بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فرهنگ عاشورا, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - فرهنگ عاشورا
     02 - فرهنگ عاشورا
     03 - فرهنگ عاشورا
     04 - فرهنگ عاشورا
     05 - فرهنگ عاشورا
     06 - فرهنگ عاشورا
     07 - فرهنگ عاشورا
     08 - فرهنگ عاشورا
     09 - فرهنگ عاشورا
     10 - فرهنگ عاشورا
     11 - فرهنگ عاشورا
     12 - فرهنگ عاشورا
     13 - فرهنگ عاشورا
     14 - فرهنگ عاشورا
     15 - فرهنگ عاشورا
     16 - فرهنگ عاشورا
     17 - فرهنگ عاشورا
     18 - فرهنگ عاشورا
     19 - فرهنگ عاشورا
     20 - فرهنگ عاشورا
     21 - فرهنگ عاشورا
     22 - فرهنگ عاشورا
     23 - فرهنگ عاشورا
     24 - فرهنگ عاشورا
     25 - فرهنگ عاشورا
     26 - فرهنگ عاشورا
     27 - فرهنگ عاشورا
     28 - فرهنگ عاشورا
     29 - فرهنگ عاشورا
     30 - فرهنگ عاشورا
     31 - فرهنگ عاشورا
     32 - فرهنگ عاشورا
     33 - فرهنگ عاشورا
     34 - فرهنگ عاشورا
     35 - فرهنگ عاشورا
     36 - فرهنگ عاشورا
     37 - فرهنگ عاشورا
     38 - فرهنگ عاشورا
     fehrest - فرهنگ عاشورا
 

 

 
 

عاشورا و سقيفه

ديد جريان شناسانه در حوادث،ريشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستين دررهبرى حكومت مى‏بيند كه در«سقيفه بنى ساعده‏»اتفاق افتاد.اگر جمعى از امت پيامبر،نيم قرن پس از رحلت رسول الله‏«ص‏»در كربلا فرزند رسول الله را شهيد كردند،زمينه آن‏در حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابو سفيان نسبت به حكومت اسلامى وكنار زدن ائمه از ولايت و رهبرى بود.از اين رو در زيارت عاشورا كسانى لعن مى‏شوند كه‏آغازگر ظلم بر اهل بيت پيامبر و بنيانگذار ستم به ذريه رسول خدا«ص‏»بودند،و نيز كسانى‏كه به آن ستم نخست راضى شدند،همكارى يا سكوت كردند و زمينه‏ساز آن بودند،تاآنجا كه براى جنگ با عترت پيامبر، تمكين كردند:«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجورعليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيهاو لعن الله امة قتلتكم و لعنالله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم...».

در ماجراى كربلا،همه آنان كه از آغاز،اهل بيت را از صحنه اجتماعى و سياسى امت‏كنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند،تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند وهمراهى ومتابعت كردند،شريكند.اين نكته در جاى ديگر زيارت عاشورا مطرح است:

«اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك،اللهم العن العصابة‏التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله،اللهم العنهم جميعا». (1) توطئه سقيفه،تلاشى از سوى شرك شكست‏خورده در جبهه‏هاى بدر و احد و حنين‏بود،تا دوباره به سيادت جاهلى خود برسند و سفيانيان كوشيدند انتقام كشته‏هاى خود رااز آل پيامبر،از طريق سلطه يافتن بر خلافت و تار و مار كردن بنى هاشم و عترت رسول‏بگيرند.طرح شورا و بيعت‏ساختگى سقيفه،ظاهرى فريبنده براى اعمال آن سياست بود.

به قول نير تبريزى:

كانكه طرح بيعت‏شور افكند خود همانجا طرح عاشورا افكند چرخ در يثرب رها كرد از كمانتير كاندر نينوا شد بر نشان (2)

هواداران سقيفه،در سپاه كوفه بودند.امام حسين‏«ع‏»روز عاشورا با بدن مجروح، آنان‏را«شيعيان آل ابى سفيان‏»خطاب كرد كه نه دين داشتند،نه حريت.ابن زياد وقتى با سربريده حسين‏«ع‏»در طشت طلايى رو به رو شد،با چوبى كه در دست داشت بر لبهاى آن‏سر مطهر مى‏زد و مى‏گفت:«يوم بيوم بدر» (3) يزيد بن معاويه نيز پس از كشتن امام وسرمستى از پيروزى بر آن حضرت،در پيش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او برده‏شده بودند،آرزو كرد كه كاش نياكان كشته شده‏اش در بدر،زنده بودند و به يزيد مى‏گفتنددستت درد نكند. كشتن حسين‏«ع‏»و يارانش را در مقابل كشته‏هاى بدر دانست،منكروحى و نزول جبرئيل شد و گفت اگر از آل احمد انتقام نگيرم،از نسل خندف نيستم... (4) حضرت زينب‏«ع‏»با خطاب‏«يابن الطلقاء»به يزيد،اشاره به نيكان مشرك او كرد،كه درفتح مكه،پيامبر آزادشان كرد، امام سجاد«ع‏»نيز به يزيد گفت:جد من على بن ابى طالب،در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچمدار رسول الله بود،اما پدر و جد تو،پرچمدار كفاربودند. (5) كربلا،صحنه تجديد كينه‏هاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرت‏سياسى را كه ميراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد،بر ضد عترت رسول‏به كار گرفتند و اين از شگفتيهاى تاريخ است!سيد الشهدا«ع‏»در خطابه خويش در عاشورابه سپاه كوفه چنين فرمود:شمشيرى را كه ما به دستتان داديم،عليه ما تيز كرديد و به روى‏ما شمشير كشيديد و آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بوديم،بر خود ما افروختيدو با دشمنان خدا بر ضد اولياء الله همدست‏شديد: «فشحذتم علينا سيفا كان فى ايدينا وحششتم علينا نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا...» (6) و در نقل ديگر:«سللتم علينا سيفا فى‏رقابنا و حششتم علينا نار الفتن...فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لاعدائكم‏» (7) آيا اين‏همان سخن ابو بكر بن عربى نيست كه حسين‏«ع‏»به شمشير جدش كشته شد«ان حسيناقتل بسيف جده‏»؟ (8) تيرى را كه عمر سعد،صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مى‏كند و تيرى را كه‏حرمله بر گلوى على اصغر«ع‏»مى‏زند،تيرى نيست كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبرنشست؟و آيا آن تير،بر حنجره اصغر نشست‏يا برجگر دين فرود آمد؟چه خوب وعميق دريافته و سروده است،مرحوم آية الله كمپانى:

