|
|
|
|
|
|
875- مظهر اسم اعظم خداوندى اسماى الهى معرف جمالى و جلالى ذات اقدس حق اند و اين اسماء به اعتبار جامعيت بعضىرا بر بعضى فضل و مزيت و مرتبت است تا منتهى مى شوند به كلمه مباركه جلاله اللهكه اسم اعظم است و كعبه جميع اسماء است كه همه درحول او طائف اند، همچنين مظهر اسم اعظم و تجلى اتم آن انسانكامل كعبه همه است و فردى از او شايسته تر نيست و در حقيقت اسم اعظم الهى است ، آنمظهر اتم و كعبه كل و اسم اعظم الهى در زمان غيبت خاتم اولياء، قائمآل محمد، مهدى موعود، حجه بن الحسن العسكرى - صلوات الله عليهم اجمعين - است و ديگراوتاد و ابدال كمل و آحاد و افراد غير كمل به فراخور حظ و نصيبشان از تحقيق به اسماىحسنى و صفات علياى الهيه به آن مركز دائرهكمال ، قرب معنوى انسانى دارند، چنانكه در اين رساله به امداد ممد و مفيض على الاطلاق وبه توجهات اولياى حق و استمداد از آن ارواح قدسيه كالشمس فى السماء الصاحيه بهظهور خواهد رسيد. مطلب اهم از آن ، اتصاف و تخلق انسان به حقائق اسماء است كه دارائى واقعى انسان ايناتصاف و تخلق است و سعادت حقيقى اين است ، حافظ گويد:
مرا تا جان بود در تن بكوشم
|
مگر از جام او يك جرعه نوشم
| اين يك جرعه از درياها فزون تر است . آگاهى به لغات اقوام و السنه آنان هر چندفضل است ، ولى آنچه منشاء آثار وجودى و موجب قدرت و قوت نفس ناطقه انسانى و سببقرب او به جمال و جلال مطلق مى شود، مظهر اسماء شدن آن است كه حقائق وجودى بهآنها صفات و ملكات نفس گردند و گرنه : اگر تعليم اسماء در كريمه و علم آدم الاسماء كلها (1060)(1061) تعليمالفاظ و لغات باشد، چگونه موجب تفاخر آدم و اعتلاى وى بر ملائكه خواهد بود؟ انسانى كه به لغت بيگانه آگاهى يافته است ، فوقش اين است كه از اين حيث به پايهيك راهى عامى اهل آن لغت رسيده باشد، و يا شايد اين حد هم صورت نپذيرد، لذا امينالاسلام طبرسى در تفسير شريف مجمع در تفسير كريمه و علم آدم الاسماء كلها فرمود: اى علمه معانى الاسماء اذا الاسم بلا معان لا فئره فيها و لا وجه لاشارهالفضيله بها . تا اينكه گويد: و قد روى عن الصادق عليه السلام انهسئل هم هذه الايه ، فقال الارضين و الجبال و الشعاب و الاوديه ثم نظر الى بساطتحته فقال : و هذه البساط مما عليه .(1062) 876- حقانيت مهدى موعود (عج ) مرحوم حاج ميرزا زين العابدين شيروانى در كتاب شريف بستان السياحه (ص 539) درذكر آن جناب گويد: حضرت واهب العطايا آن حضرت را مانند يحيى عليه السلام در حالت طفوليت حكمت عطافرمود: و در صغر سن امام انام گردانيد. و بسان عيسى بن مريم عليه السلام در وقتصباوت به مرتبه ارجمند رسانيد. عجب است از اشخاصى كهقائل اند بر اين كه خواجه خضر و الياس از انبياء و شيطان ودجال از اهداء در قيد حياتند؛ و انكار دارند وجود ذى وجود صاحب الزمان را وحال آنكه آن حضرت افضل است از انبياء سلف ، و اوست ولد صاحب نبوت مطلقه و ولايتكليه . عجب تر آن كه بعضى از متصوفه كه خود را ازاهل دانش شمارند و از ارباب بينش پندارند قائلند بر اين كه در ملك هندوستان در ميانبرهمنان و جوكيان مرتاضان و رياضت كشان مى باشند كه به سبب حبس نفس و قلتاكل جند هزار سال عمر كرده و مى كنند، با