موجودی است تابع جير غريزه كه همان ميلها باشد ولی انسان موجودی است كهمیتواند به حكم اراده و به حكم اختيار از جبر غريزه آزاد باشد ، میتوانداراده بكند كه بر ضد ميل خودش رفتار و عمل بكند . پس آن كسی انسان استكه بر خودش مسلط باشد و به هر اندازه كه انسان بر خودش مسلط نباشد ، ازانسانيت بدور است . اين هم يك نظر است . اين هم يك معيار برایانسانيت است . يكی دو معيار ديگر هم برای شما عرض بكنم و به عرايضخودم خاتمه بدهم . معيار ديگر برای انسانيت انسان ، آزادی است . يعنی چه ؟ يعنی انسانآن اندازه انسان است كه هيچ جبری را تحمل نكند ، محكوم و اسير هيچ قدرتینباشد ، همه چيز را خودش آزادانه انتخاب كند . در مكتبهای جديد میدانيدكه روی آزادی به عنوان معياری از معيارهای انسانی ، بيشتر تكيه میشود .يعنی بهر اندازه كه فرد بتواند آزاد زيست كند ، به همان اندازه انساناست . پس آزادی معيار انسانيت است . اين نظريه چطور است ؟ آيا ايننظريه درست است يا نه ؟ اين نظريه هم مثل نظريات پيش ، هم درست استو هم نادرست . يعنی به عنوان جزئی از انسانيت انسان درست است ولی بهعنوان اينكه تمام معيار انسانيت باشد ، درست نيست . از نظر اسلامهمانطور كه محبت انسانها به يكديگر تشويق و ترغيب و تقديس و به آندعوت شده است و همانطور كه تسلط انسان بر نفس خود تقديس و به آندعوت شده است ، آزادی هم تقديس شده است . درباره تسلط بر نفس اماره در اسلام تأكيد فراوان شده است داستان كوچكیرا در اين زمينه كه شايد شنيده باشيد نقل میكنم ، |