عراق
سرزمينى كه سيد الشهدا«ع»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزهبا يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه،در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادترسيد.سرزمين عراق،بخصوص منطقه ميان دجله و فرات،حاصلخيز و پرجمعيت است.
وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين«ع»فتح شد،با آل على«ع»آشنا گشت.
كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پساز جنگ جمل كه حضرت على«ع»كوفه را مقر خلافتخويش قرار داد،مردم آن منطقهبيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مىكوشيدند تاتشيع و ريشههاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند. (5) همواره ميانشاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين«ع»در دوران امامحسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنانبشدت،هوادارانعلى«ع»را سر كوب مىكردند.
عراق،همواره منطقهاى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مىگشتهاست. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آنروزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مىشد. (6) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژهترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهمبود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاىمختلف بر ضد امويان نقش عمدهداشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين«ع»
پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على«ع»در كوفه فراوان بودند و نامههاىدعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمينعراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص»به حسين بن على«ع»فرموده بود:«انكستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعىعمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...». (7) بزودى به سوىعراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كردهاند،و آن سرزمينى است كه«عمورا»هم خوانده مىشود،تو در آنسرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى ازيارانت به شهادت خواهند رسيد.
حضرت على«ع»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايتحق، كوتاهى مىكنند،سخنان نكوهش كنندهاى دارد. (8) اكنون عراق،از كشورهاى اسلامىدر خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امامحسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امامهادى وامام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است. (9)
عطش
تشنگى از بارزترين جلوههاى سوز و غم در حادثه كربلاست.سيد الشهدا،عباس،على اكبر، على اصغر و ديگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محرومكردن خيمهگاه امام حسين«ع»از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بيشتر ازكودكان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مىشوند.در كربلا،عطش بيداد مىكرد و مشكها خالى،لبها خشك،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.
زان تشنگان هنوز به عيوق مىرسدفرياد«العطش»زبيابان كربلا (25)
روز عاشورا،عباس كنار خيمهها آمد،صداى«العطش،العطش»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او رامحاصره كردند و ابا الفضل«ع»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.
قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى«فذكر عطش الحسين»به ياد تشنگىامام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد. (26) على اكبر«ع»نيز روز عاشورا پساز چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمهگاه آمد،در حالى كهبه سيد الشهدا مىگفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى». (27) امام«ع»،براىكودكتشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابشكنيد.
اگر به زعم شما من گناهكار شمايمنكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين
كه تير حرمله،گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد. (28)
مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بودكه از عطش به فلك ناله يتيمان بود
خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فراتبرود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى«و الله لا تذوقه او تموت عطشا». (29) تشنگى امام حسين«ع»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مىكنند،در راه امامحسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مىپردازند و با هر عطشىكربلا و عاشورا در ذهنشانتداعى مىكند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خوردهاست.
بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرمهر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است (30)
عقاب
پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است.
مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار،سريعا به هدفمىرسد. (34) در ادبيات مرثيه،اسبى كه على اكبر«ع»بر آن مىنشست،«عقاب»خوانده شدهاست و گويند كه پيش از او،از آن حسين بن على«ع»بود،چون ذو الجناح زير پاىآنحضرت قرار گرفت،عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند:
«فوضع على مفرقه مغفرا فولاديا و قلده سيفا مصريا و اركبه العقاب براقا ثانويا» (35) به نقلىدرشب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات،آب به خيمهها آورد. (36) نوشتهاند:
عقاب،اسبى بود كه سيف بن ذى يزن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام، حضرترسول«ص»پنجساله بود.عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هراسب پيرى مىنشست،جوان مىشد.على«ع»و امام مجتبى و سيد الشهدا هم بر آناسبسوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شبه پيغمبر،على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت.
پس از مجروح شدن على اكبر،اسب مىخواست او را به خيمهها بياورد،ولى بسبب لشكربسيار در ميدان،پيكر مجروح على اكبر را به سمتسپاه كوفه برد،(فاحتمله الى العسكر)واين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند. (37)
چه اسبى به پرواز شاهين مرو به رفتار كبك و به رقص تذرو ركش گرم و مو نرم،ستخوان درشتهمايون برو يال و فرخنده پشت
على اصغر«ع»
يكى از فرزندان امام حسين«ع»كه شير خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تابشده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نماندهاست.نمىبينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم»آمده است كهفرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرملهآمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين«ع»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشيد. (47) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودكشيرخوار)و در اينكه دو كودك بودهيا هر دو يكى است،اختلاف است.
در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بنالحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوحبالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى». (48) و در يكى از زيارتنامههاىعاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاىشيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مىشود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با اوآورده مىشود.
طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كندآنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترينزاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنهاى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديدهاست.» (49) على اصغر را«باب الحوائج»مىدانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خداوالاست.
در گلخانه شهادت رامىگشايد كليد كوچك ما
پىنوشتها
1-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 247،بحار الانوار،ج 45،ص 38.
2 -انصار الحسين،ص 102.
3-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 105.
4-مقتل الحسين،مقرم،ص 220.
5-تاريخ الشيعه،مظفرى،ص 67.
6-حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 80.
8-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.
9-درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث»،على الوردى(6جلد).
10-در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلىامورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.
11-تشيع در مسير تاريخ،سيد حسن جعفرى،ص 99.
12-همان،ص 165.
13-مع الحسين فى نهضته،اسد حيدر،ص 97.
14-لغتنامه،دهخدا.
15-تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالحالشهرستانى.
16-كامل الزيارات،ص 175.كتاب«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريهكردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعهاى از مرثيههادر سوگ سيد الشهدا«ع»را آورده است.
17-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.
18-صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.
19-نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.
20-بحار الانوار،ج 44،ص 287.
21-صحيفه نور،ج 15،ص 204.
22-كامل الزيارات،ص 38.
32-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.
24-از مؤلف.
25-محتشم كاشانى.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.
27-مقتل الحسين،مقرم،ص 246.
28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.
29-بحار الانوار،ج 45،ص 51.
30-از:قادر طهماسبى(فريد).
31-كامل الزيارات،ص 168.
32-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 325.
33-معارف و معاريف،ج 4،ص 1567.
34-اساس البلاغه،زمخشرى،لغت نامه دهخدا.
35-رياض القدس،صدر الدين واعظ قزوينى،ج 2،ص 21.
36-همان،ج 1،،ص 264.
37-همان،ج 2،ص 38.
38-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 90.
39-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 38،(به نقل از معجم البلدان).
40-لغت نامه،دهخدا.
41-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.
42-محمد حسين كاظم زاده.
43-لغت نامه،دهخدا.
44-عزيز الله زيادى.
45-بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.
46-معالى السبطين،ج 1،ص 441.
47-معالى السبطين،ج 1،ص 423.
48-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
49-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.