بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

5- راه‏هاى كسب استقامت (1)

براى دارا شدن استقامت، چند راه را مى‏توان در نظر گرفت و اگر چنان چه كسى داراى استقامتى ضعيف باشد، مى‏تواند بدينوسيله استقامت‏خود را تقويت‏نمايد.

نخستين راه

نخست آن كه پيش از قدم برداشتن به سوى مقصود، تامل كافى و تفكر كامل‏بنمايد و از دو نظر، هدف خويش را مورد مطالعهدقيق قرار دهد:

نظر اول

يكى آن كه مقدار ارزش مقصود را به طور تحقيق به دست آورد كه آيا ارزش دارد كه براى رسيدن به آن مقصود، شدايد فراوان ومشقت‏بى پايان را متحمل شود يا نه؟ در صورتى كه پس از محاسبه دقيق، نسبت ارزش مقصود را با تحمل فشارها و سختى‏ها،دريافت و دانست كه هدف، ارزش همه گونه پافشارى وتحمل رنجى دارد، رسيدن به مقصود آسان خواهد شد و از زير بارهاى موانع،كم‏تر شانه خالى خواهد كرد، ولى اگر ارزش مقصود را قبلا تعيين نكرد و شتاب‏زدگى به خرج داد و كوركورانه بدون فكر و تاملوارد عمل شد و بى‏گدار به آب زد، مقاومت و پايدارى او در برابر فشارهاى موانع كم‏تر خواهد بود و پيوسته متزلزل است كه آياپايدارى بكند يا نه؟ و همين تزلزل در عقيده، پايدارى اورا ضعيف‏تر خواهد نمود و در صورتى كه فشار موانع قدرى شديد شود،تاب‏نخواهد آورد و دست از هدف خود خواهد كشيد و اين شكست، موجب شكست‏هاى پى‏درپى ديگرى نيز براى وى خواهد شد;قرآن كريم مى‏فرمايد: «فاستقيما و لا تتبعان سبيل الذين لا يعلمون‏» (2)

نظر ديگر

نظر ديگر آن كه: قبل از ورود در عمل، بيانديشد و براى كيفيت مبارزه با موانع و يافتن راه براى ريشه‏كن كردن آن‏ها تفكرى عميقبنمايد و به تعبير روشن‏تر; بايد پيش از دخول در كار، براى انتخاب راه رسيدن به هدف و چگونگى نبرد با مشكلات و پايدارى دربرابر فشارها و موانع قطعى يا احتمالى و تشخيص مقدار مقاومت‏خود نقشه و برنامه‏اى تنظيم نمايد تا چنان‏چه اگر در وسط راه بهمانعى بزرگ برخورد كند و پيش آمدى سهمگين روى دهد، روحيه خود را نبازد و به واسطه پيش بينى دقيق و تفكر كامل، دربرابر آن مانع، توانا و استوار باشد و به هيچ وجه خون‏سردى خويش را از دست ندهد; زيرا با داشتن نقشه قبلى، اين پيش آمد براىاو غير منتظره نخواهد بود، علاوه بر اين، قبلا نقشه مبارزه، با آن را نيز تنظيم كرده است و به آسانى مى‏تواند در دفع آن همتگمارد و صددرصد موفقيت و كام‏يابى نيز از آن او خواهد بود.

نقشه ناپلئون

ناپلئون در يكى از جنگ‏ها، پس از بى‏خوابى زياد براى استراحت مختصرى، خوابيد، زمانى نگذشت كه يكى از سردارانش بااضطراب از خواب بيدارش كرد و گزارش داد كه دشمن از جناح چپ حمله نموده است; ناپلئون همان‏طور كه درازكشيده بود گفت: «اين حمله پيش‏بينى شده و نقشه دفاع آن به شماره فلان، در بايگانى است، برو بردار و عمل كن.» سپس پاى خود را برپاى ديگرانداخت و دوباره به خواب فرو رفت.

بدون مطالعه كافى و نقشه دقيق، وارد عمل شدن، جز اضطراب و شكست نتيجه ديگرى ندارد، امام صادق(ع) فرمود:

«مع التثبت تكون السلامة; (3)

نجات و سلامتى، هميشه هم‏راه تفكر و استوارى است‏».

اگر اين دستور بزرگ، پيش از اقدام و ورود در عمل به كار بسته شود، بى‏گمان، موفقيت قطعى در انتظار، خواهد بود.

اقدام احساساتى

يكى از علل آن كه مسلمانان امروز، چه در مقاصد فردى و چه در مقاصد اجتماعى، به مقصود نمى‏رسند و در نيمه راه، فلج مى‏شوند، آن است كه اقداماتشان از عقل بر نمى‏خيزد و فقط از روى هوس مى‏باشد و به تعبير امروز: ازاحساسات سرچشمه مى‏گيرد، از اينجهت است كه در عمل مواجه باشكست مى‏شوند، تا چيزى مورد نظر قرار گرفت‏به زودى به سوى او مى‏دويم بدون آن كه سود وزيان آن را از نظر عقل بنگريم و راه رسيدن به آن را در نظر بگيريم.

