بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اندیشه تفسیری علامه شعرانی, سید محمدرضا غیاثى کرمانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     18 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     22 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     24 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     25 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     26 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     27 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     28 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     30 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     33 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     34 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     35 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     36 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     37 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     38 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     39 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     40 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     41 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     42 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     43 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     44 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     45 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     46 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     47 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     48 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     49 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     51 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     52 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     54 - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
     fehrest - انديشه تفسيرى علامه شعرانى
 

 

 
 

وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمايَعْبُدوُنَ مِنْ دوُنِ اللّهِ.(2)

مؤلف:ازكلبى نقل ميكندكه مراداصنام هستندكه حقتعالى آنهارابه نطق درمى آوردويابه زبان حال تكلم مينمايندهمانگونه كه دستهاوپاهاى آدميان درقيامت سخن ميگويند.

مرحوم شعرانى:عموم آيه شامل بتان است وازاين آيه معلوم ميگرددجمادات نيزدرقيامت محشورميشوندباعقل ونطق چون آن عالم همه حيات است وتعلق وامامرگ وفناخاص عالم عادى است كه اجزاى ان متفرق مى گردندوصورت نوعيه ان كه حال درماده است زائل مى شودامادران جهان صورت نوعيه حاجت بماده واجزاءنداردوجهل نيزازخواص ماده است وچون ماده ظلمانى دراجسام اخروى نيست همه زنده وعقلند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرقان /13منهج الصادقين ج 6 ص 359

2. فرقان /14منهج الصادقين ج 6 ص 361


صفحه 342


وَقالَ الَّذينَ لايَرْجوُنَ لِقآئَنا لَوْلااُنْزِلَ عَلَيْناالْمَلائِكَةُ.(1)

مؤلف: مراداهل مكه اندكه مى گفتندچرافروفرستاده نمى شودبرمافرشتگان به رسالت ويابه اخبارازصدق محمد(ص).

مرحوم شعرانى: ازاين ايات معلوم مى گرددكه كفارملائكه رانمى ديدندبلكه مؤمنان هم ومى گفتندچراباپيغمبرفرشته نيامدكه شهادت به صدق اودهدومؤمنان ناديده به ملائكه ايمان مى اورندچون به جسم مثالى معتقدبودنديعنى جسمى كه بعضى ان راببينند وبعضى ان رانبينند مانند انچه درروياديده مى شوداماباحقيقت وكفارمى گفتند اگرملائكه به رسول(ص)نازل مى گرندواوانهارامى بيندماهم بايدببينيم ونمى دانستنداين ازخواص جسم مادى است اماجسم مثالى راشايديكى ببيندوديگرى نبيند.

مؤلف: چرا فرشتگان را بر ما فرو نفرستادند يا چرا خداى را نمى بينيم. يعنى ايمان ما موقوف است بر يكى از اين دو: يا فرشتگان بايد تا به زمين آيند بر صدق محمد(ص) و نبوت او گواهى دهند. يا معاينه خداى را بينيم.

مرحوم شعرانى: اينان مادى بودند و موجود را منحصر به جسم محسوس مى دانستند با اينكه فرشتگان و ملاگكه مجردند و چيزى كه مجرد باشد به آلات حسى ادراك نمى شود.

لَقَدِاسْتَكْبَرُوا فى أنفُسِهِمْ

مؤلف: سخت متكبر شده اند اين كافران (وَعَتَوْ عُتوّ كَبيراً) و طغيان و مجاوزت الحد از حد بيرون برده اند كه ايشان را جز به يكى از اين دو قناعت نيست.

مرحوم شعرانى: بر فرض به يكى هم قناعت مى كردند باز متجاوز بودند. چون خداوند را به هيچ وجه نمى توان ديد و ملائكه را مردم عادى با چشم جهان بين نمى بينند، مگر در حال خلاف عادت به چشم مثالى.

مؤلف: و در آيه التقاء به معنى مماسه و مخالطه است.

مرحوم شعرانى: لقاى با خدا به معنى مماسه و مخالطه هم صحيح نيست، به آن معنى كه به ذهن عامه مردم مى آيد از برخورد دو جسم و ليكن مراد مؤلف از مماسه و مخالطه چيز ديگر است كه عرفا از آن تعبير به فنا و محو مى كنند، يعنى قرب كامل.

وَقَدِمْنااِلى ماعَمِلوُامِنْ عَمَل فَجَعَلْناهُ هَباءًمَنْثوُراً (2)

مؤلف:يعنى قبول نكنيم عمل كافران راوثوابى بران ترتب نسازيم همچنانكه نفع مسلوب است ازهباءمنشور زيرا كه شرط درقبول اعمال ايمان وان ازايشان مفقود است.

مرحوم شعرانى:ازاين ايه ثابت ميشودقول حكماكه گويندشيئيت هرچيزبه صورت خودباشدنه به ماده چون اگر جسمى راخردكنند دگر دوغبار ان راپراكنده سازندماده ان باقى است وچون صئرت ان زائل گرديده است خدائندان رامثل براى فنااورده است.

وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمآءُبِالْغَمامِ.(3)

مؤلف:چندنقل مى كندگويندباءبه معنى عن است يعنى اسمان بشكافدازغمام ودورشودازانان تاغمام فرودايد.

مرحوم شعرانى:معنى صحيح ان است كه درمجمع البيان اورده بدان اكتفاكرده است ومؤلف كتاب اشارت بدان نفرموده خلاصه كلام انكه باءبه معنى مع است مانندسبحانه وبحمده يعنى اسمان وابرباهم شكافته فرودايندوارزوى كفاركه ديدن ملائكه است انگاه تحقيق پذيرداين كفارفعلادرقيدماده وطبيعتندوازديدن موجودات عالم ديگرممنوع واسمان كه سرحداين جهان وان جهان است ومنتهى عالم مادى بايدشكافته شودوحجاب ابرهابرداشته تاملائكه ديده شوندوبااين پرده كه ميان دوعالم اويخته است ديدن ماوراءان ميسورنيست.

وَ نُزّل الملاگئِكَةُ تَنْزيلاً

مؤلف: و فرود آرند فرشتگان را فرود آوردنى.

مرحوم شعرانى: چون آسمان كه حاجب ميان عالم دنيا و عالم اعلى است بشكافد و از ميان برود مردم فرشتگان را ببينند، چنانكه حجاب ماده از پيش چشم برداشته شود عالم ملكوت براى مردم عالم ملك ظاهر شود.

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظالِمُ عَلى يَدَيْهِ.(4)

مؤلف:حكايتى نقل ميكند كه عقبه و ابى با يكديگر دوست بودند و آمد و رفت زيادى داشتند و عقبه عادت داشت كه چون از سفر برمى


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرقان 23 /منهج الصادقين ج 6 ص 364

2. 4)فرقان 25 / منهج الصادقين ج 6 ص 366

3. فرقان 27 /منهج الصادقين ج 6 ص 368

4. 2)فرقان 29 / منهج الصادقين ج 6 ص 369


صفحه 343


گشت اشراف قوم را حاضر نموده و ضيافت مى نمود و او با حضرت رسول (ص)مجالست مى كرد .روزى بنا به عادت از سفر برگشته و ضيافت ترتيب داد و به سبب قرب جوار سيد ابرار (ص)را طلبيد وقتى كه طعام حاضر شد حضرت فرمود :تا شهادتين نگوئى از طعام تو نخورم عقبه شهادتين گفت و حضرت طعام خورد و اين سخن به گوش ابى رسيد و او را از اين كار ملامت نمود كه چرا از دين پدرانت برگشته اى .در پاسخ گفت :من مرتد نشده ام ولى مردى در منزل من آمد و گفت :تا شهادتين نگوئى من از غذاى تو نمى خورم و من چون ننگ داشتم كه مهمان طعام نخورده برود شهادتين گفتم تا طعام بخورد .

مرحوم شعرانى:نجاست كفار و مشركين در مدينه نازل گشت و در مكه براى رفع حرج و قلت مسلمانان و معاشرن آنان با مشركين حكم نجاست نبود اما ذبيحه آنان را عامه مردم مسلمان مى خوردند و بر حسب آنچه از روايات مستفاد مى گردد پيغمبر (ص)اجتناب مى فرمود چنانكه قبل از بعثت مشركى سفره بگسترد و زيد ابن عمرو بن نفيل و پيغمبر اكرم (ص) را بدان خواند زيد خود از حنفاء بود از گوشت نخورد براى آنكه بنام بتها ذبح مى كردند و حضرت پيغمبر(ص)همچنين و آن گوسفند كه يهود در خيبر ذبح كردند و تناول فرمود قبل از حكم نجاست كفار بود و يهود هم بنام بت ذبح نمى كردند تا از اين جهت اجتناب فرمايد و پس از آن به حكم خدا كفار مطلقاً نجس شدند و ذبيحه آنان حرام گشت .

وَ يوم يعضّ الظالم على يديه ياليتنى اتخذت

مؤلف: و ابوعمرو خواند «يا لَيْتَنِىَ اتْخَذْتُ» به فتح ياء و ديگر قرّاء به اسكان.

مرحوم شعرانى: بعض مدعيان علم در زمان ما گويند: قرآن را به هر لفظ كه در عربى جائز باشد مى توان خواند و اين صحيح نيست، چون ياء متكلم هم به فتح و هم به سكون صحيح است در عربيت، اما اتفاق مسلمانان است كه هر جا همه قراء به فتح خواندند به سكون نتوان خواند و هر جا همه به سكون خواندند به فتح نبايد و هر جا به هر دو وجه قرائت كردند به هر دو وجه جائز است و اگر مستند قراء سماع نبود همه به هر دو وجه قرائت مى كردند.

وَقالَ الَّذينَ كَفَروُالَوْلانُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةًواحِدَةً.(1)

مؤلف:كافران يعنى يهودونصارى ومشركين عرب مى گفتند:چرابرمحمد(ص)قران يكباره نازل نمى شودهمانگونه كه تورات وانجيل وزبوريكدفعه نازل شد.

مرحوم شعرانى:ازتواريخ انان معلوم مى شودكه الواح تورات به يكبارنازل شدامامضمون ان همان كلمات عشراست يعنى 10حكم كلى كه توحيدخداوحرمت پدرومادروحرمت زناوغيران درسوره بنى اسرائيل بدان اشارت فرموده اماتفاصيل شرايع موسى(ع)چنانكه ازكتب انان معلوم مى گردددرمواردمخ0تلف نازل گشت برحسب احتياج وانجيل وزبورهم معلوم نيست يك بارنازل شده باشد.

كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ

مؤلف: همچنين تا دل تو به آن بر جا نگاهداريم و اين معنى لطف است و گفتند معنى آن است تا بر تو آسان بود حفظ و ياد گرفتن آن.

مرحوم شعرانى: پيغمبر اكرم در حال وحى كه قرآن بر وى نازل مى شد همه كلمات آن در خاطر مقدسش ثابت مى گشت، چنانكه در حال سحو آن را لفظ به لفظ براى مردم قرائت مى فرمود و اين از معجزات او است و تا آخر عمر آن آيات و حروف را مرتب در خاطر داشت و آن هم معجز است و چون پيوسته وحى بر او مى آمد به ارتباط روح شريف با عالم غيب مؤيد بود و عجب است كه كفار گاهى مى گفتند: چرا قرآن يكباره بر او نازل نشد و گاهى كه در وحى تأخير مى افتاد مى گفتند خداى محمد او را ترك گفته و دشمن داشته. ديگر رابطه نبوت او قطع شده تا آيه آمد «ما ودعك ربك و ما قلى» و اگر قرآن يكباره نازل مى شد همين سخن را مى گفتند و اگر پيوسته رابطه بود و وحى مى آمد و ناچار كلام خدا قرآن بود اعتراض اول را تكرار مى كردند.

اِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّالْظِلَّ.(2)

مؤلف: وقيل مد الظل من وقت غروب الشمس الى وقت طلوعها فيكون الظل بالليل لانه ظل الارض.

مرحوم شعرانى: وظل الارض مخروط طويل يدور على الارض بدوران الشمس و يظهر جانب منه على وجه القمر مدورا فى الخسوفات.

مؤلف: هذا اشارة الى انه قادر على تسكين الشمس حتى يبقى الظل ممدوداً بخلاف ما يقوله الفلاسفه.

مرحوم شعرانى: اراد بذلك من يقول منهم بان واجب الوجود مضطر فى فعله لايقدر على غير مافعل لامن قال بانه تعالى قادر على غير ما فعل الا انه اختار ما هو الاوفق بالحكمة.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرقان 34 /منهج الصادقين ج 6 ص 372

2. 2)فرقان 48 / منهج الصادقين ج 6 ص 384


صفحه 344


مؤلف:آيا نمى بينى به صنع پروردگار خود كه از محض قدرت چگونه كشيد و سبط كرد سايه را از ظهور صبح تا بر آمدن آفتاب و زمان آن ظل خوشترين ازمنه روز است چه ظلمت خالص سبب نفرت طبع و انقباض نور بصر است و شعاع شمس مسخن هواو متفرق نور باصره و در آن محل اين هر دو منتفى است و لهذا از جماه نعم بهشت ظل ممدود است.

مرحوم شعرانى:مفسران گويند در اينجا مدت بين الطلوعين است از انگاه كه هوا روشن مى شود تا آفتاب برآيد و علت پيدايش آن وجود هواست در گرداگرد زمين و اگر آن نبود تاريكى يكباره مبدل به پرتو افتابمى شد و سپس از غروب يكباره تاريك مى گشت نه فلق بامداد بودنه شفق شامگاه و اكنون كه هوا است طبقات عالى آن قبول نور آفتاب مى كند و به زمين منعكس مى سازد.

ثُمَّ قَبَضْناهُ اِلَيْناقَبْضاًيَسيراً.(1)

مؤلف:زائل ساختيم سايه را به ايقاع شمس در موقع ان به مغازه اى كه مشيت ما به ان تعلق گرفته چون تعبير فرموده بود از احداث ان به مد كه به معنى نشر است از اين جهت اينجا تعبير فرموده از ازاله ان به قبض ان به سوى نفس خود كه ان به معنى كف است وقبض ظل به ارتفاع شمس چه هر چند افتاب بلند مى شود سايه كم مى شود وكلبى گفته كه چون افتاب طالع شد حق تعالى قبض ظل مى كند وفرا مى گيرد ان رااسان يعنى اندك اندك شعاع شمس را به حسب ارتفاع او به جاى سايه اورديم وان رابه تدريج قبض نموديم وزائل ساختيم به جهت انتظام مصالح چه اگر يكبار مقبوض شدى مهمات مردمان كه به سايه باز بسته است معطل ماندى.

مرحوم شعرانى:سايه در سه حال است اول هنگام صبح بيش از طلوع افتاب دوم مدت روز زير سقف ودرخت وامثال ان سيم شامگاه كه افتاب فرو رود وخداوندبه هر سه اشارت فرمود اول بقوله:كيف مدالظل دوم بقوله ثم جعلناالشمس وسيم بقوله قبضناه الينا ودر هر يك حكم ومصالحى است وبراى همين حكمت برگ درختان را به رنگ سبز افريد كه ميوه هازير سايه انان بياسايند ويكباره نسوزند واز نور هم بهره گيرند ورنگ سبز رادر تعديل سورت نور اثرى است كه رنگ ديگر رانيست وظل را مهندسين ومنجمين در صنعت خويش بكار مى برند وبسيار اسرار علمى را بدان در ميابند.

مؤلف: وَ هُوَ الَّذى اَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ وَ اَنْزَلنا مِنَ السماءِ ماءً طَهُوراً.

مرحوم شعرانى: والطهور على وجوه الاول مبالغة فى الطاهر الثانى الاسم لما يتطهر به كالو قودو السحور والثالث بمعنى الطهارة كقوله (ع) لاصلوة الا بطهور هذا بحسب اللغة ولا يكون بمعنى المطهر قال الشاعر عذب الثناياريقهن طهور و اما بالوضع الثانى صار منقولا لغويا او عرفيا بمعنى المطهر عند اصحابنا والشافعى هكذا قال فى كنزالعرفان واستدل بانقل عن بعض اهل اللغة والاستعمال قال(ص) جعلت لى الارض مسجد و طهورا اراد المطهرية ولو اراد الطاهرية لم يكن له مزية و قال و قد سئل عن الوضوء بماء البحر هو الطهور ماؤه الحل ميتته فالمطهرية مراد فيكون حقيقة انتهى و مايقال من ان اصالة الحقيقة معتبرة فى تعيين المراد لا فى كون اللفظ حقيقة فى ما يعلم انه مراد فكلام خال عن التحصيل و طريقة اهل اللغة فى كل لسان على الاستشهاد بكلام البلغاء واشعارهم فى اثبات معانى الالفاظ.

وَاَنْزَلْنامِن السَّمآءِمآءًطَهوُراً.(2)

مؤلف: اى طاهرا فى نفسه و مطهراً لغيره مزيلا للاحداث والنجاسات.

مرحوم شعرانى: تبين مما ذكرنا صحة قول المصنف فى معنى الطهور و لم يخرج منه الا ماغير اوصافه الثلثة او كان اقل من كر ولا قى النجاسة ولو لم يكن الدليل على هذا الاستثناء لقلنا بانه مطلقاً مطهر.

مؤلف:هر گاه طهوريت آب زائل شود پس نزد ما آن است كه پاك مى شود به القاء كر بر او به يك دفعه كه مزيل تغير او و اگر تغيير او همان باقى باشد كرى ديگرى برهمين منوال تازائل شود تغييراو.

مرحوم شعرانى:قيدكردند يك دفعه براى انكه چون اب نجس باشدواندك اندك اب طاهربراووارد شودانچه واردشده نجس مى گردداماكركه يكباره براوبيافكنندكه نجس نمى شود ودراب نجس كه دركرمستهلك مى گرددووجودجداگانه ازكرنداردتابگوئيم كرپاك است وان نجس ازاينجادانسته شدكه اميختن اب نجس باكرنيزشرط استواتصال كافى استچون هر گاه اب كرواب نجس ازهم متمتيزباشندولومتصل به يكديگرچه مانع ازانكه گوييم اب كرنجس نشده است واب نجس هم به نجاست خودباقى است وشرح اين رادر حواشى وافى گفته ايم ونيزبايد پس ازبارش اب نجس درباران مستهلك شود نه باران دراب نجس چنانكه درعرف گويند اب باران است نجس داخل ان شدونگوينداب نجس است باران خورده چون درشرع واردشده است اب باران نجس نمى شودوواردنشده است اب نجس به چيزى پاك مى شودمگربه فناواستهلاك .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. 3)فرقان 49 / منهج الصادقين ج 6 ص 385

2. 3)فرقان 51 / منهج الصادقين ج 6 ص 389


صفحه 345


وَهُوَالَّذى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذاعَذْبٌ فُراتٌ وَهذامِلْحٌ اُجاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمابَرْزَخاًوحِجْراً مَحْجوُراً.(1)

مؤلف:مصاديق گوناگونى براى اب شوروشيرين وبرزخ بين انهانقل مى كند.

مرحوم شعرانى:مضمون اين ايه درسوره الرحمن نيزامده است وبعضى پندارندخداونداستدلال برقدرت خويش فرموده است به چيزى برخلاف عادت كه دريك ظرف اب شوروشيرين باشدوبه يكديگرمخلوط نگردندامادرهمه ايت قران استدلال برامورعادى فرمودمانندامدن باران ورانده شدن ابربه بادوروئيدن گياه ازاب وخلقت انسان ازنطفه وامثال ان كه مردم بشناسندچون استدلال ازامرغيرمتعادكه مردم ازان خبرندارندصحيح نيست مثل اينكه كسى مى گويددليل علم من فلان كتاب است ازتصنيف من كه هيچ كس نمى داندوبعضى به تكليف گويندمراددهانه شطوط است كه به دريامتصل مى شودوشيرين است وجاى دورتران شورواين درست نيست زيرادرانجاحجراًمحجوراًنيست وكم وبيش اب شيرين وشورباهم اميخته مى گردندواب دهانه شط اندكى شورترازبالاى شط است واب دريانزديك دهانه شيرنترازجاى دوردرياوصحيح همان است كه براى حكمتى ومصلحتى اب درياازكجاشورشدكه شط نشدواياممكن نبوداب درياشيرين باشداماحاجزميان انهاقطعات بلندى وپستى زمين است.

وَهُوَالَّذى خَلَقَ مِنَ الْمآءِبَشَراًفَجَعَلَهُ نَسَباًوَصِهْراً.(2)

مؤلف:احاديث گوناگون رانقل مى كندكه اين ايه درشأن حضرت رسول(ص)وحضرت امير(ع)باحضرت زهرا(ع)نازل شده است به عنوان مثال روايتى ازابوالعلاءحافظ همدانى نقل كرده كه درعروسى حضرت زهرا(ع)خازنان بهشت بهشتهارااراسته وحوروقصوروغرف ومنازل ان رابه انواع زينتهامزين نموده وبادهاى بهشتى انواع عطروطيب برداشته ودربهشت پراكنده كنندو...

مرحوم شعرانى:ازاين روايات استنباط مى شودكه بهشت هم اكنون مخلوق است وخازنان وحواران وملائكه درانجااماده اندوانهاكه گويندپس ازاين مخلوق شودبه تفكرمادى اين جهان گرفتارندومى بيننداين جهان گنجايش بهشت رابدان عظمت ندارد.

مؤلف: و بفرمود تا منبر كرامت بنهادند در بيت المعمور و آن منبرى است كه آدم بر او خطبه كرد. چون خداى تعالى او را اسماء باز آموخت و آن منبريست از نور.

مرحوم شعرانى: منبر از نور جسم ملكوتى است و آدم خاكى عنصرى بر آن منبر ملكوتى نشست. چون آدم جامع همه حضرات است و تواند به اعتبار حضرت ملكوتى كه در او هست بر منبر نور بنشيند هر چند به اعتبار بدن ناسوتى تسلط بر ملكوت ممكن نباشد، چنانكه فرزندان آدم به اعتبار جمعيت خود سلطه بر همه جهان پيدا مى كند، به اينكه دور و نزديك را مى دانند و مى بينند، با اينكه احاطه جسمى قامت انسان بر اين فضاى نامتناهى ممكن نيست.

مؤلف: رسول(ص) بفرمود تا استر شهبايش زين كردند و او را برنشاند و سلمان را فرمود تا عنان او گرفت و رسول(ص) با ايشان برفت و اهل بيت رسول(ص) از حمزه و عقيل و جعفر و جز ايشان در پيش مى رفتند. اول كس كه از ايشان رجز گفت ام سلمة الخير بود كه مى گفت:

سِرنَ بِعَوْنِالله جاراتى وَاشْكُرْنَهُ فى كُلِّ حالاتِ
وَاذْكُرْنَ ما أنعم رَبُّ العُلى مِنْ كَشْفُ مَكْروهِ وَ آفاتِ
فَقَدْ هَدانا بَعْدَ كُفر وَ قَدْ أنْعَشَنا رَبُّ السَّموات
وَ سِرْنَ مَعْ خَيْرِ نِساءِالوَرى تُفْذى بِعَمّاتِ و خالات
يل بَتْتَ مَنْ فَصْلَهُ ذُوالعُلى بِالوَحْىِ مِنْهُ وَالرَّسالاتِ

مرحوم شعرانى: 1ـ فقها گويند تغنى زنان در عروسى كه مرد صداى آنان را نشنود جائز است و شرط آن است كه به آلات لهو نباشد و دف بى زنگ هم جائز است و چون به مذهب محققين آواز خوش كه براى لهو باشد حرام است و به قصد ديگر جائز و نمى دانيم فقها آواز در عروسى را لهو باطل نمى دانند يا با آنكه لهو است مستثنى است. 2ـ به يارى خدا سير كنيد اى همسايگان من و در همه حال شكر او گوئيد و ياد كنيد آنچه خداوند انعام فرمود از بردن مكروه و آفات، ما را پس از كفر هدايت كرد پروردگار آسمان و ما را بلند گردانيد، سير كنيد با بهترين زنان مردم كه عمه و خاله ها جان فداى او مى كند اى دختر كسى كه او را برترى داد پروردگار به وحى و پيغمبرى.

اَلَّذى خَلَقَ الْسَّموتِ وَالْاَرْضَ وَمابَيْنَهُمافى سِتَّةِ اَيّام ثُمَّ اسْتَوى عَلى الْعَرْشِ.(3)

مؤلف:پس مستولى شئامربرعرش عظيم كه بزرگترين مخلوقات است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرقان 55 /منهج الصادقين ج 6 ص 392

2. فرقان 56 /منهج الصادقين ج 6 ص 397

3. 5)فرقان 61 / منهج الصادقين ج 6 ص 412


صفحه 346


مرحوم شعرانى:حكماى مامعتقدندكه جهن جسمانى لايتناهى نيست وبراهين بسياراورده اندوگويندجسمى عظيم برفضااحاطه داردوان رامحدودالجهات گويندوتاامروزكسى دليل انهاراباطل نكرده است.

تَبارَكَالَّذى جَعَلَ فى الْسَّمآءِبُروُجاً.(1)

مؤلف: كثير البركة است خدائى كه به قدرت كامله خود بيافريد در اسمان برجهاى دوازده گانه را كه ان حمل است وثور وجوزا وسرطان واسد وسنبله وميزان وعقرب وقوس وجدى ودلو وحوت وبروج به معناى قصور عاليه است وتسميه ان دوازده منزل به برج به جهت ان است كه ان نسبت به كواكب سياره كه زحل است ومريخ ومشترى وزهره وعطاردوافتاب وماه به منزله منازل است نسبت به مكان انچه حمل وعقرب منزل مريخ است وثور وميزان خانه زهره وجوزاوسنبله از ان عطارد وقوس وحوت جاى مشترى.دلووحوت خانه زهل،سرطان منزل قمر واسد مكان افتاب.

مرحوم شعرانى:اين بروج به اصطلاح منجمان است كه مردم عربستان نيزاندكى از ان اگاه بودند واز اين جهت خداوند استدلال فرمودبر قدرت خويش هيچ چيز براى انكه انسان در عظمت پروردگار تدبير كند بهتر از تأمل در ستارگان نيست وهر چه خردمندان جهانبيشتر در ان تفكر كردندعظمت انها را بيش از اين يافتندكه پيشتر مى دانستند.

هُوَالَّذى جَعَلَ الَّيْلَ وَالْنَّهارَخِلْفَةً.(2)

مؤلف:واوست ان كسى كه بهحكمت تامه گردانيد شب وروز را خداونداختلاف يعنى مخالف يكديگر در صفات واحوال ويا خداوندعقبه يعنى خلف ومتعاقب يكديگر در ذهاب ومجيى.

مرحوم شعرانى:بعضى كرات گردخود مى گردند مانندزمين وبعضى نمى گردندمانندماهونتيجه گردش اين است كه همه اطراف زمين مقابل خورشيد قرار مى گيردبه نوبت وتدريج واگرزمين نمى گشت مانند ماه بود كه هميشه يك روى ان به زمين است زمين هم يك روى ان دائماًبه خورشيد بود ونصف ان هميشه گرم وروشن بود وميسوخت ويك روى ان هميشه تاريك وسرد وحيوان ونبات دران نمى زيست منزه است خدائى كه زمين را به گردش دراورد تا روز وشب به نوبت ايند كه جعل الليل والنهار خلفة.

وَالّذينَ اِذااَنْفَقوُالَمْ يُسْرِفوُاوَلَمْ يَقْتُروُاوَكانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً.(3)

مؤلف:انفاق ايشان ميان اسراف واقتاراست ايستاده يعنى طريقه اعتدال وعدالت كه بناى احكام شرع بران است مرعى داشتند.

مرحوم شعرانى:حكماى قديم خصوصاًارسطوفضيلت انسان رامنحصردراعتدال دانسته ودرشريعت مانيزبدان فرمودنددرقوه غضبيه اعتدال شجاعت است وافراط وتفريط وجبن وتهورودرقوه شهويه اعتدال عفت وافراط وتفريط خمودوشره ودرصرف مال هم دراين ايه كريمه حداعتدال مأموربه است واسراف وسخت گيرى ممنوع وتفاصيل وفروع ونتايج ان دركتب اخلاق مذكوراست وصفات زشت وملكات رذيله درروايات ازجنودشيطان شمردندوانكه بخل دارد و البته هلاك است و آن كه اسراف كندناچاربه مكاسب حرام وسرقت وتزويروامثال ان مبتلا خواهد شد نعوذبالله.

وَلايَقْتُلوُنَ النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلّابِالْحَقِّ.(4)

مؤلف: عبادالرحمان انانندكه نكشندنفسى راكه خداحرام كرده است قتل ان نفس رايعنى مؤمن يامعاهدمگربه حق يعنى به موجبات قتل .

مرحوم شعرانى: استثناء منقزع است چون قتل به حق را خدا حرام نكرده است مانند "لايبدين زينتهن الا ماظهر منها"يعنى زينت جودرااشكار نكنندمگرانچه اززين به خودى خودبى اختيارظاهرشودومانند"الاماذكيتم"يعنى ازحيوان مرده نخوريدمگرانكه خودتزكيه كرده باشيد"وان تجمعوابين الاختين الاماقدسلف"يعنى دوخخواهرباهم نگيرندمگرانچه پيش ازاين نهى گرفته ايد اين همه استثنا منقطع است زيراكه اصلاقايل نهى كردن نيست.

مؤلف: يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابَ يَومَ القِيمَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً.

مرحوم شعرانى: قرء حقص فيهى بالاشباع ولم يشبع الا فى هذا الموضع و هذا يدل على اعتمادهم على السماع فان قيل كيف يضعف بعض القراات بمخالفة النحو والشذوذ قلنا نحن لاندعى العصمة فى القراء ولا يبعد ان يتوهم بعضهم وجها فى النحو راجحاً ولا يشك انه سمع هكذا و من يضعفه ايضا لا يقطع على بطلانه ولاريب ان قواعد النحو طريق كاشف عما صدر من المتكلم ان علم انه لايتكلم الا بالصحيح.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. 2)فرقان 62 / منهج الصادقين ج 6 ص 414

2. 3)فرقان 63 /منهج الصادقين ج 6 ص 415

3. فرقان 67 /منهج الصادقين ج 6 ص 418

4. 4)فرقان 68 / منهج الصادقين ج 6 ص 420


صفحه 347


مؤلف: والاقتار خلاف الايسار قال الشاعر.

لَكُمْ مَسجِدَ اللهِ المَزورانِ وَالحَصى لَكُمْ قِبصُهُ مِنْ بَيْنِ اَثرى وَ اَقْتَرا

مرحوم شعرانى: و هو الكميت يخاطب اهل البيت عليهم السلام والمسجدان فى مكة و مدينة والقبص العدد الكثير و اراد بالحصى العدد كانه قال لكم من العدد اكثره.

وَالَّذينَ لايَشْهَدوُنَ الزّوُرَ.(1)

مؤلف:معانى مختلف براى زورومن جمله مجلس غناومزايررا ازصادقين وباقرين عليهماالسلام ذكرنموده ومى گويد اولى حمل ايه برعموم است.

مرحوم شعرانى:با آن كه از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام مجلس غنا و مزاير نقل شده است حمل بر عموم اولى است چون مراد امامان عليهما السلام مثال بودنه انحصار و متابعت ظاهر لفظ قران بايد كرد كه هر باطلى را شامل مى شود پس حضور هر مجلسى معصيت حرام است.

 

سوره مباركه شعراء

اِنْ نَشَأْنُنَزِلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمآءِآيَةً فَظَلَّتْ اَعْناقُهُمْ لَهاخاضِعينَ.(2)

مؤلف: ابن عباس روايت كرده كه آيه در حق ما آمده و بنى اميه و بعد از آن گفت كه زود باشد كه دولت به بنى اميه رسد پس حق تعالى از ايشان بستاند و به ما دهد و به جهت آن گردن هاى ايشان ذليل و خاضع گردد ما را.

مرحوم شعرانى: شايد مراد آن باشد كه از اين آيه واقعه در خاطر آيد و به تعويض مقصود بود چون خداوند فرمود حتى آيتى فرستيم و بنى اميه را ذليل گردانيم بلكه اهل مكه آيات عذاب مى خواستند كه قهراً كفار را به ايمان وادارد نظير آنچه بر امم پيشين نازل شد و خداوند تعالى آن را مصلحت نمى دانست و فرمود ما قدرت بر آن داريم و اگر خواهيم توانيم فرستاد و تعويض مانند اين است كه كسى با فرزند خويش عتاب كند تا مردم بيگانه به خاطر آورند كه وى براى حق از عتاب فرزند نگذرد تا چه به ديگران رسد.

كَمْ اَنْبَتْنافيهامِنْ كُلِّ زَوْج كَريم.(3)

مؤلف: مى تواند بود كه مراد مطلق نبات باشد بنا بر اين هيچ نباتى نباشد كه در او فائده اى مندرج نيست خواه تنها يا با غير خود چه منل حكيم نيست مگر براى غرض صحيح و فائده بليغ اگرچه بندگان از آن غافل باشند.

مرحوم شعرانى: در خلق انواع نبات آيتى بزرگ است كه خالق آن با شعور و اراده است نه طبيعت زيرا كه حوائج و مصالح هر يك را مراعاب فرموده است والات مختلف براى غذا و نمو و تنفس و تخم و ميوه براى بقاى نسل داده و با اين حال هر چه علوم طبيعى پيشتر رود آثار قدرت ظاهرتر شود زيرا كه هزاران هزار نوع گياه با خواص مختلف ئمتبلين غالباً از چهار عنصر امروزى كه اكسيژن و ئيدروژن و ازت و كربن است تركيب يافته است چنان كه زهر فاقع از همين چهار عنصر است و گندم و خرما هم از همين چهار و گياه ترش و شيرين و تلخ و تند و معطر و بد بوى و مقوى و مضعف و غيره از همين چهار تركيب يافته به نسبت و مقادير مهتلف و اگر خالق ايها خاصيت اين تراكيب و مقادير را نداند چگونه آن را اختيار كند با امكه همه تراكيب نافع در ميان تراكيب بيهوئه به نشبت يك است در هزاران. والله العالم.

قالَ اَلَمْ نُرَبِّكَ فيناوَليداًوَلَبِثْتَ فينامَنْ عُمُرِكَ سِنينَ.(4)

مؤلف: و فى الشواذ قرائة الحسن ذكر رحمة ربك و قرائة عثمان و ابن عباس و زيد بن ثابت و على بن الحسين و محمد بن على الباقر عليه السلام و ابن يعمر و سعيد بن جبير و انى حفت الموالى بفتح الخاء و تشديد الفا و كسر التاء و قرائة على بن ابى طالب عليه السلام و ابن عباس و جعفر بن محمد عليه السلام و ابن يعمر و الحسن و الجحدرى و قتادة ابى نهيك يرثنى وارث من آل يعقوب.

مرحوم شعرانى: و اظهر دال صاد فى ذال ذكر الحرميان و عاصم من السبعة و يجوز فى العين المد و التوسط و وقف على رحمت بالهاء ابن كثير و ابو عمر و والكسائى و الباقون بالتاء لكون مكتوبة بالتاء وقرا زكرياء ممدودا غير حمزة والكسائى و حفص و هم بالقصر و فتح ياء ورائى ابن كثير و يدل الحروف المقطعة على ان السورة تربت كما امر به النبى (ص) و جعلت الحروف او لها.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. 2)فرقان 72 / منهج الصادقين ج 6 ص 423

2. شعراء3 /منهج الصادقين ج 6 ص 430

3. 2)شعراء 6 / منهج الصادقين ج 6 ص 432

4. شعراء /17منهج الصادقين ج 6 ص 435


صفحه 348


مؤلف: انما عجب فرعون من حوله من جواب لانه طلب منه أى أجناس الاجسام هو جهلا منه بالتوحيد لانه لوكان كاحد أجناس الاجسام لكان محدثاً كسائر الاجسام التى هى من جنسه لحلول الحوادث فيه.

مرحوم شعرانى: مرمنا سابقا ان الحوادث لايمكن ان تكون غير متناهية ولو كان الجسم قديما لزم ان تكون الحوادث التى طرات عليها فى الازمنة الغير المتناهية غير متناهية بالعدد فليس الجسم قديما و اما بطلان غير المتناهى فاثبت فى محله ببرهان التطبيق و غيره و اما عدم تناهى الحوادث ان كان الجسم قديما فواضح.

مؤلف: گفت اى موسى آيا تو را نپرورانديم در ميان خويش در حالى كه طفل بودى نزديك به ولادت و درنگ كردى در منزل ما از زندگانى خود سالها يعنى چندين سال با ما زندگانى كردى و اوقات گذرانيدى.

مرحوم شعرانى: از تورات معلوم مى گردد كه فرعون هنگام تولد حضرت موسى(ع) غير فرعون زمان بعثت وى بود و آنها كه در عهد اول بودند در گذشته و قضيه قتل قبطى را فراموش كرده بودند و اين سؤال و جواب كه خداوند در اينجا نقل مى كند بر خلاف تورات دليل آن است كه آن حضرت آن را از علماى يهود يا خواندن تورات فرا نگرفته بود.

قال فرعون لمن حوله الاتستمعون

مؤلف: انما عجب فرعون من حوله من جواب لانه طلب منه أى أجناس الاجسام هو جهلا منه بالتوحيد لانه لوكان كاحد أجناس الاجسام لكان محدثاً كسائر الاجسام التى هى من جنسه لحلول الحوادث فيه.

مرحوم شعرانى: مرمنا سابقا ان الحوادث لايمكن ان تكون غير متناهية ولو كان الجسم قديما لزم ان تكون الحوادث التى طرات عليها فى الازمنة الغير المتناهية غير متناهية بالعدد فليس الجسم قديما و اما بطلان غير المتناهى فاثبت فى محله ببرهان التطبيق و غيره و اما عدم تناهى الحوادث ان كان الجسم قديما فواضح.

مؤلف: وفى الشواذ قراءة ابان بن تغلب ان كنا اول المؤمنين بكسر الهمزة من ان.

مرحوم شعرانى: مضى ان اسر و فتح ياء بعبادى انكم نافع و ياء معى ربى حفص واثبت ياء سيهدين يعقوب و ابان بن تغلب من اكابر الشيعة من اصحاب الصادقين عليهما السلام و كان له قرائة مستقلة ذكره الشيخ والنجاشى ولكنه غير متواتر والظاهر ان قرائته لم تكن مأخوذة عن اهل البيت عليهم السلام والا لنسبت اليهم دونه و يعلم من ذلك ان كتب اصحاب الائمة عليهم السلام لم تكن جميعها متواتره.

وَاَوْحَيْنااَلى موُسى اَنْ اَسْرِبِعِبادى اِنَّكُمْ مُتَّبَعوُنَ.(1)

مؤلف: از مختار القصص داستانى نقل مى كند و سپس از ابن جريح نقل مى كند كه خداوند به حضرت موسى وحى كرد كه بنى اسرائيل را امر كن تا هر چهار خانه به خانه اى روند و بعد از آن در هر سرائى كه باشند بره بكشند و در آن سرا را به خون آلوده كنند كه ملائكه را خواهيم فرستاد تا كودكان آل فرعون را هلاك كنند.

مرحوم شعرانى: بره كشتن فصح گويند و اين را عيد گيند وقت آن در پانزدهم نيسان است كه ماه در بدر و يهود به ياد خروج از مصر يك هفته تمام فطير خورند و آن بره كه در شب اول مى كشند بايد با طير و سبزى تلخ كباب كرده بخورند و با آب نپزند و حكمت آن تقويت بود براى پياده روى. اما حكمت آن كه در خانه را به خون آلوده كنند معلوم نيست و به كلام تورات كه ابن جرع نيز نقل كرده اعتماد نتوان كرد زيرا كه خدا و ملائكه در تشخيص خانه بنى اسرائيل احتياج به علامت ندارند و به نظر مى رسد كه اين نيز علامت براى رؤسا و شيوخ بنى اسرائيل بود تا نيمه شب خانه آنها را بشناسند و آنها را براى فرار از مصر از خانه ها بيرون آورند.

وَ أوْحَيْنا إلى مُوسى

مؤلف: ابن جريج گفت در اين آيه خداى تعالى وحى كرد به موسى كه بنى اسرائيل را به فرماى تا هر چهار خانه به يك خانه شوند و در هر سراى كه ايشان باشند بره اى بكشند و در سراى به خون او آلوده كنند كه من فرشتگان را خواهم فرستاد تا كودكان آل فرعون را هلاك كنند و علامت ايشان آن است كه در سراى نشوند كه بر در آن سراى اثر خون بود.

مرحوم شعرانى: فرشتگان خداى كه مأمور قبض روح بندگان اويند خانه همه كس را بى نشان مى شناسند چنان كه مى بينيم در هر خانه اجل كسى فرا رسد وارد مى شوند و قبض روح مى كنند و اين قصه از حكايات يهود است كه به معنى ملائكه و افعال آنان آشنا نبودند و گمان مى كردند آنها نيز مانند انسانند و حق آن است كه موسى عليه السلام براى توشه راه فرمود بره بكشند و فطير بردارند.

اَنَّ هؤُلاءِلَشِرْذِمَةٌ قَليلوُنَ.(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شعراء52 /منهج الصادقين ج 6 ص 446

2. شعراء53 /منهج الصادقين ج 6 ص 447


صفحه 349


مؤلف: فرعون ايشان را بسيار اندك شمرد و حال آن كه عدد مردان كارى بنى اسرائيل كه در سن از 20 گذشته و به 60 نرسيده بودند 670 هزار نفر بود و عدم قوم او از نساء و صبيان و كهول و شبان 1200000 و اندى بودند ولى فرعون آنها را نسبت به لشكر خود اندك شمرد.

مرحوم شعرانى: در تورات نيز عده بنى اسرائيل 600 هزار تن آمده است به غير از اطفال و حشم و چون وارد مصر شدند هفتاد نفر بودند و گويا چهارصد و چند سال در مصر ماندند و در اين مدت شماره آنان به اين اندازه رسيد و اعتبار به تورات نيست و روايت نيز ضعيف است اما زياد شدن نسل در اين مدت به اين اندازه محال نيست گرچه بعيد است.

كَذلِكَ اَوْرَثْناهابَنى اِسْرائيلَ.(1)

مؤلف: ذلك ان الله سبحانه رد بنى اسرائيل الى مصر.

مرحوم شعرانى: انقرة موضع و يجيش اى يغلى والاطواد الجبال.

مؤلف: در بعضى روايات آمده كه فرعون در حين خروج 600 هزار سوار مقدمه لشكر روان كرد و 600 هزار بر ميمنه تعيين نمود و 600 هزار بر ميسره و 600 هزار بر ساقه لشكر مقرر كرد و خود با خلقى بيشمار بر قلب او قرار گرفت.

مرحوم شعرانى: شماره لشكر فرعون سند قطعى و صحيح ندارد و به نظر مبالغه مى آيد خصوصاً آن روايت كه گويد هزار هزار و چندى پادشاه مسور در لشكر او بود كه هر يك هزار سپاهى داشت اغراق عجيب است چون يك مليارد نفر را از محصول مصر بلكه از همه ممالك مشرق سير نتوان كرد و اختلاف روايات در شماره آنها دليل كافى بر ضعف آنهاست .

مؤلف: اين حكايات و امثال اين به نزديك اهل تصوف از كرامات باشد و نزديك ما اگر درست شود معجز بود كه خداى تعالى اظهار كند بر دست بعضى صالحان چون داند كه در آن لطفى خواهد بود و بعضى مكلّفان را، مذهب علم الهدى رحمة الله اين است.

مرحوم شعرانى: 1ـ از اين كلام مؤلف معلوم مى گردد كه همه آن چه وى در كتاب مى آورد معتقد به صحتش نبود. و عوام پندارند كه هر چه مؤلف صحيح نداند نبايد در كتاب بنويسد.2ـ خلاف است ميان جماعتى از معتزله و اشاعره كه ظهور كرامت از اولياء خدا و صالحان ممكن است يا ممكن نيست بيشتر معتزله جائز نمى دانند و آنچه در اين باب نقل است، مانند طعام حضرت مريم و آوردن عرش بلقيس از آصف تكميل معجزه پيغمبرى مى شمارند و ديگران آن را ممكن مى دانند. چنانكه خواجه نصيرالدين و علامه حلى در تجريد و شرح آن اختيار آن كردند.

الاّ مَنْ أَتى اللهَ بِقَلْب سَليمٌ

مؤلف: حسين بن الفضل گفت: سليم باشد از آفت مال و فرزندان.

مرحوم شعرانى: خوشى انسان در دنيا به مال است و فرزند و در جدائى هر يك غم بى نهايت است، اگر زندگى او منحصر به دنيا بود و به مرگ فانى مى شد رغبت به هيچ چيز در وى نبود و فضيلت و سعادت و مكارم اخلاق و احسان را نيك نمى شمرد، بلكه اين معانى را هيچ نمى شناخت. اما چون بسيارى از مردم از مال و فرزند در راه فضيلت مى گذرند بايد گفت پس از مرگ فضيلت و مكارم اخلاق است كه به كار انسان مى آيد و موجب سعادت او مى گردد.

مؤلف: روى عن الصادق(ع) انه قال هو القلب الذى سلم من حب الدنيا.

مرحوم شعرانى: والاية تدل على انه لايحصل السعادة فى الاخرة باعمال الجوارح فقط بل يجب ان ينضم اليها سلامة القلب فما هو معروف بين كثير من الناس من ان الاوامر الا خلاقيه ليست على الوجوب كالاوامر الفقهية ليس صحيحا.

وَ تَتَّخِذونَ مَصانِعَ

مؤلف: و مى سازيد مصنع ها، عبدالله عباس گفت: بناهاء، مجاهد گفت: كوشك هاى بلند، معمر گفت:حصن ها، ابن نجح گفت: از مجاهد برج هاى كبوتران، قتاده گفت: آبدان ها.

مرحوم شعرانى: از اوصاف قوم عاد كه در قرآن آمده است خصوصاً آيات اين سوره و آنكه فرمايد: «الم تر كيف فعل ربك بعاد» و اينكه آنها ارم ذات العماد ساختند كه مانند آن در هيچ كشور نبود معلوم مى شود مقصود يكى از دولت هاى بزرگ و متمدن قديمند. مانند كلده و آشور و بابل و ارم ذات العماد باغ هاى معلق بابل است از عجائب سبعه جهان در حضر موت و صحارى عربستان و امثال آن اين گونه رفاه و تنعم و آثار آبادى معقول نيست و بعضى از مورخين امروز معتقدند دولت كلده عرب بودند.

مؤلف: الاّ عَجُوزاً فى الغابِرين... والغبر البقية من اللبن فى الاخلاف قال احرث بن حلزة.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. 3)شعراء 59 / منهج الصادقين ج 6 ص 449


صفحه 350


لا تَكْسَعِ الشَوْلِ بِاَغْبارِها اِنَّكَ لا تَدْرى مَنِ النّاتِجُ

مرحوم شعرانى: حارث بن حلزه من اصحاب المعلقات من معمرى العرب يقال عاش مائة و خمسين سنة و مات قبل مبعث النبى(ص) و هذا من ببات يوصى بها ولده عمرواً و يرغبه فى الجود و اطعام الاضياف لقلة ثبات المال ولا تكسع الشول اى لاتضرب الماء البارد على الضرع ليرتفع اللبن فتسمن النافة ولكن احلبها للاضياف فانك لاتدرى لمن تكون ولدها.

كَذَّبَ أَصحابُ لئَيْكَة المُرسَلينَ

مؤلف: به دروغ پنداشتند اهل بيشه پيغامبران را. و بعضى گفتند اين نام مدينه ايشان است يا آنكه بيشه است و براى اين صرف نكرد لَيكَةَ را لاجتماع السبين فيهاالتعريف والتأنيث.

مرحوم شعرانى: چون در تمام مصاحف عهد اول ليكه نوشته شده است نه الايكة ابن كثير و نافع و ابن عامر موافق مكتوب ليكه خواندند كه گوئى حروف اصلى آن لام و ياء و كاف است و در لغت بايد از ليك گرفت و الف و لام تعريف ندارد و غيرمنصرف است به فتح هاء آخر خوانده مى شود و باقى قراء موافق رسم الخط نخواندند الايكه خواندند اگر چه ليكه نوشتند تا در خط قرآن تحريف نشود و در اين صورت الف و لام تعريف در اول آن است و حروف اصلى آن همزه و ياء و ك است و در لغت از ايك بايد گرفت و هاء آن مكسور است چون در اول آن ال اثر منع صرف را از ميان مى برد.

مؤلف: اى اعطو الكيل وافيا غير ناقص و يدخل الوفاء فى الكيل والوزن والذرع والعدد.

مرحوم شعرانى: يدخل ساير الموازين فى الكيل لان القرنية قائمة على ارادة المعنى الاعم من الكيل مجازاً لانه تعالى ذكر بده و زنوا بالقسطاس المستقيم و ذكر ايضا ولا تبخسوالناس اشيائهم و قال ولا تكونوا من المخسرين ثم ان الاية لاتدل على حرمة التصرف على الآخذ فيما اخذه ناقصا بل على عصيان المعطى.

وَ أنذِرْ عَشيرَتَكَ الاقْرَبينَ

مؤلف: و خويشان نزديك خود را بترسان ابتدا كن بالاقرب فالاقرب و الاهمّ فالاهمّ. البراءبن عازب روايت كرد چون خداى تعالى اين آيه فرستاد «و أنذر عشيرتك الاقربين» رسول(ص) كس فرستاد و فرزندان عبدالمطلّب را در سراى ابوطالب حاضر كرد و اميرالمؤمنين على(ع) را بفرمود تا براى ايشان ران گوسفند با مدِّى گندم به طعامى ساحت و صاعى شير براى ايشان با آن بنهاد و ايشان حاضر آمدند و به عدد چهل مرد بودند. يك مرد بيش يا كم و هر مردى از ايشان مشهور بود به آنكه جذعه بخوردى بر يك مقام و آن شتر بچه پنج ساله باشد و فرقى از شير باز خوردى و آن شصت صاع باشد.

مرحوم شعرانى: فرق پيمانه است كه سه صاع در آن گنجد و شانزده رطل نيز گفته، اندكى از دو صاع كمتر و شصت صاع مبالغه است و پيمانه كه شصت من تبريز يا صد و هشتاد كيلو گنجايش داشته باشد و يك تن آن را بخورد معقول نيست.

وَ أكثَرُهُم كاذِبُون

مؤلف: و بيشتر ايشان كاذب و دروغ زنند براى آنكه از برِ خود چيزهاى ديگر با آن ضم كنند و امروز ممنوع و محجوبند شياطين از استراق سمع.

مرحوم شعرانى: اين علامت كه خداوند براى فرق ميان كاهن و نبى يا وحى خدا و القاء شياطين بيان فرمود. محيى الدين در فتوحات مشروح و مفصل بيان كرده كه القاء جن و شياطين آنها است كه مشتمل بر كذب و باطل و لهو باشد يا راجع به صنايع دنيوى، و وحى ملائكه حق، و علوم الهى، و ترغيب به مكارم اخلاق و از امور آخرتى است.

ألَم تَرَ أَنَّهُم فى كُلِّ وادٍّ يَهيمُونَ و أَنَّهُم يَقُولونَ مالايَفْعَلُونَ

مؤلف: نبينى كه ايشان در هر وادى سر در نهند، يقال: هام على وجهه إذا جاز و سار على غير قصد، سر در نهند در راه و بى راه مى رود.

مرحوم شعرانى: علامتى كه خداوند براى فرق ميان شاعر و پيغمبر بيان فرموده دو چيز است: يكى آنكه پيروان پيغمبران مردمان صالح و صاحب مكارم اخلاقند و پيروان شعرا مردم گمراه و فاسد. دوم آنكه شاعر مرام و قاعده اى ندارد براى اصلاح روح جامعه بشر راهى نيافته و طريقه آماده نكرده. از اين جهت كارى كه مى گويند خود نمى كنند و بر اصولى ثابت مثل توحيد و مكارم اخلاق مستقر نيستند و كوشش در ترويج آن نمى كنند.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation