بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چشم به راه مهدی, جمعى از نویسندگان مجله حوزه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     CHESHM01 -
     CHESHM02 -
     CHESHM03 -
     CHESHM04 -
     CHESHM05 -
     CHESHM06 -
     CHESHM07 -
     CHESHM08 -
     CHESHM09 -
     CHESHM10 -
     CHESHM11 -
     CHESHM12 -
     CHESHM13 -
     CHESHM14 -
     CHESHM15 -
     CHESHM16 -
     CHESHM17 -
     CHESHM18 -
     CHESHM19 -
     CHESHM20 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مدينه فاضله فارابى
فارابى در قرن چهارم هجرى (دهم ميلادى )، يعنى مقارن با اوج حكومت كليسايى در اروپامى زيست . ذكر آراى او درباره مدينه فاضله ، نه بهدليل نزديكى افكار او با افكار متاءلهان مسيحى است (كه در واقع ، چنين هم نيست ، زيراايده هاى فارابى در اين خصوص ، تا آن جا كه تاريخ نشان مى دهد، همتايى در ميانمتفكران مسيحى ندارد.) بلكه در نشان دادن روح تفكر قديم نسبت به انسان ، كه بهيكسان در جوامع مختلف دينى تصويرى مذهبى يافته بود، است .
در نگاه فارابى ، جامعه مبناى تعاون اجتماعى درنيل به نيازهاى متنوع انسان است و مدينه فاضله ، جامعه اى است كه در آن تعاون براىرسيدن به سعادت حاصل مى گردد و امتى كه بر اين مهم قيام كنند، امتفاضل به شمار مى آيند(118) .
در همين جا از ياد نمى بريم كه فارابى ، به عنوان برجسته ترين منطقى و شارحانديشه هاى افلاطون و ارسطو در عصر خود، به شدت ذهنش با افكار فيلسوفان يونان، بويژه افكار نوافلاطونى ماءنوس و ماءلوف بود(119) .
تاءثير آن افكار را در انديشه مدينه فاضله او نيز، به خوبى مى توان مشاهده كرد.فارابى به تبع از افلاطون مدينه را به بدن انسان تشبيه مى سازد و مدينه فاضله ،بالطبع بدنى است سالم و با نشاط. در بدن انسان اعضاى مختلف به لحاظ ساخت(سرشت و فطرت و قدرتهاى طبيعى ) و وظايفى كه بر دوش دارند، تفاوتهاى بسيارىبا يكديگر دارند. در مدينه فاضله نيز، چنين است . اگر در بدن ، ما انتظارات خاصى ازقلب و مغز به واسطه قواى طبيعى آنها داريم و انتظارات ديگرى از دست و پا، در مدينهفاضله نيز، با چنين تركيب نامتقارنى مواجه هستيم . در مدينه فاضله ، قلبى هست كه درواقع همان رئيس مدينه محسوب مى گردد و اعضاى ديگرى كه بر حسب قواى طبيعى خود درمراتب نازلتر اجتماعى واقع شده اند و هر مرتبه فرمانبردار مرتبه بالاتر و فرماندهنسبت به مرتبه نازلتر است .
تا اين كه به مرتبه اى مى رسيم كه ، تنها، فرمانبردار هستند و هيچ فرمانبرى ندارند.(از اين سخنان به روشنى رايحه تفاوت و گوهرى انسانها استشمام مى گردد. همان امرىكه يكى از تفاوتهاى عمده در تفكر قديم و جديد نسبت به انسان است .) فارابى در پىگيرى نظريه خود، خصائص ‍ بسيار سختى براى رييس مدينه ارائه مى دهد كه اگر ازخصوصيات فيزيكى و اخلاقى آن بگذريم ، مهم ترين خصلت رئيس مدينه اين است كه اوبايد به درجه اتصال با عقل فعال ارتقا يافته باشد(120) ، تا از آن طريق ، يعنىاز طريق دريافت وحى و الهام ، بتواند حقايق امور و مصالح اجتماع را آن گونه كه تودهمردم ، خود، تشخيص نمى دهند، او از افقى بالاتر دريافت داشته و تشخيص دهد و اينشخص ، كسى نمى تواند باشد جز يك فيلسوف تمام عيار و به تمام معنى . (وجههمابعدالطبيعى افكار او نيز در اين جا كاملا آشكار است .)