دومين راه

دومين راه به دست آوردن استقامت، به طور اعتدال به سوى مقصود قدم‏برداشتن و تند نرفتن است و اين پند را بايد پس از وروددر عمل به كار بست و نكته اين كه استقامت پيوسته با كندى هم‏راه است آن است كه استحكام و سرعت‏با يك‏ديگر تناسب معكوسدارند، هر چه قدم سريع‏تر برداشته شود، استحكام عمل ضعيف‏تر مى‏شود. امام صادق(ع) فرمود:

«مع العجلة تكون الندامة; (4) شتاب، هميشه با پشيمانى هم‏راه است.»

هر چه با تانى اقدام شود، بر استوارى و استحكام آن افزوده مى‏شود، اگر با اعتدال و تانى به سوى مقصود گام برداشته شود، در هرقدمى، نيروى تازه‏اى كسب مى‏شود و اگر باشتاب و تندى قدم برداشته شود، به زودى خسته شده و دراثر خستگى، نيرويى كم‏تراز قدم پيشين همراه خواهد بود و پس از چند قدم، نيروى انسان تمام خواهد شد و پيش از رسيدن به مقصود واخواهد ماند.

زيان شتاب

اسب تازى دو تك رود به شتابشتر آهسته مى‏رود شب و روز

از پندهاى معروف است كه: «آهسته برو، هميشه برو»، شتاب، خستگى مى‏آورد و نيروى پايدارى و مقاومت را ضعيف مى‏نمايد و برفرض محال، اگر به مقصود هم برسد، در نگاه دارى و حفظ آن ناتوان خواهد بود و به فوريت از دستش خواهد رفت و جز كوششبيهوده و فرسوده كردن خويش، نتيجه‏اى نخواهد برد. انورى را در اين باب مثلى است كه: ساقه كدويى بيست روزه، خودرا بهچنارى سيصد ساله رسانيد و چنار را سرزنش كرد كه: تو چه‏قدر بى‏عرضه هستى، من در بيست روز، راهى را كه تو در سيصد سالپيموده‏اى، پيمودم; چنار گفت: هنگامى كه باد پاييز وزيد، مرد از نامرد شناخته خواهد شد. باد مهرگان، هزاران كدو و گياه تندرورا از ميان برداشت، ولى چنار كندرو همان‏طور استوار و محكم بر جاى خويش ماند.

اى بسا اسب تيز رو كه بمردخرك لنگ، جان به منزل برد

كندرو از خطراتى كه ممكن است از پشت‏سر بر او وارد شود، محفوظ خواهد ماند; چون كاملا آن‏ها را برطرف كرده و قدمبرداشته است، ولى براى تندرو شايد خطراتى از پشت‏سر ايجاد شود كه ناچار بشود. براى دفع آن‏ها بازگردد و در صورتى كه اينپيش آمد، چند بار تكرار شود، به ضميمه خستگى‏يى كه از دويدن و تند رفتن نصيب او شده است، به مقصد رسيدن او بسيار دشواربه‏نظر مى‏آيد، بلكه غير ممكن خواهد بود.

شتاب و تانى در هر هدفى يك جور نيست

در اين‏جا نكته‏اى شايان ذكر است كه تانى و عجله در هر مقصدى بسته به‏خود آن مقصد است و بايد در همان مقصد، نسبت‏به همسنجيده شود نه به مقصد ديگر، چنان‏چه يك جور قدم برداشتن نسبت‏به هدفى كند خوانده مى‏شود و نسبت‏به هدف ديگر تندناميده مى‏شود، چنان چه نسبت‏به‏يك هدف در بعضى اوقات، كندروى و در وقت ديگر، سرعت عمل لازم باشد و سرعت عمل غيراز عجله است.

گنج‏با رنج

چيزى كه در اثر كوشش بسيار نصيب شود ديرتر از كف خواهد رفت; چون به‏طور آسان، يافت نشده است كه به نظر به قيمت‏بيايد، چنان كه كسانى كه با خون‏دل ثروتى جمع كرده‏اند يا به قول مردم: يك شاهى يك شاهى روى‏هم گذاشته‏اند تا ثروتمند شده‏اند،در خرج كردن، بسيار سخت و ممسك خواهندبود، برخلاف كسانى كه به آسانى مالى به دستشان آمده است كه به زودى از دستمى‏دهند و كم‏تر توانايى نگاه‏دارى آن را دارند.

شتاب، از شيطان است

رسول خدا فرمود:

«ان الاناة من الله والعجلة من الشيطان; (5) تانى در كارها از خداست و شتاب زدگى از شيطان.»

