میشد ، از داروی مخصوصی كه تعيين كرده بود ، هيچ نتيجه نمیگرفت ولیامروز كه دانا شده كافی است كه آن طرز معالجه را دور بريزد و معالجهجديد راجای آن بياورد . مامیخواهيم ببينيم آيا بشر قديم كه آزادی ديگرانرا سلب میكرد از اين جهت بود بود كه نمیدانست ؟ از روی نادانی ، آزادیرا سلب میكرد ، خير ، نادانی و دانش در او تأثيری نداشت ، از رویدانش سلب میكرد ، بخاطر اينكه سود خودش را تشخيص میداد . آيا بشرقديم كه آزادی و حقوق ديگران را محترم نمیشمرد ازاين جهت بود كهقوانينش اينطور وضع شده بود ؟ كه تا قانون را عوض كرديم ، ديگر تمامبشود ؟ مانند قوانين قرار دادی كه بشر میگذارد مثلا در آمريكا بگويندقانون برگدی ملغی ، همينكه گفتند قانون بردگی ملغی ، ديگر واقعا بردگیملغی شد ؟ يا شكل و فرمش عوض شد ، محتوی همان محتوی است . آيا علتاينكه بشر قديم آزادی و حقوق را محترم نمیشمرد طرز تفكر فلسفیاش بود ؟هيچكدام از اينها نبود . فقط يك چيز و آن منفعت طلبی بود . بشر قديم بهحكم طبيعت فردی خودش منفعت طلب بود ، سود طلب بود ، از هر وسيلهایمیخواست به نفع خودش استفاده كند . يكی از وسائل ، افراد بشر بودند ،همانطوری كه از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر میخواستبه نفع خودش استفاده كند از انسان هم میخواست استفاده بكند ، آنوقتی كهدرختی را میكاشت يا میبريد ، چيزی كه دربارهاش فكر نمیكرد خود آن درختبود . فقط درباره خودش فكر میكرد . گوسفند را اگر چاق میكرد و آنوقتی كهسرش را میبريد چه منظوری داشت ؟ جز منافع خودش چيزی را در |