خوشش ميايد يك كسی از مولوی خوشش ميايد يكی از خيام خوشش ميايد يكیاز فردوسی خوشش ميايد ديگر نبايد مزاحم كسی شد كه سعديرا دوست دارد كهتو چرا سعديرا دوست داری ، من حافظ را دوست دارم ، تو هم حتما بايستیحافظ را دوست داشته باشی . ميگويند دين هم همين جور است يك كسی اسلامرا دوست دارد ، يك كسی مسيحيت را دوست دارد ، يك كسی زردشتيگری رادوست دارد يك كسی هم هيچيك از اينها را دوست ندارد ، نبايد مزاحم كسیشد . اينها از نظر فرنگيها به اصل زندگی مربوط نيست ، بخط مشی انسانمربوط نيست ، آنها اصلا طرز تصورشان و طرز تفكرشان در دين با طرز تصور مافرق ميكند . دينی كه مثل دينهای آنها باشد همين جور هم بايد بود ولی ازنظر ما ، دين يعنی صراط مستقيم ، يعنی راه راست بشری ، بیتفاوت درمسئله دين بودن ، يعنی در راه راست بشريت بی تفاوت بودن . ما ميگوئيمتوحيد با سعادت بشری بستگی دارد ، مربوط به سليقه شخصی نيست مربوط باينقوم و آن قوم نيست پس حق با همان كسانيست كه توحيد را جزء حقوق بشريتمیشمارند . اگر هم ما ميگوئيم جنگ برای تحميل توحيد جايز نيست نه بخاطراين است كه اين از اموريست كه نبايد از آن دفاع كرد ، نه بخاطر ايناست كه از حقوق انسانيت نيست ، بخاطر اين است كه خودش فی حد ذاتهقابل اجبار نيست كه قرآن هم گفته : « لا اكراه فی الدين ». و الا واقعاجزء حقوق انسانيت است . آزادی فكر يا آزادی عقيده يك مسئله ديگر هم اينجا است و آن اينكه در مورد آزادی عقيده فرق استميان " آزادی فكر " و ميان " آزادی عقيده " . فكر |