وجود اين منكر وجود آن حضرت اند. فقير گويد: انكار وجود آن حضرت در حقيقت انكار بارى تعالى است ، منت خداى را كه فقير را همچنانآفتاب روشن كه كيمياگر از اجزاى متفرقه اكسيرى ساخته بر نقره طرح مى كند و آن نقرهرا طلاى احمر مى سازد و حال آنكه در اندك زمان پوشيده و نابود مى شود و طلا بر عكسآن چند هزار سال بر يم منوال است و نابود نمى شود، پس اگر ولى خدا مانند آن كيميا ازاكسير التفات خويش ، بدن خود را همرنگ روح گرداند و باقى و دائم سازد، بعيدنخواهد بود. آنان كه منكر وجود آن حضرتند و لفظ مهدى و صاحب الزمان راتاءويل مى كنند، از كوردلى ايشان است ، و الا به اندك شعورى چه جاى انكار است والله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم . اين بود كلام محققانه مرحوم شيروانى در بستان البسياحه كه به عنوان مزيد بصيرتنقل آنرا مغتنم دانسته ايم . علاوه اينكه اعاجيب تاءثيرات تكوينى نفس از حبس دم و ديگر رياضات و مجاهدات حتى ازطوايفى با وجود كفر آنان از حد عد و احصاء خارج است ، و بسيارى از آنها در زيرمربوطه مسطور است ، تا چه رسد در خواص نفسى كه قدسى وعقل فعال مصادف وجود طبيعى است . در باب سى و نهم كتاب غايه المراد فى وفقالاعداد كه از اصول و امهات كتب علم شريف اوفاق است تا حدى در دم و هم و غير آنهاكه مرتاضان را است عنوان شده است كه موجب اعجاب آدمى است ، و ما از جهت خوف اطناب ازتعرض بدان اعراض كرده ايم .(1063) 877- جزيره خضراء مرحوم حاجى نورى راجع به جزيره خضراء روايتىنقل كرده است . يكى از فوايد محضر شريف علامه شعرانى اين است كه ايشان باز حاشيهاى در اينجا دارند كه ما آن حاشيه را در هزار و يك نكته آورديم . ايشان مى فرمود كه : جزيره خضراء الان هم هست . از بلاد اندلس است . جزيره اى استخيلى سبز و خرم . نوعا جزيره ها خضراء هستند.ولى آن جزيره ويژگى خاصى دارد. مهدىفاطمى آن جا را پايتخت خودش قرار داد و محل حكومتش بود. بعد اين مهدى فاطمى و جزيرهخضراء، سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد، و بعضى از اينجهال نقله ، مهدى فاطمى را تبديل كردند به حضرت مهدى بقيه الله (عج ) و ايشان را درجزيره خضراء اسكان دادند. و جزيره خضراء را با مثلث برمودا ارتباط دادند. چه كارهاكردند، چه چيزها دنباله اين حرف آوردند و ديگران هم گرفتند اين را در اين كتاب و آنكتاب نوشتند. راجع به اين مثلث بومودا كه خيلى حرفش هست ، هم همين طور. متاءسفانه آقايان فرمايشىرا كه مى شنوند اينها را مى آورند اسناد مى دهند به دين و آيين . به دين شريفى كهيكپارچه برهان و عقل است : قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين (1064)(1065) خداوند درجات حضرت استاد آيت الله جناب آقاى رفيعى رامتعال بفرمايد، ايشان درباره لو لا الحجه لساخت الارض وامثال اين گونه بيانات درباره حجت كه انسان حجت مى خواهد، مى فرمود: وجود بقيه اللهكه سر الله است ، لازم است و نظام هستى بدون واسطه فيض و انسانكامل نمى شود. اين به جاى خود، كه براى اثبات آن دليل و برهان داريم ، حرف داريم و برهان حكمى ،مطالب عرفانى ، آيات ، روايات در شرف متواتر و متضافر. اما حجتى كه روايات ما رابه آن تشويق مى فرمايند كه عالم حجت مى خواهد لو لا الحجه لساخت الارض اينحجت يعنى عقل ، يعنى برهان ، يعنى دليل . انسان كه به گزاف هر چيزى را نمى گويد، در حرفهايش تثبت مى خواهد، در پذيرفتنشتثبت و تدبر مى خواهد. دين ، دين عقل و برهان است . حالا مثلث برمودا در دريا، آن محوطهزير دريا كوه مغناطيس دارد، سنگ مغناطيس ، قوه مغناطيسى . مى دانيد قطب جغرافيايى زمينيك قطب است كه نسبت به كره سنجيده مى شود، و نيز زمين ، قطب مغناطيسى دارد. قطبمغناطيسى قرار ندارد، چرخش دارد و مقدارى چرخش هم با قواعد رياضى معلوم مى شود. اينقطب مغناطيسى مثلث برمودا هم زير دريا است ، لذا كشتى هايى به به خود كشيده ، بلكهطياره را از هوا به خود كشيده ، و بسيار قوى است ، اين را به حساب امام زمان (عج )گذاشتند.(1066) 878- ثمره نهال مهدى حفارى هايى كه در مصر باستان به عمل آمده ، در مقبره فرعون مصر، گندمهايى درسنبل از اهرام مصر به دست آوردند و در شك بودند كه آيا قوه نمو در آنها باقى است يانه ، را براى امتحان كاشتند كاملا سبز و بارور شد و به ثمر رسيد. اين نكته را در بقاى وجود شريف حجه عصر، مهدى منتظر روحى له الفداءاعمال كن ، با اين كه هنوز به اندازه دانه گندم از عمر شريف او نگذشته ، هر چند وراىاين مطلب خطايى و اقناعى براهين عقلى و شواهد نقلى داريم .(1067) 879- قيام حتمى حضرت مهدى (عج ) شيخ اكبر باب سيصد و شصت و ششم فتوحات را دراحوال امام منتظر قائم آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - اختصاص داده است ، و عبارتوى در نسخه اصلى فتوحات چنانكه عبدالوهاب شعرانى و متوفى بهسال 973 هجرى در مجلد دوم اليواقيت و الجواهر تنصيص كرده -اين است : بدانيد كه به ناچار بايد مهدى عليه السلام عروج نمايد، ليكن خروج نمى كند مگراين كه زمين از جور و ستم پر شود، تا وى به قسط و عدالت آنرا پر نمايد، و اگر ازدنيا جز روزى باقى نمانده باشد، خداى تعالى آنرا طولانى كند تا اين خليفه در آيد واو از عترت رسول خدا صلى الله عليه وآله ، از فرزندان فاطمه - رضى الله عنها - مىباشد، جر وى ، حسين بن على بن ابى طالب ؛ پدرش حسن عسكرى ، فرزند امام علىالنقى (با نون ) فرزند امام محمد تقى (با شاء)، فرزند امام على رضا، فرزند امامموسى كاظم ، فرزند امام جعفر صادق ، فرزند امام محمد باقر فرزند امام زين العابدينعلى ، فرزند امام حسين ، فرزند امام على بن ابى طالب - رضى الله عنه - اسم وىمطابق اسم رسول خدا صلى الله عليه وآله در خلقت است ، و در اخلاق او او فروترست. (1068) 880- مرثيه حضرت مهدى (عج ) در آخر باب بيست و چهارم از فتوحات مكيه فرمود: و ولايت محمدى ويژه به اين شريعتمنزل بر محمد صلى الله عليه وآله را ختمى خاص است و آن مهدى است ، و او را در رتبهپايين تر از عيسى عليه السلام مى باشد، زيرا عيسىرسول مى باشد، و آن حضرت زمان ما متولد شده و او را ديدم و با وى اجتماع نمودم ، وعلامت ختميت را در وى ديدم ، ولى بعد از وى جز وى نيست مگر اين كه به وى باز مىگردد، چنانكه پيامبرى بعد از محمد صلى الله عليه وآله نيست مگر به آن حضرت بر مىگردد، مثل عيسى عليه السلام به هنگام نزول . پس نيست هر ولى بعد از اين ختم به روز قيامت ، نسبت به هر پيامبر ديگر در نبوت استكه بعد از محمد صلى الله عليه وآله مى آيد،مثل الياس و عيسى و خضر در اين است ) . و نيز در پاسخ از پرسش سيزدهم باب هفتاد و سه فتوحات مكيه فرمود: و اما ختمولايت محمدى از آن مردى كه ريشه و پيدايش آن عرب است ، و او امروز در زمان ما موجود است، وى را در سال پانصد و نود و پنج شناخته و علامتى كه در وى بود و خداى تعالى آنرااز چشمان بندگانش پوشانيده بود ديدم ، آن علامت را در شهر فاس براى من آشكار كردتا خاتم الولايه را از وى ديدم . و در اول باب بيست و دوم فتوحات گفت : بدان كه خدا تاءييدت كند براى ما از حديثجعفر بن محمد صادق عليه السلام از پدرش محمد بن على عليه السلام از پدرش على بنالحسين عليه السلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام ازرسول خدا صلى الله عليه وآله روايت شد كه آنحضرت فرمود: مولاى قوم از ايشاناست . و در باب سى صد و هفتاد و ششم فتوحات گفت : به نزد علماى بالله بدونشك بسمله از قرآن است و تكرار آن در سور، همانند تكرار كلمات و (آيات ) است كه درقرآن مكرر مى گردد.(1069) 881- ملاقات با حضرت ولى عصر (عج ) حكايت كرد براى ما جناب حجه الاسلام حاج سيد جعفر شاهرودى كه از علماى عصر حاضرانتهران است دو مكاشفه را كه مفصل است ، مجمل آنرا براى يافتن مقام و منزلت صاحب ترجمهمى نگارم ، فرمود: شبى در شاهرود خواب ديدم كه در صحرايى حضرت صاحب الامر (عج الله تعالى لهالفرج ) با جماعتى تشريف دارند و گويا به نماز جماعت ايستاده اند، جلو رفتم كهجمالش را زيارت و دستش را بوسه دهم ، چون نزديك شدم ، شيخ بزرگوارى را ديدم كهمتصل به آن حضرت ايستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سيمايش پيداست ، چونبيدار شدم در اطراف آن شيخ فكر كردم كه كيست تا اين حد نزديك و مربوط به مولاى ماامام زمان است ، از پى يافتن او به مشهد رفتم نيافتم ، در تهران آمدم نديدم ، به قممشرف شدم ، او را در حجره اى از حجرات مدرسه فيضيهمشغول به تدريس ديدم ، پرسيدم : كيست ؟ گفتند: عالم ربانى آقاى حاج ميرزا جواد آقاى تبريزى است ؛ خدمتش مشرف شدم تفقدزيادى كردند و فرمودند: كى آمدى ؟ گويا مرا ديده و شناخته از قضيه آگاهند. پسملازمتش را اختيار نمودم و چنان يافتم كه او را ديده بودم و مى خواستم . تا شبى كه نزديك سحر در بين خواب و بيدارى ديدم درهاى آسمان به روى من گشوده وحجابها مرتفع گشته تا زير عرض عظيم الهى را مى بينم ، پس مرحوم استاد حاج ميرزاجواد آقا را ديدم كه ايستاده و دست به قنوت گرفته ومشغول تضرع و مناجات است به او مى نگريستم ، و تعجب از مقام او مى نمودم كه صداىكوبيدن در خانه را شنيده و متنبه گشته ، برخاستم در خانه رفتم ، يكى از ملازمين ايشانرا ديدم كه گفت : بيا منزل آقا! گفتم ، چه خبر است ؟ گفت : سرت سلامت خدا صبرت دهد، آقا از دنيا رفت ! (1070) 882- ديدار يار هنگام احتضار مرحوم محمد حسن فاضل مراغى در كتاب شريف الماثر و الاثار (1071) در ترجمه عارفبزرگوار جناب آقا محمد رضا قمشه اى قدس سره آورده است كه : امسال كه يك هزار و سيصد و شش هجرى است ، در دارالخلافه (تهران ) وفات يافتنزديك نزع با خواص خود گفته بود كه : آيا اسب سفيدى را كه حضرت صاحب (عج اللهفرجه الشريف ) براى سوارى من فرستاده اند ديديد!؟ (1072) 883- تاءليف كتاب در عصر غيبت در اول كمال الدين در سبب تاءليف آن بيانى بهتفصيل دارد كه اجمال آن اين است : پس از مراجعت از زيارت ثامن الائمه عليه السلام مدتىدر نيشابور براى رفع حيرت مردم آن در غيبت و رفع شبهت آنان در امر قائم عليه السلاماقامت كردم .شبى از دورى اهل و ولد و اخوات و نعمت به جا گذاشته ام فكر مى كردم و دراثناى خوابم در ربود، در عالم خواب ديدم كه در مكه مكرمه ام و طواف بيت مى كنم و بهحضرت امام قائم تشرف يافتم ، آن جناب در عالم خواب به من فرمود: چرا كتابى در غيبت تصنيف نمى كنى ؟ بايد اكنون كتابى در غيبت تصنيف كنى . اين بگفت و برفت و من از خواب بيدار شدم و تا طولع فجر به دعا و گريه و بىتابى به سر بردم و در صباح همان روز به تاءليف اين كتاب آغاز كردم .(1073) 884- سر شيعه جناب اسناد علامه طباطبايى فرموده اند: با آقاى كربن فرانسوى و تنى چند از دانشمندانديگر در تهران جلسه گفت و شنود علمى داشتيم ؛ روزى در آن جلسه مهمانى فرانسوىبر ما وارد شد، مردى فاضل بود و سوالاتى حساب شده مى كرد، اظهار داشت كه من ازمطالعه در كتب ملل و نحل به اسلام رسيده ام و از اسلام به شيعه اثنا عشرى ، و منمسلمانى از اماميه اثنا عشرى هستم : و حتى به سر شيعه ايمان و اعتقاد دارم . از مترجمپرسيدم : مرادش از سر شيعه چيست ؟ گفت : حضرت بقيه الله قائم آل محمد.(1074) 885- تاريخچه اعتقاد و ايمان به مهدى (ع ) اگر كسى در خصوص شخص حضرت مهدى موعود م ح م د بن حسن عسكرى عليه السلام وجزئيات حالات و امامت و غيبت و علائم ظهور او، اندك تتبعى در جوامع روايى فريقين و كتبسير و تواريخ آنان بنمايد، به حقيقت بر وى مسلم خواهد شد كه ايمان به مهدى موعود وايقان به غيبت و ظهور آن حضرت از بداء اسلام مركوز اذهان مسلمين بود.(1075) 886- دو مظهر عالم در اين عالم دو مظهر مى بايد كه باشد، مظهر اين طرف كه نامش نبوت است خاتم انبياءاست و مظهر آن طرف كه نامش ولايت است صاحب الزمان است و صاحب اسامى بسيار داردچنانچه جوهر اول اسامى بسيار دارد.(1076) 887- صاحب علم و قدرت كامل صاحت الزمان علم به كمال و قدرت به كمال دارد و علم و قدرت را با وى همراه كرده اند،چون بيرون آمد تمامت روى زمين را بگيرد و روى زمين را از جور و ظلم پاك گرداند و بهعدل آراسته گرداند و مردم در وقت وى در آسايش باشند. (1077) 888- آشكار شدن حقايق شيخ سعد الدين حموى در حق اين صاحب الزمان كتابها ساخته است و مدح وى بسيار گفتهاست . حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله خبر داده است از آمدن وى ، و عاملان وى گفته است اماممعلوم نيست وقت بيرون آمدن وى . با وى چيزها همراه كرده اند كه اگر از صد يكى بگويم بعضى كس باور نكنند وگويند آدمى را اينها نتواند بودن ، احوال وى بيش از اين خواهد بود كه به نوشتن راستآيد.صاحب الزمان كه گفته شد، ولى است ، چون بيرون آيد ولايت ظاهر شود و حقائقآشكارا شود.(1078) 889- آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى ! هيچگاه زمين خالى از حجت نيست هر چند ظاهر نباشد.
حسن يوسف ، دم عيسى ، يد بيضا دارى
|
آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى (1079)
| 890- اعتراف به وجود امامى غايب روايات صادر از پيغمبر صلى الله عليه وآله و اوصياى احد عشر بلكه توقيعات ووقايع زمان غيبت صغرى و اخبار به مغيبات و اظهار كرامات خود آن بزرگوار امام زمان ،به حدى است كه اگر كسى از روى انصاف در آنها غور و تدبر كند و غرض ورزى واجابت در كار نباشد، جز اعتراف به امامت و غيبت وجود ذى جود آن جناب چاره اى ندارد، هرچند كه از اقامه دليل عقلى بر لزوم وجود حجت واسطه بين مفيض و مستفيض على الدوام عاجزباشد. اين اخبار وحى آثار همه بطون و اسرار آيات قرآنيه اند كه از زبان قرآن ناطقصادر شده اند، اين دو روايت در اين مقام مشتى از خروارها و اندكى از بسيارها است . 891- كتابى درباره حضرت قائم جناب صدوق اين بابويه - رضوان الله تعالى عليه - 381 ه . ق ، كتابكمال الدين و تمام النعمه را در شصت و و باب در قائمآل محمد مهدى موعود عليه السلام تاءليف كرده است و همه اين ابواب روايات مرويه ازرسول الله و اوصياى احد عشر او است و هر يك از روايات را با ذكر سلسله آن روايت كردهاست (جناب صدوق ) در اول كمال الدين در سبب تاءليف آن بيانى بهتفصيل دارد كه اجمال آن اين است : پس از مراجعت از زيارت ثامن الائمه عليه السلام اقامتكردم شبى از دورى اهل و ولد و اخوات و نعمت به جا گذاشته ام فكر مى كردم و در اثناىفكرت خوابم در ربود، در عالم خواب ديديم كه در مكه مكرمه ام و طواف بيت مى كنم وبه حضور امام قائم تشرف يافتم ، آن جناب در عالم خواب به من فرمود: چرا كتابى درغيبت تصنيف نمى كنى ؟ بايد اكنون كتابى در غيبت تصنيف كنى . اين بگفت و برفت و من از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و بىتابى به سر بردم و در صباح همان روز به تاءليف اين كتاب آغاز كردم .(1080) 892- فضايل كتاب غيبت نعمانى غيبت نعمانى تاءليف محمد بن ابراهيم بن جعفر ابو عبدالله كاتب نعمانى معروف به ابىزيبت است . نعمانى از مشايخ عظيم القدر اماميه و معاصر كلينى صاحب كافى و ابن عقده ومحمد بن احمد صفوانى و مسعودى صاحب مروج الذهب است كه زمان غيبت صغرى را ادراكنموده است . در غيبت ياد شده از كلينى و از اين عقده روايت مى كند و در توثيق ابن عقده گويد: و هوما اخبرنا به احمد به محمد بن سعيد بن عقده الكوفى و هذاالرجل ممن لا يطعن عليه فى الثقه و لا فى العلم بالحديث والرجال الناقلين له . شيخ جليل نجاشى در كتاب رجال فرمايد: (1081) محمد بن ابراهيم بن جعفر ابو عبدالله الكاتب النعمانى المعروف بابن زينب (بابن ابىزينب - ظ) شيخ من اصحابنا عظيم القدر المنزله ، صحيح العقيده ، كثير الحديث ، قدمبغداد و خرج الى الشام و مات بها. له كتب منها كتاب الغيبه ، الى انقال : رايت اباالحسن محمد بن على الشجاعى الكاتب يقرا عليه كتاب الغيبه تصنيف محمدبن ابراهيم بن النعماين بمشهد العتيقه لانه قراه عليه و وصى لى اينه ابو عبداللهالحسين بن محمد الشجاعى بهذا الكتاب و النسخه المقروه عندى . كتاب غيبت نعمانى از كتب قديمه معتمده نزد همه علماى شيعه و ازاجل كتب است و در جلالت او كلام شيخ مفيد كافى است كه در آخر باب سوم ذكر امام قائمعليه السلام از كتاب ارشاد فرمود: هر كس اخبار غيبت امام عصر -عجل الله تعالى فرجه - خواهد به كتاب غيبت نعمانى رجوع كند كه در اين باب كتابجامعى است . و هذا طرف يسير مما جاء فى النصوص على الثانى عشر من الائمه عليهالسلام و الروايات فى ذلك كثير قد دونها اصحاب الحديث من هذه العصابه و اثبتوهافى كتبهم المصنفه ، فممن اثبتها قد دونها اصحاب الحديث من هذه العصابه و اثبتوها فىكتبهم المصنفه ، عممن اثبتها على الشرح التفصيل محمد بن ابراهيم ، المكنى ابو عبداللهالنعمانى فى كتاب الذى صنفه فى الغيبه فلا حاجه بنا مع ما ذكرناه الى اثباتها علىالتفصيل فى هذا المكان . غيبت نعمانى بيست و شش باب است و هر باب در ذكر يك سلسله روايات مرويه ازاهل بيت عصمت و وحى درباره حضرت حجت عليه السلام است . و آن را مقدمه اى بسيار مفيد وارزنده به قلم تواناى مصنف آن عالم ربانى جناب نعمانى در امامت و غيبت امام زمان عليهالسلام است . نگارنده بر اين عقدت است كه فقط همين كتاب غيبت نعمانى در اثبات امامت و غيبت قائمآل محمد كافى است . علاوه بر اين كه جوامع فريقين ورسائل آنان در اين باب از كثرت به قدرى است كه اگر كسى بخواهد آنها را احصاء وفهرست كند، مستلزم تاءليف كتابى بزرگ بلكه كتابهائى خواهد بود. كتاب غيبت نعمانى بيست و شش باب است و هر باب آن معنون به عنوانىقابل اعتناء و توجه به سزا در اهميت موضوع كتاب است و در هر يك از ابواب رواياتىبا اسناد، سواى آيات قرآنى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وآل او اهل بيت عصمت و وحى نقل كرده است كه بسيارى از آنها به طرق عامه در جوامع روائىآنان نيز نقل شده است .(1082) 893- طول مدت غيبت صغرى مرحوم كلينى تمام زمان غيبت صغرى را به خوبى ادراك كرده است ، تاريخ وفاتش اگر328 باشد كه يكى از دو قول شيخ طوسى قدس سره است ، يكسال قبل از غيبت كبرى رحلت نموده است ، و اگر 329 كهقول نجاشى - رضوان الله تعالى عليه - است سنه تناثر نجوم است كه مصادف بااول تاريخ غيبت كبرى حضرت بقيه الله است ؛ زيراطول مدت غيبت صغرى از 260 تا 329 است و آخرين نائب آن حضرت ابوالحسن على بنمحمد سمرى - رضوان الله تعالى عليه - در پانزدهم شعبان 329 رحلت نموده كه از آنتاريخ غيبت كبرى شروع مى شود و توقيع مبارك امام عليه السلام به سمرى در اين معنىنص صريح است كه چند روز قبل از رحلت سمرى از ناحيه مقدس آن جناب صادرشد. (1083)
|
|
|
|
|
|
|
|