بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

7- سخنان ناروا و گفتارهاى حرام 
هفتمين آفت مناظره ، سخنان ناروا از قبيل دروغ و غيبت وامثال آنها است كه از لوازم كينه توزى و بلكه از نتايج مناظره مى باشد؛ زيرا مناظرهنادرست ، هرگز از نقل سخنى كه به منظور نكوهش و توهين به صاحب آن سخن ، ايراد مىشود عارى نيست . بنابراين مناظره كننده سخنان طرف را تحريف و دگرگونه وانمود مىكند، و در نتيجه مرتكب دروغ و افتراء و دغلكارى مى گردد. و گاهى نيز آشكارا طرفخويش را جاهل و احمق قلمداد مى نمايد و نادان و نابخرد برمى شمارد. پيدا است كه ثمرهاين كار عبارت از اين است كه فرد آبرومندى را بى آبرو مى سازد و حرمت او را از ميان مىبرد.
همه رفتار سابق الذكر از گناهان كبيره مى باشد، و به گونه اى در قرآن و حديث نسبتبه آنها تهديد شده است كه مى توان گفت كه شعار آن از حد احصاء بيرون است . براىاطلاع از نكوهش غيبت ، همينقدر كافى است كه خداوندمتعال اين عمل را به (اكل ميته ) يعنى خوردن گوشت مردار تشبيه كرده و مى فرمايد:
(( (و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم انياءكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه (444) ).
نبايد هيچيك از شما در غياب ديگرى از او بدگوئى كند، آيا هيچيك از شما دوست مى داردكه گوشت بدن برادر مرده خود را بخورد؟ بديهى است كه از چنين كارى متنفر و بيزارمى باشيد.
نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (تمام شئون و حيثيات يك مسلمان بر مسلمانديگر حرام ، يعنى از حرمت و اعتبار برخوردار است : خون ،مال و آبروى او داراى حرمت مى باشد(445) ) و غيبت ، مسئله اى است كه در ارتباط باآبروى مسلمان مى باشد، (يعنى كسى كه از ديگرى غيبت مى كند در حقيقت به حريم آبروىاو تجاوز مى كند).
و نيز فرمود: (از غيبت كردن بر حذر باشيد؛ زيرا غيبت از لحاظ جرم و گناه ، سخت تر وبدتر از زنا است ؛ چون ممكن است گاهى انسان ، گرفتار زنا گردد و توبه كند وخداوند هم توبه او را بپذيرد. اما كسى كه غيبت مى كند - تا آنگاه كسى كه از او غيبت شدهاست ، او را مورد عفو و گذشت قرار ندهد - مشمول آمرزش پروردگار واقع نمىشود(446) ).
براء مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى ما سخنرانى مى كرد كه حتىجوجه پرنده ها و يا دختران نوجوانى كه در لانه ها و خانه هاى خود اقامت داشتند صداىآنحضرت را مى شنيدند و آنرا درك مى كردند.رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) ضمن اين سخنرانى فرمود: اى مردمى كهبا زبان اظهار ايمان مى نمائيد؛ ولى قلب و درون شما از دين و ايمان تهى است ، از غيبتكردن بپرهيزيد و در صدد پى جوئى از عيوب و نقائص برادران مسلمان برنيائيد؛ زيرااگر كسى نسبت به عيوب ديگران ، كنجكاو باشد خدا نيز از عيوب وى پى جوئى مى كند.و كسيكه خداوند متعال از خرده ها و عيوبش پى جوئى كند او را - حتى در ميان خانه اش -رسوا و بى آبرو مى سازد(447) ).
از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: (اگر يك فرد باايمان درباره يك فرد مؤمن ، آنچه از زشتيها كه با چشمان خود در او ديده و يا با گوش خود راجع به وى شنيده ،براى ديگران بازگو كند (در صورتيكه طرف راضى نباشد) از جمله كسانى است كهخداوند در مورد آنها مى گويد:
(( (ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم (448) ).
محققا كسانى كه مايلند بديها و زشتيهاى افراد باايمان در ميان جامعه شايع و افشاءگردد، براى آنان شكنجه اى دردناك در پيش است .
نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (غيبت مؤ من - از لحاظ اهميت جرم و گناه - سختتر از سى بار زنا كردن است ). و در حديثى ديگر آمده است كه (غيبت ، سخت تر ازسى و شش بار زنا كردن مى باشد).
بحث و گفتار درباره غيبت - اگر بطور كامل مطرح گردد - بهطول مى انجامد، و هدف ما در اينجا اشاره بهاصول و ريشه هاى اينگونه رذائل اخلاقى است .
مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: (اگر كسى راجعبه مؤ منى ، مطالبى را بازگو كند كه بدانوسيله آبروى او را از ميان ببرد، و سازمانشخصيت و جوانمردى او را ويران نمايد، و حيثيت او را لكه دار سازد، تا آنكه از ديدگاهمردم سقوط كند، خداوند متعال وى را از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خود بيرون مى راندو در حوزه ولايت و دوستى شيطان وارد مى سازد، و شيطان نيز از دوستى وىاستقبال نمى كند و او را نمى پذيرد(449) ).
امام صادق (عليه السلام ) در گزارش حديثى كه مى گويد: (عيب مؤ من بر مؤ منان ديگرحرام است ) فرمود: (منظور، صرفا اين نيست كه عيبى و نقصى از يك فرد مؤ من ،نمايان و مكشوف گردد و فقط تو آنرا ببينى ؛ بلكه مقصود اين است كه تو آن عيب ونقص را براى ديگران نقل نموده و از اين طريق از او انتقاد كنى (450) ).
زراره از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) روايت كرده است كه فرمودند:(نزديكترين مرزى كه بنده خدا را به وادى كفر نزديك مى سازد اين است كه او براساس دين و ايمان با فرد ديگرى طرح برادرى و دوستى برقرار سازد؛ ولى در زيرماسك دوستى ، لغزشها و عيوب وى را برشمرده و در روز مبادا او را به وسيله آنهاسرزنش كند(451) ).
