بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چشم به راه مهدی, جمعى از نویسندگان مجله حوزه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     CHESHM01 -
     CHESHM02 -
     CHESHM03 -
     CHESHM04 -
     CHESHM05 -
     CHESHM06 -
     CHESHM07 -
     CHESHM08 -
     CHESHM09 -
     CHESHM10 -
     CHESHM11 -
     CHESHM12 -
     CHESHM13 -
     CHESHM14 -
     CHESHM15 -
     CHESHM16 -
     CHESHM17 -
     CHESHM18 -
     CHESHM19 -
     CHESHM20 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

دوره غيبت كبرا
سومين بخش از زندگى امام زمان را دوران غيبت كبراتشكيل مى دهد. پس از آن كه شيعه با مساءله غيبت امام عصر عليه السلام ماءنوس شد وزمينه غيبت دراز مدت فراهم آمد گشت . ابتداى اين بخش از زندگى حضرت ، با فوتآخرين سفير از سفراى چهارگانه حضرت شروع شد و پايان آن را كسى جز پروردگارآگاه نيست .
در اين قسمت از زندگى حضرت مهدى عليه السلام نيز، نكاتى است كه به آن اشاره مىكنيم : از آن جا كه تجربه طولانى امامت در پيش روى بود و بيم آن مى رفت كه حضورعادى امام در ميان مردم ، به شهادت وى بانجامد و در نتيجه امامت و رهبرى ، كه رمز تحركو حيات شيعه است ، در اهدافش ناكام بماند، اين غيبت طولانى آغاز شد، تا امام زمان عليهالسلام به عنوان محور و مصدر اول باقى بماند و روزى به رهبرى او، دين حق ، جهانگستر و فراگير گردد. به اين علت و علتهاى ديگرى كه در فلسفه غيبت نهفته است(421) ، حجت خدا در پشت پرده غيبت قرار گرفت و خورشيد گونه از پس ابرها، نورافشانى خواهد كرد.(422)
راز طول عمر
پرسشى كه از دير باز در اين باره مطرح بوده و ذهنها را به خودمشغول داشته است (423) و در اين زمان نيز گاهى رخ مى نمايد، اين است كه راز عمرطولانى آن حضرت چيست ؟ آيا اين امر در راستاى قوانين طبيعى عالم است ، يا جنبه غيبى واعجازى دارد؟
آيا امكان دارد از نظر ظاهرى ، فردى در اين عالم ، عمرى طولانى را سپرى كند و شاداب وبا طراوت باقى بماند؟ اصولا چه مى شد اگر امام زمان عليه السلام در ظرف زمانىظهورش به دنيا مى آمد و در همان زمان ، سياست خود را به انجام مى رسانيد.
براى رسيدن به پاسخ اين پرسش ، توجه به چنداصل كلى لازم است :
1. طول عمر، از شاخه هاى مساءله عمومى ترى به نام ((حيات )) است .
حقيقت و ماهيت حيات ، هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر، هيچ گاه هم از اين راز سر درنياورد. بشرى كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمى شناسد و ازويژگيهاى آن ، آگاهى كامل و همه جانبه ندارد، چگونه مى خواهد مساءلهطول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديه ترديد به آن بنگرد؟
2. اگر پيرى را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانونى طبيعى بشناسيم كه بربافت و اندام موجودات زنده ، از درون ، عامل نيستى را نهفته دارد و به مرور زمان ، موجودزنده را خواه ناخواه ، به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند، باز معنايش آن نيست كه اينپديده ، قابل انعطاف پذيرى و در نتيجه تاءخير نباشد. بر همين اساس ، دانش بشرى ،گامهاى مؤ ثرى درباره درمان پيرى برداشته و هنوز هم بر اين مهم پاى مى فشرد ورشته هاى تخصصى براى اين مساءله به وجود آورده است .
در اواخر قرن نوزدهم ، براثر پيشرفتهاى علمى ، اميد به زندگى طولانى تر رونقبيشترى يافت و شايد در آينده نه چندان دور، اين رؤ ياى شيرين به واقعيتبپيوندد(424) .
در مجموع ، دانش بشرى در زمينه عقب انداختن پيرى ، موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده واز رابطه تنگاتنگى بين اسرار تغذيه در مقابله با پيرى و فرسودگى ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد، مى توان گفت : درباره عمر طولانى مهدى موعود عليه السلامهيچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن ، جاى ترديد ندارد او، بادانش خدادادى ، بر اسرار خوراكيها، آگاهى دارد و بعدى ندارد كه با استفاده از روشهاىطبيعى و علمى ، بتواند مدتى دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگى و پيرى ، در وىپديدار نگردد.
3. اصولا، وجود استثناها در هر امرى ، از جمله امور طبيعى اين عالم ، مساءله ايست روشن وانكار ناپذير. گياهان ، درختان ، جاندارانى كه در دامن طبيعت پرورده مى شوند و ازسابقه كهن و زيستى طولانى برخوردارند، كم نيستند. چه استبعادى دارد كه در عالمانسانى هم ، براى نگهدارى يك انسان و حجت خدا، به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراىعدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان ، قائل به استثنا شويم و او را موجودى فراتر ازعوامل طبيعى و اسباب و علل و ظاهرى بدانيم كه قوانين طبيعت ، در برابرش انعطافپذيرى دارند و او بر آنها تفوق و برترى . اين امرى است ممكن ، گرچه عادى و معمولىنباشد. به گفته علامه طباطبائى :
((نوع زندگى امام غائب را به طريق خرق عادت (مى توان پذيرفت ). البته خرق عادت، غير از محال است و از راه علم ، هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زيرا هرگزنمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند، تنها همانها هستند كهما آنها را نديده ايم ، يا نفهميده ايم ، وجود ندارد؛ از اين روى ، ممكن است در فردى و ياافرادى از بشر، اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى ، هزار يا چندينهزار ساله براى ايشان تاءمين نمايد.(425) ))
4. از ديدگاه تاريخى ، معمرين و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر يكچند برابر افراد معمولى زمان خويش ، زيسته اند. روشن ترين و در عينحال ، مستندترين آن ، حضرت نوح عليه السلام است . قرآن تصريح مى كند كه 950سال فقط پيامبر بوده است (426) و حتما عمر وى بيش ‍ از اين بوده است . داستان خضرپيامبر نيز، مصداقى ديگر از اين اصل كلى است .(427)
با توجه به اين نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانىپذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزارانسال گفته شده است .(428)
5. از همه اينها گذشته ، اگر از زاويه ايمان به غيب ، به اين پديده بنگريم ، پاسخهمه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نيازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد ديگرنيست .
تاءثير گذارى علل و عوامل طبيعى ، به دست خداوند است : (لا مؤ ثر فى الوجود الا الله).
و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد، چگونه از حفاظت وجود نازنينحجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است .

كريمى كه جهان پاينده دارد
تواند حجتى را زنده دارد
به گفته شيخ طوسى :
((بر اساس آيه شريفه : (( يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) هرآنى كه مصلحت در تاءخير، تا زمان ديگر باشد، تداوم عمر آن حضرت ، ضرورت مىيابد و اين امر، تا آخرين زمان لازم ، ادامه دارد و راز و رمز آن ، به دست كسى است كهمفاتيح غيب و ام الكتاب در نزد اوست .(429) ))
پروردگارى كه درباره حضرت يونس پيامبر، به هنگامى كه در شكم ماهى قرار داشت ،مى فرمايد:
(( ولو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون )) (430) .
پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود، تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند.
مى تواند بر اساس قدرت و مشيت مطلقه اش ، مقدمات وعوامل زنده ماندن امام زمان (ع ) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معين و معلومى نگهدارد. بر اساس اين اصل ، طول عمر امام عصر (ع )، در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. وقانون معجزه ، حاكم بر قوانين طبيعى در اين عالم است و نمونه هاى فراوان دارد:
دريا براى موسى شكافته مى شود(431) .
آتش برابر ابراهيم سر دو سلامت مى گردد(432) .
در مورد حضرت عيسى ، كار بر روميان مشتبه مى گردد و مى پندارند كه وى را دستگيركردند كه چنان نبوده است (433) .
پيامبر اسلام (ص ) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده اند،بيرون مى رود(434) .
هر يك از اين موارد و نمونه هاى ديگر، نشانگرتعطيل شدن يكى از قانونهاى طبيعى است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است .پاسدارى از حجت خدا در مدتى طولانى نيز، از مصاديق هميناصل كلى و باور ايمانى است .
بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادى ندارد و بادلايل طبيعى و مادى و غيبى و معنوى قابل پذيرش و اثبات است .
اما اينكه چرا آن حضرت ، در ظرف زمانى ظهور، به دنيا نيامد و ايفاى نقش نكرد.
اولا، در باور ما مسلمانان ، بويژه شيعيان ، زمين ، هيچ گاه خالى از حجت نيست ، چه آشكار وچه پنهان (435) همواره بايد آسياى وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امامزمان (ع )، در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مى گذاشت ، در اين فترت ،زمين بى حجت و امام مى ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست(436) .