تانى از خداست; چون با تانى در كار و رفتار، مى‏توان به هر مقصدى رسيد، و شتاب و عجله از شيطان است; چون با آن به هيچمقصدى نمى‏توان رسيد. يكى از علل شكست آلمان در جنگ جهانى دوم، شتاب و عجله زمام داران آن كشور بود و مى‏خواستند درزمان زمام دارى خود پيروز شوند و ميوه پيروزى را خود بچينند، عجله در هر كارى، رنج‏بيهوده كشيدن و بى سبب خود رافرسوده‏كردن است.

مكن در مهمى كه دارى، شتابز راه تانى عنان بر متابكه اندر تانى زيان كس نديدز تعجيل بسيار خجلت كشيد

عامل مؤثر

عامل مؤثر در پيدايش استقامت از نظر روان شناسى، همانا هدف و مقصود را شدنى و ممكن را برداشتن و متزلزل ديدن است، نهآن كه وصول به مقصود را غيرممكن و رفع موانع را محال و ناشدنى بداند.

به عبارت روشن‏تر: هر گاه مقصود و هدف خويش را به نظر بياورد، جنبه اثبات آن; يعنى انجام شدن و رسيدن به آن را تقويت كندو به هيچ وسيله‏اى نگذارد ياس و نوميدى در او راه يابد، به هر حال كه باشد نفى را به خود راه ندهد، خواه پيش از اقدام در كار،خواه در حال اقدام; و هم‏چنين اگر به موانع مى‏نگرد، جنبه از ميان برداشتن و نابود كردن آن را در خاطر خود تقويت كند نهعظمت و سختى آن را.

موانع خيالى

مردمان بسيارى هستند كه كاملا بر خلاف آن چه كه ذكر شد، فكر مى‏كنند و به همين جهت عقب افتاده‏اند، ولى سر عقب افتادنخود را نمى‏دانند، با آن كه خود را بسيار عاقل و خردمند مى‏پندارند، موانع را هميشه بزرگ مى‏بينند و رسيدن به مقصد را بسيارسخت و دشوار مى‏شمارند. بالاتر آن كه: در هر كارى در خاطر خود موانع پندارى و خيالى ايجاد مى‏كنند و اگر كسى با آن‏ها بهمشورت بپردازد موانع را آن‏قدر بزرگ جلوه مى‏دهند و مقصود را به قدرى دور و دراز مى‏شمارند تا عاقبت او را از مقصود خويشمنصرف مى‏سازند، نه تنها در يك موضوع، بلكه در هر موضوعى كه با آن‏ها سخن گويى، چنين مى‏گويند.

در ميان ما مسلمانان، از اين دسته مردمان كه خود خواهى را هم‏راه با بى‏عرضگى دارند، بسيار است، اين‏ها نه تنها خود، قدمىبراى اصلاح جامعه مسلمانان بر نمى‏دارند، بلكه خار راه و سد اصلاحات ديگران نيز هستند از آن طرف، افراد ديگرى هستندبسيار مقدم و جسور در كار; باهمت عالى و استقامت كافى به سوى مقصود قدم بر مى‏دارند و به طور قطع مقصود خود را درآغوش خواهند گرفت و اگر كسى با آنان در مقصدى به شور پردازد، به قدرى او را تحريص و ترغيب خواهند نمود و روحش راتقويت مى‏نمايند كه هر دورى را، نزديك خوهد ديد; اين دسته اشخاص، هميشه در جامعه پيش و مقدم مى‏باشند. شاعر عربمى‏گويد:

من راقب الناس مات هماوفاز باللذة الجسور

كسى كه محافظه كارى و ملاحظه مردم را در مقاصد خويش بنمايد، از غصه خواهد مرد، ولى مردمان جسور كه از كسى هراسىنداشته باشند، به مقصود خود خواهند رسيد.

دسته اول جز گوشه اطاق تا لب گور مقام ديگرى را نمى‏توانند اشغال كنند و جز منفى بافى وانتقاد از ديگران، كارى از آن هاساخته نيست. تعجب اين جاست كه بيش‏تر مسلمانان، اين دسته را از عقلا مى‏دانند و ايشان را خردمند مى‏شمارند.

به قدرى اين روحيه در مسلمانان رسوخ پيدا كرده است كه كسانى كه مى‏خواهند خود را به عقل مشهور كنند، اين سبك سخنگفتن را پيشه خود مى‏سازند و تمام اقدامات اصلاحى را مورد انتقاد قرار مى‏دهند. قرآن مى‏فرمايد:

«ياايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون; (6)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هرگاه به دشمنى برخورديد، پايدارى كنيد و بسيار به ياد خدا باشيد كه راه رستگارى و پيروزىهمين است.»