ابوبصير از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده است كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (ناسزا گفتن به مؤ من ، فسق و گناهمحسوب مى شود. جنگ با او به عنوان كفر و خروج از ايمان به شمار مى آيد. خوردنگوشت او (يعنى غيبت كردن از او)، معصيتى است (نابخشودنى ). و حرمتمال او همسان با حرمت خون او مى باشد(452) ).
(اگر يك فرد مؤ منى به برادر ايمانى خود (اف ) بگويد (و بدينوسيله نسبت بهاو اظهار دلتنگى و تنفر كند)، در حقيقت از حدود و مرزهاى دوستى با وى خارج مى شود. واگر به او بگويد (تو دشمن من هستى ) قهرا يكى از آندو كافر و ناسپاس خواهندبود. خداوند متعال از مؤ منى كه در باطن خود نسبت به برادران ايمانى خويش داراى نظرسوئى باشد هيچ عملى را نمى پذيرد(453) ).
فضيل (بن يسار) از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: (هر انسانى -اگر در پيش روى مؤ منى به وى طعنه زند و شخصيت او را مخدوش سازد - به بدترينوضع مى ميرد، و او نيز در خور آنست كه به خير و نيكى بازگشت نكند و بهره اى از آننبرد(454) ).
8 - تكبر و خودبزرگ بينى و برترى جوئى نسبت به ديگران 
هشتمين آفات و عواقب سوء مناظره ، تكبر و خودبزرگ بينى و ترفع و برترى بينىخود بر ديگران است . بحث و مناظره در جلسات ومحافل ، همواره با تكبر بر اقران و همگنان و اظهار برترى بيش از اندازه نسبت به آنان، همراه است و از اين حالات نابسامان روانى ، جدائى پذير نيست . آرى مناظره درمحافل و مجالس در شرائطى صورت مى گيرد كه انسان مى خواهد زير بار حرف حقديگران نرود و سعى مى كند آراء آنان را نپذيرد ولو آنكه حقانيت سخن آنها بر مناظرهكننده كاملا ثابت و روشن گردد؛ چون از آن بيم دارد كه مبادا غلبه و پيروزى آنان بروى ثابت شود. و حتى اگر عجز و ناتوانى ومغلوبيت او نيز براى ديگران محرز و علنىشود حاضر نيست صريحا به اشتباه خويش اعتراف كند و بگويد: (من اشتباه كرده ام و حقهمان است كه طرف مقابل او مى گويد). چنين روحيه اى ، نمايانگر كبر و خودبزرگبينى است ، همان كبر و خودبزرگ بينى كه نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) (در مقامبيان نكوهش آن ) فرموده است : (اگر كبر و خودبزرگ بينى - حتى به مقدار ذره اى - درقلب كسى وجود داشته باشد، به بهشت راه ندارد)(455) .
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) ضمن حديثى - كه در بحثهاى گذشته از آنياد كرديم - كبر و منش هاى نابخردانه را به (بطر الحق و غمص ‍ الناس ) تعبيرفرمود. منظور از (بطرالحق )، مردود ساختن سخن گوينده آن و عدم اعتراف به حقانيت آنپس از اثبات و محرز بودن حقانيت آن است . و منظور از (غمص الناس ) پست و حقيرشمردن مردم مى باشد.
چنان مناظره كننده كذائى در صدد است كه حق و حقيقت - با وجود اينكه كاملا براى وىواضح و روشن است - از نظر ديگران مخفى مانده تا بتواند آنرا بر گوينده ، رد نموده واحيانا وى را تحقير كند؛ چون مى پندارد كه فقط او محق است و طرف او به حق آشنائىندارد و به باطل مى انديشد. و نيز تصور مى كند كه طرف او فاقد ملكه و نيروى علمىو قابليت شناخت قوانينى است كه علم و دانش را براى انسان به ارمغان مى آورد.
از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت شده كه خداوندمتعال فرمود: شكوه و عظمت ، پوشش مرا تشكيل ميدهد و كبرياء و بزرگى ، رداء مرا مىنماياند. اگر كسى در اين دو سمت و صفت الهى با من به نزاع و هماوردى برخيزد او را درهم شكسته و نابودش مى سازم (456) ).
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كهرسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (عظيم ترين و پرمخاطره ترينكبر، عبارت از (غمص ‍ الخلق و سفه الحق )، يعنى خوار شمردن مردم و سبك انگارى حقاست . راوى مى گويد: به آن حضرت عرض كردم (غمص الخلق و سفه الحق ) چيست ؟فرمود: محتواى اين تعبير آنست كه تو حق را نشناسى و در برابر حق ، نادانى كنى و ازاهل حق ، خرده گيرى كرده و بيجهت آنها را مورد انتقاد قرار دهى .
اگر كسى با چنين روحيه اى با افراد جامعه رفتار كند در حقيقت با شئون خداوندمتعال به نزاع و درگيرى برخاسته و با او در عظمت و كبريائى و بزرگيش بههماوردى و همتائى دست يازيده است (457) ).
حسين بن ابى العلاء گفته است از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (كبرو خودبزرگ بينى در هر طائفه و نژادى از مردمان بد سيرت وجود دارد، در حاليكه اينصفت و چنين خصيصه اى ، جامه و تن پوشى است كه صرفا بر قامت وجود الهى ، موزونمى باشد. اگر كسى در اين صفت با خداوند متعال درگير شود، خداى عز وجل - جز پستى و حقارت و فرومايگى - هيچگونه حالتى را در او فزونى نمىبخشد(458) ).
از همان امام (عليه السلام ) سؤ ال كردند: (كمترين و ناچيزترين درجه الحاد و بيدينىچيست ؟ فرمود: كبر و خودبزرگ بينى ، پائين ترين درجات الحاد و بى ايمانى است)(459) .