ثانيا، شخصى كه مى خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحى همه جانبه وفراگير بزند، عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همهاشكال و انواع آن ، برچيند، تمدن بشرى را كه بر اساس زر و زور و تزوير بناگرديده ويران سازد و تمدنى همه جانبه و بر اساس ارزشهاى الهى و معنوى ايجاد كند،بايد داراى عده و عده فراوان باشد، با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد، فراز وفرود تمدنها را بشناسد و بالاخره ، از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد، تابتواند حركتى اساسى و بنيادى را آغاز و رهبرى كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
اين امر ممكن نيست مگر از كسى كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله بارى ازتجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.
بدين سان ، امام زمان (ع ) در دوران طولانى غيبت ، راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسهبا دنياى فاسد، پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذنخدا، ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنيايى بشرى محيط است و راه مقابله باآن را به درستى مى شناسد و اين مساءله ، در دوران طولانى امامت و غيبت ، تا ظهور، براىآن حضرت ، ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر، باعث مى شود كه آن رهبر ذخيره شده ، بهگونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند.
لازمه انقلابى آن چنان بزرگ و عميق ، موقعيت روحى ويژه اى است كه رهبر مكتبى از آنبايد برخوردار باشد. مقدار توانايى روحى ، بستگى دارد به نشيب و فرازها ودگرگونيهايى كه آن رهبر به خود ديده است . مهدى (ع )، دردل تاريخ فرو رفته و از موقيعت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده ، باآزمودگى و تجربه اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است ، توانايى دگرگونىاساسى جهان را نخواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءالله .
مكان و مسكن (437)
از مسائلى كه درباره زندگى امام زمان (ع )، مورد بحث گفت و گوست ، مكان ومحل سكونت ايشان است . آيا آن حضرت ، در مكان خاصى سكونت دارد، يا نه ؟ اگر در مكانويژه اى است آن مكان كجاست ؟ اگر مسكن خاصى ندارد، پس چگونه زندگى مى كند وشناخته نمى شود؟ روايات و اخبارى كه در اين زمينه است گوناگون و گاه ، مخالفيكديگرند. پيش از بررسى اين احاديث ، يادآورى يك نكته ضرورى است :
آيا منظور از غيبت حضرت حجت (ع )، غيبت شخصى است ، يا غيبت عنوانى ؟ به عبارت ديگر،آيا آن حضرت ، به گونه اى زندگى مى كند كه هيچ گاه با مردم در تماس نيست و امكانندارد كسى مكان ايشان را پيدا كند؟ يا اين كه آن حضرت با مردم در حشر و نشر است ، باآنان زندگى مى كند و معاشرت دارد، لكن به گونه ناشناس . او، مردم را مى شناسد،ولى مردم ايشان را نمى شناسند. در عين حال ، مكانى را براى سكونت برگزيده است .بحث از مكان و مسكن آن حضرت ، در هر دو فرضقابل بررسى است . رواياتى كه در اين زمينه وجود دارد چند دسته اند:
1. برخى از آنها محل خاصى را تعيين نمى كند و جايگاه حضرت را در بيابانها و كوههامعرفى مى كند. از آن جمله حضرت مهدى (ع )، به پسر مهزيار مى فرمايد:
(( يا بن المازيار ابى ابو محمد عهد الى ... و امرنى ان لا اءسكن منالجبال الا و عرها و من البلاد الا عفرها و...(438) ))
فرزند مهزيار! پدرم امام حسن (ع )، از من پيمان گرفت ... و فرمان داد كه براى سكونتكوههاى سخت و سرزمينهاى خشك و دور دست را برگزينم .
اين بخش از روايات ، گوياى آن است كه حضرت از حوزه دسترسى مردم به دور است وبه سختى و دشوارى زندگى مى كند و كسى ازمحل سكونت وى آگاه نيست . اين كه در كدام منطقه و كدام سرزمين است ، مشخص نيست .
2. دسته دوم رواياتى است كه منطقه خاصى را به عنوانمحل سكونت آن حضرت ، نام مى برند و محدوده آن را نيز تعيين مى كنند.
مدينه و پيرامون آن : ابى بصير مى گويد از امام باقر(ع ) شنيدم كه فرمود:
(( لابد لصاحب هذا الامر من عزلة و لابد فى عزلته من قوة و ما بثلاثين من وحشة ، ونعم المنزل طيبة .)) (439)
صاحب الزمان (ع ) را عزلت و غيبتى است كه در آن ، غيبت ، نيرومند است به سى نفرى كهبا حضرت هستند و وحشت و تنهايى را از وى دور مى كنند. (و به قوت وى مى افزايند) وخوب جايگاهى است (مدينه ) طيبه .
از ظاهر روايت استفاده مى شود كه حضرت در مدينه منوره ،منزل دارد و افرادى هم همواره با ايشان هستند، به صورت ناشناس . البته اين مساءله باغيبت عنوانى سازگارتر است ، تا غيبت شخصى . امام (ع ) مانند ساير مردم زندگى مىكند، لكن كسى او را نمى شناسد و افراد خاصى با او در ارتباط هستند. ولى جمله :((سى نفر با حضرت هستند)) با فلسفه غيبت ناسازگار است ؛ چه اين كه از اين چندنفر، اگر كوچك ترين سخنى در رابطه با مكان ومنزل حضرت شنيده شود، به تدريج ، آن راز معلوم مى گردد و فلسفه غيبت از بين مىرود. روايت ديگرى است كه مكان حضرت را كوه ((رضوى )) در اطراف مدينه ، نام مىبرد. عبدالاعلى آل سام مى گويد:
((با امام صادق (ع ) از مدينه خارج شديم ، به روحاء (اطراف مدينه ) كه رسيديمحضرت نگاهش را به كوهى دوخت و مدت زمانى ادامه داد... و فرمود: اين كوه ((رضوى ))نام دارد. خوب پناهگاهى است براى خائف (امام زمان ) در غيبت صغرا و كبرا.(440) ))
صاحب مراصد الاطلاع ، مى نويسد:
((رضوى ، كوهى است بين مكه و مدينه ، در نزديكى ينبع ، داراى آب فراوان و درختانزياد. كيسانيه مى پندارند كه محمد حنيفه ، در آن جا زنده و مقيم است .(441) ))
رجالى معاصر علامه شوشترى نيز مى گويد در نصوص معتبره رسيده است كه جايگاهحضرت ، در غيبت صغرى و كبرى كوه ((رضوى )) است . و اما اين كه ((كيسانيه )) كوهرضوى را مقر محمد حنيفه مى دانند، لازمه اش اين نيست كه جايگاه حضرت مهدى (ع ) نباشد،چون ((كيسانيه )) اخبارى كه از پيغمبر(ص ) شنيده بودند و به تواتر ثابت شده بودكه مهدى (ع ) غيبتى دارد، آن را بر محمد حنيفه تطبيق كردند و گفتند مكان او در كوه رضوىاست . اصولا، هر انحراف و شبهه اى منشاءش ، مطلب حقى است كه مورد سوء استفاده قرارمى گيرد.(442)
مكه و پيرامون آن : از برخى روايات ، استفاده مى شود كه آن حضرت در مكانى به نام :((ذى طوى )) پيرامون مكه زندگى مى كند و از همان جا نيز همراه يارانش قيام خواهد كرد،از آن جمله : امام باقرمى فرمايد:
(( يكون لصاحب هذا الامر غيبة فى بعض الشعاب او ماءبيده الى ناحية ذى طوى...(443) ))
امام زمان (ع ) را غيبتى است در بعضى از دره ها و اشاره كرد به منطقه ((ذى طوى )). درادامه اين روايت و روايات ديگر، محل ظهور و خروج آن حضرت و مركز تجمع ياران ودوستان وى نيز، همين منطقه ياد شده است .(444)
3. دسته سوم اخبارى است كه مانند دسته اول ، جايگاه خاصى را نام نمى برد، ولى ازوى به عنوان فردى كه با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگى مى كند،نام برده است .
امام صادق مى فرمايد:
(( ان فى صاحب هذاالامر لشبها من يوسف الى انقال فما تنكر هذه الامة ان يكون الله يفعل بحبته مافعل بيوسف و ان يكون صاحبكم المظلوم المحجور حقه صاحب الامر يتردد بينهم يمشى فىاسواقهم و يطاء فرشهم و لا يعرفونه حتى ياءذن الله له ان يعرفهم نفسه كما اذنليوسف حين قال له اخوته انك لانت يوسف ؟ قال : انا يوسف ))(445) .))
صاحب الامر(ع ) شباهتى نيز به يوسف پيامبر(ع ) دارد... جاى انكار نيست كه خداوند باحجت خود، همان كارى را انجام دهد كه با يوسف داد. صاحب الزمان (ع )، آن مظلوم حق از دستداده ، در ميان مردم رفت و آمد مى كند در بازار قدم مى نهد و گاهى بر فرش منزلهاىدوستان مى نشيند، لكن او را نمى شناسند تا زمانى كه خداوند به وى اذن دهد تا وى خودرا معرفى كند، آن گونه كه يوسف (ع ) را اجازه داد هنگامى كه برادرانش گفتند: تويوسفى ؟ گفت : آرى ، من يوسفم .
اين روايت ، صراحت در اين معنى دارد كه غيبت حضرت حجت (ع )، غيبتى است عنوانى . در ميانجمع و جامعه است ، با مردم حشر و نشر دارد، زندگى طبيعى و معمولى را مى گذراند، درمراسم مذهبى و مناسك حج شركت مى جويد، ولى ناشناخته است و اين امرى است كه سابقهداشته و دارد. فردى سالها در محلى زندگى مى كند و با مردم نشست و برخاست و رفت وآمد دارد، لكن او را به گونه اى مى شناسند كه در واقع آن نيست و هيچ مشكلى هم به وجودنمى آيد.
اين سه دسته از روايات را چگونه مى توان پذيرفت و آيا راه جمعى بين آنها هم هست يانه ؟ به نظر مى رسد، اصل اولى كه با عقل و عرف سازگار است ، زندگى به شيوهعادى و معمولى است ؛ زيرا اين گونه زندگى ، حساسيت برانگيز نيست و براى حضرتنيز، آسان تر و طبيعى تر است . البته اين منافات ندارد كه آن حضرت در بيشتر وقتها،و يا در روزگار ويژه ، در مكه و مدينه حضور داشته باشد.
طبيعى است كه گاهى شرايطى پيش آيد كه زندگى معمولى خطر آفرين شود و بافلسفه غيبت منافات داشته باشد. در اين صورت ، عزلت و دورى گزيدن از جامعهضرورى مى نمايد و شايد دستور امام حسن (ع ) به فرزندش كه كوهها و بيانها رابرگزين (به قرينه ذيل روايت ) در آن مواردى باشد كه نياز به اينشكل زندگى كردن پيش آيد.
بنابراين ، بين اين سه دسته از روايات ، تضاد و تنافى نيست و نام بردن مكانى خاص، با زندگى به شكل ناشناس قابل جمع است . انتخاب كوهها و مكانهاى دست نيافتنى درحال ضرورت و نياز نيز، امرى است طبيعى و موافق بااصل تقيه .
زن و فرزند
محور ديگرى كه پيرامون زندگى شخصى و كيفيت معيشت امام عصر (ع ) نياز به بررسىدارد، مساءله زن و فرزند آن حضرت است آيا با توجه به فلسفه غيبت و اين كه آنحضرت به شيوه ناشناس زندگى مى كند و كسى از مكان وى آگاه نيست ، ازدواج و داشتنفرزند، با اين مساءله سازگار است ؟
منابعى كه در اختيار است ، يا اشكال سندى دارند و يا ابهام دلالى و نظر قاطعى را ارائهنمى دهند. در اين جا، سه احتمال وجود دارد:
1. اساسا حضرت مهدى (ع ) ازدواج نكرده است .
2. ازدواج انجام گرفته ، ولى اولاد ندارد.
3. ازدواج كرده و داراى فرزندانى نيز هست .
اگر احتمال اول را بپذيريم ، لازمه اش اين است كه امام معصوم (ع ) يكى از سنتهاى مهماسلامى را ترك كرده باشد و اين با شاءن امام سازگار نيست . اما از طرفى ديگر چونمساءله غيبت ، اهم است و ازدواج مهم ، ترك ازدواج ، با توجه به آن امر مهم تر، اشكالى راايجاد نمى كند و گاهى براى مصلحت بالاتر، لازم و واجب نيز هست .
اما احتمال دوم كه اصل ازدواج را بپذيريم بدون داشتن اولاد، جمع مى كند بين انجام سنتاسلامى و عدم انتشار مكان و موقعيت حضرت . اما باز ايناشكال باقى است كه اگر قرار باشد، آن حضرت شخصى را به عنوان همسربرگزيند، يا بايد بگوييم كه عمر او نيز مانند عمر حضرت طولانى است كه بر اينامر دليلى نداريم ، با اين كه بگوييم مدتى با حضرت زندگى كرده و از دنيا رفتهاست كه در اين صورت ، حضرت به سنت حسنه ازدواجعمل كرده و پس از آن ، تنها و بدون زن و فرزند زندگى را ادامه مى دهد.
احتمال سوم آن است كه آن حضرت ازدواج كرده و داراى اولاد نيز هست و اولاد آن حضرت نيزفرزندانى دارند و...
اين مساءله ، افزون بر آن كه دليل محكمى ندارد،اشكال اساسى آن اين است كه اين همه اولاد و اعقاب ، بالاخره روزى در جست و جوىاصل خويش مى افتند و همين كنجكاوى و جست و جو، مساءله را به جايى باريك مى كشاند كهبا فلسفه غيبت حضرت ، نمى سازد.
