بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب علم الیقین ، جلد اول, حکیم ملا محسن فیض کاشانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     Elm10000 -
     ELM10001 -
     ELM10002 -
     ELM10003 -
     ELM10004 -
     ELM10005 -
     ELM10006 -
     ELM10007 -
     ELM10008 -
     ELM10009 -
     ELM10010 -
     ELM10011 -
     ELM10012 -
     ELM10013 -
     ELM10014 -
     ELM10015 -
     ELM10016 -
     ELM10017 -
     ELM10018 -
     ELM10019 -
     ELM10020 -
     ELM10021 -
     ELM10022 -
     ELM10023 -
     ELM10024 -
     ELM10025 -
     ELM10026 -
     ELM10027 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     FOOTNT07 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

تاريخچه اى از زندگانى مؤلف (1) 
ملا محمد فيض فرزند شاه مرتضى معروف به ملا محسن فيض كاشانى كه در اشعار خودفيض تخلص مى كرده ، از نوابغ علم و دين در قرن يازدهم هجرى است .
دانشمندان علم رجال و تذكره نويسان همگى به اتفاق او را ستوده اند و از مقام شايستهعلمى او با القاب : فاضل ، ماهر، عالم ، حكيم ، متكلم ، محدث ، فقيه ، محقق ، شاعر، اديب ،متبحر در همه علوم ، پر اطلاع ، خوش بيان و قلم ، جامعمعقول و منقول ، رايت فقه و حديث ، منار فلسفه ، معدن عرفان ، كوه اخلاق ، درياى ژرفعلوم و معارف و... تقدير به عمل آورده اند.
خاندان فيض  
پدرش شاه مرتضى از علماى متنفذ و سرشناس ولى گوشه نشين قم و كاشان بود.برادرش نورالدين كاشانى از علماى اخبارى و مؤلف كتاب مصفاة الاشباح در اخلاق وعجايب آفاق است - كه ظاهرا هموست كه در بازگشت از سفر حج به همراه برادرش فيضگرفتار راهزنان گرديد و به دست آنان كشته شد. وى بنابر اظهار فيض در رسالهشرح صدر در سن هجده سالگى به رتبه اجتهاد رسيده بود و در علم وعمل سر آمد بود. فرزند اين برادر، محمد هادى شارح كتاب مفاتيح الشرايع عموى خودفيض ‍ است ، و برادر ديگر فيض ملا عبدالغفور است كه مردى فقيه بوده و فرزند او محمدمؤ من شاگرد فاضل عموى خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر) بوده است .اينان همگى از مردان علم و فضيلت و رجال نامى خاندان او مى باشند.
فرزند فيض ، محمد ملقب به علم الهدى است كه شاگرد پدر و جد مادرى خويش يعنىملاصدرا بوده و خطى بسيار خوش داشته است . وى تاءليفى گرانبها دارد به نام معادنالحكمة فى مكاتيب الائمه عليهم السلام كه در دو جلد چاپ شده است .
تولد و دوران تحصيل 
فيض در سال 1007 هجرى قمرى در شهر مذهبى قم ديده به جهان گشود دوران كودكى ونوجوانى را در همان شهر در تحت تربيت پدر گرامى و عالم خود گذراند و در همان جاعلوم مقدماتى را از پدر خويش فراگرفت سپس ‍ به كاشان رفت و در نزد دايى خود كهممتاز عصر خويش بود به فراگيرى تفسير و حديث و فقه واصول دين و ادبيات عرب و منطق پرداخت . در سن 20 سالگى براىتحصيل بيشتر علوم دينى به اصفهان رفت و برخى از علوم رياضى و غير آن را آموخت .
پس از چندى شنيد كه يكى از عالمان بزرگ شيعه به نام سيد ماجد بن على بحرانى ازبحرين به شيراز آمده و بساط نشر علم حديث شيعه گسترده است ، با شنيدن اين خبر برآن شد كه براى فراگيرى علم حديث به شيراز رود، اما پدرش در دادن اجازه رفتن به اومردد بود، بنا را بر استخاره و تفاءل نهادند. قرآن را گشودند، اين آيه آمد: فلولانفر من كل فرقة منهم طائفة ليفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهميحذرون (2) ((پس چرا از هر فرقه اى از مؤ منان گروهى كوچ نمى كنند تا دينرا به خوبى دريابند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را انذار كنند، باشد كهحذر نمايند))؟! كه ظاهر آيه تشويق بر سفر در راه علم را در برداشت . و نيز ديوانمنسوب به امام على بن ابى طالب عليه السلام را گشودند، اين اشعار به نظر آمد:

تغرب عن الاوطان فى طلب العلى
و سافر ففى الاسفار خمس فوائد
تفرج هم و اكتساب معيشة
و علم و آداب و صحبة ماجد
((در پى كسب معالى از وطن دور شو و به سفر پرداز كه در سفر پنج فايده نهفته است .زدوده شدن اندوه ، كسب معيشت ، به دست آوردن علم و آداب ، و همنشينى با مردان بزرگ .))
اينتفاءل دقيقا مطابق با هدف بود، زيرا ((صحبت ماجد)) اشاره داشت به عالم بزرگوار سيدماجد بحرانى . بنابراين در شيراز در محضر آن فقيه عصر كه متبحر در علم حديث بودبه فراگيرى آن علم پرداخت ، تا آنكه بصيرتى در علمحلال و حرام و ساير مسائل فقه حاصل نمود و به درجه اجتهادنائل گشت .
سپس به اصفهان بازگشت و به خدمت شيخ بهاءالدين عاملى رسيد و از ايشان اجازه روايتحديث گرفت . آنگاه به سفر حج رفت و در آن سفر از محضر شيخ محمد بن شيخ حسن نوهشهيد ثانى نيز به دريافت اجازه روايت نائل گشت .
پس از بازگشت از سفر حج نيز پيوسته در طلب علم بود و هر جا نامى از عالمى مى شنيدكه بهره اى از علم و كمال داشت به محضر او مى رفت و بهره اى مى برد، اما روز به روزبر عطش علمى او افزوده مى گشت ، تا آنكه - بنابر اظهار خود - در شهر مقدس قم بهخدمت صدرالمتالهين شيرازى رسيد كه در فنون علم باطن و حكمت نظرى و علمى يگانه دهرو سرآمد عصر بود. مدت 8 سال در محضر آن حكيم به تعلم و رياضت پرداخت تابصيرتى در علم باطن پيدا نمود، و سرانجام به شرف دامادى ايشان سرافراز گرديد.پس از رفتن ملاصدرا به شيراز، فيض نيز به شيراز رفت و دوسال ديگر در خدمت او زانو زد و معارف بسيارى راتحصيل نمود و از سوى آن عالم بزرگ به لقب ((فيض )) مشرف گشت .
داماد ديگر ملاصدرا مرحوم ملا عبدالرزاق لاهيجى صاحب كتاب شوارق الالهام در شرحتجريد الكلام خواجه نصير طوسى و گوهر مراد و كتابهاى ديگر است كه از سوى پدرهمسر خويش به لقب ((فياض )) فائز آمد. گويند: روزى همسر فيض (صدريه ) به پدرگفت : چرا همسر مرا فيض ‍ ناميديد و همسر خواهرم (بدريه ) را فياض كه بر مبالغه وافزونى دلالت دارد؟ پدر پاسخ داد: فيض مصدر است و هيچ قيدى در آن نيست ، لذا برمبالغه بيشترى دلالت مى كند!
اساتيد
1 و 2) پدر بزرگوار و دايى گرانقدر و دانشمند خويش 3) صدر المتالهين شيرازى 4)سيد ماجد بن على بحرانى 5) شيخ محمد نوع شهيد ثانى 6) شيخ بهاءالدين عاملى 7)مولى محمد طاهر قمى 8) مولى خليل قزوينى (شارحاصول كافى ) 9) مولى صالح مازندرانى (شارح كافى )
شاگردان  
معروفترين شاگردان فيض عبارتند از: 1) علامه مجلسى رحمة الله كه از او اجازه حديثداشته است 2) سيد نعمة الله جزائرى شوشترى 3) قاضى سعيد قمى (حكيم معروف ) 4)فرزند بزرگوارش علم الهدى .
تاءليفات  
فيض رحمة الله از پركارترين عالمان شيعه است . دقيقه اى از عمر عزيز خويش را بهبطالت سپرى نكرده و حدود دويست اثرى كه از او بجاى ماندهدليل اين مدعاست ، آثارى كه برخى از آنها خود بالغ بر دهها مجلد است . فيض رحمة اللهدر همه رشته هاى علوم اسلامى دست به قلم برده و اثرى از خود به يادگار نهاده است .آثار علمى او را به شكل زير دسته بندى نموده و به ذكر اهم آن ها مى پردازيم :
1) عقايد و معارف (كلام و حكمت )
حق اليقين ، عين اليقين ، علم اليقين ، اصول المعارف ، بشارة الشيعة ، اللب ، اللباب ،قرة العين ، كلمات مكنونه ، ميزان القيامة ، مرآة الآخرة ، راه صواب .
2) حديث
الوافى ، الشافى ، نوادر الاخبار
3) ادعيه
شرح مختصر صحيفه ، منتخب الاوراد، خلاصة الاذكار
4) فقه
مفاتيح الشرايع ، معتصم الشيعة ، ابواب الجنان ، الشهاب الثاقب ، اسرار الصلاة ،النخبة
5) اصول فقه
الحق المبين ، سفينة النجاة ، نقد الاصول الفقهيه ،الاصول الاصيلة (كه همه بر مذاق اخباريگرى است )
6) تفسير
صافى ، اصفى ، مصفى ، تنوير المواهب (حاشيه بر تفسير كاشفى )
7) اخلاق
المحجة البيضاء، الحقايق ، الفت نامه ، زادالسالك
8) عرفان
منتخب ابواب الفتوحات المكية ، مشواق ، تهييج الشوق
9) طبيعيات و نجوم
تشريح العالم
10) ادبيات و شعر
گلزار قدس ، ديوان ، شوق المهدى عليه السلام ، مثنويات كهسلسبيل نام دارد و هر كدام را نامى است
11) كليات و متفرقات
انصاف ، اربعين ، فهرست العلوم ، شرح صدر، منهاج النجاة ، محاكمه (3)
افكار، عقايد و روشها 
فيض رحمة الله يك عالم دينى به تمام معنى بوده است ، عالمى ذوفنون و متخصص و آگاهدر همه علوم اسلامى ، وى بر اساس تقسيمى كه خود بهعمل آورده (عالم به علم ظاهر، عالم به علم باطن ، عالم به هر دو) عالمى جامع علوم ظاهرىو باطنى ، و جامع ميان قال و حال و عقل و عشق بوده است . آثار متنوعى كه از او در همهزمينه ها به ظهور پيوسته ، هر يك نمايانگر گوشه اى از شخصيت فكرى و علمى وحالى اوست . او در عصرى مى زيسته كه هم محدثان ضد فلسفه و عرفان فراوان بودهاند و هم حكيمان عرفان گرا و هم صوفيان باز مشرب واهل تسامح ، اما در هيچ يك از اين گروهها محصور نگشته بلكه از هر رشته بهره اى وافراز مسائل حقه آن برده است .
در سالهاى آغازين بيشتر در پى آثار فقهى بود، سپس به علوم عقلى و حكمى و عرفانىتمايل پيدا نمود و اين علوم را در نهايت دقت و فهم فرا گرفت و آثارى نيز در اين زمينهها پرداخت . و پس از طى اين مراحل گرايش ‍ بيشترى به حديث پيدا كرد و در اثر همينگرايش تا حدودى از تصوف و باطن گرايى دور شد و بر ضد اجتهاد و دانشاصول شوريد. البته روحيه اخباريگرى از پيش در وى وجود داشته . رساله شرح صدرو انصاف وى روشنگر اين تحولات و بيان اين ادوار است .تفصيل اين دوره ها و ذكر شواهد از آثار او تاليفى جداگانه مى طلبد، و در اين زمينهآثارى موجود است (ده رساله ، مقدمه حجة الاسلامرسول جعفريان ).