زراره از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) چنين روايت كرده است كه فرمودند: (آنكهذره اى كبر در قلب او وجود دارد، وارد بهشت نخواهد شد.)(460)
(محمد بن ) عمر بن يزيد مى گويد به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : من غذاىخوب و گوارا تناول مى كنم ، و بوى خوش و عطر را استشمام كرده و از آن لذت مى برم ،و بر مركب چابك و راهوار سوار مى شوم ، و نوكرى هم در پى من حركت مى كند. آيا بهنظر شما در اينگونه بهره گيرى هاى مادى و رفتار من ، تجبر و بزرگ منشى و كبروجود دارد كه من بايد از آنها بر حذر باشم ؟ امام صادق (عليه السلام ) اندكى درنگنمود و سر به زير انداخت و سپس فرمود: (جبار ملعون و متكبرى كه از رحمت و مهر الهىمطرود مى باشد، عبارت از كسى است كه با افراد جامعه با حالت (غمص ) در ارتباطاست و در برابر حق و حقيقت نادانى و بى خردى كند. عمر بن يزيد عرض كرد: من حق را مىشناسم و نسبت به آن ناآگاه و منكر نيستم و در برابر آن نادانى نمى كنم ؛ نمى دانممعنى و مفهوم (غمص ) چيست ؟ فرمود:
(غمص ) عبارت از كسى است كه مردم را تحقير نموده و به آنها زور گويد و نسبت بهآنها تكبر ورزد. اين چنين فردى همان مصداق (جبار) و متكبر و گردنكش مىباشد)(461) .
ابوحمزه ثمالى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خداوندمتعال در روز قيامت با سه دسته از مردم هم سخن نمى گردد و به آنان با ديد لطف ومرحمت نمى نگرد، و آنها را از آلودگى و زشتى رفتار، مبرى و پاكيزه نمى سازد. براىاين سه گروه شكنجه اى دردناك فراهم مى باشد: (پير و سالخورده زناكار، و سلطانجبار، و فقير خودخواه ، لذا) پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) (جباران و متكبران )را در شمار اين سه گروه ياد كرد)(462) .
9- كنجكاوى از عيوب مردم و خرده گيرى از آنها 
نهمين آفت و عارضه زيان بخش مناظره ، پى گيرى و تجسس از عيوب و زشتيهاى افرادجامعه مى باشد. شخص كه مناظره مى كند در صدد يافتن و جستجوى لغزش زبانى و يالغزشهاى ديگر در بيان طرف خود مى باشد تا آنرا براى روز مبادا! براى خود عليهطرف ذخيره و آماده ساخته و وسيله اى براى تحكيم مبانى سخن و شخصيت خود، و ابزارىبراى پاكى كاذب خويش قرار دهد، و يا احيانا كمبود و نقائص خود را بدان وسيله جبران ودفع نمايد.
حتى چنين حالتى براى بى خبران و افرادى كه از مجارى علم و دانش ، جوياى دنيا هستندنفوذ و گسترش پيدا مى كند؛ لذا از كم و كيف حالات و عيوب و نقائص طرفمقابل خود، تحقيق و كنجكاوى مى نمايند تا در پى آن ، چنين عيوب و نواقص را در حضوروى به رخ او كشيده و شفاها آنها را در برابر او مطرح سازند. و احيانا فردى اين چنين مىكوشد اين عيوب را دليل و دستاويزى براى كوباندن طرف قرار داده و به اطرافيان مىگويد: ديديد چگونه طرف را شرمسار و بى آبرو ساختم ؟!! و از اينقبيل افكار و رفتار ناستوده اى كه بى خبران از دين و ايمان ، و رهروان طريقه شيطان وابليس مآبان ، دچار و گرفتار آن مى باشند؛ در حاليكه خداوندمتعال فرمود: (و لاتجسسوا)(463) يعنى در حالات و كيفيات رفتار مردم تجسس نكنيد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (اى مؤ منان ، مؤ منانى كه زبان شماگوياى ايمان است ؛ ولى اين ايمان در قلب شما نفوذ نكرده است ، از عيوب و زشتيهاىمردم كاوش نكنيد. اگر كسى در صدد كاويدن و پى جوئى از عيوب و خرده هاى ديگرانبرآيد، خداوند متعال نيز خرده ها و نواقص او را پى جوئى مى كند. و كسى كه خداىمهربان در صدد كنجكاوى عيوب وى برآيد او را - حتى در درون خانه اش - رسوا مىكند)(464) .
از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: دورترين و بيگانه ترين انسان از خداوندمتعال ، عبارت از كسى است كه با فردى ديگر طرح برادرى و الفت ببندد، و در صدد آنباشد كه لغزشهايش را ذخيره كند تا در روز و فرصت مناسبى به وسيله آنها وى را موردملامت و سرزنش قرار دهد)(465) (و شخصيت او را در هم بكوبد و آبروى او را از ميانبردارد).
از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: (نزديكترين راهى كه انسان را به مرزكفر مى رساند اين است كه فردى با فرد ديگر بر اساس دين ، طرح دوستى بريزد، ودر صدد پى جوئى و برشمردن لغزشهاى او برآيد تا بدانوسيله در روز مورد نظرخودش ، او را به باد انتقاد و ملامت گيرد)(466) .
همان امام (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده است كهفرمود: (اگر كسى زشتيها و خرده هاى مردم را براى ديگران فاش كند و آنرا در ميانآنها منتشر سازد از نظر سنگينى جرم ، همانند كسى است كه دست اندر كار هماناعمال زشت گشته است . و اگر كسى ، فرد مؤ منى را (به خاطر زشتى كار و اشتباهش )سرزنش كند، پيش از مرگ خود دچار همان زشتى و اشتباه خواهد شد)(467) .
امام صادق (عليه السلام ) مى گويد: (اگر كسى با برادر ايمانيش با ملامت و سرزنشبرخورد كند، خداوند متعال ، او را در دنيا و آخرت مورد ملامت و عتاب قرار خواهدداد)(468) .
از همان امام (عليه السلام ) است كه گفت : اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) طى سخنانىفرمود: (رفتار برادر ايمانى خود را به نيكوترين وجهحمل كن ، مگر آنگاه كه دليل قاطعى برخلاف توجيه خدا پسندانه تو برايت پديدارگردد و رفتار او، راه توجيه ترا مسدود سازد. و تا آنجا كه مى توانى براى گفتار بهظاهر نادرست برادر دينى خود - در جهت خير و خوبى - توجيه نيكوئى مى يابى ، نسبتبه آن گفتار، گمان بد مبر(469) ).
