|
|
|
|
|
|
محمد بن جرير طبرى حديثى را به اين مضمون ازرسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند: مادر حضرت مسيح (عليه السلام )فرزندش عيسى را به مكتب برد تا از آموزگار فن كتابت آموزد . معلم گفت : بنويس بسم الله . عيسى (عليه السلام ) فرمود: بسم چيست ؟ معلم گفت : نمى دانم .عيسى فرمود: باء بهاء خداست ، سين سناى اوست و ميم مملكت او .آنگاه طبرى مى گويد: مى ترسم گزارشگر نادرستنقل كرده باشد و منظور معلم ب ، س و م بوده است ؛ آن طورىكه كودكان را در مكتب حروف ابى جاد (اءبجد) مى آموزند . شايد راوى حديث اشتباه كرده وحروف سه گانه مزبور را به هم پيوسته به صورت بسم نقل كرد؛ زيرا تاءويل منقول ياد شده هرگز با كلمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) برموازين لغت عرب هماهنگ نيست . (519) محى الدين عربى متعلق حرف جر را در هر سوره اى كه آغاز آن حمد است فعلى ازماده حمد مى داند؛ مانند: حمدته يا اءحمده . (520) مولى عبدالرزاقكاشانى نيز متعلق آن را اءبدء و اءقرء مى داند . البته وى مراد ازاسم را صورت نوعى انسان كامل جامع رحمت رحمانى و رحيمى مى داند كه مظهرذات الهى و اسم اعظم است . (521) در برخى از نصوص ، چنانكه در مبحث روايى خواهد آمد، چنين وارد شده است : معنىقول القائل بسم الله ، اءى اءسم نفسى بسمة من سمات اللهعزوجل و هى العبادة (522) بنابراين ، متعلق محذوف حرف جر مشتق از ماده اسم است و گوينده يا نويسنده درصدد آن است كه خود را به نشانه بندگى خداوندموسوم سازد . برخى مفسران گفته اند: در اين خبر تنبيهى است بر اين كه شايسته استگوينده (بسم الله ...) در حين اين گفتار كوشا باشد تا نمونه اى از اوصاف الهى را درخود ايجاد كند . (523) به هر تقدير، اگر متعلق باء از ماده قرائت يا هر ماده مناسب ديگر باشد، چوناسم داراى مراتب است ، قرائت يا كار مناسب ديگر نيز داراى درجات خواهد بود و گوينده(بسم الله ) با هر درجه اى كه شروع كند مطابق همان مرتبه ، كار خود را ادامه مى دهد؛چنانكه وارد شده : اقراء وارق (524)؛ بخوان و بالا برو . نكته شايان توجه اين كه ، قرآن كريم از آن جهت كه كلام خداوند است و متكلم آن با ايجاداين حروف و كلمات ، كتاب تدوينى را فراهم ساخت ، صبغه تعليم دارد و از آنجهت كه بندگان خدا آن را تلاوت مى كنند و معانى آن را فرا مى گيرند و باعمل به محتواى آن تزكيه مى شوند، صبغه تعلم دارد . بر اين اساس ، هنگامىكه خداوند مى فرمايد: (بسم الله ) نبايد متعلق آن را استعانت و مانند آن دانست يا معناىحرف جر را استعانت توهم كرد؛ اما هنگامى كه بندگان خدا آن را تلفظ مى كنند متعلق آنمى تواند ماده استعانت و نظير آن باشد؛ چنانكه معناى حرف جر نيز مى تواند استعانتباشد . البته اين مطلب به معناى جمع دو استعانت نيست ؛ زيرا حتما بايد از جمع آن دوپرهيز كرد . به هر تقدير، چون كلمه (بسم الله ) جز سوره و نيز جزء قرآن است ، اگر براىاستعانت يا عنوان ديگر قرائت شود، گرچه از لحاظ لفظشامل حال خود نمى شود، ولى از جهت ملاك ، خود را نيز در بر مى گيرد؛ يعنى استعانت ازخداوند همان طور كه نسبت به ساير اجزاى سوره و همچنين ساير كلمات قرآن مجيد محققاست ، نسبت به خود (بسم الله ) نيز محقق خواهد بود . حتى در ابتداى به نام خداوند،بايد نام الهى را سرآغاز افتتاح و ابتداء و تسميه و بسمله دانست . آرى اگر (بسم الله )جزو سوره نبود و خارج از قرآن بود مى توانست به عنوان ابتداء به نام خدا قرار گيردو با افتتاح آن ، سوره شروع شود . به هر حال تسميه الهى مفتاح هر در بسته و كليد هرمخزن است . (525) اشتراك لفظى و تغاير معنوى آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) كه سرفصل 113 سوره قرآن كريم است و در سوره مباركهنمل افزون بر آغاز سوره ، طليعه نامه حضرت سليمان (عليه السلام ) بهملكه سباء نيز آمده است ، (526) 114 بارنازل شده است ، نه اين كه يك بار نازل شده باشد و به دستور پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله و سلم سرفصل سور قرآنى قرار گرفته باشد . در عصر نزول وحى ، فرود آمدن آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) به عنوان اولينآيه سوره جديد، نشانه پايان پذيرفتن سوره پيشين و آغازنزول سوره پس از آن بود: و انما كان يعرف انقضاء السورةنزول (بسم الله الرحمن الرحيم ) ابتداء للاءخرى (527) نزول مكرر آيه (بسم الله ...) نشانه اختلاف معنا و تفسير آن در هر سوره است . آيات(بسم الله ...) در سراسر قرآن كريم گرچه از نظر لفظى يكسان است ، ليكن از نظرمعنوى و تفسيرى گوناگون و در نتيجه مشترك لفظى است . (528) اختلاف معنوى و اشتراك لفظى آيات (بسم الله الرحمن الرحيم ) از آن روست كه بسمالله هر سوره جزئى از آن سوره و با محتواى آن هماهنگ و به منزله عنوان و تابلو آنسوره است و چون مضامين و معارف سوره هاى قرآن با يكديگر متفاوت است ، معناى بسمالله نيز در سوره ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه اى از درجات و شاءنى ازشئون الوهيت خداى سبحان و رحمانيت و رحيميت او را بازگو مى كند و از اين جهت هماننداسماى خداوند در پايان آيات است كه با محتواى آيات هماهنگ و به منزله برهانى برمحتواى آن است . بر اين اساس ، اگر محتواى سوره اى به خوبى تبيين شود، تفسير بسمالله آن سوره نيز روشن خواهد شد . توضيح اين كه ، در آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) هم سخن از الله استكه اسم جامع و اعظم (529) خداى سبحان است و ساير اسماى حسناى الهى را زيرپوشش داشته ، در هر سوره ظهورى خاص دارد و هم سخن از رحمت رحمانيه استكه همه صفات خداى سبحان زير پوشش آن است و در هر مظهرى با اسمى خاص ظهور مىكند؛ در سوره هايى كه محتوايى مهرآميز دارد و اوصاف جماليه خداوند را مطرح مى كند،در چهره جمال و در سورى كه مضامينى قهرآميز دارد و غضب الهى را بازگو مىكند؛ در چهره جلال تجلى مى كند (530) و از اين رو برخى گفته اند: كلمهالرحمن نيز همانند كلمه الله اسم اعظم است . بنابراين ، تفسير بسم الله ... بهاختلاف سوره ها متفاوت است . احكام فقهى آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) نيز شاهد اشتراك لفظى اين آيه استمانند اين كه : 1 حرمت قرائت سوره عزائم بر صاحبان عذر،شامل تلاوت بسم الله ... به قصد سوره هاى مزبور نيز مى شود . 2 بسم الله ... هر سوره ، در نماز بايد به قصد همان سوره اى باشد كهنمازگزار قصد تلاوت آن را دارد . 3 در صورت عدول نمازگزار از سوره اى به سوره ديگر، بايد بسم الله ...را به قصد سوره جديد تكرار كند . لزوم تلاوت بسم الله هر سوره به قصد همان سوره ، نشانه تعدد مقصود است ؛ زيراتعدد قصد، تابع تعدد و تكثر مقصود است و گرنه مقصودى كه هيچ كثرتى در آن نيستتا هر يك از واحدهاى آن نشانه خاصى داشته باشد و با آن نشانه ، از واحدهاى ديگرمتمايز گردد، قصد نمى تواند فارق و منشاء تكثر آن باشد؛ مگر اين كه قصد، خودمقصود آفرين باشد . بنابراين ، بسم الله ... هر سوره معنا و تفسيرى ويژه خوددارد و با معناى بسم الله در ساير سوره ها متفاوت است . رحمت فراگير و رحمت ويژه خداى سبحان دو گونه رحمت دارد: رحمتى مطلق ، فراگير و بىقابل ، و رحمتى خاص كه كه در برابر غضب اوست و چنانكه گذشت ، الرحمن بررحمت مطلق و فراگير و الرحيم بر رحمت متناهى و خاص الهى دلالت دارد . رحمت رحمانيه خداوند همه چيز (كل شى ء) را زير پوشش دارد: دنيا و آخرت و مؤ من و كافرو رحمتى است نامتناهى ؛ همانند آفتابى كه بر زندگى همه مى تابد و بارانى كه برهر سرزمين مى بارد: و رحمتى وسعت كل شى ء (531)، (ربنا وسعتكل شى ء رحمة ) (532) و برحمتك التى وسعتكل شى ء (533)، يا من سبقت رحمته غضبه (534) بنابراين ، مقابل چنين رحمت فراگيرى عدم است ، نه غضب ؛ زيراتقابل آن با غضب الهى موجب خروج غضب از پوشش رحمت رحمانيه و تقييد رحمت مطلقهخواهد بود . اما رحمت رحيميه در مقابل عذاب و سخط الهى قرار دارد و متناهى (535) و محدود است ؛همان گونه كه سخط الهى محدود است . توفيق يارى دين و فراگيرى معارف الهى ،انجام دادن عمل صالح در دنيا و رسيدن به بهشت و رضوان الهى در آخرت ، از مظاهربارز رحمت رحيميه است . (536) رحمت رحمانيه و رحيميه در قرآن در برخى از آيات قرآن كريم تنها رحمت خاص الهى مطرح شده است ؛ مانند: 1 يعذب من يشاء و يرحم من يشاء و اليه تقلبون (537) . در اين آيه كريمه ،رحمت الهى در برابر عذاب او قرار گرفته است و چنين رحمتى همان رحمت خاص الهى است. 2 و لا تفسدوا فى الاءرض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمة الله قريب منالمحسنين (538) رحمتى كه به محسنان نزديك است ، رحمت خاص است و گرنهنيكوكار و تبهكار، هر دو شمول رحمت مطلق خدا هستند . در بعضى از آيات نيز تنها به رحمت مطلق اشاره شده است ؛ مانند: 1 ءاءتخذ من دونه الهة ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شيئا و لا ينقذون (539) با اين كه در اين آيه سخن از عذاب است از خداى رحمان ياد شده است ، نه ازخداى قهار و منتقم ؛ زيرا رحمت رحمانيه خداوندشامل عذاب نيز هست . 2 (الرحمنَ علم القران ) (540) در سوره مباركه الرحمن پس از ذكر نام شريفالرحمن ، در شمار نعمتها و رحمتهاى الهى ، همانند: تعليم قرآن و نعيم بهشتى ،از جهنم ياد كرده ، مى فرمايد: هذه جهنم التى يكذب بها المجرمونَ يطوفون بينها وبين حميم ءانَ فباءى الاء ربكما تكذبان (541) . جهنم كمالى وجودى و در رديف بهشت و ساير آلاء خداى سبحان ، زير پوشش رحمت مطلقاوست . 3 فان كذبوك فقل ربكم ذو رحمة واسعة و لا يرد باءسه عن القوم المجرمين (542). رحمتى كه در كنار تكذيب كافران و تعذيب مجرمان ذكر شده است ، رحمت مطلقهاست . (543) در برخى از آيات نيز هر دو قسم رحمت آمده است ؛ مانند: و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة وفى الاخرة انا هدنا اليك قال عذابى اءصيب به من اءشاء و رحمتى وسعتكل شى ء فساءكتبها للذين يتقون و يؤ تون الزكوة و الذين هم باياتنا يؤ منون (544) خداى سبحان در پاسخ حضرت موساى كليم (عليه السلام ) كه تثبيت حسنه (رحمت خاص )را در دنيا و آخرت مسئلت مى كند، اصول سه گانه زيرا را تبيين مى كند: 1 عذاب الهى بر اساس مشيت حكيمانه اش بر افرادى خاصنازل مى شود (عذاب خاص ) 2 گستره رحمت فراگير الهى همه چيز (حتى عذاب ) راشامل مى شود (رحمت مطلق ) 3 در عين فراگيرى رحمت ، آن را به مؤ منان پرهيزكار عطا مى كند (رحمت خاص ) . رحمتى كه تنها بهره پرهيزكاران است ، رحمت خاص (رحيميه ) است ، نه رحمت عام و مطلق(رحمانيه ) كه هم پرهيزكار و هم تبهكار را زير پوشش دارد . تذكر: بحث در تفاوت و امكان تفكيك رحمان و رحيم ، فرع بر آن است كه هر كدام تعينخاص و وصف مخصوص را در برداشته باشد؛ اما بنابراين كه مجموع هر دو، اسم خاصباشد مانند بعلبك و رامهرمز، چنانكه برخى از بزرگاناهل معرفت (545) برآنند، نتيجه اين است كه پرورش نظام هستى امكانى بر محور تلفيقو جمع رحمت عام و خاص است و براى تفكيك مجالى نيست . لطايف و اشارات 1 ادب الهى در شروع كار سوره مباركه حمد كه اولين سوره كتاب خداست ، با آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم) كه حاوى اسم ذات و برخى اسماى صفات الهى است ، آغاز مى شود . بنابراين ،بسم الله هم در طليعه سوره و هم در آغاز كتاب الهى آمده است و اين گونه ،خداى سبحان ادب دينى ورود به كار و شروععمل را به ما مى آموزد . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز در مقام تبيين همين ادب دينى فرمودند، هركارى كه با نام خدا آغاز نگردد ابتر است : كل اءمر ذى بال لم يبداء فيه باسم الله فهو اءبتر (546) ابتر به معناىمنقطع الآخر و بى فرجام است و چونفاعل با پايان يافتن كارحمة الله عليه به هدف خود مى رسد، كارى كه به هدفنرسد، ابتر است و از اين رو به زيركى و هوشى كه در راه حق به كار نيايد، چون بههدف اصيل خويش نرسيده است ، فطانت بتراء (زيركى بى فرجام ) گفته مىشود . آغاز كردن كار با نام خدا و ابتداى به اسم الله اشارتى لطيف و رمزگونه بهلزوم حق بودن فعل و پاك بودن فاعل ، يعنى جمع بين حسن فعلى و حسنفاعلى دارد . بنابراين ، كارى را مى توان با نام خدا آغاز كرد كه هم حسن فعلىداشته باشد و هم حسن فاعلى ؛ يعنى هم حق باشد و هم از قلب پاك و نيت خالصفاعل برخاسته باشد و اگر عملى فاقد هر دو حسن يا يكى از آن دو باشد،قابل شروع با نام خدا نيست و به مقصد نيز نمى رسد؛ زيرا كارباطل به باطل ختم مى شود. پس براى منتهى شدن كار به مقصداصيل خود كه حق است و مصونيت از نافرجامى كه آفتفعل است ، بايد كار را با نام خدا و به حق آغاز كرد و از اين رو خداى سبحان مسئلت ورودصادقانه به كار و خروج پيروزمندانه از آن را به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مى آموزد و قل رب اءدخلنى مدخل صدق و اءخرجنى مخرج صدق ... (547)انسانى كه با نام خدا وارد كارى شد و در حدوث و بقا آن نام را حفظ كرد، هرگز در بينراه نمى ماند: و من يتق الله يجعل له مخرجاَ و يرزقه من حيث لا يحتسب (548) خداىسبحان در اين سوره به ما مى آموزد كه حتى حمد و عبادت او نيز اگربا اسم الله آغاز نگردد، گرچه حسن فعلى دارد، ولى چون فاقد حسن فاعلى است ، ابتر است . در فرهنگ دينى ، ابتر بودن و نافرجامى هم بهفعل اسناد داده شده است ؛ مانند آنچه در حديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمگذشت ، و هم به فاعل ؛ مانند: (ان شانئك هو الاءبتر ) (549) انسان آلوده اى كه كارباطل مى كند، يعنى هم قبح فعلى دارد و هم قبح فاعلى ، ابتر است وهرگز به مقصد نمى رسد . مراد از ابتر بودن فاعل تنها انقطاع نسل نيست . فاجعه دردبار آن است كه انسان به مقصدو مقصود اصيل آفرينش خود دست نيابد و گرنه عقيم شدن و انقطاعنسل فاجعه بار نيست ؛ به ويژه در جهان آخرت كه سخنى از روابط نسبى نيست : (فلااءنساب بينهم يومئد ...) (550) و هر كس مهمان عقايد، اخلاق و كارهاى خويش است . حاصل آن كه ، خداى سبحان با آغاز كردن كتاب وحى به نام خود، ادب دينى در آغاز كردنكارها را به ما مى آموزد . تذكر: الف : ادب دينى شروع كار با نام خدا، تنها ره آورد پيامبر خاتم صلى الله عليهو آله و سلم نيست ، بلكه از طليعه نامه حضرت سليمان (عليه السلام ) به ملكه سباءبر مى آيد كه ساير پيامبران نيز كارها و مكتوبات خود را با كلمه طيبه (بسم اللهالرحمن الرحيم ) آغاز مى كردند: قالت يا اءيها الملاء انى اءلقى الى كتاب كريمَ انهمن سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم (551) و از رواياتاهل بيت (عليهم السلام ) استفاده مى شود كه همه كتب آسمانى با مضمون اين كريمه آغازشده است : ما اءنزل الله من السماء كتابا الا و فاتحته بسم الله الرحمن الرحيم (552) و اين سيره مشترك همه پيامبران الهى بوده است ؛ زيرا مهمترين خط حاكم بررسالت همه مرسلان الهى ، دعوت به الله بوده است و در نامه كريمانهحضرت سليمان (عليه السلام ) نيز پس از نام خدا، دعوت به پذيرش توحيد مطرح شدهاست : (اءلا تعلوا و اءتونى مسلمين ) (553) و نبايد پنداشت كه در اين نامه توحيدى ،سليمان پيامبر نام خود را بر نام خدا مقدم داشته است : انه من سليمان و انه بسم الله...؛ زيرا جمله (انه من سليمان ...) ادامه سخن گزارشگر (ملكه سباء ) است ، نه طليعهنامه حضرت سليمان .(554) ب : سر نافرجامى كارى كه با نام خداى سبحان آغاز نگردد و جامع حسن فعلى و فاعلىنباشد آن است كه بقا تنها از آن وجه خداست : كل من عليها فانَ و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام (555) (كل شى ء هالك الا وجهه ) (556) و اگر كارى براى وجه خدا نبود و از بقاسهمى ندارد. وجه خدا همان فيض اوست كه در همه عوالم هستى ظهور دارد و بدون آن نهفاعل از بقا سهمى دارد و نه فعل او . قرآن كريم با تبيين انحصار بقا در وجه الله ، هم راز حيات جاودانه كار نيك و همرمز هلاكت و فناى كار باطل را بيان مى كند . هلاكت و فناى ماسواى وجه الله تنها مربوطبه آينده نيست ، بلكه هم اكنون جز وجه خدا همه چيز هالك و فانى است . (557)بنابراين ، در جهان هستى تنها وجه الله و آنچه به نام او و براى وجه اوستباقى است و آنچه به نام او و براى او نيست ، هم اكنون هالك و فانى است و چنين نيست كهجز وجه الله حقيقت مستقل ديگرى به نام آسمان ، زمين و ... نيزباشد؛ زيرا آنچه از هستى بهره اى دارد وجه و آيت الهى است : (اءينما تولوا فثم وجهالله ) (558) . بنابراين ، اگر آيت وجه الله بودن از چيزى گرفته شود، آن چيزديگر باقى نيست . قرآن كريم ، هلاكت ماسواى وجه الله را با چندمثل گويا ترسيم كرده است : 1 و الذين كفروا اءعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئاو وجدالله عنده فوفاه حسابه و الله سريع الحساب (559) رهگذر تشنه دربيابان ، سراب را آب مى پندارد و براى دستيابى به آن مى شتابد، ولى هر چه پيشمى رود به مقصود خود نمى رسد . كافران كه همواره در پى سراب باطلند، در هنگاممرگ در مى يابند كه كارشان از آغاز هدر بوده است ، نه اين كه كارهاى آنان سهمى ازبقا داشته باشد، ولى در آن هنگام كارشان را نابود كنند . 2 و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا (560)ازاعمال تبهكاران در اين آيه كريمه به هباء منثور (ذرات پراكنده در هوا يادشده است ؛ زيرا پراكنده شدن ذرات هر چيزى در هوا، مايهزوال صورت آن چيز است در حالى كه خصوصيت هر چيزى به صورت طبيعى آن است . 3 يا اءيها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاءذى كالذى ينفق ماله رئاءالناس و لا يؤ من بالله و اليوم الآخر فمثلهكمثل صفوان عليه تراب فاءصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى ء مما كسبوا والله لا يهدى القوم الكافرين (561) اعمال رياكاران منكر مبداء و معاد، همانند تخته سنگ لغزانى است كه قشرى از خاك آن راپوشانده باشد و بارانى درشت قطره بر آن ببارد و در لحظه اى آن را شسته ، بهصورت سنگى روشن درآورد . كسى كه ابتر بودن كار خود را در دنيا نمى بيند، همانند تيراندازى است كه در تاريكىشب هدفى را نشانه مى گيرد و به گمان اصابت ، شادمان است ؛ اما همين كه روز برآمد،مى بيند تير او به هدف و كارش به مقصد نرسيده است . در قيامت كه ظرف ظهور حقايقاست ، نافرجامى كارهاى باطل ظهور مى كند . حاصل اين كه ، آنچه با وجه الله پيوندى ندارد هم اكنون ابتر، فانى و هالك است وآنچه براى خداست تا ابد از گزند مرگ مصون است . 2 قداست و بركت نام خدا قرآن كريم معارف و احكامى را براى اسماى خداى سبحان بيان مى كند؛ مانند اين كه نامخدا همانند ذات اقدس او منزه و مقدس و همچنين مبداء و منشاء بركات فراوانى است و بر ايناساس ، انسانها را با دو وظيفه اى كه در برابر نام خدا دارند آشنا مى كند: وظيفه اول تسبيح نام خداست : (فسبح باسم ربك العظيم ) (562) (سبح اسم ربكالاعلى ) (563) . تسبيح ، تقديس و تنزيه نام خدا آن است كه نه آن را در امورباطل به كار برند و نه در كار حق از آن غفلت كنند و نه در كنار آن نام ديگرى را يادكنند . همان گونه كه مقتضاى تسبيح و تقديس ذات اقدس الهى آن است كه هر نقصى را ازحريم او سلب كنند و آن ذات را مبداء مستقل هر اثر و منتهاى بالذات هر صيرورت بدانند ودر كنار ذات او هيچ ذاتى را مستقل ندانند . همان طور كه خداى سبحان در مقام ذات خود منزه از هر عيب و نقص است و بايد تنزيه شود،در مقام اسم نيز كه نشانه ذات اقدس اوست بايد تقديس و تنزيه شود و يكى ازمراتب تنزيه اسم خدا آن است كه نه در عرض نام او نامى ذكر شود و نه درطول آن . بنابراين ، هم آنچه برخى منحرفان مى گفتند: به نام خدا و به نام خلق... نارواست و هم آنچه ناآگاهان مى گويند:اول به نام خدا بعد به نام ... چنين ذكرى از نام خداوند، توهين است ، نه تنزيه . پس از نزول آيه كريمه (فسبح باسم ربك العظيم ) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهو سلم فرمودند: آن را در ركوع نماز قرار دهيد: اجعلوها فى ركوعكم و پس ازفرود آمدن كريمه (سبح اسم ربك الاءعلى ) فرمودند: آن را در سجود نماز بگذاريد:اجعلوها فى سجودكم (564) و از اين رو در ركوع نماز سبحان ربىالاءعلى و بحمده به عنوان ذكر و تسبيح تشريع شد و اين نيز نشانه اى از اهميتتقديس نام خداى سبحان است . وظيفه دوم انسانها در برابر نام خدا، مبارك دانستن آن و تبرك جستن به آن است : تباركاسم ربك ذى الجلال و الاكرام (565) . قرآن كريم اسم خدا را منشاء بركات ونشانه هستى صرفى مى داند كه همه بركات وجودى از ناحيه اوست . كسى كه به حقيقتاسم خدا واصل شد و آن را تلفظ كرد او با اسم الله كارى مى كند كه خودخداوند سبحان با كن انجام مى دهد و از اين رواهل معرفت گفته اند: بسم الله الرحمن الرحيم از عبد به منزله كن ازمولاى اوست . خداى سبحان هر چيزى را اراده كند و با فرمان كن تحقق آن رابخواهد، آن شى ء تحقق مى يابد: انما اءمره اذا اءراد شيئا اءنيقول له كن فيكون (566)؛ همان گونه كه حضرت نوح (عليه السلام ) با اسم خدابر آن طوفان سهمگين و امواج كوه گونه آب استيلا يافته ، كشتى معروف خود را با نامخدا حركت مى داد و آرام مى كرد: (بسم الله مجريها(567) و مرسيها) (568) سر اين كه عبد كامل با بسم الله از امواج آتش گلستانى مى آفريند و يا كشتىعظيمى را در طوفانى سهمگين و بر روى امواجى كوه مانند، سير و سكون مى دهد، آن استكه خواسته ها و اراده هايش در مشيت حكيمانه الهى فانى شده است و نشانه اين فنا آن استكه جز خواست خداى حكيم ، هيچ خواسته اى ندارد . البته چنين كارى از عهده بندگان واولياى خاص خدا بر مى آيد، نه هر گوينده بسم الله . اين گونه آثار در روايات براى اسم اعظم نيز آمده است و نبايد پنداشت كه اسماعظم از سنخ لفظ يا مفهوم است تا با لفظ و مفهوم بتوان در تكوين اثر كرد و مثلا مردهاى را زنده كرد يا از آتشى شعله ور بوستانى سرسبز آفريد؛ زيرا آفرينش تكوينىبا مقام انسانى تاءمين مى شود، نه با لفظ و مفهوم . بنابراين ، جستجوى اسم اعظم درميان الفاظ يا مفاهيم براى تاءثير بر جهان عينى ، كارى افسانه اى است و قرينكاميابى نيست ؛ چون جهان هستى با حقيقت اداره مى شود، نه با افسانه . بسم الله نيزاگر از قلب موحدى كامل نشئت گرفت به اذن آفريدگار هستى مى تواند بر عالم عينىتاءثير بگذارد و از اين رو امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد: بسم الله الرحمنالرحيم به اسم اعظم الهى از سياهى چشم به سفيدى آن نزديكتر است : ان بسمالله الرحمن الرحيم اءقرب الى اسم الله الاءعظم من سواد العين الى بياضها (569) اگر كسى همانند پيامبران و امامان (عليهم السلام ) به پايگاه رفيع ولايت باريافت و دركارهاى خير نام خدا را بر زبان آورد و در عين رعايت نظام علت ومعلول ، هرگز به قدرت خويش و ساير اسباب وعلل عادى تكيه نكرد، بلكه تنها مؤ ثر مطلق در جهان را خداى سبحان ديد، آنگاه آثاراسم اعظم در كنار بسم الله او ظهور مى كند؛ چنانكه عصا با دست موسوى و انگشتر باانگشت سليمانى مؤ ثر بود:
خود گرفتى اين عصا در دست راست
|
دست را دستان موسى از كجاست ؟ (570)
|
چه خاصيت دهد نقش نگينى (571)
| هنگام تبعيد حضرت ابوذر (رضوان الله عليه ) به ربذه ، با اين كه حكومت وقت بدرقهاش را ممنوع كرده بود، حضرت اميرالمؤ منين و حسنين (عليهم السلام ) و برخى از صحابهخاص ، مانند عقيل و عمار، حضور داشتند . حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در آن جمع ،در نصيحتى به ابوذر فرمود: به خدا سوگند اگر درهاى آسمانها و زمين بر روى بندهاى بسته باشد و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند برايش راهى مى گشايد . پس تو جزبا ياد حق ماءنوس و جز از باطل نگران نباش : و الله لو كانت السماوات و الاءرضعلى عبد رتقا ثم اتقى الله عزوجل جعل منها مخرجا فلا يؤ نسك الا الحق و لا يوحشك الاالباطل . (572) پس هرگز نبايد بهوسايل و اسباب عادى ، كه مجارى فيض الهى است ، اعتنا و تكيه كرد . اين گونه اعتمادبه رزاقيت خداى سبحان ، نشانه توجه و توكلكامل بر خداست و كسى كه به اين مرحله از مقام انسانى برسد شيرينى اسم اعظم را درحد توان خود خواهد چشيد . نكته اساسى آن است ، كه گرچه نظام هستى بر محور نظام علت ومعلول اداره مى شود، نه صرف جريان عادة الله ، ليكنعلل شناخته شده براى معلولهاى معين هرگز علتهاى منحصر نيست تا با فقدان برخى ازشرايط آنها تحقق معلول ممتنع باشد؛ زيرا ممكن است تحقق آن به استناد شرايط و اوضاعغير عادى باشد؛ يعنى كرامت خرق عادت است ، نه خرق عليت و فارق اينمطلب با آنچه از اشاعره منقول است در جاى خاص خود بازگو مى شود . 3 عينيت يا مغايرت اسم با مسما اختلاف متكلمان پيشين بر سر عينيت يا مغايرت اسم با مسما، ناظر به اسماى حقيقى وتكوينى ذات اقدس الهى است ، نه اسماى لفظى او؛ چون هيچ موحدى الفاظ يا مفاهيمنامهاى خداوند را عين ذات مسماى به آنها نمى داند . توضيح اين كه ، اسم ، چنانكه در بحث تفسيرى گذشت ، معانى مختلفى دارد؛ در عرف ولغت بر لفظ دال بر مسما اطلاق مى شود و در اصطلاحاهل معرفت به معناى ذات همراه با تعين است و بنا بر اين اصطلاح خاص ، نامهاىلفظى ذات و صفات خداى سبحان اسم اسم الاسم است ؛ مانند اسمايى كه درقرآن كريم و روايات و ادعيه ، نظير دعاى جوشن كبير آمده است و مفاهيم نامهاىلفظى اسم الاسم است . آثار و بركاتى كه در برخى روايات و ادعيه مانند دعاى سمات براى اسماىالهى ذكر شده ، مانند گسترده شدن زمين ، بر افراشته شدن كوهها و يا آفرينش عرش ،كرسى و ارواح ، نتيجه اسماى لفظى نيست ؛ زيرا همان گونه كه گذشت هرگز بالفظ و يا مفهوم نمى توان بر جهان عينى اثر گذاشت ، بلكه منظور از آن اسماء همانذات خداوند با تعين خاص است كه با آن تعين اين امور آفريده مى شود: وبكل اسم رفعت به سماءك و فرشت به اءرضك و اءرسيت بهالجبال و اءجريت به الماء و سخرت به السحاب و الشمس و القمر و النجوم والليل و النهار و خلقت الخلائق كلها (573) باسمك الذى خلقت به عرشك ... (574) نكته : در برخى روايات ، احصاى نامهاى خداى سبحانعامل ورود به بهشت معرفى شده است : ان لله تسعة و تسعين اسما من اءحصيها فقددخل الجنة (575) مراد از احصاى اسماء، بر شمارى و استخراج رقم و عدد اسماءنيست ، بلكه منظور، متخلق شدن به حقايق آنهاست و گرنه شمارش و تلفظ اين نامهاىمقدس ، عبادتى لفظى است و آنچه مايه راهيابى به بهشت است ، تخلق به حقايق ايننامها و اوصاف است . 4 الله اسم اعظم الهى در ميان اسماى لفظى خداى سبحان اسم مبارك الله ، اسم جامع و اعظم است وساير اسماى الهى با واسطه يا بى واسطه ، زير پوشش اين نام مقدس است ؛ مثلا اسمشافى كه از اسماى جزئيه است زير پوشش رازق و رازق تحتپوشش خالق و خالق زير پوشش قادر و قادر زير پوشش اسم جامع واعظم الله است . بنابراين ، اسم الله نسبت به نامهاى ديگر خداوند ( كه زير پوشش آن است )اسم اعظم است و اگر آيه اى مشتمل بر اسم اعظم حق بود، سيد آيات به شمار مى رود و از اين رو در برخى روايات ، آيه كريمه (بسم اللهالرحمن الرحيم ) به گراميترين و بزرگترين آيه قرآن وصف شده است : سرقوا اءكرمآية فى كتاب الله : (بسم الله الرحمن الرحيم ) (576)؛ عمدوا الى اءعظم آية فىكتاب الله ... و هى (بسم الله الرحمن الرحيم ) (577) تذكر: نام شريف الله در بسيارى از آيات قرآن كريم آمده است و سر اين كه آيه(بسم الله الرحمن الرحيم ) سيد آيات به شمار مى رود اختلاف معنوى و تفسيرى كلمهالله در بسم الله و ساير آيات است . (578) 5 رسالت نامهاى خدا در سوره حمد سه اسم از اسماى حسناى خداوند سبحان در آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) آمدهاست . همين نامها در دو آيه بعد نيز ذكر شده است ( الله در آيه دوم و الرحمن و الرحيم درآيه سوم ) و نبايد پنداشت كه اين ، تكرار است ؛ زيرا اسماى الهى گاهى در چارچوبىمحدود و فضايى بسته مطرح مى شود و رسالت آنها تبيين همان محدوده مرزبندى شده است؛ چنانكه اگر به عنوان دليل ذكر شده باشد،مدلول خاص خود را برهانى مى كند؛ ولى گاهى چنين محدوديتى ندارد و از اين قيود رها وآزاد است . اسماى حسناى الله ، الرحمن و الرحيم در آيه كريمه بسم الله... از قبيل قسم دوم است و آنچه در آيات بعد آمده است ازقبيل قسم اول ؛ زيرا نام الله ، در آيه دوم ، با اشاراتى كه به ذات جامع صفاتكمالى دارد و الرحمن و الرحيم ، در آيه سوم ، با اشعارى كه به رحمتمطلق و مخصوص الهى دارد، هر يك حد وسط برهانى بر انحصار حمد در خداى سبحان استو در پى تبيين و تثبيت محمود بودن خداوند است و نه مهروب عنه بودن او . مثلا با اين كهآن ذات اقدس مورد رهبت خدا ترسان نيز هست : (و اياى فارهبون ) (579) اما اين نامها درآيه بسم الله چنين چارچوب و محدوده اى ندارد، بلكه باز و بى مرز است 6 تحيرى شور افكن و ممدوح چنانكه گذشت ، نام مقدس الله در اصل اله بوده و اله به معناىماءلوه يعنى معبود يا متحير فيه است . ماءلوه بودن خداى سبحاناز آن روست كه همه عقلها و دلها درباره آن ذات اقدس متحير و سرگردانند . حضرت امام سجاد (عليه السلام ) در زيارت امين الله به خداى سبحان عرض مىكند: بار خدايا، دلهاى خاشعان و خداترسان واله و حيران توست : اللهم ان قلوبالمخبتين اليك والهة (580) . تحير در ذات حق تعالى ، تحيرى ممدوح و زيباست .تحير و سرگشتگى براى انسان راه نپيمودده ، رنج آور و براى سالك به مقصد رسيدهشيرين و لذت بخش است . تحير انسان به مقصد نرسيده مانند تحير رهگذر تشنه اى است كه در دامنه كوهسرگردان است و به چشمه هاى آب كوهستان دسترسى ندارد، اما تحير سالك واصل همانند تحير رهپويى است كه با راهنمايى راه بلدى آشنا، چشمه ساران كوهستان رايافته ، با مشاهده چشمه هاى فراوان ، اكنون متحير است از كدامين چشمه بنوشد و تن تبزده از عطش خود را به كدامين چشمه بسپارد . اين تحير شورانگيز، ويژه ره يافتگان و واصلان است و از اين رورسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مناجات خود با خداى سبحان عرضه مى داشت :بارخدايا، تحيرم را درباره ذات خودت افزون كن : رب زدنى فيك تحيرا و اينهمان تحير ره يافتگان و واصلان است كه در حيرتند كه از كدام نام خداى سبحان تبركجويند و از كدامين چشمه سار زلال فيض الهى بنوشند . 7 نزاهت صفات الهى از حدود اوصافى كه به خداى سبحان اسناد داده مى شود منزه از حدود نقص آميز است . بنابراين ،لوازم امكانى كه صفات انسانى را همراهى مى كند، به حريم پاك او راه ندارد و تنهااصل اين كمالات براى خداوند ثابت است ، بدون لوازم و حدود نقص آميز آن ؛ مثلا رحمت درانسان همراه با تاءثر قلبى و انفعال درونى در برابر امور رقت بار است . انسان درپى چنين انفعال و تاءثرى به يارى دردمند و محرومى مى شتابد، ولى آنچه مايهكمال آدمى است ، همان رسيدگى به بيچارگان است و تاءثر وانفعال درونى ، ناشى از كاستيهاى وجودى خود انسان است كه نبايدكمال پنداشته شود . يارى محروم در روابط بشرى ، نقص ديگرى نيز دارد و آن اين كه بيشتر دستگيراندرصدد رفع تاءثر قلبى خويشند، نه در پىامتثال تكليف دينى و به تعبير ديگر كمك آنها بر اساس ترحم به درمانده است ،نه بر پايه احترام به همنوع . زدودن تاءثر قلبى با يارى كردن محروم نيزجزو حقيقت و گوهر رحمت نيست ، بلكه ناشى از نقص آدمى است و معناى مبرات بودن رحمتالهى از لوازم نقص آميز، آن است كه خداوند بدونانفعال ، تاءثر و تحول ، نياز نيازمندان را برطرف مى كند . علم خداى سبحان نيز از نظر نزاهت همين گونه است ؛ زيرا علم بشرى هم سابقهجهل دارد: و الله اءخرجكم من بطون اءمهاتكم لا تعلمون شيئا (581) و هم لاحقهنسيان لكيلا يعلم من بعد علم شيئا (582) وجهل و نسيان از نقصهاى علم بشرى است و علم الهى از آنها منزه است ، ولى گوهر كمالىعلم كه همان ظهور و حضور و كشف و شهود معلوم است به خداى سبحان اسناد دارد . در رحمت رحمانيه و رحيميه نيز اصل گوهر كمالى رحمت براى خداوند ثابت است ، بدونلوازم نقص آميز مانند دلسوزى ، انعطاف و تاءثر و اين نقايص در گوهر رحمت و در معناىآن ماءخوذ نيست تا اطلاق رحيم بر خداى سبحان ، فرشتگان و انسانهاىكامل ، كه رحمت آنان نيز از اين نقصها مبراست ، مجاز يا از باب اشتراك لفظى باشد . انسان كاملكه قلبش متيم به حب و مالامال از عشق خداست ، در يارى مسكين سخن از انما نطعمكم لوجهالله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا (583) دارد و يارى او نه ناشى از ترحم وتاءثر است و نه براى پاداش و تشكر . چنين قلبى غير خدا را به خود راه نمى دهد واحسان به مسكين و يتيم و اسير تنها به خاطرامتثال امر خداست ، نه از سر دلسوزى به آنان . او خود گرسنه مى ماند، ولى مسكين رااطعام مى كند و كارش تنها براى وجه خدا است ، نه براى ارضاى غريزه ترحم . 8 معيار تفكيك صفات ذات و فعل صفات خداى سبحان برخى ذاتى و برخى فعلى است . صفات ذاتى عين ذات و همچون ذات، نامحدود بوده ، در مقابل آنها هيچ وصف كمالى قرار ندارد؛ مانند: علم و حيات و قدرت وچون مقابلهاى اين صفات ( نادانى ، مرگ ، ناتوانى ) براى خداوند ممتنع است ، خداىسبحان به آنها متصف نمى شود . اما صفات فعل صفاتى است كه از مقام فعل خداوند انتزاع مى شود و در برخى مواردمقابل دارد و با داشتن مقابل خداوند به مقابلهاى آنها نيز متصف مى شود؛ مانند اراده ، رضا،احياء و بسط كه مقابلهاى آنها ( كراهت ، سخط، اماته ، قبض ) نيز صفاتفعل خداى سبحان است . بر اساس همين فرق بين صفات ذات و صفاتفعل ، حضرت امام رضا (عليه السلام ) به شخصى كه در محضر ايشان گفت : خدا را حمدمى كنم تا آن جا كه مرز علم اوست : الحمد لله منتهى علمه ، فرمودند: اين گونهتعبير نكن ؛ زيرا علم خدا كه عين ذات نامحدود اوست ، حدى ندارد . گوينده پرسيد: خدا راچگونه حمد كنم ؟ آن حضرت فرمودند: بگو الحمد الله منتهى رضاه (584) .چون رضاى خدا محدود است . او از ايمان و مؤ من راضى است ، ولى از كفر و كافر ناخشنوداست : ( و لا يرضى لعباده الكفر ) (585) در جهان آخرت نيز بهشت و نعيم آن گسترهرضاى خدا و جهنم و عذابهايش محدوده غضب اوست . (586) تذكر: كارهاى خداوند، تنها به اوصاف كمالىفعل متصف خواهد شد و هرگز به اوصاف نقصى آن متصف نمى شود؛ مثلا اگر كارى ازخداوند صادر شد حتما عدل و وفاست و هيچ گاه ظلم و جفا نخواهد بود . پس اتصاف به دوطرف مقابل به معناى موصوف شدن ذات اقدس الهى به اوصاف نقصى آن نيست . 9 احكام فقهى نام خدا قداست و بركت نام خدا منشاء اعتبار احكامى فقهى براى اسماى لفظى خداى سبحان شدهاست . برخى از اين احكام عبارت است از: الف : حرمت تنجيس و آلوده كردن آن . ب : وجوب تطهير آن ، در صورت آلوده شدن . ج : حرمت هتك آن ، به هر نحو . د: حرمت مس آن بدون طهارت . ه . ممنوع بودن جدال با آن ( سوگند به صورت لا و الله و بلى و الله ) در احرام عمره و حج . و: لزوم ذكر و تسبيح آن در ركوع و سجود نماز . ز: اشتراط ذبح و تذكيه حيوان به آن . ح : مشروط بودن حليت صيد به ذكر آن . ط: احكام سوگند . ى : استحباب شروع كار با ذكر آن . برخى از اين احكام از سنت معصومان (عليهم السلام ) و برخى از قرآن كريم استفاده مىشود؛ مثلا قرآن كريم هم ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوان را توصيه مى كند: (فاذكروااسم الله عليها) (587) و هم از خوردن گوشت حيوانى كه بدون ذكر نام خدا صيد ياذبح يا نحر شده است ، منع مى كند و لا تاءكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه (588) اثر اسماى لفظى خداى سبحان به پايه اى است كه حيوان پاك وحلال ، اگر بدون ذكر نام او كشته شود، مردار، حرام و آلوده مى شود . پس نام خدا بانامهاى ديگر يكسان نيست تا ذكر و عدم ذكرش تفاوتى نداشته باشد و يا تنها نيت وخطور ذهنى آنها كافى و كارساز باشد . تذكر: برخى براى فرق بين يمين كه فقط به الله حاصل مى شود و بين تيمن كه به اسم الله تحقق مى يابد، نكته تبرك به نامخدا را ذكر كرده اند؛ يعنى سوگند بر اساس حكم فقه ، به الله حاصل مى شود، نه به اسم الله ، ليكن تبرك به اسم الله حاصل مى شود، چه رسد به ذات الله (589) بحث روايى 1 معناى بسم الله عن الرضا (عليه السلام ): معنى قول القائل بسم الله اءى اءسم نفسى بسمة من سماتالله عزوجل و هى العبادة . قال : فقلت له : ما السمة ؟قال : العلامة . (590) اشاره : همان طور كه در نظام تكوينى انسان مانند ديگر پديده ها نشانه خالق خويش است، در نظام تشريع نيز لازم است ، انسان سالك وسمه و علامت عبادت خدا را در جهان خودبنهد تا روح او در عبادت آفريدگار خويش موسوم و نشاندار گردد . چنين انسان سالكىبه خوبى آية الله خواهد بود؛ زيرا علامت معبود، يعنى عبادت در جان او ظهوركرده است . 2 مبداء اشتقاق الله و معناى ماءلوه عن الصادق (عليه السلام ): و الله الهكل شى ء (591) عن هشام بن الحكم اءنه ساءل اءبا عبدالله (عليه السلام ) عن اءسماء اللهعزوجل و اشتقاقها، فقال : الله هو مشتق من اله و اله يقتضى ماءلوها ... (592) عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): الله ... هو الذى يتاءله اليه عند الحوائج والشدائد كل مخلوق عند انقطاع الرجاء من جميع من دونه ... (593) اشاره : ربط تكوينى موجودى كه عين فقر است ، تنها به خدايى است كه عين غناست و اينپيوند گرچه در حال عادى محجوب و مستور است ، ليكن در حالت اضطرار مكشوف و مشهودخواهد بود و در همه احوال تنها ملجاء هر مخلوق فقط خداوند است و درحال عادى كه فيض به وسيله اسباب و علل ظاهرى به مخلوق نيازمند مى رسد، همه آنوسايط، مجارى فيض است ، نه فياض . خلاصه آن كه ، توحيد رجاء و توحيد التجاء به اين معناست كه تنها مرجو و ملجاء خداستو اگر تفاوتى هست به لحاظ مقام اثبات است ، نه ثبوت . همان طور كه به مقتضاىبطلان تسلسل ، يك متفكر به سرآغاز سلسلهعلل ، كه همان خداست ، پى مى برد و آنگاه معلوم مى گردد كه سبب حقيقى هر مسببىخداوند است و علل ديگر، آيات اوست ، در مورد رجاء و التجاء نيز اين چنين است كه گرچهدر صورت قطع اميد از ماسوى الله آنگاه به خداوند التجا مى كنند، ليكن در حقيقت تكيهگاه اصلى همه رجاها و التجاها خداست . 3 بسم الله اولين آيه هر سوره عن اميرالمؤ منين (عليه السلام ):كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقرؤ ها [بسم الله الرحمن الرحيم ] و يعدها آية منها ... (594) و التمسية فى اءولكل سورة آية منها و انما كان يعرف انقضاء السورة بنزولها ابتداء للاءخرى و مااءنزل الله كتابا من السماء الا و هى فاتحته (595) عن ابى داود عن ابن عباس قال : كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم لا يعرففصل السورة حتى ينزل عليه (بسم الله الرحمن الرحيم ) (596) اشاره : مقصود آن است كه چون با آغاز سوره جديد، سوره قبلى منقضى مى شد،نازل شدن بسم الله ...، كه اولين آيه سوره بعدى است ، نشانه انقضاى سورهقبلى بود، نه آن كه بسم الله ، آيه پايانى سوره قبلى باشد و گرنه لازمبود براى انقضاى آخرين سوره قرآن نيز بسم الله ...نازل گردد. 4 تبيين رحمت رحمانيه و رحيميه عن الصادق (عليه السلام ): الرحمن بجميع خلقه و الرحيم بالمؤ منين خاصة (597) الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحيم اسم عام بصفة خاصة (598) عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اءن عيسى بن مريمقال : الرحمن رحمن الدنيا و الرحيم رحيم الآخرة (599) عن الرضا (عليه السلام ) اءنه قال فى دعائه : ... رحمن الدنيا و الآخرة و رحيمهما... (600) عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): الرحمن الذى يرحم ببسط الرزق علينا (601) الرحمن ... العاطف على خلقه بالرزق لا يقطع عنهم مواد رزقه و ان انقطعوا عن طاعته (602) ... و اءما الرحمن فهو عدن لكل من آمن و هو اسم لم يسم به غير الرحمن تبارك و تعالىو اءما الرحيم فرحم من عصى و تاب آمن و عمل صالحا (603)
|
|
|
|
|
|
|
|