|
|
|
|
|
|
1001-كمال الدين /159. 1002-محمد صلى الله عليه و آله - م = 40، ح = 8، م = 40، د = 4 = 92. (م ) 1003-كشف الغمة 1/21. 1004-جبار هم به معناى جبران كننده است و هم نيرومند، يعنى كسى كه به قهر وغلبه ديگران را تحت نفوذ خود گيرد، نه زورگو. (م ) 1005-اخبار قس در بسيارى از كتابهاى تراجم و ادب آمده است ، و سخن فوق جزءخطبه اى از اوست كه جاحظ در كتاب ((البيان و التبيين )) 1/308 در باب ذكر نامهاىخطيبان و بليغان ، و سجستانى در كتاب ((المعمرون )) ص 87 و صدوق در((كمال الدين )) /167 آورده اند. 1006-كمال الدين /170. 1007-همان /179. دلائل النبوة 1/298. 1008-كمال الدين /182. و نيز ر.ك : سيره ابن هشام 1/180. 1009-كمال الدين /187 و 190. 1010-كمال الدين /187 و 190. 1011-كمال الدين ، ص 198. 1012-همان ، ص 200. و نيز ر.ك : سيره ابن هشام 1/226. 1013-همان ، ص 161. و نيز ر.ك : سيره ابن هشام 1/214 1014-همان ، ص 171 و نظير آن در سيره ابن هشام 1/168. 1015-كمال الدين ، ص 174. 1016-كافى 1/446. 1017-بشارة المصطفى /249. امالى شيخ طوسى ، جزء 11، ص 192. 1018-ر.ك : سيره ابن هشام 1/159. دلائل النبوة 1/91. 1019-كمال الدين /197. 1020-ر.ك : كمال الدين /191. سيره ابن هشام 1/15. 1021-ر.ك : صفة الصفوة 1/50. 1022-ر.ك : صفة الصفوة 1/52. سيره ابن هشام 1/158، و نيز بيشتر كتابهاىسيره و تاريخ . 1023-جن /8 و 9. 1024-ابو حامد غزالى در احياء علوم الدين 2/358. 1025-مسند احمد 1/403 و 6/68 و 155 به لفظ: اللهم احسنت خلقى فاحسنخلقى . 1026-مستدرك حاكم 1/532. 1027-اعراف /199. 1028-نحل /90. 1029-لقمان /17. 1030-مائده /13. 1031-مومنون /96. 1032-قلم /4. 1033-مستدرك حاكم 1/48، و در آن معانى الاخلاق است . 1034-ر.ك : مسند احمد 2/381. موطا مالك 3/97. 1035-براى يافتن مدارك احاديث اين فصل ر.ك : پاورقى احياءالعلوم 2/359 و محجةالبيضاء 4/123. 1036-شايد مراد سفره رنگين باشد. (م ) 1037-در روايتى است كه : سير و پياز و موسير وعسل معافيردار نمى خورد. و معافير چيزى است كه از درخت كه در شكم زنبورعسل مى ماند و با عسل آميخته مى شود و پس از خوردنعسل بوى نامطبوعى در دهان باقى مى گذارد، (ظاهرا موم است .) (مؤلف - ره ) 1038-آل عمران /159. 1039-يعنى رطب و يابس در آيات قرآن نبافيد و هر آيه اى را شاهد معناى آيه ديگرنگيريد. (م ) 1040-سنن ترمذى كتاب مناقب ، باب 8. 1041-ر.ك : تاريخ طبرى 2/270. و ايندليل است بر نادرستى آنكه نوشته اند حضرتش عريشى (مركز فرماندهى ) ساخته بودو خود در آن قرار داشت و در ميدان حضور نداشت . (م ) 1042-همان ، و نيز نهج البلاغه ، كلام نهم از باب غريب كلامه . 1043-كافى 4/89. 1044-فلاح السائل ، فصل 19، ص 161. 1045-غزالى در احياء علوم الدين 2/381. 1046-دلائل النبوة 1/223. 1047-معانى الاخبار /51. 1048-و نيز ر.ك : سنن النبى صلى الله عليه و آله تاليف علامه طباطبائى رحمةالله كه به فارسى روان ترجمه گرديده است . (م ) 1049-عنكبوت /48. 1050-جمعه /2. 1051-انعام /92. 1052-بصائر الدرجات /225. معانى الاخبار /53. اختصاص /263. در اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به الهام الهى و از راه اعجاز مى توانست بخواندو بنويسد و با هر كس به زبان خودش سخن گويد، سخنى نيست ، بلكه سخن در ايناست كه آن حضرت درس نخواند و خط ننوشت حتى وحى الهى و نامه هاى حضرتش راديگران مى نوشتند. و نيز به هيچ كس خط نياموخت . و خواندن كتاب خدا هم از روى نوشتهنبوده است . (م ) 1053-همان ، ص 227. 