فما رماه اذ رماه حرمله و انما رماه من مهد له سهم اتى من جانب السقيفه و قوسه على يد الخليفه و ما اصاب سهمه نحر الصبىبل كبد الدين و مهجة النبى (9)

اگر واقعه شوم سقيفه نبود،هرگز جنايتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود،پيش‏نمى‏آمد ومسير تاريخ اسلام و شيعه به گونه ديگرى بود.

اگر پيمان مردم با«ولى‏»بود اگر پيوند با آل على بود نه فرمان نبى از ياد مى‏رفت نه رنج و زحمتش بر باد مى‏رفت نه زهرا كشته مى‏شد در جوانى نه مى‏شد خسته از اين زندگانى نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لاله‏ها در كربلا بود نه زينب بذر غم مى‏كاشت در دل نه مى‏زد سر ز غم بر چوب محمل بقيع ما نه غم افزاى جان بودنه ويران و چنين بى‏سايه بان بود (10)

عاشورا و شعر فارسى

نام كتابى است كه مجموعه‏«تركيب بند»هاى معروف شعراى بزرگ را درباره امام‏حسين‏«ع‏»و حادثه عاشورا در بر دارد.اين كتاب كه به اهتمام‏«حسن گل محمدى‏»فراهم‏شده است،14تركيب بند معروف را از محتشم كاشانى و ديگران دارد و 263 صفحه است.

درباره سيد الشهدا و حادثه عاشورا،مجموعه‏هاى شعرى متعددى به زبان عربى،فارسى،تركى و...تدوين شده است و شاعران در طول تاريخ،با زبان ماندگار شعر،به ترسيم اين‏حماسه جديد و مظلوميتهاى اهل بيت پرداخته‏اند.شاعرانى چون محتشم كاشانى،صباحى‏بيدگلى،وصالشيرازى،قاآنى شيرازى،سروش اصفهانى،نير تبريزى،عمان سامانى و...

از جمله اينانند كه در قالب تركيب بند يا مثنوى و قطعه به مرثيه سرايى درباره‏سيد الشهدا«ع‏»پرداخته‏اند. (11) با توجه به تشويقى كه امامان نسبت به سرودن شعر درباره‏حادثه كربلا و مظلوميت دودمان پيامبر و نشر فضايل اهل بيت داشته‏اند،راز اينهمه سروده،ديوان،مجموعه‏هاى شعر و مدايح و مراثى پيرامون مصائب و فضايل عترت،آشكارمى‏شود.

ورود حماسه كربلا به حيطه شعر و ادب،يكى از عوامل ماندگارى آن نهضت بوده‏است،چرا كه قالب تاثير گذار و نافذ شعر و مرثيه،ميان دلها و حادثه عاشورا پيونده زده واحساسها و عواطف علاقه‏مندان را به آن ماجرا وصل كرده است.اين ويژگى در شعرهاى‏غير فارسى نيز وجود دارد و ادبيات عاشورايى،از غنى‏ترين ذخيره‏هاى فكرى واحساسى شيعه است.از سوى ديگر حماسه كربلا در زبان شعرى شاعران تاثير نهاده وادبيات را پر بار ساخته است.رابطه‏اى متقابل ميان شعر فارسى و عاشورا وجود دارد و هردو به ماندگارى و جلوه يكديگر كمك كرده‏اند.برخى شاعران نيز ماندگارى نام خود رامديون شعر سرودن درباره اهل بيت و عاشوراو مظلوميت ابا عبد الله‏«ع‏»اند و گاهى با يك‏شعر،شهره و جاويد شده‏اند،همچون محتشم.

عامر بن جليده(خليده)

او را از شهداى كربلا دانسته‏اند.در زيارت رجبيه نام او آمده است. (12)

عامر بن حسان بن شريح طائى

از اصحاب امام حسين‏«ع‏»بود كه از مكه همراه آن حضرت آمد و در كربلا در حمله‏اول به شهادت رسيد (13) .وى از شجاعان معروف و شيعيان خالص بود.پدرش نيز در جنگ‏جمل وصفين،در ركاب حضرت على‏«ع‏»جنگيده بود.

عامر بن مالك

از شهداى كربلا بود.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است (14) .

عامر بن مسلم عبدى

از شهداى كربلا بود.عامر كه اهل بصره بود،همراه غلامش‏«سالم‏»از بصره به مكه آمدو به سيد الشهدا«ع‏»پيوست و از آنجا همراه امام تا كربلا آمد و روز عاشورا در حمله اول به‏شهادت رسيد. (15) شرافت ديگر او آن است كه در زيارت ناحيه مقدسه نام او آمده است وسلام به او داده شدهاست (16) .

