بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چشم به راه مهدی, جمعى از نویسندگان مجله حوزه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     CHESHM01 -
     CHESHM02 -
     CHESHM03 -
     CHESHM04 -
     CHESHM05 -
     CHESHM06 -
     CHESHM07 -
     CHESHM08 -
     CHESHM09 -
     CHESHM10 -
     CHESHM11 -
     CHESHM12 -
     CHESHM13 -
     CHESHM14 -
     CHESHM15 -
     CHESHM16 -
     CHESHM17 -
     CHESHM18 -
     CHESHM19 -
     CHESHM20 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

شمار نشانه هاى ظهور
در منابع دينى ، انبوهى از رخدادهاى طبيعى و غير طبيعى و دگرگونيهاى سياسى واجتماعى ، به عنوان نشانه ظهور ياد شده اند. نعمانى ، شيخ صدوق (م :381 ه‍ ق .) شيخمفيد (413 ه‍ ق .)، شيخ طوسى (460 ه‍ ق .) و طبرسى (548 ه‍ ق .) از پيشينيان شيعه وبسيارى نيز از پسينيان و معاصران ، اخبار مربوط به نشانه هاى ظهور را در كتابهاىخود گرد آورده اند.(264)
شيخ مفيد، در آغاز باب ((علامات قيام القائم ))، با اشاره به اخبار و آثارى كه در اينمورد از معصومان (ع ) رسيده است ، بيش از پنجاه نشانه را ياد كرده (265) و علامهمجلسى در بحارالانوار، شمار بيشترى را بر شمرده است .(266)
علماى عامه نيز، از جمله : علاء الدين هندى ، ابن حجر، سيوطى و...نشانه هاى ظهور مهدى (ع) را در كتابهاى خويش بر شمرده اند.(267)
روشن است كه درجه اعتبار و درستى همه اين نشانه ها، يكسان نيست ، برخى در منابعمعتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوارند و برخى در كتابهاى عامه و منابع دست دوم يادشده اند كه اعتبار زيادى ندارند. برخى از اين نشانه ها، تنها نشانه ظهورند و برخى ،هم نشانه ظهورند و هم برپايى قيامت . برخى نشانه هاى كلى و محوريند و برخى ،بيانگر مسائل ريز و جزئى كه گاه ، همه آنها را مى توان در عنوان واحدى گردآورد.(268)
بنابراين ، نمى توان مشخص كرد كه نشانه هاى ظهور چه مقدارند. به فرض ‍ كهمشخص هم باشد، اهميتى ندارد. مهم اين است كه فراوانى روايات ،به ما اين مشخص همباشد، اهميتى ندارد. مهم اين است كه فراوانى روايات ، به ما اين اطمينان را مى دهند كهدر آستانه ظهور مهدى موعود، حوادثى رخ خواهد داد.
شناخت موارد اصلى و مهم اين حوادث ، به ويژه نشانه هاى حتمى و چگونگى تحقق و دلالتآنها بر ظهور و مسائل مربوط به آن ، چيزى است كه ما در اينمقال در پى آن هستيم .
نعمانى ، در اين باره مى نويسد:
(( هذه العلامات التى ذكرها الائمة (ع ) مع كثرتها واتصال الروايات بها و تواترها و اتفاقها موجبة الا يظهر القائم الا بعد مجيئها و كونهااذا كانوا قد اخبروا اءن لا بد منها و هم الصادقون ... ثم حققوا كون العلامات الخمس التىاءعظم الدلائل و البراهين على ظهور الحق بعدها كما ابطلوا امر التوقيت...(269) .))
اين نشانه هايى كه امامان (ع ) فرموده اند، با توجه به شمار زياد آنها و اين كه سلسلهاسناد اين روايات ، به آنان مى رسد و نيز توجه به اين كه روايات متواترند و مورداتفاق ، سبب مى گردد كه ظهورى در كار نباشد، مگر پس ‍ از پديدار شدن اين نشانه ها؛زيرا امامان (ع ) از مسلم بودن پديد آمدن آنها خبر داده اند و آنان راستگويند... سپس نشانههاى پنجگانه را كه از بزرگ ترين نشانه ها بر آشكار شدن حق است ، مورد تاءكيدقرار داده اند، چنانكه از مشخص ساختن زمان ظهور، نهى كرده اند.
