بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

2- استقامت (1) (1)

فطرت آرزو

بشر به موجب فطرت و برحسب ادراكات عقلى، داراى آرزوست و تمام كوشش خود را در راه رسيدن به آن صرف مى‏نمايد. كسىيافت نمى‏شود كه در دل آرزويى نداشته باشد و هدفى براى خود در نظر نگرفته باشد. البته آرزوها و هدف‏هاى اشخاص، مختلف وگوناگون است. يكى هدفش ثروت و سرمايه دار شدن و ديگرى تحصيل نفوذ وقدرت است; آرزوى سومى، دانشمند شدن است،چهارمى هدف خود را رسيدن به مقامات معنوى و قرب به خدا قرار مى‏دهد و همچنين افراد ديگر، كه هر يك بر حسب محيطزندگانى و طرز فكر و تربيت، آرزويى مخصوص به خود خواهند داشت.

هيچ كس نيست كه آرزومند رسيدن به چيزى نباشد آرزو، با سرشت انسانى آميخته است.

آرزومند اگر پليد باشد، آرزوهاى پليد و اگر پاك سرشت‏باشد، آرزوهاى پاك‏دارد. اگر زن باشد، آرزوهاى زنانه و اگر مرد باشد،آرزوهاى مردانه خواهدداشت. بزرگ‏ترها آرزوهاى دور و دراز دارند و كودكان آرزوهاى كودكانه، آرزوهايى كه جوانان دارند، غير ازآرزويى است كه پيران دارند.

بيش‏تر بدبختى‏ها و خوشبختى‏هايى كه نصيب جامعه بشرى شده و مى‏شود وتحولاتى كه در اين جهان روى داده و مى‏دهد، ازفطرت آرزو سرچشمه گرفته ومى‏گيرد.

همچنان كه افراد بشر، در آرزوها با يك‏ديگر اختلاف دارند، در راه رسيدن به‏آرزوهاى خود نيز اختلاف نظر دارند، حتى كسانى كهيك نوع آرزو دارند، هركدام براى رسيدن به آرزوى خود، راهى مى‏انديشند و نقشه‏اى طرح مى‏كنند و راهى را كه دگرانمى‏پيمايند تخطئه مى‏كنند; از همين نظر، بعضى به آرزوى خود مى‏رسند و بعضى ناكام مى‏مانند. آن كه نقشه صحيح و قابل اجراطرح كرده است‏به آرزوى خود مى‏رسد، آن ديگرى كه نقشه‏اش نادرست‏بوده است، موفقيت پيدا نمى‏كند، كسانى كه همكارانبسيارى پيدا مى‏كنند براى آن است كه به همكاران خود اثبات مى‏كنند، راهى را كه براى رسيدن به هدف مشترك در نظرگرفته‏اند، نزديك‏ترين راه‏ها مى‏باشد.

بهترين ضامن اجراى نقشه

نقشه هر چه عالى طرح شده باشد اگر رهنورد، نتواند آن را اجرا كند و يا ضامن اجرايى براى آن نباشد، نتيجه‏اى نخواهد برد.بهترين راهى كه رسيدن به‏هر هدفى را آسان و هر دورى را نزديك و ضامن اجراى رسيدن به همه مقاصد است و رهنورد را براىاجراى نقشه آماده و توانا مى‏كند، «استقامت و پايدارى‏» است. كسى كه به سوى مقصودى روان است و سنگلاخ‏هاى پى‏درپى و موانعخطر ناك در راه او يافت‏شود و يا خصم ايجاد كرده باشد، چنان چه استقامت دربرابر موانع نداشته باشد، در نيمه راه از كار بازمانده و به مقصود خود نخواهد رسيد، ولى اگر همان راه را با استقامت طى كند، با موانع مبارزه كند، بر تحمل پيش آمدهاىناگوار، توانا باشد، بى‏گمان به مقصود خود مى‏رسد.

