

1-اعيان الشيعه،ج 8،ص 388.

2-مقتل الحسين،مقرم،ص 405.

3-ارشاد،مفيد،ج 2،ص 121،بحار الانوار،ج 45،ص 136.

4-همان(ارشاد)،ص 26.

5-درباره زندگينامه او از جمله ر.ك:«فاطمة بنت الحسين‏»،محمد هادى الامينى،مكتبةالهلال.

6-امالى،شيخ طوسى،ص 66،الامام زين العابدين،مقرم،ص 370،(اذا دخل وقت الصلاة فاذنو اقم،تعرف من‏الغالب).

7-اعيان الشيعه،ج 1،ص 597.

8-كامل الزيارات،ص 75.

9-صحيفه نور،ج 13،ص 65.

10-همان،ج 3،ص 225.

11-ارشاد،شيخ مفيد،ج 2،ص 84(چاپ كنگره شيخ مفيد).

12-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 74،تاريخ طبرى،ج 4،ص 302.

13-اعيان الشيعه،ج 1،ص 603.

14-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 277.

15-بحار الانوار،ج 45،ص 51.

16-شرح ابن ابى الحديد،ج 3،ص 319.

17-نهج البلاغه،خطبه 51(صبحى صالح).

18-سفينة البحار،ج 2،ص 352،المزار،شيخ مفيد،ص 18.

19-همان،ص 563.

20-همان،ج 1،ص 565.

21-وسائل الشيعه،ج 10،ص 314،بحار الانوار،ج 101،ص 114.

22-همان.

23-همان،ج 17،ص 215.

24-همان.

25-فرهنگ فارسى،معين.

26-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 40.

27-لغت نامه،دهخدا.

28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 61.

29-از مؤلف.

30-احقاق الحق،قاضى نور الله شوشترى،ج 11،ص 287.

31-محتشم.

32-بحار الانوار،ج 44،ص 148.

33-مرآة العقول،علامه مجلسى،ج 5،ص 368.

34-از جمله مى‏توان به كتابهاى:حياة الامام الحسين(ج 2)،معاويه سر دسته تبهكاران،درسى كه حسين به انسانهاآموخت،شيعه و زمامداران خود سر،اوراق سياه،معاويه و تاريخ،ارزيابى انقلاب امام حسين‏«ع‏»،پرتوى از عظمت‏حسين‏«ع‏»و تاريخ مفصل اسلام(عمار زاده)،ص 308 و...مراجعه كرد.

35-تاريخ طبرى،ج 6،ص 229.

36-لهوف،سيد بن طاووس،ص 34.

37-بحار الانوار،ج 44،ص 34.

38-اثبات الهداة،ج 5،ص 191.

39-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 74.

40-قاسم رسا.

41-غرر الحكم.

42-مفاتيح الجنان،ص 440.