|
|
|
|
|
|
فهرست مطالب سخن ناشر موقعيت قرآن موقعيت تفسير سر نامگذارى به دهاق تسنيم پيشگفتار مفسر فصل يكم : زبان قرآن كريم زبان جهانى فطرت شيوه هاى تبيين معارف در قرآن تفاوت قرآن با كتب علمى ، در تبيين معارف فصل دوم : ويژگيهاى تفسير قرآن امكان و ضرورت تفسير قرآن منابع تفسير قرآن اقسام تفسير قرآن فصل سوم : تفسير قرآن به قرآن حجيت تفسير قرآن به قرآن استقلال قرآن در حجيت و تبيين معارف منهج تفسيرى اهل بيت (ع ) شبهات استقلال قرآن در حجيت و تفيهم شبهه يكم : افتراق ثقلين پاسخ شبهه سر تاءكيد بر ارزيابى حديث با قرآن شبهه دوم : انحصار فهم قرآن به اهلعصمت پاسخ شبهه شبهه سوم : عارضه تحريف لفظى پاسخ شبهه شبهه چهارم : نهى معصومين (ع ) جمع بندى روايات در باب فهم قرآن قرآن كريم حجت غير منحصر اقسام تفسير قرآن به قرآن هم سويى معارف باطنى قرآن فصل چهارم : تفسير قرآن به سنت ويژگيهاى سنت قطعى صعوبت فهم سنت پيوند ناگسستنى قرآن و عترت (ع ) مدار هم بستگى ثقلين حجيت حديث در معارف اعتقادى مراحل پنج گانه در فهم معارف دين روايات تطبيقى و تفسيرى فصل پنجم : تفسير قرآن به عقل آثار زيانبار انزواى عترت (ع ) فصل ششم : تفسير به راءى اقسام تفسير به راءى تفسير به راءى از نظر مفسران معرفت درون دينى و برون دينى حصر نارواى دين در متون نقلى معيار دينى بودن قطع روانى و منطقى در تفسير متون مقدس تفسير ثابت متون مقدس ويژگى تفسير متون مقدس تاءثير انتظار از متن در تفسير آن پاسخ به نقدى بر الميزان فصل هفتم : جايگاه آراى مفسران و شاءن نزول در تفسير فصل هشتم : شاءن نزول ، فضاى نزول وجونزول قرآن فصل نهم : شبهات نوظهور و فهم قرآن فصل دهم : اوصاف قرآن در نگاه اهل عصمت 1 اولين مهمان خداى سبحان 2 برترين مخلوق خداوند 3 كتاب نجات بخش 4 راهنماى بهشت 5 راه ربانى شدن انسان 6 عامل صعود بهشتيان 7 درجه اى از نبوت 8 عامل نورانيت 9 راه دستيابى به ثواب شاكران 10 عامل حشر با پيامبران 11 مايه خرمى دلها 12 درياى بى كران معرفت 13 يگانه عامل توانگرى سوره حمد پيشگفتار سوره سوره حمد از ديدگاه قرآن و عترت (ع ) نامهاى سوره 1 اءم الكتاب ، اءم القرآن 2 فاتحة الكتاب ، فاتحة القرآن 3 السبع المثانى 4 الشفاء ، الشافية 5 الاءساس 6 الصلاة 7الكافية ، الوافية 8 المناجاة ، التفويض 9 الكنز 10 النور 11 تعليم المساءلة ، السؤ ال 12 الحمد الاءولى ، الحمد القصرى 13 الحمد، الدعاء ، الشكر مكان نزول ترتيب نزول تعداد آيات غرر آيات خطوط كلى معارف سوره انسجام سوره ثواب تلاوت آيه 1، بسم الله الرحمن الرحيم گزيده تفسير تفسير اشتراك لفظى و تغاير معنوى رحمت فراگير و رحمت ويژه رحمت رحمانيه و رحيميه در قرآن لطايف و اشارات 1 ادب الهى در شروع كار 2 قداست و بركت نام خدا 3 عينيت يا مغايرت اسم با مسما 4 الله اسم اعظم الهى 5 رسالت نامهاى خدا در سوره حمد 6 تحيرى شور افكن و ممدوح 7 نزاهت صفات الهى از حدود 8 معيار تفكيك صفات ذات و فعل 9 احكام فقهى نام خدا بحث روايى 1 معناى بسم الله 2 مبداء اشتقاق الله و معناى ماءلوه 3 بسم الله اولين آيه هر سوره 4 تبيين رحمت رحمانيه و رحيميه 5 شروع كار با نام خدا 6 بركات آيه كريمه بسم الله ... 7 مغايرت اسماى لفظى با مسماى آنها 8 تاءثير تكوينى بسم الله 9 اسم اعظم در اسماى لفظى 10 نزاهت صفات خدا از نقص 11 معارف قرآن در بسم الله ... الحمد لله رب العالمين 2 گزيده تفسير تفسير فرق حمد و مدح : فرق حمد و شكر اختصاص حمد به خداى سبحان لطايف و اشارات 1 جامعترين تعبير از حمد 2 ناتوانى متنعمان از اداى حق شكر 3 تغاير و وحدت حمد و تسبيح 4 راز اختصاص حمد به خدا الف : انحصار محموديت ب : انحصار حامديت 5 مشكور و محمود حقيقى 6 حمد بهشتيان 7 حامدان و مسبحان خدا 8 جايگاه توحيد ربوبى و براهين آن بحث روايى 1 جايگاه تحميد خداى سبحان 2 ادب شروع كلام و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در تحميد 3 جامعترين تعبير در حمد و شكر 4 عجز متنعم از شكر نعمت 5 حمد در برابر جمال و جلال خدا 6 اختصاص حمد به خدا 7 حامد حقيقى 8 رابطه تحميد با تربيع كعبه 9 پايان سخن بهشتيان 10 بازگشت ربوبيت به خالقيت 11 ويژگيها و آثار حمد 12 مرتبه كامل حمد 13 تفسير عالمين و كثرت عوالم الرحمن الرحيم 3 گزيده تفسير تفسير ربوبيت ممدوح و مذموم لطايف و اشارات 1 رسالت نامهاى خدا در سومين آيه حمد 2 اختلاف نطاق در براهين حصر حمد 3 استتار وصف غضب در الله و الرحمن بحث روايى ملك يوم الدين 4 گزيده تفسير تفسير مالك يوم الدين برهانى ديگر بر اختصاص حمد اختلاف مفسران در لفظ و معناى آيه ترجيح قرائت مالك يوم در قرآن لطايف و اشارات 1 نقش ياد معاد در هدايت و تربيت 2 مالكيت حقيقى و اعتبارى 3 ظهور مالكيت مطلقه در قيامت 4 قيامت ، هم اكنون موجود است 5 قيامت ، روز ظهور دين بحث روايى 1 معناى دين و گستره مالكيت خدا 2 اولياى خدا و مالك يوم الدين 3 قرائت ملك و مالك اياك نعبد و اياك نستعين 5 گزيده تفسير تفسير سر التفات از غيبت به خطاب براهين حصر عبادت و استعانت لطايف و اشارات 1 اسرار تقديم اياك بر نعبد 2 عبادت راه تقرب به خدا 3 عبادت ، هدف آفرينش و راه يقين 4 يقين عبادى و آثار آن 5 گسستره ضمير جمع در نعبد 6 توحيد عبادى و اطاعت از رسول 7 آفات توحيدى عبادى 8 وابستگى انسان در بندگى 9 حصر استعانت و استمداد از غير خدا 10 استعانت راستين و دروغين 11 مراتب استعانت 12 استعانت ، توكل ، تفويض بحث روايى 1 مراتب عبادت 2 مشاهده معبود در عبادت 3 استعانت نشانه بطلان تفويض 4 استعانت از معين ملكوتى اهدنا الصراط المستقيم 6 گزيده تفسير تفسير راه نور و راهيان نورانى معيت خدا با سالكان صراط ملاقات انسان با خدا معنا و مصداق صراط مستقيم صراط مستقيم و سبل انحرافى صراط مستقيم و سبل الهى استقامت و استواى صراط لطايف و اشارات 1 ستايش و خواهش در سوره حمد 2 راهيابى يا هدفدارى ؟ 3 هدايت تكوينى در قرآن كريم 4 هادى بالذات و شئون هدايتى او 5 شهود ملكوت با نور هدايت 6 هدايت پيامبران و امامان (ع ) 7 راه بى تزاحم 8 وحدت و كثرت صراط 9 اولين سفر سلوكى 10 لغزش از صراط و رهزنى راهيان 11 زمامدار صاعد و ساقط 12 اتحاد سالك و صراط 13 اتحاد مريد و اراده بحث روايى 1 قرائت صراط 2 معنا و مصداق صراط 3 اتحاد سالك و صراط 4 پلى بر فراز جهنم يا راهى در متن دوزخ 5 ويژگيهاى صراط و دشوارى پيمودن آن صرط الذين اءنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين 7 گزيده تفسير تفسير عامل هدايت به صراط نعمت يافتگان در قرآن نعمتهاى ظاهرى و باطنى اسناد نعمت ، غضب و ضلالت نكته تكرار نفى راه و بيراهه در دنيا و آخرت لطايف و اشارات 1 ابزار اغواى شيطان 2 نمونه هايى از نعم باطنى 3 درجات نعمت يافتگان 4 نعمتهاى ناب و مشوب در بهشت 5 سيره نعمت يافتگان 6 ظرف همراهى با پيامبران 7 زمينه همراهى در آخرت 8 فراتر از همراهى 9 محور صراط مستقيم 10 هم سفران صراط و دشوارى سلوك 11 معيت و مغايرت سالكان با ديگران 12 وحدت موصوف و كثرت اوصاف بحث روايى 1 معرفى نعمت يافتگان 2 نعمتهاى باطنى و معنوى 3 وحدت مصداقى ضال و مغضوب 4 مصاديقى از ضال و مغضوب 5 نعمتهاى ناب و مشوب در بهشت 6 نعمتهاى ظاهرى زمينه گمراهى سخن ناشر موقعيت قرآن قرآن كه كليد باب كنز مخفى است ، بر شهپر مرغ هستى با ترنم ترانه توحيد نسيمدل فزايش را در آسمان پر ستاره دلها و زمين پر ز لاله قلبها مى گستراند و بانگرساى (ان هو الا وحى يوحى ) (1) ى آن آغاز و انجام هستى را صلا مى دهد. طلوع هور الهى در طور وجود قرآنى از سرادقات خاص رحمانى آغازيدن گرفته و چهرهپر جلايش از پس هاله هاى تجرد و غمام ماديت ، به روشنى آفتاب و به وضوح مهتابنمايان شده است . طنين تعليم آن (شديد القوى ) (2)، بر آستان آن افق اعلى در هيئت (ذومرة فاستوى )(3) با صد شوق و نوا خوش مى سرايد كه (ان هذا القران يهدى للتى هى اءقوم )(4) طاير ناطق قدس كه آينه دار عالم وحى است شاهبال هدايتش را كران تا كران گسترانيده وعرش و فرش را در نورديده و ملك و ملكوت را زير نور پرر فروغ خود در آورده است . خداوند عالم كه از خزانه هدايت و مخزن سعادت ، قبسى به طور موسى و طلعتى از آن بهجان عيسى و بارقه اى به جودى نوح و نورى به قلب ابراهيم و اشراقى به همه صحفآسمانى داشته ، اكنون همه درهاى هدايت و رحمت را گشوده است . اكنون تمامى كوهها طوراست ، بر همه سفينه ها نوح است ، همه نارها نور است و جميع صحف كتاب مسطور . آنچه بيضاء تورات موسى و فروغ انجيلعيسى و روشنى و جلاى صحيفه ابراهيمى و حديث نور زبور داود بود و آنچه طلعت جلوهالهى در همه كتب بود از پرده غيب بدر آمد. آرى بارقه بىبديل وحى از بارگاه قداست درخشيدن گرفته ، با شهاب ثاقب خود، ايثار وجود و نثارنور دارد. نورى كه خود فروزان است و فروغ جوامع را نيز به همراه دارد.
صد مژده بهار دل ، صد خنده سراى جان
|
صد قهقهه بر كويش صد شوق به هر سويش
|
خانه دل بروبيد، جام صفا بنوشيد
|
تن به ورع بپوشيد، كوثر جان در آمد
| موقعيت تفسير تفسير كه كشف حجاب است ، آن حقيقتى را سرزد كه محجوب و مستور است و قرآن كه خودنائره نور و بيضاء هر ضوء است نه تنها تفسير را بر نمى تابد، بلكه توضيح هرتفسيرى و كشف هر تاءويلى با اشراق آن ميسور است . آيا سزد كه خورشيد را محجوببدانيم و داعيه پرده براندازى از آن را در سر بپرورانيم ؟غافل از آن كه مفسر، تفسير و بساط انديشه اش اگر بارقه حق در او باشد جلوه قرآنىاست كه دلربايى مى كند. آرى همان گونه كه فرط نور الهى جلوه هاى حضور او را به غيب و ظهور او را به بطونمى كشاند، قرآن نيز كه تجلى اعظم اوست به حكم متكلم خويش در آمده و از شدت حضور وظهور، حكم غيب و بطونى يافته است ، همان گونه كه امام عصر (عليه السلام ) همواره درحضور است و غيب او به انسانها بر مى گردد. تفسير تنها در جايى رخ مى نمايد كه حجابى باشد و چون اين حجاب جز بر خويشتنانسانها نيست ، اين انسان محجوب است كه يك يكاعمال ، و تك تك اخلاق او بسان غشاوه هاى آهنين سويداى وجودش را مى پوشاند؛ آنسان كهانبوه ظلمت يكى پس از ديگرى فائق آمده و آيه (ظلمات بعضها فوق بعض ) (5) رامصداق شده ، شايسته است با ركوب بر فلك جاريه تفسير او را از حضيض لجج غامره درآورده و به اوج انوار آسمانى قرآن رهنمون شد. از اين رو اولين مفسران حقيقى صحائف الهى ، انبياى عظام و اوصياى كرام آنها هستند كه درضوء هدايت الهى ، امتهاى فتاده در جيحون ظلمت را بهساحل نجات هادى بودند و با گستراندن سفره هدايت بساط غوايت را بر چيده و حجابهاىانسانى را به كنارى زدند. در طول تاريخ اسلام بسيار بودند فرزانگانى كه با استضائه از فروغ وحى واستفاده از گوهر كلام ائمه (عليهم السلام ) توانستند راه سعادت را بنمايانند و با كشفغطا از سرا پرده ديدگان قلبها، نمايشى دلپذير ايجاد كنند و مردم را بر كنار اين مائدهالهى دعوت كرده و در نهايت ، لمعه قرآنى بر جانشان بفشانند. گوارايشان باد حشرقرآنى و مبارك باد لبيك رحمانى . ياد كنيم از چهره تابناك عرصه تفسير، حضرت آية الله علامه طباطبايى ، كه با اثرجاودانه خود زرين ورقى در دفتر تفسير نهاده ، تا هم براى گذشتگان باتكميل و تتميم انديشه هايشان فخرى باشد و هم براى آيندگان با جهت دادن و افق روشندر جلوى ديدگان آنها نهادن ، ذخيره اى بوده و بزرگى و عزت بيافريند. به راستى تفسير الميزان توانست زلال معارف قرآنى را در ساغر پيراسته خود بريزدو از خس و خاشاك انديشه هاى حيران و توهمات سرگردان منزه بدارد تا به كام تشنهكامان رسانيده ، صفحه زرين حقيقت را در جان آنان ورق بزند. الميزان با ارائه مسيرى مستقيم و با پيمودن ناهمواريهاى آن طريقى بديع و راهى رفتنىدر مقابل قرآن پژوهان و مفسران گشوده است . منهجى با بهره گيرى از ذخائر فراوانعقل صراح و نقل قراح افق روشن قرآن را نمايانده تا ابواب جنان را با آيات فرقانبگشايد. او اكنون طاير جنت لقاى الهى است كه بر شاخسار آيات الهى ثمره معرفت وبهره محبت مى برد. گوارا باد بر او شراب طهور قرآنى و پر سرور باد آن نفسرحمانى . اكنون بشارت است آنان را كه بر ساحل هدايت نشسته و تشنه كامان حقايق نوين كه برهانفرقانى را در پرتو عرفان قرآنى فرا سوى خود مى نگرند. اكنون نويد سرور استكسانى را كه براى گشودن عرصه هاى مختلف اجتماع نااميد كنجى گزيده و يا بهسراب انديشه هاى واهى پناه برده اند. اكنون چه گواراست سنام معرفت الهى و زلال حقيقت قرآنى را در ساغر تفسير تسنيم مشاهدهكردن و از دست ساقى جواد نوشيدن . اكنون اين آب زندگانى و رباط حيات انسانى استكه از سحاب سمايى و مطر سماوى جارى است . تفسير دهاق تسنيم با خصيصه اى تازه و روشى نو كه از ابداعات مؤ لف مفسراست به خيل عظيم تفاسير قرآنى پيوست ، ليكن بررسى بلنداى شاهق و دامنه وسيع آندر گرو پرواز در ملكوت معنا و غوص در معارف و غور در ارزشهاى آن است ؛ با مرورىاجمالى مى توان به برخى از شاخصهاى روشن آن اشاره كرد. يكم : گر چه اين تفسير هم از نظر اسلوب و هم از نظر ساختار اصلى ، مشرب تفسيرىقيم الميزان را پى مى گيرد، ليكن تفاوتهاى چشمگيرى در هر دو جهت آن مشاهدهمى شود: الف : مؤ لفه اولى و اصلى آن اين است كه جز از منظر قرآن به آيات نگريسته نشود وتار و پود همه علوم و دست مايه هاى مقدمى آن در نظام فكرى قرآن طراحى و معمارى شدهاست و تفسيرى قرآنى محض عرضه شده است . مصنف فرزانه آن مبناى حاكميت مطلقه قرآنبر قرآن و نفى هر نوع حاكميت و ولايت علمى بر قرآن را همواره مد نظر داشته و نوربصر دانسته ، با تمام اعتقاد و باور بر اين اسلوب قرآنى حركت كرده است و اصرارورزيدن و طرح هيچ علمى از علوم را مستقلا در كنار وحى پسنديده ندانسته ضمن اينكهارزشهاى دانشى را فروغ روشن وحى منور كرده است تا هم شمس مضى ء وحى نماياندهشود و هم قمر منير ساير علوم كه در پرتو وحى ضوئى يافته اند را به رخ بكشاند.از اين رهگذر قالبهاى فقهى ، كلامى ، عرفانى و حكمى آن از قلب قرآنى بهره دارد وهرگز نه تنها محدوده هاى تنگ اين علوم وسعت درياى معارف آيات الهى را تحديد نكرده ،بلكه خود نيز از اين قلزم فسيح وسعت يافته و صبغه قرآنى گرفته است . ب : جامع نگرى قرآن در همه عرصه هاى انسانى حقيقت بارز ديگرى است كه در اين تفسيربه گونه اى شفاف نمايانده شده است . هنر قرآن نه تنها اين است كه قداست ارتباط عبدبا مولا را در ميدان عبادت ترسيم مى كند، بلكه مى خواهد تمامى روابط انسانى را عبادىكرده و عبوديت محضه را بر سراسر وجود انسانى حاكم گرداند و اين جز با نفوذ آياتدر زنجيره هاى رشته انسانى اعم از عقيده ، فرهنگ ، اقتصاد، سياست و ساير شاخه هاى آنامكان پذير نيست و در اين تفسير اين بنيان مستحكم قرآنى ظاهر مى شود. قطعا جامعه امروزاسلام با فرهنگ و بينشى فراتر از همه دوران گذشته متوجه خويشتن خويش شده و اسلامآزاد شده از قيدها، بدعتها، تحريفها و نيرنگها را باز شناخته و بهدنبال آن است تا حضور محسوس دين را از خاور انديشه تا باخترعمل بازيابد. ج : يكى از مميزه هاى اصلى اين تفسير تدوين و نگارش آن در زمان تحقق نظام اسلامى وآزادى دين است ؛ فرصتى كه علامه طباطبايى (رحمه الله ) در زمان تاءليف تفسير قيمخود نداشته و اهل نظر، نيزه هاى توهم و تيرهاىتخيل نشان رفته به حقائق علوى معارف عرفانى آن را مشاهده مى كنند. حصارهاى كشيدهشده و ديوارهاى ساخته شده قبل از انقلاب تا حدودقابل توجهى حوزه هاى علميه را نيز در بر گرفته و انديشه هاى آسمانى امام خمينى(رحمه الله ) كه فرا حوزه آن زمان بود اين حصرها را شكست و علوم و معارف غنى اسلامىرا از كنج زندان بدعت و انزواى حبس تحريف ، رهانيده و يك فرصت بىبديل براى مؤ لف مفسر رخ نمود و استاد گرانمايه نيز با ارائه بهترين اسلوب بدونكمترين اضطراب ، معارف مخفى شده الميزان را يكى پس از ديگرى تبيين كرده كه امروزهحوزه علميه با مشاهده بهترين معارف و زيباترين اسلوب ، مشىاصيل خود را بعد از حدود بيست سال تدريس آن استاد فرزانه بازيافته و در آن گامنهاده است ؛ ضمن آن كه الميزان از اين بعد در مسيرتكميل و تتميم خود قرار گرفته ، مى رود تا نصاب جايگاه خويش را به دست آورد. د: از خصايص ارزشمند اين كتاب كه مى تواند از اين رهگذر نيز تكمله اى بر الميزانمحسوب شود اين كه ، طرح مباحث فقهى و تفسير آياتى كه متضمن احكام و حدود الهى است ودر آن تفسير شريف تعرضى بدان نشده در دهاق تسنيم به صورت جامع و مبسوط موردپردازش قرار گرفته كه دو بهره اساسى را به همراه دارد. كه يكى از آن دو مهم وديگرى اهم اس ، نكته مهم آن كه ، با زبان و مشرب تفسيرى علامه (قدس سره ) به اينگونه آيات پرداخته شده كه به حق مى تواند فضاى خالى آن را پر كند و نكته اهم آنكه ، فقه نيز در خدمت قرآن در آيد. امروزه حوزه هاى فقهى اسلام بدون توجه اى بهآياتى كه متضمن احكام و حدود الهى است به بهانه اين كه غالب آيات در صدداصل تشريع است و عموم يا اطلاق ندارد، مسير خود را تنها از منابع سنت ،عقل و اجماع مى پيمايد و از آغاز تا انجام فقه آن طور كه شايسته بود از منبعاصيل دينى كه تاءمين كننده ساير منابع است ، يعنى قرآن طرفى نبسته است و بدون شكاين ضعف عمده اى است كه حوزه هاى فقهى شيعه از آن در غفلت است . از طرفى ايجاد اينفضا و راهبرد قرآن در اركان فقه قطعا فقيه را به افق ديگرى آشنا كرده و آن را بهحقيقت كتاب نزديكتر مى كند و اين ويژگى مهم نقطه آغازى است كه مى تواند منشاءتحولى در آينده فقاهت شيعى بوده ، نفوذ و رسوخ قرآن در اين عرصه را نيز به همراهداشته باشد. دوم : از نشانه هاى بارز اين تفسير گشودن ابواب سپهر معارف و اسرار الهى است ، كهدر قالب نكات و لطايف بديع آورده شده است ، كه از مهمترين ذخاير قرآنىاشتمال بر بطون معانى و خباياى نهايى است كه طبق آن روايت معروف بر چهار مرحلهوصف شده كه البته هر يك از مراحل آن موافق عديده اى دارد: كتاب الله على اءربعةاشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق ... (6) اين كتاب نيز با تاءسىبه اين سخن معصوم (عليه السلام ) سه مرحله ظاهر دارد و تنها مرحله چهارم آن كه مختصبه انبيا و صاحبان اولى دفتر تشريع است به حضرات اقدس آنها احاله شده و سايرموارد نيز از بهره گيرى كلمات همواره بديع آنان به رشته تحرير در آمده است . يكى از جلوه هاى زيباى گذر و تحول زمان شفاف كردن وقايع پيشين است . الميزان صامتگر چه به نوبه خود بسيارى از حقايق را آشكار ساخته و بر مشكلات فراوان علمىفائق آمده اما به اقتضاى محدودى كه دارد پاسخ به تمامى شبهات بعد از خود را بهصورت بالفعل و گويا ندارد و اين الميزان ناطق است كه مى تواند با فراهم آوردنزمينه ها و شكوفا كردن آن ، وى را استنطاق كند و آن را به سخن وا دارد تا از حق خوددفاع كرده و اسرار درون را ظاهر نمايد و بر اوهامباطل بشورد. مؤ لف معظم اين كتاب كه تاءليف نانوشته ديگرى از آن علامه كبير استبه خوبى توانسته اين رسالت را به پايان ببرد و سخنگوى آن باشد و اين نوشتهشاهد اين مدعاست . سوم : با مرورى بر تفاسير و تاريخ آن ، اين واقعيت آشكار مى شود كه هر مفسرى باارائه مشرب خاص به آستان قرآن مى رود و مطابق ظرف خود از آن طرف مى بندد؛ اگركاسه انديشه با كجى و اعوجاج همراه باشد، گر چه قرآن خود صراط مستقيم است ، ليكننصيبت او جز كجى و امت نخواهد بود: (يبغونها عوجا...) (7) و اگر وعاء انديشه مستقيمباشد، استقامت فكرى و عقيدتى ارمغان آن مفسر خواهد بود. امتياز و تفكيك اين دو واقعيتهنگامى ميسور است كه انديشه غير مستقيم شناسايى شود تا انحراف برداشت آن از قرآننيز معلوم گردد. از خصايص زنده تفسير دهان تسنيم تبيين مشربهاى مختلف تفسيرى اعم از كلامى ، حكمى وعرفانى و نظاير آن است كه با بر شمارى نقصهاى جدى برخى از آنها، راه صحيح ومسلك مستقيم فكرى عرضه مى شود تا در سايه آن ، برداشت مستقيم قرآنى نيز عائدگردد. البته اين معنا در تفسير دهاق تسنيم تنها براى خواصاهل نظر و اوحدى اهل بصر روشن مى شود. چهارم : از نكات برجسته اين تفسير تبيين جايگاه هر يك ازثقل اكبر (قرآن ) و ثقل اصغر (روايات ) و نحوه ارتباط آن دو با يكديگر در تفسير قرآناست ؛ مسلكى كه در نوع تفاسير شيعى از اين منظر به آن پرداخته نشده است . استاد مفسر معتقد است هر يك از ثقلين به نوبه خودكامل است ؛ نه در قرآن نقصى است و نه در عترت منقصتى ، بلكه هر يك به نوبه خودتام و صادق و مصدق ديگرى است ؛ زيرا هر دو از يك حقيقت جوشيده و از منبع فيض الهىتراوش كرده است . بنابراين ، توجه به هر كدام ديگرى را به همراه دارد و بى عنايتبه يكى هجر آن ديگر را به دنبال مى آورد. ليكن اين بدان معنا نيست كه عترت نقص قرآنو يا قرآن قصور عترت را ترميم مى كند. از اين رو هماهنگىكامل و تصديق و تاءييد متقابل در ثقلين مشهود است . بايستى قرآن را كه تبيان هر چيزىاست ابتدا با قطع نظر از هر كلام ديگر حتى روايات بازيابى كرد و همه قرآن را در يكآيه خاص ديد و آنگاه تفسير قرآنى محض عرضه شود. البته در اين مرحله به هيچ وجهبراى عقيده ، اخلاق ، احكام ، حجت نخواهد بود؛ زيرا تا عترت وعقل ضميمه قرآن نگردد، نصاب حجيت دينى كامل نمى شود. بر اين اساس ، در اين كتابقبل از توجه به هر علمى و كلامى حتى سخن معصوم (عليه السلام ) مستقيما تنها به آياتالهى نگريسته مى شود تا تفسير قرآن به قرآن محقق گردد سپس به كلام عترت وروايات ائمه (عليهم السلام ) مستقلا در كنار آيات توجه مى شود تا اولا هم در فهم معناىتفسيرى ، مفسر راسختر بينديشد و هم هماهنگى و تصديق دو جانبه را احساس كند. نهآنگونه كه روايات تحميل بر آيات شود و ضمن محدود كردن مفاهيم قرآنى راه را انديشهببندد. لذا بخش قابل توجهى از روايات كه در جهت تعيين مصداق و جرى و تطبيق صادر شده است. نبايد فكر مفسر را به خود در پيچد و از كاوش در مفاهيم بلند آن باز بماند. اين شيوهتفسيرى ضمن تثبيت پايگاه اول معرفتى دينى وثقل اكبر، يعنى قرآن پاسخ صحيح به آن دسته از رواياتى است كه حجيت روايات را درگرو عدم مبانيت با قرآن دانسته و عرضه روايات به قرآن را بدين منظور توصيه مىكند. از اين رهگذر در ذيل مباحث روايى براى ارايه آميختگى و امتزاج انديشه قرآنى و روايىمباحث ارزشمندى با عنوان اشاره به قلم حضرت استاد (دام ظله ) نگارش شده كهبر غناى اين تفسير نيز افزوده است . بديهى است آنچه در پايان ملاك اعتقاد و عمل قرار مى گيرد پيام هماهنگ حقايق قرآنى بامعارف روايى و براهين عقلى است كه اين محصول جدايى ناپذيرىثقل اكبر و اصغر است كه در حديث شريف ثقلين آمده وتفصيل اين قصه در مقدمه و زين مؤ لف حكيم بر اين كتاب در پيش روى خواننده است وهمچنين در مباحث علوم قرآنى تبيين شده است . (8) مناسب است در همين گذر اضافه شود كه يكى از امتيازات بارز اين كتاب اجتماع و طايفهبندى تقريبا همه رواياتى است كه در معنا و فهم آيه مورد بحث كمك مى كند و مى توانددر جهت بر افروختن و گداختن موضوع آيه هدايتى باشند و اين امتياز و برترى ، حتىبر تفاسير روايى ، از نظر اهل نظر دور نيست . پنجم : از برجستگيهاى آموزنده اين تفسير روش اخلاقى طرح مباحث آن است . بدون شك ازنكات مهم قرآنى ، ظهور ادب و اخلاق الهى است كه در كلام و گفتار او تجلى كرده و قرآناز اين رهگذر ماءدبه و جايگاه ادب است . از اين رو از آنجا كه ادب كلام نمايانگر ادب واخلاق متكلم است استاد فرزانه نيز با تخلق به اخلاق قرآن اثر گرانسنگ خود تفسيردهاق تسنيم را مظهر ادب قرآنى قرار داده و با آهنگ ادبى و نزاهتى آن در همهزمينه ها سخن گفته و قلم زده است . لذا به رغم تعرض صريح به مشربها،اقوال و انديشه هاى مختلف عرضه شده و نفى و طرد برخى از آنها با رعايت حريم علم وحرمت عالم حركت كرده كه اين خود نمونه اى بارز از تفسير عملى قرآن است . و براىرهپويان و قرآن پژوهان قطعا نمونه رفتارى بسيار مناسبى خواهد بود. ششم : از جمله امتيازات شايسته اين تفسير آن است كه گرچه اين كتابمحصول تراوشات انديشه بلند و افكار ناب مؤ لف حكيم آن است ، ليكن از اين جهت كهغالب مباحث آن در حوزه هاى درسى و در جمع وسيعى از فضلاى سخت كوش حوزه بوده ازاتقان علمى ويژه برخوردار و قابليتهاى فراوانى را در خود فراهم آورده تا بتواندپاسخگوى نظرات ، شبهات و سئوالات مختلف باشد. از سوى ديگر نيز جمع خاصى ازحاضران درس استاد و محققان ارزشمند با تلاش علمى جدى خود همه مباحث آن را مورد مداقهويژه قرار داده و با حضور در جلسات خصوصى متعدد در محضر استاد (دام ظله ) هم از نظرمحتوا و هم از نظر ساختار ظاهر، غالب مسيرهاى قرآنى و تفسيرى را پيموده اند. لذا ايناثر از اين نظر به نوبه خود در خور توجه شايان است و خوانندگان گرانقدر بايدبا نگرش عميق به آن نگريسته ، با تاءمل در الفاظ، مفاهيم و جملات آن در فراگيرى واستفاده از آن بكوشند. در همين جا مركز نشر اسراء از همه كسانى كه در تعالى و شكوفايى اين اثرجاويدان و صالح باقى تلاش كرده اند، به ويژه محققان ، دانش پژوهان و صاحب نظرانگروه تفسير مركز تحقيقاتى اسراءكمال تقدير و سپاس را دارد و بهترين عطيه الهى ، يعنى حشر با قرآن در همه نشئاتهستى را براى آنها آرزو مى كند. هفتم : ويژگيهاى ديگر اين تفسير قويم در اين مقالتمجمل نمى گنجد. تنها ذهن وقاد و ژرف نگر است كه با غواصى در بحر معارف آن ، مرجانجان و لؤ لؤ دل مى يابد؛ اما به عنوان تذكر چند مورد را يادآورى مى كند: الف : اين كتاب واجد دو ضميمه ارزشمند در صنعت تدوين استاول اين كه : متن اين كتاب به رغم اتقان و استحكام مطالب سعى شده به زبان فارسىروان با واژگان آشنا نگاشته شود تا زمينه بهره ورى بيشتر از آن فراهم آيد. دوم اينكه عبارات ، معانى و مضامين آن از ثقل و وزانت خاصى برخوردار است بنابراين ، نهسادگى و روان بودن عبارت موجب آن مى شود كه گمان شود اين كتاب در سطح ابتدايىيا متوسط نگارش يافته و نه صلابت و برهانى بودن محتوا موجب اين توهم مى گرددكه سنگينى مطلب مانع از دستيابى به مضامين والاى تفسيرى آن است . ب : در اين تفسير سيره بر آن است كه براى هر يك از آيات قرآنى ،فصل جدايى از بحث تدوين شود تا هم جايگاه علمى و عملى آن آيه در قرآن امتياز يابد وهم سهولت دسترسى به مضمون آيه خاص امكان پذير باشد. البته در مواردى كهپيوستگى دو يا چند آيه مانع تفكيك باشد آيات مزبور با هم ذكر و تفسير مى شود. ج : گر چه بحثهاى دامنه دار ادبى و لغوى منشاء نكات بديع و مبداء لطايف دلپذيرىاست ، ليكن شرح و بسط وسيع آن خارج از طور بحث بوده و جز حد لازم و ضرورى كهراهگشا بوده ، از آن احتراز شده است . د: قرآن كه مشتمل بر الفاظ پر مغز و عبارات سراسر نغز است ، هر يك از كلمات و جملاتآن حامل بار معنوى فراوان و هر يك از آيات آن حاوى توانهاى وافر معرفتى است و چهبسيار است واژگان قرآنى كه در هيچ يك از فرهنگهاى رايج جهانمعادل ندارد و حتى زبان فارسى كه نزديكى فراوانى نسبت به فرهنگ عربى دارد نيزقدرت معادل سازى براى واژگان قرآنى ندارد. از اين جهت بود كه استاد مفسر (دام ظله )گزيده تفسير را به جاى ترجمه انتخاب فرموده كهقبل از تفسير آيه ، خلاصه مباحث تفسيرى به صورت فشرده فراهم آمده و نشانه جهتگيرى و ساختار تفسيرى و انديشه آن مفسر است . سر نامگذارى به دهاق تسنيم خداى سبحان كه عالم و آدم را آفريده و مى پروراند و هر مربوبى را بهكمال لايق آن سوق مى دهد، براى انسان نيز كه آميزه زيبايى از خاك تيره و روح خداست ،افزون بر ارزاق مادى ، بهره هاى روحى و معنوى قرار داده و براى سير معنوى و سلوكروحانى وى صراط مستقيم دين را ترسيم كرده و سلوك صراط را راه دستيابى به بهشتتن (جنات تجرى من تحتها الانهار) (9) و جنت جان (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) (10)قرار داده است و چون آدميان در سير و سلوك خويش متفاوتند بهره هاى بهشتى آنان نيزگوناگون است ؛ برخى همانند ابرار از شراب گواراى رحيق مختوم سيراب مىشوند كه مهر مشكين صيانت از باطل بر آن نهاده شده و از گزند هر آلودگى منزه است وبهره مقربان ، شراب چشمه تسنيم كه قراح محض و صراحى ناب است مى باشد و اينحديث از رسول ختمى مرتبت نقل است كه فرمود: تسنيم اءشرف شراب فى الجنةيشربه محمد و آل محمد و يمزج لاءصحاب اليمين و لسائراءهل الجنة (11) كه ساقى آن ذات اقدس اله است : (و سقاهم ربهم شرابا طهورا)(12) و ساغر آن حقيقت نفيس معرفت و محبت به اوست : ان الاءبرار لفى نعيم ...يسقون من رحيق مختوم ختامه مسك و فى ذلك فلينافس المتنافسون و من مزاجه من تسنيم عينايشرب بها المقربون (13) چشمه تسنيم ينبوع اعلايى است كه شراب طهور ويژه مقربان الهى از آن مى جوشد و همهارزش رحيق مختوم (شراب ابرار) بر اثر آميزه اى است كه از چشمه تسنيم دارد واز آن جا كه اعتبار همه دانشها و از جمله حكمت ، ره آورد هماهنگى با قرآن كريم است ، مفسرحكيم (مد ظله العالى ) با الهام از اين معرفت قرآنى ، اثر فلسفى خود، شرح حكمتمتعاليه را رحيق مختوم و اثر پر بهاى تفسير خويش را دهاق تسنيم نامنهاده است . گرچه براى سهولت در تعبير، به تسنيم ناميده مى شود. دهاق تسنيم جام مالامال و پياپى شراب خالص توليد و وحدت ناب است و آن رااز ساقى جواد خواستن و از ولاى الوهى سرمست شدن گواراست . از آن جا كه اين تفسير تشنگان چشمه توحيد را با قدحهاى لبريز و پياپى معرفتى خودسيراب مى كند و شراب مشابه و اكل متشابه آن جنت عدن را به ياد مى آورد به حقشايسته است آن را دهاق تسنيم بناميم كه اسم ظهور مسما و تجلى حقيقت آن است . اللهم اسقنى من الرحيق المختوم الذى ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون اللهماسقنى من تسنيم عينا يشرب بها المقربون . (14) مركز نشر اسراء بزرگترين فخر خود را انتشار اين اثر جاودانه و بىبديل دانسته ، خداوند متعالى را شاكر است كه توفيق انتشار چنين تفسيرى را از ولىتوفيق كسب كرده است . اين مركز اميد وافر و رجاء واثق از درگاه بى چون و منت الهى داردكه با استمرار، دوام و پايدارى حيات و صحت آن مفسر بزرگ اين دوره عظيم تفسيرقرآنى كامل شود و اين حقيقت ارزشمند را به جهانيان اعلام كند كه سالكان كوى قرآن وواصلان به حقيقت ناب آن ، تنها كسانى هستند كه در پرتو ولايت عترت (عليهم السلام )و تمسك به حبل متين و عروه وثقاى امامت فاتحان قله رفيع معارف سامى آن باشند. آرى در تاريخ سراسر افتخار تشيع ، حكيمان ، فقيهان ، مفسران ، محدثان شيعى باتحمل شديدترين دشواريها، اسلام عزيز را با همه وجود خود حفظ كرده تا نوبت بهشخصيت منحصر به فرد عصر خود و يكتاى ميدان ولايت ، حضرت آية الله العظمى امامخمينى (قدس سره ) رسيد كه او با ايثار و نثار صدها هزار شهيد و جانباز و آزاده ، نظامجمهورى اسلامى ايران را بنيان نهاد و مى رود تا سروش آسمانى و نداى غيبى اسلامعزيز را به گوش جهانيان و كوثر زلال آن را به لبان تشنه وجمال دلپذير آن را به چشمان منتظر آنها برساند. اكنون اين تفسير در شرايطى به طبع و نشر مى رسد كه نظام مقدس اسلامى در سايهرهبرى حكيمانه و داهيانه مقام معظم رهبرى جمهورى اسلامى ايران ، حضرت آية الله خامنهاى (دام ظله ) به حيات پربار و بالنده خود ادامه مى دهد؛ رهبرى كه خود پرچمدار حركتعظيم قرآنى در بين امت اسلامى است . اين مركز از ولى عزيز، ايام عزت و پايدارى آنرهبر خردمند و اين نظام مقدس الهى و موفقيت دولت و ملت بزرگوار را مسئلت دارد. بارالها! بهترين درودها و تحيات خود را بر ارواح تابناك انبيا و اوصياى آنان مخصوصانبى خاتم و اوصياى كرام آن حضرت نازل بفرما. بارالها! برترين رحمت و غفران خود را بر ارواح همه نامداران و بى نشانهاى خطه علم وشهادت به ويژه امام راحل خمينى كبير (رحمه الله )نازل بفرما. بارالها! به ملت و امت وفادار اسلام و ايران عزيز سياست و سعادت و حشر با اولياىالهى و قرآن كريم را مرحمت بفرما. بارالها! همه بركات آسمانى و زمينى در پرتو ذات مقدس صاحب الزمان(عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است ؛ تشنگان حضور و شيفتگان ظهورش مشتاقانه بافراگيرى فرهنگ قرآن و عترت و عمل به آنها و انتشار آن ، طلعت رويش را انتظار مىكشند. بارالها! همه امت اسلام و نظام مقدس و همچنين رهبرى معظم آن رامشمول دعاهاى خير آن حضرت قرار داده و وعده ظهورش را منجز بفرما. ناشر پيشگفتار مفسر فصل يكم : زبان قرآن كريم بسم الله الرحمن الرحيم قرآن كريم كتاب هدايت همه انسانها در همه اعصار است ؛ پهنه زمين و گستره زمان حوزهنورافشانى خورشيد هماره تابان قرآن كريم است . نور هدايت قرآن تا آن جا كه مرزبشريت است مى تابد: (و ما هى الا ذكرى للبشر) (15)، (و ما هو الا ذكر للعالمين )(16) و اختصاصى به عصرى يا اقليمى مخصوص و يا نژادى ويژه ندارد. خداى سبحان در تبيين قلمرو رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (و مااءرسلناك الا كافة للناس ) (17). بنابراين ، رسالت آن حضرت جهانشمول و ابدى ، و كتاب او جهانى و جاودانه و قوم او نيزهمه افراد بشرند، نه گروهى از مردم حجاز. قلمرو انذار پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نيز، گستره عالمين و همه افراد بشر معرفى شده است : تباركالذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا ، (18) (نذيرا للبشر)(19) كتابى كه براى هدايت همگان تنزل يافته و از نظر وسعت حوزه رهنمود جهانشمول است ، بايد از دو ويژگى برخوردار باشد: 1 به زبانى جهانى سخن بگويد تا همگان از معارف آن بهره مند باشند و هيچ كسبهانه نارسايى زبان و بيگانگى با فرهنگ آن را خار راه خود نبيند و از پيمودن صراطسعادت بخش آن باز نايستد. 2 محتوايش براى همگان مفيد و سودمند بوده ، احدى از آن بى نياز نباشد؛ همانند آبى كهعامل حيات همه زندگان است و هيچ موجود زنده اى در هيچ عصر و مصرى از آن بى نياز نيست. زبان جهانى فطرت در اين مقال ، سخن درباره ويژگى نخست ، يعنى جهانى بودن زبان قرآن است . در فهممعارف قرآن كريم نه بهره مندى از فرهنگى خاص شرط است ، تا بدون آننيل به اسرار قرآنى ميسور نباشد و نه تمدن ويژه اى مانع ، تا انسانها با داشتن آنمدنيت مخصوص از لطايف قرآنى محروم باشند و يگانه زبانى كهعامل هماهنگى جهان گسترده بشرى است ، زبان فطرت است كه فرهنگ عمومى ومشترك همه انسانها در همه اعصار و امصار است و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهره منداست و هيچ فردى نمى تواند بهانه بيگانگى با آن را در سر بپروراند و دستتطاول تاريخ به دامان پاك و پايه هاى استوار آن نمى رسد، كه خداى فطرت آفرينآن را از هر گزندى مصون داشته است : فاءقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التىفطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم (20) مراد ما از زبان قرآن در اين مقال ، لغت و ادبيات نيست ؛ زيرا روشن است كهمعارف قرآن كريم در چهره لغت و ادبيات عربى بر انسانها نمودار گشته است و غيرعرب زبانان ، پيش از فراگيرى زبان و ادبيات عربى با لغت قرآن كريم نا آشنايند. مراد ما از زبان قرآن و مردمى بودن آن ، سخن گفتن به فرهنگ مشترك مردم است . انسانهاگرچه در لغت و ادبيات از يكديگر بيگانه اند و در فرهنگهاى قومى و اقليمى نيز باهم اشتراكى ندارند، اما در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذيراست ، با هم مشتركند و قرآن كريم با همين فرهنگ با انسانها سخن مى گويد، مخاطب آنفطرت انسانهاست و رسالت آن شكوفا كردن فطرتهاست و از اين رو زبانش براىهمگان آشنا و فهمش ميسور عموم بشر است . جهانى بودن زبان قرآن كريم و اشتراك فرهنگ آن ، در چهره اجتماع دلپذير سلمانفارسى ، صهيب رومى ، بلال حبشى ، اويس قرنى و عمار و ابوذر حجازى در ساحت قدسپيامبر جهانى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم كه شعار اءرسلتالى الاءبيض و الاءسود و الاءحمر (21) او شهره آفاق شد، متجلى است ؛ زيرا درپيشگاه وحى و رسالت كه ظهور تام وحدت خداى سبحان است ، كثرت صورت محكوم وحدت سيرت است و تعدد زبان ، نژاد، اقليم ، عادات و آداب و ديگرعوامل گوناگون بيرونى مقهور اتحاد فطرت درونى است . عمومى بودن فهم قرآن و ميسور بودن ادراك معارفش براى همگان در آياتى چند تبيينشده است ؛ مانند: 1 يا اءهل الكتاب قد جاء كم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفوعن كثير قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين (22) 2 يا اءيها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا (23) 3 فامنوا بالله و رسوله و النور الذى اءنزلنا (24) 4 فالذين امنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذىاءنزل معه اءولئك هم المفلحون (25) در اين آيات ، از قرآن كريم به نور، كتاب مبين (روشن وروشنگر)(26) برهان (نور سپيد و درخشان ) تعبير شده است . گرچه نوردرجات و مراتب مختلفى دارد و برخى چشمها از ديدن درجات شديد آن محروم است ، اما هيچكس نمى تواند تيره بودن نور يا عجز از شهوداصل آن را ادعا كند. خداى سبحان كه نور آسمانها و زمين است : (الله نور السموات و الاءرض ) (27)، براىهدايت انسانها نورى ويژه آفريده كه هم خود روشن است و در سراسر آن هيچ نقطه مبهم وزاويه تاريكى يافت نمى شود و براى ديدن آن نيازى به نورى ديگر نيست و همروشنگر زندگى انسانها در بخشهاى گوناگون عقيده ، اخلاق وعمل است . از ويژگيهاى ممتاز نور آن است كه هم ذاتا روشن است و هم روشنگر چيزهاىديگر (الظاهر بذاته و المظهر لغيره ) و هم بى نياز از غير است ؛ زيرا هر چيز را بايددر پرتو نور ديد، اما نور با چيزى ديگر ديده نمى شود، بلكه خودش ديده مى شود. قرآن كريم نيز نه در محدوده خود مشتمل بر مطلبى پيچيده ، تيره و معما گونه است و نهدر تبيين حقايق جهان هستى و ترسيم صراط سعادت انسانها گنگ ، مبهم ، تاريك و نيازمندبه غير است . 5 و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين (28). قرآن كريم تبيان (بيانگر) همه معارف ضرورى و سودمند براى بشر و عهده داربيان همه معارف و احكام هدايتگر، سعادت بخش و سيادت آفرين جوامع انسانى است و چنينكتابى حتما در تبيين ره آورد خود بين و روشن است ، نه مبهم ومجمل و نيازمند به روشنگر؛ زيرا كتاب مبهم كه قادر برحل معانى و تفسير مطالب خود نيست ، هرگز توان تبيين معارف سعادت بخش را ندارد. ازاين جهت قرآن كريم نسبت به محدوده داخلى خود بين و نسبت به بيرون از خويشمبين است . 6 اءفلا يتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها (29). دعوت و ترغيب همهانسانها به تدبر در قرآن كريم و توبيخ آنها بر نينديشيدن در آيات قرآنى ، شاهدگويايى است بر جهانى بودن زبان قرآن و فراگير بودن فهم معارف آن ؛ زيرا اگرقرآن با فرهنگ ويژه برخى انسانها سخن مى گفت ، دعوت همگان به تدبر در آيات آنلغو بود. 7 قل لئن اجتمعت الانس و الجن على اءن ياءتوابمثل هذا القران لا ياءتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (30). تحدى(مبارزه طلبى ) قرآن كريم ، هم جهانى است ، چنانكه از اين آيه كريمه بر مىآيد، و هم جاودانه ، و لازمه جهانى بودن تحدى قرآن كريم آن است كه فهمش درتوان همگان باشد؛ زيرا اين تحدى تنها در محور لغت ، ادبيات ، فصاحت و بلاغت نيستتا مخاطبان آن ، تنها عرب زبانان و آشنايان به ادب عربى باشند، بلكه ناظر بهمحتوا و فرهنگ خاص آن نيز هست . اعتراف جهانيان به عجز از آفريدن اثرى همانند قرآن ، در صورتى سودمند است كهمحتواى قرآن براى آنان قابل فهم باشد و گرنه دعوت به آوردن همانند، براى كتابىكه گروه كثيرى از انسانها زبان ويژه آن را نمى فهمند، كارى لغو و غير حكيمانه است . تذكر: 1 سخن گفتن قرآن كريم به زبان فطرت انسانها و عمومى بودن فهم آن بدنمعنا نيست كه بهره همگان از اين كتاب الهى يكسان است . معارف قرآنى مراتب فراوانىدارد و هر مرتبه آن ، بهره گروهى خاص است : كتاب الله عزوجل على اءربعة اءشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق . فالعبارة للعوام والاشارة للخواص و اللطائف للاءولياء و الحقائق للاءنبياء (31). هر كس به ميزاناستعداد خود از قرآن بهره مى برد تا به مقام مكنون آن منتهى شود كه تنهاپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام ) به آن راهدارند. 2 قرآن كريم گرچه كتابى جهانى و جاودانه است و اختصاصى به عصر يا منطقهياگروهى خاص ندارد؛ اما همگان توفيق بهره گيرى از آن را ندارند. گناه و تبهكارى ، الحاد و تقليد باطل از گذشتگانقفل قلب آدمى است و انسان را از تدبر در معارف و اسرار قرآن باز مى دارد: اءفلايتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها (32)؛ معارف قرآنى دردل بسته نفوذ نمى كند؛ اما كسانى كه فطرت خويش را حفظ كرده باشند، چه مانند صهيباز روم آمده باشند و يا مانند سلمان از ايران و يا مانندبلال از حبشه و يا همانند عمار و ابوذر از سرزمين حجاز برخاسته باشند، همه در برابراين كتاب الهى يكسانند؛ زيرا قرآن كريم اختصاصى به اقليم يا نژاد خاصى ندارد،بلكه شفاى دردهاى روحى و عامل هدايت و رحمت براى همه انسانهاست : يا اءيها الناس قدجاء تكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤ منين (33) غرض آن كه ، هدايت قرآن بالاصاله عمومى است و آياتى مانند: ذلك الكتاب لا ريبفيه هدى للمتقين (34)، (انما اءنت منذر من يخشيها) (35)،(لينذر من كان حيا) (36)نيز ناظر به اختصاص دعوت قرآن به پارسايان ،اهل خشيت و زنده دلان نيست ؛ بلكه ناظر به بهره ورى از قرآن و مانند آن است ؛ پس در عينآن كه قرآن براى هدايت همگان است ، تنها انسانهاى پارسا و بيداردل از آن بيمناك مى شوند و از اين رو در كنار (انما اءنت منذر من يخشيها) (37) سخن از (وتنذر به قوما لدا) (38) و جهانى بودن اصل انذار دارد؛ زيرا قرآن به عنوان(للعالمين نذيرا) (39) نازل شد و كسانى كه از انذار بهره مى برند بيدار دلان خداترسند و كسانى كه از آن پند نمى گيرند و به سوء عاقبت گرفتار ومشمول وعيدهاى الهى مى شوند افراد لدود و لجوجند و مطالب فوق از آياتى كه بهنمونه هاى آنها اشاره شد استفاده مى شود. يكى از دستمايه هاى لازم براى استفاده از قرآن ، فطرتى است كه به تيرگى گناهآلوده نشده باشد. حتى يك دانشمند مادى نيز اگر فطرت توحيدى خود را با تبهكارىنيالوده باشد، مى تواند از هدايت قرآن بهره مند شود؛ اما اگر نور فطرت خود را باعناد ملحدانه خاموش كرده باشد از قرآن بهره نمى برد؛ زيرا با اسطوره پنداشتن قرآندرباره آن نمى انديشد. 3 چون قرآن نسبت به تفهيم فرهنگ فطرت رسالت ويژه دارد، پس هيچ يك از داوريهاىافراطى ها يا تفريطى ها درباره آن راست نيست ؛ گروهى براى انحصار حجيت در روايت وروى گردانى از قرآن ، آن را بى زبان و ابكم پنداشتند و جز الغار و معماهاى غير مفهومچيزى براى آن قائل نبودند، عده اى زبان آن را رمز محض به معارف باطنى پنداشتند كهغير از اوحدى مرتاض احدى به آن دسترسى ندارد و گروهى نيز بهابتذال گراييده ، صرف دانستن عربى را براى فهم قرآن كافى انگاشتند و افرادىعادى را براى فهم معانى قرآن صالح پنداشتند و نياز به علم تفسير را انكار كردند؛همه اين اوهام منسوج ، منسوخ است . 4 عمومى بودن فهم قرآن و ميسور بودن درك معارفش براى همگان ، بدين معنا نيست كههر كس ، گر چه با قواعد ادبيات عرب آشنا نباشد و گر چه از علوم پايه ديگر كه درفهم قرآن دخيل است ، آگاه نباشد، حق تدبر در مفاهيم قرآنى و استنباط از قرآن را دارد وسرانجام به نتيجه استنباط خويش مى تواند استناد و احتجاج كند؛ بلكه بدين معناست كهاگر كسى به قواعد ادبيات عرب و ساير علوم پايه مؤ ثر در فهم قرآن آگاه بود حقتدبر در مفاهيم آن را دارد و مى تواند به حاصل استنباط خود استناد و احتجاج كند. شيوه هاى تبيين معارف در قرآن خداى سبحان رسالتهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را تلاوت آيات برمردم ، تعليم كتاب و حكمت به انسانها و تزكيه نفوس آنان معرفى مى كند: هو الذىبعث فى الاءميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و... (40) و جامع همه اين رسالتها، دعوت به سوى خدا است كه سر لوحهبرنامه همه انبياى الهى است و روشهاى آن در قرآن كريم تبيين شده است : ادع الىسبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى اءحسن (41) خداى سبحانكه شيوه هاى گوناگون دعوت را به رسول خدا آموخت ، خود نيز در تبيين و تفهيم معارفقرآنى آن را به كار گرفت . سر استفاده از روشهاى گوناگون در دعوت و تعليم ، آن است كه انسانها گرچه ازفرهنگ مشترك فطرى برخوردارند، ليكن در هوشمندى و مراتب فهم يكسان نيستند و بهتعبير برخى روايات همانند معادن طلا و نقره متفاوتند: الناس معادن كمعادن الذهب والفضة (42)؛ برخى از مخاطبان قرآن كريم انسانهاى ساده انديش و برخى حكيمانفرزانه و ژرف انديشان باريك بينند . از اين رو، لازم است كتاب جهان شمول الهى ، معارف فطرى را با روشهاى متفاوت و درسطوح گوناگون تبيين كند تا ژرف انديشان محقق به بهانهنازل بودن مطالب وحى خود را بى نياز از آن نپندارند و ساده انديشان مقلد نيز بهدستاويز پيچيدگى معارف آن ، خود را محروم نبينند . بر اين اساس ، قرآن كريم نه تنهااز راه حكمت ، موعظه و جدال احسن ره آورد خويش را ارائه كرده است ، بلكه بسيارى ازمعارف خود را در چهره مثل نمودار ساخته و از راهتمثيل آنها را تنزل داده است تا براى شاردان و مبتديان تعليم ، و براى محققان وخردپيشگان تاءييد، و در نتيجه فهمش ميسور همگان باشد . شيوه جمع ميان حكمت ، موعظه و جدال احسن از يك سو وتمثيل و تشبيه و نقل داستان از سوى ديگر در دعوت و تعليم ، از ويژگيهاى كتاب الهىاست و در هيچ يك از كتب علوم عقلى و نقلى كه مؤ لفان و مصفان آنها تنها به ارائه براهينصرف و استدلال محض عقلى يا نقلى بسنده مى كنندتداول ندارد . غرض آن كه ، قرآن كريم افزون بر آن كه براى نوع معارف خود برهان اقامه مى كندبراى عمومى كردن فهم آنها مثل نيز مى زند: و لقد ضربنا للناس فى هذا القران منكل مثل لعلهم يتذكرون (43)؛ چنانكه توحيد را گاهى در چهره برهان تمانع عرضه مى كند؛ برهانى كه حكيمان و متكلمان ، آن را به عنوان پيام وزين و سنگين تلقىمى كنند و در فهم كيفيت تقرير تلازم مقدم و تالى و بطلان تالى آن قياس اختلاف دارندو گاهى در لباس مثلى ساده كه هر امى درس ناخوانده اى توان فهم آن را دارد . توضيح آن كه ، برهان تمانع در قرآن كريم در قالب قياسى استثنايى تبيين شده استكه قضيه شرطيه و مجموع مقدم و تالى آن در سوره انبياء آمده است : ( لو كان فيهما الهةالا الله لفسدتا ...) (44) و قضيه حملية و بطلان تالى آن در سوره ملك : ما ترىفى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطورَ ثم ارجع البصر كرتينينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير (45)
|
|
|
|
|
|
|
|