تمثيل سعدی
چه عالی آورده است سعدی اين داستان را ، البته تمثيل و مثل است ومقدمهاش منظور نيست . میدانيد كه از عشقهای تمثيلی ، عشق سلطان محمود واياز است . میگو يد به سلطان محمود عيب میگرفتند كه آخر اين چه حسنیدارد ؟ چه زيبايیای دارد ؟ اين شكل و قيافه ندارد ، چرا اينقدر نسبت بهاين عشق و محبت میورزی ؟ او میخو است يك وقت عملا به اينها نشان بدهدكه چرا چنين است و به خاطر آنهايی كه شما خيال میكنيد نيست ، دليلديگری دارد ، نه اينكه من عاشق آب و رنگ او هستم ، بنده واقعی و خالصمن اوست كه مرا به خاطر خودم دوست میدارد . در بوستان است :
| يكی خرده بر شاه غزنين گرفت |
| كه حسنی ندارد اياز ای شگفت |
| گلی را كه نه رنگ باشد نه بو |
| دريغ است سودای بلبل بر او |
| به محمود گفت اين حكايت كسی |
| بپيچيد ز انديشه بر خود بسی |
| كه عشق من ای خواجه بر خوی اوست |
| نه بر قد و بالای دلجوی اوست |
| شنيدم كه در تنگنايی شتر |
| بيفتاد و بشكست صندوق در |