1054-اين نامها را از آيات گوناگون قرآن كريم گرفته شده است . 1055-قسمت اول حديثى است كه صدوق رحمة الله در امالى مجلس 17، ص 71 و من لايحضره الفقيه 4/130 روايت نموده ، و بقيه آن درفصل آينده خواهد آمد. 1056-در اين زمينه ر.ك : راه سعادت ، آية الله شعرانى /239. 1057-قلنسوه نوعى كلاه است . (م ) 1058-امالى صدوق ، مجلس 17، ص 71. من لا يحضره الفقيه 4/131. ابتداى حديثدر فصل سابق گذشت . 1059-گفته اند: در ميان پيامبران گذشته شان غنائم چنين بود كه آن پيامبر پس ازبازگشت از جنگ همه غنيمت ها را جمع مى كرد و چون جمع مى شد آتشى از فضا مى آمد و همهرا مى سوزاند، و اگر سرقتى از آنها صورت گرفته بود آن آتش فرود نمى آمد تامال سرقت شده به غنائم بازگردانده شود. و اين آمدن آتش نشانه آن بود كه كارشاننزد خداوند پذيرفته است ، (بنابراين از غنائم بهره اى نمى بردند)، ولى خداونداستفاده از غنائم را براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آلهحلال ساخت و آنها را در ميان ياران خود تقسيم مى نمود و آتش شهوات آنان ، غنائم را درخود هضم مى كرد، و اين عنايتى از جانب خدا به آنان و گراميداشتى نسبت به آن حضرتبود. (مؤلف - ره ) 1060-صحيح بخارى 1/91 و نيز ر.ك : بحارالانوار 16/313 - 325. 1061-مسند احمد 2/412. 1062-همان كتاب ، و خصال صدوق /292. 1063-مسند 5/181 و 383. 1064-صحيح مسلم 5/5. 1065-همان ، 5/4. 1066-دلائل النبوة 2/122. 1067-احقاف /29 - 31. 1068-مجمع البيان 9/93، و در آن ((هفت نفر)) است . 1069-تفسير قمى /624. 1070-بحارالانوار 16/325. مسند احمد 1/50 و 281. 1071-امالى طوسى ، جزء 10، ص 170، صحيح مسلم 15/37. 1072-سنن ترمذى 5/585. سنن دارمى 1/26. 1073-مسند احمد 1/281 و 295. و نيز ر.ك : سنن دارمى 1/26. 1074-مناقب ابن شهر آشوب 1/214. و در سنن ترمذى 5/585 چنين است : ((ميان روحو جسد بود)). 1075-ر.ك : دلائل النبوة 2/148. 1076-صحيح بخارى 2/2. صحيح مسلم 6/142 و 143. مسلم احمد 2/212. سنندارمى 1/29. 1077-يعنى هدف نهايى و علت غايى هميشه مطرح آن در ذهن پيش ازعمل است ولى در تحقق و وجود خارجى پس از پايانعمل بروز مى كند. بنابراين خاندان عصمت عليهم السلام كه علت غايى عالمند، در صورتظاهر در واپسين امتها قرار گرفته اند. 1078-نجم /5. 1079-بحار الانوار 25/21. 1080-يعنى در قوس نزول خلقت اوليم ، زيرا نخستين مخلوق خدا هستيم ، و در قوسصعود آخريم ، زيرا پس از بازگشت همه موجودات به سوى خداوند و هلاك آنها، ما زندههستيم چرا كه وجه خداييم و وجه خدا باقى است . (م ) 1081-صحيح بخارى 4/226. صحيح مسلم 2/312. 1082-فخر رازى در كتاب معالم (ص 95) گويد: هنگام آمدن پيامبر صلى الله عليهو آله جهان پر از كفر و ضلالت بود، يهوديان در مذاهب باطلهمثل تشبيه خدا و افتراى بر انبيا و تحريف تورات به سر مى بردند، و نصاراقائل به تثليث و اب و ابن و حلول و اتحاد بودند، و مجوسيان دو خداى يزدان و اهريمن رااثبات مى كردند و نكاح با مادران را حلال مى دانستند، و مردم عرب غرق در پرستش بتهاو فسادانگيزى در زمين بودند، و چون آن حضرت صلى الله عليه و آله مبعوث شد دنيا ازباطل به حق و از تاريكى به روشنايى بازگشت ، و زبانها به توحيد خدا باز شد، وخردها به معرفت خدا روشن گشت و مردم از دوستى دنيا به دوستى مولى رجوع كردند. وچون نبوت معنايى جز تكميل ناقصان در قوه علمى و عملى ندارد و مى بينيم كه اين اثر باآمدن سرور ما محمد صلى الله عليه و آله بيش از آنچه با آمدن پيامبران گذشته ظاهرشده بود حاصل گشت ، پى مى بريم كه او سرور و پيشواى پيامبران است . (مؤلف - ره) 1083-صحيح مسلم 15/36. جامع الصغير 1/67. 1084-واقعه /38 و 41. 1085-واقعه /8 - 10. 1086-حجرات /13. 1087-احزاب /33. 1088-امالى صدوق ، مجلس 92، ص 630، تفسير قمى /661.دلائل النبوة 1/133 1089-كمال الدين /275. درالمنثور 5/98. 1090-شعراء /219. 1091-ر.ك : الدرالمنثور 5/98. 1092-كمال الدين /281. 1093-شك از راوى است . (م ) 1094-بحارالانوار 40/54 به نقل از كنزالفوائد. 1095-كمال الدين /254. عيون اخبارالرضا 1/262. 1096-كمال الدين /261. 1097-كنايه از غاصبان خلافت . 1098-كمال الدين /252. 1099-عيون اخبارالرضا عليه السلام 1/306. 1100-تفسير امام عسكرى عليه السلام /109. و آيه در سوره بقره /37. 1101-تفسير امام عسكرى عليه السلام / 180،ذيل آيه : قالوا قلوبنا غلف ... 1102-تفسير امام عسكرى عليه السلام /181،ذيل آيه و لما جاء هم كتاب من عندالله ... 1103-كشف الغمة 1/15. مناقب ابن شهر آشوب 1/155. 1104-مراد ده سال پس از هجرت است كه آغازسال يازدهم مى شود. (م ) 1105-ظكشف الغمة 1/14. مشهور آن است كه وفات آن حضرت در بيست و هشتم صفرهمان سال (يعنى چهار روز قبل از تاريخ فوق ) واقع شده است . (م ) 1106-غزالى در كتاب احياء علوم الدين 1/383. 1107-احياء علوم الدين 2/383، و مدارك آنها در پاورقى آن و نيز در پاورقى كتابمحجة البيضاء 4/164 آمده است . 1108-انفال /17. 1109-در اين قسمت ، اخبار غيبى با معجزات ديگر خلط شده است . (م ) 1110-مطالب اين فصل در محجة البيضاء 4/170 به بعد آمده و مدارك آنها درپاورقى ذكر گرديده است . 1111-نهج البلاغه ، خطبه 190 مشهور به قاصعه . 1112-مسند احمد، 5/139. 1113-يكى از مشايخ را درباره خون منجمدى كه در كودكى قلب پيامبر صلى اللهعليه و آله را شكافتند و آن را بيرون آوردند و فرشته گفت : اين بهره شيطان از توست، پرسيدند، گفت : اين خون منجمدى است كه خداوند در قلوب افراد بشر آفريده و قابليتآن را دارد كه شيطان در آن القائاتى كند. اين خون را از قلب مبارك پيامبر صلى اللهعليه و آله بيرون آوردند و ديگر جايى براى پذيرش القائات شيطان در آن باقىنماند. اين است معناى حديث ، و شيطان را هرگز بهره اى در آن حضرت نبود و آن چيزى كهفرشته پاك كرد همان چيزى است كه گفتيم در سرشت بشر قرار دارد، و آن را كه عاملىبراى القائات شيطان است از قلب آن حضرت بيرون آوردند تا القائاتى در قلب اووارد نگردد. گفتند: پس چرا خداوند اين عامل را در آن ذات شريف آفريد در صورتى كه ممكن بود ازآغاز آن را در او نيافريند. پاسخ داد: براى آنكه آن علقه از جمله اجزاى انسانى است وخداوند آن را براى كمال خلقت انسان آفريده و از آن گريزى نيست ، و كندن آن از قلبپيامبر صلى الله عليه و آله كرامتى الهى است كه پس از آفرينش آن صورت گرفت .(مؤلف - ره ) 1114-ر.ك : دلائل النبوة 1/107، و نيز بسيارى از كتابهاى تاريخ و سيره . 1115-صحيح بخارى 2/191. مسند احمد 5/122 و 143. اين مطلب از ديدگاه شيعهمورد انتقاد قرار گرفته و مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم در كتاب العباس عليه السلام /130 آن را نقد كرده است . (م ) 1116-صحيح بخارى 9/182. 1117-اسراء /88. 1118-احياء علوم الدين 2/387. 1119-مدثر /24. 1120-قمر /2. 1121-فرقان /4. 1122-انعام /25. 1123-فصلت /5. 1124-فصلت /26. 1125-انفال /31. 1126-بقره /24. 1127-نحل /90. 1128-ر.ك : الدرالمنثور 6/282 ذيل آيه ذرنى و من خلقت وحيدا (مدثر /11) 1129-قصص /7. 1130-بقره /179. 1131-سبا /51. 1132-فصلت /34. 1133-هود /44. 1134-عنكبوت /40. 1135-بقره /94 و 95. 1136-بقره /94 و 95. 1137-آل عمران /122. 1138-انفال /7. 1139-قمر /17 و 22 و 32. 1140-حجر /9. 1141-ص /54. 1142-سبا /6. 1143-نجم /3 - 5. 1144-احزاب /56. 1145-حديث ثقلين از احاديث متواترى است كه از طريق شيعه و سنت روايت شده است . 1146-التفات از غايت به حاضر يا متكلم يكى از فنون علم بلاغت است كه در عربىكابرد دارد، و در فارسى جالب به نظر نمى رسد، ولى ما به جهت حفظ امانت در ترجمهقرآن ، به همين صورت آورديم . (م ) 1147-امالى صدوق ، مجلس 69، ص 449، با اندكى اختلاف . 1148-امالى صدوق ، مجلس 69، ص 448. 1149-تفسير قمى /376. 1150-صحيح بخارى ، باب معراج ، 5/66. 1151-دلائل النبوة 1/136، در المنثور 1/142. 1152-اشاره به آيه 10 از سوره صافات : الا من خطف الخطفة فاتبعه شهابثاقب . 1153-مضمون آيه 10 از سوره نساء. 1154-مضمون آيه 275 از سوره بقره . 1155-يعنى در خانه شوهر خود فرزندانى از زنا به دنيا مى آورند و به شوهرانخود نسبت مى دهند. 1156-آل عمران /68. 1157-يعنى از حجابهاى معنوى . يا آنكه ميانمحل صدور وحى الهى و ذوى العقول از مخلوقات او نود هزار حجاب است . (علامه مجلسى -ره ) 1158-رعد /29. 1159-نجم /9. 1160-مضمون آيات 285 و 286 سوره بقره . 1161-تفسير قمى / 368 ذيل آيه اول سوره اسراء. 1162-مستحب است نمازگزار هفت تكبير در آغاز نماز بگويد و يكى از آنها را تكبيرةالاحرام قرار دهد، و اين هفت تكبير را در سه مرحله بگويد،اول سه تكبير بگويد سپس دعاى وارده را بخواند، سپس دو تكبير ديگر بگويد و بازدعاى وارده را بخواند، سپس دو تكبير ديگر بگويد و باز دعا بخواند و استعاذه كند ومشغول خواندن سوره حمد گردد. (م ) 1163-فروع كافى 3/482. علل الشرايع 2/312. 1164-تفسير قمى /652 در تفسير آيه : لقد راى من آيات ربه الكبرى (نجم /18) 1165-كشف الغمة 1/106. 1166-نجم /16. 1167-تفسير الدرالمنثور 6/125. 1168-صحيح مسلم 2/232. مسند احمد 2/282. و توصيف موسى عليه السلام از اينروايت افتاده و در مصدر چنين است : مردى بود مضطرب (؟)، داراى موهايى صاف (؟)،گويى از مردان شنوه است . 1169-بنا بر قول مشهور سوره حمد است . 1170-دلائل النبوة 2/148. 1171-تفصيل اين اقوال را در دلائل النبوة 2/117 ببينيد. 1172-ر.ك : مفاتيح الغيب ، مفتاح اول ، فاتحه 5 و 6، ص 500. 1173-يعنى هواى خارج كه با امواجى كه از دهان انسان به صورت لفظ بيرونمى آيد، به خود شكل مى گيرد. (م ) 1174-شورى /52. 1175-اسراء /105. 1176-آل عمران /4. 1177-مائده /43. 1178-بقره /252. 1179-يوسف /1. 1180-يس /82. 1181-قمر /50. 1182-يس /82. 1183-انعام /59. 1184-تحريم /6. 1185-يونس /6. 1186-كهف /109. 1187-مجادله /22. 1188-اسراء /13. 1189-جاثيه /29. 1190-تفسير قمى /620. اين حديث در نسخه خطى نيست و از چاپقبل افزوديم . 1191-عبس /13-16. 1192-اعراف /154. 1193-مائده /44. 1194-اقتباس از انعام /91. 1195-مائده /46. 1196-انبياء /105. 1197-شعراء /195. 1198-مائده /48. 1199-نساء /113. 1200-معانى الاخبار /334. خصال /525.
|
|
|
|
|
|
|
|