|
|
|
|
|
|
405- سرمايه اهل ايمان اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: ذكر الله راءس مال كل مؤمن وريحه السلامه من الشيطان ؛ ياد خدا سرمايه اهل ايمان است و سودش سلامتى از آسيب شيطان (انسى و جنى ) است . شرح ياد خدا، سرمايه اهلايمان سرمايه تجارت دنيا و آخرت است ، چون با ياد خدا هر كار كنند به نفع دنيا و عقبىاست و شيطان را در آن مداخله اى نيست ، پس از زيان شيطان و وسوسه نفس كسى كه بهياد خداست ايمن است و در كلمه ديگر فرمود: السهر روضه المشاقين ؛ شب بيدارى و تا صبح به ياد خدا و راز و نياز با خدا بود:باغ مشتاقان خدا است . (418) 406- دائم به ياد خدا اميرمؤمنان (ع ) فرمود: مداومه الذكر قوت الازواج و مفتاح الصلاح ؛ وائم بهياد خدا بودن و ذكر حق را بر دل و زبان داشتن قوت روح قدسى انسان است و كليد هرخبر و صلاح . شرح چنان كه بدن را قوت و غذايى است كه از آن لذت برد و اگر به اونرسد متاءلم شود، همين گونه روح را قوت و غذايى است و ذكر خدا و شوق و انس به خداقوت لذيذ و والذ غذاهاى روح انسان است و چنان كه هر قفلى را كليدى است و ياد خدا كليدآن قفل است هر مهمى و حادثه مشكل و خطرناكى با ياد خدا گشايش خواهد يافت .(419) بخش چهارم : اخلاق الف : ايمان 407- دليل ايمان اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: يستدل على ايمان الرجل بلزوم الطاعه والتجلى بالوارع والعفه و القناعه ؛ دليلبر ايمان مرد ملازمت طاعت خداست و آراستگى به صفت ورع و عفت نفس و قناعت . شرح هر كه دعواى ايمان كند بايد دليل و برهان بر اين دعوى داشته باشد وبرهان ايمان به خدا انس به طاعت خدا داشتن است و ورع و خدا پرستى و عفت نفس ازشهوات حرام و قناعت در مال يعنى زائد بر ضرورىمال را به راه خيرات اعمال و توسعه بر عيال و خدمت در راه دين و احسان به فقرا و مساكينصرف كند و به اسراف و عياشى بر عيال و خدمت در راه دين و احسان به فقرا و مساكينصرف كند و به اسراف و عياشى و تجمل و خوشگذرانى نپردازد كه اين اوصاف ضد عفتو قناعت است .(420) 408- از صفت اهل ايمان اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: لا يلقى المؤمن حسودا و لا حقودا و لا يخيلا (421) شرح آن كه اهل ايمان است از صفت حسد با مردم مبراست ؛ زيرا مى داند هر كه هر چه نعمت نصيب اوشده از مال و جاه و علم و ساير نعمت ها همه به تقدير خداىمتعال نصيبش گرديده و حسد او اعتراض بر خداست و مؤمن هرگز حقد و كينه كس را دردل نگيرد، و به جاى كينه اگر از كسى آزار ديده درباره او محبت و دعاى خير مى كند خداىپاداش آن احسان را در دو عالم بهتر از آن عطا نخواهد ورزيد، پس مؤمن داراىمقابل اين اوصاف است . مؤمن خيرخواه و مهربان به خلق است و سخى الطبع و غنى النفس وبلند همت است . خلاصه آن كه ايمان به خدا دارد، تمام صفات ناپسند از او دور و جميع صفات پسنديدهدر او ظهور دارد، مگر آن كه ضعيف الايمان باشد، و الا ايمانكامل به خدا انسان را متخلق به اخلاق الله و متصف به صفات الله مى گرداندرزقناالله واياكم (422) 409- صفت مومنين اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: الدين الادب ؛ دين ادب و تربيت است . (423) 410- اخلاص براى خدا اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: السعيد من اخلص الطاعه ؛ سعادتمند آن كس است كه طاعت خدا را خالص براىخدا به جاى آورد. شرح سعادتمند حقيقى آن است كه مطلوب انسان از طاعت خدا خود حق و شهودجمال الهى باشد و چنان كه در كلام حضرت (ع ) لكن وجدتك اهلا للعباده عشق خداموجب عبادتش گردد نه عشق بهشت يا خوف دوزخ يا اغراض ديگر انسان به سعادت آنگاهرسد كه مطلوبش خدا و معشوقش شهود جمال آن حسن آفرين است .(424) 411- نشانه ايمان اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: الايمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان وعمل بالاركان ؛ ايمان سه چيز است : معرفت خدا به قلب و اقرار به زبان وعمل به جوارح . شرح يعنى ايمان تنها لفظ و حرف بر زبان نيست ؛ بلكه حقيقت ايماناول معرفت و شناسايى خداست به قلب و به باطن ذات . قلب المؤمن عرش الرحمان براى آن است كه خدا را به قلب مشاهده مى كند پس ايمان ،اول معرفت و شهود خداست به چشم قلب و مطابق قلب بر زبان نيز جارى سازد تا خلقرا هم به ايمان دعوت كند كه چون زبان با قلب مطابق شد سخن موثر خواهد بود. الكلمه اذا خرجت من القلب وقعت فى القلب و اذا خرجت من اللسان لم تجاوز الاذان سخن كز دل برون آيد نشيند لاجرم بر دل ، و اگر به زبان تنها بود به گوش مىرسد و به دل نمى رسد و آنگاه كه قلب و زبان مطابق شد، بازعمل به اركان هم شرط ايمان است ؛ يعنى بايد مطابق قلب و زبان مطابق شد، بازعمل به اركان هم شرط ايمان است ؛ يعنى بايد مطابق قلب و زبان هرعمل نيكو كه به جسم يا به مال او مربوط است اعضاى او بايد به حكم ايمان به جاىآرد، مانند نماز و روزه و انفاق مال و جهاد در راه دين و غيره تا به مقام ايمان به راستى وحقيقت نائل شود و اگر ايمان در قلب نبود منافق است و كافر و اگر در قلب بود در زبانو در عمل او اركان نبود مؤمن است اما فاسق و مقامش در ايمان ضعيف است و هرگاه هر سه مقامبود ايمان كامل با عدل و تقوى است و معتزليان بين كفر و ايمان فاسق را واسطه دانندنه مؤمن و نه كافر شمارند و ما اماميه فاسق را مؤمن معصيت كار دانيم وقابل توبه و دخول بهشت شناسيم .(425) 412- ابزار ايمان اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: الايمان شجره اصلها اليقين و فرعها النقى و نورها الحياء و ثمرها السخاء ؛ ايمان به خدا در مثلدرختى است كه ساقه آن يقين است و شاخه اش تقوى و شكوفه اش حياء و ميوه اش سخاوتاست .(426) 413- حب على اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على ان يبغضنى ماابغضنى ؛ اگر بينى مؤمن را مثله كنم به ضربت شمشير كه مرا دشمن دارد هرگزمرا دشمن ندارد. شرح شخص مؤمن خدا را شناخته و هر كه خدا را شناخت او را دوست دارد و خر كه خدا را دوست دارددوستان خدا را كه مثل اعلاى آنان على عليه السلام است دوست دارد و تا حد جانش از دوستىعلى عليه السلام دست بر ندارد و تا روز قيامت حب على عليه السلام لازمه ذات اوست . و در اخبار معصوم است كه فرمودند: دوستى على بن ابى طالب از صفاتاهل ايمان است . عنوان صحيفه المؤمن حب على بن ابى طالب امام عليه السلام فرمود:سرلوحه صحيفه اعمال مؤمن حب على بن ابى طالب است . چون هر شخص با ايمانبه هر مقام ايمان برسد، على عليه السلام را ما فوق آن داند و برتر از تمام خاصان ومقربان حق بيند و فرد اكمل و مثل اعلاى ايمان و زهد و شجاعت و همت و فتوت و جوانمردى وسخاوت و كليه اخلاق فاضله شناسد، بدين سبب على عليه السلام در قلب او، محبوبترين خلق عالم است ، چنان كه ابو على سينا در اين رباعى فرمايد:
تا باده عشق در قدح ريخته اند
|
واندر پى عشق ، عاشق انگيخته اند
|
در جان و روان بوعلى مهر على
|
چون شير و شكر به هم در آميخته اند
| 414- صلاح مؤمن اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: الفقر صلاح المؤمن و مريحه من حسد الجيران و تملق الاخوان و تسلط السلطان ؛ (427) فقر و نادارى صلاح مؤمن است كه او را از حسد آشنا و همسايگان و تملق برادران وخويشان و از تعدى عمال سلطان آسوده مى دارد. چون پادشه خراج نخواهد خرابرا. (428) 415- رويت خداوند با قلب كلينى در كافى به اسنادش از امام صادق عليه السلامنقل مى كند: حبرى (عالم يهودى ) خدمت اميرالمؤمنين رسيد و پرسيد: اى اميرالمؤمنين ! هنگامعبادت ، پروردگارت را ديدى ؟ حضرت فرمود: واى بر تو! چشمان با مشاهده ديدگان او را نمى بينند؛ ولى قلبها باحقايق ايمان او را مى بينند. (429) 416- آفات قطع رحم اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: ما آمن بالله من قطع رحمه ؛ ايمان به خدا نياورده است كسى كه قطع رحم كند. شرح هر كس با رحم و خويشاوندان و خاندان خود طريق مواصلت و محبت نپويد، بلكه از ارحامخود كناره گيرد و يا به آنها جور و ستم روا دارد، آن كس به خدا ايمان ندارد. كه خدا در قرآن فرمايد: فاتقوا الله الذى تسائلون به والارحام ؛ خدا ترس باشيد كه از آن سؤال شويد و ارحام را رعايت كنيد و قطع رحم زنهار مكنيد، آنكس كه به ارحام و خاندان و خويشان خود محبت نكند يا دشمنى كند از حكم فطرتبيرون است ؛ چون محبت خويشان حكم فطرت انسان است و هر كه از حكم فطرت بيرون روداز معرفت و ايمان به خدا كه دانش حق ذوات را فطرى است بى بهره ماند؛ زيرافطرتش از انسانيت منحرف و منسوخ است و در فطرت منحرف از انسانيت خداشناسى وايمان وجود ندارد، و جاى ديگر فرمود: لاايمان لمن لاعقل له ؛ يعنى آن كه عقل فطرى نداشت ايمان به خدا ندارد. نتيجه آنكه هر كس قطع رحم كند يا بى ايمان يا البته ضعيف الايمان است و هر كه رانور ايمان است صله رحم كند؛ بلكه به عامل نبات و حيوان نيز احسان كند كه علاوه برنوع انسان كه بنى آدم اعضاى يكديگرند، حيوان و نبات هم خويشان انسان به علم و ايماناند؛ چون گاو و گوسفند كه به او شير مى دهند، به منزله مادرند و نباتات كه به اوقوت مى دهند به منزله بستگان .(430) 417- مقام ايمان اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: الاخلاص اعلى الايمان ؛ اخلاص ، بلند پايه ترين مقام ايمان است . 418- ايمان كامل اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: من اعطى فى الله و منع فى لله واحب فى الله و ابغض فى الله فقداستكمل الايمان ؛ (431) هر كس عطاى او براى خدا، منعش براى خدا، و دوستى اش براى خدا، و دشمنى اش همهبراى خدا باشد، چنين كس ايمانش به مرتبهكمال رسيده است .(432) 419- ايمان به خدا اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: الايمان شجره اصلها اليقين و فرعها التقى و نورها الحياء و ثمرها السخاء ؛(433) ايمان به خدا در مثل درختى است كه ساقه آن يقين است و شاخه اش تقوى و شكوفه اشحياء و ميوه اش سخاوت است .(434) 420- توكل به خدا على عليه السلام فرمود: يبغى لمن عرف الله انيتوكل عليه ؛ (435) هر كه خدا را شناخت سزاوار است كه تنها بر اوتوكل كند.(436) 421- آفات خيانت به امامت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: لا ايمان لمن لا امانه له ؛ (437) هر كه امانت نداشت ايمان ندارد. شرح هر كه ايمان به خدا دارد در امانت خيانت نمى كند؛ زيرا سبب آن كه كسى بهمال و عرض و ناموس و ودايع و اسرار مردم كه مزد او امانت است خيانت مى كند، طمع وحرص اوست به مال و آمال و اغراض شهوانى و ايمان حقيقى به خدا كه در شخص وجودداشت او را به نور معرفت و ايمان از صفت پست طمع و حرص دنيا و شهوات نفس خبيث منزهگرداند و بالنتيجه از پليدى و پستى خلق رذيله خيانت حفظ شود پس آن كه امانت ندارديا بى ايمان يا ضعيف الايمان است .(438) 422- وفاى به عهد اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: من دلائل الايمان الوفاء بالعهد ؛(439) يكى از دلايل ايمان و علايم مؤمنان حقيقى وفاى به عهد كردن است .(440) 423- انواع صبر اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: الصبر ثمره الايمان ؛ (441) صبر در امور ثمره ايمان است . شرح صبر بر سه قسم است : يكى صبر در معصيت كه انسان چون به معصيتى نفس او را دعوت كند به صبر و شكيبايىاز لذت آن معصيت بگذرد و دامن صبر و حلم را درمقابل آن لذت فانى موقت از دست ندهد. دوم صبر بر عبادت مه انسان در نماز و طاعتعجول نباشد و بشتاب در نماز اركان عبادت و حضور قلب را خراب نكند، بلكه با صبر وطماءنينه خاطر و حضور قلب و توجه كامل و شرايط و مستحبات هر چه تواند به جاىآورد. سوم صبر بر بلا كه هرگاه مصيبتى از قبيل درد و رنج و فقر و مرگ و اهانت و حبس وآزار دشمن و ساير بليات و حوادث ناگوار بر انسان پيش آيد با صبرجميل يعنى صبر بى شكايت به خلق و بدون اعتراض قلبى بر خدا و عدم جزع و فزع ازدرد و غم و اندوه ، در آن بال صبر كند و اگر ايمان را به درختى تشبيه كنيم ثمره و ميوهآن درخت اين انواع صبر است و مؤمن هميشه داراى صبر و شكيبايى در تماممراحل خواهد بود؛ چون مى داند كه هر حادثه به فرمان خداست .
انديشه و اندوه و غم رنج و تعب درد و الم
|
هر يك نهد در دل قدم با حكم و فرمان مى رسد (442)
| 424- اوصاف مؤمن اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: المومن من اذا نظر اعتبر، و اذا سكت تفكر، و اذا تكلم ذكر، و اذااعطى شكر، و اذا ابتلى صبر ؛ (443) مؤمن هرگاه به چيزى نظر كند به نظر عبرت مى نگرد، و اگر سكوت كند در عظمت وحكمت خدا فكر مى كند و هرگاه سخنى گويد به ذكر خدا زبان گشايد، و هرگاه خدا بهاو چيزى عطا كند شكر مى كند و اگر مبتلا به بليه اى شود صبر در بلا كند.(444) ب : احسان 425- احسان با رعيت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: من احسن الى رعيته نشر الله عليه جناح رحمه و ادخله فى مغفرته (445) ترجمه هر كه بر قومى سرورى يابد و با رعيتش احسان كند، خدا، پر وبال رحمتش را بر او گشايد و از هر چه كرده بر او ببخشايد. شرح اين بيان حضرت شامل سلاطين عالم و امراء و حكام بلاد و كدخداى دهكده حتى رئيس خانواده وپدر نسبت به زن و فرزند و نوكر و كلفت عموم راشامل است كه در حديث ديگر فرمود: كلكم راع و كلكممسئول عن رعيه ؛ همه بالنسبه پيشوا هستند و همه شما در قيامت از حقوق زيردستان ورعيت سوال خواهيد شد كه آيا با آنها به عدل و احسان رفتار كرديد يا نه ، آيا سياستشما تضمين سعادت و آسايش رعيت كرد يا نه ، آيا با حسن سيرت و تدبيرمنزل آسايش زن و فرزند را رعايت كرديد. پس در آخرت چنين مسئوليتى داريد، در دنيا سعى كنيد تا جواب مثبت براى سلطان حقيقتداشته باشيد و مورد لطف و رحمت حضرت احديت شويد. عز سلطانه .(446) 426- انواع احسان اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: ابذل معروفك للناس كافه فان فضيله(فعل ) المعروف لا يعدلها عندالله سبحانه شى ء ترجمه احسان خود را به امام مردم مبذول دار كه هيچ كار شرف و فضيلتش نزد خدا برابراحسان به خلق نيست . شرح از هرگونه احسانى كه بتوانى به هر كه باشد مضايقه مكن ، احسان بهمال احسان به زبان ، احسان به قلم ، به قدرت و توانايى و رفع ظلم و دادخواهى مظلوم، احسان علمى كه : بهترين احسان است به تعلم جاهلان و هدايت گمراهان و بههمه كس احسان و خير خود را تعميم ده و متصف به صفت رحمان الهى باش . از دشمن و دوستاحسان را دريغ مدار؛ زيرا هيچ كار نزد خدا و براى جلب عنايت و مغفرت و احسان حق بالاتراز احسان به خلق نيست كه خدا احسان كنندگان را دوست مى دارد و در دوستى خدا هرگونهخير و سعادت براى بنده مهياست . وفقنا الله تعالى .(447) 427- خصوصيت بزرگوار مردم اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: الكريم يعفو مع القدره و يعدل مع الامره ، و يكف اسائته ويبذل احسانه ؛ (448) ترجمه بزرگوار مردم با وجود قدرت بر انتقام بدكاران عفو مى كنند، و در دوران رياست وامارت به عدل و داد مى پردازند، و آزار به خلق نمى كنند، و از هر نيكى و احسان كه مىتوانند از مال و جاه و قلم و قدم و غيره ، از هيچ كس دريغ ندارند. (449) 428- احسان به مردم لا فضيله اعلى من الاحسان ؛ (450)فضيلت و شرافتى براى انسان بالاتر از احسانبه خلق نيست . در كلمه ديگر فرمايد: به داد مظلومان رسيدن و رفع ظلم ظالمى را از سر مظلومىكردن ، از بهترين احسانهاست . (451) 429- نتيجه احسان به خلق اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: من احسن الى الناس حسنت عواقبه و سهلت لهطوقه ؛ (452) هر كه به خلق احسان كند، عاقبت امورش نيكو شود و راههاى صعب ومشكل امور بر او آسان گردد؛ يعنى كسى كه كارش احسان و خير خواهى و خدمت به خلقاست ، خدا مشكلات عالم را بر او آسان كند، با مشكلات عواقب امور را كه عقبات برزخ وقيامت است بر او آسان سازد.(453) 430- از علايم جوانمردى اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: المروه صدق اللسان و بذل الاحسان ؛ جوانمردى و فتوت ، راستگويى و احسانبه خلق است . شرح راستگويى صفت مردان پاك با فتوت است و سخاوت و احسان و خيرخواهى به خلق يكصفت ديگر انسان است و لازمه صفت اول كه صدق و صراحت لهجه است ، صفا و وفا ودرستى عمل و لازمه صفت دوم شجاعت و قوت نفس و همت بلند است .(454) 431- نيكوترين اعمال اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: افضل الايمان الاحسان ؛ (455) نيكوترين اعمال ايمان احسان است . در كلمه ديگر فرمود: اتباع الاحسان بالاحسان منكمال الجود ؛ از پى احسان ، احسان ديگر كردن مرتبه كامل احسان است . يعنى به كسى كه احسان كرديد باز هم مكرر اعاده احسان كنيد و احساناول شما را مانع از احسان دوم و سوم و پى در پى نشود تا به مرتبهكمال احسان كه لازمه محبت كامل خداست نائل شويد مقام احسان نزد عارفان توجهكامل به خداست . (456) 432- بهترين شرافت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: افضل الشرف كف الاذى الاحسان ؛ (457)بهترين شرافت انسان ، ترك اذيت وآزار و بذل احسان به خلق است . حضرت عليه السلام اول ترك ظلم و آزار به خلق را موجب شرافت ، دوم نيكى و احسان راسبب عزت شمرد و در كلمه ديگر فرمود: خير الناس من كافى على القبيحبالجميل ؛ بهترين مردم آنكس است كه درمقابل بدى كه با او كنند نيكى كند. ادفع بالتى هى احسن السيئه (458) ج : فضايل اخلاقى 433- فضيلت حسن اخلاق اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: لا عيش اهلنا من حسن الخلق ؛ هيچ زندگانى و عيشى گواراتر از حسن اخلاق نيست . شرح آن كس را كه خلق نيكوست ، شهوت و غضبش به فرمانعقل است و عقل عاقبت انديش است و سلامت و عافيت و صحت جسم و جان را در كارها منظور مىدارد و كارى كه نارواست در دنيا يا در آخرت موجب ناراحتى انسان است از او صادر نمىشود. در اثر حسن خلق شخص هميشه با عيش خوش و دلى شاد بى مزاحمت و بدون غم و اندوهزندگانى را به سر مى برد. در خانه خوش موجب نشاطاهل منزل است و همسايگان و در محيط موجب محبوبيت نزد عموم و بالنتيجه موجب رضاى خدا وخلق است . پس در دو عالم صاحب اخلاق نيكو خوش ترين زندگانى را خواهر داشت و در كلمه ديگرمقابل آن را فرمود: سوء الخلق نكد العيش و عذاب النفس ؛ خلق بد، مايه عيش ناخوش وزندگى پر غم و اندوه و رنج است . و در كلمه ديگر فرمود: من ساء خلقه ضاق رزقه ؛ شخص بدخلق تنگ روزى است .، و رزق روحش كه علماست نيز كن است . (459) 434- امانت دارد اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: منعمل بالامانه فقد اكمل الديانه ؛ هر كه با امانت است ، دينشكامل است . شرح حفظ امانت و پاكدامنى از عذر و خيانت ،دليل كمال ديانت است ؛ زيرا آن كس به نسبت به خدا و عالم قيامت و دار مجازات و حساب وكتاب ايمان دارد، محققا به مال و ناموس و جان و حساب مردم امانت نگاه دارد و هرگز به ظلمو عصيان خصوص ظلم به خلق و حق الناس آلوده دامان نگردد؛ چون از روز حساب و كيفرخدا مى ترسد و چنين كس در مراتب دين به مرتبهكمال رسيده است . پس هر كه را وصف امانت است ، كمال ديانت است و اين صفت از صفات ستوده بسيار مهمانسان است .(460) 435- وفاى به عهد اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: احسن الصدق الوفاء بالعهد ؛ بهترينصدق و راستى آن است كه انسان به عهد و پيمان خود وفا كند. شرح صدق اينجا مراد راستى و درستى در قول و فعل است كه مقام صادقان واهل ايمان است كه عهد خود را حفظ كنند. حضرت فرمود: بهترين صدق و راستى و اهم مراتبدرستى وفاى به عهد و عمل به وعده است كه تمام فتوت و مردانگى در اين صفت وفادارىاست . هر كس داراى صفت وفاست با خدا و خلق محققا امانت و صدق كلام و صراحت لهجه وشجاعت و جوانمردى و ساير اوصاف نيكو را نيز داراست و هر كه وفادار نيست ، سايرصفات نيكو را نيز فاقد است ؛ لذا در قرآن حفظ عهد و امانت را از صفاتكامل ايمان شمرده است . والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون (461)ديگر ازصفات اهل ايمان آن است كه آنها رعايت امانت و عهد وقول خود را مى كنند.(462) 436- برترى حسن اخلاق على عليه السلام فرمود: حسن الخلق راءسكل بر ؛ حسن اخلاق سرآمد تمام نيكوييهاست . شرح آن كس را كه اخلاق نيكوست ، بهترين و كامل ترين نعمت را خدا به او عطا كرده است ؛ زيرادر اثر خلق خوش انسان هم در عالم طبيعت آلامى نمى بيند و خوش زندگانى مى كند و هم درجهان ابد به واسطه خلق بد بر خود عذاب و عقابى مهيا نكرده ؛ زيرا لازمه خلق نيك بىآزارى به خلق و عدم ظلم و ستم به مردم است المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه پس در آخرت نيز سعادتمند و شاد و خوش خواهد بود، پس سر آمد صفات نيكو حسناخلاق است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ؛ مرا خداى متعال براى تكميل اخلاق نيكو به سوى خلق فرستاد.(463) 437- خدمت به مردم اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: افضل الناس انفعتم للناس ؛ نيكوترين مردم آن كس است كه نفعش به خلق بيشتر است. و در كلمه ديگر فرمود: هر كه نيت خير به خلق دارد، خدا رزقش را زياد گرداند و هركه به اهل و عيال خود خير و نيك رفتار باشد، عمر طولانى يابد و هر كه به بندگانخدا به جاى خير و احسان ظلم و عداوت كند، علاوه بر خلق ، خدا هم او را دشمن دارد و هر كهاحسان كند، خدا او را دوست دارد. ان الله يحب المحسنين ؛ خدا كسانى را كه به مردم احسان مى كنند، محققا دوست مىدارد. (464) 438- شكيبايى بزرگان جناب سيد رضى (رضوان الله عليه ) در اواخر نهج البلاغه از حضرت آدم اولياءاميرالمؤمنين على عليه السلام نقل كرده است كه : قال (ع ) من صبر صبرالاحرار و الا سلا سلو الاغمار . و نيز نقل كرده است كه : انه (ع ) قال للاشعث بن قيس معزيا: ان صبرت صبر الاكارمو الاسلوب سلوالبهائم . مقصود اين كه اندوه خواه با بردبارى و خواه با بى تابى روزى سپرى خواهد شد، اگرچون آزادگان و بزرگان شكيبايى پيشه كرده اى چه بهتر، و گرنه اندوه آنچنان كه ازگولان و چهارپايان سپرى مى شود، به سر آيد.(465) 439- انقطاع از خلق اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: لن تتصل بالخالق حتى تنقطع عن الخلق ؛ (466)تا از خلق منقطع نشوى ،به خدا واصل نخواهى شد. شرح يعنى در مقام علم تا خدا را منزه از اوصاف و اطوار خلق نشناسى و او را برتر از حدودماهيت ندانى و بالاتر از حد توصيف و تصور نپندارى ، به معرفت او نرسيده اى و در مقامعمل هرگاه از كليه خلق چشم بپوشى و جز خدا به هيچ كس توجه نكنى نه در عبادت نهدر حاجت و همه عالم را در مقابل خدا از نظر بيندازى ، آنگاه خدا را واقعا شناخته اى . عظم الخالق فى انفسهم فصغر مادونه فى اعينهم ؛ آن كس كه خدا را شناخت ، ازعظمت خدا هر چه غير خداست همه در نظرش كوچك و ناچيز است و در نتيجه منقطع از خلق شودتا به خالق راه يابد.(467) 440- زهد علوى اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: لقد رقعت مدرعتى هذه ، حتى استييت من راقعها يعنىآنقدر زره خود را پينه زدم كه از پينه دوز خجالت مى كشم .، پس وقتى از لباسزيبا به همين قانع شد، و بر آنچه كه ستر عورتش كند و در آن نماز درست باشداختصار كند، به مرگ سبز مرده است ؛ زيرا زندگى اش به قناعت سبز شده و روى وى باشادابى زيبايى ذاتى كه به آن حيات پيدا كرد شاداب شد و ازتجمل عارضى بى نياز گرديد.(468) 441- شوخى با على حضرت امير عليه السلام روزى در مسجد نماز مى گزاردند، يكى از صحابه كه بسياربلند بالا بود درآمد به مطايبه نعلين حضرت را برداشته بر طاق بلند گذاشت درپاى ستونى به نماز مشغول شد، چون به تشهد نشست ، حضرت امير ستون مسجد رابرداشته دامن جبه او را به زير ستون نهاد و دست مبارك را دراز كرده نعلين خود رابرداشت و قصد رفتن كرد، آن مرد از نماز فارغ شده اضطراب كرد و التماس نمود تا آنحضرت او را خلاص كرد.(469) 442- مؤدبترين مردم ابن ابى الحديد، در جايى از شرحش مى گويد: و اميرالمؤمنين شجاع ترين مردم و آماده ترين آنها براى كشتن (كفار) و زاهدترين و بىاعتناترين آنها نسبت به دنيا و علاقه مندترين آنها نسبت به وعظ و تذكر به ايام الله ومانند آن بود و از هه بيشتر در عبادت و طاعت ، كوشا، و در رفتار وتعامل با مردم مؤدب بود. ولى با اين حال ، اخلاقش از همه لطيف تر و رويش از همه گشاده تر و از هر كسى بشاشتر و خوش روتر بود. آن بزرگوار، از همه مردم به داشتن اخلاقى كه موجب دورى مردمشود و تنفرى را برانگيزيد و نيز تندى و خشونتى كه خاطر كسى را مكدر سازد و ياقلبى را برنجاند، دورتر بود، تا آن جا كه دشمنان ، چون در او نيافتند، بر شوخى ومزاح او خرده گرفتند و بر آن تكيه نمودند. و تلك شكاه طاهره عنك عارها.(470) 443- شوخ طبعى على فاضل شارح ، ابن ابى الحديد معتزلى در سجاحت اخلاق امام عليه السلام مى گويد: و امام از نظر سجاحت اخلاق و گشاده رويى و خوشرويى ، او ضربالمثل بود؛ تا آن جا كه دشمنانش ، اين را بر او عيب گرفته ، عمرو بن عاص به شاميانمى گويد: او اهل شوخى و مزاح است !و على عليه السلام درباره عمرو بن عاص مىفرمايد: عجيب از پسر نابغه !كه مردم شام را به اشتباه مى اندازد كه مناهل شوخى بسيار مى باشم و مردى شوخ طبعم كه مردم را به شوخى سرگرم مى كنم ؛ولى عمرو بن عاص اين سخن را از عمر آموخته است ؛ زمانى كه تصميم گرفت خود را بهخلافت برساند و به من گفت : خدا پدرت را جزاى خير دهد !اگر مزاح در تو نبود توبراى خلافت شايسته تر بودى !جز آن كه عمر به اين مقدار بسنده كرد؛ ليكن عمرو برآن افزود و آن را زشت جلوه نمود. (471) 444- اخلاص در عمل اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: الاخلاص عباده المقربين (472) اخلاص در عمل ، عبادت بندگان مقرب خداست .(473) 445- منشاء مروت و فتوت اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: حسن خلق و اخلاق پسنديده موجب محبت خدا و خلق و منشاء مروت و فتوت و مردانگىاست . شرح هر كه با خلق خدا اعم از خانواده خود زن و فرزندان و خويشان و رفيقان وهمسايگان خلق نيكو دارد و به اخلاق خوش معاشرت كند، همه او را دوست مى دارند و نزد هركس محبوب و محترم است و بالنتيجه در دنيا رزق وسيع و در آخرت مقام رفيع خواهد يافت ،و بايد اين نكته را بدانيم كه خلق نيكو نه تنها زبان خوش است ، بلكه اتصاف روح پاك به محبت و سيرت انصاف و مروت وعدل و امانت است و وفاى به عهد و صدق و صفا و يكرنگى است و علمى و حلم و معرفت واحسان به خلق است .(474) 446- خاندان پست و خاندان نجيب اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: من شرف الاعراق حسن الاخلاق حسن اخلاق كاشف از شرافت و اصلت انسان است . شرح كسى كه داراى حسن اخلاق است و به ملكه حكمت و سخاوت و عدالت و شجاعت و علو همت وغيره آراسته را شرافت ذاتى و عظمت روحى است و از خاندان اصالت و نجابت است ؛ و بهعكس آن كس كه اخلاقش زشت است ، دليل بدگوهرى و بى اصالتى است و اغلب ازخاندانى پست همت و حقيرالنفس و بى شرافت و نجابت است .(475) 447- صفت سخاوت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: السخاء يمحص الذنوب و يجلب محبه القلوب (476) صفت سخاوت انسان را از گناهان پاك مى سازد و محبوب قلوب خلق مى گرداند.(477) د: محاسن و معايب زبان 448- جوانمردى اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: مروه الرجل صدق لسانه ؛ جوانمردى و فتوت مرد، راست گويى و صراحتلهجه است . شرح صفت راستگويى در نفوس با شهامت و شجاعت همت است و لازمه آن وصف صفاو حقيقت و جوانمردى است و به عكس دروغگويى صفت منافقان دو رنگ دون همى خائن و ضعيفالنفس است .(478) 449- خوش زبان اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: من عذب لسانه كثر اعوانه ؛ (479) هر كه با خلق خوش زبان باشد يارانش بسيار باشند.(480) 450- پرهيز از بدگويى اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: لايسونك ما يقول الناس فيك فانه ان كان كما يقولون كان دنيا عجلت عقوبته ، و انكان على خلاف ما قالوا كانت حسنه لم تعملها ؛ (481) از بدگوئى و عيب جويى خلق ، دل شكسته و آزرده خاطر مباش كه اگر راست ميگويند، آنبدگويى كيفر عمل تست كه در دنيا به تو رسيده و ديگر در عقبى عقاب ندارد و اگردروغ مى گويند آن بد گويى حسنه و ثوابى شود در نامه عملت كه تو عملى نكردهبدان ثواب رسيده اى . خلاصه انسان بايد روحش قوى باشد و تحت تاءثير سخنبدگويان قرار نگيرد و از آن چه مى گويند متاءثرنشود و حس غضب و كينه بر او حكومتنكند، بلكه با فكر و عقل چنين قضاوت كند كه على عليه السلام فرمود: تا عيب جويىخلق بر هر وجه به خير او باشد.(482) 451- ملاك عقل انسان اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: ينبغى ان يكون فعل الرجل احسن من قوله و لا يكون قوله احسن من فعله ؛(483) سزاوار است كه مرد فعلش بهتر از قولش باشد نه ماننداهل دنيا و دنياپرستان قولش بهتر ازفعل او.(484) 452- دستور اخلاقى در جنگ نصرين مزاحم مى گويد كه : جناب اميرالمؤمنين عليه السلام كه داشت صف آرايى مىكرد، ديد يكى از سربازانش دشنام مى دهد، بدگويى مى كند، به او فرمود: به كىفحش مى دهى بد مى گويى ؟ گفت : به معاويه و به سربازانش . ايشان فرمود: چرا فحش مى دهى به اينها؟ عرض كرد: مگر اينها باطل نيستند؟ فرمود: مگر فحش دادن حق است ؟ بلى ! اگر اينها باطلند، فحش دادن همباطل است . به فحش دادن كه نمى شود مردم را به راه آورد حق نداريد كه فحاشى كنيد؛بدگويى كنيد.(485) 453- كفاره سوگند نا به جا امير عليه السلام داخل بازار شد و گذارش به مردى كه رويش به سوى امام نبود افتادكه مى گفت : نه قسم به آن كسى كه به هفت آسمان در حجاب است ! امام دست بر پشت او زد و فرمود: چه كسى به هفت آسمان در حجاب است ؟ گفت : يا اميرالمؤمنين ! خدا. امام فرمود: به خطا رفتى ، حجابى در ميان خداى عز وجل و خلق او نيست ؛ زيرا كه او را خلق است ، هر كجا كه خلق هست . گفت : يا اميرالمؤمنين ! كفاره اين كه گفتم چيست ؟ امام فرمود: كفاره اش اين است كه بدان هر جا هستى خدا به او است . گفت : مسكينان را اطعام كنم ؟ فرمود: نه تو به جز پروردگارت سوگند خورده اى . (486) 454- توصيه على به جوانان حديثى از اميرالمؤمنين عليه السلام هست كه امام على عليه السلام در يكى از كوچه هاىكوفه در حين عبور، جوانى را ديد كه سرگرم خواندن تصنيف هاى هرزه است . آقا به آنجوان فرمود: اى جوان ! تو دارى كتاب وجود خودت را به چه چيزهايى پر مى كنى ؟ تصنيفهاى هرزه براى چه بايد در دفتر وجود تو منقوش و مكتوب باشد؟ اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام را در دفتردل بنگاريد كه خيلى با ارزش است .(487) 455- عبارت پردازى مردى نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و بدان حضرت عرض كرد كه :بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آن كس عبادتش معرب وصحيح است به بلال مى خندد. امام فرمودند: بنده خدا! اعراب و تقويم كلام براى تقويم و تهذيباعمال است ، آن كس را اگر افعال او نادرست باشد اعراب كلامش سودى ندهد، وبلال را كه به درستى آراسته است لحن الفاظش زيانى نرساند . آرى ! با الفاظ بازى كرد و عبارت پردازى كردن حرفى است ودل آگاه و سوز و گداز داشتن و با حسن مطلق به سر بردن امرى ديگر است . و چه بساارباب مقال و سرگرم به قبل و قال و انباشته از اصطلاحات كهدل مرده افسرده دارند، همانطور كه در دفتردل ثبت است : (488)
گمانت اين كه به خرج عبارت
|
به كر و فر و ايماء و اشارت
|
ورم كردى و پندارى كه چاقى
| 456- عيب جويى از مردم اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: من تتبع عورات الناس كشف الله عورته ؛ هر كس در پى عيب جويى مردم بر آيد، خدا پرده از روى عيب و گناهش بردارد و او رارسوا كند.(489) ه : عدالت در گفتار و رفتار حضرت وصى 457- بهترين در قضاوت حضرت رسول صلى الله عليه وآله در حق على (ع ) فرمود: بهترين شما در قضاوت ،على است . و مى دانيم كه قضاوت به جميع علوم نيازمند است .(490) 458- عدالت با خلق اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: العدل راءس الايمان و جماع الاحسان ؛ (491)عدالت با خلقاصل ايمان و اساس دين است . و شامل انواع احسان به خلق است . عدل انسان با زيردستان و با هر كس كه به فرماناوست احسان عام و نيكى جامع است و در حقيقت احسانى كهشامل جميع مردم است و از جميع جهات احسان است ، همان عدالت است . ساير احسانها،احسانهاى جزيى است ، مانند عدل سعه و كليت نتواند داشت و احسان به عموم نيست.(492) 459- اوج عدالت على حضرت وصى عليه السلام در آن خطبه حديد محماه نهج البلاغه مى فرمود كه :سوگند به خدا، اگر هفت اقليم را به على بدهند كه پوست جوى را از دهن مورى بهدر آورم ، چنين كارى نخواهم كرد. (493)با خلق خدا مهربان است ، دلسوز است ، خواهانسعادت مردم است ، شما در مواقع حساس تاريخ ، سيره انسانهاىكامل را ببينيد؛ مثلا از جناب وصى عليه السلام نصر بن مزاحم منقرى كوفى ، در كتابصفين نقل مى كند، (كتاب صفين نصر بن مزاحم خيلى ارزشمند است . اولين كتابصفينى است كه در صدر اسلام نوشته شده ، به طورى كه ابن ابى الحديد،در شرحنهج البلاغه مى گويد: بعد از نصر بن مزاحم ، هر كسى كه كتاب در صفين نوشت ،عيال صفين ايشان است ) وقتى در جنگ صفين ، معاويه آب را به روى امام ولشكريانش بستند، شريعه را بستند، كه اصحاب حضرت اميرالمؤمنين (ع ) را از تشنگىاز پا در آوردند. فرياد اصحاب امام بلند شد كه حيوانات ما تشنه اند، خودمان تشنه ايم. فرمودند كه : چرا آب نميدهيد به اينها؟ عرض كردند كه : شريعه را به روى ما بستند. آقا فرمود كه : برويد شريعه را بگشاييد. آنها رفتند و نبردى كردند خيلى سنگين ، شكست دادند و آب را فتح كردند و حيوانات را آبدادند و آب آوردند و شريعه را گرفتند. حضرت ديدند خيلى از سربازانشان نيامدند، از آنها خبر گرفتند، عرض كردند كه :اينها را آن جا موكل شريعه قرار داديم كه همان طور كه معاويه و سربازانش آب را بهروى ما بستند، حالا كه ما آب را فتح كرديم ، ما هم تلافى كنيم و شريعه را به رويشانببنديم . آقا فرمود: برگرديد به آنها بگوييد: هر چه زودتر شريعه را بهحال خود بگذارند كه الناس فيها شرع واحد. معاويه بد كرده ، ما بد نكنيم ، حقنداريم كه آب را به روى مردم ببنديم ، اين سيره يك انسانكامل است كه با دشمن اين طور رفتار مى كند. 460- داد مظلوم افضل المعروف اغاثه الملهوف (494) بهترين احسان به داد مظلوم رسيدن است .(495) 461- مكيال عدالت منم ! على عليه السلام در چه مقام شامخى قرار گرفته است ، اين انسان است و انسان ساز، بهما مى فرمايد: به سوى من بياييد و به خوى من در آييد كه ميزان قسط منم منطق صدقمنم ، معيار حق منم ، مكيال عدل منم ، انسان يعنى خاتم صلى الله عليه وآله ، انسان على ،انسان يعنى امام صادق و امام باقر عليه السلام ، انسان يعنى كسانى كه در مسير آنها ودر خط آنها هستند.(496) 462- عدل چيست ؟ اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: التوحيد ان لا تتوهمه ،والعدل ان لا تتهمه ؛ (497) توحيد آن است كه خدا را در وهم و انديشه نياورى وعدل آن كه خدا را به ظلم و كار قبيح متهم نگردانى . شرح يعنى موحد حقيقى كه خدا را به يگانگى و يكتايى شناخته ، مى داند كه خدا به فكر وعقل و وهم و انديشه خلق نمى گنجد و برتر از حد ادراك جميع خلايق است ، حتىملائل و انبياء و اولياء .پس موحد ميداند كه هر چه در وهم وخيال در آيد مخلوق است ، چنان كه امام صادق (ع ) فرمود: كل ما مير تموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم الخ . هر چه در وهم و انديشه آيد مخلوق است . در كلمه ديگر حضرت فرمود: لا تقدر عظمه الله على قدر عقلك ؛ عظمت خدا را به قدرعقل خود قياس مكن كه او بزرگ تر از حد وصفعقل و ادراك است . دعاى رسول اكرم صلى الله عليه وآله است : يا من لا يعلم و لايدرى ما هو الا هو وعدل خدا آن كه هر چه فعل خداست همه را عدل و احسان و لطف و رحمت به خلق دانى و ابداظلم به حق نسبت ندهى و ابدا چون جبريان در مسبب ازلى جور به خلايق نپندارى ، بلكهبدانى فعل الهى همه عدل و عشق و لطف و رحمت است .(498) 463- بهترين سلاطين اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: احسن الملوك حالا من حسن عيش الناس فى عيشه و عمرعيته بعدله ؛ (499) بهترين سلاطين در عالم دنيا و آخرت آن سلطان است كه در روزگار او مردم خوشزندگانى كنند و عدلش به تمام رعيت شامل باشد. (500) 464- عدالت در جامعه اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: ما حصن الدولمثل العدل ؛ (501)هيچ صفتى دولت ها را مانند صفتعدل بر رعيت از حوادث عالم حفظ نتواند كرد. شرح عدالت يگانه وسيله حفظ دول است ، چنان كه ظلم ، يگانه موجب انحطاطملل كه در كلمه ديگر فرمود: ظلم المرء يوبقه و يصرعه ؛ ظلم انسان ، موجب هلاك وسقوط اوست . و در كلمه ديگر فرمود: العدل قوام البريه ؛ عدالت نگهبان خلقاست . به شرح نيازمند نيست .(502) 465- پايدار بودن حق اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: للحق دولهوللباطل جوله ؛ (503) حق را دولت باقى و پايدار است و باطل را جولانى بيش نيست و زور نابود شود.(504) 466- مصرف مال اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: من يكتسب مالا من غير حله يصرفه فى غير حقه ؛ (505) هر كس مالى را از غير راه حق و حلال به دست آورد، به مصرف ناحق صرف خواهدكرد.(506) 467- مقام شامخ على (ع ) على عليه السلام ، در چه مقام شامخى قرار گرفته است ، اين انسان است و انسان ساز،به ما مى فرمايد: به سوى من بياييد و به خوى من در آييد كه ميزان قسط منم ، منطق صدق منم ، معيار حقمنم ، مكيال عدل منم . انسان ، يعنى خاتم صلى الله عليه وآله ، انسان يعنى على ، انسان ، يعنى امام صادق وامام باقر عليه السلام ، انسان يعنى كسانى كه در مسير آنها و در خط آنها هستند.(507) 468- عمر هلاك مى شد! خداوند تعالى فرمود: و تعيها اذن و اعيه اكثر مفسران بر آن رفته اند كهمقصود، در اين آيه شريفه ، على است . ديگر آن كه على عليه السلام عمر را سنگسار نمودن زنى كه پس از مدت شش ماهباردارى بچه اش به دنيا آمده بود، نهى كرد و او در حق على عليه السلام گفت : اگرعلى نبود عمر هلاك مى شد! (508) 469- قضاوت جاويدان عمر دستور داد زنى را كه مدت باردارى اش شش ماه بوده است (و فرزند از او به دنياآمد)، رحم كنند؛ اميرالمؤمنين بدو فرمود: از كتاب خداى تعالى ، عليه (حكم ) تودليل مى آورم ؛ در آن جا كه مى فرمايد: و حمله وفصاله ثلثون شهرا (509) و نيز مى فرمايد: والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعه (510)بنابراين ، هنگامى كه زن دو سال تمام كودكش را شير دهد وحمل و فصالش نيز سى ماه حمل او شش ماه خواهد بود. عمر چون اين استدلال را شنيد زن را رها كرد. اين حكم چنان ثابت گشت كه از آن به بعد،صحابه و تابعين بدان عمل نمودند و تا به امروز هم چنان باقى و معتبر است .(511)
|
|
|
|
|
|
|
|