بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فرهنگ عاشورا, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - فرهنگ عاشورا
     02 - فرهنگ عاشورا
     03 - فرهنگ عاشورا
     04 - فرهنگ عاشورا
     05 - فرهنگ عاشورا
     06 - فرهنگ عاشورا
     07 - فرهنگ عاشورا
     08 - فرهنگ عاشورا
     09 - فرهنگ عاشورا
     10 - فرهنگ عاشورا
     11 - فرهنگ عاشورا
     12 - فرهنگ عاشورا
     13 - فرهنگ عاشورا
     14 - فرهنگ عاشورا
     15 - فرهنگ عاشورا
     16 - فرهنگ عاشورا
     17 - فرهنگ عاشورا
     18 - فرهنگ عاشورا
     19 - فرهنگ عاشورا
     20 - فرهنگ عاشورا
     21 - فرهنگ عاشورا
     22 - فرهنگ عاشورا
     23 - فرهنگ عاشورا
     24 - فرهنگ عاشورا
     25 - فرهنگ عاشورا
     26 - فرهنگ عاشورا
     27 - فرهنگ عاشورا
     28 - فرهنگ عاشورا
     29 - فرهنگ عاشورا
     30 - فرهنگ عاشورا
     31 - فرهنگ عاشورا
     32 - فرهنگ عاشورا
     33 - فرهنگ عاشورا
     34 - فرهنگ عاشورا
     35 - فرهنگ عاشورا
     36 - فرهنگ عاشورا
     37 - فرهنگ عاشورا
     38 - فرهنگ عاشورا
     fehrest - فرهنگ عاشورا
 

 

 
 

عثمان بن على بن ابى طالب‏«ع‏»

يكى از شهداى كربلا.وى برادر عباس است كه مادرش ام البنين و پدرش امير المؤمنين‏است. از آن حضرت نقل شده كه نام او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون،«عثمان‏»ناميدم. (1) وى به تير خولى بن يزيد،در روز عاشورا مجروح شد و بر زمين افتاد و يكى ديگر از سپاه‏ابن سعد اورا كشت.هنگام شهادت 21 سال داشت.نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمده‏است.

عثمان بن فروه(عروه)غفارى

از شهداى كربلا به شمار آمده است.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.احتمال‏داده‏اند كهاو همان قرة بن ابى قره غفارى باشد. (2)

عذيب الهجانات

نام يكى از منزلگاهها نزديك كوفه،كه سيد الشهدا از آن گذشت و چون آب داشته،عذيب گفته مى‏شد.معناى آن آب خوشگواراست.موقعيت آن ميان قادسيه و مغيثه ازمنازل راه كوفه است كه تعلق به بنى تميم دارد.آب و بركه و چاه و خانه‏ها و قصر ومسجدى داشته و پاسگاهى هم در آنجا بوده كه محل نگهبانى براى ايرانيان بوده است. (3) حسين بن على‏«ع‏»در اين منزل، با چهار نفر كه از كوفه مى‏آمدند برخورد كرد.نافع بن‏هلال نيز همراه جمع بود.پس از گفتگوهايى كه بين امام و آنان انجام گرفت،آنان به‏حسين‏«ع‏»پيوستند و به فداكارى در ركابش پرداختند. (4) حر نيز همراه كاروان حسينى‏حركت مى‏كرد.در همينجا بود كه نامه ابنزياد به حر رسيد كه فرمان به سختگيرى داده‏بود و حر نيز مانع حركت امام شد.

عراق

سرزمينى كه سيد الشهدا«ع‏»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزه‏با يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه،در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادت‏رسيد.سرزمين عراق،بخصوص منطقه ميان دجله و فرات،حاصلخيز و پرجمعيت است.

وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين‏«ع‏»فتح شد،با آل على‏«ع‏»آشنا گشت.

كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پس‏از جنگ جمل كه حضرت على‏«ع‏»كوفه را مقر خلافت‏خويش قرار داد،مردم آن منطقه‏بيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مى‏كوشيدند تاتشيع و ريشه‏هاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند. (5) همواره ميان‏شاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين‏«ع‏»در دوران امام‏حسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنان‏بشدت،هوادارانعلى‏«ع‏»را سر كوب مى‏كردند.

