سر امام حسين«ع»
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوارخورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار (10)
پس از شهادت ابا عبد الله«ع»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سماسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزهها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع»ماجراهاىمختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مىبرند، (11) بر نيزهمىكنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مىكند،سر امام بر فرازنى در كوچههاى كوفه قرآن تلاوت مىكند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مىشود، (12) درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مىشود،در كاخ يزيد،بر طشت نهادهنزد او مىآورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مىزند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امامحسين برده مىشود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيههاىسوزناك گشته و در باره اين وقايع،شعرها ونوحههاى بسيار سرودهاند.
اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيدهاندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخىمعتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين«ع»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفتهاند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است. (13) برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مىدانند و براى كيفيت انتقال آن بهآن منطقه،تاريخچهاى را ذكر مىكنند. (14) اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آوردهاند. (15) اصل اين جنايت بى سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آنحضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنينكردند. (16) بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سرودهها ومرثيههاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كهنشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينهمىخوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس ازديدنسر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»
اين بىحرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مىخواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان«شجرهملعونه»راشناختند.چند بيت از سرودههاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مىآوريم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها (17) سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟ (18) بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز خورشيد فراز نيزهها مانده هنوز در باغ سپيده،بوته بوته گل خون از رونق دشت كربلا مانده هنوز (19) زان فتنه خونين كه به بار آمده بود خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود با پاى برهنه دشتها را زينب دنبال حسين،سايهوار آمده بود (20) روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است بر صخره از سيب زنخ،بر مىتوان ديدخورشيد را بر نيزه كمتر مىتوان ديد (21)
سقايى
يكى از منصبهاى حضرت عباس«ع»در عاشورا.اصل آب رسانى به تشنگان در تعاليمدينىبسيار پسنديده است.امام صادق«ع»فرموده است:«افضل الصدقة ابراد كبد حراء»
برترين صدقه،خنك كردن جگر سوخته و تشنه است.و نيز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماءكان كمن احيى نفسا و من احيى نفسا فكانما احيى الناس جميعا»هر كه در جايى كه آبهست مردم را سيراب كند،گويا بردهاى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كهآب نيست، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند،گويا به همهمردم حيات بخشيده است.و در روايت ديگرى از امام باقر«ع»است كه خداوند سقايىبراى جگرهاى تشنه را دوست مىدارد:«ان الله يحب ابراد الكبد الحراء». (33) در كربلا،آب رسانى به خيمهها و حرم سيد الشهدا«ع»بر عهده ابا الفضل«ع»بود و او رالقب«سقاى دشت كربلا»دادهاند،مثل لقب قمر بنى هاشم،يا علمدار حسين:«و كانالعباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسين...» (34) در ايام عاشورا و محرم نيز،عدهاى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباسو تشنگى اهل بيت،به سقايى و آب دادن به مردم و دستههاى عزادار مىپردازند،چهبا مشك،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،يا تهيه آب خنك.و اين را پيروى ازشيوه مردانگى علمدار كربلا مىدانند.البته سقايى،به معناى فروش آب و تقسيم آب درخانهها هم به عنوان يك حرفه،گفته مىشده است.سقاى كربلا،آن چنان فتوت داشت كهبا لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت همروز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذريه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانشقلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيامحسينى برساند و در كنار فرات،بر خاك افتاد.
بر توسن موج خشم،آوا زده بود مانند على بر صف هيجا زده بود آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسين،دل به دريا زده بود سقاى كربلا و علمدار شاه دين فرزند شير حق و هژبر كنامها با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات ياد لب حسين و دگر تشنه كامها افسوس شد اميد تو از آب،نا اميد با اينكه شد ز جانب تو اهتمامها دستت جدا شد از تن و دستخدا شدىحق در عوض سپرد به دستت زمامها (35)
به محلى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياتهاست،يا به ظرف بزرگى از سنگكهمخصوص اين كار،تراشيده مىشد،«سقاخانه»گفته مىشد.به نوشته لغت نامه دهخدا:
محلى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند،جايى كه در آنجا براىتشنگانآب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.
سلام بر حسين«ع»
درودى است كه هنگام نوشيدن آب خنك بر زبان مىآيد.به عربى گفته مىشود:
«سلام الله على الحسين و اصحابه».امام سجاد،امام صادق و ائمه ديگر،هنگام نوشيدنآب،ازحسين«ع»ياد مىكردند.از خود سيد الشهدا(يا بعنوان زبان حال)نقل شده كه:
شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونىاو سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى (40)
شيعيان من!هر گاه آب گوارا نوشيديد،مرا ياد كنيد،هر گاه غريب يا شهيدى را شنيديد،بر من گريه كنيد.آب و تشنگى،تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيهخوانى نيزازفرات و آب و عطش،گريز به صحراى كربلا مىزند و از حسين عطشان ياد مىكند. (41)
پىنوشتها
1-اثبات الهداة،ج 5،ص 205.
2-ناسخ التواريخ،ج 4،ص 19،به نقل از«مدينة المعاجز».
3-همچون:بحار الانوار،ج 45،ص 311،معالى السبطين،ج 2،ص 61.
4-اثبات الهداة،ج 5،ص 201.
5-عوالم(امام حسين)،ص 302.
6-عنصر شجاعت،ج 2،ص 271،انصار الحسين،ص 74.
7-انصار الحسين،ص 74.
8-بحار الانوار،ج 45،ص 244.
9-زيارتنامه حضرت معصومه«ع»در مفاتيح الجنان.
10-محتشم كاشانى.
11-عوالم(امام حسين)،ص 303 و 304.
12-امالى صدوق،ص 140.
13-سفينة البحار،ج 1،ص 492.
14-در اين باره به بحث مفصل در كتاب«سيرة الائمة الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج2،ص 84 مراجعهكنيد.نيز«آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر»،ص 311.
15-به موارد آن در كتاب«مقتل الحسين»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعهكنيد.
16-الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولين سر را متعلق به عمرو بنحمق در زمان معاويه دانستهاند.وى از ياران امير المؤمنين بود و معاويه اورا به شهادت رساند.
17-جودى.
18-نير تبريزى.
19-محمد پيلهور.
20-حسين اسرافيلى.
21-على معلم.
22-عنصر شجاعت،ج 1،ص 408.
23-مقتل الحسين،مقرم،ص 169.
24-العقد الفريد،ج 4،ص 252.
25-در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزههاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد بهبحث مفصل و تحليلىمحمد مهدى شمس الدين در كتاب«انصار الحسين»،ص 206 به بعد.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 62.
27-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 101،انصار الحسين،ص 74.
28-اعيان الشيعه،ج 7،ص 241.
29-مقتل الحسين،مقرم،ص 165.
30-بحار الانوار،ج 45،ص 21.
31-همان،ص 70.
32-تاريخ آموزش در اسلام،احمد شلبى،ترجمه محمد حسين ساكت،ص 324.
33-هر سه حديث در وسائل الشيعه،ج 6،ص 330 و 331.
34-بحار الانوار،ج 45،ص 40.
35-سيد رضا بهشتى«دريا».
36-شام سرزمين خاطرهها،ص 106،به نقل از«سكينه»،مقرم،ص 266.
37-منتهى الآمال،ج 1،ص 463.
38-فرهنگ فارسى،معين،ج 5،ص 776.
39-تهذيب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفينة البحار،ج 1،ص 638.
40-الخصائص الحسينيه،شوشترى،ص 99.
41-صلوات خاص امام حسن و امام حسين،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر اين امامشهيد است،مراجعه شود.