عباس بن على‏«ع‏»

فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين‏«ع‏»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است. (17) مادرش‏«فاطمه كلابيه‏»بود كه بعدها با كنيه‏«ام البنين‏»شهرت يافت.على‏«ع‏»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در (18) شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشته‏اند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين‏«ع‏»به شهادت رسيدند.وقتى‏امير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيه‏اش‏«ابو الفضل‏»و«ابو فاضل‏»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوايج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين‏ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى‏محمد و قاسم ذكركرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشيد،چهره‏اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى‏جذابش او را«قمر بنى هاشم‏»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه‏حسين‏«ع‏»و سقايى خيمه‏هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير ازتهيه آب،نگهبانى خيمه‏ها و امور مربوط به آسايش و امنيت‏خاندان حسين‏«ع‏»نير برعهده او بود و تا زنده بود،دودمانامامت،آسايش و امنيت داشتند (19) .

روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسين‏«ع‏»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخيمه‏هاى بى‏آب، آب تهيه كند.ابو الفضل‏«ع‏»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خيمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش‏قطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به‏ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى‏وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسين‏«ع‏»آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:

يا نفس من بعد الحسين هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعينتالله ما هذا فعال دينى

و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد. (20) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مى‏خواند:

و الله ان قطعتموا يمينى انى احامى ابدا عن دينى و عن امام صادق اليقيننجل النبى الطاهر الامين

و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:

يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارىفاصلهم يا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى‏كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت‏حيلتى و شمت بى عدوى‏». (21) وپيكرش، كنار«نهر علقمه‏»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت‏خبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم‏ابا الفضل‏«ع‏»با حرمسيد الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على‏«ع‏»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياى‏آن است.اين زيارت كه از قول حضرت صادق‏«ع‏»روايت‏شده،از جمله چنين دارد:

«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...

اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فى‏جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...» (22) كه تاييد و تاكيدى بر مقام‏عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران‏اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع‏»نيز سيماى درخشان عباس بن‏على را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه‏بنفسه حتى قطعت‏يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة‏» (23) .كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ويافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويم‏عباس،نزد خداىمتعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مى‏خورند ورشك مى‏برند.

عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق جوشيدن بحر وفا،معناى عباسلب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس (24)

در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى‏«ع‏»به او اينگونه سلام داده شده‏است: «السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من‏امسه،الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...» (25) .

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم بايد اين ديده و اين دست دهم قربانىتا كه تكميل شود حج من و تقديرم (26)

عبد الاعلى بن يزيد كلبى

از شهداى نهضت‏حسينى در كوفه.وى از جوانان كوفه بود كه با مسلم بن عقيل بيعت‏كرد.پس از دستگير شدن‏«هانى‏»توسط ابن زياد،هنگامى كه مسلم اعلان قيام كرد،عبد الاعلى سلاح بر گرفت و از خانه بيرون آمد تا در محله‏«بنى فتيان‏»به مسلم بپيوندد.اورا دستگير كرده،نزد ابن زياد بردند.دستور داد تا به زندانش افكنند.پس از شهادت هانى‏و مسلم،به دستور ابن زياداحضارش كردند و گردن زدند. (27) سلام خدا بر او باد.

عبد الرحمن بن ابى سبره جعفى

يكى از فرماندهان سپاه‏«عمر سعد»كه يك چهارم از نيروهاى شهر كوفه را تحت‏فرمان داشت.

عبد الرحمن بن عبد الله ارحبى

از شهداى كربلاست.وى از جمله كسانى بود كه دعوتنامه كوفيان را به حضور امام‏حسين‏«ع‏»رسانيد و خود از همراهان مسلم بن عقيل در كوفه بود.مردى بود شجاع، موجه‏و محترم و تابعى.در مكه همراه امام شد و به كربلا آمد.گفته‏اند كه در حمله نخستبه‏شهادت رسيد (28) .نام او در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه آمده است.

عبد الرحمن بن عبد الله ازدى

از پيكهاى سيد الشهدا.او همراه قيس بن مسهر صيداوى ماموريت‏يافته بود كه نامهامام‏حسين‏«ع‏»را به مردم كوفه برساند.

عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى خزرجى

از شهداى كربلاست.وى از اصحاب رسول خدا«ص‏»بود و پس از رحلت آن‏حضرت نيز از كسانى بود كه به امير المؤمنين،اخلاص داشت و از آن حضرت قرآن‏آموخته بود.به نصب على‏«ع‏»در غدير به امامت گواهى داد.روز تاسوعا با«برير»شوخى‏مى‏كرد.وقتى گفتند:الآن چه وقت‏شوخى است،گفت:چرا خوشحال نباشم؟ميان ما وبهشت،جز درگيرى با اين كافران و شهادت فاصله‏اى نيست (29) .او از شخصيتهاى بارزشيعى كوفه محسوب مى‏شد و در ايام نهضتمسلم بن عقيل،از مردم به نفع حسين بن‏على‏«ع‏»بيعت مى‏گرفت. (30)

عبد الرحمن بن عرزة بن حراق غفارى

از شهداى كربلا.جد او از ياران على‏«ع‏»بود كه در جنگ جمل،صفين و نهروان‏شركت داشت. خودش نيز از جوانان نام آور و برجسته كوفه بود.به حسين بن على‏پيوست و روز عاشوراشهيد شد. (31) نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.

بعيد نيست كه اين،همان عبد الرحمن بن عروه غفارى باشد و تشابه اسمى ميان عروه وعزرهدر استنساخ پيش آمده باشد (32) .

عبد الرحمن بن عروه غفارى

او و برادرش عبد الله،كه هر دو در كربلا شهيد شدند،از اشراف و شجاعان كوفه بودندو به خاندان پيامبر عشق مى‏ورزيدند.جدشان حراق نيز از ياران على‏«ع‏»بود كه در سه‏جنگ،در ركاب آن حضرت حضور داشت.اين دو برادر با هم از كوفه به كربلا آمده‏بودند.هر دو با هم روز عاشورا از سيد الشهدا اذن پيكار گرفتند و با هم به ميدان رفتند.دررفتن به ميدان نبرد،از هم سبقت مى‏جستند.هنگام جنگ،هر كدام يك مصرع از رجز رامى‏خواند و نفر ديگر،مصرع دومشعر را تمام مى‏كرد.اين دو برادر با هم نيز به شهادت رسيدند. (33)

عبد الرحمن بن عقيل بن ابى طالب

از شهداى كربلا و از اولاد عقيل است.مادر او كنيز بود.نام عبد الرحمن در زيارت‏ناحيهمقدسه و رجبيه آمده است (34) .

عبد الرحمن بن يزيد

از شهداى كربلا به حساب آمده است.نامش در زيارت رجبيه است (35) .

العبد الصالح

صفت و لقبى است كه در زيارت حضرت ابا الفضل‏«ع‏»از قول امام صادق‏«ع‏»براى آن‏سردارشهيد كربلا آمده است:«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله...» (36)

عبد الله بن ابى بكر

در شمار شهداى كربلا ذكر شده است (37) .

عبد الله بن بقطر(يقطر)

از شهداى نهضت امام حسين‏«ع‏»در كوفه.وى صحابى پيامبر و برادر رضاعى امام‏حسين‏«ع‏»بود.سه روز قبل از امام حسين‏«ع‏»به دنيا آمد.پدرش بقطر(يقطر)خادم پيامبربود و همسرش ميمونه در خانه على‏«ع‏»بود و ميمونه هر دو را شير مى‏داد (38) .او از صحابيان‏شهيد و از فرستادگان امام حسين‏«ع‏»بود كه نامه‏اى از سوى آن حضرت براى مسلم بن‏عقيل در كوفه مى‏برد.دستگير شد،وى را نزد ابن زياد بردند،سپس او را از بالاى قصر به‏زمين افكندند و استخوانهايش خورد شد.رمقى در بدن داشت كه عبد الملك بنعميرلخمى او را كشت (39) .

عبد الله بن جعفر

همسر زينب كبرى و داماد على‏«ع‏»و پسر جعفر طيار.وى،نخستين نوزاد مسلمان درحبشه بود.در ايامى كه پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت كرده بود،در آن كشوربه دنيا آمد. مادرش‏«اسماء بنت عميس‏»بود.اسماء،پس از شهادت جعفر طيار در جنگ‏موته،به همسرى ابو بكر،سپس على بن ابى طالب در آمد.عبد الله بن جعفر،مورد عنايت‏خاص پيامبر اكرم بود،بويژه كه پدرش سردار بزرگ شهيد جبهه اسلام به شمار مى‏آمد.

همچنين مورد علاقه امير المؤمنين بود و ارادتى شايان به امام حسن و امام حسين‏«ع‏»

داشت.مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود. (40) عبد الله جعفر،از جمله كسانى بود كه به سيد الشهدا نامه نوشت و از او خواست كه ازسفر به عراق منصرف شود.گر چه خود در كربلا حضور نداشت،اما دو پسرش عون ومحمد را همراه مادرشان حضرت زينب‏«ع‏»به كربلا فرستاد و اين دو فرزند،در ركاب‏سالار شهيدان روز عاشورا به شهادت رسيدند.او از اينكه نتوانسته بود در واقعه كربلاشركت كند تاسف مى‏خورد.پس از حادثه عاشورا و شهادت حسين بن على‏«ع‏»وى درمدينه به سوگ نشست و مردم براى تسليت گويى نزد او مى‏آمدند. (41) وى در سن‏90 سالگى،در سال 80 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد (42) . برخى‏هم درگذشت او را در شام و قبر وى را در«باب الصغير»دمشق،كنار قبر بلال مى‏دانند (43) .

عبد الله بن حسن بن على‏«ع‏»

نوجوان 11 ساله،فرزند امام حسن مجتبى‏«ع‏»كه روز عاشورا،وقتى ديد سيد الشهدا برزمين افتاده است،براى دفاع از عمو به سوى ميدان شتافت و در دفاع از عموى مظلومش‏جنگيد و عده‏اى را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد.برخى هم نقل كرده‏اندحرمله،با شمشير،دست او را كه در آغوش عمويش حسين قرار گرفته بود قطع نموده‏همانجا شهيدشكرد (44) .رجز او هنگام پيكار،چنين بود:

ان تنكرونى فانا ابن حيدرةضرغام آجام و ليث قسورة‏على الاعادى مثل ريح صرصره (45)

عبد الله بن حسين بن على‏«ع‏»

كودكى شيرخوار،فرزند سيد الشهدا«ع‏»كه روز عاشورا در آغوش پدر،با تير حرمله(يا عقبة بن بشر)به شهادت رسيد.مادرش رباب،دختر امرء القيس بود.وقتى امام،براى‏وداع آخر مقابل خيمه‏ها آمد،زينب،عبد الله را آورد.وى در آغوش حسين بن على‏«ع‏»بودكه تيرى بر گلوى او خورد و شهيدش كرد.امام،خون گلوى او را به آسمان پاشيد.آنگاه‏جسد آن كودك را كنار خيمه‏ها در گودالى كه حفر كرد،به خاك سپرد (46) .از اين كودك‏شير خوار شهيد،به نام عبدالله رضيع و على اصغر هم ياد شده است.نام وى در زيارت‏ناحيه مقدسه نيز آمده است. (47)

عبد الله بن زبير

او نيز از مخالفت كنندگان با بيعت‏يزيد بود.به دنبال آن،از مدينه به مكه پناهنده شد.