بدبختى ما مسلمانان اين است كه در هيچ كارى قدمى بر نمى‏داريم; ترسو و ضعيف شده‏ايم. و همه مى‏گوييم: «كارى از ما ساختهنيست، خدا خودش بايد اصلاح كند» با آن كه خداوند تعالى مى‏فرمايد: پايدار باشيد و از ميدان در نرويد. بدبختى در اين جاستكه اگر پيش قدمى در ميان ما يافت‏شود به قدرى تندمى‏رود كه تمام وسايل را بر ضد خود برمى‏انگيزاند كه هم خودش فلج‏شدهبه‏عقب برمى‏گردد و هم جامعه را از اين بدبختى، بدبخت‏تر مى‏كند. در قرن‏اخير مرحوم محمد على جناح را مى‏شناسم كهپيش‏قدمى بود كه با تانى و تدبر كارمى‏كرد و بالاخره پس از بيست‏سال استقامت، به مقصود رسيد و يك دولت‏اسلامى تشكيل دادو ميليون‏ها مسلمان را از قيد اسارت و بندگى و قتل وغارت هندوها، نجات داد.

تلقين به نفس

تلقين به نفس نيز يكى از وسايل پيدا كردن استقامت است، بلكه هر صفت كمالى را كه انسان بخواهد دارا شود، به وسيله تلقين بهخود مى‏تواند آن را داراشود. اسلام به اين موضوع بسيار اهميت داده و به عبارات مختلف، مسلمانان را ترغيب نموده كه به واسطهتلقين به خود راه حق و حقيقت را بپيمايند; در آيه شريفه مى‏فرمايد:

«واذكر الله كثيرا لعلكم تفلحون; (7)

بسيار درياد خدا باشيد، اميد است كه رستگارى در انتظار شما باشد.»

در جاى ديگر مى‏فرمايد:

«وذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين.» (8)

روايات بسيارى از محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - وارد شده كه مسلمانان را به تكبير و تحميد و تسبيح ترغيب وتحريض مى‏كند، ولى فعلا از بحث كلى در اطراف تلقين به نفس خوددارى مى‏كنيم و به ذكر يكى از جزئياتى كه منظور ماست،مى‏پردازيم.

تلقين وقت‏خواب

براى به دست آوردن استقامت‏به وسيله تلقين، دو راه را مى‏توان در نظر گرفت: يكى از همان راهى كه علماى روان شناسى گفته‏اندكه: پيش از خواب‏رفتن، هنگامى كه همه اعضا به طور استراحت در بستر آرميده، چشمان را برهم‏گذارد تا كاملا شعور ظاهرى بهخواب رود و شعور باطنى در تن حكومت كند، در اين موقع، آن مقصودى را كه دارد بيست دفعه با كلام مثبت نه منفى تكراركند;مثلا بگويد من با استقامت هستم و آن را بيست دفعه تكرار نمايد و همچنين، هنگامى كه از خواب بيدار مى‏شود ولى هنوزچشمان‏را باز نكرده و كاملا هشيار نشده است، اين عمل را تكرار كند و نيز در وقت تنهايى به خصوص در تاريكى نيز اين سخن رابسيار بگويد كه سودمند خواهد بود. موقع سخن گفتن با ديگران اگر سخنى را با حرارت ادا كند، در مغز خود گويند تاثير خواهدكرد; لذا از طرف شارع مقدس اسلام دستور رسيده است كه هيچ گاه طرفدارى از باطل‏نكنيد، هر چند صورى و تفريحى باشد.

مطالعه زندگانى بزرگان

يكى از راه‏هاى تلقين به نفس، مطالعه شرح حال مردان با استقامت مى‏باشد كه در اثر كوشش و پايدارى، به هدف‏هاى خودرسيده‏اند; مانند: رسول خدا و ياران با ايمان و با وفاى آن حضرت و كوشش‏هاى آن‏ها براى پيش‏رفت دين خدا، و نيز مطالعه شرححال مردان بزرگ تاريخ كه در اثر كوشش به مقامات عالى نايل شدند. و هم‏چنين، مطالعه شرح حال علما و دانشمندانى كه در راهتحصيل علم و كشف مجهولات، با چه سختى‏هايى دست‏به گريبان شدند ولى شانه خالى‏نكردند تا به مقصود رسيدند.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 6 جمادى الاولى‏1369 برابر با 5 اسفندماه 1328.

2.يونس (10) آيه 89. (ترجمه آيه قبلا گذشت)

3.بحارالانوار، ج‏68، ص‏338، ح‏3، ط بيروت.

4.بحارالانوار، ج‏68، ص‏228، ح‏3، ط بيروت.

5.بحارالانوار، ج‏68، ص‏340، ح‏12، ط بيروت.

6.انفال (8) آيه 45.

7.جمعه (62) آيه 10.

8.ذاريات (51) آيه 55.

back indexnext