البته برخى خواسته اند از رويات و بعضى از ادعيه ، بر ايناحتمال اقامه دليل كنند كه اشاره اى به ادله آنان مى كنيم :
1. مفضل بن عمر گويد از امام باقر(ع ) شنيدم كه فرمود:
(( ان لصاحب هذا الامر غيبتين احدهما تطول حتىيقول بعضهم مات و يقول بعضهم قتل و يقول بعضهم ذهب حتى لايبقى على امره مناصحابه الانفر يسير و لايطلع على موضعه احد من ولده و لاغير الا المولى الذى يلى امره.(446) ))
صاحب الزمان (ع ) را دو غيبت است : يكى از آن دو، به اندازه اى طولانى شود كه بعضىگويند آن حضرت از دنيا رفته و برخى گويند كشته شده است و بعضى نيز بر اينباور باشند كه جز اندكى از ياران بر امامت وى ماندگار نماندند و كسى هم از مكان وجايگاه زندگى آن حضرت ، آگاه نيست نه از فرزندان و نه ديگرى ، جز آن كسى كهامور وى را پى مى گيرد.
استدلال براى اثبات زن و فرزند براى حضرت ، به جمله اخير روايت است : (( ولايطلع على موضعه احد من ولده ...)) اما ايناستدلال از چند جهت اشكال دارد:
الف . اين روايت را نعمانى در كتاب غيبت خود،نقل كرده و به جاى كلمه ((ولد)) كلمه ((ولى )) آورده است ، به اينشكل : (( و لا يطلع على موضعه احد من ولى و لاغيره (447) )) بنابراين ،اعتمادى بر آن روايت ، با توجه به اين نقل نيست . دست كم ، با وجود ايناحتمال ، استدلال تمام نيست .
ب . در روايت نيامده است كه الان امام زمان (ع ) داراى زن و فرزند است و از اين جهت ،اجمال دارد. شايد به فرزندانى كه بعدا در آستانه ظهور و يا بعد از آن به دنيا خواهندآمد اشاره داشته باشد.
ج . شايد از باب مبالغه در خفاء باشد. يعنى اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم مىداشت ، از جايگاه و سر غيبت او، آگاه نمى شدند(448) . با ايناحتمال نيز، استدلال به روايت براى اثبات اولاد براى امام زمان (ع )، نا تمام است .
2. دليل ديگر بر اثبات فرزند براى حضرت ، روايتى است كه ابن طاووس ‍ از امامرضا(ع ) نقل كرده است :
(( ... اللهم اعطه فى نفسه و اهله و ولده و ذريته و جميع رعيته ما تقر به عينه وتسر به نفسه ...(449) ))
الها! مايه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان (ع ) را در او و خانواده و فرزندان و ذريه وتمام پيروانش فراهم فرما.
به اين روايت هم نمى توان استدلال كرد، چون :
الف . از جهت سند قابل اعتماد نيست .
ب . به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد كه پيش از ظهور است يا بعد از آن .
از اين جهت مجمل است .
3. روايت ديگرى نيز از ابن طاووس از امام رضا(ع )نقل كرده است كه فرمود:
(( اللهم صل على ولاة والائمة من ولده ))(450) .))
اين روايت ، بنابر تصريح ابن طاووس ، متن ديگرى دارد به اينشكل :
(( اللهم صل على ولاة عهده و الائمة من بعده (451) .))
بنابراين ، روشن نيست كه مقصود فرزندان بعد از او مراد است ، يا امامان پس از او. علاوهبر اين كه اين دو روايت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پيش از آن .
4. امام صادق مى فرمايد:
(( ... كاءنى ارى نزول القائم فى مسجد السهله باءهله و عياله .(452) ))
اين روايت نيز گذشته از ضعف سند، دلالتى بر اثبات فرزند براى امام زمان (ع ) پيشاز ظهور ندارد. بنابراين ، اين گونه از روايات كه بدان اشارت كرديم ، در حدى نيستندكه وجود زن و فرزند را براى امام زمان (ع ) پيش از ظهور اثبات كنند. از سوى ديگر،رواياتى داريم كه با صراحت ، وجود فرزند را از آن حضرت نفى مى كند از آن جمله :مسعودى نقل مى كند: على بن حمزه ، ابن سراج و ابن ابى سعيد مكارى بر امام رضا(ع )وارد شدند، على بن حمزه به حضرت عرض كرد: از پدرانتنقل كرده ايم كه هيچ امامى از دنيا نمى رود، تا فرزندش را ببيند؟
امام رضا فرمود:
((آيا در اين حديث ، روايت كرده ايد: مگر قائم ))(453)
برخى خواسته اند با تمسك به داستان ((جزيره خضراء)) بگويند كه امام عصر (ع )،فرزندانى دارد و بر آن جزيره ، زير نظرى وى ، جامعه نمونه و تمام اعيار اسلامى راتشكيل داده اند(454) .