10- بدخواهى و احساس شادى از اندوه و بدبختى ديگران 
دهمين آفت مناظره ، اين است كه مناظره كننده از بيچارگى و بدبختى ديگران احساس شادىمى كند، و از خوشى و سعادت آنها رنجور و اندوهگين مى گردد. اگر يك فرد مسلمان نسبتبه برادر ايمانى خود، دوستدار و خواهان حالت و كيفيتى نباشد كه خود احساس علاقه بهآن مى نمايد چنين مسلمانى از لحاظ ايمانى دچار نقص و گرفتار كمبود بوده و از خلق وخوى و راه و رسم اهل دين ، سخت بدور است .
اين حالت پريشان و پريشانى زا غالبا در قوت افرادى راه دارد كه گرفتار اشتياق وعلاقه به اسكات و كوباندن همگنان هستند، و حس اشتياق به اظهارفضل نسبت به برادران ايمانيشان بر قلب آنها چيره شده است .
در طى احاديث متعدد و بى شمارى مى بينيم كه هر فرد مسلمان نسبت به فرد همنوع خود،داراى حقوق و وظائفى است كه اگر نسبت به هر يك از آنهااهمال و كوتاهى نمايد و آن حق را اداء نكند از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خداوندمتعال و طاعت از او تجاوز كرده و پافراتر مى نهد، كه از جمله آنها همين حق خيرخواهى نسبتبه برادران ايمانى است .
محمد بن يعقوب كلينى از معلى بن خنيس و او از امام صادق (عليه السلام ) روايتى را دركتاب خود آورده است كه معلى گفت به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : يك فردمسلمان نسبت به مسلمان ديگر چه حقى دارد؟ فرمود: هر يك از آنها نسبت به ديگرى داراىهفت حق است كه واجب و حتمى الاجراء مى باشد، و اين حقوق از نظر ضرورت اجراء، در حدىقرار دارد كه اگر نسبت به هر يك از آنها اجحاف كند و در اداء آنسهل انگارى نمايد از حوزه ولايت و طاعت خداوند بيرون مى رود؛ و البته خداى را در اينحقوق ، نصيبى نيست (يعنى اين حقوق را بايد به عنوان (حق الناس ) تلقى كرد و ازآن خدا نيست كه بتواند - در صورت اهمال - از آن درگذرد؛ و در صورتپايمال شدنش ، فرد متجاوز و سهل انگار را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد. معلى مىگويد:) به امام (عليه السلام ) عرض كردم : قربانت گردم ، چه چيزهائى اين حقوق هفتگانه را تشكيل مى دهد؟ فرمود: معلى ! من نسبت به تو احساس ترس و دلسوزى مى نمايمو بيم آن دارم كه مبادا اين حقوق را تباه سازى و نتوانى از آن صيانت و مراقبت كنى (و باپاسخ من ) به اين حقوق ، آگاهى پيدا كنى ؛ ولى در بكار بستن آنسهل انگارى نمائى ؟
معلى مى گويد: عرض كردم : (لا قوة الا بالله ) (يعنى اميدوارم درظل مشيت و با استمداد از حول و قوه الهى ، توان اداء چنين حقوقى را به دست آورم . امامصادق (عليه السلام ) اين حقوق را به شرحى كه ذيلا ياد مى شود گزارش فرمود:
1- ساده ترين و ناچيزترين حق يك مسلمان بر مسلمان ديگر آنست كه تو خواهان همانچيزهائى براى او باشى كه خود جويا و دوستدار آن براى خويشتن هستى . و درباره او ازهمان چيزهائى احساس گريز و تنفر نمائى كه خود از آن متنفر و گريزان هستى .
2- از خشمگين شدن و ناخرسندى او بر حذر بوده ، و پويا و جوياى مراتب رضا وخوشنودى او باشى و از دستور او فرمان برى .
3- بايد به او با جان و مال و دست و پا (و همه وجودت ) مدد رسانى .
4- بايد چشم بينا و رهنمودپرداز و آئينه او باشى .
5 - نبايد تو سير باشى و او گرسنه ، تو سيراب باشى و او تشنه ، تو تن پوشداشته باشى و او برهنه .
6- اگر تو داراى خادم و نوكر هستى و او فاقد آن باشد بر تو لازم است كه نوكر خودرا در جهت خدمت به نزد وى گسيل دارى تا جامه او را بشويد و غذاى او را فراهم آورد وبسترش را آماده سازد.
7- بايد سوگند او را باور داشته و بدان ترتيب اثر دهى و دعوت او را بپذيرى و هنگامبيمارى عيادتش كنى و (پس از مرگش ) در كنار جنازه او حضور به هم رسانى ، و اگراحساس كنى كه او به چيزى نيازمند است در تاءمين آن مبادرت و پيشدستى كنى . نبايد درتاءمين حوائج او تعريفى را روا دارى تا وى را ناگزير سازى كه درخواست خود را باتو در ميان گذارد و دچار شرم سؤ ال گردد؛ بلكه بايد در تاءمين آن حوائج پيشدستىكنى .
اگر بدين شيوه با وى عمل كنى توانسته اى رشته ولايت و دوستى خود را با او پيوندداده و دوستى او را با رشته دوستى خود مربوط سازى (470) ).
اخبار و روايات درباره حقوق برادران ايمانى و مسلمانان نسبت به يكديگر، بسيارفراوان (و شايان توجه مى باشد كه بايد در اين زمينه به كتب حديث مراجعهشود)(471) .
11- تزكيه نفس و خودستائى 
يازدهمين آفت مناظره ، عبارت از تزكيه نفس و خودستائى است كه با مناظره كننده اى - يابا صراحت بيان و يا با ايماء و اشاره و يا با كنايه ، - از رهگذر تاءييد سخن خود وزشت و نادرست وانمود ساختن سخن ديگران - به اين خودستائى دست مى يازد. و غالبا اينحالت درونى ، يعنى خودستائى را اظهار كرده و آنرا آشكارا به زبان مى آورد و مىگويد: (من از آن افرادى نيستم كه امثال اينگونه مطالب بر آنها ناآشنا و مبهم است )،در حالى كه (همو مى داند) خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است :
((( فلاتزكوا انفسكم )) خودستا و خويشتن آرا نباشيد). 
به يكى از بزرگان گفتند: آن سخن راست و درستى كه اظهار آن ، زشت و نادرست مىباشد چيست ؟ در پاسخ گفت :
(چنين سخن راستى كه - عليرغم صدق و راستى - زشت مى باشد اين است كه انسان ،زبان به خودستائى بگشايد.
بايد متوجه باشى كه خودستائى تو، - علاوه بر آنكه زشت است و خداوندمتعال از آن نهى فرمود - از قدر و منزلت تو در نظر ديگران مى كاهد، و موجب مى گرددكه مشمول خشم خدا واقع شوى . اگر مى خواهى بدانى كه خودستائى بر قدر و منزلتتو نمى افزايد، به اقران و همگنان خود بنگر، آنگاه كه آنان از طريق اظهارفضل ، به خودستائى دست مى يازند، زشتى آنرا در قلب خود احساس مى نمائى و طرزرفتار آنان بر روح و جانت سنگينى مى كند. و تو چطور به خود اجازه مى دهى - در آنلحظه كه از آنان جدا مى شوى - آنها را نكوهش كنى ؟ بايد بدانى كه آنان نيز به گاهخودستائى تو، بلافاصله و باطنا و با جان ودل ، ترا مورد انتقاد و نكوهش قرار مى دهند و خرده گيرى از تو را دست به دست مى كنند ودر غياب تو و آنگاه كه از آنها جدا مى شوى مكنونات قلبى و خاطره تلخ خودستائى ترابا آميزه اى از نكوهش اظهار مى كنند).
12- نفاق و دوروئى 
دوازدهمين آفت مناظره ، نفاق و دوروئى و دوگانگى شخصيت مى باشد كهاهل مناظره ناگزير به چنين حالتى كشانده مى شوند؛ زيرا آنان با هماوردان و رقيبان وپيروان خود با وضعى دردناك و خاطرى درگير و آشفته مواجه مى گردند. و در حاليكهاحيانا به ملاقات آنها اظهار محبت و اشتياق كرده و در برخورد با آنان ، تظاهر بهخوشحالى مى نمايند؛ ولى در همان حال به علت بغض و كينه اى كه درون آنها را مى خلدو مى خراشد رگ گردن و اعضاء و اندام بدن آنها مى لرزد. و همه آنها مى دانند كه نسبتبه يكديگر در مورد اظهار محبت و اشتياق ، دروغگو هستند و باطنا خلاف آنچه را كه اظهارمى كنند در دل دارند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (آنگاه كه مردم ، علم و دانش را فرامىگيرند؛ ولى آنرا به كار نمى بندند، و با زبان نسبت به هم اظهار دوستى مى كنند؛لكن قلبا كينه يكديگر را به دل دارند و قطع رحم مى كنند و رشته ارتباط باخويشاوندان و نزديكان را از هم مى گسلند، همانگاه خداوندمتعال آنان را از رحمت خويش ، طرد نموده و آنها را كور و كر مى سازد)(472) . ازخداوند مى خواهيم كه ما را از آسيب چنين آفات و عوارض سوئى ، مصون دارد.
اين بود دوازده آفت و خصلتى كه موجب انحطاط و سقوط شخصيت انسان مى گردد كهنخستين آفت از اين آفت هاى دوازده گانه ميان انسان و بهشت و سعادت او حريمى ايجاد كردهو او را از خوشبختى محروم مى سازد، و بهشت را بر او حرام مى گرداند و آخرين آن - كهعبارت از نفاق و دوروئى است - آتش جهنم را براى وى به ارمغان مى آورد.
مناظره كنندگان در رابطه با اين آفات از لحاظ پايه و موقعيت ، اوضاع مختلفى دارند،(و به هر حال از رهگذر مناظره ، بدآنها مبتلا مى گردند)، حتى عظيم ترين شخصيتهاىدينى و خردمندترين اشخاص ، حامل موادى از اين ميكروبها و آفات كشنده روحى هستند وكمتر توان آنرا دارند كه از آنها برهند منتهى مى كوشند كه اين بيماريهاى بدخيم وآفات ناستوده در وجودشان ، نهان و پنهان بماند، و تلاش مى كنند كه حالات درونى آنهابراى مردم ظاهر نشود و خود نيز به درمان آنها برنمى خيزند.
آن علت اساسى و عامل عمده اى كه چنين آفات و خصلت هاى ناستوده اى را در قشرهاىمختلف انسان به ثمر مى رساند اين است كه انسان علم و دانش را براى هدفى غيرالهىفرامى گيرد (و چون در مسير پويائى افراد از علم ، غير خدا مطرح است ، و اهداف دنيايىسراسر اين مسير را زير پوشش خود قرار مى دهد از اين جهت گرفتار چنين آفاتى مىشوند).
بطور فشرده بايد گفت كه خود علم و دانش فى نفسه ، عالم و دانشمند را ابدا گرفتاراهمال نمى سازد؛ ولى ممكن است همين علم و دانش (به علت انحراف عالم از مسير الهى وصراط مستقيم )، او را به سقوط و نابودى شخصيت و شقاوت و بدبختى سوق دهد؛چنانكه همان علم (از بركات گامهاى راستين و استوار عالم و دانشمند) موجبات سعادت ونيكبختى و قرب او به خداوند را فراهم آورده تا در جوار رحمت وى قرار گيرد.
آيا مناظره مى تواند متضمن فائده اى باشد؟
اگر كسى به ما ايراد كند و چنين سؤ الى را مطرح سازد كه مناظره ، (كار لغو و بيهودهاى نيست ؛ بلكه ) مى تواند دو بهره و فائده را براى مناظره كننده به ثمر رساند:
1- مناظره ، عامل و انگيزه تمايل و گرايش افراد به علم و دانش است ؛ زيرا اگر علاقهبه رياست و سيادت و حب جاه از دل و دماغ مردم ، بيرون ريخته شود، علوم و دانشها دچاراندراس و فرسودگى مى گردد؛ و اگر ما تمام طرق و ابواب مناظره را مسدود سازيمموجب ضعف و سستى حس گرايش مردم به علم و دانش مى شويم .
2- چون مناظره به منظور بازيافتن دقيق مآخذ و اسناد علم و آگاهى صورت مى گيرد، ذهنانسان از مجراى چنين مناظره اى ، ورزيده شده و جان و روح آدمى نيرومند مى گردد.
قبل از پاسخ به اين ايراد بايد يادآور شويم كه اگرچه چنين ايرادى درست ، و سخنىراست به نظر مى رسد كه بايد آنرا پذيرفت ؛ لكن مطالب و حقائقى را كه ما راجع بهآفات مناظره ياد كرديم بدين منظور نبوده است كه همه ابواب مناظره و بحث و مناقشه رامسدود سازيم ؛ بلكه هدف ما از گزارش و توضيح اين آفات و تبيين نتائج سوء مناظره ،اين بود كه مناظره داراى هشت آئين است ؛ و ضمنا دوازده آفت و عارضه سوء و زيانبار رانيز به دنبال دارد تا مناظره كننده اين شرائط و آفات را شناسائى و مراعات كرده ، وبحث و مناقشه خود را با رعايت اين شرائط و احتراز از اين آفات برگزار نموده ، و درپى آن فوائد و عوائد سودمند مناظره كه عبارت از رغبت و گرايش به علم و دانش وورزيدگى ذهن مى باشد در وى رو به فزونى گذارد.
اگر منظور از طرح چنين سؤ ال و ايراد، چنان باشد كه بايد مناظره كننده داراى آزادىكامل بوده ، و بدون قيد و شرط به بحث و مناقشه بپردازد، و آفات و نتايج زيانبار آنراناديده بگيرد، و به خاطر اينكه در او رغبتى به علم و دانش به وجود آيد، همه اين آفاترا تحمل كند، چنين سخنى را بايد يك نوع داورى زشت و نادرستى تلقى كرد؛ زيراخداوند متعال و رسول او و شخصيتهاى برگزيده الهى ، مردم را از آنجهت به علم و دانشترغيب و تشويق كردند تا از مجراى آن به پاداش معنوى و اجر اخروى دست يابند، نه بهرياست و جاه و مقام . آرى رياست يك انگيزه طبيعى براى رغبت و اشتياق به علم و دانش بهشمار مى آيد و شيطان نيز ماءمور به تحريك اين انگيزه و ترغيب و تحريص انسان مىباشد، شيطانى كه هيچ نيازى به نيابت و مدد و ياورى انسان در اين امر ندارد؛ ولىبايد بدانيم گرايشى كه در انسان نسبت به علم و دانش از طريق تحريك شيطان وتشويق او به ثمر مى رسد، اين چنين رغبت و گرايش در افرادى به وجود مى آيد كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) درباره آنان فرمود:
(( (ان الله يؤ يد هذا الدين بالرجل الفاجر، و باقوام لاخلاق لهم ) )) (473)
خداوند متعال اين دين و آئين مقدس را به وسيله مردى فاجر و گناهكار و در سايه همتگروهى تاءييد مى كند كه از بهره دينى و نصيب اخروى محرومند.
در نقطه مقابل ، اگر در كسى زير سايه تعاليم انبياء و پيامبران و تشويق آنها بهسعى در وصول به پاداش الهى ، رغبت و گرايشى به علم و دانش فراهم آيد، چنين كسىاز جمله وارثان انبياء و خلفاء و جانشينان و نمايندگان راستين خداوند بر بندگانش اوبه شمار مى آيند.
اما مسئله تشحيذ ذهن و ورزيدگى نيروى عقل (كه از طريق مناظره به ثمر مى رسد) مسئلهراست و درستى است ؛ (ولى چرا مناظره كننده صرفا در جهت ورزيدگى ذهن و تيزهوشىخويش به بحث و مناقشه روى نمى آورد و غائله سوء و آفات آنرا ناديده مى گيرد و درصدد از ميان بردن چنين آفاتى برنمى آيد؟!) بر او لازم است كه صرفا در رابطه بامسئله تشحيذ ذهن و تقويت نيروى عقل ، دست اندر كار مناظره گردد و نيز سعى كند كه آثارسوء و آفات آنرا از خود دور سازد، آفاتى كه مشروحا از آنها ياد كرديم .
اگر مناظره كننده ، فاقد توانائى احتراز و اجتناب از چنين آفاتى باشد موظف است ازتشحيذ ذهن و تقويت عقل - (كه از رهگذر مناظره ، امكان پذير است ) - خوددارى نمايد، و بهفراگرفتن علم و دانش و استمرار تفكر و ادامه دقتهاى علمى ، فرصت خويش را مصروفسازد و جان و دلش را از آلودگيها و تيرگيهاى اخلاقى پاكيزه نمايد؛ چون چنين شيوه اىبراى تشحيذ ذهن و ورزيدگى عقل ، از مناظره ، رساتر و كارآتر است . و ما نيز مى دانيمكه ذهن و خاطر دينداران و علماء پاى بند به ايمان - بدون آنكه دست اندر كار چنين مناظرههاى نابخردانه اى گردند - از ورزيدگى و نيروى كافى برخوردار بود.
(يك مطالعه سطحى و بررسى ساده ، ما را به اين نتيجه مى رساند كه ) اگر چيزى ،تنها واجد يك فائده باشد - فائده اى كه آفات و زيانهاى فراوانى را بهدنبال خود به بار مى آورد - انسان نبايد به خاطر آن فائده ناچيز، خويشتن را در معرضآنهمه آفات قرار دهد؛ بلكه حكم و قانون چنين چيزى ، همانند حكم و قانون باده و قماراست (كه نفع آنها ناچيز، ولى مضار و زيانهاى آن فراوان مى باشد، و) خداوندمتعال درباره باده و قمار مى فرمايد:
(( (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر مننفعهما) )) (474)
از تو راجع به باده و قمار سؤ ال مى كنند، تو در پاسخ آنها بگو: در اين دو كار، جرمو گناه بزرگ ، و منافعى نيز براى مردم وجود دارد؛ ولى جرم و گناه و زيان آندو، مهمترو بزرگتر از نفع و فائده آنها است .
(نظر به اينكه آفات و مضار شراب و قمار از منافع آن ، فزونتر مى باشد) خداوندمتعال شرب خمر و قماربازى را - به خاطر اهميت و شدت مضار و آفات آنها - تحريمفرموده و با تاءكيد و شدت لحنى هر چه تمامتر، حرمت آنها را علنا اعلام كرد.
آرى خداوند متعال است كه مى تواند اسباب و موجبات توفيق آدمى را فراهم آورد.
باب چهارم : آداب و آئين نگارش و نگاهدارى كتاب كه ابزار علم و دانش است 
آداب و آئين نگارش و موضوعات و مسائلى مربوط به كتاب  
مباحث مربوط به آنها در طى بيست و پنج مسئله گزارش ميشود.
1- اهميت كتابت و نگارش و فوائد آن 
موضوع كتابت و نگارش از ارجمندترين و مهمترين مطالب دينى و بزرگترينعامل صيانت نگهبانى شريعت مقدس اسلام است ، شريعت مقدس و قوانين الهى كه از كتاب(قرآن )، و سنت ، و مجموعه اى از علوم شرعى ملهم از آندو، و نيز آن سلسله از معارف عقلىكه فهم و شناخت كتاب و سنت بدآنها وابسته است ،تشكيل مى شود.
حكم و قانون كتابت و نگارش - بر حسب اهميت علمى كه نگارش مى يابد - به چند قسمتقسيم مى گردد:
1- چنانچه فراگرفتن آن علمى كه نگارش مى يابد، واجب عينى باشد، نگارش آن نيزواجب عينى است ؛ زيرا حفظ و نگاهبانى چنين علمى ، متوقف بر نگارش ‍ آن مى باشد.
2- اگر تعلم آن علم ، در حد واجب كفائى باشد، كتابت و نگارش آن نيز، واجب كفائى است .
3- و اگر يادگيرى آن علم ، مستحب باشد، نگارش آن نيز مستحب خواهد بود.
ولى بايد گفت كه مسئله نگارش در رابطه با قرآن و حديث در زمان ما، يعنى (عصر مؤلف ) - بطور مطلق يعنى بدون هيچ قيد و شرطى - واجب و ضرورى است ؛ زيرا اگر مامناطق و اقطار مختلف جهان را در نظر گيريم به اين حقيقت واقف مى گرديم كه كتب دينى ،چنان دچار كمبود كمى و كيفى است كه مى توان گفت تاكنون در اداء و اداء چنين تكليفى -كه داراى وجوب كفائى است - كارى رسا و كامل انجام نگرفته و به اداء وظيفه واجب كفائىقيام نشده است ، به ويژه در مورد كتب تفسير قرآن و حديث كه در واقع آثار اين دو علم روبه آشفتگى و فرسودگى نهاده ، و اعلام و رايات آن دستخوش واژگونگى گشته و دچارسرنگونى شده است . لذا در چنين دوره و زمانه اى بر هر فرد مسلمان كارآمد، واجب كفائىاست كه دست اندر كار نگارش و حفظ و صيانت و تصحيح و روايت مطالب اين دو علمگرانقدر شده ، و در اين جهت از بذل هر گونه مساعى دريغ نورزد.
از جمله قواعد قطعى و مسلم اين است كه اگر در اداء تكليفى كه داراى وجوب كفائى است ،در حدى - كه حوائج مردم از رهگذر آن تاءمين گردد - قيام و اقدامى نشود بايد همه افرادجامعه نسبت به آن ، احساس وظيفه و مسئوليت نمايند و در انجام آن بكوشند؛ و درصورتيكه نسبت به آنها كوتاهى و سهل انگارى شود همگى مجرم و گناهكار خواهند بود.
بنابراين ، تكاليفى كه به عنوان واجب كفائى در عهده مردم قرار گرفته است تا وقتىكه فرد و يا افراد كارآمد و باكفايتى درباره آنها اقدام نكنند، و نياز مردم را در رابطهبا آن برطرف نسازند، مسئوليت اداء آنها - همسان و هموزن با واجب عينى - بر دوش همهافراد، سنگينى مى كند كه بايد آنها را انجام دهند.
علاوه بر اين ، درباره كتابت و نگارش آثار دينى و علمى ، احاديث فراوانى به چشم مىخورد كه بر طبق آنها مسئله نگارش ، مورد تشويق و تحريص قرار گرفته و پاداش مهمىدر برابر اداء اين وظيفه دينى مقرر شده است ، از آن جمله پيامبر گرامى اسلام (صلى اللهعليه و آله ) فرمود:
(علم و دانش را به بند آريد و از آن صيانت و نگاهبانى كنيد.) عرض كردند: راه و رسمبه بند كشيدن علم و دانش چيست ؟ فرمود: (كتابت و نگارش ‍ آن (475) ) (كه اين كاراز تداوم و استمرار و بقاء علم و دانش ، صيانت مى كند).
روايت شده است كه مردى از انصار حضور پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسيد ودر مجلس او شركت مى جست و سخنانى از آن حضرت مى شنيد كه سخت او را به وجد مىآورد و براى او شگفت انگيز مى نمود بطوريكه شيفته سخنان آن حضرت مى شد؛ ولىنمى توانست آنها را به خاطر بسپارد: لذا نگرانى خود را از جهت ضعف و كمبود حافظه ،با حضرت در ميان گذاشت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به او فرمود: براى حفظو نگاهدارى اين سخنان ، از دست خويش مدد گير و به دستش اشاره فرمود كه گفتار وبياناتش را بنويسد(476) .
حسن بن على يعنى امام مجتبى (عليه السلام ) فرزندان و خواهرزادگان خود را فرا خواندو به آنها فرمود: اگرچه شما هم اكنون به عنوان افراد كوچك وخردسال فاميل و قوم خويش خود به شمار مى آييد، ولى اين اميد هم وجود دارد كه بزرگانقوم و گروهى ديگر باشيد؛ لذا بر شما لازم است كه علم و دانش را فراگيريد. و اگردر جمع شما كسانى ديده شوند كه نتوانند علم و دانش را فراگيرند و يا در خاطربسپارند بايد به نگارش علم قيام كرده و آن نوشته علمى را در خانه هاى خويش قرارداده و از آن نگهبانى كنند(477) .
ابى بصير مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: (براىنگارش (حقايق دينى ) دست به كار گرديد؛ زيرا شما نمى توانيد اين حقايق را - جز ازطريق نگارش آن - در خاطر خود حفظ نموده و از آن نگاهبانى كنيد(478) ).
و همو فرمود: (جان و دل و روح انسان ، بر نبشتار تكيه كرده و بدان آرام و اطمينان مىگيرد(479) ).
از عبيد بن زراره روايت شده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (كتابها ونبشتارهاى خود را حفظ كنيد و از آن نگاهدارى نمائيد؛ زيرا در آينده نزديكى بدان نيازپيدا مى كنيد(480) ).
مفضل بن عمر گفت ، امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود: (دست اندر كار نگارشباش ، و علم و آگاهى خود را ميان برادران ايمانى خود منتشر ساز؛ و چون از دنيا بروى ،براى فرزندانت اين نبشتارها را به ارث گذار؛ زيرا روزگارى پرآشوب در پيش استكه مردم - جز با نوشته ها و كتب خود - نمى توانند خويشتن را با چيز ديگرى ماءنوس وسرگرم سازند(481) ).
مرحوم صدوق در كتاب (امالى ) با اسناد خود به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله )آورده است كه آنحضرت فرمود: (آنگاه كه يك فرد مؤ من از دنيا مى رود حتى اگربرگى از نبشتار از خود باقى بگذارد، نبشتارى كه مطالب علمى در آن انعكاس يافتهاست ، اين برگ بصورت پرده و حفاظ و سپرى ميان او و ميان آتش جهنم خواهد بود، و او راصيانت خواهد كرد. و خداوند متعال در برابر هر حرفى كه در آن نگارش يافته است ،شهرى گسترده تر از دنيا و آنچه در آنست به وى عطا مى كند.
و اگر كسى لحظه اى در حضور عالم و دانشمند بسر برد، فرشته اى از جانب خداوندمتعال به او چنين خطاب مى كند: (چون تو در كنار بنده من جلوس ‍ كردى ، به عزت وجلال خود سوگند ياد مى كنم كه ترا در معيت او در بهشت سكنى دهم ، و در اين كار هيچايراد و اشكالى بر من وارد نيست (482) ).
2- بايد نويسنده داراى خلوص نيت باشد 
بر هر نويسنده اى لازم است كه خداوند متعال و خواسته او را خالصانه ، هدف نگارشخويش قرار دهد - چنانكه بر او لازم است در دانش آموختن و طلب علم نيز داراى خلوص نيتباشد؛ زيرا كتابت و نگارش به عنوان يك امر عبادى و نوعى ازتحصيل و صيانت علم و دانش به شمار مى آيد. اگر كسى در مسئله كتابت و نگارش ، جزخداوند متعال ، امثال : حظوظ و بهره هاى نفسانى و لذتها و بالاخره مطامع دنيوى را هدف ومنظور خود قرار دهد، همانند كسى است كه در طلب علم ، چنين اهدافى را در مد نظر خود قرارداده باشد. (مسلما چنين فردى - كه در كار نگارش و نويسندگى ، خود را به رنج وامىدارد - بهره و نصيبى در آخرت نداشته ، و در مسير كوشش خود با ناكامى مواجه خواهدبود).
قبلا در بحثهاى مربوط به آداب تعليم و تعلم ، مطالبى درباره اهميت اخلاص نيت و حسجهت يابى مشروع ، مطالبى بيان شد كه اگر انسان در اين مسير مقدس ، داراى هدفىغيرالهى باشد، شايسته نكوهش است . و بيان شد كه اين گونه افراد به كيفرهاىاخروى و معنوى تهديد شده اند. و همان گزارشى كه قبلا در مسئله لزوم خلوص نيت در امردانش آموختن بيان شد درباره موضوع كتابت و نگارش نيز جارى است .
تهديد و نكوهش و يا تشويق و ستايشى كه در مورد دانش جوئى و علم اندوزى براى غيرخدا يادآورى شد؛ در مورد كتابت و بازده خير و شر آن فزونى مى يابد؛ به اين صورتكه كاتب و نويسنده ، با دست خود حقائقى را مى نگارد كه ممكن است نبشتار او در روز قيامتبه عنوان حجت و دليلى به نفع و يا ضرر او درآيد.
پس بايد نويسنده دقت كند كه چگونه مطالبى را مى نگارد، و بر نبشتار او چه نتايجىاز لحاظ خير و شر مترتب است ، خير و شر و يا بدعت و سنتى كه همزمان با حيات او و نيزپس از مرگ او، در مدتهاى دور و درازى مورد عمل و استناد قرار مى گيرد.
بنابراين ، نويسنده كتاب و يا نگارنده هر مطلبى بايد متوجه باشد كه در پاداشكسانى كه از نوشته او بهره مند مى گردند و آنرا ماءخذ و دستاويز كار خود قرار مىدهند، و در وزر و گناه مردمى كه از رهگذر نوشته او دچار آن مى شوند، سهيم و شريكخواهد بود.
پس بايد هر نويسنده اى ، دقيق بنگرد كه چه انگيزه و علتى او را به نوشتن وامى دارد،و بايد بداند كه پاداش نگارش مطالب سودمند دينى - احيانا - در برخى از موارد،فزونتر از پاداش علم و دانش مى باشد؛ چون نبشتار مفيد - از لحاظ امكان انتفاع بيشتر، ودوام و استمرار منافع آن - بر علم و دانشى كه شفاها به ديگرانمنتقل مى شود، داراى اهميت فزونترى است ، به همين جهت است كه در منطق حديث ، نوشته هاىدانشمندان دينى بر خون شهداء و جانبازان راه حق مزيت دارد؛ زيرا نوشته هاى دانشمندان -پس از مرگ آنها نيز - به مردم سود مى رساند، و سود آن استمرار دارد؛ ولى براى خونشهداء - پس از مرگ آنان - چنين منافع و مزايائى پربار و مستمر وجود ندارد.؟!

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation