|
|
|
|
|
|
ب - سخنان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) در اهميت اخلاص نيت : (ارزش و اعتبار عمل و رفتار هر فردى مطابق نيت و قصد و هدف او است . و كاربرد سودو عوائد اعمال هر انسان صرفا به نيت او وابسته است . اگر كسى (از هرگونه هدفهاىانتفاعى مادى بگريزد و) از وادى هدفهاى نفسانى هجرت كند و راهوصول به رضاى خدا و رسول او و مقصدى الهى و هدفى انسانى ، كوچ و هجرت كردهاست . ولى اگر هجرت و گريز او به سوى دنيا انجام گيرد، به دنيائى كه ميخواهد (ازمنافع آن بهره مند گردد و) به آن دست يابد، و يا ميخواهد از رهگذر هجرت و كوچيدن خود،به تمايلات جنسى خويش دامن زند و از وجود جنس زن بهره كشى كند؛ هجرت و كوچيدن اوبه همان هدفهاى مبتذل و كم ارزش تنزل خواهد يافت ) (136) . اين حديث شريف از اصول و قواعد بنيادى اسلام ، و يكى از پايه ها و بلكه نخستيناستوانه هاى تعاليم مقدس اسلام است . يكى از دانشمندان (درباره ارزش و اهميت شگرف اين حديث ) مى گويد: اين حديث با محتواىجالب آن ، يك سوم علم و معرفتى است (كه بايد شاگرد يا معلم ، آنرا ضميمه اندوختههاى علمى خود ساخته و بدينوسيله معارف خويش راتكميل نمايند). يكى از فضلاء و دانشمندان برجسته در توجيه اين سخن مى گويد: اندوخته ها و فراوردهها به مدد دل و زبان و سرانگشتان آدمى بدست مى آيد (به عبارت ديگر: عوائد و بهرههاى انسان در زندگانى در سايه جنبش و كوشش درونى و به كمك زبان و به يارىتحرك اعضاء و اندام او به هم ميرسد و فراهم مى گردد). بنابراين نيت و اراده انسان (كهعبارت از جنبش و تحرك درونى است ) يكى ازعوامل سه گانه تحصيل عوائد و اندوخته هاى بشر مى باشد. اينعامل درونى بر دو عامل ديگر يعنى زبان و سرانگشتان و اندام انسان ، رجحان و برترىدارد؛ زيرا نيت و اراده انسان - منهاى جنبش و تحرك زبان و اندام - مستقلا به عنوان عبادت وبندگى خدا تلقى مى گردد، در حاليكه فراورده هاى زبان و اندام و به عبارت ديگر:گفتار و كردار انسان - منهاى نيت و اراده صحيح - فاقد هرگونه ارزش عبادى است . (يعنىاگر گفتار و رفتار انسان ولو در جهت بندگى و با رنگ و چهره عبادت انجام گيرد؛ ولىعارى از قصد قربت باشد، بهيچوجه به عنوان عبادت تلقى نخواهد شد و بهيچگونهپاداش و ثوابى منتهى نخواهد گشت ). علماء و دانشمندان سلف و جماعتى از رهروان و پيروان آنها با علاقه و دلبستگى شديدى، طليعه كتاب خود را با اين حديث آغاز مى كردند تا بدينوسيله به مطالعه كنندگانآثار خود هشدار دهند كه بايد (در تمام امور) از حسن نيت و تصحيح عقيدت ، برخورداربوده ، و نسبت به آن اهتمام ورزيده ، و عنايت خويش را در شروع به كارها در پاكسازىنيت و اخلاص در اراده معطوف سازند. بارى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (نيت و جنبش درونى مؤ من از رفتار و تحرك اندام و زبانش بهتر و پرارزش تر است ).و در حديث ديگرى آمده است : (نيت مؤ من از عمل او رساتر و كارسازتر است ) (137) . (مردم در روز قيامت بر حسب نيت ها و اراده هاى خويش ، محشور مى گردند)(138) . پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) با روايت ازجبرئيل (عليه السلام )، و او از خداى (عز و جل ) چنين آورده كه خداوندمتعال فرموده است : (اخلاص و پالايش قصد و نيت يكى از اسرار من مى باشد كه دردل بندگان محبوب خويش به وديعت نهاده ام )(139) . (براى آنكه به اهميت و ارزش نيت انسان پى ببريم و بدانيم كهاعمال و رفتار انسان ، چگونه بوسيله نيت و اراده او ارزيابى مى شود،رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود): (نخستين كسى كه در روز قيامت مورد محاكمه و داورى قرار مى گيرد و به زبان او حكمصادر مى شود، عبارت از كسى است كه در دنيا به شهادت رسيد. (چنين شخصى را مىآورند) و نعمتهائى را كه در دنيا به وى ارزانى شده است بدو معرفى كرده و به رخ اومى كشند، او نيز نعمتهاى ارزانى شده را شناسائى كرده (و بدان اعتراف مى كند). سپسبه او مى گويند: در ظل اين نعمتها چه كارى را در دنيا صورت داده اى ؟ مى گويد: خدايادر راه تو به جهاد و پيكار با دشمنان دين برخاستم با آنگاه كه به درجه شهادتنائل شدم . به او مى گويند: دروغ مى گوئى ؛ زيرا تو با اين منظور و هدف به جهادقيام نمودى تا ديگران درباره تو بگويند: (او مردى دلير و باشهامت بوده است ).مردم نيز اجر و پاداش تو را پرداختند و شهامت تو را بر زبان راندند (يعنى تو بهقصد پاداش لسانى مردم به جهاد برخاستى و آنها نيز درباره تو و اين هدف تو،دريغ نكردند و اجر تو را تواءم با تمجيد وتجليل به تو تسليم كردند. بنابراين آيا تو مى توانى - با وجود آنكه غير خدا را درقصد و هدف خويش در مد نظر گرفته اى - از خدا درخواست اجر و پاداش نمائى ؟!) لذاخداوند متعال فرمان ميدهد كه وى را به رو درافكنند و بر روى زمين بكشند تا در ميان آتشدوزخ افتد. سپس شخص ديگرى را احضار مى كنند كه در دنيا به دانش آموختن و يا تعليم آن بهديگران و نيز تلاوت قرآن كريم ، سرگرم بوده است . آنگاه نعمتهائى كه در دنيا ازآنها برخوردار بوده به وى عرضه مى كنند. او نيز آنها را شناسائى كرده و بدآنهااعتراف مى نمايد. سپس به وى مى گويند: چه كارى در دنيا و در سايه اين نعمتها انجامداده اى ؟ پاسخ مى دهند كه در دنيا به دانش اندوختن و تعليم آن به ديگران و تلاوتقرآن مشغول بوده ام ، و در اين رهگذر تو را مى جستم و هدفم ، تو بوده اى . ولى به وىمى گويند: دروغ مى گوئى ، زيرا تو از آن جهت به تعلم و تعليم و تلاوت قرآن دستيازيدى كه مردم ، ترا به عنوان يك عالم و دانشمند تلقى كرده و ديگران درباره توبگويند كه قارى قرآن مى باشى . مردم نيز (اجر و پاداش نيت ترا پرداختند) و گفتند:تو قارى قرآن و عالم و معلم ديگران بوده اى . (بنابراين به چه جهت و روى چه اساسىاز خدا توقع اجر و پاداش را دارى ؟! مگر نه اين است كه تو علم و دانش را براى غير خدااندوختى و آموختى و با هدفى بيگانه از خدا به تلاوت قرآن قيام نمودى ؟!) لذا دستورميدهند كه او را به چهره بر روى زمين بكشند با آنگاه كه در ميان آتش دوزخ ، افكندهشود)(140) . (اگر كسى در طى تحصيل علم و دانشى - كه بايد آنرا به منظور كسب رضاى خداى (عزو جل ) فراگيرد - جوياى هدفى ديگر باشد، و بخواهد از طريق علم و دانش فقط بهاغراض دنيوى دست يابد؛ نميتواند در روز رستاخيز بوى خوش بهشت را نمى يابد)(141) (يعنى آنچنان از بهشت بيگانه مى گردد كه از آن اثرى نخواهد يافت ). (اگر كسى علم را براى غير خدا فراگيرد يعنى غيرخدا را هدف علم آموزى خويش قراردهد، جايگاه او از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد). (اگر كسى علم و دانش را از آنجهت فراهم آورد كه بخواهد با دانشمندان ديگر بستيزد، ويا بر سفيهان و سبك مغزان بتازد و درافتد، و يا آنرا وسيله جلب نظر مردم به خويشتنقرار دهد، بايد جايگاه و ماءواى خود را از آتش دوزخ فراهم آورد.(142) (علم و دانش را با اين اهداف (بى ارزش ) نياموزيد كه با سفيهان و نابخردان درافتيد،و با دانشمندان به جدال و ستيز برخيزيد، و يا نظر مردم را به خود معطوف سازيد؛بلكه در گفتار خويش ، پوياى همان اهدافى باشيد كه در پيشگاه خداوندمتعال و در نزد او قرار دارد؛ زيرا آنچه نزد خدا است پايدار و فناناپذير است ؛ چون خدا،باقى و پايدار مى باشد، و ماسواى آن دستخوش فنا و نابودى است . بايد شماآبشخورهاى حكمت و چراغهاى فروزان هدايت ، ملازم خانه هاى خويش (همچون فرش وبساطى ستبر كه در خانه گسترده و افتاده است ) بوده و مانند مشعلهاى تابناك در شبتاريك و ديجور، دل زنده و كهن جامه و ژنده پوش باشيد كه مياناهل آسمان ، معروف و در ميان اهل زمين ، گمنام زيست كنيد) (143) . (اگر كسى چهار چيز را هدف دانش آموختن خود قرار دهد، موجبات ورود به آتش دوزخ رابراى خويش فراهم مى نمايد: باين معنى كه از رهگذر عالم بودن بخواهد: 1- بر دانشمندان مباهات ورزد. 2- با سفيهان و نابخردان بستيزد. 3- توجه و انظار ديگران را به خود جلب نمايد. 4- از امراء و دولتمردان ، (مال و ثروتى ) اخذ كند) (144) . (اگر كسى ضمن ازدياد مايه هاى علمى ، بر مراتب علاقه و دلبستگى خويش به دنيابيفزايد (اين دلبستگى فزاينده او به دنيا) موجب مى شود كه بيش از پيش از خداوندمتعال ، فاصله گرفته و بر مراتب بعد و دورى خود را از او بيفزايد) (145) . (هر علم و دانش و آگاهى - براى هر فردى - بارى سنگين و وزرى ننگين است ، و در روزقيامت بر شانه او فشار مى آورد، مگر آن علمى كه بر طبق آنعمل شود و انسان ، رفتار خويش را با آن هماهنگ سازد) (146) . (در روز قيامت ، عذاب و شكنجه عالم و دانشمندى كه علم او به وى سود نرساند و عملا ازآن نتيجه نگيرد، از عذاب تمام مردم ديگر سخت تر و طاقت فرساتر خواهد بود)(147) . (قضيه و مثل دانشمندى كه راه و رسم خير و نيكى را به مردم مى آموزد و خويشتن رافراموش مى كند و بخود نمى پردازد، همانند فتيله اى است كه به ديگران روشنائى مىبخشد، و خود را سوزانده و تباه مى گرداند) (148) . در حديث ديگرى چنين آمده است كه : (مثل چنين دانشمندى مثل چراغ است (چراغى كه خود مى سوزد و تباه مى گردد؛ ولى بهديگران بهره و روشنائى ميرساند). (علماء و دانشمندان اين امت ، دو تيره اند: 1- دانشمندانى كه از علم و آگاهى خود سودمند مى گردند، آنرا بدون چشم داشت (بههدفهاى دنيوى ) و عارى از هر گونه آزمندى و صيد طعمه و سودجوئى ، در اختيار ديگرانقرار مى دهند، براى چنين دانشمندانى همه جانداران عالم - اعم از ماهيان دريا و جانوران خاكزى و پرندگان و مرغان هوا - از خداوند متعال ، رحمت و آمرزش را درخواست مى كنند. آنانبا جلال و شكوه ويژه اى در پيشگاه خداوند متعال حضور مى يابند؛ و در حاليكه بزرگىو سرورى و شرف در سراپاى وجود آنها به چشم مى خورد، محشور مى گردند. و درپيشگاه خداوند حضور مى يابند و با پيامبران و فرستادگان خدا همره و همدم اند. 2- و دانشمندانى كه خداوند؛ آنانرا از علم و آگاهى برخوردار ساخته است ؛ ولى ازتعليم و ارشاد ديگران دريغ مى ورزند. و به شرطى ، علم و آگاهى خود را در اختيارديگران قرار مى دهند كه عوض و نفع مادى از رهگذر آن ، عايد آنها گردد. و بالاخره باچشم داشت به سوى منافع مادى و با روح آزمندى و صيد طعمه ، حاضرند ديگران را تحتتعليم و ارشاد خويش قرار دهند. چنين دانشمندانى با لگام و دهان بندى آتشين - در روزقيامت - ميان مردم پديدار مى گردند. و منادى بانگ برمى آورد و به مردم مى گويد: اينانكسانى بودند كه در دنيا - جز با هدف انتفاعى و سودجوئى و آزمندى و بالاخره اغراضدنيوى - از تعليم ديگران دريغ مى ورزيدند. چنين دانشمندانى بدينسان در روز رستاخيزشكنجه مى شوند تا آنگاه كه مردم و يا خود آنها از محاسبه و بازپرسى در دادگاه الهىفارغ شوند) (149) . (اگر كسى علم و آگاهى خويش را كتمان نمايد، و از نشر و تعليم آن به ديگران دريغورزد، خداوند متعال بر چهره او لگامى (آتشين ) افكند) (و بدينسان او را معذب وذليل مى سازد). (علم و دانش بر دو گونه است : 1- علمى كه به قلب و درون انسان راه يافته (و روح انسان را سامان مى دهد). چنين علمىمى تواند نافع و سودمند افتد. 2- علمى كه بر سر زبان متوقف مانده (و بهدل و درون انسان رسوخ نكرده ) است . اينگونه علم و دانش ، به صورت حجت ودليل كوبنده خدا نسبت به افراد بشر، درمى آيد) (150) (كه در روز قيامت ، نكبت ومقهوريت و خوارى را براى صاحب آن به ارمغان مى آورد). (من نسبت به امت مسلمان و پيروان خودم اعم از مؤ من و مشرك ، بيم و هراسى ندارم ؛ زيراايمان و اعتقاد مؤ من ، از او نگاهبانى مى كند، و كفر و انكار و ناسپاسى مشرك ، موجبات قلعو قمع او را فراهم مى آورد. من از منافق و فرد دورو، سخت بيمناك هستم كه زبانش گويا و آشنا، و به اصطلاحزباندان و عالم است . مطالبى را بر زبان جارى مى سازد كه شما آن را به عنوان كارخوب مى شناسيد. ولى از لحاظ عمل ، دست به كارهائى مى زند كه شما آنها را زشتتلقى مى كنيد) (151) (يعنى خوب حرف مى زند و حرف خوب مى گويد، ولى عملازشت كردار است . من بر امت خود از چنين عالم منافق و گرفتار دوگونگى شخصيت سختهراس دارم ). (بيشترين ترس و بيم من بر شما ملت مسلمان - پس از درگذشتم - از كسى است كه -عليرغم علم و زباندانى و كارآئى در سخن و گفتار - مردى منافق و اسير دوگانگىشخصيت است ) (152) (و ميان گفتار و رفتار او هماهنگى و همسانى به چشم نمى خوردو فقط دانش او زبانى مى باشد). (بدترين بدترها، علماء و دانشمندان بدسيرت و زشت سريرتند. و خوب ترين خوبترها، همان دانشمندان برگزيده و پاك سيرت مى باشند)(153) . (اگر كسى مدعى علم و دانش گردد و بگويد: من دانشمند مى باشم (بدانيد) كه اوجاهل و نادانى بيش نيست ) (154) . (دين و آئين الهى آنچنان پديدار و گسترده گردد كه از پهنه درياها بگذرد و درياها درراه خدا ژرفاى خود را براى علم و دانش و دين و آئين الهى آماده پذيرائى مى سازند و علمدر عمق آنها نفوذ پيدا مى كند (و يا آنكه درياها در راه دين فروهشته گردند). سپس از پسشما گروه هائى پديد مى آيند كه قرآن را تلاوت كنند و مدعى شوند كه ما قارى قرآنيم(و در ادعاى خود، چنان بلندپروازند كه مى گويند): آيا در دنيا و جهان ، كسانى وجوددارند كه از لحاظ آشنائى به قرائت قرآن و فقاهت و بينش دينى و علم و دانش ، بر مافزونى داشته باشند؟! پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) پس از چنين بيانى ، رو به اصحاب وياران خود كرده و فرمود: آيا از ميان اين گروه پرمدعا، انتظار خير و نيكى را داريد؟عرض كردند: نه . حضرت فرمود: اين گروه بى خاصيت ، از مردم همين امت مسلمان هستند (وادعاى مسلمانى دارند)، اينان هيزم آتش دوزخ خواهند بود) (بنگريد به :كنزالعمال 10/212). ج - احاديث شيعى درباره خلوص نيت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ): كلينى به اسناد خود از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آورده است كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (دو گروه از مردم جامعه بشرى آنچنانهمواره گرسنه اند كه بهيچوجه اشباع و سير نمى گردند: 1- كسانى كه پوياى مال و طالب ثروت اند. 2- كسانى كه جوياى علم و خواهان دانش مى باشند. اگر كسى در اين دنيا به آنچه براى او حلال و مباح مى باشد، بسنده و قناعت كند، سالمو تندرست و با خاطرى آسوده و درونى سالم زيست مى كند؛ ولى اگر كسى بخواهد ازراههاى ناروا (به حطام دنيوى و مال و مكنت ، دست يازى كند و) به هدفهاى مادى برسد،موجبات هلاك و نابودى (و اضطراب درونى و تشتت خاطر) خويش را فراهم مى آورد، مگرآنكه به خود آيد و به خداى خويش بازگردد و از گذشته خود توبه نمايد. هرگاه كسى علم و دانش را از افراد درخور و شايسته ، فراگيرد و عملا پاى بند به آنباشد راه نجات و رهائى خويش را از آتش دوزخ تدارك ديده (و از هرگونه گزند روحىو معنوى در دنيا و آخرت مصون خواهد بود)؛ ولى اگر هدف او در فراگيرى علم ، عبارت ازمطامع دنيوى باشد بايد حظ و بهره خود را صرفا در دنيا بجويد) (155) (بنابراين نبايد در انتظار اجر و پاداش اخروى باشد). امام باقر (عليه السلام ): و نيز همان كلينى ، حديثى با اسناد خود از امام محمد باقر (عليه السلام ) در كتاب(الكافى ج 1 ص 59) آورده است كه محتواى آن ، چنين مى باشد: (اگر هدف طالب علم (با اغراض هوس آميز، آلوده گردد) و بخواهد با مايه علمى وحربه علم ، بر علماء و دانشمندان مباهات ورزد، با سفيهان و سبك مغزان بستيزد، و ياانظار مردم را به خود جلب نمايد، جايگاهش از آتش دوزخ فراهم و آماده خواهد شد. (بايدمتوجه باشيم :) رياست و سرپرستى صرفا درخور افرادى است كه داراى شايستگىكافى هستند). امام صادق (عليه السلام ): همان كلينى (رضوان الله عليه ) با اسناد خود از امام صادق (عليه السلام ) آورده است كهفرمود: (اگر كسى در تحصيل حديث (آشنائى به ماءخذ آئين و اعتقادات دينى ) منافع دنيوى راهدف قرار دهد، حظ و بهره اى در آخرت عائد او نخواهد شد؛ ولى اگر هدف او درفراگرفتن سنت و حديث - (كه خود از منابع اساسى شريعت اسلامى است ) - عبارت از خيرو نيكبختى اخروى و معنوى باشد، خداوند نيز خير و سعادت دنيا و آخرت را به وى ارزانىخواهد كرد(156) . (اگر احساس نموديد كه عالم و دانشمندى به دنيا دلبستگى شديد دارد، نسبت به اودرباره دين و آئين خود بر حذر بوده و او را نسبت به دينتان متهم سازيد (و يكپارچهتسليم عقائد او نشويد، و به راستين بودن اودل نبنديد)، زيرا هر كسى كه چيزى را دوست ميدارد و خاطر خويش را بدان سرگرم ميسازد،اهتمام و عنايت او به صيانت و نگاهبانى همان چيزمبذول و محدود بوده و گرد همان مى گردد) (157) . حضرت صادق (عليه السلام )، سپس فرمود: خداوند به داود پيامبر (عليه السلام ) وحىنمود كه : (عالم و دانشمند شيفته و فريفته دنيا را ميان من و خودت واسطه قرار مده ؛زيرا چنين دانشمندى ترا از راه محبت و عشق به من بازميدارد. اينگونه دانشمندان ؛ قطاعالطريق و راهزنانى هستند كه راه را بر بندگان خواهان من ، مى برند و مسدود مى سازند.كمترين و ناچيزترين رفتارى را كه من با آنان در پيش خواهم گرفت ، اين است كه حلاوتو شيرينى و گوارش مناجات و نيايشم را از دلهاى آنان بيرون مى كشم ) (158) . همان امام (عليه السلام ) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده است كهفرمود: (فقهاء و دانشمندان واجد بينش دينى ، نمايندگان امين انبياء و پيمبران و نائبان وفرستادگان خدا هستند؛ البته تا آنگاه كه در منجلاب مطامع دنيوى غوطه ور نشوند، وحرفه دنيادارى را در پيش نگيرند. عرض كردند يارسول الله ، فقهاء و دانشمندان ، چگونه و با چه كيفيتى در دنيا و مطامع آن ، غوطه ور مىگردند؟ فرمود: آنگاه كه از كارهاى سلطان و پادشاه زمان پيروى كنند، (ناگزير بهدنيا روى آورده و در مزبله آزمندى هاى مادى آلوده مى شوند). اگر متوجه شديد كه فقهاء و دانشمندانى چنين راه و رسمى را پيشه خود ساخته اند نسبتبه دين و آئين خويش كاملا از آنان برحذر باشيد) (159) ؛ (چون ممكن است اينان ، جانو شيره دين و ايمان شما را - همچون راهزنان - از قلب و دلتان بربايند). گروه بندى طالبان علم و دانشجويان : از همان امام صادق (عليه السلام ) چنين روايت شده است كه فرمود: طالبان علم ودانشجويان به سه گروه تقسيم مى شوند؛ لذا بايسته است كه خود آنها و ماهيت ومشخصات ظاهرى و باطنى آنان را شناسائى كنيد: 1- گروهى از آنجهت ، طالب علم اند، كه ميخواهند - باتحصيل آن - سفاهت و سبك مغزى و فخر و مباهات به ديگران ، و ستيز و درگيرى بارقيبان و همالان را پيشه خود سازند. 2- گروهى ديگر كه هدف آنان در تحصيل علم ، عبارت از فزون جوئى و دست يازى بهمقام و منصب و تكبر و خود بزرگ بينى ، و خدعه و نيرنگ كارى مى باشد. 3- گروه سوم ، دانشجويانى هستند كه بخاطر كسب بينش دينى و نيزعمل و رفتار بر طبق موازين آن ، جوياى دانش و پوياى علم اند. نتيجه : الف - گروه اول ، كه (عالم نمايانى ) نادان هستند، افرادى ستيزه جو و آزاردهنده مىباشند و ميخواهند با تظاهر به مذاكره علمى و اظهار حلم و بردبارى ، درمحافل و در حضور مردم سخن گويند. (و در كمين آن هستند كه ضمن صحنه سازى ) و درزير ماسك خشوع و پارساجامگى ، پيشخوانى كنند و زبانزد مردم گردند، در حاليكه ازهر گونه تقوى و پارسائى ، عارى و تهى مى باشند. خداوند متعال به خاطر همين صحنه سازيها، اندرون بينى آنها را در هم كوبيده و استخوانسينه شان را در هم مى شكند و پاره پاره مى سازد (و سرانجام ، آنها را در سر جاى خودمى نشاند). ب - گروه دوم كه اهل دست درازى و ترفع و حيله و نيرنگ مى باشند، افرادى خائن و متملقاند كه با نيرنگ و چاشنى چاپلوسى ، بر رقيبان و همگنان ، ترفع و دست يازى و فخرمى نمايند. و نسبت به مالداران و دولتمندان فرومايه تر از خود، (آنهم عارى از هرگونهقصد قربت ) اظهار فروتنى مى نمايند. اينان شهد و حلوا و طعمه هاى گواراى مالداران را مى بلعند، و در جهاز گوارش خود هضممى كنند؛ ولى (ضمن آن ) دين و آئين خود را در هم مى كوبند. خداوندمتعال به كيفر چنين انحراف و انحطاطى ، آنانراخامل و گمنام كرده و در ميان مشخصات و عوامل نامورى علماء و دانشمندان واقعى ، آثار ونشانه هاى آنها را محو و نابود مى سازد. و سرانجام بى نام و نشان خواهند گشت . ج - گروه سوم كه به حق ، صاحب فقه و بينش و آگاهى واهل عمل به موازين آگاهيهاى خود مى باشند، همواره گرفتار هم و غم و اندوه شديد وبيدارى شب هستند بگونه اى كه تحت الحنك به كلاه خويش بسته (و انزواء اختيار كنند) ودر تاريكى شب به عبادت برخيزند. و در حاليكه بيمناك و خواهان و هراسان هستندعمل مى كنند، سرگرم كار خود مى باشند، و از مردم شناسى بهره اى كافى دارند. (بههمين جهت ) از مطمئن ترين برادران دينى خود بيمناك هستند (كه مبادا بوسيله همين دوستانمصالح دنيا و آخرت ، دين و ايمانشان مورد دستبرد افكار و آراء واهى آنها قرار گيرد).خداوند متعال (به جاى اينهمه رنجها و شكنجه هاى روحى كه علماء واقعى با آنها درگيرهستند) پايه هاى وجودشان را استوار داشته (و در سايه لطف و مرحمت خويش ، نيازهاى آنهابرآورده ساخته ) و آنانرا در روز رستاخيز در پناه امن و حمايت خود قرار ميدهد) (160) . امام باقر (عليه السلام ) و سخنان او در رده بندى علماء و دانشمندان : صدوق (رحمه الله ) در كتاب (الخصال ) روايتى با اسناد از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده است (كه ضمن آن ، علماء و دانشمندان به هفت رده و طبقه تقسيم شده اند): 1- (دسته اى از علماء و دانشمندان (محتكرانى بيش نيستند) و دوست دارند كه اندوخته هاىعلمى خود را ذخيره نمايند، و نميخواهند مايه هاى علمى آنها را در اختيار ديگران قرار گيرد.چنين دانشمندانى در نخستين قعر آتش دوزخ ، جاى دارند. 2- گروهى ديگر از اندرز ديگران و نصايح اخلاقى ناصحان ، بيزارند (و نمى خواهندزير بار موعظه ديگران قرار گيرند)؛ ولى در پند و موعظه ديگران سختگيرى مى كنند.اينان در دومين ژرفاى دوزخ ، ماءوى دارند. 3- برخى از علماء (سوداگران و تجارت پيشه اند و) صلاح و سود خود را در آن مىبينند كه مالداران و دولتمندان و ارباب منصب و مقام و طبقه اشراف و كاخ نشينان را ازمعلومات و معارف خويش بهره مند سازند (و حرفه تعليم خود را در اينگونه طبقات محدودنمايند)، و چنين معتقدند كه افراد بينوا و تهى دست و كوخ نشينان را در محدوده علم و دانش، جائى نيست . چنين دانشمندان (بى وجدان و تجارت پيشه ) در سومين عمق جهنم مسكن دارند.4- فرقه اى از دانشمندان ، راه و رسم جباران و پادشاهان را در علم خويش ، پيشه خودساخته ، به گونه اى كه اگر بر آنها ايراد گيرند و در اداء حق آنها (از لحاظ احترام ومطامع دنيوى ) كوتاهى شود، خشمگين گردند. اينگونه علماء در چهارمين ژرفناى آتشدوزخ جاى دارند. 5 - برخى از دانشمندان ، جوياى گفته هاى يهود و نصارى هستند (همچون زمان معاصر كهبرخى از دانشمندان به گفته هاى غربى ها استناد مى جويند) تا بدينوسيله معلومات ومعارف خويش را آبرومندانه تر و فزونمايه تر ومفصل تر جلوه دهند (و به اصطلاح : حدس و تفطن هاى علمى خود را از رهگذر اطلاعاتمخدوش و محرف دانشمندان يهود و نصارى تقويت و تاءييد كنند، و در اين مسير، حجم گفتههاى خويش را افزايش دهند) اين فرقه از دانشمندان در پنجمين قعر دوزخ جاى گيرند.(161) 6- دسته ديگرى از دانشمندان (اهل عرض اندام هستند) و خويشتن را در منصب فتوى و صدورحكم دينى قرار مى دهند، (و اين منصب را به رخ ديگران مى كشند) و به مردم مى گويند:پرسشهاى دينى خود را با من در ميان گذاريد. در حاليكه احيانا ممكن است اينگونهدانشمندان اطلاع درستى در مورد هيچ مساءله اى نداشته باشند (و با آنكه گرفتارجهل و گمرهى هستند ميخواهند همچون نابينائى ، عصاكش كورى دگر شوند). خداوندمتعال چنين افراد صحنه پرداز و خودآرا و اساسا هر فرد متكلف را (كه با تكلف و خروجاز موضع طبيعى ، در صدد خودنمائى برمى آيد) به هيچوجه دوست نميدارند. اين طبقه ازدانشمندان در ششمين درجه ژرفاى جهنم قرار گيرند. 7- جماعتى از علماء و دانشمندان (گرفتار افزارگرائى هستند!) و ميخواهند علم و دانش راوسيله مردانگى و سرفرازى و انديشمندى خويش قرار دهند (تا از اين رهگذر به عنوانفردى عالم و انديشمند، مورد احترام ديگران قرار گرفته و دانش خويش را نردبانىبراى ارتقاء به اين هدف و نخوت و تظاهر به مردانگى وعقل ، سازند). جاى چنين دانشمندان (فرصت طلب و نامجوى )، هفتمين قعر آتش دوزخ مىباشد) (162) . د - راه و رسم اخلاص نيت در سخنان بزرگان و راهبران دينى : خضر (عليه السلام ): از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) چنين روايت شده است كه فرمود: (موسى (عليه السلام ) با خضر (عليه السلام ) برخورد كرد و به او گفت : مرانصيحت و سفارش فرما. خضر گفت : اى طالب علم ! بايد بدانى كه گوينده ، كمتر از شنونده ، گرفتارملال خاطر و خستگى روحى مى گردد. بنابراين - آنگاه كه با همنشينان خود سخن مىگوئى (با پرگوئى و زياده روى در گفتار)، آنانرا خسته وملول نساز. اى موسى ! بدان كه قلب تو، ظرف و جايگاهى پذيرا براى مواد مختلف مى باشد. بنگركه اين ظرف را با چه مايه ها و موادى آكنده مى سازى . دنيا را بشناس و آنرا در پس پشت خويش قرار ده (و از آن بگذر و عبور كن )؛ زيرا دنيانميتواند خانه و جايگاه پايدارى براى تو باشد. دنيا صرفا وسيله و ابزارى براىرسيدن به كمال روحى و معنوى است تا بندگان الهى توشه خويش را از اين گذرگاهبراى معاد و توقفگاه هميشگى خود بردارند. اى موسى ! خويشتن را براى صبر و استقامت آماده ساز تا به مقام حلم و خويشتن دارىنائل گردى . احساس و درك لذت تقوى و پرهيزكارى را در قلبت بيدار ساز تا به علم وآگاهى دست يابى . نفس سركش خود را با حربه بردبارى و شكيبائى تمرين ده و آنرابدينوسيله مقهور ساز تا از گناه و جرم رهائى پيدا كنى . اى موسى ! اگر خواهان علم و دانش هستى بايد خويش را براى پذيرائى از علم هر چيزىفارغ و آسوده خيال سازى ؛ زيرا علم و دانش صرفا از آن كسى است كه خود را فارغ ازهر چيزى ، در اختيار آن قرار دهد. زياده از حد سخن مگو، و آنچنان ياوه سرائى مكن ؛ زيرا پرگوئى و ياوه سرائىدانشمندان ، آنانرا در نظر ديگران خوار و زشت جلوه مى دهد و موجب مى گردد كه بديها وزشتيهاى درونى نابخردان ، آشكارا بروز نمايد. بر تو است كه جانب اقتصاد واعتدال در سخن گفتن را رعايت كنى ؛ چون اعتدال در سخن گوئى نمايانگر موفقيت و نشانهحكمت و صواب انديشى انسان است . از نادان دورى گزين ، و از آنان روى گردان باش ، و در برابر نابخردان و سبك مغزان، حلم و خويشتن دارى را در پيش گير؛ چون حلم و خويشتن دارى از مزاياى برجسته وارزشمند صبرپيشه گان و زيور دانشمندان است . آنگاه كه فرد نادانى ترا دشنام گفت ، با نرمش و آرامى در برابر دشنام او سكوت اختياركن ، و با حزم و احتياط از او جدا شو؛ زيرا جهل و ندانم كارى او نسبت به تو و دشنامىكه نثار تو كرده است بيش از آن مى باشد كه به تو اظهار نموده است . (بنابراين باسكوت و فاصله گرفتن محتاطانه خود از او، كمتر زيان مند ميگردى ). اى پسر عمران ! درى را كه نميدانى چه چيزى آنرا بست و به طرز بستن آن آشنائىندارى ، مگشا. و نيز درى را مبند كه نميدانى چه چيزى آنرا گشود و بايد به چه كيفيتآنرا باز كرد. اى پسر عمران ! كسى كه دلبستگى و گرسنگى و طمع او نسبت به دنيا در هيچ حد ومرزى متوقف نمى گردد، و رغبت و گرايش او به دنيا پايان نمى گيرد و نمى گسلد،چگونه مى تواند عابد خدا بوده و خويشتن را بنده خدا بداند؟ او كه خود را فرومايه مىسازد و به حقارت حال خود واقف است ، و خداى را در سرنوشت خويش متهم مى كند (و بهتقدير و مشيت او راضى نيست ) چگونه مى تواند زاهد، و داراى خوى پارسائى و بىاعتنائى به دنيا باشد؟!. اى موسى ! معارف و معلومات را با اين هدف بياموز كه بر طبق موازين آنعمل كنى . نبايد هدف تو در تعليم علم به ديگران ، در سخن گفتن و حرف زدن ، محدودبماند؛ زيرا نتيجه آن اين است كه خويشتن را تباه ساخته و از رهگذر تباهى خود، ديگرانرا در مسير نور هدايت قرار دهى )؛ (ولى خود از اين نور، بى بهره بمانى ). عيسى (عليه السلام ) عيسى (عليه السلام ) (به ياران خود) فرمود: (شما نيروى خود را براى تاءمين نيازهاىدنيوى بكار ميداريد، در حاليكه روزى شما بدون مساعى (و كوشش هاى خارج از اندازهشما) تاءمين شده است . لكن براى آخرت (آنچنان كه بايد و شايد) نمى كوشيد؛ درحاليكه تاءمين روزى آخرت جز در سايه عمل و كوشش شما ميسر نيست . شما عالمان و دانشمندان بدى هستيد، چون مزد خويش را دريافت مى داريد ولى علمتان راضايع و تباه مى سازيد. (شما مزدوران خدا بايد متوجه باشيد) كه ممكن است صاحب كارقريبا از عمل جويا گردد، و بدانيد آن لحظه اى كه او از شما درخواستعمل مى كند به زودى فرا مى رسد، و شما نيز قريبا از اين دنياى پهناور به تنگناىتيره گور منتقل مى گرديد. (آنگاه در برابر اين مطالبه و درخواست چه خواهيد گفت ؟)خداوند متعال شما را از جرم و گناه به همان كيفيت و با همان تاءكيدى نهى مى فرمود كهبه شما فرمان داد تا روزه گيريد و نماز را به پاى داريد. چگونه مى توان كسى را - كه اوضاع و شرايط روزى و رزق او، وى را به خشم آوردهاست - عالم و دانشمند دانست . و آنكه مقام و منزلت خويش را حقير و پست مى سازد، ناماهل علم را بر وى اطلاق كرد، در حاليكه خود ميداند كه اوضاع و شرايط زندگى او پابه پاى علم و قدرت الهى تعيين شده است ؟ آيا كسى كه خود خداى را در سرنوشت زندگانى خويش ، متهم مى سازد و به هيچ چيزى -كه در زندگانى خود با آنها مواجه است - راضى نمى گردد، چگونه مى تواند خود را درشمار اهل علم به حساب آورد؟. آيا آنكه دنيايش در ديدگاه او بر آخرت رجحان دارد و به خود دنيا روى آورده (و از آخرتروى گردان است ) و به عوامل زيان بخش به معنوياتش بيش ازعوامل سودمند به شخصيت معنوى و انسانى خويش ،اقبال و علاقه و دلبستگى دارد، چگونه مى تواند در عداداهل علم قرار گيرد؟. آيا مى توان عنوان عالم را بر كسى اطلاق كرد كه به منظور شهرت و نام آورى ، سخنمى گويد؛ ولى خود جوياى عمل و رفتار، بر طبق گفتارش نمى باشد؟ (163) ). (آرى به اين گروهها نمى توان عنوان علماء واهل علم را اطلاق نمود. و به هيچوجه ، شايستگى دريافت چنين عنوان و نشانى را دارانيستند). رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: واى بر دانشمندان بدسيرت ، كه آتش دوزخ بر آنها درآيد و آنها را بريان سازد وبسوزاند و براى آنها برافروخته گردد. سپس فرمود: چقدر سخت و طاقت فرسا استبار گران و قوت روزانه دنيا و آخرت چنين مردمى ؟ اما از لحاظ مؤ نه و هزينه زندگانىدنيا؛ چون دستت را به چيزى از دنيا دراز نكردى جز آنكه ديدى فاسق و گناهكارى پيش ازتو، به آن دست يافته و بدان پيشدستى كرده است . و اما از نظر مؤ نه آخرت ؛ زيرا تودر آخرت ؛ يارانى براى خويش نمى يابى كه در تاءمين توشه و هزينه آخرت تو،يارى ات دهند) (164) . از ابى ذر غفارى (رضوان الله عنه ) چنين آورده اند كه گفت : اگر كسى علمى از علوم ومعارف مربوط به آخرت و انسانيت را فراگيرد، و بخواهد از رهگذر آن به يكى ازاغراض دنيوى دست يابد، يعنى آنرا وسيله نيل به هدفى از اهداف دنيوى قرار دهد، (حتى )بوى بهشت به مشام وى نخواهد رسيد و نميتواند اثرى از بهشت را براى خويشبيابد(165) ). ه- شيطان براى از ميان بردن اخلاص دانشمندان همواره در كمين است مقام و منزلت اخلاص و پاكى نيت ، بسى گرانقدر و در عينحال پرمخاطره و داراى اهميت فراوانى مى باشد. اخلاص داراى معنى و مفهوم دقيقى است كهارتقاء به قله آن ، سخت دشوار و ناهموار است به اين معنى كه اگر كسى پوياى مقامعالى اخلاص باشد، به بررسى دقيق و انديشه درست و استوار و جد و جهد كافى نيازدارد. چرا چنين نباشد؛ زيرا اخلاص و پاكيزگى نيت ، مدار قبولىاعمال انسان است . پاداش اعمال انسان بر پايه اخلاص و كيفيت اراده او مبتنى و استوار مىباشد. ثمره و بازده عبادت عابدان و پارسايان ، و رنج و زحمت دانشمندان ، و كوششمجاهدان راه خدا بر محور اخلاص و كيفيت اراده آنان پايدار (و ارزيابى ) مى گردد. قلت اخلاص برخى از علماء: اگر انسان با خود بينديشد و در خويشتن فرو رود و حقيقت و ماهيت رفتار خود را تفتيش وبازرسى كند، مى بيند كه آميزه اخلاص ، دراعمال و رفتار او، اندك و ناچيز مى باشد. اماشائبه هاى فساد در عقيدت ، به اعمال او روى آورده وعوامل مخل به اخلاص ، در رفتار او رو به تزايد و تراكم نهاده است . و بخصوص كسانى كه داراى عنوان عالم و دانشمند، و دانشجو و متعلم هستند (بيش از ديگران در معرضهجوم اين عوامل مخل به اخلاص قرار دارند)، و بالاخص كه انگيزه عمومى طلاب ودانشجويان و نيز اهل علم - در آغاز كار - از مجموعه اى (از شوائب دنيوى و مادى ، فرميافته است ) كه عبارتند از: جاه طلبى ، مال اندوزى ، نام آورى ، لذت برترى جوئى ،دلخوشى و شادمانى به مقام و منصب رهبرى و داشتن پيروان زياد، و برانگيختن مدحديگران و جلب سپاس و ستايش مردم ، به سوى خود. نيرنگهاى حق بجانب شيطان : گاهى شيطان (نيز به مدد اين انگيزه ها برمى خيزد) وعلاوه بر آن ، آنان را دچار اشتباه مى سازد (و عليرغم وجود چنين انگيزه هاى سخيفى ، آنهارا وسوسه مى كند) و مى گويد: هدف شما دانشمندان و دانشجويان ، عبارت از نشر دين وحمايت و دفاع از شريعت و آئينى است كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله )آنرا بنياد كرده است ! علائم فريب خوردگى از شيطان : مظهر و نمودار اين اهداف و مقاصد (كه بسيارى از طلاب واهل علم را تحت تاءثير قرار مى دهد) آنگاه چهره مى گشايد كه اينگونه علماء ودانشجويان با افراد و همالانى بهتر و برتر و عالم تر از خود مواجه مى گردند، و چنيناحساس كنند كه مردم از خود آنها روى گردان شده و به شخصيتهاى والاتر از آن ها روىآور مى شوند. در چنين حالتى بايد از نظر روانى ، خويشتن را بيازمايند. اگر چنين احساس نمايند كهنسبت به كسى كه به اين افراد عالم احترام مى گزارد و بهفضل و برترى او معتقد است احترام بيشترى قائل اند و از ديدار اوخوشحال مى گردند، ولى نسبت به كسى - كه احترامى براى آنهاقائل نيست و نيز به عالم ديگرى كه شايستگى فزون ترى از آنها دارد،تمايل بيشترى نشان مى دهد - در خود علاقه اى احساس نمى نمايند، بايد اين دانشجويانو دانشمندان بدانند - كه به خاطر داشتن چنين حالتى - سخت ، شيفته دنيا گشته و نسبتبه دين و آئين خود، گرفتار فريب و نيرنگ شيطان شده اند. البته ممكن است ندانند كهچگونه تحت تاءثير نيرنگهاى شيطانى قرار گرفته (و از چه طريقى ، فريب خوردهاند). گاهى نيز اين حالت روانى ، پاره اى از اهل علم را به جائى سوق مى دهد كه همچون زنان، دستخوش غيرت مندى زنانه و دگرگونى روانى مى شوند. به اين صورت كه اگرببينند بعضى از شاگردانشان با استاد و معلم ديگر رفت و آمد دارد بر آن ها ناخوش آيندو شاق و طاقت فرسااست ، با اينكه مى دانند كه اينگونه شاگردان از چنين استادى نيزاز لحاظ دين و ايمان ، سود و بهره فزونترى كسب كرده و از او در حرقابل توجهى مستفيض مى گردند. اين حالت روانى يك عالم و دانشمند، تراوشى از صفات و خصوصيات (دردناك و) كشندهاى است كه در نهانگاه ها و زواياى مخفى قلب او جاى گرفته است ؛ ولى اين عالم ودانشمند تصور مى كند كه از اين صفات ، رهيده است ، در حاليكه بايد بداند كه در چنينتصورى نيز گرفتار نيرنگ و فريب شيطان مى باشد. اين صفات و خصوصيات مرموز -با چنان علائم و نشانه ها و امثال آنها - سرانجام بر خود او و يا ديگران ، مكشوف وپديدار مى شود. اگر انگيزه يك عالم و دانشجو در تعليم و تحصيل ، منحصرا عبارت از دين و آئين خداباشد، بى ترديد در صورت مشاهده عالم و دانشمند ديگر - كه با او اشتراك مساعى كرده، و او را در تعليم و نشر دين ، يارى مى دهد بايد بسيارخوشحال گردد (نه آنكه دچار حالات دگرگونى و غيرت زنانه شود كه چرا ارادتمندانو معاشرانش از او روى برتافته و به شخص ديگرى روى آورده اند). لذا بايد باپديدار شدن عالم و دانشمند ديگرى اين چنين ، خداى را سپاس گزارى كند كه او را باوجود چنان دانشمندى ، مدد رسانده و در اداء وظيفه تعليم ، ياريش داده است (آرى بايدشاكر و سپاسگزار پروردگار باشد) كه عوامل تحكيم دين را فزاينده ساخته و راهبرانتوده مردم و آموزگاران آئين الهى و احياءكنندگان سنن و راه و رسم فرستادگان خدا رافراوان در اختيار مردم قرار داده است . شيطان از در ديگرى وارد مى شود: گاهى شيطان (از طريق ديگر) دانشمندان را به اشتباه مى اندازد (و حالات روانى لغزنده ولغزاننده اى در آنها به ثمر مى رساند، و با سخنانى حق به جانب ) به آنها مى گويد:كه اندوه تو (در روى برتافتن مريدان از تو) از آنجا ريشه مى گيرد كه به خاطر روىبرتافتن شاگردان از تو - از ثواب و پاداش تعليم محروم مى گردى . پس اندوه توصرفا به خاطر نفس انصراف و روى گرداندن شاگردان و مريدان از تو، و روى آوردنبه ديگران نيست . (و بالاخره اين غم و اندوه تو بجا و شايسته است )؛ زيرا اگر اينشاگردان و يا مردم دوباره به سوى تو بازگردند و از تو اندرز گيرند و به وسيلهتو، دانش و بينش دينى خويش را فراهم آورند مسلما از پاداش تعليم و ارشاد برخوردارخواهى بود. بنابراين بديهى است كه اندوه تو - به خاطر از دست دادن چنان ثواب و پاداشى -ستوده و بجا است ! (شيطان با چنين وسوسه اى ، اندوه چنان عالم و دانشمندى را براى اوتوجيه كرده ، و به حالات روانى او چهره اى حق به جانب مى دهد. اين عالم و دانشمند نيزمانند ديگران از تيررس اينگونه وسوسه ها در امان نيست ؛ لذا فريب مى خورد و تصورمى كند كه حق با او است و اندوه و غم او - به خاطر روى برتافتن مريدانش از او - بجا وپسنديده است )؛ ولى اين عالم و دانشمند بى نوا نمى داند كه انقياد و تسليم بودن او دربرابر حق ، و تسليم كردن امور مهم به افراد لايق تر و برتر از خويشتن ، ثواب وپاداش او را فزاينده تر ساخته ، و عوائد دين و بازده معنوى او را فراوانتر از آنصورتى مى گرداند كه به تنهائى به تعليم و ارشاد ديگران برمى خاست . بايد او بداند كه پيروان پيامبران و امامان (عليهم السلام ) چنانچه با از دست دادن مقام ومنصب ارشاد و تعليم ، و تسليم آن به افراد شايسته ، و انحصار آن به صالحان ،مغموم و اندوهگين مى شدند به شدت مورد انتقاد و نكوهش قرار مى گرفتند، نكوهشى كهمافوق آن قابل تصور نيست . بلكه بايد گفت كه انقياد و تسليم بودن پيروان انبياء وامامان در برابر حق ، و تفويض امور و منصب ها به افرادى كه از شايستگى كافىبرخوردارند والاترين و پرارزش ترين رفتار آنها به شمار مى آيد. و اين حالتتسليم و رضا در برابر حق ، عوائد دينى و ايمانى آنانرا در دنيا و آخرت ، سرشارترمى سازد. بارى ، غم و اندوه از دست دادن منصب تعليم و ارشاد (و افسوس از تسليم آن به افرادشايسته تر)، بازده نيرنگ ها و فريب هاى شيطانى است . چشمه ديگرى از نيرنگهاى شيطانى : بلكه گاهى نيز دانشمندان (به گونه اى ديگر) تحت تاءثير نيرنگ شيطان قرار مىگيرند و با خود مى گويند: اگر فرد ديگرى - كه برتر و بهتر از اوست - پيدا شودشادمان خواهند شد. البته اين حديث نفس را - تا موقعى كه با محك تجربه ، امتحان وآزمون نگردند - با خود دارند. و پيش از آنكه در بوته امتحان قرار گيرند با اينگفتگو، خويشتن را راضى مى سازند؛ زيرا ميدانيم كه انسان در برابر وعده (هاى بهاصطلاح : سر خرمن ) و حديث نفسهائى امثال اينگونه سخنها - پيش از آنكه در برابرعمل و امتحان قرار گيرد - حالتى پذيرا و انعطاف آميز دارد، و به سادگى و آسانى بهخويشتن وعده خوش مى دهد. ولى اگر همو با حادثه اى سنگين روبرو گردد (و باغول مهيب امتحان مواجه شود) چنان دچار انقلاب روحى و دگرگونى روانى مى گردد كهحالت ارتجاع و عقب نشينى در او پديد مى آيد و به وعده و پيمانى كه با خود بسته استبه هيچوجه وفاء نمى كند. البته افراد استثنائى نيز وجود دارند كه در سايه نگاهبانى و لطف خداوند (و مجاهدتهاىشخصى ) به هنگام تجريد و امتحان ، خويشتن را نباخته و گرفتار انقلاب و دگرگونىروانى نمى گردند. (چنين افراد استثنائى آنقدر زياد نيستند، افرادى كه در برابرآزمايشها و امتحانات ، شاهد پيروزى و موفقيت را در آغوش مى گيرند). اين (نكتهباريكتر از مو) را كسانى مى دانند كه از حيله ها و نيرنگهاى شيطانى آگاه اند، و مدتهاىطولانى سرگرم آزمايش با خدعه هاى او بوده اند، (و با شيطان و مكايد و حيله هاى او ازديرباز دست و پنجه نرم كرده و به فوت و فن فريب كاريهاى او آشنائى پيدا كردهاند). راه گريز از تيررس نيرنگهاى شيطان : اگر كسى احساس كند كه اين حالت روانى دردناك و كشنده در جان و روانش راه يافته استبايد به درمان روحى خود برخيزد، و از اهل دل براى مداواى چنين بيمارى روانى مدد گيرد.اگر در محيط خود - عليرغم كوشش و پويش - بهاهل دل و مردم دردآشنا و داروشناس دسترسى پيدا نكرد به نوشته ها و آثارشان - براىيافتن نسخه درمان خويش - پناه برد. و اگر احيانا نه بهاهل دل و نه به آثارشان نتوانست دست يابد و متوجه شود كه آثار آنان از ميان رفته ، وفقط نام و نشانى از آنان و آثار علمى شان باقى مانده است ، اينجا است كه بايد به مددتوفيق پروردگار و نصرت و يارى او پناهنده گردد، (و علاج و درمان بيمارى خود را باخداى خويش در ميان گذارد و از او درخواست نمايد). اگر احساس كند كه استعداد و زمينهپذيرش و دريافت توفيق الهى در او وجود ندارد ناگزير بايد تنهائى اختيار كند، و راهعزلت و زاويه نشينى را در پيش گيرد، و پوياىخمول و گمنامى باشد، و خويشتن را در تيررس سؤ الات و پرسشهاى ديگران قرار ندهد.و در صورت مواجه شدن با پرسشها - تا آنگاه كه شرايط لياقت و شايستگى تعلم وتعليم را احراز نكند - از پاسخ دادن خوددارى نمايد. شيطان از هر درى وارد مى شود: گاهى نيز شيطان (براى فريب دادن عالم و دانشمند) از در ديگرى وارد مى شود و مىگويند: اگر بنا باشد (انسان به خاطر عدم احراز شايستگى و فقدان خلوص نيت ؛انزواء اختيار كند و) گوشه نشينى ، فتح باب ومعمول و رايج گردد، علوم و معارف بشرى و دانشهاى الهى در معرض خطر فرسايش ونابودى قرار مى گيرد، و اساس و سازمان دين و آئين اسلام رو به ويرانى مى گذارد؛چون افراد واجد لياقت و برخوردار از خلوص و حسن نيت ، بسيار اندك و انگشت شمارند. ونيز همه مى دانند كه سامان بخشيدن دين و آئين مردم از بزرگترين طاعت ها و عبادات بشمارمى آيد! (شيطان - با چنان وسوسه هاى حق بجانب و چهره نمائى هاى معصومانه - مى خواهد افرادرا از صراط مستقيم به انحراف و كجرويها سوق دهد؛ ولى ) بايد به چنين انديشه هاىابليس مآبانه و خدعه هاى دلسوزمندانه پاسخ داد كه دين اسلام با كناره گيرى وانزواجوئى افراد بى لياقت ، دچار اندراس و فرسودگى نمى گردد. البته تا زمانىكه شيطان ، جاه طلبى و رياستمدارى را در ميان مردم ترويج مى كند و افراد را به سوىآن جلب مى نمايد - و مى دانيم كه تا روز قيامت نيز از چنين فعاليت هاى وسوسه انگيزخسته و فرسوده نمى شود - دين ، منقرض و مندرس نمى گردد؛ بلكه براى نشر علم ودانش گروهى بپامى خيزند كه در آخرت و روز قيامت ، حظ و بهره و نصيبى ندارند.چنانكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (( (ان الله يؤ يد هذا الدين باقوام لاخلاق لهم ) )) (166) خداى متعال اين دين را به مدد گروهى از مردم تقويت و تاءييد مى كند كه (در روز قيامت )بى نصيب اند. و نيز فرمود: (( (ان الله يؤ يد هذاالدين بالرجل الفاجر) )) (167) خداوند متعال اين دين را با مساعى فرد فاجر و گناهكار، تاءييد و نگاهبانى و تقويت مىكند. با توجه به اين حقيقت نبايد تحت تاءثير چنان وسوسه ها و غلط اندازيهاى شيطانىقرار گرفت ، و به حشر و آميزش با مردم ، سرگرم شد؛ (چون در صورت فقدان خلوصنيت و عدم احراز شايستگى )، حس جاه طلبى و ثناجوئى و علاقه به برخوردارى ازتعظيم و بزرگداشت مردم - از رهگذر معاشرت با آنها - در قلب انسان رو به رشد و نمومى گذارد. آرى مخالفت و آميزش با مردم (در صورت عدم احراز شايستگى )، بذر نفاق ودوگانگى شخصيت را در دل انسان غرس مى نمايد. رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (جاه طلبى و دلبستگى بهمال دنيا، نفاق و دوروئى را در قلب انسان مى روياند، آنچنانكه آب (و رطوبت ) به رويشگياه مدد مى كند) (168) . و همو فرموده است : (زيان و فساد دو گرگ درنده و خونخوار و گرسنه و حريص - كهدر ميان آغل گوسفندان رها مى شوند - از ضرر و زيانبارى ، و لطمه حس جاه طلبى ومال دوستى به دين و ايمان فرد مسلمان ، بيشتر و زيانبارتر نيست ) (169) . پس بايد يك فرد عالم و دانشمند دينى ، فكر و انديشه خويش را به كار اندازد تااسرار و رموز صفات پست را - كه احيانا ممكن است در دلش راه يافته باشد - تفطن وشناسائى كند، و راه و رسم نجات و رهائى از آنها را استنباط نمايد؛ چون ضرر و فتنهاى - كه از طريق رسوخ اين صفات پست و حالات روانى نامطلوب در قلب عالم و دانشمند ومتعلم و شاگرد - عائد مردم مى گردد از فتنه و فسادى كه از غير عالم و متعلم به جامعهمى رسد، به مراتب زيادى مهمتر و بزرگتر است ؛ زيرا عالم و دانشمند در تمام مظاهر وپايگاه مثبت و منفى رفتار خود، الگو و سرمشقى براى ديگران مى باشد. افراد عامى وتوده مردم - با مشاهده اعمال و رفتار يك عالم و دانشمند - مى گويند: اگر چنين اعمالى ،زشت و ناستوده باشد علماء و دانشمندان شايسته تر از ما هستند كه دست به چنين اعمالىنزنند و سزاوارترند كه از آنها اجتناب نمايند. افراد جاهل و نادان - از رهگذر اعمال ناستوده علماء -، گرفتار رفتارهاى ناپسند مىگردند. (و جراءت و جسارت آنها در ارتكاب اعمال زشت ، رو به فزونى مى گذارد. وبراى آنكه روى عمل ناستوده خويش صحه گذارند به رفتار عالم و دانشمند استناد مىجويند). ميان جرم و گناه يك فرد عامى و بى اطلاع ، و گناه يك مرد عالم و دانا، تفاوت زيادىوجود دارد: فرد عامى و بى اطلاع در روز رستاخيز فقط بار گناه شخصى خويش را بهدوش مى كشد. ولى بر دوش يك عالم و دانشمند، بار گناه خود او و گناه همه كسانى كهدر اعمال خويش از او سرمشق گرفته - و تا روز قيامت از راه و روش او پيروى مى نمايند -سنگينى مى كند. و بايد با چنان بار گران و كمرشكنى به روز رستاخيز در پيشگاهعدل الهى حضور يابد. چنانكه اين حقيقت طى اخبار و احاديث صحيح و معتبر، به ما گوشزدشده است . به طور فشرده بايد گفت : شناخت صحيح حقيقت اخلاص نيت و مساءله هماهنگى رفتار باخلوص عقيدت ، همچون دريائى عميق و ژرفناك است كه - جز اندكى از مردم و افراد نادرى- همگى در آن ، احتمالا غرق شده و گرفتار نيرنگ شيطانى خواهند گشت . خداوند نيز ازاين مردم نادر و استثنائى در قرآن كريم ياد كرده و مى فرمايد: (( (الا عبادك منهم المخلصين ) )) (170) شيطان مى گويد: (من همه مردم را اغواء خواهم كرد) به جز بندگان پاكيزه تو كه از ميانهمين مردم ، از اخلاص بهره مندند. بنابراين ، بندگان با ايمان خداوند بايد خويشتن را سخت بپايند، و نكته هاى دقيقرفتار خود را تحت مراقبت قرار دهند؛ زيرا در غير اينصورت ناخودآگاه به پيروان ورهروان راه و رسم شياطين مى پيوندند.
|
|
|
|
|
|
|
|