در اين سخن ، نعمانى به فراوانى نشانه هاى ظهور و رواياتى كه در اين باب رسيده ،اشاره مى كند. و در مجموع با توجه به اسناد آنها به معصومان (ع ) تحقق آنها را پيش ازظهور مهدى (ع ) امرى مسلم مى داند و بر تواتر آنها و مورد اتفاق بودن اخبار نشانه هاىظهور تاءكيد مى ورزد.
انواع نشانه هاى ظهور
همانگونه كه پيش از اين اشاره كرديم ، نشانه هاى ظهور گوناگون اند: كلى ، جزئى ،خاص ، مجمل و كنايى ، مقيد و مشروط به تحقق شرايط ديگر،منفصل و متصل ، عادى و غير عادى .
بر شمردن همه اين اقسام ، نه چندان مفيد است و نه لازم ؛ چه آن كه بسيارى از آنها،نشانه هاى قطعى ظهور نيستند. افزون ، بر اين ، از نظر سند و محتوااشكال دارند و درستى و نادرستى آنها، خيلى روشن نيست . از اين روى ، ما، به چند نوع ازاقسام نشانه هاى ظهور كه مهم ترين آنها، به ويژه نشانه هاى حتمى ومتصل به ظهور مى پردازيم . و در پايان به اشكالها و شبهه هايى كه به نشانه هاىظهور و پيش گويى آنها در روايات شده است ، پاسخ خواهيم گفت .
1- نشانه هاى حتمى
در ميان نشانه ها شمارى از آنها به روشنى به عنوان : ((علائم حتمى ظهور))، ياد شدهاند. منظور از نشانه هاى حتمى در مقابل غير حتمى ، ظاهرا آن است كه تحقق پديدار شدنآنها، بدون هيچ قيد و شرطى ، قطعى و الزامى خواهد بود، به گونه اى كه تا آنهاواقع نگردند، حضرت مهدى (ع ) ظاهر نخواهد شد. اگر كسى پيش از واقع شدن نشانههاى حتمى ، ادعاى ظهور مهدى (ع ) را بكند، ادعايى است نادرست .
در برابر اينها نشانه هاى غير حتمى است ، يعنى مقيد و مشروط به امورى هستند كه درصورت تحقق آنها، به عنوان نشانه ، پديد مى آيند. به عبارت ديگر، نشانه هاى غيرحتمى ، شايد پديد آيند و شايد پديد نيايند و امام زمان (ع ) ظهور كند. امامان معصوم (ع )به خاطر مصالحى ، از پديد آمدن آنها در دوره غيبت ، خبر داده اند.
گروهى ، نشانه هاى حتمى را نشانه هايى دانسته اند كه در آنها ((بداء))حاصل نمى شود. بر خلاف نشانه هاى غير حتمى كه ممكن است ((بداء))حاصل شود و تغيير يابند و يا به كلى حذف شوند.
(( و لعل المراد بالمحتوم ما لا بد من و قوعه و لا يمكن ان يلحقه البداء.))
شايد منظور از حتمى آن باشد كه از پديد آمدن آن گريزى نيست و امكان ندارد كه((بداء)) در مورد آن حاصل شود.
در روايتى ((محتوم )) در برابر ((موقوف )) به كار رفته است .(270)
امام باقر(ع ) در تفسير آيه شريفه :
(( ثم قضى اءجلا و اءجل مسمى عنده (271) .))
مى فرمايد:
(( انهما اءجلان ، اءجل محتوم و اءجل موقوف .
قال له حمران : مالمحتوم ؟
قال : الذى لا يكون غيره .
قال : و ما الموقوف ؟
قال : هو الذى لله فيه مشية (272) ...))
آنها دو هنگامند: هنگام محتوم و هنگام موقوف .
حمران از آن حضرت پرسيد: محتوم چيست ؟
فرمود: آن كه غير از آن نمى بوده باشد؟
عرض كرد: موقوف چيست ؟
فرمود: آن (رخدادهايى است ) كه در آنها مشيتى از خداوند است . شايد پديد آيند و شايدنيايند).
از ظاهر اين روايت و روايات به اين مضمون ، استفاده مى شود كه منظور از ((حتمى ))،يعنى قطعى و مسلم كه خداوند تغيير و تبديل آنها را اراده نكرده است .
البته بايد توجه داشت كه حتمى و يا مسلم و قطعى بودن وقوع اين نشانه ها، به اينمعنى نيست كه پديد نيامدن آنها محال است ، بلكه به حسب فراهم بودن شرايط و مقتضياتو نبودن بازدارنده ها، پديد آمدن آنها اگر خداوند اراده كند، قطعى خواهد بود.
براى روشن شدن اين مطلب ، بايسته مى نمايد شرح دهيم كه رخدادهايى كه از پديد آمدنآنها خبر داده شده سه حالت دارند:
1. برخى از امور مسلم ، به همان گونه كه خبر داده اند، پديد مى آيند و هيچ تغييرى درآنها داده نمى شود. اين دسته از امور، حوادثى هستند كه شرايط اقتضاى آنها فراهم است ومانعى در كار نيست . چنين امورى را هر چند خداوند قادر است تغيير دهد و يا آنها را اصلابردارد، ولى چون مخالفت و تغيير و حذف آنها بااصول مسلم : ((عدالت )) ((حكمت )) و ((لطف )) خداوند ناسازگار است ، تغيير آنها ازسوى خداوند، محال خواهد بود. مانند ظهور حضرت مهدى (ع ) كه امكان ندارد تغيير كند، يااصلا برداشته شود، چنانكه خداوند، توان به انجام ظلم را دارد، ولى انجام آنها بر وىمحال است .
2. دسته اى از رخدادها، مانند حالت نخست ، امورى حتمى و قطعى هستند، ولىتبديل و برداشتن آنها ناسازگارى با حكمت و عدالت خداوند ندارد. اين امور، هر چند ازجهت اين كه اسباب و شرايط ايجاد آنها، وجود دارد و باز دارنده اى هم بر سر راه پيدايشآنها نيست و از اين جهت ، حتمى هستند، ولى هيچ اشكالى ندارد كه اراده خداوند آنها را تغييردهد، يا آن را بردارد. نشانه هاى حتمى ظهور، از اين گونه اند يعنى از نظر فراهم بودنشرايط و مقتضيات در آن زمان ، پيش بينى شده با نبودن باز دارنده بر سر راه پديدآمدن آن ، تحقق آن قطعى و الزامى خواهد بود. با اينحال ، امكان دارد به اراده خداوند تغيير كنند و يا محقق نشوند، پس ‍ حتمى بودن ، به معناىآن نيست كه محال است رخ ندهند.
3.دسته اى از رخدادها، آنهايى هستند كه پديد آمدن آنها، در صورتى كه بازدارنده اىپيش نيايد و يا مقتضيات آنها موجود باشد، واقع خواهند شد. شمار زيادى از نشانه هاىظهور كه در روايات ، پديدار شدن آنها در طول دوره غيبت ، پيش بينى شده است و بهعنوان نشانه هاى غير حتمى شمرده مى شوند، از اين گونه اند؛ از اين روى امكان دارد،پديد نيايند.
بنابراين ، مى توان نتيجه گرفت كه نشانه هاى حتمى ، از جهت فراهم بودن شرايط ونبودن بازدارنده ها، پديد خواهند آمد. ولى محال نيست كه خداوند آنها را تغيير دهد.
از آن جا كه در روايات فراوانى ، امامان (ع )، بر مسلم بودن پديد آمدن آنها تاءكيد كردهاند، مى توان گفت كه اراده خداوند، بر پديد آمدن آنهاست . (273)
اين نشانه هاى حتمى به چه مقدارند؟ در روايات اختلاف است . در شمارى از اخبار، نشانههاى حتمى ظهور، پنج عدد شده اند.
عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق (ع ) شده اند.
عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود:
(( لا يخرج المهدى حتى تطلع مع الشمس آية (274) .))
در اين روايت ، گرچه تعبير ((حتمى )) به كار نرفته ، ولى از سياق آن پيداست كهتا چنين نشانه اى با خورشيد ظاهر نشود، حضرت مهدى (عج ) ظهور نخواهد كرد.
در ميان نشانه هايى كه بدانها اشاره كرديم ، حتمى بودن نشانه هاى پنجگانه : خروجسفيانى ، خروج يمانى ، صيحه آسمانى ، قتل نفس زكيه و خسف در بيداء روشن است ،زيرا از روايات فراوانى كه در ميان آنها روايات صحيح نيز وجود دارد، حتمى بودن آنهااستفاده مى شود.
نعمانى مى نويسد:
(( ...ثم حققوا كون العلامات الخمس التى اعظمالدلائل و البراهين على ظهور الحق بعدها، كما بطلوا امر التوقيت .(275) ))
سپس نشانه هاى پنجگانه را كه بزرگ تريندليل و نشانه بر آشكار شدن حق است ، ثابت كرده اند همانگونه كه مساءله مشخص كردنزمان معين را براى ظهور، باطل كرده اند.