لكن با بررسيهاى گسترده اى كه انجام گرفته ، جزيره خضراء، افسانه اى بيش نيستو هيچ واقعيت ندارد.(455)
علامه مجلسى اين داستان را جداگانه در نوا در بحارنقل كرده و مى نويسد:
((چون در كتابهاى معتبر بر آن دست نيافتم ، آن را در فصلى جداگانه آوردم))(456) .
شيخ آقا بزرگ تهرانى اين داستان را داستانى تخيلى و رمانتيك شمرده است .(457)
افزون بر اين ، داستان به گونه اى است كه نمى توان آن را پذيرفت :
تناقضات فراوان ، سخنان بى اساس و... در سلسله سند آن ، افراد ناشناخته اى وجوددارند كه نمى توان بر آنان اعتماد كرد(458) . بنابراين ، از اين راه نمى توان زن واولادى براى حضرت مهدى (ع ) ثابت كرد.
سرانجام
پرسشى در اين جا مطرح مى شود كه حضرت مهدى (ع ) چه مدت پس از ظهور زندگى مىكند و چگونه از دنيا مى رود.
آنچه مسلم است ، مدت حكومت و حاكميت مهدى (ع )، بايد به اندازه اى باشد كه پايه هاىظلم و ستمگرى ويران گردد و بر جاى آن بنيادعدل و داد استوار گردد بدون ترديد، اين مساءله اساسى ، زمان مى طلبد و فرصت مىخواهد. كارى است كارستان و بنا نيست كه همه امور را آن حضرت بر اساس معجزه و روشغير عادى به پيش ببرد، بنابراين عقل و شواهد ديگرى اقتضا مى كند كه آن حضرتمدتى طولانى حيات داشته باشد تا بتواند در اين دنياى گسترده ، تحولى همه جانبه وفراگير، ايجاد كند و جهان را به اسلام و ارزشهاى اسلامى آشنا سازد.
اما اين مدت چه اندازه به طول مى انجام ، خيلى روشن نيست ، روايات وارده از طريق عامه وخاصه ، گوناگون است :
پنج ، بيست ، سى و چهل سال ، در منابع اهل سنت (459) .
نوزده ، بيست ، سيصد و نه سال ، در منابع شيعى (460)
اما اين كه چگونه از اين جهان خواهد رفت ، به مرگ طبيعى يا غير طبيعى ؟ اختلافهايى درروايات به چشم مى خورد.
برخى از روايات مى گويند كه آن حضرت مدتى حكومت خواهد كرد سپس وفات مى كند ومسلمانان بر او نماز مى گذارند.(461)
از بعضى از روايات استفاده مى شود كه مرگ آن حضرت طبيعى نخواهد بود و به دستجنايتكاران ، با مشخصاتى كه براى آنان در روايات ذكر شده ،
به شهادت مى رسد(462) .
بررسى و قضاوت در اين امر مبتنى بر دو مساءله است :
1. آيا همه امامان معصوم (ع ) شهيد مى شوند، يا امكان دارد كه به مرگ طبيعى از دنيابروند. در فرض اول ، دليل و مستند آن چيست ؟
2. اگر در ساير ائمه (ع ) پذيرفتم كه همه به شهادت رسيده اند، نسبت به امام زمان(ع ) چه خواهد شد؟ اجل طبيعى يا شهادت ؟
بدون ترديد، امامان معصوم (ع ) تا زمان امام عصر (ع )، همگى معاصر با سردمداران پليدو حاكمان قسى القلب و خون آشامى بوده اند، آسايش و آرامش نداشته اند.
اما آيا همه آن بزرگواران ، به شهادت رسيده اند، يا خير، برخى از آنان به مرگطبيعى از دنيا رفته اند، بين علماى شيعى نزديك به زمان معصوم ، اختلاف است :
شيخ صدوق بر اين باور است :
((همه معصومين (ع )، به اجل غير طبيعى از دنيا رفته اند... كسى كه چنين عقيده نداشتهباشد از ما نيست .))(463)
شيخ مفيد، در جواب صدوق مى نويسد:
(( فاما ما ذكره ابوجعفر، رضى الله عنه ، من مضى نبينا و الائمة (ع ) بالسموالقتل فمنه ثابت و منه مالم يثبت و المقطوع به ان اميرالمؤ منين (ع ) الحسن (ع ) و الحسين(ع ) خرجوا من الدنيا بالقتل ولم يمت احدهم حتف انفه و ممن مضى بعدهم مسموما موسى بنجعفرو يقوى فى النفس امرالرضا(ع ) و ان كان فيه شك ، فلا طريق الى الحكم فيمنعداهم بانهم سموا او اغتيلوا او قتلوا صبرا، فالخبر بذلك ، يجرى مجرى الا رجاف و ليسبتيقنه سبيل ))(464) .))
آنچه را كه شيخ صدوق در رابطه با درگذشت پيامبر(ص ) و امامان معصوم (ع ) به ستمو قتل گفته ، برخى از آنها ثابت است و برخى مشكوك . اما شهادت اميرالمؤ منين على و امامحسن و امام حسين (ع ) به قتل حتمى و قطعى است . پس از ايشان ، مسموميت و شهادت موسىبن جعفر (ع ) نيز قطعى و مسلم است . درباره امام رضا(ع ) نيزقول قوى مسموميت و شهادت ايشان است ، گرچه جاى ترديد هست . اما در ديگر ائمه (ع )راهى براى اثبات اين كه آنان به وسيله ستم يا ترور و ياقتل صبر، به شهادت رسيده اند، در دست نيست .
آنچه از راه احساسات گفته مى شود، يقين آور نخواهد بود.
علامه مجلسى پس از آن كه روايات را زير عنوان : (( انهم عليهم السلام لايموتونالا بالشهادة )) مى آورد، نظر شيخ مفيد را مورد نقد و بررسى قرار مى دهد و مىنويسد:
((با توجه به اخبار فراوانى كه مبنى بر شهادت ائمه (ع ) در دست است و نيز نمونههاى خاصى كه در برخى از آنان وجود دارد، نمى توان آن را نفى كرد. البته غير از علىو فاطمه و حسن و حسين و موسى بن جعفر و على بن موسى الرضا(ع ) كهدليل قطعى بر شهادت آنان داديم در ديگر ائمه (ع ) چنيندليل قطعى نداريم ، اما دليل بر نفى هم نداريم و قرائن و شواهد تاريخى مؤ يد شهادتآنان نيز هست . شايد مقصود شيخ مفيد هم نفى قطع و تواتر است ، نه رد دومى و نفىاصل مساءله .(465) ))
بزرگانى كه به شهادت همه امامان معصوم (ع )، به دست جنايتكارانقاتل هستند دلايلى دارند، از جمله : امام رضا مى فرمايد:
(( ما منا الا مقتول (466) .))
يا امام حسن مجتبى (ع ) مى فرمايد:
(( والله لقد عهد الينا رسول الله (ص ) ان هذا الامر عليكم اثنا عشر اماما من ولد علىو فاطمة ، ما منا الامسموم او مقتول (467) ))
به خدا سوگند، پيامبر(ص ) به ما اين عهد و وعده را داد كه امر امامت را دوازده تن ازفرزندان على و فاطمه (ع ) به دست خواهند گرفت و هر يك از آنان ، مسموم يامقتول خواهند شد.
قائلين به شهادت ائمه ، اصل كلى را از اين روايات استفاده كرده اند و بر اين نظرندكه ساختار بدنى پيامبر(ص ) و امامان (ع ) به گونه اى است كه زمينه و ظرفيت حيات وعمر طولانى را دارند، مگر عارضه و حادثه اى از خارج بر آنانتحميل شود(468) .
ولى برخى از بزرگان كليت اين احاديث : (( مامنا الا مسموم اومقتول )) را نپذيرفته اند.
طبرسى مى نويسد:
((بسيارى از اصحاب ما، بر اين باورند كه امام حسن عسگرى (ع ) و ساير ائمه (ع ) باشهادت از دنيا رفته اند و بر اين معنى به روايتى از امام صادق (ع )استدلال كرده اند كه : (( ما منا الا مقتول او شهيد)) و الله اعلم بحقيقة ذلك.(469) ))
جمله اخير ايشان گوياى اين معنى است كه شهادت همه ائمه (ع ) در نظر ايشان قطعى ومسلم نبوده است .
با توجه به نكات ياد شده روشن شد كه اگر نظر شيخ صدوق را بپذيريم و بهروايات (( ما منا الا مسموم او مقتول )) پايبند باشيم و آنها را از نظر سندبپذيريم ، امام زمان (ع ) به دست جنايتكاران به شهادت مى رسد. ولى اگرقول شيخ مفيد را بپذيريم و به روايات : (( ما منا الا مسموم اومقتول )) پايبند نباشيم بايد بگوييم كه چگونگى مرگ آن عزيز، روشن نيست .والله اعلم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation