|
|
|
|
|
|
فصل دوم : علوم و دانشهاى فرعى دينى علوم و دانشهاى فرعى عبارت از علومى است كه معرفت و شناخت علوم دينى و شرعى متوقفبر آنها است : اما معرفت به خداوند متعال و متعلقات آن : تحقق مسائل مربوط به آن ، بر هيچيك از علوم ، مبتنى نيست ؛ بلكه صرف مطالعه وبررسى و تاءمل سطحى و ساده براى تحقق شناخت مذكور، كافى مى باشد. و اينموضوع ، مسئله اى است عقلى كه تحصيل آن (يعنى معرفت خداوندمتعال ) بر هر فرد مكلف (اعم از زن و مرد)، واجب و ضرورى مى باشد، و در كنار امورىكه ذاتا داراى وجوب و ضرورت هستند در نخستين نوبت قرار دارد. اگرچه غوررسى درمباحث مربوط به معرفت خداوند متعال و تحقيق و بررسى مطالب آن و نيز شناخت كيفيتدفع شبهات ملحدان و ياوه سرايان درباره خداوند، به پاره اى از علوم عقلى ازقبيل منطق و امثال آن متوقف مى باشد. اما كتاب عزيز، يعنى قرآن كريم : چون به زبان عربى واضح و رسائى نازل شده است ؛ لذا معرفت و شناخت محتواى آن برعلوم عربيت از قبيل : صرف و نحو و اشتقاق و معانى و بيان و بديع و لغت عربى و نيزاصول فقه ، مبتنى است تا از رهگذر اين علوم ، حكم عام و خاص ، مطلق و مقيد، محكم ومتشابه قرآن و امثال آنها از انواع ديگر علوم قرآنى ، شناخته شود. پس بنابراين ،معرفت و تحصيل علومى كه فهميدن احكام و آيات قرآن كريم بر آنها مبتنى است واجب وضرورى مى باشد به گونه اى كه اگر معرفت قرآن كريم ، واجب عينى باشد معرفتاين علوم نيز واجب عينى خواهد بود. و چنانچه معرفت قرآن كريم ، واجب كفائى باشدتحصيل و شناخت اين علوم نيز واجب كفائى خواهد بود. و ما - ان شاء الله - در مباحث بعدى ازاين موضوع مفصلا گفتگو خواهيم كرد. اما حديث نبوى : سخن درباره آن ، همانند سخنى است كه راجع به قرآن كريم بيان شد. و علوم حديث ، نيزهمانند علوم قرآنى است ؛ با اين تفاوت كه بايد در علوم حديث ، معرفتاحوال روات و ناقلان حديث را - از لحاظ مسئله جرح وتعديل - اضافه نمود تا بر اساس آن ، احاديثمقبول از احاديث مردود، بازشناخته شود. شناخت حديث از اين نظرگاه ، ويژه علمرجال است . اما فقه : معرفتى كه انسان درباره اين علم به هم مى رساند، بر تمام علوم سابق الذكر - اعم ازعلوم فرعى دينى و علوم اصلى دينى - توقف دارد. اما كلام : از آنجا كه معرفت شرع و قوانين دينى به شناخت شارع و قانونگزار وعدل و حكمت آن قانونگزار و نيز شناخت مبلغ و حافظ و پاسدار اين قانون ، يعنى پيامبرگرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مبتنى است (بايد قبلا اين علم راتحصيل كرد). در قرآن كريم ، حدود پانصد آيه وجود دارد كه به احكام شرعى ومسائل فقهى ، مربوط است ؛ لذا بر هر فردى كه دست اندر كار آموختن علم فقه استدلالىمى باشد لازم است تفسير اين آيات را بداند. ولى در مورد حديث بايد آن مقدار از احاديثىرا كه درباره احكام و مسائل فقهى است شناسائى كند تا بتواند احكام دين را از اين احاديثو نيز آيات قرآنى ، استنباط نمايد. و اگر استنباط احكام از اين دو ماءخذ امكان پذير نبود(يعنى آيات و احاديثى در زمينه حكم مورد نظر به دست نيامد) بايد به ساير ادله مراجعهكند، ادله اى كه مى توان احكام فقهى را از آنها استخراج نمود ازقبيل : اجماع و دليل عقل كه ضوابط اين دو دليل در علم(اصول فقه ) مشخص شده است . اما منطق : يك علم آلى و ابزارى پرارزشى است كه مى توان هرگونه ادله را در سايه آن از نظرصحت و سقم ، بررسى و ارزيابى نمود، و مى توان با ميزان منطق ، مقدماتى كه انسانرا به مطلوب و نتيجه صحيح مى رساند از مقدماتى كهموصل به مطلوب نيست بازيافت . عليهذا ده علم (558) ، علوم بنيادى و دانشهاى زيربنائى علوم شرعى راتشكيل مى دهند. و مجموع علومى كه علوم پايه و دانشهاى مبنائى فقه را سازمان مى دهندعبارت از دوازده علم مى باشد(559) . اين علوم از لحاظ تاءليف و تدوين ، مجموعا بههشت علم مى رسد؛ زيرا علم اشتقاق غالبا در علماصول فقه و يا برخى از علوم عربيت مندرج است (و ايندو به صورت يك علم ، تدوين وتاءليف مى شوند). و علم معانى و بيان و بديع در اكثر كتب و مدونات ، يكجا جمع شده وبه صورت يك علم ، فرض مى شوند، چنانكه علم صرف ، تواءم با نحو در اكثر كتبمدون ، به چشم مى خورد و كمتر اتفاق افتاده كه كسى اين علوم رامستقل و جدا از يكديگر تدوين كرده باشد؛ بويژه ، اين علوم در كتب پيشينيان در كنار همتواءما تاءليف شده اند. عليهذا با تاءمل و دقت مى توان ميان آراء كسانى كه علوم پايهفقه را دوازده علم مى دانند و راءى كسانى كه اين علوم را عبارت از هشت علم معرفى مىكنند، سازش و هماهنگى برقرار ساخت . به اميد موفقيت ، خواهان آن هستم كه در اين زمينه ازبذل دقت دريغ نگردد. مطلب دوم : درجات و مراتب اهميت علوم دينى و مسائل مربوط به آن احكام علوم و دانشهاى دينى از لحاظ اهميت درجات و مراتب آنها به سه مرحله تقسيم مىگردند: 1- وجوب عينى . 2- وجوب كفائى . 3- سنت و استحباب . الف - واجب عينى : عبارت از امر واجبى است كه اداء و انجام آن جز به صورت واجب عينى امكان پذير نباشد(يعنى اداء آن به وسيله عده اى از افراد، موجب سقوط تكليف از ديگران نمى شود) و بايدگفت منظور از حديث (( (طلب العلم فريضة علىكل مسلم ) )) (560) اين است كه تحصيل علم و دانش بر هر فرد مسلمان - اعم از زن ومرد - واجب عينى است . و واجب عينى مآلا به : اعتقاد وفعل و ترك بازمى گردد. 1- اعتقاد: اعتقاد عبارتست از اعتقاد به شهادتين و اقرار و گواهى درونى به وحدانيت خداوندمتعال و رسالت حضرت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) و اعتقاد به حقايقى كه درمورد خداوند، واجب و يا نسبت به او ممتنع است ، و ايمان به امامت امام و باورداشت احكامى كهپيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) - در مسائل مربوط به دنيا و آخرت - از جانب خداوندمتعال به مردم ابلاغ كرده است ، مسائل و حقايقى كه با تواتر و از طريق ادله اطمينانبخش و يقين آفرين به ثبوت رسيده كه از جانبرسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى باشد. تحصيل مازاد بر اين مسائل از قبيل ادله متكلمين و تحقيق و كاوش در مباحث دقيق علم كلام ، بهعنوان واجب كفائى - آنهم به منظور صيانت و پاسدارى از دين مقدس اسلام و رفع شبهاتمعاندان و ياوه سرايان - بر مسلمين لازم مى باشد. 2- فعل : فعل و عمل عبارت از فراگرفتن واجبات نماز - البته در صورت مكلف بودن و رسيدنوقت نماز، و يا پيش از رسيدن وقت نماز به مقدارى كه بتوان در آن مدت ، مراسم نماز رافراگرفت - كه در اين صورت تعلم آن واجب مى باشد. شناخت احكام ساير تكاليف ديگر از قبيل : زكوة ؛ روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف ،فراگرفتن آنها همانند نماز و به همان صورتى است كه در واجب عينى ذكر شد. و اماابواب ديگر فقه مانند: عقود و ايقاعات ، تحصيل و آموختن احكام آنها در صورتى واجبعينى است كه بر حسب مقررات و اسباب مذكور در كتب فقه ، به اين مرحله از وجوب برسد،و در غير اينصورت آموختن آنها به صورت واجب كفائى خواهد بود. تحصيل علم درباره حلال و حرام در رابطه با خوراكيها و نوشيدنى ها و ملبوسات وامثال آنها - كه انسان در زندگانى ناگزير، بدانها نيازمند است - واجب عينى مى باشد. وهمچنين شناخت احكام مربوط به روابط زوجيت و همسرى - براى كسانى كه داراى همسر هستند- و نيز حقوق بردگان ، براى كسانى كه داراى مملوك مى باشند، در حد وجوب عينى است. 3- ترك : اين مسئله به همان موضوعاتى مربوط مى گردد كه دربارهفعل ، از آنها ياد كرديم تا از امورى اجتناب كند. از جمله مطالبى كه به مسئله ترك واجتناب ، ارتباط دارد - و بلكه بايد به عنوان مهمترين موضوعات مربوط به ترك ،تلقى گردد، همانطوريكه در آغاز اين كتاب آورديم - فراگرفتن حقايقى است كه انساندر سايه آنها مى تواند قلب خويش را از صفات مهلك و كشنده شخصيت انسانى ازقبيل : رياء، حسد، عجب و خودستائى ، تكبر و امثال آنها تصفيه و پاكسازى كند. مسائل مربوط به اين مطلب در علم جداگانه ديگرى مورد بحث و بررسى قرار گرفتهاست ، علمى كه پرارزش ترين و شكوهمندترين علوم و دانشها به شمار مى آيد. ولىمتاءسفانه اين علم (يعنى علم اخلاق ) آنچنان رو به اندراس و فرسودگى نهاده كه گويااثرى از آن به چشم نمى خورد. و چون فراگرفتن علم اخلاق و اينگونه واجبات عينىبايد قبل از بلوغ انجام گيرد - به خاطر آنكه وقت و فرصت افراد پس از بلوغ ، بسياركوتاه مى باشد - لذا بر هر ولى و سرپرست خانواده اى لازم است كه زيردستان وفرزندان خود را از باب (حسبه )(561) تحت تعليم اخلاقى قرار دهد. بلكه برحسب دستوريكه وارد شده است بايد هر فردى از افراد خانواده - اعم از زن ، مرد و فرزند- را با تعليمات اخلاقى مجهز ساخت تا بدينوسيله موجبات نجات آنان را از آتش دوزخبه ثمر رسد. خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است : (( (قوا انفسكم و اهليكم نارا))) (562) از مؤ منان ، سعى كنيد كه خود و خانواده خويش را از آتش دوزخ ، صيانت نمائيد. اميرالمؤ منين (عليه السلام )(563) و گروهى از مفسرين (564) درباره اين آيه گفتهاند: (حقايقى را به افراد خانواده خود تعليم دهيد تا آنها درظل آن در روز قيامت از آتش دوزخ رهائى يابند). پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (همه شما (اعم از خواص و توده مردم )،نگاهبان هستيد و تمام شما مردم نسبت به زيردستان خويش داراى رسالت و مسئوليت مىباشيد)(565) . ب - واجب كفائى : عبارت از علومى است كه مردم در اقامه دين و آئين خود، ناگزير ازتحصيل آن ها مى باشند از قبيل : حفظ قرآن و حديث ، و فراگرفتن علوم قرآنى ، و علومحديث ، و اصول فقه ، و علوم عربيت ، و شناخت راويان حديث و معرفتاحوال آنها، و شناسائى اجماع . و نيز علوم و فنونى كه افراد جامعه در مسئله تاءمين معيشتو زندگانى خود بدانها نيازمندند از قبيل پزشكى و حساب و فنون و صنايع ضرورىديگر مانند: خياطى ، كشاورزى و حتى حجامت (و جراحى ) وامثال آنها، (تحصيل اينگونه علوم و فنون ، واجب كفائى است ). فرع برخى از علماء معتقدند كه واجب كفائى داراى فضيلت و شرافت فزونترى نسبت به واجبعينى است ؛ زيرا در صورت قيام عده اى از افراد مكلف در مقام اداء واجب كفائى ، از بركاتقيام و انجام وظيفه آنها، همه مردم مسئول و مكلف ، از گناهى - كه ممكن بود احيانا به خاطرترك چنان واجباتى دامنگير آنان گردد - مصونيت مى يابند. برخلاف واجب عينى كه درمورد آن ، فقط كسى مصون از گناه است كه بدان قيام مى كند (و با قيام او در اداء تكليف ،ديگران در صورتيكه شخصا آنرا ترك كنند، از گناه مصون نمى باشند). ج - سنت و وظائف مستحب : اينگونه اعمال عبارتند از فراگرفتن نوافل و عبادات و آداب مستحب دينى وتحصيل مسائل والاى معنوى و مكارم اخلاق و امثال آنها از آدابى كه الزامى نيستند. مى توانفراگرفتن علم هياءت را - به منظور پى بردن به عظمت خداوندمتعال - و نيز تحصيل علوم وابسته به هيئت ازقبيل : هندسه و ساير علوم مربوطه را به عنوان انجام يك سنت و وظيفه مستحب تلقى كرد. د - علومى كه تحصيل آن ها مطلقا و يا به طور مشروط حرام است : گذشته از اين علوم ، دانشهاى ديگرى وجود دارد كه برخى از آنها مطلقا حرام است ازقبيل : سحر و شعبده و برخى از آراء فلسفى . و بالاخره هر علم و دانشى كهتحصيل آنها موجب برانگيختن شك و ترديد نسبت به مبانى دين مى گردد، تعلم وفراگرفتن آنها حرام مى باشد. برخى از علوم ، داراى حرمت مشروط هستند، مانند علم احكام نجوم ورمل كه آموختن اينگونه علوم - در صورت اعتقاد به تاءثير، و به واقعيت پيوستن آن -حرام مى باشد. ولى به شرط آنكه شخص در طىتحصيل آنها معتقد به اين حقيقت باشد كه هر اثر و امرى ، مستند به خداوندمتعال است و به فرمان خداوند متعال - بر حسب جريان عادى و طبيعى - نجوم ورمل داراى عليت در پاره اى از آثار مربوط مى باشد و مى توان بدانهاتفاءل زد، فراگرفتن آنها با چنين شرائطى ، مباح خواهد بود. ه - - دانشهائى كه تعليم و تعلم آنها مكروه است : فراگرفتن برخى از معارف و آگاهيها، مكروه مى باشد ازقبيل آموختن اشعار (مولدين )(566) كه محتواى آنهاشامل غزل و مطالبى است كه موجب وقت گذرانى به بطالت در كار بيهوده و بى ثمر، وتضييع عمر مى گردد و هيچ نفع و سودى بر آنها مترتب نيست . و - علوم و دانشهاى مباح : برخى از علوم - از لحاظ تعليم و تعلم - مباح است (يعنىتحصيل و عدم تحصيل آنها مساوى است ، به مطلوب است و نه نامطلوب ) مانند شناختتواريخ و رويدادهاى مربوط به زمان گذشته و اشعارى كه از ياوه گوئيها وغزلسرائيها عارى است و موجب اتلاف عمر نمى باشد، و نيز مطالب واجب و الزام آور درآنها مطرح نشده است از قبيل اشعار عربى (عربهاى عاربه )(567) و قصائداصيل در زبان عربى كه در خور احتجاج و استشهاد به آنها در رابطه با عبارات كتاب وسنت مى باشد؛ و لذا است كه مى توان اينگونه اشعار را از ملحقات و مطالب وابسته بهعلم لغت برشمرد. علوم و معارف ديگر از قبيل : طبيعيات و رياضيات و صنايع و فنون ديگر، اكثر آنها -ذاتا و با توجه به خود آنها - مباح مى باشد، و احيانا ممكن است آنها را به عنوان معارف ودانشهاى مطلوب و مستحب تلقى كرد؛ چون فراگرفتن اين علوم ، موجبتكميل نفس و آمادگى براى تحصيل علوم دينى مى گردد، و از رهگذر فراگرفتن آنها قوهنظرى و نيروى انديشه انسان نيز تقويت مى شود. و گاهى فراگرفتن همين علوم - درصورتيكه صرف وقت براى تحصيل آنها مستلزم كوتاهى ورزيدن وسهل انگارى در تحصيل واجبات عينى و واجبات كفائى گردد - حرام خواهد بود؛ چنانكه اينوضع و حالت براى برخى از افراد محروم و بى خبر از حقايق دينى ، در زمان ما پيش مىآيد (كه به علت اشتغال و سرگرم شدن به مباحات و مستحبات ، تكاليف ضرورى وواجبات را از دست مى نهند). بايد گفت : اگر كسى در علومى كه آلت و ابزار و وسيله براى ورود در علوم شرعى ودينى است بيش از اندازه مورد نياز و فزنتر از حد ابزارى آن ، سرگرم گردد با توجهبه اينكه اشتغال به علوم دينى ، به علت آنكه مردم كاملا بدان قيام نمى كنند، در حدوجوب خود باقى است - لذا اشتغال به اينگونه علوم آلى و ابزارى در اين شرائط، حرامخواهد بود. مسئله توضيح و گزارش اقسام و انواع علوم و دانشها و بيان تفصيلى احكام و مقرراتمربوط به آنها، مسئله اى است كه بايد در جاى ديگر مورد بحث و تحقيق قرار گيرد؛ زيرابررسى اينگونه مطالب از حدود و مشخصات متناسب با موضوع اين كتاب خارج است . بايد متوجه باشيم كه انحصار علوم دينى به علوم چهارگانه(اصول دين يا علم كلام . علم به كتاب يا علوم قرآنى . علم حديث . و فقه )، اصطلاحخاص گروهى از دانشمندان است ؛ و لذا برخى از علماء، علوم دينى را به سه علم اخيرىتقسيم كرده اند. امكان دارد كه هر گونه علم واجب و مستحب را به همين اصطلاح خاص ، ارجاع داد، و چنينارجاعى بلااشكال است ، چون اينگونه واژه ها، صرفا به عنوان اصطلاحاهل فن تلقى مى شود كه به خاطر مناسبات ويژه اىاستعمال مى گردد. خداوند متعال از هر كسى نسبت به حقايق ، آگاه تر مى باشد. مطلب سوم : ترتيب و تسلسل علوم دينى در رابطه بامحصل و دانشجو بايد دانست هر يك از اين علوم مذكور از لحاظ تعلم و فراگرفتن ، داراىمراحل و درجاتى است كه بايد دانشجو اين مراحل را در نظر گيرد و ترتيب آنها را رعايتكند تا سعى و كوشش او هدر نرود، و آداب و راه و رسم دانشجوئى بر او دشوار و ناهموارنگردد، و ضمنا بتواند در مدتى كوتاه و به سرعت ، شاهد مطلوب و موفقيت را در آغوشگيرد. چه بسيار ديده شده كه عده اى از محصلين و دانشجويان ، ساليان مديدى در پىدانشجوئى كوشيدند ولى موفقيتى در اين راه كسب نكردند، و در طى اين مدت دور و دراز -به علت عدم رعايت ترتيب مذكور - جز به مايه علمى اندكى - به سرمايه اى كافى دستنيافتند؛ در حاليكه دسته اى ديگر از دانشجويان در ظرف مدت كوتاهى - به خاطرمراعات ترتيب و تسلسل منطقى علوم - توانستند ذخائر فراوانى از علوم و معارف را كشفكرده و از آن ها برخوردار گردند. ولى ضمنا نيز بايد متوجه بود كه هدف اساسى اين علوم ، تنها خود علم و آگاهى نسبتبه آنها نيست ؛ بلكه هدف آنست كه تحصيل علم ، همپاى با مقصد الهى و هماهنگ با آنباشد. معيار و مقياس اين هماهنگى يا از نقطه نظر آليت و ابزارى بودن اين علوم دروصول به رضاى خدا است ، و يا از رهگذر علم و ياعمل براى خدا، و يا به خاطر اقامه نظام وجود، و يا راهنمائى بندگان خدا به خواستههاى الهى ، و يا امثال آنها مى باشد. و به همين علت ، ترتيب تعلم و يادگيرى اين علوم ،متفاوت مى گردد. بنابراين اگر كسى در خردسالى و دوران نوجوانى ،تحصيل علم را آغاز كند، نظر به اينكه واجد صلاحيت ترقى و پيشرفت درمراحل مختلف علوم است ، و نيز داراى اهليت و آمادگى براى كسب فقاهت و بصيرت دينى ازراه استدلال و براهين مى باشد بايد در آغاز كار به : 1- حفظ قرآن كريم و تجويد آن بر مبناى ضوابط معتبر،اشتغال ورزد؛ چون حفظ كردن قرآن كريم و تجويد صحيح آن مى تواند به صورت يك كليدمشگل گشاى متناسب و ياورى توفيق آفرين درآيد؛ و نيز جان ودل ، نورانيت يافته و انسان در زير سايه آن - براى درك و فهم ساير علوم - آمادگىپيدا كند. آنگاه كه محصل از حفظ و تجويد در قرائت قرآن كريم فارغ گشت مى تواندسرگرم فراگرفتن علوم عربيت گردد؛ زيرا علوم عربيت ، نخستين ابزار فهم و مهمتريناسباب درك علوم دينى است . بنابراين بايد نخست پس از حفظ قرآن كريم : 2- علم صرف را تحصيل كند و به تدريج ، از كتب ساده تر آغاز كرده و به كتب دشوارتر و پيچيدهتر، و از كتب كوچكتر به كتابهاى بزرگتر،تحصيل در اين علم را ادامه دهد تا سرانجام بتواند معلومات متقن و استوارى را در علمصرف كسب كرده و داراى احاطه علمى نسبت به آن گردد. سپس بايد: 3- علم نحو را فراگيرد و به ترتيب مذكور در علم صرف ، در اين علم نيز كار خود را آغاز كرده وادامه دهد و بايد پيش از آن مقدارى كه در علم صرف مى كوشيد بر مراتب جد و جهد خود درحفظ كردن مطالب نحوى بيفزايد؛ زيرا كوشش در حفظ ضوابط نحوى داراى اثرپرارزشى در فهم معانى (تعابير عربى ) قرآن و حديث است ، و در جهت آموختن كتاب وسنت ، سهم به سزائى را دارا است ؛ چون ايندو به زبان عربى است . پس از فراغ از علم صرف و نحو بايد به ساير: 4- علوم عربيت ديگر (از قبيل : معانى و بيان و بديع و امثال آن ) منتقل گردد. و آنگاه (كه در حد نياز) از تمام علوم عربيت بهره گرفت بايد دست اندر كارتحصيل : 5 - فن منطق گردد و مطالب آنرا در حد متوسطى بررسى و مطالعه كند؛ و آنچنانكه در مورد علومديگر، خود را زياده از حد سرگرم مى ساخت خويشتن را در اين فنمشغول نسازد؛ زيرا هدف مطلوب - بدون آنكه نيازى به اطالهتحصيل در منطق پيدا كند - (با مطالعه و تحصيل مختصر در اين فن ) تاءمين مى شود، وزياده روى در تحصيل اين علم غالبا موجب تضييع وقت و اتلاف فرصت مى گردد. پس از فراغ از تحصيل منطق بايد به : 6- علم كلام منتقل گردد و تدريجا و گام به گام ، آگاهيهاى لازم را در اين علم در حد متوسطى كسبنمايد و از مباحث و مسائل مربوط به بخش طبيعيات اين علم مطلع شود. البته تا آنجاتحصيل خود را در اين علم ادامه دهد كه ملكه و نيروئى در او به ثمر رسد تا او را بهبحث و كاوش و اطلاع بر مزايا و خصوصيات عوالم وجود، توانا سازد. محصل و دانشجو بايد پس از علم كلام ، وارد تحصيل : 7- علم اصول فقه گردد، و به همان ترتيب تدريجا در مورد مباحث و كتب اين علم از آسان بهمشكل و از ساده به پيچيده ، كار خود را ادامه دهد. علماصول فقه براى كسانى كه مى خواهند در دين الهى به مقام فقاهت برسند پس از علمنحو - از نقطه نظر تحرير و تحقيق و اهميت - داراى اولويت مى باشد. بنابراين نبايددانشجو در مورد اين علم به مايه اندك و ناچيز بسنده كند. به همين جهت هر قدر كه در اينعلم غوررسى و تحقيق نمايد، به همان مقدار، مباحث فقهى و ادله شرعى ، مورد تحقيق وبررسى قرار مى گيرد. پس از تحصيل علم اصول فقه بايد به فراگرفتن : 8 - علم دراية الحديث بپردازد و مسائل اين علم را مطالعه نموده و بر قواعد و ضوابط و اصطلاحات آن احاطه وآگاهى يابد. ولى بايد متوجه بود كه علم دراية الحديث از علوم دقيق و پيچيده اى بهشمار نمى آيد؛ بلكه اين علم صرفا عبارت از اصطلاحات مدون و فوائد و ضوابطىاست كه فراهم گشته است . به همين جهت وقتى دانشجو به مطالب و مقاصد اين علم دست يافت بايد: 9- قرائت حديث را از نظر روايت ، تفسير، بحث و تصحيح - بر حسب اقتضاىاحوال و متناسب با مجال و فرصت خويش - آغاز كرده و ادامه مى دهد. ولااقل ، اصل (568) و متنى را در اين علم انتخاب كند كهشامل ابوابى از مسائل فقهى و احاديث مربوط به آن باشد. پس از فراغ از قرائت حديث بايد به بحث و: 10- تفسير آياتى از قرآن كريم منتقل شود كه مربوط به مقررات شرعى و مباحث فقهى است . علماء و دانشمندان اسلامى ،مباحث مستقل و جداگانه اى را در اين علم (يعنى تفسير آيات الاحكام ) تنظيم كرده اند، وبويژه مصنفاتى را در اين زاويه از تفسير قرآن ، پرداختند و (كتب (احكام القرآن ) يا(آيات الاحكام ) و يا (فقه القرآن ) را تاءليف نموده اند) كه بايد دانشجو، يككتاب را در اين علم تحصيل كند تا در اسرار ومسائل دقيق آن بحث و كاوش نموده و با امعان نظر، به كشف مباحث عميق ومشكل آن توفيق يابد. اين علم (يعنى فقه القرآن )، نامحدود مى باشد به گونه اى كه اذهان مردم نمى تواندعمق آنرا غوررسى نموده و كاملا بر آن واقف گردد؛ زيرا آيات قرآنى همچون گفتار عادىانسان نيست ؛ بلكه بيان خداوند دانا و آگاه مى باشد كه فهم و درك مردم نسبت به آن بههمان اندازه اى است كه عقل و فهم آنها اقتضاء مى كند. (و بالاخره فهم آنها نسبت بهمحتواى نامحدود قرآن ، بسيار محدود و در تنگنا است ). آنگاه كه دانشجو از تحصيل فقه القرآن و يا آيات الاحكام فارغ گرديد بايد قرائت : 11- كتب فقهى را آغاز نمايد و نخست ، تحصيل خود را از كتابى شروع كند كه بتواند در ضمن آن بهمطالب و رؤ س مسائل فقه و اصطلاحات فقهاء و قواعد و ضوابط آنان ، آشنائى پيداكند؛ زيرا اين موضوعات به گونه اى است كه نمى توان جز از راه تعليم شفاهىاستادان فقه ، بر آنها آگاهى يافت ، برخلاف علوم ديگر (كه احيانا مى توان مطالب ومباحث آنرا از لابلاى كتب استخراج نمود و از راه مطالعه ، از آنها بهره گرفت ). وقتى از تحصيل در كتب فشرده و ساده فقهى فراغت يافت مى تواند در مرحله بعدى بهقرائت كتب ديگر پرداخته و به بحث و استدلال و استنباط فرع ازاصل و ارجاع فرع به علوم متناسب ، و استفاده حكم و قانون الهى از كتاب و سنت - چه ازجهت نص و چه از راه استنباط - موفق شود، استنباطى كه نتيجه عموم لفظ و يا اطلاق آنمى باشد. و يا آنكه احكام را از حديث صحيح و حسن وامثال آنها استخراج نموده تا از اين طرق درباره اينمسائل به تدريج تمرين نمايد و بدان ها انس و آشنائى پيدا كند. هيچيك از علوم - از لحاظ ارتباط و پيوند با علوم ديگر - به پايه علم فقه نمى رسد؛چنانكه هيچ يك از علوم به مانند فقه ، مورد نياز جامعه نيست . بنابراين بايد دانشجو ازبذل مساعى در تحصيل فقه دريغ نورزد؛ بلكه جد و جهد خويش را در آموختن آن فزايندهتر ساخته و سعى وافرى در آن بكار برد؛ زيرا بايد فقه را به عنوان مقصد نهائى ووالاترين مطلوب ، و ميراث انبياء و پيمبران (عليهم السلام ) تلقى نمود. بايد يادآور شد كه مساعى دانشجو وقتى مى تواند از لحاظوصول به هدف ، به مدد و يارى او برخيزد كه ضمنا نيزمشمول موهبت الهى و نيروى قدسى پروردگار باشد، تا بتواند او را به مطلوبشنائل ساخته و او را به چنان مرتبتى برساند. توفيق الهى داراى اهميت و ارزش ويژه اى در فقه و بصيرت نسبت به دين و آئين خداوندمتعال است . و بندگان او را جز اين ، چاره اى نيست ؛ بلكه رسيدن به مقام فقاهت ، موهبتىاست الهى و نفحه اى است روحانى كه خداوند متعال همگام با مشيت و اراده به حق خويش ،آنرا اختصاصا به گروهى از بندگان خاص خود اعطاء مى فرمايد. آرى ، جد و جهد و توجه به خداوند متعال و گسستن از خلق و پيوستن به حق ، در افاضهاين موهبت از ناحيه بارى تعالى ، داراى اثرى آشكار و سهم به سزائى مى باشد، لذاخداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد: (( (والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ) )) (569) آنانكه در راه ما مى كوشند، راههاى خويش را فراسوى آنها نشان داده و آنانرا بدانهارهنمون مى سازيم . و محققا خداوند متعال با نيكوكاران بوده و آنانرا موفق مى گرداند. آنگاه كه دانشجو از تمام اين علوم و معارف بهره لازم را دريافت كرد مى تواند در: 12- تفسير كامل كتاب آسمانى يعنى قرآن كريم ، كار خويش را آغاز كند. بنابراين همه اين علوم و دانشهاى مذكور، مقدمهو زمينه ساز ورود در تفسير قرآن كريم مى باشد. اگر دانشجو به چنين توفيقى دست يابد نبايد صرفا خود را در محدوده استنباطات وبداشتها و آراء مفسرين ، مقيد سازد و بدانها بسنده كند؛ بلكه بايد خويشتن را هر چهبيشتر به تفكر و تعمق در معانى قرآن و تدبر در محتواى آن وادارد، و به منظور آگاهىبر نكات اساسى و حقايق نهانى و پوشيده آن ، جان ودل خود را بپالايد و به تصفيه روح بپردازد و روى به درگاه خدا آورده و لابه و زارىكند و از او بخواهد كه توان و نيروى درك و فهم نبشتار آسمانى و كتاب گرامى ، وقدرت دريافت اسرار خطابهاى آنرا از پيشگاه خود به وى مرحمت فرمايد. در چنين اوضاع و شرايطى است كه در برابر ديدگان بصيرت و چشمدل و جانش ، حقايق ، چهره مى گشايد، حقايقى كه از ديدگاه مفسران ديگر مخفى مانده وبدان نرسيده بودند؛ زيرا اين نبشتار عزيز خداوندمتعال ، درياى ژرف و بى كرانى است كه در ژرفاى آن ، گوهرهاى گرانبهائى جاىگرفته و در سطح ظاهرى آن نيز راه خير و سعادت انسان ارائه شده است ، و دانشمندان ومردم از لحاظ طرز برداشت و يافتن گوهرهاى گرانقدر آن و اطلاع و آگاهى - حتى برپاره اى از حقايق اين كتاب آسمانى - در درجات متفاوتى قرار دارند، و تلقى و استفادهآنها بر حسب شعاع كاربرد نيروى درك و فهم آنها و به همان اندازه اى است كه بهتوفيق الهى روزنه هائى از حقايق در برابر ديدگان بصيرت آنها گشوده مى شود. تنوع تفاسير قرآن كريم : به همين جهت است كه تفسيرهاى قرآنى - بر حسب اختلاف مفسرين از ديدگاه مذكور در فوق- بصورتهاى متفاوتى تدوين شده است و به ميزان كارآئى و تخصص علمى آنان ،تفسيرهاى گوناگونى از قرآن كريم به چشم مى خورد: 1- برخى از تفاسير قرآنى به گونه اى تدوين شده است كه جنبه عربيت ومسائل مربوط به ادب عربى ، بر جهات و جنبه هاى ديگر آن رجحان دارد، همانند تفسير(الكشاف ) زمخشرى . (كه ضمنا همين جهات ادبى ناظر به هدف كلامى است و آن عبارتاز اثبات مذهب معتزله مى باشد). 2- بعضى از تفسيرهاى قرآن به كيفيتى ساخته و پرداخته شده است كه مطالب جالب وچشمگير آن عبارت از مسائل حكمى و براهين كلامى است ازقبيل تفسير (مفاتيح الغيب ) امام فخر رازى . 3- برخى از تفاسير ديگر، جنبه قصص و داستان ها در آنها نظرها را به خود معطوف مىسازد مانند تفسير (الكشف و البيان ) ثعلبى . 4- و در دسته اى ديگر از تفاسير قرآن ، آنچه بيش از هر جنبه اى جلب نظر مى نمايد،تاءويل حقايق و توجيهات باطنى است ، يعنى به گونه اى كه تفسير ظاهرى در آنهاتحت الشعاع تاءويلات عرفانى آنها مى باشد، مانند كتاب (التاءويلات ) ملاعبدالرزاق كاشانى . و بالاخره تفسيرهاى ديگرى در چهره هاى گوناگون و تحت تاءثير تخصص مؤ لفانآنها با ديدگاههاى متفاوتى تدوين شده (كه سرانجام ، مكاتب مختلفى را در تفسير قرآنكريم به وجود آورده است ). بر حسب برخى از روايات مشهور، قرآن كريم داراى تفسير وتاءويل و حقايق و دقايق و ظهر و بطن و حد و مطلعى است ، و مى توان همه آنها رافضل و مرحمت الهى برشمرد كه طبق مشيت به حق خويش ، آنها را در اختيار عده اى قرار مىدهد؛ و خداى را فضلى عظيم و لطفى عميم است . آنگاه كه از مطالعه و تحقيق در تفسير قرآن كريم فارغ گشت (و در شناخت قرآن كريم ومحتواى آن به مايه هاى پرارزشى دست يافت ) و خواست به پيشرفتهاى فزونترىنائل آيد و جان و روحش را به اوج كمال ، ترقى و تعالى بخشد بايد بهتحصيل كتب : 13- حكمت - اعم از حكمت طبيعى و رياضى - بپردازد. و: 14- حكمت عملى - را - كه مسائل مربوط به تهذيب نفس در آن مطرح مى باشد - مورد تحقيق و بررسى قراردهد. و بايد دانست كه آنچه از اين علوم بيرون است از نيازهاى مربوط به دنياى فانىاست . 15- علم حقيقى - پس از طى اين مراحل ، نوبت به علوم حقيقى و فنون حقه الهى مى رسد؛ زيرا اين علوم وفنون حقه الهى ، لب و عصاره همه علوم و معارف سابق الذكر و نتيجه و عصاره هرگونهشناختى را تشكيل مى دهد. به وسيله همين علوم حقيقى است كه انسان به مراتب و مقاماتمقربان درگاه الهى ارتقاء يافته و بر مقاصد و اهداف واصلين به حق دست مى يابد.اميدواريم كه خداوند متعال ، ما و شما را از چنين قرب و منزلتى برخوردار سازد؛ چوناعطاء و بخشش الهى ، فزونتر از حد انتظار مى باشد. همه اين حقايق - كه در طى مطلب سوم ، راجع به ترتيب علوم و دانشها ياد شد - بدينمنظور بوده كه افراد واجد اهليت و شايستگى و كسانى كه داراى آمادگى لازم براىدريافت اين علوم مى باشند، بدانها آشنائى پيدا كنند. آرى براى كسانى اين حقايق ارائهشده است كه دل و جان آنها از چنان قابليتى برخوردار است و مى توانند درظل آن ، اين چنين معارفى را بازيافته و به درك آنها موفق گردند. اما افرادى كه - از لحاظ درك چنين مقام و موقعيت - گرفتار نارسائى هستند، و به علتعوائق و موانع ، از رسيدن به چنين هدفى ، محروم و ممنوع مى باشند ناگزير بايد برحسب امكانات و استطاعت فكرى و ذهنى خويش به قسمتى از آن بسنده نموده ، و گام بهگام - به همان كيفيتى كه قبلا ياد كرديم - مراحلوصول به اين هدف و مقصد را طى كنند. اگر از نظر روحى ، خود را ناگزير مى بينندكه در برخى از علوم و معارف سرگرم گردند و بدانها بسنده كنند و دست كم بايد اينخواسته روحى خود را به وسيله علوم دينى و احكام شرعى ، اشباع نموده و بدانها اكتفاءنمايند. اگر افرادى - به علت ضيق مجال و يا نارسائى فكرى و روحى - نتوانند همه علوم دينىو احكام شرعى را فرا گيرند، بايد تحصيل فقه را به خاطر اولويت آن نسبت به سايرعلوم - انتخاب نمايند؛ زيرا نبوات و رسالتهاى انبياء و پيامبران (عليهم السلام ) برفقه ، تكيه زده ، و مسئله انتظام و سازمان امر زندگانى دنيا و مطالب و حقايق مربوط بهآخرت و زندگانى روز واپسين ، بر فقه مبتنى است . چنين افرادى كه كمبودهاى هوش و يانقص اهتمامشان ، مقتضى اشتغال محدود و سرگرم شدن بهتحصيل فقه مى باشد بايد علاوه بر تحصيل اين علم ، خويشتن را به تهذيب نفس واصلاح و آرايش و پيرايش دل وادارند كه مى توان اين سعى را (طب روحى ) وروانپزشكى و روان درمانى دانست . آنها بايد درتحصيل مطالب طب روحى بكوشند تا اعتدال و موازنه اى كه آسمان و زمين بر اساس آن ،پايدار است ، و تقوائى كه ملاك و معيار ارزش هر علمى مى باشد در وجود آنها سازمانيابد (و داراى شخصيتى معتدل و موزون گردند). 16- عمل و رفتار آنگاه كه دانشجو از تحصيل تمام ره آوردهاى علوم و معارف ، فارغ شد بايد دست اندر كارعمل و رفتار بر طبق موازين علمى گردد چونعمل و رفتار، زبده و عصاره و خلاصه علم و معرفت ، و علت اصلى آفرينش و هستى مىباشد. خداوند متعال فرموده است : (( (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ) )) (570) جن و انس را فقط از آن جهت آفريدم تا مرا بندگى كنند و آگاهيهاى خود را به كار بندند. همه علوم و معارف مذكور به منزله آلات و دست افزارهاى دور و نزديكعمل و رفتار انسان مى باشند، چنانكه در باباول اين كتاب همين نكته را تحليل و بررسى كرديم . با توجه به اين مطالب بايد گفت : چقدر زيانكار و نادان و نابخرد است آن كسى كه علم و دانش و يا فن و صناعتى را بدانمنظور تحصيل كند تا صرفا در جهت معاش و زندگانى مادى او سودمند افتد، و عمر وفرصت هاى زندگانى و مساعى و رنج خويش را در مسير دست يافتن به افزارها ووسائل مصروف دارد، و از آنطرف ، خود را به گونه اى در آن علم سرگرم نسازد تا ازرهگذر آن به هدف و غرض اين علوم نائل شود. اى دانشجو، درست بنگر و نيكو تدبر كن تا به خواست خداوندمتعال موفق و كامياب گردى . تتمه كتاب : سفارش و اندرزهاى شهيد ثانى به دانشجويان اى دانشجو - يعنى اى كسى كه چنين اميد دارم به مدد لطف الهى ، موفق و كامياب گردى - مندر لابلاى اين كتاب ، راه و رسم دانشجوئى و علم آموزى را در برابر تو روشن و گشودهساختم ، و كيفيت درنورديدن اين راه را به تو آموختم ، وكمال ادب و آئين زندگانى دانشجوئى را به خاطر تو آشكار و پديدار نموده و بيانكردم ، و ترا بر آن واداشتم كه سعى كنى وارد اين بارگاه پرشكوه علم شوى . عليهذا بر تو لازم است كه بكوشى و دامن همت به كمر زنى ، و روزگار كوتاه وفرصتهاى زودگذر عمر خويش را - براى دست يافتن بهفضائل روحى و فراهم آوردن نيروهاى سازنده علمى - غنيمت بشمارى ؛ زيراتحصيل اين فضائل و ملكات علمى ، علت اساسى نيكبختى جاويد و سازندهكمال نعمت و سرور دائمى تو مى باشد؛ چون همين حقايق به عنوانكمال نفس انسانى تو، به شمار مى آيد؛ و نفس انسانى و سعادت و يا شقاوت آن نيزبراى هميشه پايدار است و فناء و نيستى بدان راه ندارد؛ چنانكه اين حقيقت در علوم و معارفحكمى و فلسفى كاملا محرز و مسلم گرديده است ، و آيات قرآنى و احاديث نبوى نيز ما رابه همين حقيقت رهنمون است . بنابراين ، كوتاهى و سهل انگارى تو در تحصيلكمال - آنهم در ايام و لحظات چنين مدت و مهلت كوتاه - موجب مى گردد كه حسرت و تاءسفتو در درازمدتى (پيش بينى نشده )، مستمر و طولانى گردد. اگر تو داراى بصيرت و بينش هستى ، به خود آى و با خويشتن بينديش كه از انديشيدنخود بدين حقيقت واقف مى گردى كه : اگر نسبت به همگنان و همالان خود - كه آنها همشهرىو هموطن و هم برزن تو هستند - اگر تو نسبت به آنها از لحاظتحصيل علم و كمال ، گرفتار نارسائى و نقصى باشى ، قطعا در درون خويش ، احساسرضايت نخواهى كرد، آنگاه كه احساس كنى كه علم و دانش آنان بر علم و دانش توفزونى دارد و مقام علمى آنها از مقام علمى تو، برتر و والاتر است ؛ مسلما رنجيده و آزردهمى شوى . با اينكه تو و آنها در زير يك آسمان و در دنياى پست و فرومايه اى به سرمى بريد، آن دنيا و زندگانى كم ارزشى كه قريبا از دست رفته و نابود خواهد گشت ،و ممكن است تو نسبت به نقص خود - از ناحيه ديگران - جز به مقدار كمى از آن توجهنداشته باشى . اگر تو فردى عاقل و خردمند باشى بايد از تو پرسيد كه چگونه احساس رضامندىمى كنى كه فرداى قيامت در منزلگاه ابدى - آنگاه كه افراد برجسته و پديده هاى والاىالهى از قبيل : انبياء و مرسلين و شهداء و صالحين و علمائى كه به درون و ژرفاى علم ودانش راه يافته اند و فرشتگان مقرب ، گردهم آيند ومنازل و مقامات آنان در چنين خانه و عرصه پايدار، بر حسب كمالاتى باشد كه آنها درهمين دنياى فانى و در همان مدت كوتاه و زودگذر فراهم آورده اند - تو در صفالنعال و پائين ترين و دوردست ترين مقامات قرارگيرى ؟ در حاليكه هم اكنون مىتوانى كه كمالات مذكور را به دست آورده و مساعى خود را ذخيره و توشه اى براىوصول به چنان مقامات قرار دهى . اگر تو با توجه به اين حقايق ، به سهل انگارى خويش تن دردهى و احساس رضايتنمائى و به داشتن چنين مقام و منزلتى فرومايه ، قانع باشى بايد بدانى كه اينحالت ، ناشى از قصور و نارسائى عقل و يا خواب و غفلت و بى خبرى تو است كه بايداز چنين خواب غفلت و بى خبرى و لغزشهاى بد، به خداوندمتعال پناه بريم . اين حسرت و تاءسف تو وقتى است كه فرضا در روز قيامت از خطرهاى بزرگ و شكنجههاى آتش دوزخ آن محفوظ بمانى ؛ ولى از كجا مى پندارى كه از اينگونه مهلكه ها - درچنان روز بلاخيزى - در امان هستى ؟ پيش از اين متوجه شدى كه تحصيل اكثر اين علوم و دانشها الزامى بوده و به سر حدوجوب عينى و يا كفائى مى رسند، و نيز آگاه گشتى كه هرگاه ديگران در مورد واجبكفائى به مقدار كافى و به اندازه اى كه نياز محيط را تاءمين كند بدان قيام ننمايند،همگى افراد چنين محيطى - به خاطر ترك اين امر واجب - گناهكار محسوب مى گردند.بنابراين واجب كفائى از اين ديدگاه ، همسان و هموزن با واجب عينى ، داراى ضرورت اجراءخواهد بود. بايد يادآور شد كه در دوره معاصر و بلكه در اكثر دوره ها، افرادى كه در اداء واجب وتكاليف الزامى ، امثال تحصيل علوم دينى بپاخيزند و مقام و مرتبتى را كه مورد رضاىالهى باشد - به ويژه در رابطه با تحصيل فقه - به دست آورند، بسيار كمياب هستند. چنانچه ما تحصيل فقه را واجب و الزامى بدانيم ،لااقل واجب كفائى است . و دست كم ، اداء چنين امر واجبى مقتضى است كه در هر منطقه و هرمحيطى ، يك فرد، به اين وظيفه - در حد رفع نياز آن محيط - قيام كند. و اداء چنين وظيفه اىايجاب مى نمايد كه عده زيادى فقيه در اقطار مختلف گيتى به وجود آيند؛ راستى كسىدر اين دوران ، چنين شرائط و اوضاعى ، تحقق يافته و مى يابند (كه مردم سراسر جهاناز وجود فقهاء بهره مند بوده و باشند؟). علاوه بر آنكه تحصيل فقه ، داراى وجوب و ضرورت است ،تحصيل و فراهم آوردن لوازم و مقدمات آن از قبيل :تحصيل علوم پايه علوم شرعى و كتبى كه اين علوم بر آنها مبتنى است ، مانند حديث وامثال آن و نيز تصحيح و ضبط اين احاديث و كتب ، واجب و ضرورى مى باشد؛ در حاليكههيچيك از اينگونه اقدامات در زمان حاضر: (عصر مؤ لف ) به چشم نمى خورد. عليهذا تقاعد و خانه نشينى و كسالت و تن آسانى و سرگرمى هاى غيرعلمى و شانهخالى كردن از زير بار تحصيل فقه و اشتغالات ديگر علمى ، و يا شانه خالى كردن ازاشتغالاتى كه بايد در زمينه علوم پايه فقه انجام گيرد از بزرگترين گناهان محسوبمى شود؛ اگرچه اينگونه تقاعد و خانه نشينى به عبادت - اعم از دعاء و قرائت قرآنكريم - صرف گردد، (در عين حال چنين عبادتى كه او را از انجام وظيفه شرعى و ضرورىبازمى دارد به عنوان فرار از تكليف و ارتكاب گناه به شمار مى آيد). بنابراين به چه دليل مى توان گفت كه يك فرد خانه نشين كه بدينسان ازاشتغال به علوم دينى شانه خالى مى كند - بر فرض آنكه اوقات خود را صرف عبادتكرده و با چنين اهتمام ناچيز و فرومايه اى ، قانع و راضى ، و از ارتقاء به مقامات ومنازل افراد والامقام ، محروم است - از مصائب هول انگيز و دهشت زاى روز رستاخيز در امان مىباشد. ثالثا چنين فرض كن كه از هول و هراسهاى قيامت در امان هستى ؛ ولى اين نكته رافراموش مكن كه امتياز تو از ساير جانوران ديگر به خاطر همين قوه عاقله و نيروى خردتو است ، نيروئى كه خداوند متعال به وسيله آن ، ترا از ميان همه حيوانات و جانوران ،ممتاز و مشخص ساخته و آنرا به ويژه در اختيار تو قرار داده است . همين قوه و نيرو استكه مى تواند ترا در بازيافتن درست از نادرست ، يارى دهد، و براى تو امكاناتىفراهم آورد كه در همين دنيا، دانشهاى سودمند به امر دنيا و آخرت خويش را فراگيرى . لذا اگر تو اين نيرو را در همان جهاتى - كه اين نيرو به خاطر همان جهات آفريده شدهاست - بكار نگيرى و خويشتن را در لابلاى عوامل شخصيت سوز و انسانيت برانداز ازقبيل حرص به خور و خواب و نوش ، و اعمالىامثال آنها سرگرم سازى ، اعمالى كه تو با ساير حيوانات - حتى با كرمها و خيزدوكهاو حشرات در چنان اعمالى ، شريك و همسان هستى ؛ زيرا كرمها و حشرات نيز به مانند تومى خوابند و مى خورند و مى نوشند و آذوقه فراهم مى آورند و از راهاعمال غريزه جنسى به توليد نسل مى پردازند. (با وجود اينكه ميان تو و اين پديده هاىپست از نقطه نظرهاى مذكور، تفاوتى وجود ندارد) معهذا مى توانى از طريق بكارگرفتننيروى عقل و تمرين و ورزش آن به وسيله تحصيل علم ، وعمل بر طبق موازين آن ، در رده فرشتگان و يا در مقام و پايه اى شكوهمندتر از آنهاقرارگيرى . چنانچه از اين قوه و نيروى عالى بهره گيرى نكنى ، و اين نيرو را باترك تحصيل علم ، عاطل و باطل سازى ، و به خور و خواب و شكم و دامن بپردازى ، اينكار تو عين زيان و ضرر آشكارى است (كه هيچ زيانى را نمى توان با آن برابر دانست). برادران و دوستان من - كه اميدوارم خداوند متعال ما و شما را از خواب غفلت و بى خبرى ،بيدار سازد - به هوش باشيد، و مهلت عمر و روزگار محدود زندگانى خويش را مغتنمشمرده ، و گذشته تباه گشته خود را - پيش از دست دادن امكانات و گذشت آنات - تداركو تلافى و جبران كنيد، و سعادت از دست رفته خود را بازيابيد. جاى بسى تاءسف است براى كسى كه گذشته از دست رفته و ندامت محنت زاى دائمى را ازپيش جبران نمى كند. اميدوارم خداوند متعال همه ما را از بسترهاى سكوت و سكون و آرامگاههاى طبيعت و جبلت وغفلت ، هشيار و بيدار سازد و به ما توفيق دهد تا بازپس مانده عمر و ايام چنين مهلتكوتاهى را در طريق تحصيل علوم دينى مصروف سازيم . خداوند متعال جايگاه همگى ما را در خانه كرامت و در مراتبى والا و بر اوجمنازل شرف قرار دهد؛ چون او كريم ترين بزرگواران و با بخشش ترين بخشايشگران است . اين رساله را تا همينجا به پايان مى بريم (و به خاطر توفيق در نگارش آن و نيز دربرابر نعمتهاى بزرگ الهى )، خداوند متعال را سپاسگزاريم ، و بر خاتم رسالت وآخرين فرستادگان و نيز بر خاندان او (عليهم السلام ) - كه همگى داراى مقام عصمت وعدالت هستند - درود و تحيات خويش را تقديم مى داريم ، و از گناهان خود از پيشگاهشآمرزش مى جوئيم چراكه او آمرزنده مهربان است . مؤ لف اين رساله : زين الدين على بن احمد شامى عاملى - كه نيازمند عفو و مرحمت الهى است- در روز پنجشنبه بيستم ربيع الاول سال نهصد و پنجاه و چهار (هجرى قمرى )، ازنگارش آن فراغت يافت . مترجم اين رساله : سيد محمد باقر ابن سيد محمد ابن سيد محمد باقر ابن سيد ابراهيم ابنسيد محمد ابن سيد شريف حسينى حجتى طبرستانى بارفروشى (بابلى ) ملامحلى ، مسودهترجمه را در ساعت دوازده شب چهارشنبه ، نوزدهم ربيعالاول سال يكهزار و چهارصد هجرى قمرى به پايان برده ، و نگارش مبيضه آن را درساعت شش بعد از ظهر روز شنبه ، پنجم جمادى الاولى - همزمان با زادروز حضرت زينبكبرى (سلام الله عليها) - به سال يكهزار و چهارصد هجرى قمرى ، مطابق دوم فروردينيكهزار و سيصد و پنجاه و نه هجرى شمسى در تهران به انجام رسانده است . ضمن سپاس الهى و تقديم درود و تحيات بر پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله ) وخاندان بزرگوار او (عليهم السلام )، از خداوندمتعال مى خواهم كه اين بنده گناهكار را مشمول الطاف خويش قرار داده و اين خدمت ناچيز رابه عنوان اندك توشه اى براى اين تهيدست در روز قيامت محسوب فرمايد.
|
|
|
|
|
|
|
|