مسأله خير و شر بحث میكردهاند ، مرگ را جزء خيرات بشر حساب میكردند ومیگفتند كه مرگ در عين اينكه برای فرد شر است برای نوع بشر خير است ،زيرا اگر هيچكدام از افراد روی زمين نميرد ، آيا افراد بشر تناسل بكننديا نكنند ؟ اگر تناسل نكنند جلوی به وجود آمدن آيندگان را گرفتهاند و اگرتناسل بكنند و كسی نميرد پس از چند قرن كار به جائی میرسد كه اگر افرادبشر بخواهند در روی زمين بايستند جا برای همه نيست تا چه رسد به اينكهبخواهند از زمين استفادههای ديگر بكنند . پس بايد نسلهای پيشين بميرندتا زمينه برای بقاء و زندگی افراد ديگر باقی باشد و هستی از اين طرفكشش پيدا كند . آنها روی يك حساب میگفتند و علمای اقتصاد روی حسابديگری گفتند . در كشورهای اروپائی عقيده بر اين است كه همين جمعيتی كهالان دارند ، حد نصاب جمعيتشان است . اگر چه میگويند از صد سال پيش تابه حال برخی از كشورهای اروپائی جمعيتشان سه برابر شده است ، ولی در اينبيست سی سال اخير جمعيت را به يك حد نگه داشتهاند . اين نگاه داشتنجمعيت به يك حد ، امكان ندارد مگر اينكه جلوی مواليد را بگيرند ، زيراعلم طب پيشرفت كرده است و مرگ و ميرهائی كه به وسيله بسياری ازامراض گريبانگير بشر میشد و از نفوس بشر میكاست امروز وجود ندارد واگر علم طب فعاليت خود را داشته باشد و افراد بشر هم به توالد و تناسلخود ادامه دهند و هر خانوادهای هفتتا و هشتتا و دهتا فرزند بياورند وبه همين نسبت [ جمعيت ] بالا برود وضع عجيب خواهد شد . لهذا پيشنهادمیكنند كه جلوی مواليد گرفته بشود و اجبارا بسياری از خانوادهها مكلفباشند كه از دو يا سه فرزند بيشتر توليد نكنند . اين يك مسأله جديدیاست . اين مسأله فقط در عصر ما مطرح است و در گذشته مطرح نبود ، چوناولا درسابق به آن پی نبرده بودند ، و ثانيا در سابق ازدياد مواليد خطری |