بخش های کتاب
فهرست مطالب زندگى نامه شهيد ثانى مقدمه : نام و نسب و بيت شهيد ثانى : سيما و اندام شهيد ثانى : شهيد ثانى همزمان با حيات پدر: سفرهاى علمى 1 - ميس : 2 - كرك نوح : مراجعت به وطن 3 - دمشق : 4 - مصر: در سوى بازگشت به وطن 5 - سفر به حجاز: 6- زيارت اعتاب مقدسه در عراق : 7- بيت المقدس : 8- بلاد روم شرقى و قسطنطنيه : آهنگ زيارت دوباره اعتاب مقدسه در عراق 9- ورود به عراق : 10- بعلبك : بازگشت دائمى به موطن اصلى الف - جبع : ب - ميس : ج - كرك نوح : د- دمشق : ه- مصر: و- بيت المقدس : ز- قسطنطنيه : مؤ لفات و آثار علمى شهيد ثانى مقدمه : الف - كتب و رساله هاى فقهى ب - كتب اصول فقه ج - كتب مربوط به علوم حديث د- كلام ه- اخلاق و عرفان و- تفسير ز- ادعيه ح - نحو ط - اجازات ى - جنگ و مجموعه شهيد ثانى از ديدگاه علماء و دانشمندان اسلامى 1- ابن العودى : 2- صاحب (المقابيس ): 3- شيخ حر عاملى : 3- شيخ يوسف بحرانى ، صاحب كتاب (الحدائق ): 4- تفرشى در كتاب (نقدالرجال ): 5 - خوانسارى ، صاحب (روضات الجنات ): 6- حاج ميرزا حسين نورى محدث : 7- علامه مامقانى : 8 - علامه امينى : نيل به مرحله اجتهاد و افتاء: شهيد ثانى و مقام او در شاعرى علل و عوامل شهادت شهيد ثانى پيش بينى شهيد ثانى درباره شهادت خود: كيفيت شهادت شهيد ثانى آغاز ترجمه كتاب (منية المريد) ديباچه مؤ لف اما بعد: شكوه علم و دانش و دانشمندان : علل ناكامى در علم : در شرف و فضيلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجويان از ديدگاههاىمختلف مقدمه :شرف و فضيلت علم و دانش و دانشمندان و دانشجويان از ديدگاههاى مختلف الف - عظمت و شكوه علم و علماء و متعلمان از ديدگاه قرآن كريم ب - والائى مقام علم و علماء و متعلمان در منطق سنت و احاديث نبوى ج - فضيلت علم و علماء و متعلمان از نظرگاههاى امامان شيعه (عليهم السلام) د - سخنان معصومان چهارده گانه (عليهم السلام ) از كتاب (تفسيرالعسكرى(عليهالسلام ) ) در بيان عظمت علم ه- اهميت و ارزش علم و دانش از نظرگاههاى حكماء و كتب كهن آسمانى و - سخن فرزانگان دين و دانش درباره علم و علماء و دانشجويان ز - رهنمودهاى عقل و خرد در فضيلت علم و علماء باب اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد بخش اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد نسبت به خود 1- ضرورت و لزوم اخلاص و پاكسازى نيت الف - رهنمودهاى قرآن كريم براى ايجاد اخلاص نيت : ب - سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) در اهميت اخلاص نيت: ج - احاديث شيعى درباره خلوص نيت د - راه و رسم اخلاص نيت در سخنان بزرگان و راهبران دينى : ه- شيطان براى از ميان بردن اخلاص دانشمندان همواره در كمين است 2- عمل به علم - يا - لزوم همآهنگى رفتار معلم و شاگرد با علم و آگاهىآنها الف - احاديث درباره بكارگرفتن علم : ب - نكته هاى جالب و مثالهاى هشداردهنده درباره دانشمندان فاقد عمل ج - بايد ديد كه شيطان چگونه دام گسترى مى كند. د - پالايش دل از رذائل اخلاقى : ه- چند نمونه و مثال عبرت انگيز درباره دانشمندان غيرواقعى : 3- بكار بستن علم ، و توجه و توكلبه خدا، و برخوردارى از جهت يابى صحيح 4- حسن خلق و فروتنى و كوشش در تكميلنفس 5 - عفت نفس و علو همت 6- قيام به وظائف و شعائر دينى و تاءدب به موازين اخلاقى بخش دوم : آداب و وظائف معلم و شاگرد در درس و ساير اشتغالات 1- مداومت و استمرار بحث و اشتغالات علمى 2- خوددارى از مراء و جدال و ستيزه جوئى در بحث الف - احاديث در نكوهش جدال و ستيز در بحث : ب - انواع جدال با مردم : ج - راه گريز از جدال و ستيزه جوئى با مردم : د - بايد مراقب دسيسه هاى ابليس باشيم . 3- نبايد از يادگيرى و تحصيل علم و آگاهى در هيچ شرايطى استنكافنمود 4- انعطاف و تسليم بودن در برابر حق 5 - آمادگى قبلى معلم و شاگرد براى درس 6- رعايت نظافت و پاكيزگى ، و لزوم آراستن ظاهر نوع دوم : آداب و وظائف ويژه معلم بخش اول : آداب و وظائف ويژه معلم نسبت به خود 1- احراز صلاحيت و شايستگى در امر تعليم 2- حفظ حيثيات و شئون علم و دانش 3- بكارگرفتن علم 5 - دريغ نورزيدن از تعليم علم 6- كوشش در بذل و اعطاء و انفاق علم 7- احتراز از مواضع تهمت و لزوم هماهنگى رفتار و گفتار معلم 8 - شهامت معلم در اظهار حق ، و جلوگيرى از تخلف بخش دوم : آداب و وظائف ويژه معلم با شاگردان و دانشجويان 1- ايجاد خلوص نيت در شاگردان - يا - اعلامامكان وصول به مقام والاى علمى در سايه ايمان 2- تشويق - يا - ايجاد شوق و دلبستگى به علم و دانش در شاگردان 3- لزوم مواسات و دلسوزى معلم نسبت به شاگردان 4- استفاده از روشهاى مختلف تنبيه براى منع از تخلف شاگردان . عامل لطف و محبت ، مؤ ثرترين عوامل تعليم و تربيت است 5 - فروتنى و نرمش معلم نسبت به شاگردان 6- تفقد از احوال دانشجويان - يا وظيفه معلم در صورت غيبت شاگرد از جلسهدرس 7- اطلاع از نام و مشخصات شاگرد 8 - القاء مطالب علمى بايد در خور استعداد شاگردان باشد 9- تفهيم ترتب و تسلسل منطقى اشتغالات دينى و علمى به شاگردان 10- كوشش در تقريب مطالب به ذهن شاگردان و رعايت استعداد آنها 11- ذكر ضوابط و قواعد كلى علوم ضمن تدريس آنها 12- تشويق شاگردان به اشتغالات علمى و تحريص بر تكرار دروس و آزمايشهوش و استعداد آنها 13- طرح مسائل دقيق و پرسش كردن از شاگردان و آزمايش هوش 14- احترام به شخصيت شاگرد و اعتراف به اهميت افكار او 15- رعايت مساوات در التفات و محبت به شاگردان 16- رعايت نوبت شاگردان زياد در شروع به تدريس 17- رعايت امتياز استعداد و تفاوتهاى هوش شاگردان 18- عدم تقبيح علومى كه معلم در آن تخصص ندارد 19- ارشاد شاگردان به معلمان شايسته 20- آماده ساختن و معرفى معلمان لايق براى جامعه بخش سوم : آداب و وظائف ويژه معلم در امر تدريس و جلسه درس 1- آراستن و پيراستن ظاهر به منظور تجليل از مقام علم و دانش 2- دعاء و حفظ همبستگى معلم با خدا در حين شروع به انجام وظيفه 3- ادامه و استمرار اين همبستگى با خدا براى توفيق در درس 4- جلوس آميخته با وقار و نزاكت و ادب 5 - تعيين و تنظيم جهت و سمت جلوس معلم در جلسه درس 6- پالايش قصد و هدف 7- حفظ وقار و متانت در جلسه درس 8 - طرز توجه و نگاه معلم به شاگردان بايد حساب شده باشد 9- احترام ويژه به شاگردان بافضيلت و قدردانى از مزاياى آنها 10- تلاوت قرآن و خواندن دعاء قبل از تدريس 11- استفاده از بهترين قواعد و روش تدريس و تفهيم 12- رعايت ترتب منطقى علوم و دانشها در امر تدريس 13- رعايت اعتدال و اقتصاد در بيان و توضيح مطالب 14- مصونيت معلم از عوارض مخل مزاجى و روحى 15- توجه به فضاى جلسه درس - يا - جلسه درس و اهميت هواى آزاد 16- رعايت مصالح شاگردان و مصالح اهم در تقديم و تاءخير وقت تدريس 17- رعايت تناسب صدا با محيط درس 18- حزم و احتياط براى حفظ نظم و پاسدارى از آرامش ، و پيشگيرى از مراءوجدال در جلسه درس 19- ايجاد انضباط و حس مسئوليت اخلاقى در شاگردان 20- رفق و مدارا در مورد كيفيت پاسخ به پرسشهاى شاگردان 21- محبت و التفات معلم و گشاده روئى او نسبت به شاگرد تازه وارد 22- وظيفه معلم ، همزمان با ورود عالم و دانشمند به جلسه درس 23- اعتراف به عجز و ناتوانى در مسائلى كه بدآنها احاطه ندارد 24- تذكر لغزش و اشتباه ، قبل از پايان يافتن درس 25- اعلام به پايان يافتن درس 26- بايد درسها با نصايح اخلاقى پايان گيرد 27- ختم جلسه درس با دعاء 28- درنگ نمودن در جلسه درس پس از پايان گرفتن آن 29- تعيين مهتر و رئيس براى شاگردان 30- دعاء به هنگام برخاستن از جلسه درس نوع سوم : آداب و وظائف ويژه شاگرد بخش اول : آداب و وظائف شاگرد نسبت به خود 1- تصفيه و پالايش دل از آلودگى ها 2- فرصت هاى زندگانى را بايد غنيمت شمرد 3- گسيختن علائق و عوائق مادى از خويشتن 4- پرهيز از تاءهل و تشكيل خانواده 5 - بر حذر بودن از معاشرت نادرست 6- مداومت بر تحرك و كوشش علمى 7- علو همت و كوشش در پويائى از مقام والاى علمى 8 - رعايت مدارج علوم و دانشها