عراق،همواره منطقه‏اى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مى‏گشته‏است. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آن‏روزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مى‏شد. (6) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژه‏ترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهم‏بود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاى‏مختلف بر ضد امويان نقش عمدهداشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين‏«ع‏»

پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على‏«ع‏»در كوفه فراوان بودند و نامه‏هاى‏دعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمين‏عراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص‏»به حسين بن على‏«ع‏»فرموده بود:«انك‏ستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعى‏عمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...». (7) بزودى به سوى‏عراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كرده‏اند،و آن سرزمينى است كه‏«عمورا»هم خوانده مى‏شود،تو در آن‏سرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى ازيارانت به شهادت خواهند رسيد.

حضرت على‏«ع‏»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايت‏حق، كوتاهى مى‏كنند،سخنان نكوهش كننده‏اى دارد. (8) اكنون عراق،از كشورهاى اسلامى‏در خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امام‏حسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امام‏هادى وامام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است. (9)

عراقين

تثنيه عراق است،دو عراق.عراق عرب و عراق عجم را با هم در برخى اصطلاحهاعراقين گفته‏اند.همچنين عراقين به كوفه و بصره هم گفته شده است.عبيد الله بن زياد(كه‏فاجعه كربلا را آفريد)پيش از امارت بر كوفه،حاكم بصره بود و با نظر يزيد،با حفظسمت به امارت كوفه هم گماشته شد تا نهضت مسلم بن عقيل را فرونشاند و ياران‏سيد الشهدا«ع‏»را سركوبكند.به همين جهت او را«حاكم العراقين‏»مى‏گفتند.

عروسى قاسم

آنچه بعنوان عروسى قاسم و آراستن حجله براى او در كربلا مطرح است،واقعيت وسند ندارد،ولى از منابع ضعيف به اذهان عوام راه يافته و بر ناكامى نوجوان امام مجتبى‏«ع‏»

مى‏سوزند و مى‏گريند و در شبيه خوانى و تعزيه‏ها هم حجله براى قاسم نوداماد مى‏آرايند.

از تحريفهاى عاشوراست.آنچه در برخى منابع آمده،چيزى ساده‏تر از عروسى است.

عروة بن بطان ثعلبى

از جنايتكاران كربلا.وى به اتفاق جانى ديگرى به نام زيد بن رقاد تغلبى،روز عاشورايكى ازياران حسين بن على‏«ع‏»را به نام‏«سويد بن مطاع‏»به شهادت رساندند.

عروة بن قيس احمس

اين ملعون،فرمانده اسب سواران سپاه عمر سعد در كربلا بود.

عريف

عنوان بزرگ و نماينده يك قبيله،كه رابط آن با حكومت و مسؤول رسيدگى به آنان‏بود. (10) در كوفه براى درهم شكستن نهضت مسلم بن عقيل،از عنوان و نفوذ عريفها براى‏فرونشاندن انقلاب،استفاده مى‏شد.طبقات موجود در كوفه،به واحدهاى كوچكتر تقسيم‏مى‏شد و شخصى از هر گروه بعنوان سر پرست توزيع(حقوق)بر گزيده مى‏شد.اين‏گروهها«عرافه‏»و شخصى كه مسؤول آن بود«عريف‏»ناميده مى‏شد... (11) ابن زياد،عريفهارا مسؤول هر گونه اغتشاش دانست،كه امكان داشت در عرافه آنها رخ دهد و تهديد كردكه اگر عريفى چيزى از ابن زياد پنهان كند،مصلوب خواهد شد و تمام عرافه‏ها از دريافت‏حقوق محروم خواهند گشت. بيانيه ابن زياد،كه انتشار آن،جوى از رعب ايجاد كرد،شامل بندهاى زير بود: (12)

1-عريفان،كسانى را كه مخالف بنى اميه‏اند،از جمله حروريه و خوارج راسرشمارى كنند.

2-عريفان،ليستى از اسامى و عملكردها را گزارش دهند.

3-نسبت به آنان كه تمايل به مسلم بن عقيل دارند،شديدا مراقب باشند.

4-هر عريفى كه در حيطه عرافت او كسانى يافت‏شوند كه به حكومت‏يزيد دل‏نسپرده باشند،محكوم به اعدام در مقابل در خانه‏اش است.

5-هر عريفى كه نام كسى را ننوشت،بايد تعهد بسپارد كه افراد او مخالفت نكنند ودست به هيچ كار موجب آشوب در دولت نزنند.عريفان هم بشدت،بندهاى‏اين بيانيه را به اجراگذاشتند. (13)

عزاخانه

ماتم خانه،خانه‏اى كه در آن عزا برپا كنند،ماتم سرا،مصيبت‏سرا. (14) به حسينيه‏و تكيه‏اى همكه در آن،عزادارى حسينى برگزار مى‏شود،عزاخانه حسينى گفته مى‏شود.

عزادارى

برپا داشتن مراسمى به ياد سيد الشهدا«ع‏»در ايام مختلف،بويژه دهه محرم و روزعاشورا.اين عمل،كه زنده نگهداشتن هدف حسينى و فرهنگ عاشوراست،مورد تشويق‏بسيار اولياء دين است و خود معصومين،در راه اقامه عزاى حسينى،مى‏كوشيدند. (15) زيراعزادارى،بصورت گريه،برپايى مجالس ذكر،سرودن مرثيه،گرياندن،نوحه‏خوانى و...

احياء خط ائمه و تبيين مظلوميت آنان است.امام باقر«ع‏»در زمينه برپايى عزا در خانه‏هابراى امام حسين‏«ع‏»مى‏فرمايد:«ثم ليندب الحسين و يبكيه و يامر من فى داره بالبكاء عليه‏و يقيم عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبكاء بعضهم بعضا فى‏البيوت و ليعز بعضهم بعضا بمصاب الحسين.» (16) (به كسانى كه روز عاشورا نمى‏توانند به‏زيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مى‏دهند)بر حسين‏«ع‏»،ندبه و عزادارى و گريه‏كند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانه‏اش با اظهار گريه و ناله برحسين‏«ع‏»،مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليت‏گويى درسوگ حسين عليه السلام درخانه‏هايشان ملاقات كنند.

سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى كه از امام حسين‏«ع‏»در دلها بوده وهست، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به بركت آن،اقشار بسيارى با امام حسين‏«ع‏»و دين و فرهنگ عاشوراآشنا مى‏شوند.فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاه‏كه شيعيان،قدرت و حكومتى يافته‏اند،در ترويج و توسعه آن كوشيده‏اند.«در زمان‏پادشاهى آل بويه،در دهه اول محرم،شيعيان به عزادارى حضرت سيد الشهدا قيام‏نمودند...معز الدوله،اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اول محرم،سياه‏بپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيد الشهدا قيام‏نمايند.بستن دكانها و منع طباخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدوله‏ديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل لطنت‏سلسله سلجوقى در آن شهر معمول‏بود.اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.» (17) رمز جاودانگى نهضت‏حسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بوده‏است.امام خمينى‏«قدس سره‏»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها،بااين روضه‏ها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها،ما را حفظ كرده‏اند،تا حالا آورده‏انداسلام را...هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش سر و سينه‏زن نباشد،حفظ نمى‏شود...ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مى‏رود،علم بپا كنيم،نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم،فرياد كنيم...». (18) برپايى عزا براى سيد الشهدا،نوعى اعتراض‏به ظالمان و حمايت از مظلوم است.اشگ ريختن در سوگ ابا عبد الله‏«ع‏»،عامل تقويت‏حس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمع نيروهاى پيروحسين‏«ع‏»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهيد،انتقال فرهنگ‏«شهادت‏»به‏نسلهاى آينده است.به تعبير شهيد مطهرى:«در شرايط خشن يزيدى،در حزب حسينيهاشركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت،نوعى از خود گذشتگى است.اينجاست كه‏عزادارى حسين بن على‏«ع‏»يك حركت است،يك موج است،يك مبارزه اجتماعى‏است.» (19) عزادارى،سبب مى‏شود كه شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وايمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مكتب عاشورا»بعنوان يك فكر سازنده‏و حادثه الهام بخش، همواره تاثير خود را حفظ كند.عزادارى،احياء خط خون و شهادت‏و رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش تاريخ است.عزاداران حسينى،پروانگانى‏شيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته،از شعله شمع،پيراهن عشق پوشيده‏اندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدن‏اند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه دركربلا تجسم يافته است،انتقال مى‏دهد.هم بر مظلوميت امام گريه مى‏شود و هم در سايه‏آن هدف امام حسين از نهضت و حركت،شناخته مى‏شود.روضه‏هاى خانگى و دسته‏هاى‏عزادارى و هيئتهاى زنجير زنى،پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و...هر يك به نوعى‏سربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنامى‏بخشد.

عزادارى سنتى

شيوه‏اى كه نسبت به زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و حماسه حسينى از ديربازمطرح بوده و جنبه مردمى يافته است.اين شيوه،شامل مرثيه سرايى،نوحه‏خوانى،گريستن و گرياندن،تشكيل هيئتها و دسته‏هاى سوگوارى،سينه زنى،ذكر مصيبت،مجالس‏وعظ و روضه خوانى،و...است.اينگونه شيوه‏ها،چون با روح و جان و عاطفه شيعه‏آميخته است،هر چه بيشتر به آن رنگ مردمى مى‏بخشد و عامل جذب و تجمع و تشكل‏انبوه شيفتگان اهل بيت مى‏گردد. ابو هارون مكفوف مى‏گويد:روزى خدمت امام‏صادق‏«ع‏»رسيدم.حضرت فرمود:برايم شعر(در سوگ سيد الشهدا)بخوان،من نيزخواندم.حضرت فرمود:نه،اينطور نه،بلكه همانگونه كه براى خودتان شعر خوانى‏مى‏كنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيد الشهدا مرثيه مى‏خوانى:«لا، كما تنشدون وكما ترثيه عند قبره‏». (20) اين نشان مى‏دهد كه شيوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم،بيشترمورد اهتمام ائمه‏«ع‏»بوده است.حفظ اين سنت،ضامن تداوم آن است.امامخمينى‏«ره‏»

فرموده است:«ما بايد حافظ اين سنتهاى اسلامى،حافظ اين دستجات مبارك اسلامى كه‏در عاشورا،در محرم و صفر در مواقع مقتضى به راه مى‏افتد،تاكيد كنيم كه بيشتر دنبالش‏باشند... زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنتى خودش،از طرف روحانيون،ازطرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف توده‏هاى مردم با همان ترتيب سابق كه‏دستجات معظم و منظم، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مى‏افتاد.بايد بدانيد كه‏اگر بخواهيد نهضت‏شما محفوظ بماند،بايد اين سنتها را حفظ كنيد.» (21) حتى حفظ اصل‏عزادارى عاشورا نيز تا حد بسيارى در سايه حفظ سنتهاست و دگرگون ساختن شيوه سنتى‏بدون جايگزين بهتر،گاهىپيروان همان سنتها را هم از اصل ماجراى حسينى جدا مى‏سازد.

عشق حسينى

عظيمترين سرمايه روحى شيعه كه پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملى‏بازدارنده از تباهى،بر انگيزاننده به فداكارى و جهاد و تصفيه كننده دل و جان است.درسايه همين عشق، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمايت قلبى عاشق امام‏حسين‏«ع‏»را همواره به نفع حق و جبهه ايثار،نيرو بخشيده است.همين عشق،ياران او راروز عاشورا به استقبال شهادتفرستاد تا با مرگ در ركاب حسين‏«ع‏»حيات ابدى يافتند.

عشق حسين‏«ع‏»را خداوند در دلها نهاده و شعله‏اى خاموش نشدنى است.به فرموده امام‏صادق‏«ع‏»:«ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا». (22) محبت‏حسين بن على‏«ع‏»نه تنها در دل زمينيان است،بلكه عرشيان نيز او را دوست مى‏دارند و به‏فرموده رسول خدا«ص‏»،او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است:«من احبان‏ينظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلينظر الى الحسين.» (23)

اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشته‏ام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل گر شود كار جهان زير و زبرنشود عشق تو از دل زايل (24)

عطش

تشنگى از بارزترين جلوه‏هاى سوز و غم در حادثه كربلاست.سيد الشهدا،عباس،على اكبر، على اصغر و ديگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محروم‏كردن خيمه‏گاه امام حسين‏«ع‏»از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بيشتر ازكودكان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مى‏شوند.در كربلا،عطش بيداد مى‏كرد و مشكها خالى،لبها خشك،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.

زان تشنگان هنوز به عيوق مى‏رسدفرياد«العطش‏»زبيابان كربلا (25)

روز عاشورا،عباس كنار خيمه‏ها آمد،صداى‏«العطش،العطش‏»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او رامحاصره كردند و ابا الفضل‏«ع‏»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.

قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى‏«فذكر عطش الحسين‏»به ياد تشنگى‏امام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد. (26) على اكبر«ع‏»نيز روز عاشورا پس‏از چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمه‏گاه آمد،در حالى كه‏به سيد الشهدا مى‏گفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى‏». (27) امام‏«ع‏»،براى‏كودكتشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابش‏كنيد.

اگر به زعم شما من گناهكار شمايمنكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين

كه تير حرمله،گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد. (28)

مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بودكه از عطش به فلك ناله يتيمان بود

خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فرات‏برود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى‏«و الله لا تذوقه او تموت عطشا». (29) تشنگى امام حسين‏«ع‏»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مى‏كنند،در راه امام‏حسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مى‏پردازند و با هر عطشى‏كربلا و عاشورا در ذهنشانتداعى مى‏كند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خورده‏است.

بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرمهر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است (30)

عطشان

از القاب سيد الشهدا،كه تشنه در كربلا به شهادت رسيد.اين تعبير در روايات،تواريخ‏و زيارتنامه‏ها درباره آن امام آمده است.از جمله در حديث امام باقر«ع‏»است:«ان‏الحسين...قتل مظلوما مكروبا عطشانا». (31) امام سجاد«ع‏»نيز كه براى يارى بنى اسد در دفن‏پيكر امام حسين و شهدا آمد،پس از دفن امام تشنه كام،بر روى قبر او نوشت:«هذا قبرالحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشانا غريبا.» (32) همين تشنگى و شهادت جانسوزاو و ياران و فرزندانش،قوى‏ترين عامل تحريك عواطف و همدل ساختن انسانهاى باوجدان با عاشورائيانبوده است.

عطيه

نام عطيه،همواره در كنار نام جابر بن عبد الله انصارى مطرح مى‏شود كه با هم پس ازشهادت امام حسين‏«ع‏»در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابيناشده بود،عطيه او را در اين زيارت همراهى مى‏كرد.بنا به برخى نقلها،هنگام بازگشت‏اهل بيت از سفر شام،در كربلا با جابر و عطيه برخورد كردند.عطية بن سعد بن جناده‏عوفى،از رجال علم و حديث‏شيعه بود.وى در زمان خلافت امير المؤمنين‏«ع‏»در كوفه به‏دنيا آمد.نام عطيه،به پيشنهاد آن حضرت بر وى نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود كه‏حتى در كتب رجالى اهل سنت هم توثيق شده است.وى به جرم تشيع و هوادارى‏على‏«ع‏»از سوى حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستورحجاج،او را گرفتند و چون حاضر نشد على عليه السلام را لعن كند،چهار صد تازيانه بربدنش زدند و موى سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتى‏به كوفه بازگشت.در كوفه بود تا در سال 111 هجرىدر گذشت. (33)

عقاب

پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است.

مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار،سريعا به هدف‏مى‏رسد. (34) در ادبيات مرثيه،اسبى كه على اكبر«ع‏»بر آن مى‏نشست،«عقاب‏»خوانده شده‏است و گويند كه پيش از او،از آن حسين بن على‏«ع‏»بود،چون ذو الجناح زير پاىآن‏حضرت قرار گرفت،عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند:

«فوضع على مفرقه مغفرا فولاديا و قلده سيفا مصريا و اركبه العقاب براقا ثانويا» (35) به نقلى‏درشب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات،آب به خيمه‏ها آورد. (36) نوشته‏اند:

عقاب،اسبى بود كه سيف بن ذى يزن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام، حضرت‏رسول‏«ص‏»پنجساله بود.عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هراسب پيرى مى‏نشست،جوان مى‏شد.على‏«ع‏»و امام مجتبى و سيد الشهدا هم بر آناسب‏سوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شبه پيغمبر،على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت.