وى با آنكه افكار اجتماعى بلندى داشت و از جمله شركت در نماز جمعه را واحب عينى مىدانست و در مساءله امر به معروف و نهى از منكر بسيار جدى بود، ولى عليرغم دعوتهاىمكررى كه از سوى شاهان صفوى مبنى بر قبول برخى مناصب دينى - اجتماعى از وى بهعمل مى آمد، به جهت زمان شناسى و آگاهى ازاحوال عالم نمايان عصر خود كه پيوسته براى او پاپوش مى دوختند، ازقبول اين مناسب پرهيز داشت و سرگرم تاليف و تبليغ بود و كمتر با خلق مى آميخت .
در يكى از اشعار مى گويد:
به جز كتاب انيسى دلم نمى خواهد
زهى انيس و زهى خامشى ، زهى صحت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفيق
من و خدا و كتابى و گوشه خلوت
هزار شكر كه كارى به خلق نيست مرا
خداپسند بود فيض را زهى همت
سوز و عشق فراوان او به قطب عالم امكان ، وجود مقدس حضرت ولى عصر عليه السلامبه حدى بود كه ديوانى در اين زمينه به نام شوق مهدى عليه السلام پرداخت .
اماما از فراقت شد هزاران رخنه در دينم
بيا يك بار ديگر كن ز نو اسلام تلقينم
به آن مستظهرم جانا كه دل ماواى تو گردد
مرا روزى مباد آن دم كه بى ياد تو بنشينم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعين
اگر در صبح جان دادن تو باشى شمع بالينم
از آن ترسم من بى دل كه پيش از روز وصل تو
به تلخى ناگهان از تن بر آيد جان شيرينم
جهان فانى و باقى فداى آل پيغمبر
طفيل نور ايشان است هر چيزى كه مى بينم
فيض در شاعرى هم يد طولانى داشته و در سبك خود بيشتر از مولوى و حافظتاثيرپذير بوده است و اين را بارها در اشعار خود متذكر شده است ، از جمله :
اى يار مخوان ز اشعار الا غزل حافظ
اشعار بود بيكار، الا غزل حافظ
در شعر بزرگ روم ، اسرار بسى درج است
شيرين نبود اى يار، الا غزل حافظ
وفات فيض  
وى پس از عمرى تتبع و تحقيق و تاليف و خدمات ارزنده علمى و دينى ، سرانجام در شهركاشان به سال 1091 هجرى در سن 84 سالگى زندگانى را وداع گفت و روح بلندپروازش به عالم بقا پرگشود و در همان شهر به خاك سپرده شد. آرامگاه او زيارتگاهخاص و عام است و از بارگاه او بركت و شفاعت مى طلبند.
خداوند روح پر فتوح او را با مواليان معصومش عليهم السلام كه عمر خود را در راه آنانباخته است محشور بدارد.
كتاب حاضر 
مردم در درك مسائل اعتقادى به ويژه مسائل مبدا و معاد، سه گروه اند: گروهى تنها بهظواهر اكتفا مى كنند و حاضر نيستند يك گام فراتر روند؛ اينان رااهل ظاهر يا مبتديان گويند. گروه دوم در سطح بالاترى قرار دارند و همه چيز را خلاصهدر ظواهر نمى بينند، ولى هنوز چندان اوج نگرفته اند ومسائل عقلى محض را درست درك نمى كنند؛ اينان را متوسطان گويند. گروه سوم كسانىهستند كه جمع بين ظاهر و باطن مى كنند و از ظاهر پى به باطن ، و از شهادت راه به غيب، و از ماده راه به معنى مى برند و مى توانند امور عقلى و مجردات را تصور كنند؛ اينان رامنتهيان گويند كه البته انگشت شمارند.
چنانكه از مقدمه كتاب بر مى آيد، مرحوم فيض اين كتاب را براى متوسطان نوشته است .لذا ديده مى شود كه در هر بابى پس از ذكر شواهد نقلى ، بهتاويل و توجيه برخى از آنها مى پردازد و از حكيمان و عارفان سخنانى به مناسبت مىآورد. ولى باز هم تذكر مى دهد كه اگر اين بيانات ، آنان را قانع نكرد و عطش آنان رافرو ننشاند، به كتاب عين اليقين فى اصول الدين رو كنند كه شراب معرفت ناب را درآن پيمانه ريخته است ، ولى هر كس نبايد از آن بنوشد كه بدمستى خواهد كرد.
نكته قابل توجهى كه فيض رحمة الله در مقدمه كتاب يادآور مى شود آن كه : راهتحصيل علم و معرفت ، منحصر به درس و بحث لفظ و كتابى نيست ، درس و بحث شرطلازم است نه شرط كافى ، بلكه بايد آئينهدل را به زلال تقوا شستشو داد و روح را با ذكر و فكر صيقلى بخشيد تا درهاى معرفتبه روى دل گشوده شود، انوار علوم الهى بر آن هجوم آورد و علم از جوانب وى بجوشد.آرى ، تا راهى از دل به سوى غيب نگشايد بهره چندانى از درس و بحثحاصل نمى گردد و جز انباشته اصطلاحى چند كه بار بر مغز است سرمايه اى ندارد.
انصاف را كه اگر كسى دوره اى به مطالعه دقيق اين كتاب بنشيند بهره هاى فراوان ازعلوم عقلى و نقلى خواهد برد.
در پايان يادآور مى شود: اين ترجمه بر اساس متن مصحح توسطفاضل گرامى آقاى محسن بيدارفر انجام پذيرفته ، و در موارد بسيارى نخستاصلاحاتى در متن صورت گرفته و سپس ترجمه شده است . پاورقى هاى (م ) و نيزعناوين فصلها كه همه در كروشه آمده از مترجم است كه اين عناوين بعضا از فهرستعربى كتاب استفاده شده است .
نكته ديگر آن كه : اين ترجمه سالها پيش صورت گرفته است و اخيرا پس از بازبينى، به پيشگاه دين پژوهان محترم تقديم گرديده است .
حسين استادولى
6 محرم الحرام / 1418 - 23/2/1376
مدخل 
بسم الله الرحمن الرحيم
بارالها! اى آغازگر جهان هستى ، و بازگرداننده آن از پى نيستى ! تو را مى ستاييم واين ستايش خود از نعمتهاى توست . (4) اى كه هر چه خواهى مى كنى ! تو را سپاس مىگزاريم و اين سپاس خود از بخششهاى توست . والا منزهى كه دست اوهام و خيالات به دامنعزتت نرسد، و مبارك بى آلايشى كه براى انديشه ها در شناخت خويش جز اعتراف بهعجز از شناخت راهى ننهاده اى .
دلهاى طالبان را در صحراى كبريايى خويش واله و حيران نهاده اى ، و اوج گامهاى خردرا به ستيغ عظمتت راهى ننهاده اى . وه چه دور است ! ذليلان اسارت بندگى را با دركپرتو جلال ربوبى چكار؟! و اسران ذلت ناسوت رانيل به سراپرده هاى جمال لاهوت كجا؟! بس پاك و منزهى ؛ بر قله بلند ثنايت دستنيازيم ، تو آن گونه اى كه خود خويشتن را ستوده اى ، و از هر چه زبان آوران گويندفراترى . بر مقربان درگاه و رهنمايان بارگاهت درود پياپى فرست ، به ويژه برمحمد و خاندان او كه نزد تو نزديكترين و گرامى ترين بندگانند، و هم از سوى تومنتخبان و برگزيدگان .

next page

fehrest page

back page