سعادت نيز از ديدگاه فارابى ، همان تعريف افلاطونى را بر مى تابد. سعادت ،عبارت است از خير مطلق و هرچه كه در راه رسيدن به آن سودمند افتد، آن نيز خير است(121) .
راه رسيدن به خير مطلق ،زدودن كليه بديهاى ارادى و غير ارادى از بين ملتها و مدينههاست و كار سياستمدار در مدينه ، يعنى پادشاه مدينه پادشاه مدينه فاضله اين است كهنظام ترسيم شده آن را چنان استوار و هماهنگ سازد كه كليه پاره هاى مختلف آن ، در طبقاتو سطوح و منزلتهاى مختلف ،در سازگارى با يكديگر به زدودن بديها و جايگزينىخوبيها كمك و معاونت كنند. در اين ميان ، رئيس مدينه ، علاوه بر نقش ‍ ((انسجام بخش )) و((هماهنگ كننده )) نقش مهم ديگرى نيز بر عهده دارد و آن ،اتصال با عالم علوى است ، تا به يك تعبير، از الهامات و امدادهاى غيبى نيز در راهتحصيل اهداف مدينه فاضله ، بهره و توشه گيرد. از طرفى ، چون نظام مدينه فاضلهفارابى يك نظام سلسله مراتبى و سلسله رياستى است ، او تاءكيد مى ورزد:
((هدف ، از بين بردن هر نوع شر و تحصيل هر نوع خير است و در اين راستا، هر يك ازمردم مدينه فاضله ، بايد مبادى موجودات نخستين و مراتب آنها و سعادت و رياست نخستينمدينه فاضله و مراتب آن رياستها را بدانند و در مرتبه بعد،افعال و اعمالى كه معين و محدود است و به وسيله آنها سعادت و خوشبختى به دست مىآيد، بشناسند و تنها به دانستن آنها هم اكتفا نكنند و بلكه آنچه مربوط بهعمل است ، مردم مدينه بايد كلا و جزوا، همه را موردعمل قرار دهند(122) .))
دستورالعملهاى وى نيز، همانطور كه مشاهده مى كنيم ، معجونى از راهنماييهاى فلسفى بههمراه يك آيين نامه سياسى - اجتماعى سخت است .
پس از توصيف مدينه فاضله ، فارابى به شرح مدينه هاى ديگرى ، در برابر جامعهايده آل خويش مى پردازد كه همگى آنها از نظر او مطرود و مورد انتقادند. اشاره اى مختصربه آن موارد، بويژه ديدگاه منفى فارابى نسبت به آنها، ما را با روح تفكر وى آشناترمى سازد.
به اعتقاد وى ، در برابر مدينه فاضله ، سه نوع مدينه ديگر وجود دارد: مدينه جاهله ،مدينه فاسقه و مدينه ضاله . مدينه جاهليه خودمشتمل بر اقسامى است : مدينه ضرورية ، نذاله ، خسيسه ، كرامية ، تغلبيه و حرية .
مردمان در مدينه نذاله ، با يكديگر در جمع آورىمال و به دست آوردن رفاه زندگى و زياد كردن ثروت و نگهدارى ضروريات و نقدينهتعاون كرده اند.(123)
در مدينه خست ، مردمان در جهت رسيدن به بهره ورى از لذات حسى و يا خيالى به يكديگريارى و كمك مى كنند(124) . در مدينه ضروريه ، مردم در به دست آوردن آنچه جزءضروريات زندگى است كه قوام بدن انسان وابسته به آن است ، به يكديگر يارى مىنمايند(125) .
در مدينه كرامت ، مردم در رسيدن به كرامت و احترام و شاءن و شوكت ، هم قولى و معاونتدارند، براى اين كه هم ملتها و مردم مدينه هاى ديگر به آنان احترام كنند و شاءن و شوكتآنها را بستايند و هم در بين خود مورد اكرام و احترام باشد.(126)
و در مدينه تغلبيه ، مردم در راه تحقق بخشيدن به چيرگى و غلبه ، به يكديگر دستيارى مى دهند. و مدينه جماعيه مدينه اى است كه مردم آن ، همه رها و آزاد باشند و هر آنچهبخواهند انجام دهند و همه مردم آن ، در همه اعمال خود از تساوىكامل برخوردار باشند و قوانين و سنتهاى آنان هم بر اين اساس است كه هيچ انسانى برانسان ديگر برترى ندارد، در هيچ جهت و مردم آن آزادانه هر عملى را مرتكب مى شوند وهيچ فردى از افراد بر هيچ فرد ديگر تسلط ندارد.(127)
كليه مدينه هاى ياد شده ، در جدول ارزيابى فارابى نمره منفى مى گيرند. وى معتقد استكه در تمامى اين جوامع ، خير مطلق ، كه سعادت حقيقى است ، از محيط اغراض و اهدافمدينه هاى ياد شده دور داشته شده و اهداف ديگرى زيربنا و محور فعاليتهاى جوامعمذكور گرديده است .
در هر حال ، اين مختصر، نمايى بود از ديدگاه فارابى نسبت به مدينه فاضله ، كهالبته مى توان با ذكر نكات فراوانتر، به شرح آن پرداخت ، ليكن همين مقدار در تبييننحوه نگرش او به اين قضيه ما را بسنده است . همانطور كه مى بينيم رويكرد فارابىنيز به آرمان شهر انسانى ، يك نوع رويكرد سياسى ، فلسفى و اخلاقى است و قرائت اوتا حدود زيادى تلاوت و تكرار همان انديشه هاى افلاطونى است ، البته با تفاوتهايىكه از يك حكيم مسلمان انتظار مى رود. اينكه انسانها تفاوت گوهرى با يكديگر دارند و درشاءن و مقام و مرتبه به يكسان در كنار هم نمى نشينند، اين كه آنان در مرتبه انسانيت ،موجوداتى خطاكارند و براى رسيدن به حقيقت ، بايد به گونه اى با ماوراى اين عالمارتباط برقرار كنند. اينكه سعادت ، چهره اى آسمانى دارد و براىنيل به آن ، بايد با آسمان (عقل فعال ) اتصال و ارتباط برقرار ساخت . اين كه انسانبا همين وضعيت ، با همين خواهشها و آرزوها، با همين نواقص وجودى مورد باور نيست و اينكه او در رسيدن به سعادت و براى زيست در يك آرمان شهر موعود، بايد تكاليف سختفلسفى ، سياسى را بپذيرد. همه اينها باورهايى است كه اساس تفكر بزرگانى چونفارابى و پيش از او را سامان مى دهد، ليكن همين افكار در تفكر عصر جديد، سخت موردتاءمل و ترديد واقع مى گردد و بازيگران تمدن جديد، كليه باورها و نقشهاى ياد شدهرا تغيير مى دهند، تا طرحى نو در كارگاه وجود انسان در اندازند. طرحى نوين كهحامل شيوه جديدى از زندگى و انديشه است . با هم به مرورى مختصر بر آن طرح نو مىپردازيم .