وى از جمله كسانى بود كه مى‏خواست امام حسين‏«ع‏»در مكه نماند،زيرا با حضور امام وتجمع مردم بر گرد آن حضرت،زمينه‏اى براى توفيق او نبود (48) .اين نكته در سخن خودسيد الشهدا هم ديده مى‏شود كه در پاسخ به پيشنهاد عبد الله بن زبير(كه على رغم خواست‏باطنى‏اش، مى‏گفت به عراق نرو)سخنانى گفت،از جمله در پايان آن افزود:«ان هذا ليس‏شيى من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز و قد علم ان الناس لا يعدلونه بى فود انى‏خرجت‏حتى يخلوله‏» (49) .عبد الله بن زبير،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و گروهى بااو بيعت كردند.تا اينكه در سال 73 در دوره خلافت عبد الملك،به دست نيروهاى‏حجاج بن يوسف كه براىسركوبى او به مكه هجوم آوردند،كشته شد (50) .

عبد الله بن زهير ازدى

از سپاه عمر سعد،كه فرمانده يك چهارم نيروهاى نظامى شهر كوفه بود.

عبد الله بن عباس

از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين‏«ع‏»براى رفتن به كوفه،تلاش مى‏كردآن حضرت را از اين سفر بازدارد و بى‏وفايى كوفيان را يادآورى مى‏كرد و چون كلماتش‏در اراده امام تاثير نگذاشت،بشدت متاثر شد. (51) از كسانى بود كه از شهادت سيد الشهداپيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كه‏داشت به خون،ازكشته شدن حسين با خبر شد (52) .

ابن عباس،پسر عموى امير المؤمنين و پيامبر اكرم‏«ص‏»بود و از چهره‏هاى بارز مفسران‏اسلام محسوب مى‏شد كه تفسير را از حضرت على‏«ع‏»آموخته بود.مجالس ابن عباس،آميخته به بحثهاى قرآنى بود.وى از بزرگان اسلام بود،اما نسبت به مواضع سياسى اودرباره عثمان و امويان و مسائل حكومت و خلافت،نظرهاى متناقضى ابراز شده است.به‏لحاظ علمى،به او«حبر امت‏»مى‏گفتند.در جنگهاى على‏«ع‏»در ركاب او بود،اما برخى‏آشفتگيها در عملكرد او ديده مى‏شود.وى در اواخر عمر نابينا شده بود.در سال 68هجرى،در فتنه پسر زبير،در طائفدرگذشت،در حالى كه هفتاد سال عمر داشت.محمدحنفيه بر او نماز گزارد. (53)

عبد الله بن عروه غفارى

نامش را در شمار شهداى حمله اول در روز عاشورا آورده‏اند.او و برادرش‏عبد الرحمن،از شجاعان و اشراف كوفه و صاحبان ولايت اهل بيت بودند و در كربلا خودرا به حسين بنعلى‏«ع‏»رساندند.هر دو با هم به ميدان رفتند و جنگيدند و شهيد شدند (54) .

عبد الله بن عفيف ازدى

از بزرگان شيعه،كه در مجلس ابن زياد در كوفه،به او اعتراض كرد.وى از شيعيان‏برجسته و زاهدان روزگار در كوفه بود،نابينايى روشندل و آگاه و شجاع.چشم چپ خودرا در جنگ جمل و چشم راست‏خود را در جنگ صفين از دست داده بود.پس ازشهادت حسين‏«ع‏»وقتى ابن زياد بر منبر كوفه بالا رفت و در نكوهش خاندان پيامبر وسيد الشهدا سخن آغاز كرد،عبد الله بن عفيف با شدت و شجاعت،پاسخ ياوه‏هاى او راداد.ابن زياد دستور داد دستگيرش كنند. بستگانش او را از مجلس بيرون بردند.سربازان‏حكومت براى دستگيرى او،خانه‏اش را محاصره كردند.وى با آنكه نابينا بود،با راهنمايى‏دخترش،در مبارزه‏اى دليرانه و شمشير به دست،با مهاجمان درگير شد.او را دستگيركرده و به شهادت رساندند.اعتراض او در مجلس ابن زياد،نوعى مبارزه آشكار با والى‏كوفه و حكومت‏يزيدى محسوب شد و شجاعت و بى باكى او در دفاع از محرمات ومقدسات،الگويى براى حقگويى در برابر جباران گشت.رجزهاى حماسى او هنگام نبردبا مهاجمان به خانه‏اش،نشان دهنده روح بلند و با شهامت اوست.ازجمله شمشير رامى‏چرخاند و فرياد مى‏زد:

و الله لو فرج لى عن بصرىضاق عليكم موردى و مصدرى

حركت انقلابى فرزند عفيف رانخستين (55) جرقه انقلاب بر ضد سلطه اموى پس از حادثه كربلا دانسته‏اند.

عبد الله بن عقيل بن ابى طالب

از شهداى بنى هاشم در روز عاشورا.عقيل دو پسر داشت كه نام هر دو عبد الله بود،يكىبعنوان اكبر ياد مى‏شد،ديگرى اصغر.هر دو در كربلا با امام حسين‏«ع‏»شهيد شدند.

نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (56)

عبد الله بن على بن ابى طالب‏«ع‏»

از شهداى كربلاست.وى فرزند امير المؤمنين و برادر عباس و مادرش‏«ام البنين‏»بود.

هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبيت‏حضرمى بود.نام گرامى اين شهيددرزيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است (57) .

عبد الله بن عمير كلبى

جزء اولين شهداست كه از جبهه امام حسين‏«ع‏»در روز عاشورا به ميدان نبرد رفت.

وى كه كنيه‏اش ابو وهب بود،جوانى دلاور و حماسى از شيعيان كوفه بود.به كوفه آمده،در نزديكى بئر العبد خانه‏اى گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد.وقتى ديد عمر سعد،نيرو آماده و سازماندهى مى‏كند تا از نخيله به جنگ حسين بن على‏«ع‏»در كربلا بروند،پيش خود گفت:به خدا قسم شيفته جهاد با مشركان بودم.اميدوارم جنگ با اينان كه به‏نبرد فرزند پيامبر مى‏روند،نزد خداوند كم ثواب‏تر از جهاد با مشركان نباشد.پيش‏همسرش رفت و يت‏خود را با او در ميان گذاشت،شبانه هر دو از كوفه بيرون رفتند وشب هشتم محرم بهياوران حسين در كربلا پيوستند. (58) همسر او نيز از شهداى كربلا بود.

پس از شهادت عبد الله،زنش خود را به بالين او رساند و خاك از چهره او مى‏زدود كه به‏دستور شمر،يكى از غلامانش(به نام رستم)با گرزى بر سر او زد و كنار شوهرش به‏شهادت رسيد.عبد الله،دومين شهيد از اصحاب امام حسين‏«ع‏»بود. (59) نامش در زيارت‏ناحيه مقدسههم آمده است.

عبد الله بن مسلم بن عقيل

از شهداى بنى هاشم در كربلا،مادرش رقيه دختر على عليه السلام بود.گفته‏اند درحالى كه دست بر پيشانى نهاده بود،تيرى آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت.برخى اورا هنگامشهادت 14 ساله دانسته‏اند.نامش در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه هم‏آمده است (60) .

عبد الله بن مسمع همدانى

از تلاشگران در راه نهضت عاشورا.پيكى بود كه نامه سليمان بن صرد و جمعى ازبزرگان كوفه را در مكه به امام حسين‏«ع‏»رساند.محتواى نامه،دعوت به آمدن آن حضرت‏به كوفه بود.وىنامه را در 10 رمضان سال 60 به امام رساند.

عبد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى

او و برادرش عبيد الله،همراه پدرشان يزيد بن نبيط،پس از آنكه اهل بصره نامه كمك‏خواهى سيد الشهدا«ع‏»را دريافت كردند،از بصره به كمك امام حسين رفتند تا به رسالت‏«نصرت امام‏»قيام كنند.به نقلى در حمله اول در روز عاشورا شهيد شدند. (61) نام او وبرادرش عبيد اللهدر زيارت ناحيه مقدسه آمده است.

عبد الله رضيع على اصغر

عبيد الله بن حر جعفى

كسى كه سيد الشهدا«ع‏»از او يارى خواست،اما توفيق همراه شدن در كاروان كربلانيافت و امام را يارى نكرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل،خيمه او را ديد،حجاج بن مسروق‏را فرستاد تا او را دعوت كند تا به اردوى امام بپيوندد و ياريش كند.وى بهانه آورد كه ازكوفه به اين خاطربيرون آمدم كه با حسين نباشم،چون در كوفه ياورى براى او نيست.

پاسخ او را كه به امام گفتند،حضرت همراه عده‏اى نزد او رفت و پس از گفتگوهايى‏پيرامون اوضاع كوفه،امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاى گذشته‏اش را بشويد و به‏نصرت اهل بيت بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين كرامت و توفيق را رد كرد و ازروى خير خواهى!حاضرشد كه اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.

چون امام مايوس شد كه او سعادت را دريابد،فرمود:اسب و شمشيرت از آن خودت،مااز خودت يارى و فداكارى مى‏خواستيم.اگر حاضر به جانبازى نيستى،ما را نيازى به مال‏تو نيست:«يا بن الحر!ما جئناك لفرسك و سيفك،انما آتيناك لنسالك النصرة،فان كنت‏بخلت علينا بنفسك فلا حاجة لنا فى شى‏ء من مالك و لم اكن بالذى اتخذ المضلين عضدا،لانى قد سمعت رسول الله‏«ص‏»و هو يقول:من سمع داعية اهل بيتى و لم ينصرهم على‏حقهم الا اكبهالله على وجهه فى النار». (62) آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!...

وى پس از حادثه كربلا،بشدت از آن كوتاهى در يارى كردن امام پشيمان شده بود وخود راملامت مى‏كرد و با شعرى كه با مطلع‏«فيا لك حسرة ما دمت‏حيا...»

شروع مى‏شود،اين اندوه و ندامت را بيان كرده است (63) .در برخى نقلها نام او عبد الله بنحرنقل شده است.

عمرو بن قيس نيز از كسانى بود كه در همين منزلگاه امام حسين‏«ع‏»از او يارى‏خواست و او بهانه آورد.نصرت خواهى امام،تكليف مى‏آورد و هر كه نداى‏«هل من‏ناصر»امام را بشنود و پاسخ ندهد،جهنمى است.اين نداى استنصار،همواره در تاريخ‏وجود دارد.همه جا كربلا و هر روز عاشوراست و سعادت،در فدا كردن هستى و مال وجان در راه دين و به فرمان امام و رهبر الهى است و چه شقاوتى بالاتر از آنكه انسان،دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت بهجان خويش در راه خدا بخل ورزد،جانى‏كه امانت الهى است!

عبيد الله بن زياد

والى كوفه در زمان حادثه عاشورا،كه شهادت امام حسين‏«ع‏»و يارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زياد را«ابن مرجانه‏»هم مى‏گويند،زيرا نام مادرش كنيزى زناكار ومجوسى به نام‏«مرجانه‏»بود.در كوفه پس از عاشورا كه اسراى اهل بيت را وارد دار الاماره‏كردند،حضرت زينب‏«ع‏»در خطاب به ابن زياد،او را«يابن مرجانه‏»خواند و اين اشاره به‏نسبت ناپاك او بود و رسواگر حاكم مغرور كوفه.او از سرداران مشهور اموى بود كه درسال 54 هجرى از طرف معاويه به حكومت‏خراسان منصوب شد.در سال 56 از آنجامعزول و به حكمرانى بصره منصوب گشت.پس از مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد،وقتى نهضت مسلم بن عقيل در كوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى كوفه نيز شد و اوضاع‏را تحت كنترل در آورد و مسلم بنعقيل را به شهادت رساند.

پس از حركت امام حسين‏«ع‏»از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيل‏داشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد. (64) ابن زياد،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتى‏به شام رفت،همزمان با نهضت توابين،ماموريت‏سركوب توابين را يافت (65) .در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجام‏در يكى از درگيريها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانش‏كشته شدند و باقى سپاهيانش پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آن‏سر را نزد محمد حنفيه و امامسجاد«ع‏»فرستاد.برخى هم گفته‏اند كه سر را پيش عبد الله‏زبير فرستاد (66) .

وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن اللهابن‏مرجانة‏»و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة‏».

عبيد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى

او و برادرش عبد الله و پدرش از شهداى كربلا بودند.از بصره به مكه رفته و به كاروان‏حسين‏«ع‏»پيوستند و همراه آن حضرت به كربلا رفتند.شهادتشان در حمله اول بود. (67) نام‏اين جمع،در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با سلام بر اين سه شهيد چنين آمده است:

«السلام على عبد الله و عبيد الله،ابنى يزيد بن ثبيت القيسى‏» (68) .

عبيط خون تازه

عتبات عاليه

عتبه،به معنى آستانه در است،چه بالا يا پايين.عتبات،نام بالغلبه است مشاهد متبركه‏را،مانند مشهد حضرت على‏«ع‏»و حضرت حسين‏«ع‏»و ديگر مزارات امامان (69) .

عتبه در معناى كلى خود،شامل همه حرمهاى معصومين و آستانه‏هاى مقدسه مى‏شودكه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مى‏گيرد،اما زيارت عتبات،كه‏اغلبهمراه با زيارت حج مطرح مى‏شود،بيشتر زيارت كربلا،نجف،كاظمين و سامرا مراد است (70) .

عتبه بوسى

بوسيدن آستان در حرم.زيارت رفتن،بيشتر براى تشرف به حرمهاى مطهرمعصومين‏«ع‏»بهكار مى‏رود.

ا عترت

خاندان پيغمبر اكرم،اهل بيت عصمت و طهارت،ائمه شيعه.عترت به فرزندانى كه از نسل كسى باشد گفته مى‏شود.از امير المؤمنين پرسيدند:«عترت‏»كيست؟فرمود:من،حسن، حسين و امامان نهگانه از فرزندان حسين‏«ع‏»كه نهمين آنان مهدى و قائم ايشان‏است،از قرآن جدا نمى‏شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏شود،تا كنار حوض(كوثر)بر پيامبروارد شوند. (71) عترت پيامبر،همتاى قرآن كريمند و رسول خدا«قرآن و عترت‏»را بعنوان‏ميراث و يادگار خويشبراى امت معرفى كرده است:«انى تارك فيكم الثقلين،كتاب الله وعترتى اهل بيتى...» (72) .

اما«عترت‏»در لغت،قطعه‏هاى درشت مشك در نافه آهوست،نيز به معناى لعاب‏شيرين است. همچنين عترت به معناى فرزندان و نوادگان نسبى و نسل يك شخص است‏و به همين جهت به ذريه پيامبر از نسل على و فاطمه،عترت مى‏گويند.معناى ديگرعترت،ريشه درختى كه بريده شده و دوباره روييده باشد.مرحوم محدث قمى با توجه به‏همه معانى ياد شده براى عترت،چنين مى‏گويد:ائمه،همچون قطعه‏هاى بزرگ مشك ازنافه‏اند و علومشان آب گوارا نزد اهل حكمت و انديشه است و اينان درختى هستند كه‏رسول خدا ريشه‏اش،على تنه‏اش و ائمه از نسل او،شاخه‏هاى اين درخت،و شيعيانشان‏برگ اين درختند و علوم اهل بيت،ميوه اين درخت است. (73) از«ابن اعرابى‏»تعبيرهاى جالبى در باره عترت نقل شده است.مى‏گويد: «عترت،به‏معناى شهر و مركز است،اهل بيت نيز مركز اصلى اسلامند.عترت،صخره عظيمى است كه‏سوسمار،لانه خود را كنار آن قرار مى‏دهد تا با علامت قرار دادن آن،خانه خود را گم‏نكند.ائمه نيز هاديان خلقند.عترت،ريشه درخت قطع شده است،اهل بيت نيز مورد ستم‏قرار گرفته،قطع و بريده شدند.عترت،به يك قطعه بزرگ مشك و نافه آهو گفته مى‏شود.

آنان نيز در ميان بنى هاشم و فرزندان ابو طالب،همچون قطعه بزرگ نافه،خوشبويند.

عترت،به چشمه زلال و گوارا و شيرين گفته مى‏شود.علوم اهل بيت نيز،نزد اهل خرد وفرزانگان،گواراتر از هر چيز است.عترت،به معناى باد است.آنان نيز همچون باد،سپاه وحزب خدايند.عترت،گياهى متفرق است،مثل مرزنجوش.عترت پيامبر نيز مزارهاى‏پراكنده در هر سو دارند و بركاتشان در شرق و غرب جهان گسترده است.عترت،دوستان،طايفه و قبيله هركس را گويند.اهل بيت نيز گروه و طايفه و رهط رسول الله‏«ص‏»هستند. (74)

پى‏نوشتها

1-مفاتيح الجنان،زيارت عاشورا،ص 457.

2-ديوان‏«آتشكده‏»،نير تبريزى،ص 59.

3-بحار الانوار،ج 45،ص 154.

4-همان،ص 167،البداية و النهاية،ج 8،ص 192(ليت اشياخى ببدر شهدوا...).

5-بحار الانوار،ج 45،ص 135.

6-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 2،ص 6،مناقب،ج 4،ص 110،(با اندكى تفاوت در لفظ).

7-بحار الانوار،ج 45،ص 8،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 424.

8-الامام الحسين،علائلى،ص 62.

9-الانوار القدسية،محمد حسين الغروى الاصفهانى،ص 99،(چاپ حيدريه).

10-از مؤلف،در شعر«اهل بيت آفتاب‏».

11-در اين زمينه‏ها از جمله ر.ك:«نگرشى به مرثيه سرايى در ايران‏»،عبد الرضا افسرى كرمانى،«چند مرثيه از شاعران‏پارسى‏گوى‏»،ابو القاسم رادفر.

12-انصار الحسين،ص 101.

13-همان،ص 80.

14-همان،ص 103.

15-عنصر شجاعت،ج 1،ص 78،انصار الحسين،ص 81.

16-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 117.

17-لغت نامه دهخدا.

18-اليوم نامت اعين بك لم تنمو تسهدت اخرى فعز منامها

19-بحار الانوار،ج 45،ص 41.

20-معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.

21-مفاتيح الجنان،ص 435.

22-سفينة البحار،ج 2،ص 155.

23-خليل شفيعى.

24-بحار الانوار،ج 45،ص 66.

25-اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباسبن على‏»،باقر شريف‏القرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.

26-انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.

27-همان،ص 81،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.

28-عنصر شجاعت،ج 1،ص 127.

29-انصار الحسين،ص 82،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.

30-انصار الحسين،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).

31-مرحوم مامقانى هم اين نظر را دارد.(تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).

32-معارف و معاريف،ج 4،ص 1501.انصار الحسين،ص 83،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص146.

33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.

34-انصار الحسين،ص 102.

35-بحار الانوار،ج 98،ص 277.

36-انصار الحسين،ص 102.

37-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 48،(پاورقى).

38-انصار الحسين،ص 106.

39-سفينة البحار،ج 2،ص 126.

40-معارف و معاريف،ج 4،ص 1508.

41-همان.

42-درباره او از جمله ر.ك:«شام،سرزمين خاطره‏ها»،مهدى پيشوايى،ص 77،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 173.

43-بحار الانوار،ج 45،ص 54.

44-عوالم(امام حسين)،ص 279.

45-همان،ص 49.

46-همان،ص 66.

47-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در اين باره.

48-سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا،ص 66 به نقل از تاريخ طبرى و ابن اثير.

49-همان،ص 69 به نقل از تاريخ الخلفاء و البداية و النهاية.

50-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 25.

51-امالى صدوق،ص 480.

52-براى شرح حال مفصل او از جمله ر.ك:«اعيان الشيعة‏»،ج 8،ص 55.«ابن عباس و مكانتهفى التفسير و المعارف‏الاخرى‏»از دكتر محمد باقر حجتى.

53-عنصر شجاعت،ج 2،ص 218.

54-بحار الانوار،ج 45،ص 119،سفينة البحار،ج 2،ص 135.

55-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 199.

56-همان.

57-همان،ص 201،عبرات المصطفين،ج 2،ص 24.

58-انصار الحسين،ص 84،موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 66.

59-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 217.

60-انصار الحسين،ص 85.

61-الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 5،ص 84،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 365.

62-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 363 به نقل از مقتل خوارزمى.

63-سفينة البحار،ج 1،ص 580.

64-معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.

65-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.

66-انصار الحسين،ص 85.

67-بحار الانوار،ج 45،ص 72.

68-لغت نامه،دهخدا.

69-مجموعه 11 جلدى‏«موسوعة العتبات المقدسه‏»،به معرفى تاريخچه و مختصات اينگونهعتبات مقدسه در ايران،حجاز،عراق،شام و فلسطين پرداخته است.

70-سفينة البحار،ج 2،ص 156.

71-اثبات الهداة ج 1،ص 735.

72-سفينة البحار،ج 2،ص 157.

74-مجمع البحرين،طريحى،واژه‏«عتر».نزديك به اين بيان در«سفينة البحار»واژه عترت.