از لحاظ اهميت بخش دوم : آداب و آئين زندگانى شاگرد با استاد و راهبر و پيشواى خود، ووظائف ضرورى او در بزرگداشت حرمت وى الف - بزرگداشت مقام استاد: ب - نكات جالب تربيتى در داستان موسى و خضر (عليهماالسلام ): ج - چند نكته تربيتى ديگر در سخنان خضر: 1- ضرورت كاوش و جستجو از استاد و معلم لايق و شايسته 2- بايد استاد را به عنوان پدر واقعى و روحانى تلقى كرد 3- استاد را بايد به عنوان پزشك معالج جان و روان برشمرد 4- ارج نهادن به استاد و تجليل از مقام علم و دانش 5 - تواضع و فروتنى در برابر استاد 6- لزوم ترجيح راءى و نظريه استاد بر راءى و نظريه خود 7- بايد از استاد به احترام ياد كرد 8 - حق شناسى از استاد و سرمشق گفتن از او 9- سپاسگزارى از ارشاد و هشدارهاى استاد 10- تحمل جور و تندرويهاى استاد 11- بايد در انتظار استاد و شرفيابى از محضر او بسر برد 12- رعايت ادب و نزاكت براى ورود به مجلس خصوصى استاد 13- آراستن و پيراستن برون ، و آمادگى درون به هنگام ورود بر استاد 14- آمادگى روحى و ذهنى شاگرد براى درس 15- عدم ايجاد مزاحمت براى اشتغالات استاد 16- نبايد شاگرد مانع استراحت استاد گردد 17- وقت تدريس را نبايد بر استاد تحميل نمود 18- تنظيم كيفيت جلوس شاگرد در محضر استاد 19- تعيين جهت جلوس . شاگرد، كجا و چگونه در جلسه درس قرار گيرد؟ 20- شاگرد بايد مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استادباشد 21- تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد 22- رعايت لطف بيان هنگام گفتگوى با استاد 23- جبران و تدارك كمبودهاى سخن استاد با اشارات لطيف 24- رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد 25- ناديده گرفتن سبق لسان و لغزش زبان استاد 26- پيشدستى نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد 27- لزوم تمركز حواس و استماع دقيق به سخنان استاد 28- ارج نهادن به توضيحات استاد 29- عدم تكرار سؤ ال هاى فرساينده و تلف كننده فرصت 30- سؤ ال به موقع شاگرد 31- دلنشين بودن سؤ الشاگرد 32- نبايد از سؤ ال و پرسش - و خاطر شرم و حياء دريغ ورزيد 33- شهامت شاگرد در اعتراف به عدم درك مطلب علمى 34- ايجاد آمادگى براى سرعت انتقال در فهم سخن استاد 35- رعايت نزاكت و ادب در اخذ و عطاء 36- رعايت نكته هاى باريكتر از مو، در ارج نهادن به مقام استاد 37- حفظ حريم استاد بهنگام جلوس و اقامه نماز 38- كوشش هاى بى دريغ شاگرد نسبت به استاد 39- بى بند و بار نبودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد 40- بايد حركت و راه رفتن در معيت استاد، نمايانگر احترام و محبت به اوباشد بخش سوم : آداب و وظائف شاگرد در دانش آموختن و قرائت درس و تكيه گاههاى اودررابطه با استاد و رفقاء و همدرسها 1- ضرورت حفظ كردن قرآن كريم - يا - نخستين و اساسى ترين مادهدرسىشاگردان 2- بايد مطالعات و اشتغالات علمى شاگرد، در خور فهم و استعداد اوباشد 3- تصحيح درس و معلومات قبل از اندوختن آن در حافظه 4- بايد جبران لغزش هاى استاد تواءم با حفظ حرمت او صورت گيرد 5 - استمرار در سعى و كوشش و بررسى محفوظات 6- برنامه ريزى ساعات شبانه روزى براى اشتغالات علمى 7- انتخاب روز و ساعت ويژه براى آغاز به درس 8 - شدت اهتمام در مطالعه و بررسى مسائل مربوط به درس حديث 9- دقت و بررسى مطالعات و محفوظات و منابع آن ها 10- صيانت و پاسدارى از دانش و سرمايه هاى علمى از طريق كتابت و نگارشآن 11- اغتنام فرصت دوران نشاط و جوانى و لزوم والائى همت 12- حفظ همبستگى و ادامه استمرار شركت در جلسات درس 13- رعايت آداب ورود به جلسه درس 14- رعايت موازين جلوس در جوار معلم . 15- رعايت حق اولويت ديگران نسبت به محل جلوس 16- رعايت ادب و نزاكت نسبت به حاضران جلسه درس 17- نبايد محل جلوس ديگران را اشغال كرد 18- شاگرد بايد در رده حلقه درس قرار گيرد 19- نبايد هنگام جلوس ، ميان دو فرد ماءنوس ، جدائى انداخت 20- رعايت آسايش حاضران 21- عدم مداخله در درس ديگران 22- عدم مداخله و مشاركت در سخن ديگران 23- ادب نگاهداشتن با استاد و شاگردان 24- رعايت نوبت در درس 25- رعايت موازين جلوس در محضر استاد 26- كسب اجازه از محضر استاد و خواندن دعاء به هنگام قرائت درس 27- اهتمام به مذاكره و تكرار و اعاده سخنان استاد 28- حفظ حرمت استاد به گاه مباحثه و اعاده درس 29- رعايت موازين اخلاقى در نحوه مذاكرات علمى 30- وظائف علمى و اخلاقى دانشجويان برجسته باب دوم : آداب فتوى و مفتى و مستفتى الف - آيات قرآنى راجع به صادر كردن حكم و فتوى : ب - احاديث مربوط به فتوى : ج - گفتار بزرگان دين درباره حساس بودن مسئله صدور فتوى : نوع اول : شرائط و امورى كه بايد هر مفتى واجد آنها باشد نوع دوم : احكام و آداب مفتى 1- تحصيل زمينه هاى افتاء و اجتهاد، واجب كفائى است 2- اعتدال مزاجى و روانى مفتى در حين فتوى دادن 3- وظيفه مفتى و مستفتى به هنگام تغيير راءى مفتى 4- آيا در مورد حوادث مشابه و متعاقب ، لازم است در فتوى تجديد نظر شود؟ 5 - بايد مفتى به طرز تعبير مراجعان آشنا باشد نوع سوم : در آداب فتوى و صادر كردن حكم 1- اختيار مفتى در ايراد پاسخ كتبى و شفاهى به استفتاآت 2- بيان مفتى بايد صحيح و قابل فهم توده مردم باشد 3- پاسخ اجمالى و يا تفصيلى به سؤ الات استفتاءكنندگان 4- رعايت ترتيب در پاسخ به سؤ الات متعدد 5 - سؤ ال و استفتاء نبايد به خط مفتى باشد 6- هماهنگى پاسخ با پرسش سائل 7- رفق و مدارا با استفتاءكننده در تفهيم جواب مسئله 8 - ضرورت دقت مفتى در مطالعه نامه استفتاء 9- اصلاح و جبران لغزشها و كمبودهاى موجود در نامه استفتاء 10- مشورت با حاضران درباره محتواى نامه استفتاء 11- بايد پاسخ نامه استفتاء از لحاظ خط و نگارش ، واضح باشد 12- بايد در پاسخ نامه استفتاء تجديد نظر نمود 13- محل نگارش پاسخ در نامه استفتاء 14- دعاء و نيايش بدرگاه خداوند متعال به هنگام افتاء و صادر كردن حكم 15- چه عباراتى را بايد بر آغاز و پايان جواب نامه استفتاء افزود؟ 16- فتوى را بايد با مداد نوشت 17- پاسخ نامه استفتاء بايد در عين اختصار، روشن باشد 18- حزم و احتياط و عدم سراسيمگى در پاسخ به استفتاء 19- يادآورى هاى لازم در مورد سؤ الات مربوط به ارث 20- بايد پاسخ استفتاء، هوشمندانه نگارش شود تا مستفتى نتواند در آندستكارىنمايد 21- عدم توسل به حيلشرعيه و لزوم راه گشايى در برابر مشكلات مستفتى 22- موقع شناسى مفتى بهنگام فتوى 23- رعايت نوبت در پاسخ به استفتاآت 24- كيفيت جبران و تدارك پاسخهاى نادرست مفتيان ديگر در نامه استفتاء 25- كيفيت پاسخ به استفتاآت مبهم و مردد 26- ذكر دليل فشرده فتوى و تاءكيد و تشديد در پاسخ ، در موارد مناسب نوع چهارم : در احكام و آداب و مشخصات مستفتى 1- صفات و مشخصات مستفتى 2- ضرورت فحص و تحقيق و از مفتى و مجتهد جامع الشرائط 3- انتخاب مفتى و مرجع تقليد در صورت تعدد مراجع و مفتيان 4- آيا تقليد از مجتهد ميت جائز است ؟ 5 - آيا مقلد و مستفتى در مورد هر مسئله جديدى از لحاظ انتخاب مرجع تقليد آزاداست؟ 6- آيا درباره يك مسئله كه در دو موقع اتفاق مى افتد بايد استفتاء راتجديدنمود؟ 7- راه آگاهى و اطمينان به فتواى مجتهد 8 - رعايت ادب و نزاكت در حين سؤ ال و استفتاء از مجتهد 9- كيفيت فراهم آوردن خطوط جوابيه مجتهدان بر روى نامه استفتاء 10- اهميت كيفيت نگارش نامه استفتاء 11- دعاء به مجتهد هنگام نگارش نامه استفتاء 12- در صورت عدم دسترسى به مفتى ، تكليف مستفتى چيست ؟ باب سوم : در مناظره و شرايط و آداب و آفات آن فصلاول : در شرائط و آداب بحث و مناظره 1- بايد مناظره به منظور اثبات حق انجام گيرد نه به خاطر تظاهر ورياء 2- اولويت و اهميت والاى امر به معروف و نهى از منكر نسبت به مناظره 3- اجتهاد - يا - شرط مناظره در احكام دينى 4- حق و حقيقت - يا - هدف اساسى مناظره 5 - شايسته است جلسه مناظره از تيررس ديد مردم بدور باشد 6- بايد مناظره كننده ، پوياى حق باشد 7- ضرورت بكار داشتن انصاف در مناظره 8 - مناظره بايد با افراد برجسته علمى صورت گيرد فصل دوم : آفات و نتايج سوء بحث و مناظره نادرست 1- عدم پذيرش حق از رهگذر مناظره تواءمباجدال و ستيزه جوئى 2- تظاهر و رياكارى 3- خشم و غضب 4- حقد و كينه توزى 5 - رشك و حسد 6- بريدن از افراد و كناره جوئى از مردم 7- سخنان ناروا و گفتارهاى حرام 8 - تكبر و خودبزرگ بينى و برترى جوئى نسبت به ديگران 9- كنجكاوى از عيوب مردم و خرده گيرى از آنها 10- بدخواهى و احساس شادى از اندوه و بدبختى ديگران 11- تزكيه نفس و خودستائى ((( فلاتزكوا انفسكم )) خودستا و خويشتن آرا نباشيد). 12- نفاق و دوروئى باب چهارم : آداب و آئين نگارش و نگاهدارى كتاب كه ابزار علم و دانش است آداب و آئين نگارش و موضوعات و مسائلى مربوط به كتاب 1- اهميت كتابت و نگارش و فوائد آن 2- بايد نويسنده داراى خلوص نيت باشد 3- اهميت جمع آورى كتب مفيد و مورد نياز 4- استنساخ كتب در چه شرائطى روا است ؟ 5 - فوائد معنوى عاريه و امانت دادن كتب به ديگران 6- لزوم صيانت و اعاده سريع كتب عاريتى به صاحبان آنها 7- حدود استفاده و بهره گيرى از كتب عاريتى 8 - دقت در نگاهدارى كتاب به هنگام مطالعه و استنساخ 9- كيفيت چيدن كتب و ترتيب آنها 10- نبايد كتاب را دست افزار حوائج روزمره قرار داده ، و به آن صدمه اى واردساخت 11- بايد كتب خريدارى شده را - به منظور اطمينان به صحت و تماميت آن - بازبينىووارسى كرد 12- بايد نگارش نام خداوند متعال و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله )وائمه(عليهم السلام ) و بزرگان دين (رضوان الله عليهم )،باتجليل و احترام از آنهاتواءم باشد. 13- نبايد نويسنده ، اهتمام خويش را به حسن خط محدود سازد؛ بلكه بايد روشنوخوانا بنويسد 14- كيفيت انتخاب و آماده ساختن قلم براى نگارش 15- شيوه نگارش حروف و كلمات 16- پيوسته نگارى كلمات وابسته بهم 17- اطمينان به صحت نوشتار از طريق مقابله آن با نسخه مورد اعتماد 18- بكاربردن مشخصات املائى در مورد حروف و كلمات 19- نكاتى كه بايد پس از تصحيح كتاب رعايت گردد = تدارك اشتباهات 20- راه و رسم پيراستن نوشته هاى زائد وبكاربردنعمل (ضرب ) در نوشتار 21- كيفيت تخريج و تدارك عبارت از قلم افتاده در نبشتار 22- فوائد مقابله و تصحيح كتاب در معيت شخصيتهاى علمى مورد اعتماد 23- بكاربردن مشخصات املائى و تنوع قلم در راءس مطالب 24- كيفيت حاشيه نويسى و نگارش نكات سودمند درهامش كتاب 25- عناوين و ابواب و فصول و شرح و متن كتاب را بايد چگونه نوشت ؟ خاتمه : درباره مطالب مهم و باارزش مطلب اول : درباره اقسام علوم شرعى و دانشهاى دينى و علوم عقلى و ادبىكه زيربناى علوم دينى هستند فصلاول : در اقسام علوم شرعى و دانشهاىاصيل دينى فصل دوم : علوم و دانشهاى فرعى دينى اما معرفت به خداوند متعال و متعلقات آن : اما كتاب عزيز، يعنى قرآن كريم : اما حديث نبوى : اما فقه : اما كلام : اما منطق : مطلب دوم : درجات و مراتب اهميت علوم دينى ومسائل مربوط به آن الف - واجب عينى : 1- اعتقاد: 2- فعل : 3- ترك : ب - واجب كفائى : ج - سنت و وظائف مستحب : د - علومى كه تحصيل آن ها مطلقا و يا به طور مشروط حرام است : ه - - دانشهائى كه تعليم و تعلم آنها مكروه است : و - علوم و دانشهاى مباح : مطلب سوم : ترتيب و تسلسل علوم دينى در رابطهبامحصل و دانشجو 1- حفظ قرآن كريم و تجويد آن بر مبناى ضوابطمعتبر،اشتغال ورزد؛ 2- علم صرف 3- علم نحو 4- علوم عربيت ديگر 5 - فن منطق 6- علم كلام 7- علم اصول فقه 8 - علم دراية الحديث 9- قرائت حديث 10- تفسير آياتى از قرآن كريم 11- كتب فقهى 12- تفسير كامل كتاب آسمانى تنوع تفاسير قرآن كريم : 13- حكمت - 14- حكمت عملى - 15- علم حقيقى - 16- عمل و رفتار تتمه كتاب : سفارش و اندرزهاى شهيد ثانى به دانشجويان پيوست ترجمه كتاب منية المريد در: آداب سكنى و اقامت در مدارس 1- انتخاب مدارس با توجه به حال و هدف بنيانگذاران و وقف كنندگان آنها اجتناب از مدارسى كه بنيانگذارانشان ناشناخته و يا فاقد تقوى به نظرمىرسند: 2- ويژگيها و وظائف مدرس و معيد: (دستيار) در مدارس مدرس : وظائف مدرس و معلم ساكن در مدرسه : رعايت برنامه و وقت معين براى جلوس در مدرسومحل افاضه درس : وظائف معيد و دستيار مدرس نسبت به شاگردان رسمى و غيررسمى : 3- آگاهى از شرائط مدرسه و اهتمام در عمل به آنها 4- وظائف محصلين غيررسمى نسبت به دروس و شاگردان رسمى مدرسه 5 - ترك معاشرت بى ثمر با همگنان و اهتمام به اداء وظائف مربوط بهاهدافمدرسه محصل بايد در هر شرائط از نظر علمى و در جهت استفاده و علم آموزى ، حريصوپراشتياق باشد: 6- رعايت حقوق اهل مدرسه و عفو و گذشت از بديهاى آنها 7- بايد قبل از سكناى در مدرسه و انتخاب اتاق ، همسايگان را ارزيابىكرد كسانى كه شايسته سكنى و بيتوته در مدارس نيستند: 8 - آداب ورود و خروج و راه رفتن و بالا رفتن و پائين آمدن در مدرسه 9- بايد از نشستن و راه رفتن در جاى هاى نامناسب خوددارى كرد 10- تجنب و خوددارى از پاره اى اعمال مباح در مدرسه برحذر بودن محصل از عادات و كارهاى زشت : 11- نكاتى ظريف درباره آداب مربوط به جلسه درس زندگى نامه شهيد ثانى مقدمه : شهيد ثانى يكى از اختران فروزان و ستارگان درخشان سپهر علوم و دانشهاى اسلامىاست كه در سايه زندگانى پربارش ، بركاتى را براى دنياى اسلام به ارمغان آورده، و آثار گرانبهائى در علوم مختلف دينى - درظل مساعى آميخته با اخلاص و موفقيت آميزش - از او به جاى مانده است كه هر يك از اينآثار همچون مهر تابان در ميان تمام ميراثهاى علمى دانشمندان اسلامى ، برجسته و نماياناست و نظرهاى فضلاء و دانشمندان را به خود معطوف مى سازد. اين دانشمند گرانمايه -چنانكه خواهيم ديد - از فرهنگ و معارفى مايه و الهام مى گرفت كه بايد آنها رامحصول كوششهاى بى دريغ او در تحصيلات و مطالعات مداومش در مذاهب مختلف اسلامىبرشمرد. آرى او در مكاتب فقهى مذاهب پنجگانه اسلامى ، اندوخته هائى سرشار وگرانبها در خويشتن فراهم آورد، و با مسافرتها و گشت و گذارهاى متعددى كه به صوبممالك اسلامى در پيش گرفته بود، اساتيد بزرگ و برجسته اى را درك كرد، و ازمحضر زبده ترين دانشمندان اين ممالك بهره هاى فراوانى در علوم متنوع كسب نمود، و ازژرفاى اين ذخاير ارزشمند، درر و اصدافى را بيرون كشيد كه درساحل و كرانه هاى آثارش ، به رايگان در اختيار علاقه مندان قرار دارد.شهيد ثانى گامهاى بلندى در پهنه علوم مختلف ، ازقبيل : هيئت ، طب ، رياضى ، ادب عربى ، فلسفه ، عرفان و ساير علوم برداشت كهثمرات آن عبارت از كتب و آثار پرارزشى است كه در رابطه با اين علوم و فنون از اوبه جاى مانده ، و يا پاره اى از آنها از ميان رفته ، و يا شناسايى نشده است .اين دانشمند عاليقدر - كه در فقه اسلامى ، شخصيتى كم نظير مى باشد - فقيهى صاحبنظر و برخوردار از استقلال در استدلال و استنباط و اجتهاد بوده و نظرياتى را ارائهكرده است كه بايد آنها را گشايشگر مشكلات و عويصات علمى در ارتباط با فقه واصول عقايد به شمار آورد.يكى از نكات جالب و شگفت انگيز زندگانى اين عالم بزرگوار اين است : عليرغم آنكهفرصتهاى او را مى توان در مجموعه اى از مسافرتها و كوچشهاى شاق و درازمدت وفرساينده خلاصه كرد، معهذا در طى عمر نسبة كوتاهش به اين همه ذخاير علمى دستيافت و آثار بسيار ارزشمندى در دسترس شيفتگان علم قرار داد. چنين موفقيت شايانتوجهى را نمى توان تحت هيچگونه محاسبات و مساعى عادى قرار داده و در نتيجه ، آنرابازده كوششهاى بى دريغ او در تحصيلات و مطالعات ، تلقى كرد؛ بلكه هر فرد واقعبينى ، چنان توفيق خارق العاده اى را محصول كوششهائى برمى شمارد كه قرين و همپاىبا امداد غيبى و توفيقات الهى بوده است .(آرى ، بايد او را دانشمندى برشمرد كه شبانگاهانش به ياد خدا و استغفار و نماز ونيايش به درگاه پروردگار متعال ، و مجال و فرصتهاى روزانه اش به تدريس وتاءليف و رسيدگى به حوائج مردم و ارشاد آنها، و اوقاتش غالبا در سفرهاى علمىمصروف مى گشت ، و لحظه اى از پويش علمى و يا خدمت به خلق بازنمى ايستاد.