حائر
حائر و حاير،اصطلاحا به حرم سيد الشهدا«ع»گفته مىشود و اين هم ريشه لغوىدارد،هم تاريخى.در لغت،«حائر»جاى مطمئنى است كه آب در آن نگهدارى و جمعمىشود:«الموضع المطمئن الذى يحار فيه الماء» (1) .به معناى سرگردان هم آمده است،ازريشه حيران.در قديم به كربلا«حير»نيز گفته مىشده است.همچنين به معناى منطقه بلندو گسترده كه از قديم،محلسكونت اقوامى از عرب بوده است.
در اصطلاح فقهى و عبادى،به محدوده حرم حسينى و اطراف آن كه شامل قبر مطهر،صحن،رواقها و موزه و...است،چه قسمتهاى قديم و چه جديد،حائر اطلاق مىشود.
اقامت در حائر و عبادت در آن فضيلت دارد و نيز از جمله مواردى كه مسافر،مخير استنمازش را قصر يا تمام بخواند و ميان علما محل بحث است،حائر ابا عبد الله«ع»است. (2) برخى هم حد حاير را همان محدوده حرم دانستهاند،نه بيشتر.حاير حسينى بسيار مقدساست و دعا در آنجا مستجاب است.حتى برخى ائمه براى شفا به حاير حسينى متوسلمىشدند،از جمله امام هادى«ع»كه بيمار بود،كسى را به حاير امام حسين«ع»فرستاد، تاآن حضرت را آنجا دعا كند. (3) به اهل كربلا و ساكنان حرم حسينى نيز«حائرى»گفتهمىشود. تناسب تاريخى اين نام براى حرم سيد الشهدا آن است كه وقتى در زمان متوكلعباسى و به دستور او براى تخريب آثار قبر و متفرق ساختن شيعه از تجمع پيرامون آنمرقد مطهر و الهام بخش،كه كانون خطرى براى خلافت جور شده بود،به آن منطقه آببستند،آب به آن محل كه مىرسيد از پيشروى باز مىماند و روى هم انباشته مىشد و برمىگشت و مثل ديوارى،آب گرد قبر مىايستاد و محوطه قبر همچنان خشك بود. (4) وچون محل جمع شدن آب را حاير گويند،محدوده قبر آن حضرت حائر نام گرفت.ازشهيد هم نقل شده است:«فى هذا الموضع حار الماء لما امر المتوكل باطلاقه علىقبر الحسين ليعفيه فكان لا يبلغه». (5) چون متوكل دستور داد به قبر حسين«ع»آب ببندند تاآن را محو كند،آب كه به اين مكان مىرسيد جمع مىشد و به قبر نمىرسيد.طبق نقلهاىديگرى وقتى به دستور او با گاوها مىخواستند زمين آنجا را شخم زنند،همه آن منطقه وقبور را شخم مىزدند،به قبر امام كهمىرسيدند،متوقف مىشدند. (6)
حاجر
نام سرزمين و منزلى ميان مكه تا عراق كه محل تلاقى اهل بصره و كوفه،هنگامعزيمت بهمدينه است.به معناى نگهدارنده آب است،جايى كه آب در آن مىماند.
سيد الشهدا«ع»در همين منزل،نامه«مسلم بن عقيل»را از كوفه دريافت كرد و پاسخىخطاببه مردم كوفه نوشت و توسط پيك خويش قيس بن مسهر به سوى كوفه فرستاد. (7)
حارث
قاتل طفلان مسلم بن عقيل.وقتى دو فرزند حضرت مسلم به نامهاى محمد و ابراهيمبهكمك«مشكور»زندانبان از زندان ابن زياد گريختند،شب را به خانه زنى پناه آوردند.
شوهر آن زن،حارث بود و براى پيدا كردن دو كودك،بسيار گشته و خسته شده بود.شبكه به خانه آمد و فهميد دو كودك فرارى در خانه اويند،صبح آن دو را شهيد كرد و بدنشانرا به فرات افكند و سرشان را پيش ابن زياد برد تا جايزه بگيرد.ابن زياد هم دستور دادگردن خود اورا در همان محلى كه طفلان مسلم را كشته بود.از سر جدا كنند. (8)
حارث بن امرىء القيس كندى
نامش در شمار شهداى كربلا آمده است،از شجاعان و عابدان بود.همراه سپاه ابنسعد بهكربلا آمد.چون سيد الشهدا را در محاصره سپاه كوفه يافت،به كاروان حسين«ع»
(9)
حبيب بن عبد الله نهشلى
از شهداى كربلا به حساب آمده است.بعضى او را شبيب بن عبد الله خثعمى،يا ابو عمرنهشلىدانستهاند.
حبيب بن مظاهر
از شهداى والاقدر كربلا بود.حبيب بن مظاهر(مظهر)اسدى،از طايفه بنى اسد،كوفىو از اصحاب رسول خدا«ص»بود.در هر سه جنگ صفين،نهروان و جمل،در ركابعلى«ع»شركت داشت.از اصحاب خاص امير المؤمنين و حاملان علم آن حضرت و درعلوم قرآنى شاگرد خاص وى بود.حضرت امير،او را كه از حاملان علوم«ع»بود،به علم«منايا و بلايا»(آنچه بعدها اتفاق خواهد افتاد)آگاه ساخته بود. (10) عضو گروه ويژه«شرطة الخميس»بود كه نيروى ضربتى و مطيع على«ع»بودند.درنهضت مسلم بن عقيل در كوفه،وى از كسانى بود كه در راه بيعت گرفتن براى مسلم،كوشش مىكرد.نيز از سران شيعه در كوفه محسوب مىشد كه به حسينبن على«ع»
دعوت نامه نوشت.نزد امام حسين«ع»موقعيت والايى داشت.در كربلا نيز امام،او را بهعنوان فرمانده جناح چپ سپاه خويش تعيين كرد.حبيب،تلاش فراوانى داشت كه يارانىاز بنى اسد را به يارى حسين«ع»بياورد،اما سپاه اموى مانع پيوستن آنان به يارانسيد الشهدا شدند. (11) گفتگوى او با ميثم تمار،هنگام عبور از مجلس بنى اسد،سالها پيش ازعاشورا،كه هر يك نحوه شهادت ديگرى را پيشگويى مىكرد و مايه شگفتى حاضرانبودند،معروف است، (12) و اين از همان علم مناياست كه از على آموخته بودند و جرياناتآينده را جز داشتند.روز عاشورا رجزىكه در حملههايش مىخواند چنين بود:
انا حبيب و ابى مظهرفارس هيجاء و حرب تسعر (13)
حبيب بن مظاهر،روز عاشورا از اينكه با شهادتش به بهشتخواهد رفت،خوشحالبود و با«برير بن خضير»مزاح مىكرد.شهادت او بر حسين«ع»بسيار سخت بود.هنگامشهادت 75 سالداشت.سر او نيز همراه سرهاى شهدا در كوفه گردانده شد.
حجاج بن زيد سعدى
از شهداى كربلاست.برخى هم نام او را حجاج بن بدر گفتهاند.وى اهل بصره بود.
نامهاى هم از سوى مسعود بن عمرو ازدى براى حسين بن على«ع»برد(در پاسخ نامهحسين«ع»)كه خطاب به او و سران بصره نوشته و آنان را به يارى خويش فراخوانده بود. (14) نامش در زيارت ناحيه مقدسه نيز آمده است.
حجاج بن مسروق جعفى
از شهداى گرانقدر عاشورا و مؤذن سيد الشهدا«ع». (15) وى اهل كوفه و از يارانامير المؤمنين«ع»بود.وقتى خبر هجرت امام حسين«ع»را از مدينه به مكه شنيد،خود را بهآن حضرت رساند و همراه امام از آنجا به كربلا آمد.همواره ملازم سيد الشهدا بود و درپنج وقت نماز،اذان مىگفت.در مسير راه،وقتى كه امام حسين«ع»به منزلگاه«قصربنى مقاتل»رسيد و در آنجا خيمهگاه عبيد الله بن حر جعفى را ديد،حجاج بن مسروق رادر پى او فرستاد تا او را بهپيوستن به امام فراخواند. (16) (گرچه توفيق حسينى شدن نيافت).
هنگامى كه كاروان حسين«ع»با سپاه حر بر خورد كردند،او به امر امام،اذان ظهر گفت.
در برخى كتب از او با عنوان«مؤذن حسين»ياد كردهاند. (17) روز عاشورا به ميدانرفت و جنگيد و غرق خون نزد امام برگشت.پس از گفتگويى با سيد الشهدا،بار ديگربه ميدان رفت وشهيد شد.
حج ناتمام
سيد الشهدا«ع»به خاطر ناامنى مكه براى حضرتش و اينكه مطلع شد نيروهاى يزيدىدر صدد قتل او در مكه هستند،تصميم گرفتحج را به عمره مفرده تبديل كند،احرامبست و طواف و سعى و تقصير انجام داد و از احرام بيرون آمد،چون نمىتوانستحج رابه پايان برد، چون مىترسيد در مكه او را گرفته،به سوى يزيد ببرند،يا غافلگيرانه تروركنند. (18) اين از نظر فقهى نيز بى اشكال است.در حديث است كه امام حسين«ع»روز ترويهدر حالى كه در عمره بود، به سوى عراق بيرون شد:«ان الحسين بن على«ع»خرج يومالتروية الى العراق و كان معتمرا». (19) كار امام حسين«ع»هم جنبه حفظ قداستحرم الهى را داشت و هم نمىخواست درايام حج و در بيت الله الحرام خونش ريخته شود،و هم با بيرون شدن از مكه،در روزى كههمه از هر سو به مكه آمدهاند و عازم عرفاتند،نوعى بيدارگرى در وجدانها و ايجاد سؤالدر ذهنهاست و به اين صورت،خبر خروج اعتراض آميز وى بر ضد حكومت،توسطحاجيانى كه از همه جا آمدهاند و اينكه آن حضرت،در حرم امن الهى هم امنيت و مصونيتندارد،همه جا پخشمىشد و اين نوعى مبارزه تبليغاتى بر ضد يزيد بود.
امام خمينى«ره»در تجليلى بلند از اين حج ناتمام مىفرمايد:«زائران عزيز از بهترين ومقدس ترين سرزمينهاى عشق و شعور و جهاد،به كعبه بالاترى رهسپار شوند و همچونسيد و سالار شهيدان حضرت ابى عبد الله الحسين«ع»،از حرام حج به احرام حرب و ازطواف كعبه به طواف صاحب بيت و از توضؤ به زمزم به غسل شهادت و خون رو آورند وبه امتى شكست ناپذير و بنيانى مرصوص مبدل گردند كه نه ابر قدرت شرق ياراى مقابلهآنان را داشته باشد نه غرب...كه مسلما روح و پيام حج،چيز ديگرى غير از اين نخواهدبود و مسلمانان،هم دستورالعمل جهاد نفس را جدى بگيرند،هم برنامه مبارزه با كفر وشرك را.» (20)
حديث قاروره ام سلمه
حديقة السعداء
كتاب مقتلى به زبان تركى است كه«فضولى بغدادى»(م 932)آن را به رشته تحريركشيد.اين كتاب در پى نگارش«روضة الشهداء»،نخستين كتاب مقتل فارسى بود كه به قلمملا حسينواعظ كاشفى(م 910)نوشته شده بود. (21)
حر بن يزيد رياحى
شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاى معروف عراق و از رؤساى كوفيان بود.بهدرخواست ابن زياد،براى مبارزه با حسين«ع»فراخوانده شد و به سركردگى هزار سواربرگزيده گشت.گفتهاندوقتى از دار الاماره كوفه،با ماموريت بستن راه بر امام حسين«ع»
بيرون آمد،ندايى شنيد كه:اى حر!مژده باد تو را بهشت... (22) در منزل«قصر بنى مقاتل»يا«شراف»،راه را بر امام بست و مانع از حركت آن حضرت به سوى كوفه شد. كاروانحسينى را همراهى كرد تا به كربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.حر وقتى فهميد كارجنگ با حسين بن على«ع»جدى است،صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، ازاردوگاه عمر سعد جدا شد و به كاروان حسين«ع»و جبهه حق پيوست.توبه كنان كنارخيمههاى امام آمد و اظهار پشيمانى كرد،سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت وبرگزيدن راه بهشت بر دوزخ،از حر،چهرهاى دوست داشتنى و قهرمان ساخت.حر با اذنامام به ميدان رفت و در خطابهاى مؤثر،سپاه كوفه را به خاطر جنگيدن با حسين«ع»توبيخكرد. چيزى نمانده بود كه سخنان او،گروهى از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار دادهاز جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد،كه سپاه عمر سعد،او را هدف تيرها قرار داد.نزد امامبازگشت و پس از لحظاتى دوباره به ميدان رفت و با رجز خوانى،به مبارزه پرداخت و پساز نبردىدليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود:
انى انا الحر و ماوى الضيف اضرب فى اعناقكم بالسيف عن خير من حل بارض الخيفاضربكم و لا ارى من حيف (23)
كه حاكى از شجاعت او در شمشير زنى در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راهبود. حسين بن على«ع»بر بالين حر حضور يافت و خطاب به آن شهيد،فرمود:توهمانگونه كه مادرت نامت را«حر»گذاشته است،حر و آزادهاى،آزاد در دنيا و سعادتمنددر آخرت!«انت الحر كما سمتك امك،و انت الحر فى الدنيا و انت الحر فى الآخرة»ودست بر چهرهاش كشيد. (24) امام حسين«ع»با دستمالى سر حر را بست.پس از عاشورا بنىتميم او را در فاصله يك ميلى از امام حسين«ع»دفن كردند،همانجا كه قبر كنونى اوست،بيرون كربلا در جايى كه در قديم به آن«نواويس»مىگفتهاند. (25) نقل استشاه اسماعيلصفوى قبر حر را گشود و پيكرش را سالم يافت،چون خواست پارچهاى را كه بر سرشبسته بود باز كند،خون جارى شد و دوباره آن را بستند،آنگاه بر قبرش قبهاى ساختند. (26) سرگذشتهاى مربوط به حر و نقش او در حادثه كربلا،از نخستين بر خوردش با كاروانسيد الشهدا،سپس توبهاش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در ركاب سالار شهيدان،درهمه مقتلها و كتابهاى تاريخ عاشورا نگاشته شده است وتوبه او شاخصترين بخشنورانى زندگى اوست.
حرم حسينى
بارگاه مقدس سيد الشهدا«ع».در روايات،فضيلت و بركات و آثار فراوانى براى حرم اباعبد الله الحسين«ع»و نماز خواندن و اعتكاف و دفن و...در آن ذكر شده است.محدودهحرم امام حسين«ع»در روايات،از يك فرسخ تا پنج فرسخ هم بيان شده است.از امامصادق«ع»روايت است:«حريم قبر الحسين«ع»خمس فراسخ من اربعة جوانب القبر». (27) همچنين از آن حضرت روايت است:«حرم الحسين الذى اشتراه:اربعة اميال فى اربعةاميال فهو حلال لولده و مواليه و حرام على غيرهم ممن خالفهم و فيه البركة». (28) مرقد نورانى ابا عبد الله«ع»همواره كعبه دلهاى شيفتگان بوده و آرزوى بزرگ محبان آنحضرت،توفيق زيارت آن بوده است.اين جاذبه هرگز كاسته نشده و على رغممحدوديتهايى كه سر راه زيارت حرم آن امام،در طول تاريخ بوده است،دلها در اشتياق آنتپيده است.در سالهاى دفاع مقدس در ايران نيز،يكى از سرمايههاى الهامبخش رزمندگاندر جهاد با متجاوزان،رسيدن به كربلا و آزاد ساختن حرمامام حسين«ع»از سلطه بعثيهابوده است.
حرمله
حرملة بن كاهل اسدى كوفى،آنكه كودك شير خوار امام حسين«ع»را(به نامعلى اصغر،يا عبد الله رضيع)در آغوش امام يا روى دست وى با تير به شهادت رساند. (29) سالها پس از حادثه عاشورا،منهال در سفر حج،ديدارى با امام سجاد«ع»داشت.حضرتپرسيد:حال حرمله چگونه است؟گفت:در كوفه است و زنده است.امام او را نفرين كردكه:«اللهم اذقه حر الحديد،اللهم اذقه حر النار»(خدايا،سوزش و گرماى آهن و آتش را بهاو بچشان).چون به كوفه برگشت،در ديدار با«مختار»كه خروج كرده بود،ناگهان ديد كهحرمله را آوردند و به دستور مختار،دست وپايش را بريدند و سپس در آتش افكندند.
منهال،ماجراى ديدار خود با امام سجاد و دعاى امام را نسبت به حرمله بيان كرد.مختار،ازاينكه خواسته و دعاى حضرت به دست او تحقق يافته،بسيار خوشحال شد. (30)
حروراء
محل درگيرى مختار،پس از قيام براى خونخواهى حسين«ع»،با سپاه مصعب بن زبير،كه از بصره آمده بودند.در اين نبرد،كشتار فراوانى شد.در يكى از روزهاى اين درگيرى،مختار به شهادت رسيد.در اين درگيرى،هزاران نفر از ياران مختار كشته شدند. (31) حروراء،نزديك كوفه و محلى بود كه خوارج نهروان نيز آنجا فرود آمدند و اولين مخالفتخويشرا با اميرحره واقعه حره المؤمنين«ع»انجام دادند. (32)
حسين بن على«ع»
امام سوم شيعيان،شهيد كربلا و خون خدا،كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى وجانفشانى آن حضرت شكل گرفت و تاريخ بشرى را سرشار از حماسه و ايثار كرد ودرس آزادگى و عزت به انسان داد و با خون خويش كه در كربلا ريخت،درخت اسلامآبيارى شد و امت مسلمان بيدارگشت.
در معرفى آن امام،بايد كتابى قطور نوشت،ليكن در اينجا فشردهاى از زندگى آنحضرت را مىخوانيد:امام حسين«ع»در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه به دنياآمد.رسول خدا«ع»نام اين فرزند زهرا«ع»را«حسين»نهاد.وى مورد علاقه شديد پيامبرخدا«ع»بود و آن حضرت در باره او فرمود:«حسين منى و انا من حسين...»و در آغوشپيامبر بزرگ شد.هنگام رحلت رسول خدا،شش ساله بود.در دوران پدرش على بنابى طالب«ع»نيز از موقعيت والايى برخوردار بود،علم،بخشش،بزرگوارى،فصاحت،شجاعت،تواضع،دستگيرى از بينوايان،عفو و حلم و...از صفات برجسته اين حجتالهى بود.در دوران خلافت پدرش،در كنار آن حضرت بودو در سه جنگ«جمل»،«صفين»و«نهروان»شركت داشت.
پس از شهادت پدرش كه امامت به حسن بن على«ع»رسيد،همچون سربازى مطيعرهبر و مولاى خويش و همراه برادر بود.پس از انعقاد پيمان صلح،با برادرش و بقيهاهل بيت«ع»به مدينه آمدند.با شهادت امام مجتبى«ع»در سال 49 يا 50 هجرى،بار امامتبه دوش سيد الشهدا قرار گرفت.در آن دوران دهساله كه معاويه بر حكومت مسلط بود،امام حسين«ع»همواره يكى از معترضين سرسخت نسبت به سياستهاى معاويه ودستگيريها و قتلهاى او بود و نامههاى متعددى در انتقاد از رويه معاويه در كشتن حجر بنعدى و يارانش و عمرو بن حمق خزاعى كه از وفاداران به على«ع»بودند و اعمال ناپسندديگر او نوشت.در عين حال،حسين بن على«ع»يكى از محورهاى وحدت شيعه و ازچهرههاى برجسته و شاخصى بود كه مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموى ازنفوذ شخصيت او بيم داشت.با مرگ معاويه در سال 60 هجرى،يزيد به والى مدينه نوشتكه از امام حسين«ع»به نفع او بيعت بگيرد.اما سيد الشهدا كه فساد يزيد و بىلياقتى او رامىدانست،از بيعت امتناع كرد و براى نجات اسلام از بليه سلطه يزيد كه به زوال و محو دين مىانجاميد،راه مبارزه را پيش گرفت.از مدينه به مكه هجرت كرد و درپى نامه نگاريهاى كوفيان و شيعيان عراق با آن حضرت و دعوت براى آمدن به كوفه،آنامام ابتدا مسلم بن عقيل را فرستاد و نامههايى براى شيعيان كوفه و بصره نوشت و بادريافت پاسخ كوفيان در بيعتشان با مسلم بن عقيل،در روز هشتم ذيحجه سال 60هجرىاز مكه به سوى عراق،حركت كرد.
پيمان شكنى كوفيان و شهادت مسلم بن عقيل،اوضاع عراق را نامطلوب ساخت وسيد الشهدا كه همراه خانواده،فرزندان و ياران به سوى كوفه مىرفت،پيش از رسيدن بهكوفه در سرزمين«كربلا»در محاصره سپاه كوفه قرار گرفت.تسليم نيروهاى يزيدى نشدو سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمين،مظلومانه و تشنه كام،همراه اصحابش بهشهادت رسيد،از آن پس، كربلا كانون الهام و عاشورا سرچشمه قيام و آزادگى شد و كشتهشدن وى،سبب زنده شدن اسلام و بيدار شدن وجدانهاى خفته گرديد.فضايل اين امامشهيد،بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد،چرا كه او آويزه عرش الهى و پروردهدامن رسول خداست.پيامبر خدا«ص»در بارهاش فرمود:قسم به آنكه مرا بحق به پيامبرىفرستاد،حسين بن على در آسمان بزرگتر اززمين است و بر سمت راست عرش الهىنوشته است«مصباح هدى و سفينة نجاة». (33)
اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشتهام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل كربلا سر زد و پيدا شد حق جلوهاى كردى و گم شد باطل تويى آن كشتى درياى حيات هر كه را مانده جدا از ساحل گر شود كار جهان زير و زبرنشود عشق تو از دل زايل (34)
حسين منى و انا من حسين«ع»
حسين«ع»از من است و من از حسينم.حديثى كه رسول خدا«ص»فرموده است و دركتب حديثى شيعه و اهل سنت آمده است،متن كامل آن چنين است:«حسين منى و انا منحسين احب الله من احب حسينا و ابغض الله من ابغض حسينا،حسين سبط من الاسباط،لعنالله قاتله» (35) اينگونه تعبير(من از اويم و او از من است)نشانه وحدت كامل فكرى،روحى،مرامى، جسمى و خط مشى است و رسول خدا«ص»نيم قرن پيش از حادثه كربلا،خواسته قيام و نهضتحسينى را تداوم راه خويش بداند و دشمنان سيد الشهدا را كه دستخود را به خون او آلودند،دشمنان و قاتلان خود به حساب آورد،چرا كه خشم و رضا وجنگ و صلح و يارى يا جفا بر حسين«ع»،همسان با خشم و رضا و جنگ و صلح و يارىو جفا بر پيامبر خداست،چرا كه اين دو،يك جان در دو بدن و يك فكر و مرام،در دوزمانند. (36) اين گونه بيان همبستگى كامل، ترسيم كننده خط صحيح حركت اجتماعى و دينىو مبارزاتى و سياسى در طول تاريخ است. چنين نيست كه از هم بودن اين دو حجت الهى،تنها پيوند جسمى و از نسل پيامبر بودحسين«ع»را بگويد،بلكه عمدهترين مفهوم،همخطى آن دوست.
مفهوم بلند ديگرى كه در اين حديث نهفته،آن است كه وجود پيامبر«ع»و آيين ومكتب او در وجود ابا عبد الله«ع»تداوم يافته است،آن هم نه تنها تداوم جسمى،بلكهنگهبان دين پيامبر«ص»،امام حسين است و قيام و شهادت او سبب بقاى دين رسولخداست.سخن،تنهابار عاطفى ندارد،بلكه بيانگر يك حقيقت اجتماعى و تاريخى است.
اگر كه دين مصطفى هنوز در جهان به پاستاز آن سر بريده تو هست و از نواى تو
احياگر دين پيامبر،نهضتحسينى بود.خود ابا عبد الله«ع»در خطبهاى كه فلسفه و قيامخويش را بيان كرد،اشاره فرمود كه هدف،حركت در مسير سيره پيامبر و على«ع»و امر بهمعروف و نهى از منكر است و اينگونه است كه انحرافها زدوده شده و دين استوار و پا بر جامىماند.اينكه گفتهاند:«ان الاسلام محمدى الحدوث،حسينى البقاء»اشاره به هميناحياگرى دين پيامبر در سايه قيام عاشوراست،يعنى پيدايش اسلام،محمدى است وبقاىآن،حسينى!
گر جز به كشتنم نشود دين حق بلنداى تيغها،بياييد بر فرق من فرود
اين نكته در شعرى كه از زبان حسين بن على«ع»سروده شده است(و حديث و شعرامامنيست)اينگونه مطرح شده است:
ان كان دين محمد لم يستقمالا بقتلى يا سيوف خذينى (37)
اگر دين محمد«ص»جز با كشته شدن من استوار نمىشود،پس اى شمشيرها مرادريابيد!به تعبير امام خمينى«ره»:«با زنده نگه داشتن او اسلام زنده مىشود.«انا منحسين»،كه وايتشده است كه پيغمبر فرموده است،اين معنايش،معنا اين است كهحسين مال من است،ومن هم از او زنده مىشوم.» (38)
حسين،وارث آدم
نام كتابى از دكتر على شريعتى در باره سيد الشهدا«ع»،كه به تحليل دو جريان هابيلى وقابيلى در تاريخ انسان پرداخته و حسين«ع»را مظهر مظلوميت جناح هابيل معرفى كردهاست.اين نام،از فقرهاى از زيارت وارث و زيارتنامههاى ديگر بر گرفته شده است كهمىفرمايد:«السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله»و وراثت عاشورا از را جبهه تاريخىمبارزهحق با باطل مىرساند.
حسينى
منسوب به حسين«ع»،هر چه كه نوعى انتساب،ارتباط و شباهت با حسين«ع»داشتهباشد.اين پيوند و نسبت،هم نسبى و نژادى مىتواند باشد،مثل آنان كه از نسل و فرزنداناويند و«سادات حسينى»محسوب مىشوند،هم كسانى كه در فكر،ايده و مرام همچونحسين«ع»اند. با اين حساب،حسينيان همه كسانى مىشوند كه رهرو راه خونين عاشورا وانقلاب اويند، همچنان كه عاشورائيان و كربلائيان نيز پيروان مكتب خون و حماسهسيد الشهدا«ع»محسوب مىشوند.هر چيز ديگرى هم كه ويژگيهاى خصلتى و روحى وفكرى و حماسى حسين«ع»را داشته باشد،عنوان حسينى به خود مىگيرد،مانند:شورحسينى،خط حسينى،نواى حسينى،عشق حسينى،نهضتحسينى،راه حسينى،انقلابحسينى،حماسهحسينى،گاهى هم تنها نسبت به شخص آن حضرت داده مىشود،مثل:
حرم حسينى،كربلاى حسينى،عاشوراى حسينى،عزاى حسينى.پس ياء نسبت و كلمهمضاف به حسينى،يا اضافه تخصيصى است،مثلا حماسه حسينى و كربلاى حسينى يعنىحماسه حسين و كربلاى حسين«ع»،يا اضافه بيانى و توضيحى است كه نوعى شباهت وهمگونى را مىرساند.مثل شور حسينى،يعنى شور و حماسهاى كه همچون شور آنحضرت،برخوردار ازحماسه و عزت و خروش است.
حسينيه
جايى كه براى اقامه سوگوارى براى ابا عبد الله الحسين«ع»ساخته شود.حسينيههايىكه در شهرهاى مختلف،از جمله شهرهاى مذهبى ساخته مىشود،اغلب علاوه بر مركزتجمع عزاداران و اقامه مراسم سوگوارى،حالت زائر سرا و مسافرخانهاى را دارد كه زائراناز آن استفاده مىكنند و جنبه رايگان دارد.بيشتر آنها به نام مردم شهرى است كه آن رامىسازند. مثل:حسينيه آذربايجانيها،تهرانيها،اصفهانيها و...كه در شهرهايى نجف،كربلا،مشهد از اينگونهحسينييهها وجود دارد و از نظر شرعى هم محدوديت و احكام مسجد راندارد.
شايد روى آوردن شيعه به«حسينيه»در دورانهاى كهن به خاطر آن بوده كه مساجد،اغلب در اختيار و زير سلطه حكومتهايى بوده كه براى تشيع و اقامه عزادارى و مراسمدينى شيعه، محدوديت ايجاد مىكردند.در مناطق هند،به حسينيه«امام باره»گويند و امامبارههاى متعددى با نامهاى مختلف وجود دارد.در برخى مناطق آسياى مركزى نيز،حسينيههايى كه شيعيان مىساختند،به«مسجد شيعهها»معروف مىشد.«در نقاط مختلفهند،تكيه و حسينيه نامهاى گوناگون دارد و آن را عزاخانه،امام باره،تعزيه خانه،عاشوراخانه،تابوت خانه،چبوتره،چوك امام صاحب...مىخوانند.» (39)
حصير
بوريا،به نقل برخى روايات،وقتى بنى اسد براى دفن اجساد شهداى كربلا آمدند، امامسجاد«ع»نيز آنان را يارى مىكرد،از آنان حصيرى طلبيد تا اعضاى پيكر سيد الشهدا را درميان آن گذاشته،ميان قبر بگذارد... (40) طبق نقلهاى تاريخى وقتى در زمان متوكل به دستوراو قبر امام حسين«ع»را خراب كردند و قبر را شكافتند،به بورياى تازهاى برخوردند كهپيكر امام بر آن بود و بوى مشك از آن جسد مىآمد.حصير و بدن را به همان حالگذشتندو خاك روى آن ريختند. (41)
حصين بن نمير
يكى از سران امويان از قبيله كنده كه همواره با آل على دشمنى داشت.در جنگ صفين،در سپاه معاويه بود.در ايام يزيد هم بر عدهاى از سپاه،فرماندهى داشت.در دوران قياممسلم بن عقيل در كوفه،رئيس پليس ابن زياد بود و ماموريت داشت براى يافتن ودستگيرى مسلم، خانههاى كوفيان را تفتيش كند.هم او بود كه قيس بن مسهر،فرستادهحسين«ع»را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و قيس به شهادت رسيد.او بود كههنگامى كه عبد الله زبير در مكه بر ضد يزيد سر به مخالفت برداشته بود،بر كوه ابو قبيسمنجيق نهاد و كعبه را هدف قرار داد. با سليمان بن صرد و توابين جنگيد.او بود كه ازعلى«ع»آنگاه كه فرمود:«سلونى قبل ان (42) تفقدونى»پرسيد:تعداد موهاى سر من چه قدراست؟ (43) در دوران يزيد،به دستور او در حمله و محاصره مدينه شركت داشت.از مخالفانسرسختشيعه بود و در سركوبى نهضت توابين حضور داشت و سه سال بعد(در سال67 هجرى)به دست ابراهيم بن اشتر كشته شد. (44) در حادثه عاشورا،از فرماندهان گروهتيرانداز بود كه به سپاه حسين«ع»حمله كردند.او پس از شهادت حبيب بن مظاهر،سرمقدس او را در كوفه بر گردن اسب خويش آويخته بود تا به آن افتخار كند.به نقلى بعدهاپسر حبيب(قاسم)كمين كرد و او را كشت.برخى هم قتل اين جنايتكار را به دستيارانمختار ثقفى در سال 66 در نهضتخروج مختار،در نزديكيهاىموصل نوشتهاند. (45)
حكومت رى
عمر سعد،به هوس رسيدن به استاندارى«رى»،حسين بن على را كشت.قرار بود بهملك رى گماشته شود كه حادثه كربلا پيش آمد.ابن زياد،قبل از عزيمتش به حوزهاستاندارى،او را مامور سركوب سيد الشهدا«ع»نمود.ابتدا مىخواست قبول نكند.ولىديد اگر نپذيرد حكومت رى را از دستخواهد داد.بالاخره نتوانست بر جاذبه دنيا ورياست غلبه كند.در باره علاقهاشبه ولايت«رى»،هر چند به كشتن حسين بن على«ع»
بيانجامد،چنين خواند:
ءاترك ملك الرى و الرى منيتى او اصبح ماثوما بقتل حسين و فى قتله النار التى ليس دونهاحجاب و لكن لى فى الرى قرة عين (46)
و اينگونه حب دنيا چشم او را كور كرد.طبق برخى نقلها امام حسين«ع»پس ازآنكهدلباختگى عمر سعد را به حكومت رى ديد(روز عاشورا در يك گفتگو)به او فرمود:
اميدوارم از گندم رى،جز اندكى نخورى!عمر سعد از روى تمسخر گفت:اگر ازگندمشنخورم،جو آن هم برايم كافى است.(در برخى منابع«گندم عراق»آمده است) (47)
حكيم بن طفيل
از نيروهاى عمر سعد در كربلا،كه در كمين ابا الفضل«ع»بود.و با شمشير،دست چپعباس رااز كار انداخت.قبلا دست راست آن حضرت با ضربه«زيد بن ورقاء»قطع شدهبود.
حلاس بن عمر راسبى
از شهداى كربلاست كه در حمله اول در روز عاشورا به شرف شهادت نايل شد.
گفتهاند در زمان على«ع»در كوفه رئيس شهربانى اين شهر بود.سپس او و برادرش نعمان، همراه عمر سعد بودند.اما سرانجام متحول شده و به اردوگاه امام حسين«ع»پيوستند. (48) دربرخى منابع،«حلاش»آمده است. (49)
حماد بن حماد خزاعى مرادى
حمله اول از شمار شهداى كربلاست.نامش در زيارت رجبيه آمده است. (50)
روز عاشورا،حملهاى سراسرى و شديد از سوى سپاه عمر سعد به اردوگاهامام حسين«ع»انجام گرفت.اين حمله كه با تيراندازى عمر سعد به طرف اردوگاه امامحسين«ع»شروع شد،با تيرهاى نيروهاى دشمن ادامه يافت.امام فرمود:اين تيرها،پيكهاو قاصدهاى دشمن به سوى شماست.شمر هم به نيروهاى خود دستور داد كه حملهگروهى انجام دهيد و افراد حسين«ع»را بكلى نابود سازيد(احملوا عليهم حملة رجل واحدو افنوهم عن آخرهم)همه گردانهاى سپاه كوفه در اين حمله شركت داشتند.يارانسيد الشهدا«ع»هم دفاعى جانانه در مقابل اين هجوم،از خود نشان دادند و نيمى از يارانامام(غير از بنى هاشم)در اين حمله نخست به شهادت رسيدند.عده شهداى اين حمله را41 نفر گفتهاند.تعدادى از آنان(غير از دهنفر از غلامان حسين و دودمانش و دو تن ازغلامان على«ع»)،عبارتند از:
نعيم بن عجلان،عمران بن كعب،حنظله،قاسط،كنانه،عمرو بن مشيعه،ضرغامه،عامربن مسلم،سيف بن مالك،عبد الرحمان درجى،مجمع عائذى،حباب بن حارث،عمروجندعى، حلاس بن عمرو،سوار بن ابى عمير،عمار بن ابى سلامه،نعمان بن عمر،زاهر بنعمر،جبلة بن على،مسعود بن حجاج،عبد الله بن عروه،زهير بن سليم،عبد الله و عبيد اللهپسران زيد بصرى.(براى شناخت اين شهدا،به عنوان هر كدام در اين كتاب مراجعهكنيد). (51)
حميد بن مسلم ازدى
وقايع گزار كربلا،او يكى از لشكريان عمر سعد بود كه روز عاشورا پس از شهادتامام حسين«ع»با شمر،بر سر آتش زدن خيمهها مجادله داشت.از جمله گروهى بود كهسر حسين«ع»را به كوفه بردند.در لشكر توابين هم حضور داشته و به قولى از اصحابامام سجاد«ع»بوده است.با مختار و ابراهيم بن مالك نيز همكارى داشته است.بيشتروقايع كربلادر«تاريخ طبرى»و برخى منابع ديگر از قول او نقل شده است.
حنا
حنا رنگى است كه به موى سر و صورت مىزنند تا سفيدى مو ديده نشود و انسانجوان به چشم آيد.اين تزيين،بخصوص در مقابله با دشمنان،نوعى تبليغات در جواننشان دادن رزمندگان اسلام است.امام صادق«ع»فرموده است:رنگ سياه زدن به مو،دشمن را به هراس مىافكند«الخضاب بالسواد مهابة للعدو». (52) سيد الشهدا«ع»نيز موىخويش را با به فرموده امام صادق:«خضب الحسين بالحنا و الكتم»حنا خضاب مىكرد وهنگام شهادت در كربلا نيز خضاب داشت:«قتل الحسين و هو مخضب بالوسمة» (53) دركربلا،عاشوراييان كهنسال ومحاسن سفيد نيز با خضاب خون،چهره خويش را رنگينساختند.
حبيب بن مظاهر،پس از شهادت مسلم بن عقيل در كوفه،همواره مترصد بود كه دروقت مناسب به حضور ابا عبد الله«ع»برسد.روزى در بازار كوفه به مسلم بن عوسجهبرخورد(كه به قول معروف مىخواستحنا بخرد)او را به كنارى برد و جريان آمدنحضرت حسين«ع»به كربلا را نقل نمود.هر دو پيرمرد روشندل قرار بر اين نهادند كهشبانه از كوفه به كربلا روند(ومحاسن خود را به خون خضاب كنند)شب هفتم يا هشتممحرم به امام پيوستند. (54)
حنظلة بن اسعد شبامى
از شهداى كربلاست و نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.كوفى است و شبام،نام طايفهاى از همدانيان است. (55) حنظله از چهرههاى شيعى در كوفه و زبانآور،شجاع ومعلم قرآن بود.چون سيد الشهدا«ع»به كربلا رسيد،وى به آن حضرت پيوست.وى جزءشهدايى است كه تا اواخر زنده بود و از جان حسين بن على«ع»در مقابل تيرها و نيزههاىدشمن محافظت مىكرد و گاهى هم با سخنانش به سپاه كوفه هشدار مىداد و موعظهمىكرد. (56) روز عاشورا، پس از شهادت جمعى از ياران،از امام رخصت طلبيد و به ميدانرفت و جان خود را فداى راهخدا كرد.
حنظلة بن عمرو شيبانى
از شهداى كربلاست كه در حمله اول(و به قولى در نبرد تن به تن)به شهادت رسيد.
برخى معتقدند او همان حنظلة بن اسعد شبامى است. (57)
حواريون حسين«ع»
هر امامى،تعدادى ياران ويژه داشت كه به«حواريون»تعبير شده است و روز قيامتندا مىشوند و بر مىخيزند.طبق حديث امام كاظم«ع»همه شهداى كربلا حواريونحسيناند كه در قيامت بر مىخيزند:«ثم ينادى مناد:اين حوارى الحسين«ع»؟فيقوم كلمن استشهد معه ولم يتخلف عنه». (58)
پىنوشتها
1-لسان العرب،سفينة البحار،ج 1،ص 358.
2-بحار الانوار،ج 86،ص 88،المزار،شيخ مفيد،ص 140.
3-همان،ج 50،ص 225.
4-الاعلام،زركلى،ج 8،ص 30(پاورقى)،بحار الانوار،ج 50،ص 225،سفينة البحار،ج 1،ص 358.
5-بحار الانوار،ج 86،ص 89.
6-اثبات الهداة،ج 5،ص 183.
7-مقتل الحسين،مقرم،ص 205،نقل از معجم البلدان.
8-معالى السبطين،ج 2،ص 72.ماجراى مفصل طفلان مسلم در بحار الانوار،ج 45،ص 100 تا106 آمده است.
9-اعيان الشيعه،ج 4،ص 302.
10-الحسين في طريقه الى الشهادة،ص 6.
11-انصار الحسين،ص 66.
12-عنصر شجاعت،خليل كمرهاى،ج 2،ص 26.
13-الحسين في طريقه الى الشهادة،ص 6.
14-انصار الحسين،ص 67.
15-بحار الانوار،ج 45،ص 25.
16-عنصر شجاعت،ج 1،ص 80.
17-انصار الحسين،ص 68.
18-حياة الامام الحسين«ع»،ج 3،ص 50 و 51،مثير الاحزان،ص 38.
19-وسائل الشيعه،ج 10،ص 246.
20-صحيفه نور،ج 20،ص 111.
21-كيهان فرهنگى،سال 10 شماره 3،ص 30.
22-قاموس الرجال،ج 3،ص 103،امالى صدوق،ص 131.
23-بحار الانوار،ج 45،ص 14.
24-همان.
25-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 97.
26-سفينة البحار،ج 1،ص 242 به نقل از انوار نعمانيه،سيد نعمت الله جزايرى.
27-بحار الانوار،ج 98،ص 111،سفينة البحار،ج 2،ص 103،المزار،شيخ مفيد،ص 25.
28-مجمع البحرين،واژه«حرم».
29-بحار الانوار،ج 45،ص 46.
30-سفينة البحار،ج 1،ص 246،اثبات الهداة،ج 5،ص 229.
31-مروج الذهب،ج 3،ص 99.
32-قمقام زخار،فرهاد ميرزا،ص 126.
33-سفينة البحار،ج 1،ص 257.براى آشنايى بيشتر با آن حضرت،بايد به كتابهاى مفصلترمراجعه كرد،از جمله:
موسوعة كلمات امام الحسين(در باره سخنان او)،حياة الامام الحسين بن على،باقر شريفالقرشى(در باره زندگانى او)
عوالم و بحار الانوار(در باره فضايل او)نفس المهموم،شيخ عباس قمى(در مقتل او)و كتابهاىفراوان ديگر.بهعنوان«كتابنامه عاشورا»در همين مجموعه مراجعه شود.
34-از مؤلف.
35-احقاق الحق،قاضى نور الله تسترى،ج 11 ص 265،بحار الانوار،ج 43 ص 261،تاريخالاسلام،ذهبى،ج 5،ص97.
36-به مقاله ارزشمند«حسين منى و انا من حسين»از:محمد باقر بهبودى در«يادنامه علامهامينى»،مقاله چهاردهم،ص 305 مراجعه كنيد.
37-اين شعر،بيتى از قصيده بلند شاعر و خطيب كربلايى،مرحوم شيخ محسن ابو الحب(م 1305)است و آنچهمشهور است كه از سرودههاى سيد الشهداست،بى اصل است.ر.ك:«تراثكربلا»،سلمان هادى طعمه،ص 86.
38-صحيفه نور،ج 13 ص 158.
39-دائرة المعارف تشيع،ج 4،ص 447.
40-كبريت احمر،ص 493.
41-اثباة الهداة،شيخ حر عاملى،ج 5،ص 183.
42-مروج الذهب،ج 3،ص 71.
43-سفينة البحار،ج 1 ص 281.
44-دائرة المعارف الاسلامية،ج 7،ص 458.
45-مروج الذهب،ج 3،ص 97.
46-الخصائص الحسينية،شيخ جعفر شوشترى،ص 71.
47-مقتل الحسين،مقرم،ص 248.
48-انصار الحسين،ص 70.
49-اعيان الشيعه،ج 6،ص 216.
50-انصار الحسين،ص 99.
51-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 204.
52-بحار الانوار،ج 73 ص 100(استحباب خضاب براى مردان و زنان در همانجا در ضمنروايات،آمده است).
53-عوالم(امام حسين)ص 71،ناسخ التواريخ،ج 4،ص 99.
54-الوقايع و الحوادث(محرم الحرام)ج 2،ص 99.
55-انصار الحسين،ص 71.
56-عنصر شجاعت،ج 2،ص 100.
57-انصار الحسين،ص 99.
58-سفينة البحار،ج 1،ص 358.
حره المؤمنين«ع»انجام دادند. (32)
حسين بن على«ع»
امام سوم شيعيان،شهيد كربلا و خون خدا،كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى وجانفشانى آن حضرت شكل گرفت و تاريخ بشرى را سرشار از حماسه و ايثار كرد ودرس آزادگى و عزت به انسان داد و با خون خويش كه در كربلا ريخت،درخت اسلامآبيارى شد و امت مسلمان بيدارگشت.
در معرفى آن امام،بايد كتابى قطور نوشت،ليكن در اينجا فشردهاى از زندگى آنحضرت را مىخوانيد:امام حسين«ع»در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه به دنياآمد.رسول خدا«ع»نام اين فرزند زهرا«ع»را«حسين»نهاد.وى مورد علاقه شديد پيامبرخدا«ع»بود و آن حضرت در باره او فرمود:«حسين منى و انا من حسين...»و در آغوشپيامبر بزرگ شد.هنگام رحلت رسول خدا،شش ساله بود.در دوران پدرش على بنابى طالب«ع»نيز از موقعيت والايى برخوردار بود،علم،بخشش،بزرگوارى،فصاحت،شجاعت،تواضع،دستگيرى از بينوايان،عفو و حلم و...از صفات برجسته اين حجتالهى بود.در دوران خلافت پدرش،در كنار آن حضرت بودو در سه جنگ«جمل»،«صفين»و«نهروان»شركت داشت.
پس از شهادت پدرش كه امامت به حسن بن على«ع»رسيد،همچون سربازى مطيعرهبر و مولاى خويش و همراه برادر بود.پس از انعقاد پيمان صلح،با برادرش و بقيهاهل بيت«ع»به مدينه آمدند.با شهادت امام مجتبى«ع»در سال 49 يا 50 هجرى،بار امامتبه دوش سيد الشهدا قرار گرفت.در آن دوران دهساله كه معاويه بر حكومت مسلط بود،امام حسين«ع»همواره يكى از معترضين سرسخت نسبت به سياستهاى معاويه ودستگيريها و قتلهاى او بود و نامههاى متعددى در انتقاد از رويه معاويه در كشتن حجر بنعدى و يارانش و عمرو بن حمق خزاعى كه از وفاداران به على«ع»بودند و اعمال ناپسندديگر او نوشت.در عين حال،حسين بن على«ع»يكى از محورهاى وحدت شيعه و ازچهرههاى برجسته و شاخصى بود كه مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموى ازنفوذ شخصيت او بيم داشت.با مرگ معاويه در سال 60 هجرى،يزيد به والى مدينه نوشتكه از امام حسين«ع»به نفع او بيعت بگيرد.اما سيد الشهدا كه فساد يزيد و بىلياقتى او رامىدانست،از بيعت امتناع كرد و براى نجات اسلام از بليه سلطه يزيد كه به زوال و محو دين مىانجاميد،راه مبارزه را پيش گرفت.از مدينه به مكه هجرت كرد و درپى نامه نگاريهاى كوفيان و شيعيان عراق با آن حضرت و دعوت براى آمدن به كوفه،آنامام ابتدا مسلم بن عقيل را فرستاد و نامههايى براى شيعيان كوفه و بصره نوشت و بادريافت پاسخ كوفيان در بيعتشان با مسلم بن عقيل،در روز هشتم ذيحجه سال 60هجرىاز مكه به سوى عراق،حركت كرد.
پيمان شكنى كوفيان و شهادت مسلم بن عقيل،اوضاع عراق را نامطلوب ساخت وسيد الشهدا كه همراه خانواده،فرزندان و ياران به سوى كوفه مىرفت،پيش از رسيدن بهكوفه در سرزمين«كربلا»در محاصره سپاه كوفه قرار گرفت.تسليم نيروهاى يزيدى نشدو سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمين،مظلومانه و تشنه كام،همراه اصحابش بهشهادت رسيد،از آن پس، كربلا كانون الهام و عاشورا سرچشمه قيام و آزادگى شد و كشتهشدن وى،سبب زنده شدن اسلام و بيدار شدن وجدانهاى خفته گرديد.فضايل اين امامشهيد،بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد،چرا كه او آويزه عرش الهى و پروردهدامن رسول خداست.پيامبر خدا«ص»در بارهاش فرمود:قسم به آنكه مرا بحق به پيامبرىفرستاد،حسين بن على در آسمان بزرگتر اززمين است و بر سمت راست عرش الهىنوشته است«مصباح هدى و سفينة نجاة». (33)
اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشتهام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل كربلا سر زد و پيدا شد حق جلوهاى كردى و گم شد باطل تويى آن كشتى درياى حيات هر كه را مانده جدا از ساحل گر شود كار جهان زير و زبرنشود عشق تو از دل زايل (34)
حسين منى و انا من حسين«ع»
حسين«ع»از من است و من از حسينم.حديثى كه رسول خدا«ص»فرموده است و دركتب حديثى شيعه و اهل سنت آمده است،متن كامل آن چنين است:«حسين منى و انا منحسين احب الله من احب حسينا و ابغض الله من ابغض حسينا،حسين سبط من الاسباط،لعنالله قاتله» (35) اينگونه تعبير(من از اويم و او از من است)نشانه وحدت كامل فكرى،روحى،مرامى، جسمى و خط مشى است و رسول خدا«ص»نيم قرن پيش از حادثه كربلا،خواسته قيام و نهضتحسينى را تداوم راه خويش بداند و دشمنان سيد الشهدا را كه دستخود را به خون او آلودند،دشمنان و قاتلان خود به حساب آورد،چرا كه خشم و رضا وجنگ و صلح و يارى يا جفا بر حسين«ع»،همسان با خشم و رضا و جنگ و صلح و يارىو جفا بر پيامبر خداست،چرا كه اين دو،يك جان در دو بدن و يك فكر و مرام،در دوزمانند. (36) اين گونه بيان همبستگى كامل، ترسيم كننده خط صحيح حركت اجتماعى و دينىو مبارزاتى و سياسى در طول تاريخ است. چنين نيست كه از هم بودن اين دو حجت الهى،تنها پيوند جسمى و از نسل پيامبر بودحسين«ع»را بگويد،بلكه عمدهترين مفهوم،همخطى آن دوست.
مفهوم بلند ديگرى كه در اين حديث نهفته،آن است كه وجود پيامبر«ع»و آيين ومكتب او در وجود ابا عبد الله«ع»تداوم يافته است،آن هم نه تنها تداوم جسمى،بلكهنگهبان دين پيامبر«ص»،امام حسين است و قيام و شهادت او سبب بقاى دين رسولخداست.سخن،تنهابار عاطفى ندارد،بلكه بيانگر يك حقيقت اجتماعى و تاريخى است.
اگر كه دين مصطفى هنوز در جهان به پاستاز آن سر بريده تو هست و از نواى تو
احياگر دين پيامبر،نهضتحسينى بود.خود ابا عبد الله«ع»در خطبهاى كه فلسفه و قيامخويش را بيان كرد،اشاره فرمود كه هدف،حركت در مسير سيره پيامبر و على«ع»و امر بهمعروف و نهى از منكر است و اينگونه است كه انحرافها زدوده شده و دين استوار و پا بر جامىماند.اينكه گفتهاند:«ان الاسلام محمدى الحدوث،حسينى البقاء»اشاره به هميناحياگرى دين پيامبر در سايه قيام عاشوراست،يعنى پيدايش اسلام،محمدى است وبقاىآن،حسينى!
گر جز به كشتنم نشود دين حق بلنداى تيغها،بياييد بر فرق من فرود
اين نكته در شعرى كه از زبان حسين بن على«ع»سروده شده است(و حديث و شعرامامنيست)اينگونه مطرح شده است:
ان كان دين محمد لم يستقمالا بقتلى يا سيوف خذينى (37)
اگر دين محمد«ص»جز با كشته شدن من استوار نمىشود،پس اى شمشيرها مرادريابيد!به تعبير امام خمينى«ره»:«با زنده نگه داشتن او اسلام زنده مىشود.«انا منحسين»،كه وايتشده است كه پيغمبر فرموده است،اين معنايش،معنا اين است كهحسين مال من است،ومن هم از او زنده مىشوم.» (38)
حسين،وارث آدم
نام كتابى از دكتر على شريعتى در باره سيد الشهدا«ع»،كه به تحليل دو جريان هابيلى وقابيلى در تاريخ انسان پرداخته و حسين«ع»را مظهر مظلوميت جناح هابيل معرفى كردهاست.اين نام،از فقرهاى از زيارت وارث و زيارتنامههاى ديگر بر گرفته شده است كهمىفرمايد:«السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله»و وراثت عاشورا از را جبهه تاريخىمبارزهحق با باطل مىرساند.
حسينى
منسوب به حسين«ع»،هر چه كه نوعى انتساب،ارتباط و شباهت با حسين«ع»داشتهباشد.اين پيوند و نسبت،هم نسبى و نژادى مىتواند باشد،مثل آنان كه از نسل و فرزنداناويند و«سادات حسينى»محسوب مىشوند،هم كسانى كه در فكر،ايده و مرام همچونحسين«ع»اند. با اين حساب،حسينيان همه كسانى مىشوند كه رهرو راه خونين عاشورا وانقلاب اويند، همچنان كه عاشورائيان و كربلائيان نيز پيروان مكتب خون و حماسهسيد الشهدا«ع»محسوب مىشوند.هر چيز ديگرى هم كه ويژگيهاى خصلتى و روحى وفكرى و حماسى حسين«ع»را داشته باشد،عنوان حسينى به خود مىگيرد،مانند:شورحسينى،خط حسينى،نواى حسينى،عشق حسينى،نهضتحسينى،راه حسينى،انقلابحسينى،حماسهحسينى،گاهى هم تنها نسبت به شخص آن حضرت داده مىشود،مثل:
حرم حسينى،كربلاى حسينى،عاشوراى حسينى،عزاى حسينى.پس ياء نسبت و كلمهمضاف به حسينى،يا اضافه تخصيصى است،مثلا حماسه حسينى و كربلاى حسينى يعنىحماسه حسين و كربلاى حسين«ع»،يا اضافه بيانى و توضيحى است كه نوعى شباهت وهمگونى را مىرساند.مثل شور حسينى،يعنى شور و حماسهاى كه همچون شور آنحضرت،برخوردار ازحماسه و عزت و خروش است.
حسينيه
جايى كه براى اقامه سوگوارى براى ابا عبد الله الحسين«ع»ساخته شود.حسينيههايىكه در شهرهاى مختلف،از جمله شهرهاى مذهبى ساخته مىشود،اغلب علاوه بر مركزتجمع عزاداران و اقامه مراسم سوگوارى،حالت زائر سرا و مسافرخانهاى را دارد كه زائراناز آن استفاده مىكنند و جنبه رايگان دارد.بيشتر آنها به نام مردم شهرى است كه آن رامىسازند. مثل:حسينيه آذربايجانيها،تهرانيها،اصفهانيها و...كه در شهرهايى نجف،كربلا،مشهد از اينگونهحسينييهها وجود دارد و از نظر شرعى هم محدوديت و احكام مسجد راندارد.
شايد روى آوردن شيعه به«حسينيه»در دورانهاى كهن به خاطر آن بوده كه مساجد،اغلب در اختيار و زير سلطه حكومتهايى بوده كه براى تشيع و اقامه عزادارى و مراسمدينى شيعه، محدوديت ايجاد مىكردند.در مناطق هند،به حسينيه«امام باره»گويند و امامبارههاى متعددى با نامهاى مختلف وجود دارد.در برخى مناطق آسياى مركزى نيز،حسينيههايى كه شيعيان مىساختند،به«مسجد شيعهها»معروف مىشد.«در نقاط مختلفهند،تكيه و حسينيه نامهاى گوناگون دارد و آن را عزاخانه،امام باره،تعزيه خانه،عاشوراخانه،تابوت خانه،چبوتره،چوك امام صاحب...مىخوانند.» (39)
حصير
بوريا،به نقل برخى روايات،وقتى بنى اسد براى دفن اجساد شهداى كربلا آمدند، امامسجاد«ع»نيز آنان را يارى مىكرد،از آنان حصيرى طلبيد تا اعضاى پيكر سيد الشهدا را درميان آن گذاشته،ميان قبر بگذارد... (40) طبق نقلهاى تاريخى وقتى در زمان متوكل به دستوراو قبر امام حسين«ع»را خراب كردند و قبر را شكافتند،به بورياى تازهاى برخوردند كهپيكر امام بر آن بود و بوى مشك از آن جسد مىآمد.حصير و بدن را به همان حالگذشتندو خاك روى آن ريختند. (41)
حصين بن نمير
يكى از سران امويان از قبيله كنده كه همواره با آل على دشمنى داشت.در جنگ صفين،در سپاه معاويه بود.در ايام يزيد هم بر عدهاى از سپاه،فرماندهى داشت.در دوران قياممسلم بن عقيل در كوفه،رئيس پليس ابن زياد بود و ماموريت داشت براى يافتن ودستگيرى مسلم، خانههاى كوفيان را تفتيش كند.هم او بود كه قيس بن مسهر،فرستادهحسين«ع»را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و قيس به شهادت رسيد.او بود كههنگامى كه عبد الله زبير در مكه بر ضد يزيد سر به مخالفت برداشته بود،بر كوه ابو قبيسمنجيق نهاد و كعبه را هدف قرار داد. با سليمان بن صرد و توابين جنگيد.او بود كه ازعلى«ع»آنگاه كه فرمود:«سلونى قبل ان (42) تفقدونى»پرسيد:تعداد موهاى سر من چه قدراست؟ (43) در دوران يزيد،به دستور او در حمله و محاصره مدينه شركت داشت.از مخالفانسرسختشيعه بود و در سركوبى نهضت توابين حضور داشت و سه سال بعد(در سال67 هجرى)به دست ابراهيم بن اشتر كشته شد. (44) در حادثه عاشورا،از فرماندهان گروهتيرانداز بود كه به سپاه حسين«ع»حمله كردند.او پس از شهادت حبيب بن مظاهر،سرمقدس او را در كوفه بر گردن اسب خويش آويخته بود تا به آن افتخار كند.به نقلى بعدهاپسر حبيب(قاسم)كمين كرد و او را كشت.برخى هم قتل اين جنايتكار را به دستيارانمختار ثقفى در سال 66 در نهضتخروج مختار،در نزديكيهاىموصل نوشتهاند. (45)
حكومت رى
عمر سعد،به هوس رسيدن به استاندارى«رى»،حسين بن على را كشت.قرار بود بهملك رى گماشته شود كه حادثه كربلا پيش آمد.ابن زياد،قبل از عزيمتش به حوزهاستاندارى،او را مامور سركوب سيد الشهدا«ع»نمود.ابتدا مىخواست قبول نكند.ولىديد اگر نپذيرد حكومت رى را از دستخواهد داد.بالاخره نتوانست بر جاذبه دنيا ورياست غلبه كند.در باره علاقهاشبه ولايت«رى»،هر چند به كشتن حسين بن على«ع»
بيانجامد،چنين خواند:
ءاترك ملك الرى و الرى منيتى او اصبح ماثوما بقتل حسين و فى قتله النار التى ليس دونهاحجاب و لكن لى فى الرى قرة عين (46)
و اينگونه حب دنيا چشم او را كور كرد.طبق برخى نقلها امام حسين«ع»پس ازآنكهدلباختگى عمر سعد را به حكومت رى ديد(روز عاشورا در يك گفتگو)به او فرمود:
اميدوارم از گندم رى،جز اندكى نخورى!عمر سعد از روى تمسخر گفت:اگر ازگندمشنخورم،جو آن هم برايم كافى است.(در برخى منابع«گندم عراق»آمده است) (47)
حكيم بن طفيل
از نيروهاى عمر سعد در كربلا،كه در كمين ابا الفضل«ع»بود.و با شمشير،دست چپعباس رااز كار انداخت.قبلا دست راست آن حضرت با ضربه«زيد بن ورقاء»قطع شدهبود.
حلاس بن عمر راسبى
از شهداى كربلاست كه در حمله اول در روز عاشورا به شرف شهادت نايل شد.
گفتهاند در زمان على«ع»در كوفه رئيس شهربانى اين شهر بود.سپس او و برادرش نعمان، همراه عمر سعد بودند.اما سرانجام متحول شده و به اردوگاه امام حسين«ع»پيوستند. (48) دربرخى منابع،«حلاش»آمده است. (49)
حماد بن حماد خزاعى مرادى
حمله اول روز عاشورا،حملهاى سراسرى و شديد از سوى سپاه عمر سعد به اردوگاهامام حسين«ع»انجام گرفت.اين حمله كه با تيراندازى عمر سعد به طرف اردوگاه امامحسين«ع»شروع شد،با تيرهاى نيروهاى دشمن ادامه يافت.امام فرمود:اين تيرها،پيكهاو قاصدهاى دشمن به سوى شماست.شمر هم به نيروهاى خود دستور داد كه حملهگروهى انجام دهيد و افراد حسين«ع»را بكلى نابود سازيد(احملوا عليهم حملة رجل واحدو افنوهم عن آخرهم)همه گردانهاى سپاه كوفه در اين حمله شركت داشتند.يارانسيد الشهدا«ع»هم دفاعى جانانه در مقابل اين هجوم،از خود نشان دادند و نيمى از يارانامام(غير از بنى هاشم)در اين حمله نخست به شهادت رسيدند.عده شهداى اين حمله را41 نفر گفتهاند.تعدادى از آنان(غير از دهنفر از غلامان حسين و دودمانش و دو تن ازغلامان على«ع»)،عبارتند از: نعيم بن عجلان،عمران بن كعب،حنظله،قاسط،كنانه،عمرو بن مشيعه،ضرغامه،عامربن مسلم،سيف بن مالك،عبد الرحمان درجى،مجمع عائذى،حباب بن حارث،عمروجندعى، حلاس بن عمرو،سوار بن ابى عمير،عمار بن ابى سلامه،نعمان بن عمر،زاهر بنعمر،جبلة بن على،مسعود بن حجاج،عبد الله بن عروه،زهير بن سليم،عبد الله و عبيد اللهپسران زيد بصرى.(براى شناخت اين شهدا،به عنوان هر كدام در اين كتاب مراجعهكنيد). (51) وقايع گزار كربلا،او يكى از لشكريان عمر سعد بود كه روز عاشورا پس از شهادتامام حسين«ع»با شمر،بر سر آتش زدن خيمهها مجادله داشت.از جمله گروهى بود كهسر حسين«ع»را به كوفه بردند.در لشكر توابين هم حضور داشته و به قولى از اصحابامام سجاد«ع»بوده است.با مختار و ابراهيم بن مالك نيز همكارى داشته است.بيشتروقايع كربلادر«تاريخ طبرى»و برخى منابع ديگر از قول او نقل شده است. حنا رنگى است كه به موى سر و صورت مىزنند تا سفيدى مو ديده نشود و انسانجوان به چشم آيد.اين تزيين،بخصوص در مقابله با دشمنان،نوعى تبليغات در جواننشان دادن رزمندگان اسلام است.امام صادق«ع»فرموده است:رنگ سياه زدن به مو،دشمن را به هراس مىافكند«الخضاب بالسواد مهابة للعدو». (52) سيد الشهدا«ع»نيز موىخويش را با به فرموده امام صادق:«خضب الحسين بالحنا و الكتم»حنا خضاب مىكرد وهنگام شهادت در كربلا نيز خضاب داشت:«قتل الحسين و هو مخضب بالوسمة» (53) دركربلا،عاشوراييان كهنسال ومحاسن سفيد نيز با خضاب خون،چهره خويش را رنگينساختند. حبيب بن مظاهر،پس از شهادت مسلم بن عقيل در كوفه،همواره مترصد بود كه دروقت مناسب به حضور ابا عبد الله«ع»برسد.روزى در بازار كوفه به مسلم بن عوسجهبرخورد(كه به قول معروف مىخواستحنا بخرد)او را به كنارى برد و جريان آمدنحضرت حسين«ع»به كربلا را نقل نمود.هر دو پيرمرد روشندل قرار بر اين نهادند كهشبانه از كوفه به كربلا روند(ومحاسن خود را به خون خضاب كنند)شب هفتم يا هشتممحرم به امام پيوستند. (54) از شهداى كربلاست و نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.كوفى است و شبام،نام طايفهاى از همدانيان است. (55) حنظله از چهرههاى شيعى در كوفه و زبانآور،شجاع ومعلم قرآن بود.چون سيد الشهدا«ع»به كربلا رسيد،وى به آن حضرت پيوست.وى جزءشهدايى است كه تا اواخر زنده بود و از جان حسين بن على«ع»در مقابل تيرها و نيزههاىدشمن محافظت مىكرد و گاهى هم با سخنانش به سپاه كوفه هشدار مىداد و موعظهمىكرد. (56) روز عاشورا، پس از شهادت جمعى از ياران،از امام رخصت طلبيد و به ميدانرفت و جان خود را فداى راهخدا كرد. از شهداى كربلاست كه در حمله اول(و به قولى در نبرد تن به تن)به شهادت رسيد. برخى معتقدند او همان حنظلة بن اسعد شبامى است. (57) هر امامى،تعدادى ياران ويژه داشت كه به«حواريون»تعبير شده است و روز قيامتندا مىشوند و بر مىخيزند.طبق حديث امام كاظم«ع»همه شهداى كربلا حواريونحسيناند كه در قيامت بر مىخيزند:«ثم ينادى مناد:اين حوارى الحسين«ع»؟فيقوم كلمن استشهد معه ولم يتخلف عنه». (58) 1-لسان العرب،سفينة البحار،ج 1،ص 358. 2-بحار الانوار،ج 86،ص 88،المزار،شيخ مفيد،ص 140. 3-همان،ج 50،ص 225. 4-الاعلام،زركلى،ج 8،ص 30(پاورقى)،بحار الانوار،ج 50،ص 225،سفينة البحار،ج 1،ص 358. 5-بحار الانوار،ج 86،ص 89. 6-اثبات الهداة،ج 5،ص 183. 7-مقتل الحسين،مقرم،ص 205،نقل از معجم البلدان. 8-معالى السبطين،ج 2،ص 72.ماجراى مفصل طفلان مسلم در بحار الانوار،ج 45،ص 100 تا106 آمده است. 9-اعيان الشيعه،ج 4،ص 302. 10-الحسين في طريقه الى الشهادة،ص 6. 11-انصار الحسين،ص 66. 12-عنصر شجاعت،خليل كمرهاى،ج 2،ص 26. 13-الحسين في طريقه الى الشهادة،ص 6. 14-انصار الحسين،ص 67. 15-بحار الانوار،ج 45،ص 25. 16-عنصر شجاعت،ج 1،ص 80. 17-انصار الحسين،ص 68. 18-حياة الامام الحسين«ع»،ج 3،ص 50 و 51،مثير الاحزان،ص 38. 19-وسائل الشيعه،ج 10،ص 246. 20-صحيفه نور،ج 20،ص 111. 21-كيهان فرهنگى،سال 10 شماره 3،ص 30. 22-قاموس الرجال،ج 3،ص 103،امالى صدوق،ص 131. 23-بحار الانوار،ج 45،ص 14. 24-همان. 25-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 97. 26-سفينة البحار،ج 1،ص 242 به نقل از انوار نعمانيه،سيد نعمت الله جزايرى. 27-بحار الانوار،ج 98،ص 111،سفينة البحار،ج 2،ص 103،المزار،شيخ مفيد،ص 25. 28-مجمع البحرين،واژه«حرم». 29-بحار الانوار،ج 45،ص 46. 30-سفينة البحار،ج 1،ص 246،اثبات الهداة،ج 5،ص 229. 31-مروج الذهب،ج 3،ص 99. 32-قمقام زخار،فرهاد ميرزا،ص 126. 33-سفينة البحار،ج 1،ص 257.براى آشنايى بيشتر با آن حضرت،بايد به كتابهاى مفصلترمراجعه كرد،از جمله: موسوعة كلمات امام الحسين(در باره سخنان او)،حياة الامام الحسين بن على،باقر شريفالقرشى(در باره زندگانى او) عوالم و بحار الانوار(در باره فضايل او)نفس المهموم،شيخ عباس قمى(در مقتل او)و كتابهاىفراوان ديگر.بهعنوان«كتابنامه عاشورا»در همين مجموعه مراجعه شود. 34-از مؤلف. 35-احقاق الحق،قاضى نور الله تسترى،ج 11 ص 265،بحار الانوار،ج 43 ص 261،تاريخالاسلام،ذهبى،ج 5،ص97. 36-به مقاله ارزشمند«حسين منى و انا من حسين»از:محمد باقر بهبودى در«يادنامه علامهامينى»،مقاله چهاردهم،ص 305 مراجعه كنيد. 37-اين شعر،بيتى از قصيده بلند شاعر و خطيب كربلايى،مرحوم شيخ محسن ابو الحب(م 1305)است و آنچهمشهور است كه از سرودههاى سيد الشهداست،بى اصل است.ر.ك:«تراثكربلا»،سلمان هادى طعمه،ص 86. 38-صحيفه نور،ج 13 ص 158. 39-دائرة المعارف تشيع،ج 4،ص 447. 40-كبريت احمر،ص 493. 41-اثباة الهداة،شيخ حر عاملى،ج 5،ص 183. 42-مروج الذهب،ج 3،ص 71. 43-سفينة البحار،ج 1 ص 281. 44-دائرة المعارف الاسلامية،ج 7،ص 458. 45-مروج الذهب،ج 3،ص 97. 46-الخصائص الحسينية،شيخ جعفر شوشترى،ص 71. 47-مقتل الحسين،مقرم،ص 248. 48-انصار الحسين،ص 70. 49-اعيان الشيعه،ج 6،ص 216. 50-انصار الحسين،ص 99. 51-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 204. 52-بحار الانوار،ج 73 ص 100(استحباب خضاب براى مردان و زنان در همانجا در ضمنروايات،آمده است). 53-عوالم(امام حسين)ص 71،ناسخ التواريخ،ج 4،ص 99. 54-الوقايع و الحوادث(محرم الحرام)ج 2،ص 99. 55-انصار الحسين،ص 71. 56-عنصر شجاعت،ج 2،ص 100. 57-انصار الحسين،ص 99. 58-سفينة البحار،ج 1،ص 358. از شمار شهداى كربلاست.نامش در زيارت رجبيه آمده است. (50)
حميد بن مسلم ازدى
حنا
حنظلة بن اسعد شبامى
حنظلة بن عمرو شيبانى
حواريون حسين«ع»
پىنوشتها