نعمانى ، در اين سخن ، ضمن آن كه بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاكيد مى ورزد، آنهارا بزرگ ترين و مهم ترين نشانه هاى ظهور نيز مى داند.
ولى حتمى بودن ساير نشانه ها مورد اشكال است ؛ زيرا نشانه هايى همچون طلوعخورشيد از مغرب ، نداء و اختلاف بين حاكمان بنى عباس ، از رواياتى مانند روايت ابىحمزه استفاده مى شوند كه مرسله است و نمى توان بر آن اعتماد كرد. افزون بر اين ،چنانكه خواهيم گفت ، احتمال مى رود منظور از ((نداء))، همان صيحه آسمانى باشد كه ازنشانه هاى پنجگانه بود و ((طلوع خورشيد از مغرب )) نيز، گذشته از ضعف سند آن ،بر ظهور خود حضرت مهدى (ع ) تطبيق شده است . از آن جا كه اين نشانه ها در برخىروايات در رديف ((و خروج القائم من المحتوم )) آمده ايناحتمال وجود دارد كه از نشانه هاى حتمى بر پايى قيامت ، باشند نه نشانه هاى ظهور.
همچنين روايت ((ظاهر شدن دستى با خورشيد)) اولا، زيادبن مروان (276) در سند روايتتوثيق نشده ، ثانيا، در برخى از نسخه ها، به جاى ((كف يطلع من السماء))، ((كسفيطلع من السماء)) است ؛ از اين روى ، احتمال دارد، مراد پديد آمدن كسوف باشد.(277)
((ظاهر شدن نشانه اى با خورشيد))، كه به عنوان نشانه حتمى ذكر شده ، سخن معصوم(ع ) نيست ، سخن ابن عباس است .
غير از اين مواردى كه ياد كرديم ، موارد ديگرى نيز در كتابهاى روايى ، به عنواننشانه هاى حتمى آمده ، ولى با توجه به اسناد ضعيف آنها، نمى توان به حتمى بودنآنها، بلكه به اصل نشانه بودن آنها مطمئن شد بر همين اساس ، شيخ مفيد،اصل تقسيم نشانه ها به حتمى و غير حتمى را امرى مسلم دانسته ، ولى بر اين باور استكه حتمى بودن همه آنها روشن نيست .(278) بنابراين ظاهرا علائم حتمى ظهور همان پنجتا است كه در ادامه مقاله آنها را مورد بحث قرار خواهيم داد.
2- نشانه هاى متصل به ظهور
برابر روايات ، شمارى از علائم ظهور، متصل به ظهور خواهند بود، به گونه اى كهبين آنها و ظهور فاصله زيادى نباشد. البته اين كه فاصله آن نشانه ها، تا ظهور چهمدت و يا چند روز است . به راستى روشن نيست . ولى قدر مسلم آن است كه فاصله زيادنيست و احتمالا، مجموعه نشانه هاى متصل به ظهور، در همانسال ظهور، يا سال پيش از آن رخ مى دهند. از پديدار شدن نخستين نشانهمتصل ، تا ظهور مهدى نشانه ها همچون حلقه هاى زنجير بدون فاصله پى در پى پديدمى آيند، چنانكه در روايتى ، محمد بن صامت از امام صادق (ع )، پس از آن كه برخىنشانه ها را امام (ع ) بيان كرده بود، پرسيد: فدايت شوم مى ترسم اين امر (تحقق نشانههاى ظهور مهدى ) به طول انجاميد؟
امام (ع ) فرمود:
(( لا، انما(هو) كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا(279) .))
نه محققا، همچون مهره هاى تسبيح ، يكى پس از ديگر مى آيد.
حتى در مورد برخى از نشانه هاى متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نيز، بيانشده است . امام باقر(ع ) درباره قتل نفس زكيه ، فرمود:
(( ليس بين قيام القائم (ع ) و قتل النفس الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة(280) .))
فاصله ميان كشته شدن نفس زكيه و قيام قائم بيش از 15 شب نيست .
خروج سفيانى و يمانى نيز، برابر آنچه از روايات استفاده مى شود.(281) در يكمحدوده زمانى در آستانه ظهور صورت مى گيرد و فاصله آن تا قيام قائم (ع )، ازپانزده ماه ، بيشتر نخواهد بود.(282) در روايات ، فاصله يكسال ، 9ماه (283) و هشتم ماه هم گفته شده است .(284)
بر اين اساس ، ترديدى نيست كه شمارى از نشانه هاى ظهور، كه بيشتر نشانه هاىحتمى نيز هستند، نزديك ظهور و متصل به آن واقع مى شوند.