بنابراين سراسر زندگانى اين فقيه عاليمقدار عبارت از يك زنجيره پيوسته اى استكه حلقات آنرا علم و عمل و تحصيل و تدريس و عبادت و جهاد در راه خداتشكيل مى دهد.و از همه جالبتر آنكه : حلقات اين زنجيره در نهايت ، با حلقه اى ارتباط مى يابد كه اينشخصيت عظيم را به كاروان شهدائى مى پيوندد كه در راه فضيلت و علم ، جان باختند).اين چنين زندگانى نمونه و الگوپرداز، توانست شخصيتى را بيافريند كه بايد او رامثل اعلاى تقوى و عمل دانست . ميراثهاى علمى را كه از او به يادگار ماند، و نژاد پاك وخدمت گزارى كه از او به ثمر رسيد، استمرار و تداوم چنان زندگانى پربركتى بودكه بايسته است سرمشق همه انسانهاى پوياى حقيقت و جوياى سعادت باشد.نام و نسب و بيت شهيد ثانى : زين الدين بن نورالدين على بن احمد بن محمد بنجمال الدين بن تقى بن صالح بن مشرف عاملى جبعى ، معروف به (شهيد ثانى ) درسيزدهم شوال 911 ه ق در (جبع ) زاده شد، و در روز جمعه ، رجب 966 يا 965 ه ق در(قسطنطنيه ) به شهادت رسيد.او در ميان خاندانى پرورش يافت كه به فضل و دانش و تقوى نامبردار بوده اند: پدرش، شيخ امام نورالدين على ، معروف به (ابن الحجة ) يا (ابن الحاجة ) ازافاضل زمان خود به شمار مى رفت ، و بدينسان نياهاى ديگرش :جمال الدين و تقى ، و نيز جد والاترش : شيخ صالح - كه از شاگردان علامه حلى بود -همگى از دانشمندان و فضلاء زمان خويش محسوب مى شدند.خوانسارى مى نويسد:(در زندگانى شهيد ثانى ، آن نكته جالب و شگفت انگيزى (كه بايسته است موردتوجه قرار گيرد اين است ) كه اين بزرگوار، همچون مركز و كانونى به نظر مىرسيد كه پيرامونش با دائره علوم ، احاطه شده ، و يا بسان نقطه ميانينى بود كهفضائل گروهى از ارباب فواضل ، اعم از سلف و نياكانش و نيز خلف و بازماندگانشانبا يك نسبت و شمار و عددى مساوى بدو مى پيوست و به اين نقطه مركزى مى رسيد، چونشش فرد از سلف و نياكانش از فظلاء نامور زمان خود بوده اند، چنانكه تا اين زمان(يعنى زمان خوانسارى ) دانشمندان نامورى با چنين شمارش و تعداد، بلافاصله و از پىهم ، از او به ثمر رسيدند). بدين مناسبت مى توان گفت : اعطاء عنوان (سلسلة الذهب) به اين بيت و خاندان ، عنوانى در خور و شايسته بوده است كه در تاريخ ، چنينعنوانى را به اين بيت ارزانى داشت .شهيد ثانى در چنان خاندانى پرورش يافت ؛ بدون ترديد، اصالت دينى و علمى خاندانو نياكان بزرگوارش در تكوين شخصيت علمى و روانى او بى تاءثير نبوده است ، چونما نمى توانيم تاءثير محيط پاكيزه و باارزشى مانند محيط خانواده عريق واصيل شهيد ثانى را در پيدائى شخصيتى چون او ناديده انگاريم . اين انسان با فضيلتدر خانواده اى ديده به جهان گشود كه فضاى آنرا علم و فقه و فضيلت و معنويت ،عطرآگين و روح افزا ساخته ، و سامعه اين دانشمند بزرگوار از گاهواره تا گاهشكوفائى عقل و خردش با سخن و نغمه هائى از علم و فضيلت و فقه و بينش دينى آنچنانخو گرفته و بدآنهاانس يافته بود كه تا واپسين لحظات حيات و رخداد شهادتش هرگزاز رشته علم و فضيلت نگسسته و از كوشش هاى نستوهانه اش در راه دانش و دين حتىبراى لحظه اى باز نايستاده بود.سيما و اندام شهيد ثانى : ابن العودى در رساله خود مى نويسد: (شهيد ثانى ، داراى اندامى خوش ومعتدل و قامتى متوسط و در اواخر عمرش كمى فربه بود. چهره اش زيبا و داراى موهاىصاف و متمايل به سرخى ، چشمان و ابروانى مشكى و اندامى سپيد و بازوان و ساقهاىستبرى بوده است . انگشتان دستهايش بسان قلم هاى سيمين جلوه گر بود. هر بينده اى كهبه چهره اش مى نگريست و بيان دلنشين وى را مى شنيد حاضر نبود از او جدا شود، و ازگفت و شنود با وى از هر هم و غمى دل آرام مى گشت ، چشمها از مهابتش سرشار مى شد ودلها در برابر شكوه معنويتش به نشاط در مى آمد. و سوگند به خداوندمتعال ، كه او برتر از آن اوصافى بود كه من از آنها ياد كردم ، و خصلتهائى ستوده دروجودش جلب نظر مى كرد كه اين خصلتها از آنچه بازگو كردم فزونتر بوده است ).شهيد ثانى همزمان با حيات پدر: از آغاز طفوليت ، آثار نبوغ و هوش فوق العاده از رهگذر گفتار و رفتارش به چشم مىخورد، و با اينكه عمرش از نه سال تجاوز نمى كرد - طبق نوشته ابن العودى - قرائتقرآن كريم را ختم نمود، و از آن پس به خواندن و فراگرفتن فنون ادبى و فقه نزدپدرش همت گماشت تا آنكه پدر در سال (925 ه ق ) درگذشت . از جمله كتابهائى كهشهيد ثانى نزد پدرش قرائت كرد، كتاب (المختصر النافع ) از محقق حلى ، و(اللمعة الدمشقية ) از شهيد اول بود. اين كتابها علاوه بر كتابهائى بود كه در ادبعربى نزد پدر خواند. پدر در ازاء تحصيلات فرزندش ، شهريه اى را مقرر كرده و بهاو مى پرداخت .سفرهاى علمى 1 - ميس : عليرغم آنكه شهيد ثانى ، پدر را از دست داده بود، اين حادثه نتوانست كمترين خللى دراراده او براى ادامه تحصيلاتش وارد سازد، و با اينكه هنوز دوران نوجوانيش را پشت سرنگذاشته بود به منظور ادامه كارش به قريه (ميس ) كوچيد و در محضر استاد دانشمندو بزرگوار: على بن عبد العالى كركى از سال (925 ه ق ) تا (933 ه ق ) بهتحصيلاتش ادامه داد، و كتابهاى (شرايع الاسلام ) محقق حلى ، و (ارشادالاذهان )علامه حلى ، و نيز قسمت مهمى از كتاب (قواعدالاحكام ) همان علامه حلى را بر او خواند.شهيد ثانى آنچنان با محضر درس اين استاد، ماءنوس گشت كه هيچيك از مجالس درساختصاصى و درسهاى عمومى ديگران را از دست نمى نهاد. و در تمام اين مجالس درسىشركت مى جست و مدت هشت سال و سه ماه از محضر درس او مستفيض بود؛ و تا گاهى كهنزد اين استاد به سر مى برد و بالغ بر بيست و دوسال از عمرش را گذرانده بود همواره تا اين ايام ،مشمول اهتمام و عنايت و توجه خاص استادش بوده ، و بهره هاى وافرى از علم و فضيلت رااز پيشگاهش كسب كرد.2 - كرك نوح : شهيد ثانى در اين تاريخ ، يعنى سال (933 ه ق ) احساس كرد كه بايد براى پربارساختن تحصيلاتش ، قريه (ميس ) را به سوى (كرك نوح ) ترك گويد، و آهنگديارى كند كه شيخ على ميسى ، شوهرخاله او در آنجا مقيم بود. پس از چنين سفر بود كهبا دختر شيخ على ميسى ازدواج كرد، و او همسر بزرگ و نخستين شهيد ثانى بوده است .در كرك نوح با سيد حسن بن سيد جعفر، مؤ لف كتاب (المحجة البيضاء) آشنائى بهمرساند، و اين استاد جديد را آنچنان پذيرا گشت كه پيوسته در محضر بحث و مذاكراتگوناگون او شركت مى كرد، و كتاب (قواعد) ميثم بحرانى ، و نيز كتابهاى(التهذيب ) در اصول فقه ، و (العمدة الجلية فىالاصول الفقهيه ) - كه از مؤ لفات استاد بوده است - و كتاب (الكافيه ) ابن حاجبدر نحو را بر او خواند.مراجعت به وطن بيش از هفت ماه از اقامت شهيد ثانى در (كرك نوح ) سپرى نشده بود كه اشتياق وعلاقه به زادبوم ، وى را در سال (934 ه ق ) به (جبع ) باز گرداند، و تاسال (937 ه ق ) در وطن اقامت گزيد؛ و در طى اين مدت همواره سرگرم بحث و مذاكرهعلمى و ارشاد مردم و برآوردن حوائج دينى آنها بود، و ضمنا فضلاء و دانشمندان ازاطراف و اكناف ، با او شد آمد برقرار ساخته و به مراوده با وى ماءنوس شدند. وسرانجام محضر او به صورت كانونى براى رفت و آمد متراكمى در آمد كه در طى آنها بادلسوزيهاى فراوانى به كارسازى و تدبير امور مراجعان - در كنار درس و مطالعاتش -قيام مى كرد.3 - دمشق : شهيد ثانى به دنبال گم گشته و نايافته اى درحال پويش و جستجو بسر مى برد كه موجودى معلوماتش و نيز شدآمدهاى علمى واقبال مردم به او، نمى توانست روح پوياى او را قانع و به گم گشته اش رهنمونسازد. لذا موقعيت علمى و اجتماعى او، از ديدگاهش هيچ جاذبه و فريبائى نداشت و نتوانستوى را شيفته و فريفته سازد تا به همان مقدار بسنده كند. به همين جهت بر آن شد كه(جبع ) را رها كرده و به سوى (دمشق ) ره سپرد. سرانجام درسال (937 ه ق ) از ديار خويش به دمشق كوچيد، ويكسال و اندى در آنجا درنگ نمود و به محضر درس شمس الدين محمد بن مكى ، فيلسوفمحقق راه يافت ، و كتابهاى (شرح الموجز) و (غاية القصد فى معرفة الفصد) -كه در طب و از مؤ لفات همين استاد بود - و نيز كتاب(فصول فرغانى ) در هيئت و بخشى از (حكمة الاشراق ) سهروردى را بر او خواندو كتاب (شاطبية ) در علم قرائت را نزد احمد بن جابرتحصيل كرد، علاوه بر آن ، قرآن كريم را طبق قرائت نافع و ابن كثير و ابى عمر وعاصم بر او قرائت نمود.4 - مصر: اهتمام علمى شهيد تا همينجا، با مسافرت به دمشق و ادامهتحصيل در اين ديار اشباع نشد و مى خواست عرصه هاى گوناگون فكر و انديشه رابازيافته و نمونه هاى متنوعى از فرهنگها و معارف راتحصيل كند، لذا در سال (943 يا 944 هق ) تصميم گرفت دمشق را پشت سر گذاشته وراه مصر را در پيش بگيرد تا فضاى جديدى از فكر و انديشه را براى خود جستجو كردهو با جهات و ابعاد نوينى - در سايه ارتباط با شخصيتهاى علمى و اجتماعى -آشنا گردد.