پس از مجروح شدن على اكبر،اسب مى‏خواست او را به خيمه‏ها بياورد،ولى بسبب لشكربسيار در ميدان،پيكر مجروح على اكبر را به سمت‏سپاه كوفه برد،(فاحتمله الى العسكر)واين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند. (37)

چه اسبى به پرواز شاهين مرو به رفتار كبك و به رقص تذرو ركش گرم و مو نرم،ستخوان درشتهمايون برو يال و فرخنده پشت

عقبه

به معناى كوه دراز.نام يكى از منازل راه كوفه،كه امام حسين‏«ع‏»در آنجا فرود آمد.درهمانجا با پير مردى به نام عمر بن لوذان برخورد و اوضاع كوفه را پرسيد.وى مى‏كوشيدامام را از رفتنبه طرف نيزه‏ها و شمشيرها باز دارد.امام راه خويش را به سوى كربلا ادامه‏داد. (38)

عقر

روستايى مستحكم و داراى برج و بار و در نزديكيهاى كربلا بود.امام حسين‏«ع‏»چون‏در راه سفر به كوفه به آن روستا رسيد،از نامش پرسيد،گفتند:عقر.پرسيد:اين منطقه چه‏نام دارد؟ گفتند:كربلا.چون خواست از منطقه خارج شود،جلويش را گرفتند و درهمانجا ماند،تا حادثه عاشورا پيش آمد. (39) در همان روستا بود كه زهير بن قين به آن‏حضرت پيشنهاد كرد به آن دهرفته،آنجا را سنگر دفاعى خود قرار دهند،اما امام موافقت نكرد.

علامت

از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين‏«ع‏»كه در هيئتها و دسته‏هاى مذهبى به كار گرفته‏مى‏شود.علامت به معناى نشانه است.اين علامتها هم نشانه‏هاى گروههاى عزادارمحسوب مى‏شده است و كسانى هم كه آن را حمل مى‏كردند،«علامت كش‏»بودند، يعنى‏علم بردار.به نوشته دهخدا:«صليب مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايين‏شالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و درميان زبانه‏اى از فلز طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلوله‏اى از شيشه الوارن نصب كنندو اين زبانه‏هاى فلزى كه به‏«تيغ‏»مشهور است،سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارى‏محرم پيشاپيش دسته‏ها به حركت آرند». (40) «شيئى است فلزى و كار صنعتگران اصفهان‏كه قدمت آن به عهد سلاطين صفوى مى‏رسد،داراى تعدادى زبانه،گنبد،گلدان وطاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سياه و قهوه‏اى و پر طاووس و سكه‏هاى نقره وشمشير و قمه و خنجر زينب مى‏كنند و در آخر دسته‏ها به حركت در مى‏آورند...عده‏اى‏از جوانان هم نذر مى‏كنند كه همه ساله بايد در بردن علمات،سهم داشته باشند». (41) به‏آن علمات هم مى‏گويند.شباهت آن به صليب،مى‏رساند كه پس از ارتباط ايران بااروپاييها در عصر قاجار،از آيينهاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است.به هرحال،نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را ازمحتوا و اصل عزادارى و اقامه‏شعائر دينى باز مى‏دارد.

علقم

علقم يا علقمه،نام نهرى است از فرات،كه عباس بن على‏«ع‏»در روز عاشورا،كنار آن‏به شهادت رسيد.نيز به معناى تلخى است،و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را هم‏علقم گويند،حنظل. در ادبيات عاشورا،بيشتر در پيوند با عطش و عباس و دستهاى قطع‏شده ابا الفضل‏«ع‏»مطرحمى‏شود.

از چشم سپيده خواب را مى‏بردند از چشمه گل،گلاب را مى‏بردند بر شانه خود فرشتگان آهستهاز علقمه،روح آب را مى‏بردند (42)

علم،علمات

پرچم،رايت،بيرق،نشان لشكر،آنچه به سر نيزه بندند،درفش.در اصطلاح عزادارى‏حسينى، نام علم و علامت‏خاصى است كه هر هيئت و دسته،ويژه خود دارد و آن را ازدسته‏هاى ديگر متمايز مى‏سازد.«نخل،چوب بسيار بلند همچون درخت تبريزى متوسطكه در تعزيه خوانى پيشاپيش دسته‏ها برند و بر سر آن،گاه شكل پنجه‏اى از فلز باشد و گاه‏پارچه سياه بر آنبپوشانند.» (43)

گر چه سردار علم در خون نشستدستهايت روى رايت مانده است. (44)

در ميدان كربلا نيز،علمدار لشكر امام حسين‏«ع‏»،حضرت ابا الفضل بود.از شعارعربهاى‏عراقى عزادار نيز اين است:«رفع الله راية العباس‏»،پرچم عباس،افراشته باد.

علمدار

از لقبهاى قمر بنى هاشم است كه در كربلا،پرچم لشكر امام بر دوش او بود.نقش‏علمدار در ميدان نبرد،مهم بود و عامل حفظ انسجام نيروهاى سپاه محسوب مى‏شد.روزعاشورا،امام حسين‏«ع‏»ياران اندك خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرد وبراى هر يك فرماندهى برگزيد و پرچم را به دست برادرش عباس داد. (45) روز عاشورا نيز چون عباس‏«ع‏»خدمت امام آمد و از او اذن ميدان طلبيد،امام گريست‏و ابتدا اجازه نداد و فرمود:تو علمدار منى،اگر تو بروى و كشته شوى،سپاه من از هم‏مى‏پاشد:«يا اخى انت صاحب لوائى و اذامضيت تفرق عسكرى‏». (46)

علم كش

كسى كه در دسته‏هاى عزادارى،نشان مخصوص هر هيئت را حمل مى‏كند،علامت كش.

على اصغر«ع‏»

يكى از فرزندان امام حسين‏«ع‏»كه شير خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تاب‏شده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نمانده‏است.نمى‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم‏»آمده است كه‏فرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‏»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله‏آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين‏«ع‏»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشيد. (47) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودك‏شيرخوار)و در اينكه دو كودك بودهيا هر دو يكى است،اختلاف است.

در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بن‏الحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح‏بالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى‏». (48) و در يكى از زيارتنامه‏هاى‏عاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به‏»از اين كودك،با عنوانهاى‏شيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مى‏شود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با اوآورده مى‏شود.

طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كندآنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست

«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين‏زاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنه‏اى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديده‏است.» (49) على اصغر را«باب الحوائج‏»مى‏دانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خداوالاست.

در گلخانه شهادت رامى‏گشايد كليد كوچك ما

پى‏نوشتها

1-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 247،بحار الانوار،ج 45،ص 38.

2 -انصار الحسين،ص 102.

3-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 105.

4-مقتل الحسين،مقرم،ص 220.

5-تاريخ الشيعه،مظفرى،ص 67.

6-حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.

7-بحار الانوار،ج 45،ص 80.

8-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.

9-درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث‏»،على الوردى(6جلد).

10-در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلىامورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.

11-تشيع در مسير تاريخ،سيد حسن جعفرى،ص 99.

12-همان،ص 165.

13-مع الحسين فى نهضته،اسد حيدر،ص 97.

14-لغت‏نامه،دهخدا.

15-تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه‏«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالحالشهرستانى.

16-كامل الزيارات،ص 175.كتاب‏«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين‏»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريه‏كردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعه‏اى از مرثيه‏هادر سوگ سيد الشهدا«ع‏»را آورده است.

17-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.

18-صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.

19-نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.

20-بحار الانوار،ج 44،ص 287.

21-صحيفه نور،ج 15،ص 204.

22-كامل الزيارات،ص 38.

32-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.

24-از مؤلف.

25-محتشم كاشانى.

26-بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.

27-مقتل الحسين،مقرم،ص 246.

28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.

29-بحار الانوار،ج 45،ص 51.

30-از:قادر طهماسبى(فريد).

31-كامل الزيارات،ص 168.

32-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 325.

33-معارف و معاريف،ج 4،ص 1567.

34-اساس البلاغه،زمخشرى،لغت نامه دهخدا.

35-رياض القدس،صدر الدين واعظ قزوينى،ج 2،ص 21.

36-همان،ج 1،،ص 264.

37-همان،ج 2،ص 38.

38-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 90.

39-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 38،(به نقل از معجم البلدان).

40-لغت نامه،دهخدا.

41-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.

42-محمد حسين كاظم زاده.

43-لغت نامه،دهخدا.

44-عزيز الله زيادى.

45-بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.

46-معالى السبطين،ج 1،ص 441.

47-معالى السبطين،ج 1،ص 423.

48-بحار الانوار،ج 45،ص 66.

49-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.