خارجى
عنوانى كه از سوى يزيد و ابن زياد به امام حسين«ع»داده شد.اصل معناى آن به معناىشورشى و ياغى است،نه اتباع كشورهاى بيگانه.اين اصطلاح به زمان امير المؤمنين«ع»برمىگردد.به نوشته يكى از محققان:خروج،صرفا ترك مكه از سوى امام حسين«ع»بهسوى كوفه نبود،بلكه از زمانى كه در جنگ صفين،عدهاى بعنوان سرپيچى و تمرد ازفرمان على«ع»شورش كردند(و بعدا خوارج نام گرفتند)بوى خاصى پيدا كرد و اينعنوان،بويژه در عراق مفهومى ناپسند يافت.سلطه ابن زياد هم از آغاز،نهضتحسينى رابعنوان«خروج»قلمداد كرد. (1) البته خروج و سر بر تافتن از حكومت و شورش كردن،اگربر ضد حكومت مشروع اسلامى باشد،شورشگران بعنوان«فئه باغيه»مهدور الدم هستندو مبارزه با آنان بعنوان جنگ با متجاوزين داخلى لازم است.ولى اگر اين عصيان،بر ضدستم و طغيانباشد،يك وظيفه است و شورشگران،مجاهدانى ارزشمندند.امام حسين«ع»
نيز در باره امتناع از بيعت با يزيد و بيرون آمدن از مدينه و عزيمت به مكه،از واژه خروجاستفاده كرده است(انى لم اخرج اشرا و لا بطرا...انما خرجت لطلب الاصلاح)وخروجخود را بعنوان اصلاح طلبى در امت پيامبر معرفى كرده است.
يزيد،براى مشروعيت بخشيدن به كار خويش در كشتن حسين«ع»اين عنوان رامستمسك قرار مىداد و خود را سركوب كننده يك شورش بر ضد خليفه اسلامىمىپنداشت.سخنان امام حسين و اهل بيت او نيز در طول نهضت،پس از عاشورا،همهبيان اين بود كه قيام،بخاطر دين و مبارزه با ستم و بدعت است و خود را دودمان پيامبرمعرفى مىكردند تا پردههاى غفلترا كنار زنند.
خار مغيلان
خار درخت«ام غيلان»،ام غيلان درختخار دارى است كه در باديه مىرويد كه گاهىبه اندازه درختسيب يا كوچكتر مىشود. (2) در مرثيهها چنين گفته مىشود كه پس ازشهادت امام حسين«ع»و حمله دشمن به خيمهها و به آتش كشيدن آنها،كودكان آوارهدشت و بيابان شدند و دو كودك در بيابان،دور از جمع اهل بيت،گم شدند و شب زير خارمغيلان پناه گرفتند وجان باختند. (3) در منابع معتبر تاريخى چنين چيزى نيامده است.
خالد بن عمرو بن خالد ازدى
نام او در شمار شهداى كربلا آمده است. (4)
خامس آل عبا
از لقبهاى سيد الشهدا«ع»است كه پنجمين نفر از«اصحاب كسا»است.پيامبر«ص»درخانه«ام سلمه»بود كه آيه«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركمتطهيرا»(احزاب 33)نازل شد.رسول خدا،فاطمه و على و حسن و حسين را جمع كردو همه را زير يك كساء و عبايى قرار داد و چنين گفت:«اللهم هؤلاء اهل بيتى فاذهب عنهمالرجس و طهرهم تطهيرا».شاعر در همين مورد گفته است:
ان النبى محمدا و وصيه و ابنيه و ابنته البتول الطاهرة اهل العباء و اننى بولائهمارجو السلامة و النجا فى الآخرة (5)
(6)
خرابه شام
پس از خطبه زينب«ع»در مجلس يزيد كه اوضاع را بر ضد او متحول ساخت،يزيدناچار اهل بيت را در خرابهاى بى سقف جاى داد.آنان سه روز در آن خرابه بودند و برحسين«ع»نوحه و عزادارى مىكردند. (7) رقيه،دختر خردسال امام حسين«ع»نيز درهمانجا پدر را در خواب ديد و پس از بيدارى گريه سر داد و سر سيد الشهدا را برايشآوردند و با ديدن آن صحنه مرغ جانش پر كشيد و جان داد. (8) مدفن رقيه نيز همانجاستكه بعدها حرمى برايش ساختند.(اين مساله از نظر محققان مورد بحث و تشكيك قرارگرفته است.)
زهراى حزين ز گرد راه آمده بود جبريل،غمين و عذر خواه آمده بود در كنجخرابه،در ميان طبقى خورشيد،به مهمانى ماه آمده بود جغد دلم خرابه شام آرزو كند تا با سه ساله دختركى گفتگو كند آن كعبهاى كه قبله ارباب حاجت استحاجت رواست،هر كه به آن قبله رو كند
خرگاه خيمهگاه
خروج مختار
مختار بن ابى عبيده ثقفى،پنجسال پس از حادثه كربلا و يك سال پس از نهضتتوابين،در سال 66 هجرى در كوفه قيام كرد.هدف نهضت او خونخواهى حسين«ع»وانتقام از قاتلان شهداى كربلا و جنايتكاران حادثه عاشورا بود.قيام او و خونخواهىاشموجب خرسندى ائمه بود.از امام باقر«ع»روايتشده كه:«لا تسبوا المختار فانه قد قتلقتلتنا و طلب بثارنا». (9) مختار را ناسزا نگوييد،چرا كه او قاتلان ما را كشت و به خونخواهىما برخاست.خلاصهاى از قياماو(طبق نفس المهموم)چنين است:
مختار،در 14 ربيع الاول سال 66 در كوفه قيام كرد و عبد الله بن مطيع را كه كارگزارعبد الله بن زبير بود بيرون نمود.آغاز قيامشان با شعار«يا منصور امت»و«يا لثاراتالحسين»بود. درگيرهاى سختى در محلهها و ميدانهاى كوفه پيش آمد.گروههايى كشته وگروههايى تسليم شدند و مختار وارد قصر شد و فردايش براى مردم سخنرانى كرد،اشراف كوفه با او بيعت كردند.مختار پس از استيلا بر اوضاع،يكايك قاتلان حسين«ع»رادستگير مىكرد و مىكشت. نيروهايى هم به اطراف مىفرستاد تا هم بر آن مناطق استيلايابد و هم جنايتكاران را گرفته و به كيفر رساند.مدتها اين تحركات و دستگيريها و نبرد بامقاومت كنندگان از طرفداران بنى اميه ادامه داشت.مختار موفق شد كسانى چونعمر سعد،شمر،ابن زياد،خولى،سنان،حرمله، حكيم بن طفيل،منقذ بن مره،زيد بن رقاد،زياد بن مالك،مالك بن بشر،عبد الله بن اسيد، عمرو بن حجاج و بسيارى از كسان را كه دركربلا دستشان به خون شهدا آلوده بود از دم تيغ گذراند و پيكرشان را بسوزاند و يا درمقابل سگها بيندازد. (10) مختار،سر«ابن زياد»را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستاد،او هم آنسر را پيش امام سجاد«ع»آورد.آن حضرت مشغول غذا خوردن بود.با ديدن اين صحنه،سجده شكر به جاى آورد و فرمود:«الحمد لله الذى ادرك لى ثارى من عدوى و جزى اللهالمختار خيرا...». (11) مختار،هجده ماه حكومت كرد(تا 14 رمضانسال 67)و در سن 67سالگى در درگيرى با سپاهيان عبد الله بن زبير به شهادت رسيد.
خزيميه
نام يكى از منزلگاههاى بين راه مكه و كوفه(نزديك كوفه)كه امام حسين«ع»در سفربه سوى عراق،يك شبانه روز در آنجا ماند.اين نام،منسوب به«خزيمة بن خازم»است وبراى كسى كه از كوفه به مكه رود،پس از منزل«زرود»قرار دارد. (12) در آن محل،چاهها وآبها و درختان و منازلى بوده است.در همانجا و همان شب بود كه زينب كبرى«ع»بيروناز خيمهها صداى هاتفى را شنيد كه دو بيتشعر خواند،مضمونش اين بود كه اين كاروانبه سوى مرگ مىرود.امام حسين«ع»در پاسخ خواهرش فرمود:«يا اختاه،كل ما قضى اللهفهو كائن». (13) خداوند هر چه رامقدر فرموده است،خواهد شد.
خط الموت
اين تعبير،سر فصل خطبهاى از سيد الشهداست كه آن حضرت در مكه و پيش ازخروج به سوى عراق ايراد كرد و نهايتسير كاروان را با اشاره بيان كرد. (14) مضمون آنخطبه،آگاهى و عشق به شهادت و استقبال از مرگ در راه خداست و اينكه مرگ براىجوانمردان زيباست، آنگونه كه گردنبند،بر گردن دخترى جوان.ايراد اين خطبه،پس ازدريافت گزارشهايى بود مبنى بر اين كه ماموران يزيد براى ترور و ريختن خونش به مكهاعزام شدهاند.بخشى از آغازاين خطبه چنين است:
«خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتياقيعقوب الى يوسف و خير لى مصرع انا لاقيه،كانى باوصالى تقطعها عسلان الفلوات بينالنواويس و (15) خطبه كربلا...»
خطبه شب شكن عابد و زينب در شامبه گلستان خزان ديده حق سامان داد
خطبه،خطابه و سخنانى است آشكار كه خطيب در برابر ديگران ايراد مىكند.مانندخطبه جمعه،خطبه عيد،خطبه نماز باران و خطبه هنگام كسوف.معمولا مشتمل بر حمدو ثناى الهى و توصيه به تقوا و مواعظ ديگر است.خطبههايى كه اميران و خلفا و واعظانمىخواندند،از اين قبيل است.به آن،خطابه هم گفته مىشود.
در نهضت عاشورا،يك سرى خطابهها و سخنرانيها توسط سيد الشهدا،امام سجاد،حضرت زينب و ياران امام انجام گرفته كه در كتب تاريخى و روايى ثبت است و اغلبتعيين كننده بوده است،چه آنها كه پيش از عاشورا و در طول راه و در خود مكه بوده،چهخطبههايى كه روز عاشورا ايراد شده و چه آنچه از زبان اسيران آزاده در كوفه و شام صادرشده است.خطبههاى سيد الشهدا و نيز خطبه امام سجاد«ع»در مجلس يزيد،همچنينخطابه زينب كبرى در كوفه و دمشق،معروفترين آنهاست.خطبههاى امام،اغلب درمجموعههايى كه سخنان آن حضرت را گرد آورده،آمده است. (16) برخى از خطبههاىسيد الشهدا«ع»كه در طول نهضت عاشورا بيانشده است،چنين مطلعهايى دارد:
هنگام خروج از مكه به سوى عراق:«خط الموت على ولد آدم مخط القلادة علىجيد الفتاة...» (17) پس از برخورد با سپاه حر در«ذو حسم»:«ايها الناس!...انى لم اقدم على هذا البلدحتى اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ان اقدم الينا انه ليس علينا امام...». (18) همان هنگام:«انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبرمعروفها...الا ترون الى الحق لا يعمل به و الى الباطل لا يتناهى عنه...». (19) در منزلگاه بيضه،خطاب به ياران خويش و سپاه حر:«ايها الناس!انرسول الله«ص»قال:من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله،ناكثا لعهد الله مخالفا لسنةرسول الله...الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن...». (20) شب عاشورا،خطاب به اصحاب خويش:«اثنى على الله احسن الثناء و احمده علىالسراء و الضراء...اما بعد،فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابرو لا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله عنى خيرا...». (21) صبح عاشورا،خطاب به سپاه دشمن:«الحمد لله الذى خلق الدنيا فجعلها دار فناء وزوال،متصرفة باهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقى من فتنته...». (22) خطاب به سپاه كوفه،آنگاه كه نزديك اردوى امام آمده بودند:«ايها الناس!اسمعواقولى و لا تعجلونى حتى اعظكم بما لحق لكم على...اما بعد،فانسبونى فانظروا من انا؟ثمارجعوا الى انفسكم و عاتبوها،فانظروا هل يحل لكم قتلى و انتهاك حرمتى؟!الست ابن بنتنبيكم«ص»و ابن وصيه و ابن عمه...». (23) روز عاشورا،خطابه به نيروهاى ابن سعد:«تبا لكم ايتها الجماعة و ترحا،افحيناستصرختمونا وليهن متحيرين فاصرخناكم مؤدين مستعدين،سللتم علينا سيفا فى رقابنا وحششتم علينا نار الفتن...الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين،بين السلة والذلة وهيهات منا الذلة...». (24) و اما خطبههاى ديگر:
خطبه حضرت زينب در كوفه خطاب به مردم:«اما بعد،يا اهل الكوفة!يا اهل الختلو الغدر،فلا رقات الدمعة و لا هدءت الرنة،انما مثلكم كمثل الذى نقضت غزلها من بعد قوةانكاثا...». (25) خطبه ام كلثوم،دختر امير المؤمنين،خطاب به كوفيان:«يا اهل الكوفة سواة لكم،مالكم خذلتم حسينا و قتلتموه و انتهبتم امواله و ورثتموه و سبيتم نسائه و نكبتموه...». (26) خطبه پر شور زينب كبرى«ع»در مجلس يزيد:«اظننتيا يزيد حيث اخذت علينااقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا...امنالعدل يابن الطلقاءتخديرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله«ص»
سبايا؟...». (27) خطبه شور انگيز افشاگر امام سجاد«ع»در مجلس يزيد در شام:«ايها الناس! اعطيناستا و فضلنا بسبع:اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الشجاعة...فمن عرفنى فقد عرفنى و منلم يعرفنى انباته بحسبى و نسبى،انا ابن مكة و منى،انا ابن زمزم و الصفا...». (28) محتواى اينگونه خطبهها كه در معرفى دين راستين و افشاى چهره دشمنان اهل بيت وتبيين مظلوميت عترت پيامبر«ص»است،از ارزشمندترين اسناد تاريخى است كه هم خطمشى سيد الشهدا«ع»را در حادثه عاشورا بيان مىكند،و هم عمق معرفتخاندان او وحمايت آگاهانه آنانرا از راه حق.
خطبه يعنى اعتراض آتشين خطبه يعنى درد زين العابدين خطبه يعنى همچو زينب استوار با تبسم ايستادن پاى دار خطبه يعنى تشنگى آموختن در كنار آب،لب را دوختن خطبه يعنى با خدا ساغر زدن در جنون پيمانه آخر زدن خطبه يعنى زن،حريم پاكى است جلوهاى از حجب و از بى باكى است آنكه مست از باده تلخ شب استآشنا كى با صداى زينب است؟ (29)
خطيب
سخنران.كسى كه خطبه مىخواند.در كاخ يزيد،در حضور اسراى اهل بيت،خطيبدربار به دستور يزيد شروع به سخنرانى كرد و به مدح يزيد و ناسزا گفتن بهعلى«ع»وحسين«ع»پرداخت.زين العابدين«ع»بر سر او فرياد كشيد كه:واى بر تو اى خطيب!
خشم خدا را به قيمتخشنودى مخلوق،مىخرى؟جايگاهت در آتش است«ويلك ايهاالخاطب!اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق،فتبوا مقعدك من النار». (30)
خلخال
نوعى زينتساقه پا،حلقهاى از طلا و نقره و امثال آن كه در پاى كنند، (31) پاى برنجن.بهنقل فاطمه دختر امام حسين«ع»،سپاه عمر سعد پس از شهادت امام،به خيمهها حملهورشدند و به غارت پرداختند،از جمله دو خلخال،از پاهاى او در آوردند و بردند. (32) راوىاين نكته وگفتگوهاى ميان آن غارتگر و دختر امام حسين«ع»،خود دختر آن حضرتاست. (33)
خنجر و حنجر
از اين دو كلمه كه داراى جناس است،بيشتر در زبان شعر و در باره بريدن سر مطهرامامحسين«ع»با خنجر شمر يا سنان استفاده مىشود.
خندق
خندق،گودالى است كه گرداگرد يك شهر يا منطقه مىكنند،با عمق و عرضى كه براىديگران، چه سواره يا پياده غير قابل عبور باشد و در آن آب يا آتش مىافكنند،يا به همانصورت،خالى مىگذارند.بعنوان مانعى براى عبور دشمن به منطقه خودى و عامل طبيعىبازدارنده از حمله مخالف،محسوب مىشود.در حادثه عاشورا نيز بعنوان يك تاكتيكنظامى مورد اجرا قرار گرفت.سيد الشهدا«ع»چون نبرد عاشورا را قطعى و اجتناب ناپذيرديد،از اصحاب خود خواست كه پيرامون اردوگاه و خيمهها خندقى بكنند و در آن آتشافروزند تا جبهه مقابله و جنگ با دشمن تنها از يك سو باشد و از پشتسر غافلگيرنشوند.همه از هر طرف به كار پرداختند و با همكارى و هماهنگى خندقى كندند و در آنكانال،خار و هيزم ريخته و در آنآتش افروختند. (34)
خواب امام حسين«ع»
امام حسين«ع»شبى كه فردايش از مدينه به سوى مكه حركت كرد،براى وداع با مدينهو قبر مطهر جدش رسول خدا«ص»به حرم آن حضرت رفت و چندين ركعت نماز خواندو دعا كرد و گريست،تا نزديكيهاى صبح،سر بر روى قبر نهاد و خوابش برد.در خواب،رسول خدا را ديد كه او را به سينه چسبانده و مىبوسد و مىفرمايد:مىبينم كه بزودىآغشته به خون،تشنه لب در كربلا شهيد خواهى شد.پدر و مادرت و برادرت،اينجامشتاق تو هستند. (35) اين خواب،خبر از شهادت آن حضرت مىداد.چنين خوابى را صبحعاشورا هم ديده بود.در مدينه،وقتى پيامبر رادر خواب ديد،آن حضرت به حسين«ع»
فرمود:«يا حسين،اخرج فان الله تعالى شاء ان يراك قتيلا».وقتى محمد حنفيه از اماممىپرسد پس چرا خانواده و زنان و كودكان را مىبرى،«قال الحسين:قد شاء الله تعالى انيراهن سبايا». (36) نيز آن حضرت،جدش را خواب ديد كه به او فرمود:«ان لك فى الجنةدرجات لا تنالها لها الا بالشهاده» (37) و رسيدن به آن درجات بهشتى را در سايه شهادتاعلامكرد.
خواب«ام سلمه»
ام سلمه همسر پيامبر خدا«ص»از آن حضرت شنيده بود كه حسين«ع»در كربلا كشتهمىشود و شيشهاى حاوى تربت كربلا به وى داده و فرموده بود:هر گاه اين خاك،پر ازخون شد،بدان كه حسين«ع»شهيد شده است.سالها از اين ماجرا گذشت.از روزى كهامام حسين«ع»به سوى عراق عزيمت كرد،ام سلمه نگران بود و هر روز به آن شيشهمىنگريست و مىگفت:آن روزى كه تبديل به خون شوى،روز عظيمى است!روزعاشورا پيامبر خدا را درخواب ديد كه با سر و رويى غبار آلود است.علت را پرسيد.
فرمود:شاهد كشته شدن حسين«ع»بودم.ام سلمه از خواب برخاسته و فرياد«حسين،كشته شد»سر داد و خواب خود را براى زنان بنى هاشم باز گفت.پرسيدند:از كجامىگويى؟خواب خود را بيان كرد.ام سلمه از همان روز براى سيد الشهدا مجلس عزاگرفت. (38) پس از ديدن آنخواب،وقتى سراغ شيشه رفت،آن را پر از خون يافت.
خولى
خولى بن يزيد اصبحى از دژخيمان كوفه و دشمنان اهل بيت«ع»بود.پس از آنكهامامحسين«ع»روز عاشورا در قتلگاه بر زمين افتاد،جلو آمد تا سر مطهر حضرت را جدا كند.
وى به اتفاق حميد بن مسلم ازدى،سر امام حسين را نزد ابن زياد برد،اما چون دير شده ودر قصر بسته بود،خولى سر مطهر را شب به منزل برد و پنهان كرد.او دو زن داشت.چونزنش فهميد كه سر حسين«ع»را به خانه آورده،كينه او را به دل گرفت و از رختخواب بلندشد و ديگر با او همبستر نشد.خولى در ايام مختار پنهان بود.زن ديگرش(به نام عيوفبنت مالك) جاى او را به ياران مختار خبر داد.اين زن از آن هنگام كه خولى سرابا عبد الله«ع»را آورده بود با او دشمن شده بود.خولى را گرفته،كشتند. (39) آن شب كه خولىسر مطهر را به منزل خويش برده بود،همسرش از آن اتاق يا تنورى كه سر در آن نهادهشده بود،نورى را ديد كه بهآسمان كشيده شده است. (40) «تنور خولى»از همين جا درمرثيهها راه يافته است.
شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم مطبخ نه،سوى راز نهانخانه آمدم ديدم كه نور مىزند از دخمهاى برون دل خستهام كشاند به دنبال رد خون خون در ميان نور چه مىكرد؟يا على خورشيد در تنور چه مىكرد؟يا على«ع» (41) تا جهان باشد و بوده است،كه داده است نشان ميزبان خفته به كاخ اندر و مهمان به تنور سر بى تن كه شنيده است به لب سوره كهف؟يا كه ديده است به مشكات تنور آيت نور (42)
خون
آن روز كه جان خود فدا مىكرديم با«خون»به حسين«ع»اقتدا مىكرديم چون منطق ما منطق عاشورا بودبا نفى«خود»،اثبات«خدا»مىكرديم (43)
خون،عزيزترين موجودى پيكر انسان است كه با نبود آن،جان هم نيست.با اينحساب،كسى كه حاضر باشد از«خون»خويش در راه مكتب و عدالت و حق بگذرد،آماده جانبازى است و اينهمان«شهادت طلبى»است كه از الفباى«فرهنگ عاشورا»است.
هم آن كه خون مىدهد و از جان مىگذرد،عزيز است و ماندگار،هم آنكه در راه انتقامخونهاى به ناحق ريخته قيام مىكند،كارى امام زمان گونه مىكند،چرا كه آن حضرت،خونخواه كشتگان كربلاست«اين الطالب بدم المقتول بكربلا»و هم آنان كه از خونشهيدان،الهامحماسه و فداكارى مىگيرند،شاگردان لايق مكتب شهادتند.
اينكه سيد الشهدا«ع»در آغاز حركت به سوى كربلا فرمود:هر كس حاضر استخونقلب خويش را در راه ما نثار و ايثار كند،با ما همراه شود:«من كان باذلا فينا مهجته فليرحلمعنا» (44) اشاره به همين فرهنگ شهادت طلبى است.قداستخون شهيد نيز از همينجاست،چرا كه او با خدا معامله مىكند و حق اوست كه با اولين قطره خونش كه بر زمينريخته مىشود، آمرزيده شود:«اول ما يهراق من دم الشهيد يغفر له ذنبه كله الا الدين» (45) وقطره خونى كه در راه خدا ريخته شود،يا قطره اشكى از خوف خدا،محبوبترين قطره نزدخداوند است:«ما من قطرة احب الى الله عز و جل من قطرتين:قطرة دم فى سبيل الله وقطرة دمعة فى سواد الليل لا يريد بها عبد الا الله». (46) در روايات و زيارات نيز نسبت به سيد الشهدا«ع»و ياران شهيدش تعبيراتى از اين قبيلزياد است كه:شما جانتان را،نفستان را،ارواحتان را،خونتان را، خون قلبتان را،خودتان راو...در راه خدا بذل و نثار كرديد.هر ملتى هم كه اين روح و روحيه را داشته باشد،بهعزت مىرسد و آنان كه از خون دادن و جان باختن گريزانند،گرفتار ذلت مىشوند.امامخمينى(ره)مىفرمايد:«مسلم خون شهيدان انقلاب و اسلام را بيمه كرده است. خونشهيدان براى ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مىداند كه راه و رسم شهادتكور شدنى نيست و اين ملتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود.» (47)
خونشان آيتسرافرازى است رمز خود سوزى و جهان سازى است. سنگ خونرنگ هر مزار شهيدغزل خون نشان جانبازى است (48)
خون تازه
در روايات آمده كه پس از كشته شدن امام حسين«ع»عصر عاشورا،در زمين و آسماننشانههاى شگفتى ديده شد كه برخى از آنها تا مدتها باقى بود.يكى از اين علايم و آثار، خون تازه(دم عبيط)بود.در نقلهايى آمده است كه پس از كشته شدن امام،در بيتالمقدس، هر سنگى را كه از زمين بر مىداشتند،زير آن خون تازه بود و سه روز از آسمانخون باريد. (49) بارش خون از آسمان و رويش خون تازه از زمين و از زير سنگها،گريهآسمان و زمين در سوگ ابا عبد الله«ع»به حساب آمده است.در زمينه همين عبيط،از قولابو سعيد نقل شده است كه: «ما رفع حجر من الدنيا الا و تحته دم عبيط و لقد مطرت السماءدما بقى اثره فى الثياب مدة حتى تقطعت». (50) در مورد خواب ام سلمه نيز آمده است كهحضرت رسول را در خواب ديد. حضرت به او فرموده:هر گاه شيشهاى كه در نزد توستو خاك در آن است،ديدى كه خاكش بهخون تازه(دم عبيط)رنگين شد،بدان كهحسين«ع»كشته شده است. (51)
خون خدا ثار الله
خونخواهى حسين«ع» ثار
خون گريستن
به جاى اشك،خون گريستن،تعبيرى است كه در«زيارت ناحيه مقدسه»از زبانحضرت حجت«ع»نقل شده كه مىفرمايد:اگر روزگار مرا به تاخير انداخت و نتوانستمياريت كنم،صبحو شب بر تو خون مىگريم و مىنالم و به جاى اشك،خون مىگريم:
«...لابكين عليك بدل الدموع دما». (52) از نشانههاى غير طبيعى و خارق العادهاى كه پس ازشهادت امام حسين«ع»در كائنات ديده شد،غير از سرخى شفق و وجود خون تازه زيرسنگها در منطقه شام و فلسطين و...يكى هم بارش خون از آسمان بود.سرخى آسمان راهنگام طلوعو غروب نيز از آن نشانهها دانستهاند.روايت امام صادق«ع»چنين است:
«بكت السماء على الحسين اربعين يوما بالدم».از ام سليم نيز نقل شده است:«لماقتلالحسين«ع»مطرت السماء مطرا كالدم،احمرت منه البيوت و الحيطان». (53)
خيزران
چوب و تركهاى كه يزيد،با آن بر سر بريده امام حسين«ع»اشاره مىكرد و بر لب ودندان مىزد.ابو برزه اعتراض كرد كه:اى فاسق!چوبت را از لبهاى حسين«ع»بردار،بهخدا من لبهاى پيامبر را ديدم كه جاى اين چوب را مىبوسيد. (54) در زيارتنامه آن حضرتنيز آمده است:«السلام على الثغر المقروع بالقضيب».
خيمه گاه
محلى كه امام حسين«ع»پس از رسيدن به سرزمين كربلا در آن سرزمين فرود آمد وخيمه زد. منطقه از آب فاصله داشت و با يك سلسله تپهها كه از شمال شرقى تا جنوب وغرب كشيده مىشد محاصره شده بود.مجموعه اين منطقه،يك نيم دايره تشكيل مىداد واهل بيت در همين محل استقرار يافته بودند.از ميدان درگيرى و نيروهاى دشمن فاصلهداشت.در جايى بود كه تيرهاى اردوى دشمن به آنجا نرسد.ولى سپاه انبوه كوفه،محل رامحاصره كردند. (55) خيمه حضرت زينب را پشتخيمه امام حسين نصب كردند و خيامجوانان بنى هاشم اطراف خيام زنان و اطفال بود. (56) خيمههاى افراشته،برخى محل اسكان نفرات بود و برخى خيمه آب و آذوقه وامكانات.خيمههاى اصحاب،جدا از خيمه اهل بيت و بنى هاشم بود.آرايش خيمههاحالت نعل اسبى داشت،بگونهاى كه جمع و جور بود،نه متشتت و پراكنده،تا قابلحفاظت بيشترى باشد.در پشت اين خيمهها خندق حفر شده بود تا از آن سمت، موردتهاجم قرار نگيرند.برخى از خيمهها هم مخصوص سلاح يا نظافت بود.صبح عاشوراياران امام به خيمه نظافت مىرفتند و خود را تميز مىكردند.در مقابل همين خيمه بود كهبرير بن خضير با عبد الرحمن بن عبد ربه از خوشحالى و شوق شهادت شوخى مىكردند. (57) يفيتخيمههاى حسينى در روز عاشورا از اين قرار بوده است:
1-خيمه فرماندهى 2-خيمه امدادگران(اورژانس)3-خيمه سقاخانه و آبرسانى4-خيمه شهدا 5-خيمه انبار 6-خيمه نظافت و پاكيزگى 7-خيمه سنگرى(فقط بعنوانسنگر استفاده مىشده است)8-خيمه حضرت سجاد«ع»9-خيمههاى ياران10-خيمههاى بنى هاشم 11-خيمههاى خانوادگى(زنها،بچهها)12-خيمه حضرتزينب«ع». (58) پس از شهادت امام حسين«ع»دشمن به خيام حمله آورد و آنها را غارت كردو به آتش كشيد.پيكر شهداى عاشورا،از ميدان رزم به مقابل خيمهگاه آورده مىشد.
«...آنچه اكنون در كربلا،در جنوب غربى حرم حسينى به نام خيمهگاه(مخيم)موجوداست و زائران آنجا را زيارت كرده و به آن تبرك مىجويند،در زمانهاى قديم نبوده است وبعدها در محل خيمهگاه امام حسين«ع»بنايى ساخته شد تا نشانى از آن مكان باشد.بناىفعلى ساختمان و قبه خيمهگاه،ساخته«مدحت پاشا»براى پذيرايى ناصر الدين شاه ودرباريان او بودهو به قولى هم«عبد المؤمن دده»آن را ساخته است.» (59)
پىنوشتها
1-انصار الحسين،ص 27(پاورقى).
2-لغت نامه،دهخدا«ام غيلان».
3-معالى السبطين،ج 2،ص 89.
4-انصار الحسين،ص 71.
5-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 112.
6-در باره اصحاب كساء و مناقب و فضايلشان،ر.ك:بحار الانوار:ج 37،ص 35 تا 107.
7-مقتل خوارزمى،ج 2،ص 74،عوالم(امام حسين)ص 414،رياض القدس،ج 2،ص 292.
8-در منابع اوليه،اين مساله نيامده است،هر چند مشهور است.
9-بحار الانوار،ج 45،ص 343.
10-بر گرفته و تلخيص شده از:در كربلا چه گذشت(ترجمه نفس المهموم)،ص 776 به بعد.
11-معالى السبطين،ج 2،ص 260.
12-مقتل الحسين،مقرم،ص 207.
13-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 65 به نقل از مقتل خوارزمى.
14-كشف الغمه،اربلى،ج 2،ص 241.
15-بحار الانوار،ج 44،ص 366،مقتل الحسين،مقرم،ص 193.
16-همچون:بلاغة الحسين،ادب الحسين و حماسته،نهج الشهادة،الصحيفة الحسينيه، موسوعة كلمات الامامالحسين،سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا و كتابهايى مثل بحارالانوار،كشف الغمه و....
17-اعيان الشيعه،ج 1،ص 593.
18-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 1،ص 231.
19-بحار الانوار،ج 44،ص 387.
20-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 360.
21-الكامل فى التاريخ،ابن اثير،ج 2،ص 559.
22-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 100،بحار الانوار،ج 45،ص 5.
23-بحار الانوار،ج 5،ص 6،اعيان الشيعه،ج 1،ص 602.
24-نفس المهموم،ص 131،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 7.
25-بحار الانوار،ج 45،ص 109.
26-همان،ص 112.
27-اعلام النساء،ج 2،ص 504،حياة الامام الحسين،ج 3،ص 378.
28-مقتل خوارزمى،ج 2،ص 69،بحار الانوار،ج 45،ص 174.
29-بهروز سپيدنامه،كيهان 6/5/73.
30-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 385.
31-لغت نامه،دهخدا.
32-بحار الانوار،ج 45،ص 83.
33-امالى صدوق،ص 140.
34-مقتل خوارزمى،ج 1،ص 248،وقعة الطف،ص 201.
35-عوالم بحرينى،جلد امام حسين«ع»،ص 177.
36-مقتل الحسين،مقرم،ص 195،به نقل از بحار الانوار،ج 1،ص 184.
37-امالى صدوق،ص 130.
38-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 316،مقتل الحسين،مقرم،ص 369.
39-اعيان الشيعه،ج 1،ص 612،بحار الانوار،ج 45،ص 125.
40-مقتل الحسين،مقرم،ص 391.
41-نادر بختيارى(كيهان 6/5/73).
42-نير تبريزى.
43-از مؤلف.
44-مقتل الحسين،مقرم،ص 194.
45-ميزان الحكمه،ج 5،ص 192(از پيامبر خدا).
46-همان،ص 187(از امام زين العابدين).
47-صحيفه نور،ج 20،ص 239.
48-از مؤلف.
49-بحار الانوار،ج 45،ص 204،اثبات الهداة،حر عاملى،ج 5،ص 180،امالى صدوق،ص 142.
50-احقاق الحق،ج 11،ص 462 و 482.
51-بحار الانوار،ج 45،ص 231.
52-سوگنامه آل محمد،ص 154.
53-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 54.
54-همان،ص 114.
55-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 93.
56-زندگانى سيد الشهدا،عماد زاده،ص 329.
57-عوالم(امام حسين)،ص 245.
58-جزوه«تشكيلات توحيدى عاشورا»،فاطمى پناه،ص 28.
59-تراث كربلا،ص 111.
خطبه كربلا...»
خطبه شب شكن عابد و زينب در شامبه گلستان خزان ديده حق سامان داد
خطبه،خطابه و سخنانى است آشكار كه خطيب در برابر ديگران ايراد مىكند.مانندخطبه جمعه،خطبه عيد،خطبه نماز باران و خطبه هنگام كسوف.معمولا مشتمل بر حمدو ثناى الهى و توصيه به تقوا و مواعظ ديگر است.خطبههايى كه اميران و خلفا و واعظانمىخواندند،از اين قبيل است.به آن،خطابه هم گفته مىشود.
در نهضت عاشورا،يك سرى خطابهها و سخنرانيها توسط سيد الشهدا،امام سجاد،حضرت زينب و ياران امام انجام گرفته كه در كتب تاريخى و روايى ثبت است و اغلبتعيين كننده بوده است،چه آنها كه پيش از عاشورا و در طول راه و در خود مكه بوده،چهخطبههايى كه روز عاشورا ايراد شده و چه آنچه از زبان اسيران آزاده در كوفه و شام صادرشده است.خطبههاى سيد الشهدا و نيز خطبه امام سجاد«ع»در مجلس يزيد،همچنينخطابه زينب كبرى در كوفه و دمشق،معروفترين آنهاست.خطبههاى امام،اغلب درمجموعههايى كه سخنان آن حضرت را گرد آورده،آمده است. (16) برخى از خطبههاىسيد الشهدا«ع»كه در طول نهضت عاشورا بيانشده است،چنين مطلعهايى دارد:
هنگام خروج از مكه به سوى عراق:«خط الموت على ولد آدم مخط القلادة علىجيد الفتاة...» (17) پس از برخورد با سپاه حر در«ذو حسم»:«ايها الناس!...انى لم اقدم على هذا البلدحتى اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ان اقدم الينا انه ليس علينا امام...». (18) همان هنگام:«انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبرمعروفها...الا ترون الى الحق لا يعمل به و الى الباطل لا يتناهى عنه...». (19) در منزلگاه بيضه،خطاب به ياران خويش و سپاه حر:«ايها الناس!انرسول الله«ص»قال:من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله،ناكثا لعهد الله مخالفا لسنةرسول الله...الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن...». (20) شب عاشورا،خطاب به اصحاب خويش:«اثنى على الله احسن الثناء و احمده علىالسراء و الضراء...اما بعد،فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابرو لا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله عنى خيرا...». (21) صبح عاشورا،خطاب به سپاه دشمن:«الحمد لله الذى خلق الدنيا فجعلها دار فناء وزوال،متصرفة باهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقى من فتنته...». (22) خطاب به سپاه كوفه،آنگاه كه نزديك اردوى امام آمده بودند:«ايها الناس!اسمعواقولى و لا تعجلونى حتى اعظكم بما لحق لكم على...اما بعد،فانسبونى فانظروا من انا؟ثمارجعوا الى انفسكم و عاتبوها،فانظروا هل يحل لكم قتلى و انتهاك حرمتى؟!الست ابن بنتنبيكم«ص»و ابن وصيه و ابن عمه...». (23) روز عاشورا،خطابه به نيروهاى ابن سعد:«تبا لكم ايتها الجماعة و ترحا،افحيناستصرختمونا وليهن متحيرين فاصرخناكم مؤدين مستعدين،سللتم علينا سيفا فى رقابنا وحششتم علينا نار الفتن...الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين،بين السلة والذلة وهيهات منا الذلة...». (24) و اما خطبههاى ديگر:
خطبه حضرت زينب در كوفه خطاب به مردم:«اما بعد،يا اهل الكوفة!يا اهل الختلو الغدر،فلا رقات الدمعة و لا هدءت الرنة،انما مثلكم كمثل الذى نقضت غزلها من بعد قوةانكاثا...». (25) خطبه ام كلثوم،دختر امير المؤمنين،خطاب به كوفيان:«يا اهل الكوفة سواة لكم،مالكم خذلتم حسينا و قتلتموه و انتهبتم امواله و ورثتموه و سبيتم نسائه و نكبتموه...». (26) خطبه پر شور زينب كبرى«ع»در مجلس يزيد:«اظننتيا يزيد حيث اخذت علينااقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا...امنالعدل يابن الطلقاءتخديرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله«ص»
سبايا؟...». (27) خطبه شور انگيز افشاگر امام سجاد«ع»در مجلس يزيد در شام:«ايها الناس! اعطيناستا و فضلنا بسبع:اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الشجاعة...فمن عرفنى فقد عرفنى و منلم يعرفنى انباته بحسبى و نسبى،انا ابن مكة و منى،انا ابن زمزم و الصفا...». (28) محتواى اينگونه خطبهها كه در معرفى دين راستين و افشاى چهره دشمنان اهل بيت وتبيين مظلوميت عترت پيامبر«ص»است،از ارزشمندترين اسناد تاريخى است كه هم خطمشى سيد الشهدا«ع»را در حادثه عاشورا بيان مىكند،و هم عمق معرفتخاندان او وحمايت آگاهانه آنانرا از راه حق.
خطبه يعنى اعتراض آتشين خطبه يعنى درد زين العابدين خطبه يعنى همچو زينب استوار با تبسم ايستادن پاى دار خطبه يعنى تشنگى آموختن در كنار آب،لب را دوختن خطبه يعنى با خدا ساغر زدن در جنون پيمانه آخر زدن خطبه يعنى زن،حريم پاكى است جلوهاى از حجب و از بى باكى است آنكه مست از باده تلخ شب استآشنا كى با صداى زينب است؟ (29)
خطيب
سخنران.كسى كه خطبه مىخواند.در كاخ يزيد،در حضور اسراى اهل بيت،خطيبدربار به دستور يزيد شروع به سخنرانى كرد و به مدح يزيد و ناسزا گفتن بهعلى«ع»وحسين«ع»پرداخت.زين العابدين«ع»بر سر او فرياد كشيد كه:واى بر تو اى خطيب!
خشم خدا را به قيمتخشنودى مخلوق،مىخرى؟جايگاهت در آتش است«ويلك ايهاالخاطب!اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق،فتبوا مقعدك من النار». (30)
خلخال
نوعى زينتساقه پا،حلقهاى از طلا و نقره و امثال آن كه در پاى كنند، (31) پاى برنجن.بهنقل فاطمه دختر امام حسين«ع»،سپاه عمر سعد پس از شهادت امام،به خيمهها حملهورشدند و به غارت پرداختند،از جمله دو خلخال،از پاهاى او در آوردند و بردند. (32) راوىاين نكته وگفتگوهاى ميان آن غارتگر و دختر امام حسين«ع»،خود دختر آن حضرتاست. (33)
خنجر و حنجر
از اين دو كلمه كه داراى جناس است،بيشتر در زبان شعر و در باره بريدن سر مطهرامامحسين«ع»با خنجر شمر يا سنان استفاده مىشود.
خندق
خندق،گودالى است كه گرداگرد يك شهر يا منطقه مىكنند،با عمق و عرضى كه براىديگران، چه سواره يا پياده غير قابل عبور باشد و در آن آب يا آتش مىافكنند،يا به همانصورت،خالى مىگذارند.بعنوان مانعى براى عبور دشمن به منطقه خودى و عامل طبيعىبازدارنده از حمله مخالف،محسوب مىشود.در حادثه عاشورا نيز بعنوان يك تاكتيكنظامى مورد اجرا قرار گرفت.سيد الشهدا«ع»چون نبرد عاشورا را قطعى و اجتناب ناپذيرديد،از اصحاب خود خواست كه پيرامون اردوگاه و خيمهها خندقى بكنند و در آن آتشافروزند تا جبهه مقابله و جنگ با دشمن تنها از يك سو باشد و از پشتسر غافلگيرنشوند.همه از هر طرف به كار پرداختند و با همكارى و هماهنگى خندقى كندند و در آنكانال،خار و هيزم ريخته و در آنآتش افروختند. (34)
خواب امام حسين«ع»
امام حسين«ع»شبى كه فردايش از مدينه به سوى مكه حركت كرد،براى وداع با مدينهو قبر مطهر جدش رسول خدا«ص»به حرم آن حضرت رفت و چندين ركعت نماز خواندو دعا كرد و گريست،تا نزديكيهاى صبح،سر بر روى قبر نهاد و خوابش برد.در خواب،رسول خدا را ديد كه او را به سينه چسبانده و مىبوسد و مىفرمايد:مىبينم كه بزودىآغشته به خون،تشنه لب در كربلا شهيد خواهى شد.پدر و مادرت و برادرت،اينجامشتاق تو هستند. (35) اين خواب،خبر از شهادت آن حضرت مىداد.چنين خوابى را صبحعاشورا هم ديده بود.در مدينه،وقتى پيامبر رادر خواب ديد،آن حضرت به حسين«ع»
فرمود:«يا حسين،اخرج فان الله تعالى شاء ان يراك قتيلا».وقتى محمد حنفيه از اماممىپرسد پس چرا خانواده و زنان و كودكان را مىبرى،«قال الحسين:قد شاء الله تعالى انيراهن سبايا». (36) نيز آن حضرت،جدش را خواب ديد كه به او فرمود:«ان لك فى الجنةدرجات لا تنالها لها الا بالشهاده» (37) و رسيدن به آن درجات بهشتى را در سايه شهادتاعلامكرد.
خواب«ام سلمه»
ام سلمه همسر پيامبر خدا«ص»از آن حضرت شنيده بود كه حسين«ع»در كربلا كشتهمىشود و شيشهاى حاوى تربت كربلا به وى داده و فرموده بود:هر گاه اين خاك،پر ازخون شد،بدان كه حسين«ع»شهيد شده است.سالها از اين ماجرا گذشت.از روزى كهامام حسين«ع»به سوى عراق عزيمت كرد،ام سلمه نگران بود و هر روز به آن شيشهمىنگريست و مىگفت:آن روزى كه تبديل به خون شوى،روز عظيمى است!روزعاشورا پيامبر خدا را درخواب ديد كه با سر و رويى غبار آلود است.علت را پرسيد.
فرمود:شاهد كشته شدن حسين«ع»بودم.ام سلمه از خواب برخاسته و فرياد«حسين،كشته شد»سر داد و خواب خود را براى زنان بنى هاشم باز گفت.پرسيدند:از كجامىگويى؟خواب خود را بيان كرد.ام سلمه از همان روز براى سيد الشهدا مجلس عزاگرفت. (38) پس از ديدن آنخواب،وقتى سراغ شيشه رفت،آن را پر از خون يافت.
خولى
خولى بن يزيد اصبحى از دژخيمان كوفه و دشمنان اهل بيت«ع»بود.پس از آنكهامامحسين«ع»روز عاشورا در قتلگاه بر زمين افتاد،جلو آمد تا سر مطهر حضرت را جدا كند.
وى به اتفاق حميد بن مسلم ازدى،سر امام حسين را نزد ابن زياد برد،اما چون دير شده ودر قصر بسته بود،خولى سر مطهر را شب به منزل برد و پنهان كرد.او دو زن داشت.چونزنش فهميد كه سر حسين«ع»را به خانه آورده،كينه او را به دل گرفت و از رختخواب بلندشد و ديگر با او همبستر نشد.خولى در ايام مختار پنهان بود.زن ديگرش(به نام عيوفبنت مالك) جاى او را به ياران مختار خبر داد.اين زن از آن هنگام كه خولى سرابا عبد الله«ع»را آورده بود با او دشمن شده بود.خولى را گرفته،كشتند. (39) آن شب كه خولىسر مطهر را به منزل خويش برده بود،همسرش از آن اتاق يا تنورى كه سر در آن نهادهشده بود،نورى را ديد كه بهآسمان كشيده شده است. (40) «تنور خولى»از همين جا درمرثيهها راه يافته است.
شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم مطبخ نه،سوى راز نهانخانه آمدم ديدم كه نور مىزند از دخمهاى برون دل خستهام كشاند به دنبال رد خون خون در ميان نور چه مىكرد؟يا على خورشيد در تنور چه مىكرد؟يا على«ع» (41) تا جهان باشد و بوده است،كه داده است نشان ميزبان خفته به كاخ اندر و مهمان به تنور سر بى تن كه شنيده است به لب سوره كهف؟يا كه ديده است به مشكات تنور آيت نور (42)
خون
آن روز كه جان خود فدا مىكرديم با«خون»به حسين«ع»اقتدا مىكرديم چون منطق ما منطق عاشورا بودبا نفى«خود»،اثبات«خدا»مىكرديم (43)
خون،عزيزترين موجودى پيكر انسان است كه با نبود آن،جان هم نيست.با اينحساب،كسى كه حاضر باشد از«خون»خويش در راه مكتب و عدالت و حق بگذرد،آماده جانبازى است و اينهمان«شهادت طلبى»است كه از الفباى«فرهنگ عاشورا»است.
هم آن كه خون مىدهد و از جان مىگذرد،عزيز است و ماندگار،هم آنكه در راه انتقامخونهاى به ناحق ريخته قيام مىكند،كارى امام زمان گونه مىكند،چرا كه آن حضرت،خونخواه كشتگان كربلاست«اين الطالب بدم المقتول بكربلا»و هم آنان كه از خونشهيدان،الهامحماسه و فداكارى مىگيرند،شاگردان لايق مكتب شهادتند.
اينكه سيد الشهدا«ع»در آغاز حركت به سوى كربلا فرمود:هر كس حاضر استخونقلب خويش را در راه ما نثار و ايثار كند،با ما همراه شود:«من كان باذلا فينا مهجته فليرحلمعنا» (44) اشاره به همين فرهنگ شهادت طلبى است.قداستخون شهيد نيز از همينجاست،چرا كه او با خدا معامله مىكند و حق اوست كه با اولين قطره خونش كه بر زمينريخته مىشود، آمرزيده شود:«اول ما يهراق من دم الشهيد يغفر له ذنبه كله الا الدين» (45) وقطره خونى كه در راه خدا ريخته شود،يا قطره اشكى از خوف خدا،محبوبترين قطره نزدخداوند است:«ما من قطرة احب الى الله عز و جل من قطرتين:قطرة دم فى سبيل الله وقطرة دمعة فى سواد الليل لا يريد بها عبد الا الله». (46) در روايات و زيارات نيز نسبت به سيد الشهدا«ع»و ياران شهيدش تعبيراتى از اين قبيلزياد است كه:شما جانتان را،نفستان را،ارواحتان را،خونتان را، خون قلبتان را،خودتان راو...در راه خدا بذل و نثار كرديد.هر ملتى هم كه اين روح و روحيه را داشته باشد،بهعزت مىرسد و آنان كه از خون دادن و جان باختن گريزانند،گرفتار ذلت مىشوند.امامخمينى(ره)مىفرمايد:«مسلم خون شهيدان انقلاب و اسلام را بيمه كرده است. خونشهيدان براى ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا مىداند كه راه و رسم شهادتكور شدنى نيست و اين ملتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود.» (47)
خونشان آيتسرافرازى است رمز خود سوزى و جهان سازى است. سنگ خونرنگ هر مزار شهيدغزل خون نشان جانبازى است (48)
خون تازه
در روايات آمده كه پس از كشته شدن امام حسين«ع»عصر عاشورا،در زمين و آسماننشانههاى شگفتى ديده شد كه برخى از آنها تا مدتها باقى بود.يكى از اين علايم و آثار، خون تازه(دم عبيط)بود.در نقلهايى آمده است كه پس از كشته شدن امام،در بيتالمقدس، هر سنگى را كه از زمين بر مىداشتند،زير آن خون تازه بود و سه روز از آسمانخون باريد. (49) بارش خون از آسمان و رويش خون تازه از زمين و از زير سنگها،گريهآسمان و زمين در سوگ ابا عبد الله«ع»به حساب آمده است.در زمينه همين عبيط،از قولابو سعيد نقل شده است كه: «ما رفع حجر من الدنيا الا و تحته دم عبيط و لقد مطرت السماءدما بقى اثره فى الثياب مدة حتى تقطعت». (50) در مورد خواب ام سلمه نيز آمده است كهحضرت رسول را در خواب ديد. حضرت به او فرموده:هر گاه شيشهاى كه در نزد توستو خاك در آن است،ديدى كه خاكش بهخون تازه(دم عبيط)رنگين شد،بدان كهحسين«ع»كشته شده است. (51)
خون خدا ثار الله
خونخواهى حسين«ع» ثار
خون گريستن
به جاى اشك،خون گريستن،تعبيرى است كه در«زيارت ناحيه مقدسه»از زبانحضرت حجت«ع»نقل شده كه مىفرمايد:اگر روزگار مرا به تاخير انداخت و نتوانستمياريت كنم،صبحو شب بر تو خون مىگريم و مىنالم و به جاى اشك،خون مىگريم:
«...لابكين عليك بدل الدموع دما». (52) از نشانههاى غير طبيعى و خارق العادهاى كه پس ازشهادت امام حسين«ع»در كائنات ديده شد،غير از سرخى شفق و وجود خون تازه زيرسنگها در منطقه شام و فلسطين و...يكى هم بارش خون از آسمان بود.سرخى آسمان راهنگام طلوعو غروب نيز از آن نشانهها دانستهاند.روايت امام صادق«ع»چنين است:
«بكت السماء على الحسين اربعين يوما بالدم».از ام سليم نيز نقل شده است:«لماقتلالحسين«ع»مطرت السماء مطرا كالدم،احمرت منه البيوت و الحيطان». (53)
خيزران
چوب و تركهاى كه يزيد،با آن بر سر بريده امام حسين«ع»اشاره مىكرد و بر لب ودندان مىزد.ابو برزه اعتراض كرد كه:اى فاسق!چوبت را از لبهاى حسين«ع»بردار،بهخدا من لبهاى پيامبر را ديدم كه جاى اين چوب را مىبوسيد. (54) در زيارتنامه آن حضرتنيز آمده است:«السلام على الثغر المقروع بالقضيب».
خيمه گاه
محلى كه امام حسين«ع»پس از رسيدن به سرزمين كربلا در آن سرزمين فرود آمد وخيمه زد. منطقه از آب فاصله داشت و با يك سلسله تپهها كه از شمال شرقى تا جنوب وغرب كشيده مىشد محاصره شده بود.مجموعه اين منطقه،يك نيم دايره تشكيل مىداد واهل بيت در همين محل استقرار يافته بودند.از ميدان درگيرى و نيروهاى دشمن فاصلهداشت.در جايى بود كه تيرهاى اردوى دشمن به آنجا نرسد.ولى سپاه انبوه كوفه،محل رامحاصره كردند. (55) خيمه حضرت زينب را پشتخيمه امام حسين نصب كردند و خيامجوانان بنى هاشم اطراف خيام زنان و اطفال بود. (56) خيمههاى افراشته،برخى محل اسكان نفرات بود و برخى خيمه آب و آذوقه وامكانات.خيمههاى اصحاب،جدا از خيمه اهل بيت و بنى هاشم بود.آرايش خيمههاحالت نعل اسبى داشت،بگونهاى كه جمع و جور بود،نه متشتت و پراكنده،تا قابلحفاظت بيشترى باشد.در پشت اين خيمهها خندق حفر شده بود تا از آن سمت، موردتهاجم قرار نگيرند.برخى از خيمهها هم مخصوص سلاح يا نظافت بود.صبح عاشوراياران امام به خيمه نظافت مىرفتند و خود را تميز مىكردند.در مقابل همين خيمه بود كهبرير بن خضير با عبد الرحمن بن عبد ربه از خوشحالى و شوق شهادت شوخى مىكردند. (57) يفيتخيمههاى حسينى در روز عاشورا از اين قرار بوده است:
1-خيمه فرماندهى 2-خيمه امدادگران(اورژانس)3-خيمه سقاخانه و آبرسانى4-خيمه شهدا 5-خيمه انبار 6-خيمه نظافت و پاكيزگى 7-خيمه سنگرى(فقط بعنوانسنگر استفاده مىشده است)8-خيمه حضرت سجاد«ع»9-خيمههاى ياران10-خيمههاى بنى هاشم 11-خيمههاى خانوادگى(زنها،بچهها)12-خيمه حضرتزينب«ع». (58) پس از شهادت امام حسين«ع»دشمن به خيام حمله آورد و آنها را غارت كردو به آتش كشيد.پيكر شهداى عاشورا،از ميدان رزم به مقابل خيمهگاه آورده مىشد.
«...آنچه اكنون در كربلا،در جنوب غربى حرم حسينى به نام خيمهگاه(مخيم)موجوداست و زائران آنجا را زيارت كرده و به آن تبرك مىجويند،در زمانهاى قديم نبوده است وبعدها در محل خيمهگاه امام حسين«ع»بنايى ساخته شد تا نشانى از آن مكان باشد.بناىفعلى ساختمان و قبه خيمهگاه،ساخته«مدحت پاشا»براى پذيرايى ناصر الدين شاه ودرباريان او بودهو به قولى هم«عبد المؤمن دده»آن را ساخته است.» (59)
پىنوشتها
1-انصار الحسين،ص 27(پاورقى).
2-لغت نامه،دهخدا«ام غيلان».
3-معالى السبطين،ج 2،ص 89.
4-انصار الحسين،ص 71.
5-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 112.
6-در باره اصحاب كساء و مناقب و فضايلشان،ر.ك:بحار الانوار:ج 37،ص 35 تا 107.
7-مقتل خوارزمى،ج 2،ص 74،عوالم(امام حسين)ص 414،رياض القدس،ج 2،ص 292.
8-در منابع اوليه،اين مساله نيامده است،هر چند مشهور است.
9-بحار الانوار،ج 45،ص 343.
10-بر گرفته و تلخيص شده از:در كربلا چه گذشت(ترجمه نفس المهموم)،ص 776 به بعد.
11-معالى السبطين،ج 2،ص 260.
12-مقتل الحسين،مقرم،ص 207.
13-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 65 به نقل از مقتل خوارزمى.
14-كشف الغمه،اربلى،ج 2،ص 241.
15-بحار الانوار،ج 44،ص 366،مقتل الحسين،مقرم،ص 193.
16-همچون:بلاغة الحسين،ادب الحسين و حماسته،نهج الشهادة،الصحيفة الحسينيه، موسوعة كلمات الامامالحسين،سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا و كتابهايى مثل بحارالانوار،كشف الغمه و....
17-اعيان الشيعه،ج 1،ص 593.
18-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 1،ص 231.
19-بحار الانوار،ج 44،ص 387.
20-موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 360.
21-الكامل فى التاريخ،ابن اثير،ج 2،ص 559.
22-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 100،بحار الانوار،ج 45،ص 5.
23-بحار الانوار،ج 5،ص 6،اعيان الشيعه،ج 1،ص 602.
24-نفس المهموم،ص 131،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 7.
25-بحار الانوار،ج 45،ص 109.
26-همان،ص 112.
27-اعلام النساء،ج 2،ص 504،حياة الامام الحسين،ج 3،ص 378.
28-مقتل خوارزمى،ج 2،ص 69،بحار الانوار،ج 45،ص 174.
29-بهروز سپيدنامه،كيهان 6/5/73.
30-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 385.
31-لغت نامه،دهخدا.
32-بحار الانوار،ج 45،ص 83.
33-امالى صدوق،ص 140.
34-مقتل خوارزمى،ج 1،ص 248،وقعة الطف،ص 201.
35-عوالم بحرينى،جلد امام حسين«ع»،ص 177.
36-مقتل الحسين،مقرم،ص 195،به نقل از بحار الانوار،ج 1،ص 184.
37-امالى صدوق،ص 130.
38-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 316،مقتل الحسين،مقرم،ص 369.
39-اعيان الشيعه،ج 1،ص 612،بحار الانوار،ج 45،ص 125.
40-مقتل الحسين،مقرم،ص 391.
41-نادر بختيارى(كيهان 6/5/73).
42-نير تبريزى.
43-از مؤلف.
44-مقتل الحسين،مقرم،ص 194.
45-ميزان الحكمه،ج 5،ص 192(از پيامبر خدا).
46-همان،ص 187(از امام زين العابدين).
47-صحيفه نور،ج 20،ص 239.
48-از مؤلف.
49-بحار الانوار،ج 45،ص 204،اثبات الهداة،حر عاملى،ج 5،ص 180،امالى صدوق،ص 142.
50-احقاق الحق،ج 11،ص 462 و 482.
51-بحار الانوار،ج 45،ص 231.
52-سوگنامه آل محمد،ص 154.
53-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 54.
54-همان،ص 114.
55-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 93.
56-زندگانى سيد الشهدا،عماد زاده،ص 329.
57-عوالم(امام حسين)،ص 245.
58-جزوه«تشكيلات توحيدى عاشورا»،فاطمى پناه،ص 28.
59-تراث كربلا،ص 111.