نكته قابل ذكر اين است كه هزينه هاى سفر شهيد ثانى به وسيله فرد خيرخواهى به نام(حاج شمس الدين محمد بن هلال ) تاءمين مى شد، كه اين مرد شريف از ديرباز، مقررىويژه اى در ايام تحصيلش به او مى پرداخت و نيز خرج و نفقه او و خانواده اش را به عهدهگرفته بود. از اين شخص بزرگوار، اطلاع بيشترى در دست نيست و فقط آننويسندگانى كه از شرح حال شهيد ثانى ياد كرده اند نوشته اند كه شخص مذكور درسال (952 يا 956 ه ق ) در ميان خانه اش با زن و فرزندانش - كه يكى از آنهاشيرخواره بوده است - به قتل رسيد.مدت مسافرت شهيد ثانى از دمشق به مصر، حدود يكماه بهطول انجاميد، و كرامات و خوارق عاداتى در ميان راه از او مشاهده شد كه شاگرد او، ابنالعودى از آنها ياد كرده است .مصر در آنروزگاران يكى از مراكز مهم جنبشهاى علمى در ميان بلاد و ممالك اسلامى بهشمار مى رفت . شهيد ثانى در اين سرزمين استادانى از مذاهب مختلف اسلامى را درك كردهبود كه در فقه و حديث و تفسير از تخصص و كارآئى عميقى برخوردار بوده اند.هدف شهيد ثانى چنين بوده است كه مى خواست از رهگذر شركت در حلقات درساستادانمختلف ، اطلاعات گسترده و عميقى را در مذاهب مختلف اسلامى كسب كند و بهاهداف اين مذاهبدست يابد، و در نتيجه از ژرفاى درون اين مذاهب ، حقوباطل ، و درست و نادرست را دقيقا شناسائى نمايد. (ما ضمن بر شمردناساتيد شهيدثانى ، مطالعات و تحصيلات او را در اين ديار گزارش خواهيمكرد).شهيد ثانى توانست در مدتى كه در مصر به سر مى برد موفق بهتحصيل و مطالعات سودمندى شود، و مجالس گوناگونى را - كه به منظور درس ويامناقشات دائر مى شد - درك كند و با اساتيد بزرگى آشنا گردد.با اينكه توقف او در مصر نسبة كوتاه بود توفيق يافت كه ذخائر فراوان و جالبتوجهى از علم و دانش را براى خويشتن فراهم آورده و كتابهاى درسى متعددى را نزداساتيد نخبه و برجسته مصر بخواند.هدف اين فقيه عاليقدر و عارف گرانمايه از شركت در مجالس درسى مصر، چنان نبود كهصرفا از محضر آنها علوم را فرا گيرد؛ چون او اكثر اين علوم را قبلا در (جبع )،(ميس )، (كرك نوح ) و (دمشق ) تحصيل كرده بود؛ علوم بلاغت و نحو و صرف ،قراءات ، و حديث ، در مصر براى شهيد ثانى مسائلى تازه و ناآشنا نبود. بنابراين دروراء اين مطالعات بايد هدف ديگرى را شهيد ثانى جستجو كرد، و آن اين بود كه مىخواست با روشهاى متنوع - در رابطه با تدريس علوم - آشنا گردد، و درباره مذاهب ومكاتب مختلف فكرى احاطه اى به هم رساند، و نحوه هاى گوناگون انديشه هاى علمى رابازيابد. چنين هدفى بود كه شهيد ثانى را بر آن داشت كه به مصر مسافرت كند ودمشق را ترك گويد. به همين جهت است كه مى بينيم توانست در مدت بسيار كوتاه توقفش در مصر، به اندوخته هاى وافرى در علوم دست يابد و كتابهاى فراوانى را بخواند كهمعمولا حتى در مدتى كمتر از ربع قرن ، تحصيل اين فراورده ها امكان پذير نبوده است .مدت توقف شهيد ثانى در مصر فقط هجده ماه بهطول انجاميد.در سوى بازگشت به وطن 5 - سفر به حجاز: ماندن در مصر و يا دمشق از آن پس نمى توانست بر موجودى و ذخائر علمى شهيد بيفزايد؛لذا مصر را در هفدهم شوال 943 ه ق ، به سوى حجاز ترك گفت ، و در اين سفر بهزيارت خانه خدا و انجام مراسم حج و عمرهو زيارت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه بقيع (عليهم السلام ) موفق گرديد ودر ماه صفر 944 ه ق به وطن خويش بازگشت . و چون داراى سابقه شهرت علمى وفضل بود مردم شديدا شائق مراجعت وى به زادبومش بودند كه ابن العودى در اين بارهمى نويسد:(ورود شهيد ثانى به سرزمين نياكانش همچون باران رحمتى بود كه زير بارش معارفخود، دلهاى جهل زده و مرده را دوباره احياء كرد و اربابفضل و علم بدو روى آوردند، آنهم در روزگارانى كه ابواب علم ، فراسوى مردم ، بستهبود و با ورود شهيد ثانى اين درها گشوده شد، و بازار علم و دانش كه از رونق افتادهبود از بركات قدوم او سرشار، و انوار فيضان وجودش بر تيرگيهاىجهل پرتوافكن شد، و قلوب اهل معارف ، بهجت و نورانيتى يافت ...).دانش جويان و مشتاقان علم از آن پس از نواحى مختلف ، آهنگ سوى او مى كردند. و فضلاءپيرامون وى گرد مى آمدند و او نيز دست اندركار تدريس و ارشاد مردم و اداره شئون دينىآنها شد و مسجد و مؤ سسات ديگرى را در آنجا بناء كرد.6- زيارت اعتاب مقدسه در عراق : در صفر 946 ه ق ، به زيارت ائمه اطهارى كه مراقدشان در عراق بود موفق گرديد، ودر پنجم شعبان همانسال به موطن خود، (جبع ) بازگشت و چندسال در آنجا ماند.7- بيت المقدس : در ماه ذيحجه سال 948 ه ق ، مسافرت به بيت المقدس را در پيش گرفت ، و در آنجا درمحضر شيخ شمس الدين بن ابى اللطيف مقدسى ، بخشهائى از (صحيحين )، يعنىصحيح بخارى و صحيح مسلم را قرائت نمود و از او اجازه روايت را دريافت كرد. و پس ازآن به موطن خود بازگشت و در آنجا سرگرم تحقيق و مطالعه گشت .8- بلاد روم شرقى و قسطنطنيه : از اين پس شهيد ثانى به صوب روم شرقى ، عزم سفر نمود و مى خواست - به منظورآنكه مقام استادى و تدريس را در پاره اى از مدارس آنجا احراز نمايد - به قسطنطنيهبرود، و با مسئولان مربوطه در اين زمينه ملاقاتى بهعمل آورد. ميان تركهاى آن زمان چنين معمول بود كه بايد مراجعان به پايتخت ، همراه خودداراى معرفى نامه اى از طرف قاضى آنجا باشند قاضى وقت هم شخصى به نام(معروف شامى ) و مقيم در صيدا بود. ميان شهيد ثانى و اين قاضى ، سابقه آشنائىوجود داشت . شهيد ثانى ، شاگردش : ابن العودى را به سوى اوگسيل داشت تا صرفا آمدن او را - بدون درخواست معرفى نامه - به وى اعلام كند. ابنالعودى نزد قاضى آمد و سفر شهيد ثانى را به او گزارش نمود و درخواستى از او بهعمل نيامد.بارى ، شهيد ثانى به قسطنطنيه مسافرت كرد، چنانكه خود مى گويد:(ورود ما به قسطنطنيه ، همزمان با روز دوشنبه ، هفدهم ربيعالاول 952 ه ق اتفاق افتاد، و خداوند متعال براى ما منزلى فراهم فرمود كه بسيار زيبا ومناسب ، و از بهترين مساكن آن شهر بوده ، و به حوائج خود نيز در اينمنزل دسترسى داشتيم . پس از ورود به اين شهر، هجده روز با هيچيك از بزرگان تماسبرقرار نكردم . و قضاء الهى بر آن مقرر گرديد كه در اين ايام كوتاه به نگارشرساله جالب توجهى توفيق يابم كه حاوى ده مبحث مهم از مباحث عقلى و فقهى و تفسير وامثال آنها بوده است . اين رساله را نزد قاضى عسكر - كه به (محمد بن قطب الدين بنمحمد بن محمد بن قاضى زاده رومى ) نامبردار بود - فرستادم . اين قاضى عسكر، مردىفاضل و اديبى خردمند و انديشمند بود كه از لحاظ اخلاق و ادب از بهترين شخصيتهاى آنديار به شمار مى رفت . فرستادن اين رساله ، تاءثير مطلوبى در او به جاى گذاشته، و موقعيتى جالب براى من به ارمغان آورد، و در نتيجه ، بهره اى عظيم عايد من گشت . واين قاضى عسكر فاضل ، نزد افاضل و دانشمندان آن شهر، مرا بسيار مى ستود، و مرابدآنها مى شناساند. در اين مدت ميان من و قاضى مذكور، بحث و مذاكراتى درمسائل مختلف علمى ، اتفاق افتاد.پس از آنكه دوازده روز از مجالست ، با قاضى زاده رومى ، سپرى گشت دفترى را كهصورت وظائف و مدارس در آن ثبت و ضبط شده بود نزد من فرستاد، و مرا در انتخاب هرمدرسه دلخواهم مخير ساخت ؛ ولى تاءكيد مى كرد كه تدريس در شام يا حلب را انتخابكنم . شهيد ثانى مى گويد: من مدرسه (نوريه ) بعلبك را براى انجام وظيفهتدريس انتخاب كردم و اين به دو علت بود: اولا آنجا را مقرون به صلاح مى ديدم . وثانيا استخاره نيز با انتخاب آنجا مساعد بود. پس از آنكه شهيد ثانى مدت سه ماه و نيمدر قسطنطنيه درنگ كرد، تصميم گرفت بلاد مهم روم شرقى (تركيه فعلى ) را زير پاگذاشته و بر تجاربى كه اندوخته بود بيفزايد، لذا به شهر (اسكدار) كه درروبروى قسطنطنيه قرار داشت و فقط دريا در ميان آنها فاصله انداخته بود - مسافرتكرد، و در اين شهر - طبق معمول - با شخصيتهاى بزرگ علمى ارتباط و گردهم آئىبرقرار ساخت كه در ميان آنها دانشمندى هندى كهفاضل و آشنا به فنون متنوع ، از جمله : علم رمل و نجوم بود، جلب نظر مى كرد.آهنگ زيارت دوباره اعتاب مقدسه در عراق سفر شهيد ثانى در بلاد روم شرقى قريب نه ماه بهطول انجاميد كه در خلال اين مدت ، بسيارى از شهرهاى آنرا درنورديد، و يا بسيارى ازدانشمندان و بزرگان آنديار، ملاقات به عمل آورده ، و نوشته هاى دقيقى راجع بهشهرهائى كه از آنها بازديد كرده بود به نگارش آورد. همين نكته نمايانگر علاقهشديد شهيد ثانى به فراهم آوردن اطلاعات و معلومات ، در هر جائى بود كه وارد بر آنمى شد. حتى از ياد كردن حال و هواى شهرها و انواع ميوه ها و پاره اى از عادات محلى وامثال آنها دريغ نمى نمود.9- ورود به عراق : شهيد ثانى نمى خواست سفرش تا همينجا پايان گيرد و به موطن خود بازگردد، وقبل از اينكه به زيارت اعتاب مقدسه در عراق توفيق يابد و دانشمندان آن ديار را درككند راه بازگشت به زادبوم خويش را در پيش گيرد، لذا آهنگ سوى عراق نموده و در روزچهارشنبه ، چهارم شوال 952 ه ق ، وارد (سامراء) گشت و در شهرهاى عراق جابجا مىشد و سرانجام اين توفيق نصيبش شد كه مشاهد مشرفه و مزار بزرگان دين در بغداد وحله و كربلا و كوفه و نجف اشرف و جز آنها را زيارت كند.شهيد ثانى به هر شهرى در عراق وارد مى شدسيل علاقه مندان و ارادت پيشه گان به او - از هر طبقه - به سوى او سرازير بود كهورود او را تهنيت گفته و مقدم او را گرامى مى داشتند.اين امر نشان مى دهد كه دانشمند بزرگوار ما از شهرت بسيار گسترده در ميان علماءكشورهاى مختلف ، برخوردار بوده است .رفت و آمدها و زيارت مردم و ديد و بازديدها، مانع از آن نبوده است كه شهيد ثانى رسالتعلمى خويش را فراموش كند، و دست از تحقيقات و كاوشها و پژوهشهاى خود بردارد. درهمين عراق بود كه دست اندركار تحقيق درباره قبله عراق به طور عموم ، و به ويژه ، قبلهمسجد كوفه و حرم اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) شد؛ چون دريافته بود كه قبله دراين نقاط از سمت واقعى خود منحرف مى باشد؛ لذا مقدار انحراف آنرا اثبات كرده ، و برخلاف معمول اهالى اين منطقه ها - كه قبلا نماز مى گزاردند - در جهاتى نماز را برگزارمى نمود كه طبق نظر و استنباط او بايد آن جهات را قبله واقعى و درست تلقى مى كردند.اين كوشش علمى و دينى شهيد ثانى باعث شد كه مردم ، سخت احساس رفاه و شادمانىكنند، و فقط يك نفر با راءى شهيد ثانى در مورد سمت القبله به مخالفت برخاست كه ازآن پس با مردم ديگر به ديدار شهيد نمى رفت ؛ لكن پس از چند صباحى با پوزشخواهىفراوان به ديدار او شتافت و در سلك ارادتمندان باو درآمد. گويند اين مرد، نبى اكرم(صلى الله عليه و آله ) را به خواب ديد و مشاهده كرد كه آنحضرت وارد بقعه و بارگاهاميرالمؤ منين (عليه السلام ) شده ، و به همان سمتى نماز جماعت برگزار فرمود كه شهيدثانى با انحراف از معمول ، بدانسو نماز گزارد.10- بعلبك : پس از آنكه شهيد ثانى وظيفه خويش را در زيارت اعتاب مقدسه عراق به انجام رسانيد،به سوى بعلبك روى آورد، و ارادتمندانش در شهر به انتظار قدوم مبارك او بسر مىبردند تا از سرچشمه فياض معارف او عطش علمى خود را فرونشانده و از كمالات اخلاقىاو بهره مند شوند.شهيد ثانى در نيمه صفر 953 ه ق به بعلبك رسيد، و هنوز كاملا در آنجا استقرارنيافت كه مردم ، تك تك و دسته دسته به ملاقات او مى آمدند. و وى چنين فرصت مساعد ومناسبى را از دست نداد، لذا سرگرم تدريس و افتاء - بر طبق مذاهباهل سنت و مذهب شيعه - گرديد.و در حقيقت شهيد ثانى در اين شهر، تدريس جامعى را آغاز كرد، به اين معنى - كه چوننسبت به مذاهب پنجگانه جعفرى ، حنفى ، شافعى ، مالكى و حنبلى ، از لحاظ علمى ، كاملامحيط و مسلط بود - بر اساس تمام اين مذاهب ، تدريس مى نمود. و در واقع فقه و عقايدتطبيقى را تدريس مى كرد. و چنانكه سلف صالح او، يعنى شيخ طوسى (قدس سره )براى نخستين بار كتابى تحت عنوان (مسائل الخلاف ) در زمينه فقه و حقوق تطبيقىاسلام تاءليف كرده بود، شهيد ثانى نيز براى اولين بار، تدريس فقه تطبيقى را درشهر بعلبك بنياد كرد. توده مردم نيز مطابق مذهب خود، پاسخ استفتاآت خويش را ازمحضر او دريافت مى كردند.بديهى است وقتى شخصيتى مانند شهيد ثانى - كه خود مهياى تدريس و افاضه در منطقهاى ساخته بود - بايد آنجا مركز مهمى براى نشر علوم و تربيت علماء وافاضل باشد. آرى بعلبك نيز بدينسان يكى از مراكز مهم علمى به شمار مى رفت كهعلماء و دانشمندان از نواحى مختلف بلاد اسلامى - از دور و نزديك - بدانسو آهنگ مىنمودند، و ورود و اقامت شهيد ثانى در اين شهر، باعث رونق فزونترى از لحاظ تحركعلمى در آنجا گرديد.ابن العودى در اين باره مى نويسد:(در اين ايام ، من در خدمت شهيد ثانى بسر مى بردم - و شهيد ثانى در اين زمان ، مرجععامه مردم به شمار مى رفت - و تا وقتى كه در آنجا مقيم بود مقصد و مقصود همگان بود.فراموش نمى كنم كه من او را در قله رفيعى از موقعيت علمى و اجتماعى و به صورت مرجعو پناهگاه مردم ، احساس مى كردم كه به هر فرقه - مطابق مذهب آنها - فتوى مى داد، و كتبمذاهب مختلف اسلامى را تدريس مى نمود، علاوه بر آنكه در مسجد اعظم بعلبك نيز تدريسمى كرد. همه مردم شهر، مطيع و منقاد او بوده و او - در برابر قلوبى كه سرشار از محبتو حسن اقبال و اعتقاد بود - به عنوان مراد آنها به شمار مى رفت ، و بازار علم در اين دياربر وفق مراد بوده و رو به رونق گذاشت ، فضلاء از دورترين نقاط به وى مراجعه مىكردند... و بالاخره ايام اقامت شهيد ثانى در بعلبك همچون روزهاى عيد و شادى مردمآنديار تلقى مى شد.بازگشت دائمى به موطن اصلى شهيد ثانى تا سال (955 ه ق )، در بعلبك ماند و بدون انقطاع و نستوهانه به انجاموظائف سرگرم بود؛ لكن اشتياق به موطن و ديدار خويشاوندان و دوستان - كه ازپنجسال قبل ، آنها را ترك گفته بود - او را بر آن داشت كه به شهر خود بازگشته ودر آنجا مقيم گردد. لكن از لابلاى نوشته هاى ابن العودى چنين استنباط مى شود كه انگيزهمراجعت او عبارت از احساس فشار شديد و مراقبت جاسوسان و بدخواهانى بود كه او را درتنگناى روحى مى آزرد.ابن العودى مى گويد:(اين تاريخ - يعنى تاريخ مراجعت شهيد به (جبع )، پايان نقطه فرصت امنيت و سلامتاو از حوادث ناگوار بوده ... كه آن بزرگوار، مرا از آن آگاه ساخت ، و درمنزل من ، واقع در (جزين ) در حال اختفاء از دشمنان و بدخواهان بسر مى برد).علت اين فشار شديد، اقبال و توجه فزون از حد مردم به شهيد ثانى بوده است كههمزمان با اقامتش در بعلبك از آن برخوردار بود، و حسودان و بدخواهان نمى توانستنداينهمه حيثيت و احترام و شهرت را در شهيد ثانىتحمل كنند. پاره اى از مورخين را عقيده بر آن است كه (معروف شامى ) يعنى همانقاضى كه قبلا از او ياد كرديم در اين مراقبت و فشار روحى و ايجاد مزاحمت براى اينشخصيت بزرگوار نقش داشت ، و او همان كسى است كه سرانجام درقتل شهيد ثانى سعايت كرد. اساتيد شهيد ثانىالف - جبع : 1- پدرش : نورالدين على ، معروف به (ابن الحجة ) (م 925 ه ق ) درباره كتابها ودرسهائى كه شهيد ثانى نزد پدرش قرائت كرد و آنها را فراگرفت ، قبلا گفتگو شد.ب - ميس : 2- على بن عبدالعالى ميسى كركى (م 938 ه ق ). كه شرح تحصيلات او - ضمن بحث ازسفرهاى شهيد ثانى - بازگو شده است .ج - كرك نوح : 3- سيد حسن بن سيد جعفر، كه گزارش مربوط به تحصيلات شهيد ثانى نزد او، قبلاگزارش شد.د- دمشق : 4- شمس الدين محمد بن مكى حكيم و فيلسوف ، كه سخن درباره تحصيلات شهيد ثانىنزد وى ، ضمن گفتگو از سفرهاى علمى شهيد ثانى بازگو شد.5 - احمد بن جابر.6- شمس الدين طولون حنفى دمشقى .