مدينه فاضله در عصر جديد
مدينه فاضله در تفكر عصر نوين ، تصوير و معناى تازه اى مى يابد. از ابعاد انتزاعىو آسمانى آن كاسته مى شود و بر ابعاد عينى ، انسانى و زمينى افزوده مى شود. عصرجديدى كه پس از دوره رنسانس سر از بستر تاريخ برمى دارد،حامل يك تفكر زمينى و انسانى است . اين شيوه ، به تدريج تكوين مى يابد و چند قرنتوالى حوادث و رويدادهاى تازه لازم است تا صراحت آن را تجلى و ظهور بخشد. ضميرناخودآگاه انسان عصر جديد، كه مملو از عقده ها و فشارهاى قرون وسطايى است ، اكنونمجالى مى يابد كه آزادانه به آنچه مى خواهد بينديشد و آنچه را كه دوست مى دارد طلبكند. او خود را، چه قرنها لگد مال تعصبات كور مذهبى بوده ، مى جويد و زمينى را كههمواره تحت الشعاع آسمان منكوب و ملعون شمرده مى شده مى طلبد. هزارانسال خود را باور نداشته بود و از خود فراموش كرده بود و اكنون ، تازه خود را بهخاطر مى آورد. قرنهاى متوالى در گوش او زمزمه هاى ديگرى مى خواندند و امروز آنتلقينات سخت مورد تنفر اوست . او، خود را مى جويد و خود را مى يابد. عصر جديد، عصرانسان است . دوره اى كه مى توان تمام گذشته ها را در آن استحاله كرد. از اين روى ،متفكران ، در اين دوره ، انسان را وجهه آمال خود قرار مى دهند. به او، مى انديشند و براىاو، بويژه به آن بعد از وجود او، كه به گمان آنان فراموش تاريخ ، و بويژه ،فراموش تاريخ مذهبى شده ؛ يعنى ، بعد زمينى او.
و هر چه از طليعه آن عصر مى گذرد بر تنومندى و تناورى آن انديشه ها نيز افزوده مىگردد، به طورى كه در قرن هيجدهم ، يعنى ، در اوج تفكر روشن گرى اروپا، انسان وپيشرفت انسانى محور همه چيز قرار مى گيرد. ديگر انسان آن موجود گناهكار فطرى كهدر سنت مسيحى بايد فديه اى در بخشايش و آمرزش او نثار كرد، نيست . او،گل سر سبد هستى است و پيشرفت و تعالى او، مقصود هر نوع كوشش و بينشى . در همينراستا قرائت جديدى نسبت به سعادت و خوشبختى انسان و نسبت به آرمان شهر انسانىكه در بستر آن ، خوشبختى انسان به ثمر مى آيد، تكوين مى يابد. ديگر تفكر آنجهانى رنگ باخته است و انسان ، بهشت موعود را بر روى همين كره خاكى مى جويد. بهتعبير برخى محققين :
((انتظاراتى كه مورد ترقى انسان داشتند، حد و مرزى نمى شناخت ... تصور مى كردندكه علم و پيشرفت مادى ، خودبخود، خوشبختى و فضيلت به بار مى آورد. انسان مىتوانست بهشت را براى خود بر روى زمين بسازد... در مجموع ، فلسفه تاريخ نوينىطرح شده بود كه قايل بود انسان در همين زندگى ، فقط به مدد تلاش خود بهكمال دست خواهد يافت ... و اين به قول كارل بكر، يك نوع ((معاد انديشى معاش آميز، ياآخرت انديشى دنيا پرستانه )) بود، به عبارت ديگر، تجلى و تجسم تازه اى از مدينهالهى و آسمانى بر روى زمين . آيندگان و نه خداوند، در مورد تلاشهاى كنونى بشر،قضاوت خواهند كرد. اميد آينده بود كه به كوشش افراد انسانى معنى مى داد. ((انسانكامل ))، آينده موضوع عشق و ايثار قرار مى گرفت .(128) ))
اين نوع تفكر در قرنهاى بعد، باز هم استحكام و تظاهر بيشترى مى يابد، به طورىكه تفكر ((انسان مدار))، و در اشكال افراطى آن ، به تدريج ، جاى خود را به مذهب((انسان مدار)) وا مى گذارد.
در همين زمان است كه فيلسوفانى چون اگوست كنت و روان شناسانى چون اريك فروم از((مذهب انسانيت ))، ((هنر عشق ورزيدن ))، به انسان و اديان انسان مدارانه سخن مىگويند.
اگوست كنت ، مؤ سس فلسفه تحصلى (پوزيتيويم )، در اوج تفكر انسانى مدارى قرننوزدهم اروپا، پس از طرد مذاهب خدامدار، ((مذهب انسانيت )) را پايه گذارى مى كند و دركتاب ((شرعيات مذهب تحصلى )) به بيان آداب ((عبادت بشريت )) مى پردازد.(129)
اريك فروم ، روانشناس پرآوازه قرن بيستم نيز، در كتاب ((روان كاوى و دين )) اديان رابه دو نوع تقسيم مى كند:
1. اديان خودكامه و به تعبير او، اديان خدامدار.
2. اديان نوعخواهانه .
در توضيح دسته اخير مى نويسد:
((اديان نوعخواهانه بر خلاف اديان خودكامه ، بر محور انسان و توانايى او بنا شدهاند. انسان بايد نيروى منطق خود را جهت شناسايى خويشتن ، رابطه اش با همنوعان وهمچنين موقعيت خود در جهان ، توسعه دهد. او، بايد حقيقت را با توجه به محدوديتها وهمچنين استعدادهاى بالقوه خود بشناسد. همچنين بايد نيروى عشق ورزيدن را چه نسبت بهديگران و چه نسبت به ديگران و چه نسبت به خويشتن توسع بخشيده و همبستگى با همهموجودات زنده را تجربه كند.(130) ))
البته اين تفكر، همانطور كه يادآور شديم ، درطول چند قرن و پس از پشت سرگذاردن حوادث و رويدادهاى بسيار، قالبى چنين افراطىمى يابد. در هر حال ، طليعه هاى نخستين تفكر انسان گرايانه را در آثار ((اومانيست))هاى
دوره رنسانس و پس از آن مشاهده مى كنيم . ((يوتوپياى ))(131) توماس مور و((نيوآتلانتيس ))(132) فرانسيس بيكن ، نمونه هايى از آن آثار است . هر دو اثر يادشده روايت آرمان شهر انسانى هستند كه نويسندگان آثار مزبور، يا خود بر حسبتصادف بدان سامان راه يافته اند و يا گزارش آن را از زبان روايتگران جهانگردبازگو مى كنند. بويژه در اثر دوم ، ريشه هاى نگرش انسان مدارانه در عصر نويسندهمحسوس تر است .
آرمان شهرى كه انديشه ورانى چون ((مور)) و ((بيكن )) ترسيم مى كنند، با نيك شهرافلاطونى و يا ارسطويى تفاوت ساختارى و محتوايى بسيار زيادى دارد.
توماس مور، از جمله ((اومانيست ))هاى مسيحى عصر خويش به شمار مى آيد. كتاب((يوتوپياى )) وى مشتمل بر دو بخش است :
در بخش نخست ، وى به شدت شرايط اجتماعى ، اقتصادى جامعه اروپايى ، بويژه ،كشور انگلستان را مورد انتقاد قرار مى دهد.
و در بخش دوم ، از زبان يك جهانگرد نه چندان معروف ، به تصوير آرمان شهر مىپردازد كه در آن از اوضاع نابسامان و نامهربانى كه دركل سطح اروپاى آن زمان مشاهده مى شد، اثر و نشانى وجود ندارد. روايتگر اين سرزمينشخصى است به نام رافائل هيثلودى كه از آن بهشت زمينى چنين ياد مى كند:
جزيره اى دور افتاده در كرانه ((جهان نو)) كه در آن نظام و سامان جامعه ، يكسرهعقلانى و بقاعده و حساب شده است و به همين سبب ، از فساد و نابسامانيهاى ديگر جوامعدر امان است . در آن جا اثر و نشانى از مالكيت شخصى ، كه سرچشمه همه مفاسد اجتماعى واقتصادى است ، خبرى نيست . همه چيز در عين حال ، به وفور و فراوانى يافت مى شود.مردم در قناعت و سادگى به سر مى برند. هر شخصى در هر موقعيت و مقاماهل كار و فعاليت و تلاش است . شش ساعت در روز كار مى كنند و ساير اوقات را بهديگر مسائل زندگانى مى پردازند. فضاهاى شهر و بازارها پاك و پاكيزه است و اجازهورود هيچ چيز ناپاكى را به سطح شهر نمى دهند. شهرها و خانه ها و خيابانها شبيه بهيكديگر ساخته شده اند و از اختلاف هول انگيز و نفاق افكن طبقات اجتماعى در آن جا اثر ونشانى نيست (133) .