اگر كسى در تحصيل دانش استقامت نداشته باشد، دانشمند نخواهد شد، ولى اگر استقامت داشته باشد، هر چند كودن باشد ووسايل تحصيل هم براى او فراهم نباشد، بالاخره موفق مى‏شود و دانشمندى بنام مى‏گردد; بسيارى از دانشمندان معروف، در آغازتحصيل، كودن يافقير و بى‏چيز بودند، ولى در اثر استقامت در تحصيل، به عالى‏ترين مراتب علمى رسيدند.

آرزوى قدرت

كسى كه هواى قدرت و نفوذ بر سر دارد، اگر در برابر موانعى كه مخالفان ايجاد مى‏كنند، تاب نياورده و استقامت نكند، نابودخواهد شد، ولى اگر در برابر آن موانع استقامت ورزد و پايدارى كند، بر دشمنان خود چيره شده و به مقصد خواهد رسيد.

آرزوى ثروت

بازرگانى كه آرزومند سرمايه‏دار شدن است، اگر در چند زيانى كه نصيبش مى‏شود، نتواند پايدارى كند، به طور قطع سرمايه دارنخواهد شد، ولى اگر زيان‏ها روحيه او را متزلزل نكند و خم به ابرو نياورد و استقامت كرده و علل آن را جستجو كند و آن را دريابد،اگر لغزش يا اشتباهى كرده، در آينده تكرار نكند، اگر اوضاع و پيش‏آمدهاى غير منتظره بوده، متوجه باشد كه آن‏ها گاهى به سوداو نيز خواهند بود و بايد خود را طورى مجهز كند كه از هر پيش آمدى به سود خود استفاده برد و در حوادث غير مترقبه غافلگيرنشود، در اين صورت صد در صد به‏مقصود خواهد رسيد.

آرزوى اصلاح

كسى كه آرزوى اصلاحات به سر دارد، نبايد از فحش و دشنام افسرده شود، نبايد از سنگ‏هايى كه مغرضان جلو پاى او مى‏گذارند،در اراده‏اش خلل و ترديدى روى دهد، نبايد از موانع داخلى و خارجى بهراسد، نبايد از نبودن وسايل، تزلزلى در اركان عزمش رخدهد، بايد در برابر تمامى اين‏ها، استقامت‏كند و مبارزه نمايد و همچون كوه آهن، از جاى خود نجنبد و به پايدارى خود در برابرخسان و ناكسان ادامه دهد تا عروس مقصود را در آغوش بگيرد.

آرزوى تندرستى

بيمار اگر تلخى دارو را تحمل نكند يا زجر عمل جراحى را بر خود هموار ننمايد، در آن مرض مى‏ماند تا بميرد، ولى اگر استقامتكند و تلخى دارو و زجر جراحى را بر خود هموارسازد، شفا مى‏يابد وتندرستى خود را از سر مى‏گيرد.

آرزوى پيروزى

سربازى كه به جنگ مى‏رود، اگر مشقت جنگ را بر خود هموار نكند، از زخم گلوله بهراسد، از تشنگى و گرسنگى بگريزد، دربى‏خوابى طاقت نياورد، مرگ وكشته شدن عزيزانش، عزم او راسست كند، به يقين شكست‏خواهد خورد; چنين كسى، نبايد بهسوى جنگ برود. ولى اگر استقامت داشته باشد، ازباران گلوله نهراسد، تشنگى و گرسنگى و بى‏خوابى و ناراحتى، در اراده او تاثيرىنكند، از مرگ عزيزان، چين به پيشانى نيفكند، هرگونه خطرى كه پيش‏مى‏آيد اراده او را قوى‏تر كند، به يقين پرچم پيروزى را برباره خصم خواهدكوفت.

راه خدا

كسى كه در راه خدا قدم برمى‏دارد و مى‏خواهد خود را از پليدى‏ها وزشتى‏هاى روحى، پاكيزه بگرداند، اگر در برابر فشارهاىسلوك، تاب نياورد واستقامت نكند، مهذب نخواهد شد و از آن نردبانى كه بالا رفته، سرنگون خواهد شد و بدتر از گذشته مى‏شود،ولى اگر تمام آن فشارها را تحمل كند، برشهوات خود پاى بنهد، از جاه‏پرستى، مال‏پرستى، زن پرستى، دست‏بكشد، به طور قطعموفق مى‏شود و مى‏تواند سلوك نفسانى خود را به پايان برساند.

حفظ ايمان

مسلمان اگر بخواهد ايمان خود را حفظ كند، بايد در برابر استهزاى بى‏دينان يا فشار آن‏ها، پافشارى كند. طمع به مال يا جاه،سبب از دست رفتن ايمانش نشود، رخ زيبا و چشمان آهويى، شهوت او را بر نينگيزد كه بر خلاف اراده خود قدم بردارد، با گرسنگىبسازد و خيال دزدى را به سر نپروراند، آن وقت است كه نزد خدا سرافراز خواهد بود و تاج افتخار را برسر خواهد نهاد، ولى اگر دربرابر شهوات تحمل نكرد و مسخره‏اى او را از نماز خواندن و روزه گرفتن بازداشت، يادلبرى رعنا، به باده گساريش خواند و اودعوتش را پذيرفت، يا جاه‏طلبى وادارش كرد كه حق ديگران را پامال كند، به اسفل السافلين خواهد رفت و روسياهى دوجهان، ازآن او خواهد بود.

پس، كسى كه خواهان دست‏يافتن به چيزى است، يا دوست دار رسيدن به آرزويى است، تا استقامت نداشته باشد، به مقصود خودنخواهد رسيد; زيرا راه‏وصول به هر هدفى، استقامت است و بس.

بهترين صفت پسنديده

استقامت، سر آمد صفات پسنديده است; يعنى به وسيله استقامت مى‏توان جميع كمالات نفسانى وغير نفسانى را به دست آورد،هر صفت پسنديده‏اى كه انسان بخواهد كسب كند، بايد به وسيله استقامت‏باشد و راه ديگرى ندارد.

ترسو اگر بخواهد دلير شود، فقط با استقامت مى‏تواند بدين مقصود برسد; بخيل اگر خواسته باشد جوانمرد و سخى بشود، حسوداگر بخواهد پاكباز و پاكيزه‏دل بشود، خود پرست اگر بخواهد خدا پرست گردد، راه منحصر به فرد آن، استقامت‏خواهد بود.

نگاه‏دارى مقصود

همچنان كه براى رسيدن به مقصود، استقامت لازم است، همان طور، براى نگاه‏دارى مقصود، پس از رسيدن به آن، استقامت لازمخواهد بود. استقامت، هم رساننده به مقصود است، هم نگه‏دارنده آن. كسى كه داراى جوانمردى و شجاعت و پاكيزه دلى است، اگردر نگه‏دارى آن‏ها استقامت نكند، از كفش خواهد رفت، حفظ مقامى عالى، نگه‏دارى ثروتى بى‏شمار، استقامت لازم دارد و گرنهرندان، از كفش خواهند ربود.

كسى كه با مبارزه و كوشش، گوهر گران بهايى را به دست آورد، البته استقامت نگه‏دارى آن را خواهد داشت، ولى كسانى كه بر اثرتصادف، به نعمتى يا مقامى مى‏رسند به سختى مى‏توانند آن را حفظ كنند و چيزى نخواهد گذشت كه آن را از كف خواهند داد.

از اندرزهاى معروف است كه: مرد بايد بر سر حرف خود بايستد; يعنى به‏گفته خود ايمان داشته باشد و از آن دست‏بر ندارد، نه آنكه تا به مانعى از قبيل: تهديد، توبيخ يا تطميع برخورد، تغيير عقيده دهد. از اين سخن چنين بر مى‏آيد كه مردى و مردانگى،هميشه با استقامت همراه است، اگر مرد استقامت نداشته باشد، مرد نيست، اگر زن داراى استقامت‏باشد، از مرد، مردتر است.

سخن امام صادق(ع)

ايمان، درخت مردى و مردانگى را آبيارى مى‏كند و انسان را به جميع فضايل آراسته مى‏سازد.

از نظر امام صادق(ع): ايمان هميشه با استقامت همراه است، كسى كه ايمان‏دارد، استقامت نيز دارد خواه مرد باشد خواه زن وكسى كه ايمان نداشته باشد، استقامت نيز ندارد چه مرد باشد و چه زن. امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

ان المؤمن اشد من زبر الحديد; ان زبر الحديد اذا ادخل النار تغير وان المؤمن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم يتغير قلبه; (2)

كسى كه ايمان دارد، از آهن سخت محكم‏تر و پايداريش بيش‏تر است، آهن هنگامى كه داخل آتش مى‏شود تغيير مى‏كند، ولىمؤمن اگر كشته شود آن‏گاه زنده‏شود و باز، كشته‏گردد ايمانش پا برجا و دلش استوار و تغييرناپذير است.

براى مؤمن كشته شدن سبب مى‏شود كه ايمانش راسخ‏تر و محكم‏تر گردد; زيرا كه از جهان حقايق، آگاه مى‏شود و تشخيصمى‏دهد: راهى را كه مى‏پيموده راه صواب و حقيقت‏بوده است.

يحيى بن ام طويل

يحيى بن ام طويل (3) يكى از ياران پنج گانه وفادار امام سجاد(ع) بود كه دربرابر فشار و كشتار حكومت اموى، دست از امام سجاد(ع) نكشيد و در ايمان خود استقامت ورزيد، از مرگ و كشته شدن نترسيد. هنگامى كه قدرت مروانيان به حد اعلا رسيده بود، در شهركوفه ايستاد و فرياد كشيد: «لعنت‏خدا بر آن كس باد كه به على دشنام دهد، ما از خاندان مروان و آن چه را كه آنان عبادت مى‏كنندبيزاريم.»

اين سخن يحيى در وقتى بود كه تمام پادشاهان مروانى و فرماندارانشان و خطباى متملق آن‏ها به اميرمؤمنان على(ع) بر منابر،دشنام مى‏دادند و بدگويى مى‏كردند و حجاج كه از استانداران مقتدر مروانيان بود، قتل هاى دسته جمعى از دوستان على(ع) وياران آل محمد راه انداخته بود.

حجاج، كسى را كه كوچك‏ترين نسبتى با اميرمؤمنان(ع) داشت، يا متهم به‏دوستى آن حضرت بود، مى‏گرفت و به زندان مى‏افكنديا او را با طرز فجيعى به‏قتل مى‏رسانيد، ولى يحياى با ايمان از حجاج نترسيد، مرگ در نظر مردان باايمان وفداكار، ارزشى ندارد،حجاج او را احضار كرد و به دشنام دادن به اميرمؤمنان(ع) امر نمود، يحيى نپذيرفت و به امر او اعتنايى نكرد، حجاج فرمان داددست‏هاى يحيى را بريدند، يحيى استقامت كرد، فرمان داد پاهاى يحيى را جدا كردند، يحيى باز استقامت ورزيد و خم به ابرونياورد، پس از آن، يحيى را به‏قتل رسانيد كه خداى رحمتش كناد و با اميرمؤمنان على(ع) محشورش بداراد.

اگر به دقت‏بنگريم: يحيى چندين مرتبه به قتل رسيده و جان داده است، دست و پاى را از تن جدا كردن، كم‏تر از سر بريدن نيست، بلكه شايد بدتر نيز باشد، مسلمانانى كه در ايمان خود استقامت ندارند، از مفهوم گفته امام‏صادق(ع) بر مى‏آيد كه: ايمان ندارند.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 15 ربيع الآخر 1369 برابر با 14 بهمن‏ماه 1328.

2.معجم المحاسن والمساوء، ج‏1، ص‏127، به نقل از صفات الشيعة، ص‏32.

3.از نواده‏هاى نوفل، برادر هاشم جد رسول خداست.

back indexnext