ه- مصر: شهيد ثانى در مصر، در حلقات گوناگونى - كه در مساجد و مدارستشكيل مى گرديد - شركت مى كرد، و درس اساتيد بزرگى را در فقه و حديث و تفسيردرك نمود. ابن العودى از شانزده استادى كه (گويا شهيد ثانى در مصر) نزد آنها تلمذكرد نام مى برد و مى نويسد كه شهيد ثانى گفته بود: استادان (مصرى من ) بدين شرحاست :7- شيخ شهاب الدين احمد رملى شافعى ، كه (منهاج نووى ) در فقه ، و بخش مهمكتاب (مختصرالاصول ) ابن حاجب ، و (شرح عضدى ) - همراه با مطالعه حواشى(سعديه ) و (شريفيه ) - را بر او قرائت نمودم ؛ و كتابهاى زيادى در فنون وعلوم عربى و عقلى و جز آنها را از او سماع كردم كه از جمله آنها (شرح التلخيص ) ازملا سعدالدين تفتازانى ، و (شرح تصريف عزى ؟) و (شرح كتاب امام الحرمين ،جوينى ) در اصول فقه - كه از نوشته هاى خود استاد بوده است - و (شرح جمعالجوامع ) (محلى ) در اصول فقه ، و (توضيح ) ابن هشام در نحو، و غيرذلكبوده است كه ذكر آنها به طول مى انجامد. اين استاد درسال 943 ه ق ، براى من اجازه عامى صادر كرد كه بر اساس آن ، مجاز بودم رواياتى را- كه نقل آنها براى او روا بود - روايت كنم (1).8- ملاحسين جرجانى كه پاره اى از كتاب (شرح تجريد) ملا على قوشجى را همراه(حاشيه ملا جلال دوانى )، و (شرح اشكال التاءسيس )قاضى زاده رومى در هندسهو (شرح چغمينى ) در هيئت را بر او خواندم (2).9- ملامحمد استرابادى ، كه قسمتى از (مطول ) را همراه با (حاشيه سيد شريفجرجانى ) و (شرح كافيه ) در نحو را بر او قرائت كردم (3).10- ملا محمد على گيلانى ، كه پاره اى از علم معانى را در محضر او سماع نمودم (4).11- شيخ شهاب الدين ابن النجار حنبلى ، كه تمام كتاب (شرح شافيه ) جاربردى ونيز تمام كتاب (شرح الخزرجية ) در عروض و قافيه ، از شيخ زكريا انصارى را براو قرائت كردم ؛ و نيز كتاب هاى فراوانى در فنون مختلف و حديث ، از جمله : (صحيححبخارى ) و (صحيح مسلم ) را در محضر او سماع نمودم . اين استاد درباره آنچه كه درمحضر او سماع و يا قرائت كردم ، و نيز رواياتى كه خود درباره آنها اجازه داشت در همانسال 943 ه ق ، به من اجازه روايت داده بود (5).12- شيخ ابوالحسن بكرى ، (نويسنده كتاب (الانوار فى مولدالنبى المختار) كه درمجلسى در كتاب (بحارالانوار) از اين كتاب مطالبى را آورده است ، و شهيد ثانى مىگويد: من قسمتى از كتب فقه و تفسير پاره اى از شرح وى بر (منهاج ) را از محضر اوسماع نمودم (6).13- شيخ زين الدين ، جرمى مالكى ، كه (الفيه ) ابن مالك را بر او خواندم (7).14- استاد محقق ، ناصرالدين لقانى - يا - ملقانى مالكى ، پژوهشگر زمان و دانشمندبرجسته مصر - و من در اين سرزمين به استادى ،فاضل تر از او برنخوردم كه در علوم عقلى و عربى ، چيره دست تر از او باشد - نزداين استاد، (تفسير بيضاوى ) و فنون ديگر را سماع نمودم (8).15- شيخ ناصرالدين طبلاوى شافعى ، كه قرآن كريم را - طبق قرائت ابن عمرو، و نيزرساله اى در قرائت را - كه خود تاءليف كرده بود - بر او خواندم (9).16- شيخ شمس الدين محمد بن ابى نحاس ، كه در قرائت ، كتاب (الشاطبيه )، و قرآنكريم - طبق قرائت قراء سبعه - را بر او خواندم ، و بار دوم به خواندن قرائت قراء عشرهنزد او آغاز كردم كه نتوانستم آنرا به پايان رسانم .ابن العودى مى گويد: شهيد ثانى غالبا اين استاد را از نظر صلاح و تقوى و حسناخلاق و تواضع مى ستود و فضلاء مصر - براى فراگرفتن فنون مختلف علوم قرآنى -بدو مراجعه مى كردند و از محضر او مستفيض مى گشتند، چون اين استاد در علوم قرآنى بهعنوان دانشمندى برجسته و سرشناس به شمار مى رفت ، حتى مردم - آنگاه كه خودسرگرم كار بود و چكش (مسگرى ) را از دستش زمين نمى گذاشت - مطالب علوم قرآنى رابر وى قرائت مى كردند. فقط آنگاه دست از كار و صنعت مى نهاد كه يكى از فضلاءبزرگ بر او وارد مى شد، و براى او فرش مى گستراند و خود بر روى حصير مى نشست(10).17- استاد فاضل كامل ، عبدالحميد سنهورى ، كه فنون سودمندى را بر او خواندم ، او نيزاجازه عام براى من صادر كرده بود. ابن العودى مى گفت : شهيد ثانى (قدس سره )، ايناستاد را - به خاطر آنكه جامع فضيلت علم و كرم بوده است - بسيار مى ستود (11).18- شيخ شمس الدين محمد بن عبدالقادر فرضى شافعى ، كه كتابهاى زياد در حساب ،و (المرشد) در حساب هند، و (الياسمينيه ) و شرح آن در علم جبر و مقابله را بر اوخوانده ، و در محضر او (شرح الوسيلة ) را سماع نموده ، و اجازه عام از او دريافت كردم(12).سپس شهيد ثانى مى گفت : در مصر از محضر استادان زيادى ، علوم را فرا گرفتم كهذكر تفضيلى آنها، مطلب را به نحو ناخوش آيندى طولانى مى سازد، و اجمالا پاره اى ازآنها عبارت بوده اند از:19- شيخ عميره (13).20- شيخ شهاب الدين بن عبدالحق (14).21- شيخ شهاب الدين بلقينى (15).22- شيخ شمس الدين دير وطى (16) و اساتيد ديگر.و- بيت المقدس : 23- شيخ شمس الدين ابى اللطيف مقدسى ، كه شهيد ثانى بخشهائى از (صحيحبخارى )، و (صحيح ) مسلم را بر وى قرائت كرد، و از او اجازه روايت دريافت نمود.ز- قسطنطنيه : 24- سيد عبدالرحيم عباسى ، نويسنده كتاب (معاهدالتنصيص ).مؤ لفات و آثار علمى شهيد ثانى مقدمه : اين دانشمند عاليمقدار اكثر فرصتهاى زندگانى خود را در سفر و در محضر علماءگذراند، و اوقات او در افتاء و قيام به امور مهم دينى و اجتماعى در هر جا مصروف مىگشت . روزها را در شهر خود به تدريس و برآوردن حوائج مردم سپرى مى ساخت ، و شبهابه تهيه هيزم و سوخت منزل و رسيدگى به انگورستان مى گذراند، معذلك آنچنان بهمدد تاءييدات الهى ، مؤ يد و موفق بود كه توانست آثار جالبى در علوم مختلف از خودبه جاى گذارد كه از لحاظ نظم و دقت و پختگى ، بى اندازه جالب توجه و ارزشمند مىباشند. مسافرتهاى زياد و حضور او نزد اساتيد مختلف و تتلمذ در محضر دانشمندان مذاهبمختلف ، و مطالعات درازمدت و مداوم ، و حوصله شايان توجه او در غوررسى مصادر ومراجع علمى ، همه اينها عواملى بود كه مؤ لفات و آثار شهيد ثانى را به گونه اىپرداخت كه پاره اى از آنها عملا به صورت كتب درسى درآيند و از عمق فكرى و وضوحدر تعبير و روانى بيان و نظم و ترتيب خوش آيند و عرضه صحيح مطالب و حسن ذوق وسليقه در ابواب بندى و ترتيب مباحث ، برخوردار گردند.نكته قابل توجه در آثار شهيد ثانى اين است كه همه نوشته ها و آثار او محدود بهاستفاده طبقه خاصى از علماء و دانشمندان نيست ، و عليرغم آنكه او گاهى به تاءليفآثارى پرداخت كه بايد آنها را علمى بحت و صد در صد تحقيقى و تخصصى برشمرد،دست اندركار نگارش موضوعاتى مى شد كه صرفا اخلاقى و ساده و آسان بوده كه حتىبراى توده مردم و افرادى كه از بضاعت علمى محروم بودند، سودمند مى افتاد، و مىتوانستند به سهولت از آن بهره گيرند.بدينسان ، شهيد ثانى از شرائط و اوضاع محيط اجتماعى خود الهام مى گرفت و دستاندر كار آفرينش آثار علمى و اخلاقى مى شد، مثلا مى بينيم كتابى در مذمت (غيبت )نوشت ، چون مى ديد:(مردم فرصتهاى زندگانى را به بطالت صرف مى كنند، و در مجالس ومحافل و محاورات روزمره خويش سرگرم فكاهه و تفريح مى شوند، و نفوس خود را بهوسيله آبروريزى برادران دينى و بى حيثيت ساختن اقران و همنوعان مسلمان ، تغذيه مىكنند، و چنين كارى را در شمار سيئات و گناهان نمى آورند، و معذلك از مؤ اخذه وبازپرسى جبار سماوات و خداى منتقم بيمى ندارند). (1) و آنگاه كه طفل عزيز خود را از دست مى دهد، كتاب ديگرى را تحت عنوان (مسكن الفؤ ادعند فقد الاحبة و الاولاد) مى نگارد، كتابى در تسكين خاطر خود و ديگران در برابرمصائب روزگار، كه همه طبقات مردم را به كار مى آيد و آنها را از هم و غم آسيبها مىرهاند، و مترجم ، اين كتاب را ترجمه نموده است كه - ان شاء الله - به زودى منتشر خواهدشد.آثار علمى اين دانشمند پاك نهاد به دهها كتاب و رساله تحقيقى مى رسد. و عليرغماشتغالات ديگر و تدريس ، حدود هفتاد اثر علمى از خود به جاى گذاشت كه ما به برخىاز آنها دست يافته و يا به نام پاره اى از آنها- ضمن ترجمهاحوال او در مراجع مختلف - آگاهى يافته ايم .مجموعه تاءليفات شهيد ثانى كه از (روض الجنان ) افتتاح مى شود و به(الروضة البهية ) - از لحاظ تاريخ تاءليف - پايان مى گيرد واقعا همچون روضه وبوستانى است كه هر پژوهشگر دانشهاى دينى و علوم انسانى را با مناظردل انگيز خود بر سر نشاط مى آورد تا گمشده خود را در ميان آنها بيابد، و قلب او بامشاهده هر زاويه اى از اين بوستان و آبشخورهاى آن سيراب گردد.آثار شناخته شده اين عالم بزرگوار و فقيه عاليقدر را بر حسب ترتيب موضوعى درزير ياد مى كنيم :الف - كتب و رساله هاى فقهى 1- روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان : شرحى است مزجى بر (ارشادالاذهان ) علامهحلى ، كه يك مجلد از اين شرح در (طهارت ) و (صلوة ) پس از ظهور اجتهاد او در سن33 سالگى در جمعه 25 ذى القعده 949 ه ق ، به انجام رسيده ، و اولين بار با (منيةالمريد) در 1307 ه ق چاپ شده (2) و همانگونه كه از رساله ابن العودى استفاده مىشود، نخستين كتابى است كه شهيد ثانى در فقه استدلالى تاءليف كرده و تاءليف آنرابه كسى اظهار ننموده است تا آنكه ابن العودى بر آن اطلاع يافت و اين قضيه را ضمنداستان مفصلى در رساله خود ياد كرد (يك ).2- مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام : شرحى است مزجى بر (شرايع الاسلام )محقق حلى كه تاريخ پايان كتاب (ديات ) آن 8 ربيع الاخر 964 ه ق مى باشد. روششهيد در شرح اين كتاب ، نخست مبنى ، بر اختصار بوده ، و سپس بهتفصيل و گسترش در شرح و گزارش آن گرايش يافت به گونه اى كه سرانجام بههفت مجلد كتاب پر حجم رسيد (3) (دو).3- الفوائدالملية فى شرح النفلية : شرحى است بر (الرسالة النفليه ) شهيداول ، كه مستحبات نماز در آن ياد شده ، و شهيد ثانى اين رساله را به اختصار و بهصورت مزجى ، شرح كرده ، و احيانا متعرض پاره اى از ادله شده است (4) . (سه ).4- المقاصدالعلية فى شرح الالفية : اين كتاب عبارت از شرح كبير شهيد ثانى بر(الرسالة الالفيه ) شهيد اول مى باشد كه آنرا در 19 ربيعالاول 950 ه ق به انجام رسانيد. شهيد ثانى سه شرح بر (الرسالة الالفية )نوشته است كه (المقاصدالعلية ) عبارت از شرح كبير و استدلالى بر رساله مزبورمى باشد. (چهار).5 - شرح الرسالة الالفية (الوسيط): كه اهممسائل را در آن ياد كرده ؛ ولى آنچنان گسترده در آن به بحث نپرداخته است (پنج ).6- شرح الرسالة الالفية (الوجيز): كه بر رويهم عبارت از تعليقات و شروح و حواشىفتوائى بر (الرسالة الالفية ) مى باشد كه آنرا به منظورعمل كردن مقلدين ، تحرير كرده ، و لذا بايد آنرا نوعى از (رساله عمليه )برشمرد(شش ).7- نتايج الافكار فى حكم المقيمين فى الاسفار: كه آنرا در روز دوشنبه 27 رمضان 950ه ق به پايان رسانيد. اين رساله نبشتارى است فشرده در بيان حكم مسافرى كه در بلدخود قصد اقامه ده روز كرده باشد. اين مساءله در اين رساله به اقسام مشهور، تقسيم شدهاست (5) (هفت ).8 - رسالة فى ارث الزوجة من العقار: كه در ظهر روز پنجشنبه 956 ه ق ، آنرا تاءليفكرد (هشت ).9- رسالة فى احكام الحبوة : كه در روز سه شنبه 25 ذى الحجه 956 ه ق ، آنرا تاءليفنمود (نه ).10- رسالة فى وجوب صلوة الجمعة : شهيد ثانى ، معتقد بود كه نماز جمعه ، واجب عينىاست ، و رساله مزبور را در اثبات همين مساءله تاءليف كرد و بسيارى از علماء در كتب فقهاستدلالى خود از آن نقل مى كنند (ده ).11- رسالة فى الحث على صلوة الجمعة : اين رساله ، غير از رساله مذكور در شماره 10مى باشد (يازده ).12- رسالة فى اعمال يوم الجمعة : (دوازده ).13- رسالة فى تحريم طلاق الحائض الحاملالمدخول بها، الحاضر زوجها (سيزده ).14- رسالة فى حكم طلاق الحائض ، الغائب عنها زوجها (چهارده ).15- رسالة فى تحقيق النية (پانزده ).16- رسالة فى منسك الحج و العمرة (الكبيرة ) (شانزده ).17- رسالة فى منسك الحج و العمرة (الصغيرة ) (هفده ).18- رسالة فى نيات الحج و العمرة (هجده ).19- رسالة فى عدم جواز تقليد الميت (نوزده ).20- رسالة فى انفعال ماءالبئر (بيست ).21- رسالة فى ما اذا احدث المجنب حدثا صغيرا فى اثناءالغسل (بيست و يك ).22- رسالة فى ما اذا تيقن الحدث و الطهارة ، و شك فى السابق منها (بيست و دو).23- جواب المباحث النجفية : كه آنرا هنگام مراجعت ازاستانبول به نجف نگاشته است (بيست و سه ).24- جواب المسائل الهندية (بيست و چهار).25- جواب المسائل الشامية (بيست و پنج ).26- اجوبة شيخ زين الدين (بيست و شش ).27- اجوبة الشيخ احمد (بيست و هفت ).28- اجوبة على ثلث مسائل لبعض الافاضل (6) (بيست و هشت ).29- جواب المسائل الخراسانية (بيست و نه ).30- اجوبة مسائل جبل عامل : كه پس از مراجعت از مكه ، درجبل عامل ، به آنها پاسخ نوشته است (سى ).31- الفتاوى المختصرة : غالبا در مسائل مربوط به عبادات است (سى و يك ).32- رسالة فى عدم قبول الصلوة الا بالولاية : (سى و دو).33- الرسالة الاسطنبولية فى الواجبات العينية : كه هم در فقه و واجبات عملى ، و هم درمسائل اعتقادى است ، كه آنرا در 12 صفر 952 ه ق نگاشته است (سى و سه ).34- حاشيه ارشادالاذهان : حاشيه اى است بر قسمتى از مبحث (عقود) ارشاد كه تحقيقاتمهمى در آن منعكس است (7) . (سى وچهار).35- حاشية شرايع الاسلام : حاشيه اى است مختصر در دو مجلد كه ابن العودى گفته است :قسمت قابل توجهى از آن نگارش يافته است (سى و پنج ).36- حاشية قواعدالاحكام : حاشيه اى كه نكات مهم مباحث (قواعد) علامه را مورد تحقيققرار داده ، و بر روند حاشيه معروف به (النجارية ) مى باشد، و مجلدى لطيف از اينحاشيه - تا كتاب تجارت - فراهم گشته است (8) (سى و شش ).37- حاشية المختصرالنافع (سى و هفت ).38- جواهر الكلمات فى صيغ العقود و الايقاعات : مرحوم حاج شيخ آغا بزرگ تهرانىپس از ياد كردن اين كتاب مى نويسد:(در كتابخانه سيد محمد على هبة الدين ، نسخه(صيغ العقود) شهيد را رؤ يت كردم كه در آغاز آن چنين آمده است : (( (الحمد لله حمداكثيرا كما هو اهله ) )) . اين نسخه به خط مقصود على بن شاه محمد دامغانى بوده استكه آنرا به سال 996 ه ق ، تحرير نمود؛ لكن در اين رساله ، نامى از (جواهر الكلمات) ياد نشده است (9) (سى و هشت ).39- الاقتصاد فى معرفة المبدء و المعاد، و احكامافعال العباد، و الارشاد الى طريق الاجتهاد: كه بر اساس دو بخش تنظيم شده است : 1-اصول عقائد 2- فروع و واجبات فقهى ، روش شهيد ثانى در اين كتاب ، مبنى بر اختصاربوده است (سى و نه ).40- الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية (شرح لمعه ): شرحى است مزجى واستدلالى و فشرده كه همانند شهيد اول ، آنرا مختصر وپرشمول و جامع گزارش كرده است (چهل ).شهيد ثانى در اين كتاب ، پاى بند اختصار، و استخوان بندى قوى ، و سلاست و حسنتعبير بوده ؛ و در اكثر موارد به دليل مساءله و پاره اى از آراء مهم فقهى و رد بر پارهاى از آراء و نظريات شهيد اول - در صورتيكه نادرست به نظر مى رسيد - اشاراتىدارد، و راءى شخصى خود را نيز در اينگونه موارد اظهار نموده است .اين كتاب در ميان كتب فقهى از موقعيت خاصى برخوردار است ، به گونه اى كه علماء ودانشجويان دينى در درس و مطالعات خود بدان روى آور گشته اند و از زمانى كه تاءليفآن به پايان رسيد تاكنون به عنوان (كتاب درسى ) مورد اعتناء واقبال همه علماء و دانشجويان دينى در حوزه هاى علميه شيعى است .درباره اهميت اين كتاب مى توان گفت : كه فقهاء بزرگ به شرح و تعليق و حاشيهنويسى بر اين كتاب و توضيح مشكلات آن آنچنان گرايش يافته اند كه طبق نوشته حاجشيخ آغابزرگ تهرانى ، قريب به نود شرح و حاشيه بر آن نگارش شده است (10) .گويند: شهيد ثانى اين كتاب را در مدت شش ماه و شش روز و يا پانزده ماه ، تاءليفكرده است ، و بارها در ايران و مصر و نجف به طبع رسيد. ضمنا بايد يادآور شد كه ممكناست رسالاتى كه از آنها ياد كرديم برخى از آنها با برخى ديگرقابل تداخل بوده ، و به صورت يك رساله با نامهاى متعدد معرفى شده باشد. تحقيق دراين باره ، به فرصتى بيشتر و پژوهشى فزونتر، نيازمند مى باشد.