در يوتوپيا، هيچ زمينه اى براى كاهلى و فسادهاى اخلاقى وجود ندارد. مردمان به راحتىاز فزونيهاى خود مى گذرند تا كاستيهاى همنوعان خود را جبران كنند. نظام ارزشى آنانبا نظامهاى ارزشى متداول در جوامع ديگر بسيار متفاوت است . به زر و سيم اهميت نمىدهند و از اشياى قيمتى در جايگاههاى پس و كم اهميت بهره مى برند. جامه هاى حرير وزربفت را خوار مى شمارند و در عوض لباسهايى بسيار ساده و بدونتجمل مى پوشند.
خلاصه ارزشهاى اشرافى و متداول ، براى تفاخر واستقلال نسبت به يكديگر را برانداخته اند. به علم و دانش اندوزى ارج فراوان مى نهند وبا اين كه با جهان بيرون ارتباط چندانى ندارند، اما به پيشرفت هاىقابل توجهى در زمينه هاى مختلف علمى دست يافته اند.
به فضيلتهاى معتدل اخلاقى احترام و اعتناى تام دارند. فضايلى چون زيستن بر چسبطبيعت ، رويه ميانه و معتدل ، نوع دوستى و كمك به ديگران ، ترك لذت هاى موهوم ،برخوردارى از لذتهاى طبيعى و حقيقى ، پارسايى در سودجويى براى خويشتن وبرترى دادن خير همگانى بر خير شخصى و...(134) .
در آن جا، همانطور كه گفتيم ، تعلق و مالكيت خصوصى وجود ندارد. از طرفى نعمت بهفراوانى يافت مى شود و همه اهل تلاشند، از اين روى اگر زمانى يك نفر بهدلايل موجه و با اجازه متوليان شهر، به مسافرت بپردازد، در سفر هيچ بر نمى دارد،زيرا به هر جا كه برسد مانند خانه خود وى محسوب مى گردد و... .
در اين بهشت زمينى ، دين نيز، جايگاه ويژه اى دارد. اگر چه بنابر مدارا وتساهل دينى است و به همين دليل با صاحبان افكار و اديان مختلف بهتساهل برخورد مى شود، ليكن در يك سرى عقايد دينى همگى مشترك هستند.اصول عمده اعتقادى و دينى آنان عبارت است از: اعتقاد به خداى يگانه ، و جاودانگى روح ،و اعتقاد به روز فرجام و دادخواهى ، يعنى معاد(135) .
به طور يوتوپياى توماس مور، شهرى است انسانى كه انسان ، رفاه ، آسايش و بهزيستنى او محور توجه است و برجسته ترين و پررنگ ترين بخش اين داستان را آرامش ،آسايش و آسودگى او تشكيل مى دهد. در هر حال ، در مقايسه اى ميان ديدگاه او و گذشتگانبر مدينه فاضله ، تفاوت عمده اى ميان آن و تصوير انتزاعى افلاطون و يا ارسطويىنسبت به نيك شهر مشاهده مى كنيم .
همين طور آرمان شهرى ، با اين كه جنبه زمينى دارد، راه به آسمان را نيز باز گزارده است. مور، انسانى پارسا و مسيحى بسيار معتقدى بود (به طورى كه بعدها جان خود را در راهپيروى خالصانه از تعاليم دين كاتوليك از دست داد و از طرف كليسا به عنوان يكى ازقديسان شهيد مورد ارج قرار گرفت ) و به هميندليل يوتوپيايى او، جامعه اى است كه در عين توجه بهمسائل اين جهانى انسان ، ارزشهاى اخلاقى و دينى نيز در آن كاملا مشهود و مشخص است . واين جمع آرمانها در زمانى اتفاق مى افتد كه مى دانيم تفكرات اومانيستى هنوز جسارت لازمرا براى جدايى از آرمانهاى دينى نيافته بودند و چند قرن زمينه سازى لازم است ، تا آنافكار مواضع صريح خود را نه فقط در مغايرت با دين و خدا محورى ، بلكه در منافرتبا آن ابراز دارند
بعد از مور، طرح ((مدينه فاضله )) را در ((نيوآتلانتيس )) فرانسيس بيكن مى يابيم(وى را نخستين فيلسوف جديد اروپا و پدر علم جديد مى نامند.) بيكن پيش از نگارشنيوآتلانتيس ، در آثار ديگر خود، از انديشه مدينه فاضله انتقاد كرده بود و آن راانديشه اى خيالى و غير مفيد دانسته بود، اما در اواخر عمر با نگارش كتاب ياد شده ، بهطرح يك آرمان شهر انسانى پرداخت و در آن رؤ ياهاى خود را به عنوان فيلسوف تجربهگراى اومانيست قرن هفدهم ، در قالب روايتى واقعى بازگو كرد.
مدينه فاضله او، چهره اى كاملا انسانى دارد (همان طور كه خود وى ، وجهه اى كاملااومانيستى داشت .) سخن در آن از رفاه و آسايش دنيايى انسان است . در اين جامعه ، حكومت دردست علماست و وظيفه اين عالمان ، تاءمين آسايش و رفاه مادى بشر است . به هميندليل ، ((علم )) از نظرگاه وى ، معادل با ((علم )) در سنت قرون وسطايى نيست ، بلكهمراد از آن ، علوم تجربى و طبيعى است و منظور از عالم ، فيزيكدان ، رياضيدان ، شيميدان، اقتصاددان ، معماران و صنعتگران و... است . در آن جا، همه چيز در خدمت دانايى ، اندوختندانش ، اكتشاف و اختراعات جديد و ضبط و نگاهدارى و بهره بردارى از آنهاست . مدارس ،دانشكده ها، بيمارستانها، آزمايشگاهها و مراكز تحقيقاتى و پژوهشى همه در راه توسعهعلم است و توسعه علم براى چيره شدن بر طبيعت (فراموش نمى كنيم كه در افكار بيكنيك انديشه بسيار معروف وجود دارد، معادله اى با عنوان : علم مساوى است با قدرت .) وچيره شدن بر طبيعت در خدمت رفاه و آسايش انسان .
((در آن جا خانه اى به نام خانه سليمان قرار دارد كه به منزله دارالشورى و مقر حكومتاست . اين خانه در خدمت تمام بشريت است كه هدف از تاءسيس آن ، توسعه علوم و معارفبشرى است . البته پژوهش و علمى كه در زندگى در دنياوى براى بشر سودمند است . درواقع حكومت آن جا، حكومت علم و يا عالمان ، يعنى فيزيكدانان ، شيميدانان ، جامعه شناسان، اقتصاددانان ، معماران و بالاخره صنعتگران است ، آن هم مستقيما بر طبيعت ، نه بر رعيت(136) .))
در ((نيوآتلانتيس )) بيكن از مذهب و مراسم مذهبى نيز يادى در ميان است . به عنوانمثال ، وى در شهر جديد خود از سالنهايى نام مى برد كه مردم براى عبادت در آن گردمى آيند و به پرستش خدا مى پردازند، اما او نيز مانند بسيارى از ((اومانيست ))هاىمعاصر خويش ، دين را در حاشيه قرار مى دهد و همان طور كه يادآور شديم ، مركزثقل مدينه فاضله او، علم جويى انسان مدارانه و معاش گونه است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation