|
|
|
|
|
|
بيان مطلب اين كه ، بر اساس توحيد افعالى و ربوبيت مطلق خداى سبحاناعمال صالح و سعى مشكور بندگان صالح خداوند، چيزى جز ظهور و تجلىفعل خدا نيست و شكر و حمد نسبت به آن در حقيقت حمد و شكر در برابرفعل خداست . از سوى ديگر شكر خدا از سعى انسانها و حمد او از مقام آنان ، خود نعمتى ازنعمتهاى الهى است كه در برابر آن نيز، حمد و شكر لازم است . پس كسى كه به ديدابتدايى مشكور و محمود خداست ، به ديد نهايى بايد به خاطر مشكور و محمود خدا بودن ،خدا را ستايش كند و سپاس گويد . از اين رو بهشتيان در برابر نعمتهاى بهشتى (كهشكر عملى خداى سبحان از سعى آنان است ) خدا را حمد مى كنند ... و قالوا الحمد للهالذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا اءن هدانا الله لقد جائترسل ربنا بالحق و نودوا اءن تلكم الجنة اءورثتموها بما كنتم تعملون (693) .توفيق يارى دين خدا (در دنيا) و پاداش اخروى آن (در آخرت ) هر دو، رحمت و نعمتى از جانبخداى سبحان است و عبد شاكر، خدا را بر هر دو نعمت سپاس مى گزارد: له الحمد فىالاءولى و الاخرة . (694) 6 حمد بهشتيان بهشتيان كه جز به اذن ذات اقدس الهى سخن نمى گويند: لا يتكلمون الا من اءذن لهالرحمن و قال صوابا (695) همواره به ياد نعمتهاى الهى هستند و به حمد و شكر اوزبان مى گشايند . قرآن كريم در تبيين اوصافاهل بهشت در آياتى چند، از حمد مكرر آنان در برابر نعمتهاى الهى ياد مى كند: الف : در برابر تطهير دلهايشان از كينه ، كه از بهترين نعمتهاى معنوى است و جرياننهرهاى بهشتى كه از نعم ظاهرى است و بدون وحى و تنها با تكيه برعقل راهيابى به آن هرگز ميسور نيست ، خدا را حمد مى كنند . خداوندى كه هم نعمت سنگينوحى و رسالت و تشريع را به بشر ارزانى داشت (هدايت تشريعى ) و هم نعمت توفيقمعرفت و عمل را عطا كرد (هدايت تكوينى ): و نزعنا ما فى صدورهم منغل تجرى من تحتهم الاءنهار و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا اءنهدانا الله . (696) ب : از صدق وعده الهى و نعمتهاى بهشتى ، كه شكر عملى خداوند در برابر كار آنان است، سخن گفته ، خدايى را حمد مى كنند كه زمين بهشت را به آنان سپرد تا در هر نقطه اى ازآن بخواهند ماءوى گزينند و قالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده و اءورثنا الاءرضالاءرض نتبواء من الجنة حيث نشاء فنعم اءجر العالمين (697) ج : خداى را بر زدودن هر گونه اندوهى از دلهايشان سپاس مى گويند: و قالوا الحمدلله الذى اءذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور (698) د: آخرين سخن اهل بهشت نيز حمد و سپاس پروردگار جهان است : دعواهم فيها سبحانكاللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم اءن الحمدلله رب العالمين (699) سر حمد مكرر بهشتيان اين است كه عوامل و موجبات حمد ( كه حد وسط براهين اثبات حمدبراى خداى سبحان قرار گرفت )، مانند جامع كمالات بودن ، ربوبيت مطلق و انعام و رحمت خدا بر بندگان ، همگى در بهشت ظهور و تجلى روشن وفراگيرترى دارد . 7 حامدان و مسبحان خدا بر اساس آيه و ان من شى ء الا يسبح بحمده ... (700) حمد و تسبيح اختصاص بهمتنعمان ندارد، بلكه خود نعمتها نيز مسبح و حامد خدايند؛ چنانكه حمد حامدان ، تسبيح مسبحانو ذكر ذاكران نيز حامد، مسبح و ذاكر خدايند؛ زيرا همه اينها مصداق و زير پوشش عنوانشى ءاند، و هر شيئى ، حامد و مسبح خداست ، برخى ازاهل معرفت گفته اند: حمد مراتبى دارد و ظاهرترين مراتب آن ، مرتبهافعال الهى و نيز اسماء فعلى خداوند است كه متعلق آن اسماء، مرتبهفعل است ؛ حمد در مرتبه صفات الهى و اسمائى كه متعلق آنها اوصاف است مدح خواهدبود و حمد اصطلاحى نيست .... حمد متعلق به خود ذات واجب حمد خود حمد است ؛ يعنى وصفبه تمام هستى خود موصوف خويش را ثنا مى گويد و ذات خود را كه عين ذات موصوفاست مى ستايد . (701) 8 جايگاه توحيد ربوبى و براهين آن مدار تبليغ پيامبران و محور درگيرى آنان با دشمنان توحيد ربوبى استبرخى از معارف دينى كه از مقوله جهان بينى است ، تنها ثمره علمى دارد، اما برخىديگر داراى ثمره عملى است . اعتقاد به وجود واجب الوجود و توحيد خالقيت از قسم اول است . از اين رو وثنيين حجاز از پذيرش توحيد خالقى ابايى نداشتند .آنان مى گفتند: جهان را الله آفريده ، ولى پس از آفرينش ، با آن كارى ندارد وانسان نيز در مقابل او پاسخگو نيست . آنان گرچه ربوبيت مطلق خدا را نسبت به مجموعجهان مى پذيرفتند (702)، اما ربوبيت جزئى ، مانند رب الانسان و ربالاءرض را نمى پذيرفتند و آن را به بتها، ستارگان و يا قديسان بشر نسبت مىدادند و براى آنها مظاهر و مجسمه هايى مى ساختند و براى دستيابى به شفاعتشان ،مظاهر آنها را مى پرستيدند . بنابراين ، پذيرش خالقيت و ربوبيت مطلق خداى سبحان نسبت به جهان هستى آسان است ،اما پذيرش ربوبيت جزئى است كه انسان را در برابر رب خودمسئول مى كند و سخن پيامبران اين بود كه انسان در برابر خداى خالقمسئول است و بايد از او اطاعت كند و آن كه خالق است ، همو مى پروراند . قرآن كريم نيز توحيد ربوبى را با دو برهان ثابت مى كند: برهان يكم : بر اساس تحليلى عقلى ، ربوبيت گونه اى از خلقت است وپذيرش خالقيت خدا در حقيقت همان قبول ربوبيت اوست . بيان مطلب اين كه ، ربوبيت در واقع همان ايجاد روابط بينمستكمل و كمال است ؛ پروراندن ، چيزى جز اعطاىكمال و وصف به موصوف نيست ؛ مثلا، پروراندن درخت ، چيزى جز رشد دادن و بهبارنشاندن آن نيست . همان طور كه پروراندن انسان از نظر جسمى همان اعطاى كمالاتبدنى به اوست و رب كسى كه روابط بين كمالات و مستكملها را مى آفريند وكمال را به مستكمل و مستعد عطا مى كند و چون خالق فقط الله است پس رب نيزتنها اوست . از اين رو قرآن به شيوه احسن ، براى احتجاج بر ربوبيت ، درباره خالقيت خداى سبحاناز مشركان اقرار مى گيرد . مشركان كه ربوبيت جزئى را منكر بودند، مى گفتند خداوندبه ما چيزى نمى دهد تا او را عبادت كنيم و در برابر اومسئول باشيم و تنها خود را در برابر بتها، كه آنها را ارباب جزئى مى پنداشتند،مسئول مى دانستند و آنها را مى پرستيدند . (703) برهان دوم اين كه بين خالقيت و ربوبيت تلازم است ؛ يعنى لزوما آفريدگار است كه مىتواند پروردگار باشد . آن كه خالق چيزى نيست از سازمان هستى آن بى خبر است وقدرت تدبير و پرورش آن را نيز ندارد؛ پس تنها خالق جهان هستى رب آن است . پرورش دهنده هر چيز بايد به همه اسرار درونى آن آگاه باشد، آنچه اين شى ء با آنمرتبط است را بشناسد و توان ايجاد پيوندهاى لازم را نيز داشته باشد و چنين آگاهى باخالقيت ملازم است ؛ زيرا تنها خالق است كه مطلوب هر شى ء و ارتباط و هماهنگى ياناسازگارى آن را با ساير موجودات مى داند. از اين رو قرآن كريم مى فرمايد: تدبيرو پرورش جهان فقط صفت آفريدگار است : ربنا الذى اءعطىكل شى ء خلقه ثم هدى (704) قرآن كريم به شيوه جدال احسن با تكيه بر خالقيت خداى سبحان ، كه مورد پذيرشمشركان بود، ربوبيت خداوند را اثبات مى كند . بنابراين ، ربوبيت با دو تحليل به خالقيت بر مى گردد و آيات خلقت با همين دوتقرير سند اثبات ربوبيت است . با اثبات توحيد ربوبى ، توحيد عبادى نيز ثابت مى شود؛ اگر جز خدا ربى براىعالم نيست ، جز او معبودى هم وجود ندارد؛ زيرا اگر منشاء عبادت ، هراس از ضرر و تركتدبير و انعام ، يا طمع و شوق دريافت عطا باشد، تنها نسبت به پرورنده و مبداءتدبير رواست ؛ چنانكه اگر منشاء آن ، شوق ديدار معبود باشد، باز درباره منعم و مبداءكمال ، صادق است . بحث روايى 1 جايگاه تحميد خداى سبحان عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اءول من يدعى الى الجنة الحمادون الذين يحمدون الله فى السراء و الضراء (705) لو اءن الدنيا كلها لقمة واحدة فاءكلها العبد المسلم ، ثمقال : الحمد لله لكان قوله ذلك ، خيرا من الدنيا و ما فيها (706) اشاره : سر برترى تحميد از دنيا و متاع آن ، اين است كه تحميد راستين از كلم طيبمحسوب مى گردد و هر چه كلم طيب بود به طرف خداى منزه از جهت و حيز صعود مى كند وهر چه به طرف خداوند بالا رفت ، عنداللهى مى شود و هر چه عنداللهى شد از گزندزوال مصون است : ما عندكم ينفد و ما عند الله باق (707) در نتيجه چيزى كهباقى و ابدى است از چيزى كه محدود و زودگذر است حتما بهتر خواهد بود . از اين رو حمدمؤ من بهتر از دنياى زودگذرى است كه محبت آن راءس هر خطيئه است . 2 ادب شروع كلام و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در تحميد عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم :كل كلام لا يبداء فيه بالحمد فهو اءقطع (708) عن الصادق (عليه السلام ): كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اذا اءصبحقال : الحمد لله رب العالمين كثيرا على كلحال ، ثلاثماءة و ستين مرة و اذا اءمسى قالمثل ذلك (709) ... و كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم اذا اءصبح و طلعت الشمس يقول : الحمد لله رب العالمين حمدا كثرا طيبا علىكل حال ، يقولها ثلاثماءة و ستين مرة شكرا (710) اشاره : گرچه اثبات عدد مذكور آسان نيست ، ولى شايد نكته آن بر فرض ثبوت عدد،اين باشد كه در هر بامداد و شامگان به عدد روزهاىسال تقريبا خدا را سپاس مى كرد و شايد عناصر محورى بدن انسان يا نظام كيهانى بهرقم مزبور باشد؛ كه در برابر هر كدام از آنها، كه نعمتى از نعمتهاى بيكران الهى است، يك بار حمد و شكر به عمل مى آمد؛ و العلم عندالله . 3 جامعترين تعبير در حمد و شكر عن الصادق (عليه السلام ): ما اءنعم على عبد بنعمة صغرت اءو كبرتفقال : الحمدلله الا اءدى شكرها (711) عن حماد بن عثمان قال : خرج اءبوعبدالله (عليه السلام ) من المسجد و قد ضاعت دابتهفقال : لئن ردها على لاءشكرن الله حق شكره .قال : فما لبث اءن اءتى بها فقال : الحمدلله .فقال قائل له : جعلت فداك اءليس قلت : لاءشكرن الله حق شكره ؟فقال اءبوعبدالله : اءلم تسمعنى قلت : الحمدلله . (712) عن الصادق (عليه السلام ): الشكر للنعم اجتناب المحارم و تمام الشكرقول الحمد لله رب العالمين (713) ... ان رجلا جاء الى اءميرالمؤ منين (عليه السلام )فقال اءخبرنى عن قول الله تعالى : (الحمد لله رب العالمين ) ما تفسيره ؟فقال : الحمد لله هو اءن عرف عباده بعض نعمه عليهم جملا اذ لا يقدرون على معرفةجميعها بالتفصيل لاءنها اءكثر من اءن تحصى اءو تعرف .فقال لهم الحمدلله على ما اءنعم به علينا رب العالمين ... (714) اشاره : برخى كلمات از لحاظ شمول ، جزو جوامع الكلم به شمار مى آيد و حمد مزبور ازاين قبيل است . حصر جنس حمد يا حصر همه افراد حمد براى خداوند اداى حق تحميد بوده ،فراگير است . 4 عجز متنعم از شكر نعمت عن السجاد (عليه السلام ): اللهم ان اءحدا لا يبلغ من شكرك غاية الاحصل عليه من احسانك ما يلزمه شكرا و لا يبلغ مبلغا من طاعتك و ان اجتهد الا كان مقصرا دوناستحقاقك بفضلك ... و تثيب على قليل ما تطاع فيه حتى كاءن شكر عبادك الذى اءوجبتعليه ثوابهم و اءعظمت عنه جزائهم ، اءمر ملكوا استطاعة الامتناع منه دونك فكافيتهم .اءولم يكن سببه بيدك فجازيتهم بل ملكت يا الهى اءمرهمقبل اءن يملكوا عبادتك و اءعددت ثوابهم قبل اءن يفيضوا فى طاعتك و ذلك اءن سنتكالافضال و عادتك الاحسان و سبيلك العفو، فكل البرية معترفة باءنك غير ظالم لمن عاقبتو ... (715) امام سجاد (عليه السلام ) به خداى سبحان عرض مى كند: بارالها!هيچ كسى به درجاتىاز شكر تو دست نمى يابد، مگر اين كه نعمت توفيق عرض ادب ، وى را به شكر ديگرىبر مى گمارد و احدى در فرمانبرداريت ، هر چند بكوشد، به جايى نمى رسد، مگر اينكه در برابر استحقاق تو، با آن همه احسانت ، عاجز و ناتوان است ...؛ به گونه اى برطاعت كم و ناچيز پاداش مى دهى كه گويى شكر بندگان كه در برابر آن ثواب مقدارداشتى و جزايشان را بزرگ داشتى امرى است كه آنان مى توانند از آن سرباز زنند . آيا زمام كار به دست تو نبود و اينان از خود چيزى داشتند؟ بلكه پيش از آن كه توفيقعبادتت را بيابند و به درگاه تو بار يابند، زمان كارشان به دست تو بود و تو مالكآنها و همه شئون هستيشان بودى و پيش از آن كه كارى كنند، ثوابشان را آماده كردى وبراى اين كه آنان را به ثوابى برسانى بهانه اى به نام عبادت به دست آنان دادى واين همه ، بر اثر آن است كه سنت تو تفضل و عادت تو احسان و راه تو راه عفو و گذشتاست . همگان معترفند كه اگر تبهكاران را كيفر كنى ستمكار نيستى و ... عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): الحمد لله الذى يبلغ مدحته القائلون و لا يحصىنعمائه العادون و لا يؤ دى حقه المجتهدون ، الذى لا يدركه بعد الهمم و لا يناله غوصالفطن (716) اشاره : حمد از آن خدايى است كه نه حمد و مدح او از عهده كسى بر مى آيد، نه نعمتهايشقابل شمارش است و نه حق او را تلاشگران مى توانند ادا كنند . نه شاهين بلند پروازانديشه و همت حكيمان را توان رسيدن به اوج قله شناخت اوست و نه عارف غواص درياىدل را ياراى استخراج گوهر شناخت اكتناهى آن ذات متعالى است . چون حمد حقيقى ذات اقدس خداوند مبتنى بر شناخت عميق و دقيق ولى نعمت و همه نعمتهاىاوست و چنين شناختى براى غير خداوند حاصل نيست ، بنابراين ، هيچ متنعمى قادر بر اداىشكر و حمد او نخواهد بود و تنها حامد حقيقى خداى سبحان ، خود آن ذات مقدس است . 5 حمد در برابر جمال و جلال خدا عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): نحمده على آلائه كما نحمده على بلائه (717) نحمده على ما اءخذ و اءعطى و على ما اءبلى و ابتلى . (718) اشاره : ابتلا و آزمون الهى نيز از نعمتها و رحمتهاى اوست كه به پاس آن نيز بايد او راستود . از اين رو در برخى از دعاهاى ايام هفته آمده است : اللهم لك الحمد اءن خلقتفسويت و قدرت و قضيت و اءمت و اءحييت و اءمرضت و شفيت و عافيت و اءبليت و ... (719) بارخدايا تو را بر همه كارهايت مى ستاييم ؛ بر ... ميراندن و زنده كردن ،بيمار كردن و شفا بخشيدن و عافيت دادن و مبتلا ساختن . همه كارهاى خدا خير است و چونحمد در برابر كار خير است ، همه كارهاى خدا محمود است . 6 اختصاص حمد به خدا عن السجاد (عليه السلام ): و لو دل مخلوق مخلوقا من نفسه علىمثل الذى دللت عليه عبادك منك كان محمودا فلك الحمد (720) : عن الباقر (عليه السلام ): ... و اءنتجمال السماوات و الاءرض فلك الحمد و اءنت زين السماوات و الاءرض فلك الحمد (721) عن اءبى الحسن الاءول (عليه السلام ): اذا فرغت من صلاةالليل فقل : اللهم ما عملت من خير فهو منك لا حمد لى فيه و ما عملت من سوء فقد حذرتنيه، لا عذر لى فيه . اللهم انى اءعوذبك اءن اءتكل على ما لا حمد لى فيه . (722) ... و لك الحمد ... و استخلصت الحمد لنفسك و جعلت الحمد من خاصتك و رضيت بالحمد منعبادك و فتحت بالحمد كتابك و ختمت بالحمد قضائك و لميعدل الى غيرك و لم يقصر الحمد دونك ، فلا مدفع للحمد عنك و لا مستقر للحمد الا عندك ولا ينبغى الحمد الا لك (723) اشاره : هر يك از اين كلمات نورانى حاوى برهانى بر اختصاص حمد به خداى سبحان است. در حديث اول امام سجاد (عليه السلام ) پس از برشمردن نعمت هدايت الهى و علومارزشمندى كه بدون تعليم الهى ، بشر را ياراى رسيدن به آن نيست ، به خداى سبحانعرض مى كند: بارخدايا گر مخلوقى بتواند از جانب خود چنين هدايتها و معارفى را دراختيار ديگران بگذارد، آن گونه كه تو خلق خود را هدايت و تعليم مى كنى ، او نيزسزاوار حمد خواهد بود، ليكن چون همه نعمتها و علوم از جانب توست ، پس ستايش نيزويژه توست . در جمله فلك الحمد با تقديم لك بر الحمد، حمددر خداى سبحان حصر شده است . اين حديث ناظر به برهانى است كه حد واسط آن انعامالهى است . حديث دوم اشاره به برهانى دارد كه حد وسط آنجمال است و در براهين اختصاص حمد بدين شرح بيان شد: سراسر عوالم هستى امكانى ازآن جهت كه مخلوق خداى سبحان است ، زيبا و نيكوست و چون حمد در برابرجمال و كار زيباست ، حمد ويژه جميل جمال آفرين است . در حديث سوم بر اساس توحيد افعالى همه كارهاى نيك آدمى را از خداى سبحان و هر حمدىبر هر كار نيكى را از او مى داند . بر اساس توحيد افعالى و ربوبيت مطلق خداى سبحان، كارهاى نيك صالحان نيز جز ظهور و تجلى فيض وفعل او نيست و از اين رو محمود حقيقى تنها ذات اقدس الهى است . چهارمين حديث نيز با تصريح به اين كه حمد جز حريم و ساحت قدس خداى سبحان هيچقرارگاهى ندارد و حمد جز براى او سزاوار نيست ، به روشنى بر انحصار حمد در خداىسبحان دلالت دارد. تذكر: اگر بعضى از نصوص دينى ظهور دارد كه حمد غير خدا رواست ، ولى حمد خدابهتر است ، اين گونه ظواهر را بايد به معناى تعيين حمد خدا تفسير كرد، نهتفضيل حمد وى ؛ مانند آنچه در طليعه دعاى سحر امام سجاد (عليه السلام ) بهنقل ثابت بن دينار (ابوحمزه ثمالى ) آمده است : ... فربى اءحمد شى ء عندى و اءحقبحمدى (724) 7 حامد حقيقى عن الصادق (عليه السلام ): اللهم انى اءفتحالقول بحمدك و اءنطق بالثناء عليك و اءمجدك و لا غاية لمدحك و اءثنى عليك و من يبلغغاية ثنائك و اءمد مجدك و اءنى لخليفتك كنه معرفتك مجدك ؟ (725) اشاره : در بحث تفسيرى گذشت كه نه تنها محمود حقيقى ذات اقدس خداوند است ، بلكهحامد حقيقى او نيز جز خود او نيست ؛ زيرا حمد حقيقى بدون شناخت حقيقى نعمتهاى الهى وپى بردن به حقيقت همه نعمتهاى او ميسور نيست و جز ذات اقدس او احدى قادر بر معرفتاكتناهى نعمتهايش نيست . 8 رابطه تحميد با تربيع كعبه روى عن صادق (عليه السلام ) اءنه سئل لم سميت الكعبه ؟قال : لاءنها مربعة . فقيل له : و لم صارت مربعة ؟قال : لاءنها بحذاء البيت المعمور و هو مربع .فقيل له : و لم صار بيت المعمور مربعا؟ قال : لانه بحذاء العرش و هو مربع .فقيل له : و لم صار العرش مربعا؟ قال : (لاءن الكلمات التى بنى عليها الاسلام اءربع: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اءكبر . (726) اشاره : حضرت امام صادق (عليه السلام ) سر تربيع كعبه را محاذات آن با بيت معمورمربع و راز تربيع معمور را محاذى بودن آن با عرش مربع و رمز تربيع عرش راتربيع اصول اوليه دين سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اءكبر مىداند . در اين كلام بلند كه امام صادق (عليه السلام ) سخن را از تربيع كعبه بهاصول اوليه دين پيوند مى دهد، عظمت تحميد بيان شده است ؛ زيرا پايگاه تحميد چنانرفيع استع كه در كنار تسبيح ، تهليل و تكبير ازاصول بنيادين دين و پايه هاى آغازين آفرينش جهان قرار گرفته است ؛ زيرا عرشخداوند كه همان مقام فرمانروايى اوست ، بر ايناصول استوار است . همچنين اختصاص حمد به خداى سبحان از اين حديث استفاده مى شود؛ همان طور كه اختصاصتسبيح و تهليل و تكبير به خداوند نيز از آن استظهار مى شود؛ زيرا اگر ريشه هاىاصلى دين تسبيح ، تحميد، تهليل و تكبير است ، پس در جهان چيزى به غير خدا ارتباطندارد تا به سبب آن ، غير خدا محمود حامدان قرار گيرد . غير خدا در صورتى مى تواند ملجاء و محمود ديگران باشد كه اولا از خود كمالى داشتهباشد و ثانيا بتواند با كمال خود نياز غير را برطرف و تاءمين كند؛ در حالى كهتسبيح و تحميد خداى سبحان وقتى با تهليل او قرين گردد، پيامش آن است كه خداىسبحان تنها موجودى است كه ناقص نيست و همه نقصها را نيز او برطرف مى كند و درنتيجه ، در جهان از غير او كارى بر نمى آيد؛ اما تسبيح و تحميد بىتهليل پيامش فراتر از اين نيست كه خداى سبحان ناقص نيست و بر تاءمين نياز و رفعنقايص ديگران نيز قادر است و اين ، تنها اثبات شى ء است ، نه نفى ما عدا. بنابراين ، تسبيح ، تحميد، تهليل و تكبير، همه از آن خداى سبحان است و اگر مقام ياشخصى محمود است ، در حقيقت شاءنى از شئون فاعليت خداى سبحان است ؛ همانند مقام محمودرسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم . 9 پايان سخن بهشتيان عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم ، الكلمة التى يقولهااءهل الجنة اذا دخلوها و ينقطع الكلام الذى يقولونه فى الدنيا ما خلا الحمد لله و ذلكقوله : دعويهم فيها... و اخر دعويهم اءن الحمد لله رب العالمين (727) اشاره : بهشتيان هنگام ورود به بهشت و مشاهده تحقق وعد الهى خدا را حمد مى كنند و هر چهرا خواستند به صرف تسبيح خداوند براى آنهاحاصل است و نيازى به اسباب و وسايل ندارند و بعد از بهره ورى از نعمت بهشت ، خدا راحمد مى كنند و چون نعمتهاى بهشت عطاى غير مجذوذ و غير منقطع است ، از اين رو حمدبهشتيان نيز منقطع نخواهد شد و معناى آخر در آيه مزبور، نسبى است ، نه نفسى . 10 بازگشت ربوبيت به خالقيت عن الرضا (عليه السلام ): ... رب العالمين توحيد له و تحميد و اقرار باءنه هوالخالق المالك لا غير (728) عن الصادق (عليه السلام ): ... رب العالمين ،قال : خلق المخلوقين . (729) اشاره : همان گونه كه در بحث لطايف و اشارات آيه مورد بحث گذشت ، ربوبيت باتحليل به خالقيت بر مى گردد و در اين احاديث نيز به آن اشاره شده است . 11 ويژگيها و آثار حمد عن السجاد (عليه السلام ): الحمد للهالاءول بلا اءول كان قبله و الآخر بلا آخر يكون بعده ، الذى قصرت عن رؤ يته اءبصارالناظرين و عجزت عن نعته اءوهام الواصفين ... و الحمد لله الذى لو حبس عن عباده معرفةحمده على ما اءبلاهم من مننه المتتابعة و اءسبغ عليهم من نعمه المتظافرة لتصرفوا فىمننه ، فلم يحمدوه و توسعوا فى رزقه ، فلم يشكروه و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدودالانسانية الى حد البهيمية فكانوا كما وصف فى محكم كتابه : (ان هم الا كالاءنعامبل هم اءضل سبيلا ) (730) و الحمدلله ... حمدا نعمر به فيمن حمده من خلقه و نسبق به من سبق الى رضاه و عفوه ، حمدا يضى ء لنا به ظلمات البرزخ و يسهل علينا بهسبيل المبعث و يشرف به منازلنا عند مواقف الاءشهاد يوم تجزىكل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون ... حمدا يرتفع منا الى اءعلى عليين فى كتاب مرقوميشهده المقربون ، حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الاءبصار و تبيض به وجوهنا اذا اسودتالاءبشار، حمدا نعتق به من اءليم نارالله الى كريم جوار الله ، حمدا نزاحم به ملائكتهالمقربين و نضام به اءنبيائه المرسلين فى دار المقامة التى لاتزول و محل كرامته التى التى لا تحول ... و الحمدلله ... فكيف نطيق حمده اءم متى نؤ دىشكره ؟ لا متى ؟ ... و الحمدلله بكل ما حمده به اءدنى ملائكته اليه و اءكرم خليقته عليه و اءرضى حامديهلديه ، حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه ، ثم له الحمد مكانكل نعمة له علينا و على جميع عباده الماضين و الباقين عدد ما اءحاط به علمه من جميعالاءشياء و مكان كل واحدة منها عددها اءضعافا مضاعفة اءبدا سرمدا الى يوم القيامة ، حمدا لامنتهى لحده و لا حساب لعدده و لا مبلغ لغايته و لا انقطاع لاءمده ، حمدا يكون وصلة الىطاعته و عفوه و سببا الى رضوانه و ذريعة الى مغفرته و طريقا الى جنته و خفيرا من نقمتهو اءمنا من عضبه و ظهيرا على طاعته و حاجزا عن معصيته و عونا على تاءدية حقه و وظائفه ،،حمدا نسعد به فى السعداء من اءوليائه و نصير به فى نظم الشهداء بسيوف اءعدائهانه ولى حميد (731) اشاره : امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد: حمد ويژه خدايى است كه در اوليت بى آغازو در آخريت بى انجام است ؛ خدايى كه ديده كوتاه بيناهل نظر توان رؤ يت و مشاهده او را ندارند و اوهام و انديشه هاى واصفان را ياراى وصف اونيست . ستايش از آن خدايى است كه اگر توفيق شناخت حمد خود را از بندگانش دريغ مى كرد وبه انسانها نمى آموخت تا در برابر نعمتهاى پياپى او حمد كنند، در نعمتهايش تصرفكرده ، از آن بهره مند مى شدند و او را حمد نمى كردند و بدون هيچ گونه سپاسى ، ازرزق الهى به طور گسترده بهره بردارى مى كردند و با چنين كفرانى از حدود (732)انسانيت خارج و به مرز بهيميت (733) مى رسيدند؛ آنگاه همانند چهارپايان يا فروتراز آنها مى شدند . و حمد خداى را ...؛ حمدى كه خداى سبحان با آن ، ما را هم زيست حامدان و شاكران قرار دهدو با آن ، به سوى رضايت و عفو ذات اقدس الهى از ديگران سبقت گيريم ؛ حمدى كهتاريكيهاى برزخ (734) با آن زدوده شود و پيمودن راه برزخ به سوى قيامت كبرا ورستاخيز عمومى با آن آسان گردد و جايگاه ما در نزد شاهداناعمال ( پيامبران ، امامان و فرشتگان ) با آن شريف و گرامى شود؛ در روزى كه هر كسبرابر ره آوردش جزا داده شود و بر هيچ كس ستمى نرود؛ حمدى كه ما را به برترينمقام عليين برساند؛ حمدى كه در روز خيره شدن چشمها، ديده ما بدان روشن گردد (735)و در روز سياه شدن سطح اندامها روى ما به آن سفيد گردد؛ (736) حمدى كه مايهرهايى از آتش دردناك الهى و عامل نيل به جوار كريمانه حق باشد؛ حمدى كه با آن بهعالم فرشتگان مقرب راه يافته با آنان رقابت كنيم (737) و با آن به پيامبرانمرسل بپيونديم ، در جايگاه بى زوال ابدى ومحل كريمانه و تحول ناپذير (738) ... و ما چگونه مى توانيم حمد او به جاى آوريمو از عهده شكرش به در آييم ؟ هرگز چنين توانى نداريم ... حمد و سپاس خداى را به سان حمد نزديكترين فرشتگان و كريمترين بندگان و پسنديدهترين حامدانش ؛ حمدى كه همانند برترى خدا بر همه آفريدگان ، از همه سپاسها برتراست (739) (يعنى تفاوت حمدها مانند تفاوت محمودها باشد ) . و سپاس خداى را در برابر نعمتهايى كه به ما و گذشتگان عطا كرد و به آيندگان مىبخشد؛ حمدى به گستردگى آنچه علم خدا به آن احاطه دارد و به ميزان چندين برابر هريك از آنها؛ حمدى جاويدان تا روز قيامت (740)؛ حمدى به آن گستردگى كه نهمرزپذير است و نه شمارش بردار؛ نه پايانى براى امتداد آن و نه تماميتى براى زمانآن است ؛ حمدى كه عامل رسيدن به طاعت و عفو او باشد و سبب رضايتش و وسيله مغفرتش وراهى براى بهشتش و رهاننده از عذابش و مايه ايمنى از خشم او و پشتيبانى بر طاعت او ومانعى در برابر معصيت و دستيارى بر اداى حقش ؛ حمدى كه با آن در رديف اولياىسعادتمند خدا و در سلك شهيدان (741) راه او قرار گيريم ؛ زيرا او سرپرستىستايش شده است . (742) حضرت سجاد (عليه السلام ) در اين دعا، حمد را با توحيد خداى سبحان آغاز و پس ازبيان رازقيت خدا، محاسبه اعمال و كيفر تبهكاران و پاداش نيكوكاران ، به بيان ويژگيهاو آثار حمد در دنيا، برزخ و قيامت و مقام و پايگاه رفيعى كه با حمد مى توان به آن دستيافت و همچنين برخى از آثار ترك حمد مى پردازد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم : الف : حمد فصلمقوم انسان است : فيلسوفان نطق رافصل مقوم و مرز انسانيت انسان مى دانند . نطق ، به معناى سخن گفتن باشد يا ادراككلى ، بيانگر حد انسانيت نيست . در فرهنگ قرآن و عترت ، انسان به معناى حيوانناطق نيست ، بلكه معنايش حيوان ناطق حامد است . بنابراين ، اگر كسى حامد نبود يا تنها در حد زباناهل حمد بود نه در قلب و از روى ايمان ، گرچه بر خلاف ساير حيوانات كه ساكتند، اوحيوان ناطق و گوياست اما از حدود انسانيت خارج شده ، به مرز بهيميت پيوسته است ؛ زيراچهارپايان از نعمتها بهره مى برند، ولى معرفت حمد ندارند . شايان ذكر است كه ، آنچه فارق بين انسان و ساير حيوانات است مرتبهكامل حمد است كه امام سجاد (عليه السلام ) در اين دعا و دعاى پنجاه و يكم صحيفه بيانكرده اند و گرنه همه موجودات مسبح و حامد ذات اقدس الهى هستند: ان من شى ء الا يسبحبحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم (743) سر اين كه خداى سبحان درباره برخى انسانها مى فرمايد: همانند چهارپايان ، بلكه ازآنها نيز پست ترند: (اولئك كالاءنعام بل هماءضل ) (744)، اين است كه حيوانات نيز مرتبه ضعيف شكر را دارند، ولى چون ازعقل بهره اى ندارند به كمال حمد معقول نمى رسند؛ اما انسان با داشتنكمال عقلى ، اگر عقل خود را در خدمت شهوت و غضب درآورد ، از حيوان نيز پست تر خواهدبود . حيوان تنها در محدوده شعور حيوانى ، در پى ارضاى شهوت و غضب است ؛ اما انسانعقل و انديشه را نيز در خدمت شهوت و غضب به كار مى گيرد و با داشتن چراغ ، بيراههمى رود . چنين عقلى در اسارت هوسهاست : كم منعقل اءسير تحت هوى اءمير (745) . ب : حمد عامل همزيستى با پيامبران و فرشتگان و ره توشه اى براى سرعت و سبقت بهسوى رضايت و عفو الهى است . ج : حمد روشنى بخش تاريكيهاى عالم برزخ و هموار كننده راه انسان به سوى رستاخيزاست ؛ تاريكى برزخ بر اثر گناه است و نور آن با طاعت تاءمين مى شود . با روشنشدن برزخ ، راه انسان به سوى قيامت كبرا هموار مى شود و پيمودن اين راه كه براىبرخى انسانها، همانند ورود از دنيا به برزخ بسيار دشوار است ، آسان مى گردد . بيان مطلب اين كه ، حقيقت مرگ از نظر دين ، انتقال از عالمى به عالم ديگر است :لكنكم تنتقلون من دار الى دار (746) . اما مرگ به معناى قطع نفس و سرد شدن بدن ، مرگى است كه در دانش زيست شناسى مطرح است .انتقال از دنيا به برزخ ، براى برخى انسانها بسيار آسان و براى گروهى بسياردشوار است . رزمنده اى كه صبحگاهان در ميدان نبرد هدف تير دشمن قرار مى گيرد و تا شامگاه در خونخود مى غلتد، گرچه پنداشته مى شود كه با فشار مرگ دست به گريبان است ، اما اوديگر توجهى به دنيا ندارد و همانند تشنه بى تابى است كه در هواى گرم و سوزان ،چشمه سارى از آب خنك و زلال مى يابد و تن به آن مى سپارد . از اين رو امام باقر (عليهالسلام ) در پاسخ اين پرسش كه شهيدان كربلا در برابر رگبار تيرها چه احساسىداشتند؟ فرمودند: همان احساسى كه شما از فشار دادن يكى از انگشتان خود با دوانگشت ديگر داريد (747) مرگ سرخ و انتقال از دنيا به برزخ براى شهيد لذت بخش است ، نه رنج آور. اماتبهكارى كه به سرعت جان مى دهد، گرچه به ظاهر فشار جان دادن ندارد، ليكن جدا شدنروح او از تعلقات دنيا و انتقال به برزخ برايش بسيار دشوار است . قرآن كريمدشوارى مرگ و انتقال تبهكاران به عالم برزخ را اين گونه وصف مى كند: و لو ترىاذا يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و اءدبارهم و ذوقوا عذاب الحريق (748) فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربون وجوههم و اءدبارهم (749) سر زدن چهره و پشت آنان شايد اين باشد كه فرشتگان ماءمور دنيا كه انسان تبهكار راتهى دست در حال رفتن مى بينند، با زدن بر پشت او، وى را از دنيا سوق داده ، بيرون مىرانند، ماءموران برزخ نيز چون او را تهى دست درحال آمدن مشاهده مى كنند بر صورتش مى كوبند و اين گونه از اواستقبال مى كنند و اين خود گونه اى از عذاب و فشار قبر است و بر اين اساس كه عالمقبر همان عالم برزخ است ، انسان تبهكار گرچه در فضاى باز آسمان يا دريا بميردفشار قبر دارد . كسى كه توانست به آسانى از دنيا به برزخ راه يابد، راه برزخ بهسوى قيامت نيز هموار و آسان است . سر اين كه حمد پيمودن راه برزخ به قيامت را آسان مى كند، آن است كه انسان حامد وشاكر، خدا را ولى نعمت خود مى داند و كسى كه ولى نعمت خود را به خوبى بشناسد، مىتواند او را حمد كند و او هرگز تفكر قارونى ندارد تا بگويد: انما اءوتيته على علمعندى (750) كسى كه نعمت را از ناحيه غير خدا مى داند و طلبكارانه مى گويد: با تلاش خود بهآن رسيده ام ، گرچه به زبان الحمد لله رب العالمين بگويد، تنها حمدزبانى دارد و روح او حامد نيست . بنابراين ، كسى كه طلبكارانه نعمت را دسترنج خود مىداند، به حقيقت حمد نرسيده و ولى نعمت خود را نشناخته است . دنيا گرايان پس از مرگ ، همانند حال خواب ، يك سلسله خاطرات دارند و بسيارى از آناناز انتقال به جهانى ديگر آگاه نيستند و پس از شنيدن تلقين ميت و مشاهده امورى ، در مىيابند كه به عالم برزخ منتقل شده اند و چون حقيقت مرگانتقال است و انسان وابستگيهاى فراوانى به دنيا دارد، تا همه تعلقات خود را از دنياقطع نكند وارد برزخ نمى شود . براى گسستن همه اين پيوندها نيز زمانى طولانى لازماست . انسان شيفته دنيا همانند معتادى است كه در بازداشتگاه به سر مى برد، كه اعتيادش باقىاست ، ولى مواد مورد اعتيادش در دسترس او نيست و از اين رو به عذابى دردناك گرفتاراست . انسان دنياگرا با قلبى آكنده از تعلق با دنيا وداع مى كند و اين علاقه تا مدتهااو را مى سوزاند تا به تدريج و بر اثر اشتغال به عقبات برزخ ، علاقه اش از دنيابريده شود؛ زيرا آن جا راه درمانى وجود ندارد . د: حمد جايگاهى شرافتمندانه نزد گواهان قيامت به انسان مى بخشد . ه : حمد عامل ترفيع انسان به اعلى عليين ، مايه روشنى چشم و روسفيدى در قيامت است . از اين كلام بر مى آيد كه حمد، تنها گفتن الحمدلله و مانند آن نيست ، بلكه حمدعقيده و اخلاق و عملى است كه اگر كسى به آن آراسته شد، به آن مقام رفيع مى رسد .حامد بايد هم با قلب و هم با زبان ، خدا را ستايش كند و هم نعمتهاى الهى را شناخته ،همه آنها را از خدا بداند و سپس آنها را در جاى خود صرف كند . و: حمد عامل رهايى از عذاب دردناك آتش و رهيابى به جوار كريمانه حق است . ز: حمد وسيله اى براى رقابت با فرشتگان و پيوستن به پيامبران در بهشت است . ح : حمد عاملدستيابى انسان به طاعت ، عفو، رضوان ، و مغفرت حق است . ط: حمد راهى به سوى بهشت لقاى حق ، و نگهبانى در برابر انتقامها و عقوبتهاى الهى ومايه ايمنى از خشم خداوند است . ى : حمد حاجز و مانعى در برابر عصيان و دستيارى بر اداى حق خداست . ك : حمدعامل عروج به اوج سعادت اوليا و پيوستن به سلك شهيدان راه خداست . نكته : از لطايف دعاى حمد حضرت سيد الساجدين (عليه السلام ) اين است كه با حمد آغازو با حمد پايان مى پذيرد . 12 مرتبه كامل حمد عن السجاد (عليه السلام ): فاءنت عندى محمود و صنيعك لدى مبرور. تحمدك نفسى ولسانى و عقلى حمدا يبلغ الوفاء و حقيقة الشكر حمدا يكون مبلغ رضاك عنى فنجنى منسخطك (751) اشاره : انسان داراى درك ، كار و كلام است و حامد حقيقى كسى است كه در مقام درك بفهمد كههمه نعمتها از جانب خداى سبحان است ، در مقامعمل هر نعمتى را در جاى خودش صرف كند و با زبان نيز اعتراف كند كه همه نعمتها از آناوست . چنين حمدى مقوم انسانيت انسان است و گرنهاصل حمد در هر موجودى يافت مى شود . پس مرتبهكمال حمد، فصل مقوم انسان است و كسى كه فاقد آن مرتبهكمال است ، از حد انسان معقول و مقبول نازل است . 13 تفسير عالمين و كثرت عوالم عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): رب العالمين و هم الجماعات منكل مخلوق من الجمادات و الحيوانات ... (752) عن اءبى جعفر (عليه السلام ) : ... لعلك ترى اءن الله خلق هذا العالم الواحد اءوترى اءن الله لم يخلق غيركم . بلى و الله لقد خلق اءلف اءلف عالم و اءلف اءلف آدم، اءنت فى آخر تلك العوالم و اءولئك الآدميين (753) اشاره : موجود مادى گذشته از حدوث ذاتى محكوم به حدوث زمانى است و حدوث زمانىبراى هر موجود طبيعى ، ذاتى (به معناى متن هويت نه به معناى ماهيت ) است ؛ زيرا براساس حركت جوهرى ، هيچ موجود مادى بقا و ثبات ندارد، چه رسد به دوام و قدم ؛ ليكنبراى فضل و فيض خداى سبحان حدى نيست و تكرر عوالم و تعدد جهانهاى امكانى كهلازمه دوام فيض خداست ، هرگز با حدوث مستفيض منافات ندارد و همان طور كه قبلا بيانشد، مراد از كلمه عالمين همه مراحل و انحاى وجود و موجود امكانى است ، نهخصوص عوالم انسانى ؛ زيرا قرآن كريم رب العالمين را به پروردگار همهنظام گسترده كيهانى و انسانى معنا كرده است و به تعبير ديگر هر جا قلمرو رحمت خداست، مشمول عالمين است و چون رحمت خدا همه اشيا را در بردارد (رحمتى وسعتكل شى ء) (754)، مراد از عالمين ، سراسر نظام امكانى است . الرحمن الرحيم 3 گزيده تفسير رحمت فراگير الهى (رحمت رحمانيه ) و رحمت خاص او (رحمت رحيميه ) در اين آيه كريمه دودليل بر انحصار حمد به خداوند است ؛ زيرا رحمت فراگير كه مؤ من و كافر را در برمى گيرد و همچنين رحمت خاص كه ويژه مؤ من است ، در انحصار خداست و چنين رحمتى سبباستحقاق حمد است . پس پرورش دهنده موجودات ، خدايى است كه رحمتى فراگير براىهمه و رحمتى ويژه براى مؤ منان دارد و چنين پرورش و پرورنده اى سزاوار ستايش است . تفسير از آيه كريمه (الحمد لله رب العالمين ) دو برهان بر اختصاص حمد به خداى سبحاناستفاده شد . آيه كريمه (الرحمن الرحيم ) نيز حاوى دو برهان ديگر بر محمود بودن ذاتاقدس الهى و ربوبيت مطلق او و حصر حمد در اوست ؛ زيرا دو صفت جمالى الرحمن و الرحيم ، هر يك مى تواند حد وسط برهانى بر اختصاص حمد براى ذات مقدس پروردگار قرار گيرد . اين دو صفت بيانگر آن است كه ربوبيت خداى سبحان ، ربوبيتى شايسته تحميد است وتحميد، حق انحصارى اوست ؛ زيرا رحمت رحمانيه كه همان رحمت مطلق است و مخصوصخداست و چنين رحمتى سبب محمود بودن خداى رحمان است و نيز رحمت رحيميه كه ويژه مؤ مناناست در انحصار خداى سبحان است و چنين رحمت ويژه اى نيز سبب استحقاق حمد براى خداست. ربوبيت ممدوح و مذموم رب ، گاهى مربوب خود را عالمانه ، عادلانه و رحيمانه اداره مى كند و گاهى جاهلانه وظالمانه ؛ قسم اول ربوبيت محمود و قسم دوم ربوبيتى مذموم و ناپسند است . براى اثباتاين كه ربوبيت خداوند از قسم اول است ، آيه مورد بحث برخى از صفات جمالى حق را يادكرده ، مى فرمايد: رب و پرورش دهنده عوالم هستى امكانى خدايى است كه رحمتىفراگير و مطلق دارد (رحمت رحمانيه ) و رحمتى مخصوص ( رحمت رحيميه ) . قرآن كريم گاهى با صفات سلبيه و با زبان نفى ، نقص و ظلم را از حريم ذات اقدسالهى دور مى كند: ( و لا يظلم ربك اءحدا ) (755) ( و ما ربك بظلام (756) للعبيد)(757) و گاهى با لسان اثبات مى فرمايد: پرورنده جهان هستى رحمان ورحيم است و بر اساس رحمت فراگير خود جهان را تدبير مى كند و چون تربيت وتدبير او بر اساس رحمت است و در ربوبيت او نيز ستم راه ندارد ( و گرنه بر محوررحمت نبود ) ، پس ربوبيتى محمود و ممدوح است . قرآن كريم دو گونه ربوبيت ترسيم مى كند: روبوبيت ممدوح و ربوبيت مذموم و درمواردى سخن از ربوبيت مذموم دارد؛ مانند سخن فرعون كه خود را رب برتر بنىاسرائيل معرفى كرد: (فقال اءنا ربكم الاءعلى ) (758) و يا سخن حضرت يوسف (عليهالسلام ) به مصاحب خود در زندان : (اذكرنى عند ربك ) و كلام خداى سبحان : (فاءنسيهالشيطان ذكر ربه ) (759) كه درباره ربوبيت مذموم عزيز مصر است و يا سخن ديگرحضرت يوسف (عليه السلام ) كه ربوبيت مذموم ارباب متفرق را نفى مى كند: ياصاحبى السبحن ءاءرباب متفرقون خير اءم الله الواحد القهار (760) اما ربوبيتخداى سبحان كه بر اساس رحمت است محمود و پسنديده است . لطايف و اشارات 1 رسالت نامهاى خدا در سومين آيه حمد چنانكه در بخش لطايف و اشارات آيه كريمه بسم الله ... گذشت (761)،اسماى حسناى الرحمن و الرحيم كه سومين آيه سوره حمد راتشكيل مى دهد، تكرار همان نامها در اولين آيه اين سوره نيست ؛ زيرا اين نامهاى شريف درآيه مقيد بوده ، عهده دار اثبات حصر حمد در خداى سبحان و تبيين محمود بودن ربوبيت آنذات اقدس است ، ولى در آيه اول سوره در فضايى باز قرار گرفته ، چنين محدوديتىندارد . 2 اختلاف نطاق در براهين حصر حمد گرچه همه براهينى كه از اسماى حسناى الله ، رب ، الرحمن ، والرحيم بر حصر حمد براى خداى سبحان استفاده مى شود، در پى اثبات محموديتانحصارى ذات اقدس الهى است ، ولى نطاق و مرز هر برهان متناسب با موضوع و حد وسطخاص همان برهان است ؛ مثلا برهانى كه حد وسط آن ربوبيت مطلق خداى سبحان بر عوالمهستى است ، انحصار حمد و مدحى را اثبات مى كند كه از ناحيه ربوبيت خداوند است وبرهانى كه حد وسط آن رحمت رحيميه و فيض خاص الهى است ، حصر ستايشهاى مربوطبه چنين رحمتى را اثبات مى كند . پس محدوديت حد واسط هر برهانى ، نطاق و قلمروبرهان مزبور را مشخص مى كند . 3 استتار وصف غضب در الله و الرحمن چون رحمت خدا هم بيشتر از غضب اوست و هم پيشتر از آن : سبقت رحمته غضبه (762)، تسعى رحمته اءمام غضبه (763)، از اين رو وصف غضب الهى هم درنام شريف الله و هم در وصف جامع الرحمن مستور شد، نه مشهور و هماناستتار غضب باعث شد تا از غضب شدگان بافعل مجهول ياد شود نه به صورت معلوم ؛ يعنى گفته شود: (مغضوب عليهم )، نهغضبت عليهم و اگر هيچ گونه قهر و غضبى در اسم الله يا در وصفالرحمن نمى بود، هرگز مجالى براى طرح مغضوب عليهم نبود . بحث روايى عن الرضا (عليه السلام ) اءنه قال بعد اءن شرح رب العالمين : الرحمن الرحيماستعطاف و ذكر لالائه و نعمائه على جميع خلقه (764)
|
|
|
|
|
|
|
|