در برابر، نشانه هاى فراوانى وجود دارند كه از پيدايش آنها در عصر غيبت خبر داده شده، ولى پيوستگى به ظهور معلوم نيست . چه بسا، با فاصله زياد، از ظهور مهدى (ع )واقع شوند. چنانكه شمارى از نشانه ها، همچون از هم گسستن بنى اميه و بنى عباس ،خروج ابومسلم خراسانى ، اختلاف بين مسلمانان و بين بنى عباس واشغال منطقه جزيره ، توسط تركها و بسته شدنپل بر روى دجله و...بر فرض نشانه بودن آنها، سالها، بلكه قرنهاست كه از وقوعآنها مى گذرد.
3. نشانه هاى غيرعادى
تحقق نشانه هاى ظهور، همچون واقع شدن ساير پديده ها، بهروال طبيعى و عادى است ، ولى پيش گويى برخى از آنها، به گونه اى در اخباربازتاب يافته ، كه به نظر ميرسد، واقع شدن آنها به طور عادى ، غير ممكن مى نمايدو تحقق آنها، به صورت غيرطبيعى و در چهار چوب معجزه خواهد بود. مثلا، ((طلوعخورشيد از مغرب ))، ((ظاهر شدن دست و يا نشانه اى با خورشيد در آسمان ))((صيحه آسمانى )) و...اگر همان معناى ظاهرى آنها مراد باشد، بايد به گونه معجزهرخ دهند، زيرا پديدار شدن چنين امورى ، عادتا ممكن نيست . البته شايد برخى از ايننشانه ها معناى كنايى و رمزى داشته باشند و اشاره به رخدادهايى كه پيدايش آنها،عادتا، امكان دارد.(285) و برخى از آنها نشانه نباشند و در درستى آنها ترديد باشدكه در جاى خود به آنها اشاره خواهيم كرد. با اينحال ، بخشى از نشانه هاى ظهور و يا دست كم ، شمار اندكى از آنها، به گونه معجزهرخ خواهند داد.
اكنون ، بايد ديد آيا تحقق هر امرى غير عادى ، مى تواند معجزه باشد؟
آيا هر حادثه اى كه ظاهرا ممكن نيست ، حتما معجزه است ؟ فرقى نمى كند بين نوع حوادث ؟
از باب نمونه ، از خروج دجالو صيحه آسمانى به گونه اى خبر داده شده كه در ظاهر تحقق آنها، ممكن نيست . آيا مىتوان پديدار شدن اين گونه نشانه ها را معجزه دانست ؟
يا اين كه فرق است بين حوادث مثبت و منفى و فرق است بين امورى كه در جهتباطل و تاءييد آن صورت مى گيرد و امورى كه براى اثبات حقانيت حق و اقامه حجت برآن واقع مى شوند؟
معجزه چهار چوب خاصى دارد. تحقق هر امرى را صرفا غير عادى باشد، نمى توان معجزهدانست ؛ زيرا معجزه ، با انگيزه هاى صحيح و الهى و در شرايط خاص صورت مى گيرد وبر اين اساس ، تنها نشانه هايى كه در راستاى تقويت حق و تاءييد ظهور و قيام مهدىعليه السلام باشد و تحقق آنها به صورت عادى ممكن نباشد، معجزه خواهند بود، نه هرحادثه غير عادى ، تا چه رسد به حوادثى كه سبب تقويتباطل شود.
قانون معجزه
معجزه قانون خاص خويش را دارد. تمام معجزه هايى كه به دست پيامبران الهى واقع شدهاند، در محدوده همين قانون صورت پذيرفته اند. سنت الهى ، بر اين جارى است كه حتمابايد معجزه در مسير اقامه برهان و تاييد حق باشد و اين ، در هر زمان و به دست هرفردى باشد فرق نمى كند، چه از ناحيه فردى كه نماينده حق است صورت گيرد و چهاز جانب فردى كه طرفدار باطل ، بدين معنى كه به دست نمايندهباطل ، معجزه اى رخ دهد، تا بطلان ادعا و دروغگويى را آشكار سازد. بر اساس ‍ اينتحقق هر امرى و هر حادثه اى ، به صورت غير عادى ، تنها وقتى معجزه است كه در مسيراقامه دليل براى حق و تاءييد آن باشد. البته اين كه معجزه اى به دست نمايندهباطل ، اتفاق افتد، بسيار كم است ، ولى در هر صورت اگر در مسير حق و براى تقويتآن باشد، مانعى ندارد.
و آنچه خارج از اين چارچوب باشد، معجزه نيست ، چه توسط فردى خوب و حامى حق واقعشود و چه توسط نماينده باطل و طاغوت ؛ زيرا صدور معجزه اى كه بخواهد به تقويتباطل و تشويق مسير انحراف و خط شيطانى منجر شود،محال خواهد بود. خداوند حكيمى كه همه را به سوى حق مى خواند،محال است امرى را حادث كند كه سبب گمراهى و انحراف مردم از حق شود:
((هرگاه ظاهر روايتى ، حاكى از آن باشد كه نشانه ها به صورت معجزه روى خواهندداد، ناچاريم آنها را توجيه كنيم و در صورت امكان ،حمل بر معناى كنايى و رمزى آن كنيم ؛ زيرا اين كار بهتر است ، از اين كه تمام و ياقسمتى از اين روايت را به دور افكنيم و تكذيب كنيم . از اين گذشته ، اسلوب شمارى ازاين اخبار، به گونه اى است كه از آنها تحقق معجزه به گونه مستقيم فهميده نمى شود،هر چند ظاهر آنها، بيانگر وقوع آن حوادث ، به گونه معجزه باشد و به ذهن شنونده ، درابتدا، چنين معنايى خطور كند. (286)
بنابراين ، اگر نپذيرفتيم كه تحقق برخى از نشانه هاى ظهور، به گونه معجزه خواهدبود، چنانكه ظاهر روايات نشان مى دهد، بايد رد محدوده تقويت حق و اقامه برهان بر آن ودر چهارچوب قانون معجزه پديد آيند. با توجه به اين كه حركتدجال ، در جهت فريب و انحراف مردم و باز داشتن آنان از مسير حق است و به صورتطاغوتى در برابر مهدى عليه السلام مى ايستد، نمى تواند معجزه باشد. اگر درستىروايات آن پذيرفته شود، بايد به گونه اى توجيه كرد.
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 1. خروج سفيانى
اينك ، شمارى از نشانه هاى را به بوته بررسى مى نهيم : نشانه هاى حتمى و غيرحتمى .
خروج سفيانى
پيش از قيام قائم عليه السلام ، مردى از نسل ابوسفيان ، در منطقه شام ، خروج مى كند وبا تظاهر به ديندارى ، گروه زيادى از مسلمانان را مى فريبد و به گرد خود، مى آوردو بخش گسترده اى از سرزمينهاى اسلام را به تصرف خويش در مى آورد و بر مناطقپنجگانه : شام ، حمص ، فلسطين ، اردن ، قنسرين (287) و منطقه عراق ، سيطره مىيابد و در كوفه و نجف ، به قتل عام شيعيان مى پردازد. و براى كشتن و يافتن آنها جايزهتعيين مى كند. (288)
سفيانى ، با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است ، ولى همواره ذكر يارب يارببر زبانش جارى است . (289)
حكومت دودمان بنى عباس به دست وى از هم گسسته مى شود.
وى ، آن گاه كه از ظهور مهدى عليه السلام با خبر مى گردد و با سپاهى عظيم به جنگوى مى رود و در منطقه بيداء بين مكه و مدينه ، با سپاه امام عليه السلام برخورد مى كندو به امر خدا، همه لشكريان وى ، به جز چند نفر، در زمين فرو مى روند و هلاك مىشوند. (290)
اين خلاصه از ويژگيهاى سفيانى است كه در منابع دينى و كتابهاى معتبر به عنواننشانه ظهور آمده است : غيبت شيخ طوسى و نعمانى ، ارشاد شيخ مفيد،كمال الدين صدوق و... روايات مربوط به خروج سفيانى ، به اندازه اى است كه برخىآنها را متواتر و براى اثبات سفيانى ، كافى دانسته (291) . بنابراين ،اصل خروج سفيانى ، صرف نظر از ويژگيها و قضاياى جزئى امرى مسلم است . پيش ازاين گفتيم كه خروج سفيانى ، از نشانه هاى حتمى ظهور است . ولى اين كه سفيانى كيست وچه ويژگيهايى دارد و چگونه شورش مى كند و... چندان روشن نيست . از برخى روايات ،استفاده مى شود كه نام وى عثمان بن عسبة است و از خاندان ابوسفيان ، كه در دوره غيبتخروج مى كند. اين احتمال درست نيست ، زيرا، سند اين روايات ضعيف است . (292) درمنابع شيعه ، گويا فقط دو روايت در اين مورد وجود دارد كه در سند يكى ، محمد بن علىالكوفى (293) قرار دارد كه توثق نشده و روايت دوم هم ، مرسله است . (294)
افزون بر اين در برخى از روايات ، از امام عليه السلام در مورد نام سفيانى پرسيدهشده و آن حضرت ، از بيان آن خوددارى كرده اند. (295) حال آن كه اگر نام وى مشخص بود، دليلى نداشت كه از بردن نام وى ، خوددارى كند. بهنظر مى رسد، سفيانى فرد مشخصى نيست ، بلكه فردى است با ويژگيهاى ابوسفيان ،كه در آستانه ظهور مهدى عج بر طرفداران ازباطل ، خروج مى كند و مسلمانان را به انحراف مى كشاند.
در حقيقت ، ابوسفيان ، به عنوان سر سلسله سفيانيان ،سمبل پليدى است . او غارتگرى بود كه بار رباخوارى و زور گويى وچپاول اموال مردم ، ثروتهاى هنگفتى به چنگ آورده بود و از راه فريب و تحميق توده هاىستم كشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتى جاهلى ، قدرت فراوانى بهدست آورده بود.
ابوسفيان ، به عنوان سردمدار شرك و بت پرستى و سرمايه دارى طاغوتى ، هر نوعحركت و جنبشى را كه دم از عدالت ، برادرى ، آزادى مى زد دشمن شماره يك خود مى دانست وبا قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر مى خاست .
سفيانى ، فردى است با اين ويژگيها كه در برابر انقلاب بزرگ و جهانى حضرتمهدى عليه السلام خروج مى كند و تلاشهاى فراوانى براى رودرويى با آن بهعمل مى آورد.
بر اين اساس ، در حقيقت سفيانى يك جريان است ، نه يك شخص . نهضت پيامبران و اولياىالهى همواره با واكنش منفى و مخالفتها و كارشكنيهاى سران شرك و نفاق بوده است . و دربرابر هر مصلحى ، فرد يا افرادى ، با ويژگيهاى سفيانى ايستاده اند.
امام سجاد مى فرمايد:
(( ان امر القائم حتم من الله و امر السفيانى حتم من الله و لا يكون قائم الا بسفيانى.)) (296)
ظهور قائم عليه السلام ، از ناحيه خداوند قطعى و خروج سفيانى نيز، از جانب خداوندقطعى است . در برابر هر قيام كننده و مصلحى ، يك سفيانى وجود دارد.
سخن امام ، بيانگر آن است كه سفيانى ، جنبه شخصى ندارد. بنابراين ، هر كه دربرابر حق خروج كند و داراى ويژگيهاى ابوسفيان باشد، سفيانى است . اكنون براىزدودن هر گونه ابهام و شبهه اى ياد آورى چند نكته را لازم مى دانيم :
الف . امكان دارد گفته شود، لازمه اين سخن آن است كه در زمانهاى مختلف و يا حتى در يكزمان ، سفيانيهاى فراوانى وجود داشته باشند وحال آن كه ظاهر روايات ، نشان مى دهد كه فردى كه به عنوان سفيانى در آستانه ظهور،خروج مى كند، يك فرد بيشتر نيست ؟
پاسخ : اشكالى ندارد كه در بستر تاريخ سفيانيهاى متعدد باشند، چنانكه فراخوانندگان به حق و مصلحان بسيارند. ولى سفيانى اصلى ، كه سرآمد همه سفيانيهاستدر خباثت و شيطنت ، در آستانه ظهور مهدى عليه السلام خروج مى كند و سرانجام او نيز،همچون همه سفيانيهاى تاريخ ، در برابر انقلاب جهانى آن حضرت به زانو در خواهد آمد.
ب . برابر برخى روايات ، سفيانى ، از نسلابوسفيان است و حال آن كه بر اساس اين نظريه ، چنين تقيدى نيست هر كسى با اينويژگيها باشد، سفيانى است ؟
پاسخ : اولا، مراد روايات اين نيست . احتمال مى رود، منظور اين باشد كه سفيانى از نظرويژگيها و خصلتهاى استكبار و ضد انسانى ، بسان ابوسفيان است ، نه اين كه ازنسل وى باشد.
ثانيا، بر فرض كه وى از نسل ابوسفيان هم باشد، هيچ اشكالى ندارد كه آخرين حلقهاز جريان باطل ، شرك و نفاق ، افزون بر ويژگيهاى صنفى ، از نظر شخصى نيز ازتبار ابوسفيان باشد، تا ترسيم اين دو جريان عينى تر و ملموس تر و نمودى ازدشمنى خاندان ابوسفيان با خاندان پيامبر صلى الله عليه واله باشد.
خاندان ابوسفيان ، با خاندان پيامبر و اميرالمؤ منين عليه السلام دو قطب متضاد حق وباطل بوده اند و دشمنى سفيانى با حضرت مهدى عليه السلام شايد استمرار همين جريانباشد.
امام صادق در اين باره مى فرمايد:
(( انا و آل ابى سفيان بيتين ، تعادينا فى الله ، قلنا، صدق الله ، و قالوا كذبالله ، قاتل ابوسفيان رسول الله (ص ) و قاتل معاويه على بن ابى طالب (ع ) وقاتل يزيد بن معاويه الحسين بن على (ع )، والسفيانىيقاتل القائم (ع ).(297) ))
ما و خاندان ابوسفيان ، دو خاندانى هستيم كه بر سر دين خدا با هم دشمنى داريم . ما سخنخداوند را تصديق كرديم و آنان تكذيب كردند. ابوسفيان ، با پيامبر(ص ) مبارزه كرد ومعاويه با على (ع ) و يزيد با حسين بن على (ع ) به مخالفت برخاستند و سفيانى نيز،با قائم (ع ) خواهد جنگيد.
بنابراين ، سفيانى جريان باطل در بستر تاريخ است و رو در رويى بين حق وباطل ، در اين دو خانواده ، نمونه بارزى از جريان اين دو خط است . بنابراين ، برفرض كه سفيانى را از نسل ابوسفيان هم بدانيم ، اشكالى به وجود نمى آيد و آخرينمهره اين زنجيره ، همان سفيانى است كه در آستانه ظهور قائم (ع ) خروج مى كند.
اين كه همزمان با خروج سفيانى از منطقه شام ، يمانى و خراسانى ، به طرفدارى از حقدر ناحيه خراسان و يمن ، قيام مى كنند نيز، مويد اين نظر مى تواند باشد.(298)
ح . در برخى روايات ، از مساله جنگ سفيانى با حاكمان بنى عباس ‍ فروپاشى حكومتعباسيان به دست وى سخن به ميان آمده است و اين با خروج وى ، در آستانه ظهور و جنگوى با حضرت مهدى (ع ) كه در روايات بسيارى به آن تصريح شده ، منافاتدارد.(299)
برخى به توجيه و تاءويل اين روايات پرداخته و احتمالاتى همچون : روى كار آمدندوباره بنى عباس در آستانه ظهور و مانند آن را مطرح كرده اند.(300) آنچه مسلم است ،مراد از ((بنى عباس )) در اين روايات حكومت بنى عباس در سده هاى نخستين نمى تواندباشد؛ زيرا خروج سفيانى از نشانه هاى متصل به ظهور است و شورش وى ، به دستحضرت مهدى سركوب مى گردد و حال آن كه از فروپاشى خلافت عباسى درسال 656 ه - .ق . اكنون قرنها مى گذرد.
در مورد روى كار آمدن مجدد حاكمان بنى عباس و تجديد دولت آنان در آستانه ظهور، هرچند ظاهر برخى از روايات ، حاكى از آن است (301) ، با اينحال ، اطمينان به اين كه پس از قرنها دوباره حاكميت بنى عباس باز گردد،مشكل است و نمى توان به استناد چنين روايتى به آن ملتزم شد، زيرا، ((سند روايت ضعيف(302) و مخالف ظاهر روايات ديگر است .(303) بنابراين ، ارتباط خروج سفيانىبا خلافت بنى عباس ، مشكل است ، به ويژه اگر مراد از سفيانى را چنانكه گفتيم ، معناىكنايى و رمزى بدانيم . در اين صورت ، مخالفت وى با بنى عباس و از هم گسستن آناننيز معنايى كنايى خواهد داشت .
ممكن است بگوييم سفيانى به جنگ ، دودمانى پرسابقه و مسلط بر كشورهاى اسلامى وداراى ويژگيهايى همچون ويژگيهاى حاكمان بنى عباس ، مستبد و خشن و مردم فريب و...مى رود و با غلبه بر آن ، بر ممالك شام و عراق مسلط مى گردد. بر اين اساس ، نهمراد از سفيانى شخص ‍ خاصى است و نه مراد از بنى عباس ، همان حاكمان عباسى در سدههاى گذشته .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation