|
|
|
|
|
|
821- شرم از امام همام وقتى خواجه نصيرالدين ، در بستر مرگ بود به او گفتند: آيا وصيت نمى كنى كهپس از مرگ جسدت را به نجف اشرف برند؟ خواجه مى گويد: خير! من از امام همام ، موسى بن جعفر عليه السلام شرم دارم كهفرمان بدهم پس از مرگ ، جسدم را از زمين مقدس آن بزرگوار خارج كرده ، به جايىديگر منتقل كنند. (980) فصل دهم : امام هشتم ، سيماى امام رضا (ع )عالم آل محمد بخش اول : فضايل حضرت امام رضا (ع ) 822- مديحه اى در شاءن امام اين خلكان شافعى اشعرى ، در تاريخش مى گويد: ماءمون ، دخترش ام حبيب را در سال دويست و دوم (هجرى ) به عقد ايشان (امام رضا عليهالسلام ) در آوردم و او را ولى عهد خويش كرد و نامش را بر دينار، منقوش . سبب بروز چنين اقدامى از ماءمون آن بود كه روزى در شهر مرو، اولاد عباس را از زن و مردو كوچك و بزرگ كه تعداد نفراتشان ، سى هزار نفر بود گرد آورد، على (بن موسى ) رانيز دعوت نمود و در جايى نيكو منزل داد و خواص اوليا را جمع كرد و خبر داد كه در اولادعباس و نيز على بن ابى طالب عليه السلام نظر افكنده ام و كسى را بهتر و محقتر بهامر گذاشته ، رنگ سبز جايگزين كنند... ابو نواس در مدح آن امام عليه السلام مى گويد:
قيل لى انت احسن الناس طرا
|
فعلى ما تركت مدح ابن موسى
| سبب آنكه ابو نراس ، اين ابيات را سرود، آن بود كه بعضى از اصحابش او را گفتند: اوتو وقيح تر نديده ايم ؛ زيرا در باره هر معنا و طربى حتى شراب شعر گفته اى ، ولىدر مدح على بن موسى الرضا عليه السلام كه معاصر توست هيچ نگفته اى ! ابو نراس پاسخ داد: به خدا قسم كه من اين كار را تنها از جهت احترام و تعظيم ايشانترك گفته ام ؛ زيرا چون من را شايستگى مدح او نيست ! سپس ، بعد از ساعتى ، اشعارمذكور را سرود. (981) 823- ازدواج حضرت رضا (ع ) با ام الفضل ماءمون چون على رغم سن اندك حضرت ابو جعفر عليه السلام ،فضل و بلوغ ايشانرا در علم و حكمت و ادب ملاحظه كرد، به شعف آمد و دريافت كه او چناندر عقل ، كامل است كه احدى از مشايخ آن دوران به پايش نرسد؛ بنابر اين ، دختر خود، امالفضل را به عقدش در آورد و او را همراه ايشان به سوى مدينهگسيل داشت . و ماءمون بسيار بر حضرت ، اكرام و تعظيم مى كرد و قدر و منزلت ايشانرا اجلال مى نمود.(982) 824- دربانى امام رضا (ع ) فخر رازى مى گويد: ابو يزيد بسطامى افتخار مى كرد كه سقاى خانه جعفر بن محمدصادق عليه السلام بود، و معروف كرخى به دست ابوالحسن ، على بن موسى عليهالسلام اسلام آورد و تا وقتى كه زنده بود، سمت دربانى خانه او را بر عهده داشت .(983) 825- كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند! بعضى از دريانوردان در نزد معروف از طوفان و آشوب دريا شكايت كردند،معروف به آنان گفت : هر گاه دريا آشوب شد، او را بر سر معروف سوگند دهيد، آرام مى شود! به دستور عمل كردند و بهره مند شدند. امام عليه السلام به معروف فرمود: اين مقام را از كجا به دست آورده اى ؟ عرض كرد: مولاى من ! سرى كه عمرى در آستانه ولايت شما فرود آمده است ، او را در نزدخداوند اين حد قدر نبايد باشد؟! (984) 826- خوشه انگور زهراگين ماءمون خليفه باغبانى داشت كه باغ انگور او را رونق دادى ، و گوش تاكها را به خوشههاى انگور گوشوارهاى لعل نهادى ، هميشه امام رضا عليه السلام پيش باغبان رفته ،زنهار و الف زنهار اين خوشه انگور كه در اين تاك است مفروش ، و ثمن آنرا مگير، كهنصيب من خواهد بود، و از آن جا مرا خواهد فزود، كه بر او ظاهر بود كه در آن خوشهانگور زهر خواهند نهاد، و بخورد وى دهند كه آن باعث شهادت و ميوه پر حلاوت او گردد، واز آن تاك درجات عقبا و پايه اعلا حاصل نمايد، آخرالامر ماءمون عليه اللعنه بدان انگورپرزهرش به درجه شهادت رساند.(985)
انگور زهر خورده چه دادى تو با امام
|
ميخانه كعبه ساز و وضو از شراب كن
| 827- نرم گشتن بندهاى آهن يكى از محبان امام رضا عليه السلام را بعد از شهادت وى حبس نمودند، و زنجير گرانبر گردن و پايش نهادند، و او را در خانه اى كه حبس نموده بودند آتش زدند، كه دايممناقب امام گفتى ، و درهاى مدح اولاد رسول سفتى ، بعد از امر سوختن خانه چون آن فقيربى گناه از اين حال آگاه شد مناجات نمود كه يا رب به حق آن امامى كه انگور زهر آلودچهره به باغ شهادت گرد آلود كرد، و به حق رضاى آن رضا كه به تقدير تو موافقگشته و به داغ دورى فرزندان و مفارقت جان راضى شد، مرا از اين بند گران خلاصىده ، و آتش سوزان را به محبت اولاد خليل خود بر من گلستان كن ، همان دم به كرم مجيبدعوه المضطرين (الدعاء) بندهاى آهن چون موم نرم گشت ، و از آن آتش بلا به خاك جسم آبمحبت زده ، چون باد از آن ورطه خلاص شد كه به يك سر موى وى مضرتبرسيد.(986) بخش دوم : احتجاجات حضرت امام رضا 828- حكمت احكام الهى امام على بن موسى رضا عليه السلام در پاسخ به پرسشهاى محمد بن سنان ، چنيننوشت كه : خداى تعالى قتل نفس را به جهت آن كه اگرحلال مى گشت تباهى مردمان و نابودى و فساد تدبير آنان را موجب مى شد، حرام فرمود. و خداى تعالى عقوق والدين را حرام فرمود؛ چرا كه در آن ، ناسپاسى خداى تعالى ووالدين و كفر نعمت است و ابطال شكر و كمى و انقطاعنسل . از آن روى كه در عقوق والدين ، ارج ننهادن به والدين و حق ناشناسى و قطع ارحامنهفته و نتيجه اش آن است كه والدين به سبب آن كه فرزند از احسان بدانان خوددارى مىنمايد، از داشتن فرزند و تربيت آن اجتناب ورزند. و خداوند، زنا را حرام فرمود به دليل فسادى كه در آن است و موجبقيل نفس و از ميان رفتن نسبها مى شود و ترك تربيت كودكان و فساد ميراثها و مفاسدىديگر از اين قبيل . و خداوند عز و جل تهمت به زنان شوهر دار را حرام فرمود؛ زيرا باعث فساد نسبها مىشود و نفى ولد و تباهى ميراثها و ترك تربيت كودكان و از ميان رفتن معروف و گناهانكبيره اى كه در آن است و علل ديگرى كه موجب فساد مردمان است . و خداوند خوردن مال يتيم را از روى ظلم و به ناحق باش ، حرام فرمود بهعلل بسيارى كه فساد در پى دارد: اول آنكه چون كسى به ناحقمال يتيم را بخورد، در واقع بسيارى كه فساد در پى دارد:اول آنكه چون كسى به ناحق مال يتيم را بخورد، در واقع درقتل او شركت جسته است ؛ زيرا يتيم به خود متكى و بى نياز نيست و كسى هم كه چونوالدينش امورش را بر عهده گيرد، موجود نيست . پس چون كسىمال او را بخورد، مانند اين است كه او را كشته است و به فقر و بى چيزى كشانده است .علاوه بر اين خداوند اين عمل را حرام كرده و برايش مجازات تعيين فرموده كه مى فرمايد:كسانى كه مى ترسند كودكان ناتوان از آنها باقى مانده ، زير دست مردم شوند؛ پسبايد از خدا بترسند و سخن به اصلاح و درستى گويند و راه عدالت پويند. و نيزابو جعفر عليه السلام فرمود: خداوند خوردنمال يتيم را دو عقوبت مقدر فرمود: عقوبتى در دنيا و عقوبتى ديگر در آخرت . پس در تحريم مال ينيم ، بقاى يتيم و استقلالش مر خودش را باشد و آيندگان از آنچهبدو رسيده سالم مانند؛ از آن روى كه خداوند عز وجل بر خوردن مال او عقوبت مقرر فرموده است ، و علاوه بر اين ، خوردنمال يتيم سبب مى شود كه چون او به سنى رسد كه ستمى را كه بر او شده دريابد، بهانتقام بر خواهد خاست و كينه و عداوت و دشمنى حاكم گردد و در نتيجه ، به نابودى وتباهى رسند. و خداوند، فرار از جهاد را حرام فرمود؛ زيرا به واسطه اش دين سست مى شود و پيامبرصلى الله عليه وآله و امامان عادل عليه السلام كوچك شمرده مى شوند و يارى آنان عليهدشمنان ترك مى گردد: و ديگر ستم و از ميان برداشتن فساد را رد نموده اند، به عقوبتنمى رسند، و نيز دشمن بر مسلمانان جرى مى شود وقبل و غارت و ابطال حق خداى تعالى و فسادهاى ديگر لازم مى آيد. و خداوندمتعال ، تعرب بعد از هجرت را حرام فرمود؛ چه در آن ، رجوع از دين و يارى نكردن انبيا وحجج الهى - عليهم افضل الصلوات - است كه اين تباهى و فساد در خود دارد وابطال و پايمال شدن حق هر ذى حقى را، نه آن كه علت حرمت ، سكونت در باديه باشد، واز اين رو، چنانكه كسى به دين رهنمايى شود و بدان معرفت يابد، بر او جايز نيست كهبا اهل جهل و نادانى زندگى كند در حالى كه ترس (بى ايمانى ) بر او مى رود؛ زيرا اواز اين خطر ايمن نيست كه معرفت و علم خويش (دين ) را ترك كند و بااهل جهل در بى ايمانى بماند. و سبب حرمت ربا، نهى خداى تعالى و فسادى است كه دراموال پديد مى آيد؛ زيرا چون انسان ، درهمى را به دو درهم بخرد، بهاى اين درهم ،درهمى بيش نيست و مابقى باطل است . پس خريد و فروش ربا در هر حالى بر خريدار وفروشنده ، پليد و ناپسند است . از اين رو، خداى تعالى ربا را به جهت فسادى كه ازاموال پديد مى آورد بر بندگان ممنوع ساخت ؛ همچنان كه ممنوع ساخته است كهاموال شخص سفيه را تا رمانى كه بهبود نيافته بدو بدهند؛ چه خوف آن مى رود كه آنراتباه كند. پس اين است علت آنكه خداوند تعالى ، ربا و فروختن درهمى به دو درهم را حرامفرموده است . و سبب تحريم ربا پس از بينه ، كوچك شمردن حرام محرم است كه ارتكاب اينعمل پس از بيان ، و تحريم خداوند تعالى ، گناهى بزرگ باشد و اينعمل را سبب جز كوچك شمردن حرام محرم نيست و كوچك شمردن همان ودخول در كفر نيز همان . و سبب تحريم ربا در نسيه ، از ميان رفتن معروف و تلف شدناموال و مشتاق گشتن مردم به سود و ترك قرض (الحسنه ) و صنعتهاى معروق است و فسادو ظلم و تباهى اموال كه در آن است .(987) 829- نور آسمان و زمين شيخ صدوق در تفسير آيه الله نور السموات و الارض از عباس بنهلال نقل كرده است كه : از امام رضا عليه السلام درباره اين آيه پرسيدم ايشان فرمود:يعنى هدايت كننده اهل آسمان و زمين . و در روايت برقى آمده است : كسانى را كه در آسمان و زمين اند، هدايت مى كند. اين بدان سبب است كه هر كس به سوى حقيقتى ، هدايت يافته باشد، در واقع با نوروجود هدايت شده است و اگر نور نبود، تاريكى ها غالب مى شد. پس نور، يعنى وجودىكه هدايت كننده است . و اين تصديق سخن ولى الله اعظم است كه نور را به هادى تفسيرنمود.(988) 830- اكمال دين در لحظه وفات رسول (ص ) عبدالعزيز مسلم مى گويد: در يكى از روزهايى كه در مرو خدمت حضرت رضا عليهالسلام بوديم ، جمعه اى در مسجد جامع اجتماع كرديم . در اين بين از امامت و كثرت اختلافمردم مردم در اين موضوع سخن به ميان آمد. خدمت امام عليه السلام رسيدم و از مباحثات مردم ، با وى گفتگو كردم . امام رضا عليهالسلام تبسمى كرد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين قوم ، نادانند و در آراء و نظريه ها،مكر و فريب و خدعه خورده و غافل گشته اند . خداوند متعال ، پيامبر خود را هنگامى قبض روح كرد كه دينش راكامل گردانيده و قرآن را كه در آن بيان هر چيزى وحلال و حرام و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند، بطوركامل هست نازل فرمود. و آن خداوند متعال مى فرمايد: ما فرطنا فى الكتاب من شى ء. در حجه الوداع ، كهروزهاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله است ، پروردگارمتعال آيه شريفه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلامدينا (989) را نازل فرمود و نعمت خود را تمام كرد. امر امامت ، اتمام دين است كه دين به وسيله آنكامل گردد و حضرت رسول صلى الله عليه وآلهقبل از اين كه از جهان خاكى رخت بربندد، معالم دينش را براى مردم بيان فرمود و راهش رانشان داد و خود به قصد خداوند، آنان را ترك كرد. آن حضرت صلى الله عليه وآله ، على بن ابى طالب عليه السلام را براى مسلمانانپيشوا و راهنما قرار داد و هر چه را كه بدان نياز داشتند بر ايشان بيان فرمود. هر كسگمان كند كه خداوند، دين خود را كامل نكرده است ، كتاب خداوند را انكار نموده و هر كسكتاب خدا را انكار كند، كافر است . آيا اين مردم ، قدر امام را و موقعيت او را در ميان امت دانندتا در مورد انتخابش اختيار داشته باشند؟ امامت به اندازه اى مقامش بلند و جايگاهش رفيع و باطنش عميق است كهعقول مردم ، كنه و حقيقت آن را درك نكند و با راى نظر خود نتوانند آن را را ادراك آورند، ويا با اختيار و انتخاب خود امامى را برگزينند. امامت ، مقامى است كه ابراهيم خليل عليه السلام از طرف خداوند بدان رسيد، و اين مقامىبود كه پس از نوبت و خلت به آن حضرت تفويض شد. مقام امامت ، سومين مقام ابراهيم عليه السلام بود، از طرف پروردگار به وى تفويض شدو اين خود، فضيلتى بود كه ابراهيم عليه السلام بدان مشرف گرديد. خداوند متعال فرمود: انى جاعلك للناس اماما (990) و ابراهيم عليه السلام ازروى خوشحالى پرسيد: و من ذريتى ؟ و خداوند در پاسخ فرمود: لا ينال عهدى للظالمين . اين آيه شريفه ، امامت ستمكاران را تا روز قيامتباطل و آنرا در برگزيدگان منحصر فرموده است . پس از آن ، خداوندمتعال امامت را گرامى داشت و آنرا در ذريه ابراهيم (ع ) كه پاك و برگزيده بود، قرارداد. پس ، فرمود: و وهبنا له اسحاق و يعقوب نافله و كلا جعلنا صالحين (991) وجعلنا ائمه بهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقم الصلوه و ايناء الزكوه وكانوا لنا عابدين .(992) مقام امامت در ذريه آن حضرت باقى ماند و اين مقام را از يكديگر به ارث بردند تا نوبتبه رسول اكرم صلى الله عليه وآله رسيد. خداوندمتعال در اين باره فرمايد: ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى والذين آمنوا والله ولى المؤمنين (993) مقام امامت ، مخصوصرسول اكرم صلى الله عليه وآله بود و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز اين مقام رابه على عليه السلام تفويض فرمود: اين عمل به امر پروردگار و ادامه سنت مفروض والهى بود. پس از على عليه السلام ، مقام امامت در ذريه آن حضرت كه از برگزيدگانبودند، قرار يافت ، برگزيدگانى كه علم و ايمان از طرف خداوندى بدان ها عطا شدهكه قرآن فرمايد: و قال الذين اوتو العلم والايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الىيوم البعث (994) امامت تا روز قيامت در فرزندان على عليه السلام خواهد بود؛زيرا پس از محمد صلى الله عليه وآله ، پيامبرى نيست ؛حال ، اين مردمان نادان ، چگونه مى توانند امام خود را برگزينند؟ امامت ، مقام انبيا و ميراث اوصياست . امامت ، خلافت خدا و رسول و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين است . امامت ، زمام دين و نظم جامعه مسلمين و اصلاح امور دنيا و عزت مومنان است . امامت ، ريشه و شاخه بالنده دين اسلام است . تمام و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و بركتاموال فى و صدقات ، و امضاى حدود و احكام ، و حفظ ثغور و مرزها، به امام است . امام ، حلال خداوند را حلال ، و حرامش را حرام كند و حدود خداوند را اقامه نمايد، و از دينپروردگار دفاع و مردم را با حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه به سوى پروردگاردعوت كند. امام ، مانند آفتاب درخشان است كه روشنايى آن همه عالم را فرا گرفته و خوددر جايى بلند است كه دست احدى به آن نرسد و ديدگان را توان يافتنش نيست . امام ، چون كاه تابان و نور فروزان و چراغ درخشان و ستاره راهنما در شبهاى تاريك ورهگذر شهرها و بيابان ها و گرداب درياهاست . امام ، آب گواراى تشنگان ودليل هدايت و نجات از هلاكت است . امام ، مانند آتشى در بلندى است كه مردم از آن هدايتگيرند و گرمايى است كه به آن خود را گرم كنند. امام ، راهنمايى است كه آدمى را از مهلكه ها نجات بخشد كه هر كس او را ترك كند، در هلاكتگرفتار افتد. امام ، ابر بارنده و باران شتابنده و آفتاب فروزان و زمين هموار و چشمه جوشان و آبگاه و گلستان است . امام ، امين رفيق و پدر مهربان و برادر شفيق و پناه بندگان در مصيبتهاى بزرگ باشد. امام ، امين خدا در زمين و حجت پروردگار در بندگان و جانشين او در شهرهاست و داعى بهسوى اوست و مدافع حرمتش . امام ، از گناه پاك و از هر عيب و نقصى منزه است . او مخصوص به علم ، و موسوم به حلم ،و حافظ نظام دين و عزت مسلمين ، و خشم بر منافقان و هلاك كافران است . امام ، يگانه روزگار است كه كس با او قرين نباشد و عالمى با وى برابرى نكند. چوناو كسى نيست و نه بدلى دارد و نه مثلى و نه نظيرى . امام ، فضل و دانش را بدون كسب و تعليم فراگيرد و خداوند وهاب علم را به او عطا كند. پس چه كسى تواند امام را بشناسد و يا او را انتخاب كند؟ هيهات ! هيهات !عقول مردم در اين وادى سرگردان ، و انديشه آنان از درك حقايق ناكام است . (995) 831- فتواى تحريم خمر در قرآن از على بم يقطين ، روايت مى كند: مهدى عباسى از امام ابوالحسن عليه السلام پرسيد كه :آيا حرمت شرب خمر در كتاب خداى تعالى ذكر شده است ؟ زيرا مردم تنها مى دانند كه ازآن نهى شده ، ليكن نمى دانند كه آيا تحريم نيز شده است يا نه ! حضرت فرمود: خمر در كتاب خداى تعالى نيز تحريم شده است . مهدى عرض كرد: يا اباالحسن ! اين حرمت در كجاى قرآن ذكر شده است ؟ حضرت فرمود: در آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد: قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن والاثم و البغى بغير الحق .(996) وقتى خداوند مى فرمايد: ما ظهر منها، مقصود زناى علنى و پرچم هايى است كه فاجرانبراى زنا بدكار در جاهليت در بالاى خانه نصب مى كرده اند. وقول خداوند متعال براى زنان بدكار در جاهليت در بالاى خانه نصب مى كرده اند وقول خداوند متعال كه مى فرمايد: و مابطن ، يعنى زن پدر؛ زيرا پيش از بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله چون پدر وفات مى كرد، پسرش كه از آن زن نبود او را به ازدواجخويش در مى آورد. پس خداى نعالى اين عمل را تحريم فرمود. و مقصود از الاثم ، همان خمر است كه خداى تعالى در جاى ديگرى مى فرمايد: يسئلونك عن الخمر و الميسر، قل فيهما اثم كبير و منافع للناس . (997) پس ،اثم در كتاب خداوند، خمر و قمار است و همان طور كه خود فرموده ، گناه شان بسىبزرگ تر است . پس مهدى مرا گفت : اى على بن يقطين ! اين فتوايى هاشمى است . من نيز بدو گفتم : راست گفتى اى امير مؤمنان ! و حمد خدايى را كه اين علم را از شمااهل بيت دور نساخت ! به خدا قسم ، هنوز چيزى نگذشته بود كه مهدى خطاب به من گفت : راست گفتى ، اىرافضى ! (998) 832- قياس احاديث با قرآن حسن بن جهم از امام صادق عليه السلامنقل مى كند و مرحوم فيض قدس سره آنرا در بابا اختلاف حديث و حكم در كتاب وافى آورده است : راوى مى گويد: به امام رضا عليه السلام عرض كردم :روايتهاى مختلفى از شما به ما مى رسد، ما چه كار كنيم ؟ آن حضرت فرمودند: هر روايتى كه از ما به شما رسيد، با قرآن و احاديث ما مقايسهكنيد؛ اگر به آن دو شباهت داشت ، راست است و اگر شباهت نداشت ، دروغ است و آنرا نگفتهايم . (999) 833- صاحبان چهره هاى نورانى صدوق (قدس سره ) در باب حادى عشر از كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام با اسناداز ابراهيم بن ابى محمد نقل مى كند كه : حضرت امام رضا عليه السلام در موردسخن خداوند متعال : چهره هايى در آن روز خرم و شادابند و به سوى پروردگارشاننگاه مى كنند. فرمود: يعنى چشم به خداوند دوخته اند و آنان منتظر ثوابپروردگار هستند.(1000) 834- عدم رويت خدا كلينى قدس سره از احمد بن ادريس از محمد بن عبدالجبار از صفوان بن يحيى مى گويد:ابو قره محدث از من خواست تا او را خدمت امام رضا عليه السلام ببرم . من هم از آن حضرتاجازت گرفتم و ايشان هم اجازه دادند. ابو قره خدمت امام رسيد و ازحلال و حرام و احكام شرعى سوال كرد، تا آنكه به بحث توحيد رسيد و گفت : مارواياتى داريم كه خداوند ديدن و سخن گفتن با خودش را ميان پيامبران عليه السلامتقسيم كرده است و سخن گفتن را به موسى عليه السلام داده است و ديدن را به حضرتمحمد صلى الله عليه وآله عنايت كرده است .امام رضا عليه السلام فرمودند: پس كيستكه از جانب خداوند اين پيام را براى جن و انس و تمام جهانيان آورده است كه هيچ چشمىخداوند را نمى بيند و هيچ كس با علم به خداوند احاطه پيدا نمى كند و هيچ چيز همانندخداوند نيست ، آيا آن كس حضرت محمد صلى الله عليه وآله نيست ؟! ابو قره پاسخ داد: آرى ! امام رضا عليه السلام دوباره فرمود: چگونه مى شود انسانى به سوى تمام مردمفرستاده شود و بگويد كه از جانب خداوند آمده و به دستور خداوند مردم را هدايت مى كند وبگويد: هيچ چشمى او را در نمى يابد و هيچ كس به او با علم احاطه پيدا نمى كند و هيچكس همانند او نيست ، ولى بعد بگويد: من با چشمم او را ديدم و به او علم پيدا كردم و باعلم به او احاطه پيدا كردم و خداوند به شكل يك انسان است ! آيا خجالت نمى كشيد!زنادقه و كفار جراءت نكردند كه چنين نسبتى را به حضرترسول صلى الله عليه وآله بدهند و بگويند كه اين پيامبر از جانب خداوند چيزى مىآورد، اما خودش چيزهاى ديگرى مى گويد؟ ابو قره گفت : خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: لقد راه نزله اخرى ؛(1001)(1002) يعنى و يكبار ديگر هم او را مشاهده كرد. امام رضا عليه السلام فرمودند: بعد از اين آيه ، آيه ديگرى هست كه دلالت بر آنچهپيامبر ديده است ، مى كند؛ آنجا كه خداوند مى فرمايد: ما كذب الفؤ اد ما راءى ؛ يعنى آنچه را كه چشم محمد صلى الله عليه وآله ديده بود،دل پذيرفت و تكذيب نكرد. سپس از آنچه كه ديده است ، خبر مى دهد: و لقد راءى من آيات ربه الكبرى ؛ يعنى آنحضرت آيات بزرگ پروردگارش را ديد و آيات خداوند غير از خداوند است و خداوند مىفرمايد: و لا يحيطون به علما؛ (1003)(1004) يعنى خلق را هيچ به او احاطه وآگاهى نيست . حال اگر چشمها بتوانند خداوند را ببينند، به او علم و احاطه علمى نيز پيدا خواهند كرد واو را خواهند شناخت . ابو قره گفت : پس بگوييم روايات دروغ است و آنها را تكذيب كنيم ؟ امام رضا عليه السلام فرمودند: هر گاه روايات با قرآن مخالف باشد، مى گوييمآنها دروغند و همچنين آن روايات ، مخالف با اجماع مسلمانان است كه مى گويد: هيچ كس بهخداوند احاطه و آگاهى پيدا نمى كند و چشمها او را در نمى يابند و هيچ همانند او نيست. (1005) 835- اوهام قلوب بزرگ تر از ديدگان چشم است كلينى در بابا ابطال الرويه از كتاب كافى ، از محمد بن يحيى و او از احمد ين محمد ازابى هاشم جعفرى از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه از آن حضرت درباره خداپرسيدم كه : آيا به وصف در مى آيد؟ فرمود: آيا قرآن نخوانده اى ؟ گفتم : آرى ! خوانده ام . فرمود: اين آيه را نخوانده اى كه مى فرمايد: لاتدركه الابصار و هو يدركالابصار (1006)(1007) گفتم : چرا خوانده ام . فرمود: مى دانيد ابصار يعنى چه ؟ گفتم : آرى . فرمود: يعنى چه ؟ گفتم : ابصار ديدگان (ديدن چشمان ) فرمود: اوهام قلوب بزرگ تر از ديدگان چشم است . پس اوهام نمى توانند او را درككنند، ولى او اوهام را درك مى كند. (1008) 836- بر غريبى حسين و درد او گريه كنيد! ثقه جليل ريان بن شعيب گفت : در روز اول محرم بر امام ابى الحسن رضا عليه السلاموارد شدم ، به من فرمود: اى پسر شبيب ! آيا روزه دارى ؟ گفتم : نه . گفت : اين روز، روزى است كه زكرياى پيامبر در آن پروردگار خود را خواند و گفت رب هب لى من لدنك ذريه طيبه انك سميع الدعاء (1009) يعنى اى پروردگار من ! مرا از نزد خويش ذريتى پاك ببخش ، همانا كه تو دعا راشنونده اى . پس خداى تعالى دعاى او را مستجاب كرد، و ملائكه را فرمود تا زكريا را در حالتى كهوى در محراب ايستاده بود و نماز مى گزارد، ندا كردند كه : خداوند تو را به يحيىمژده مى دهد! پس هر كس اين روز را روزه بدارد و خداى تعالى را بخواند، خداى تعالى او را اجابتكند، چنان كه زكريا را. آنگاه گفت : اى پسر شبيب ! محرم آن ماه است كه مردم جاهليت در گذشته حرمت آن ماه رانگاه مى داشتند، اما اين امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پيغمبر خود را. و در اين ماهذريه او را كشتند، و زنان او را اسير كردند، و اثاث او را به تاراج بردند، خداوندهرگز آنان را نيامرزد! اى پسر شبيب ! اگر براى چيزى ريه خواهى كرد، براى حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام گريه كن ، براى آنكه او را مانند گوسفند ذبح كردند، و هيجده مرد از خاندان او با او كشته شدند كه روىزمين مانند آنها نبود. اى پسر شبيب ! اگر خوشحال مى كند تو را كه در درجات بلند بهشت با ما باشى ،براى اندوه ما اندوهناك باش و از فرح ما شادمان . و بر تو باد دوستى ما كه اگر مردى سنگى را دوست بدارد، خدا او را روز قيامت با آنسنگ محشور گرداند. (1010) 837- به غم ما غمگين باش ؛ در شادى ما شاد! در حديث زيان بن شبيب از امام رضا عليه السلامنقل است كه آن حضرت فرمود: اى پسر شبيب ! اگر مى خواهى كه به درجات اعلاىبهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايتما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت با آن محشورش كند . شبى در حشر و معاد خود فكر مى كردم و به نامهاعمال خويش نظر مى افكندم ، و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدمچيزى لازمه نفسم شده ، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدمكتابى خطى است كه آنرا به شدت دوست دارم . در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كه :هر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور مى شود. و كتاب هم مانند سنگ، از جمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد.(1011) 838- حجاب خدا در باب 36 توحيد صدوق كه باب الرد على الثنويه و الزنادقه است ، روايتشده است كه : دخل رجل من الزنادقه على الرضا عليه السلام - مردى از زنادقه نزد حضرت رضا عليهالسلام آمد، تا اين كه گويد - قال الرجل : فلم احتجب ؟ فقال ابوالحسن عليه السلام : ان الاحتجاج عن الخلق لكثره ذنوبهم ... . آن مرد مى پرسد كه : چراغ خدا از خلق پوشيده است ؟ امام فرمود: گناهانشان حجابند. شيخ اجل سعدى گويد:
سعدى ! حجاب نيست ، تو آيينه پاك دار
|
زنگار خورده چون بنمايد جمال دوست ؟ (1012)
| 839- وصف خدا با خود خدا در تفسير صافى فيض - قدس سره - در ضمن كريمه : ذهب الله بنورهم و تركهمفى ظلمات لا يبصرون (1013) در عيون از امام رضا عليه السلام آمده كه : انالله لا يوصف باترك كما يوصف خلقه الخبر، يعنى : خداى تعالى به تركموصوف نمى شود، آنگونه كه خلقش به آن موصوف مى گردند. و ثقه الاسلام كلينى - رضوان الله تعالى عليه - در باب نهى از وصف كردن حق بهغير آنچه كه خود وصف كرده در اصول كافى به اسنادش از ابوالحسن رضا - عليهالصلوه والسلام - روايت كرده است كه فرمود: اللهم لا اصفك الا بما وصفت به نفسك ؛ يعنى خدايا! تو را جز به آنچه خود، خودت را وصف كردى وصف نمى كنم .(1014) 840- خلق آدم على صورته صدوق (ره ) در عيون اخبار الرضا عليه السلام با اسنادش به حسين بن خالد روايت كردهكه مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم : اى فرزندرسول خدا! نقل مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : ان الله عزو جل خلق آدم على صورته . فرمود: خدايشان بكشد! آنان ابتداى حديث را حذف كرده اند . روزىرسول خدا صلى الله عليه وآله دو مرد را ديد كه به يكديگر ناسزا مى گفتند. يكى ازآنها، ديگر را مى گفت : خداوند تو و هر كه را شبيه توست زشت گرداند! از اينرو پيامبر فرمود: اى بنده خدا! به برادرت چنين مگو! زيرا خداوند عز وجل ، آدم را بر صورت او خلق فرمود .(1015) 841- عباد چيست ؟ معمر بن خلاد گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: عبادت تنها كثرتنماز و روزه نيست ، بلكه عبادت ، تفكر در امر خداى عز وجل است . بخش سوم : سخنان گرانقدر حضرت امام رضا (ع ) 842- تو خود حجاب خودى از ميان بر خيز! از ثامن الائمه عليه السلام سوال شد كه : چرا خداوند از خلق در حجاب است ؟ در جواب فرمود: حجاب از بسيارى گناهان مردم است . (1016) 843- عصمت حضرت زهرا (س ) جعفر بن محمد بن زيد گويد: در بغداد بودم كه محمد بن منده بن مهريزد مرا گفت : آيا خواهى كه به خدمت حضرت محمدبن على الرضا عليه السلام رسى ؟ گفتم : آرى ! پس بر او داخل شديم و سلام كرده ، نشستيم ، حضرت گفت :رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: فاطمه عليهماالسلام فرموده است : خردمندان مى دانند كه آن چه در ماوراى اين نشاه عالم طبيعت است ، از همين نشاه كه آيت ومثال آن است دانسته مى شود. (1017) 844- حال خردمندان امام هشتم عليه السلام فرموده است : خردمندان مى دانند كه آن چه در ماوراى اين نشاهعالم طبيعت است ، از همين نشاه كه آيت و مثال آن است دانسته مى شود. (1018) 845- علت استوارى آسمان و زمين در روايت از حضرت ثامن الحج امام رضا عليه السلام آمده است كه : قامت السموات والارض باحجه . اين حجت دليل است كه تمام آسمانها و زمين از روىدليل و برهان صورت گرفته است . هيچ كلمه اى از كلمات كتاب بزرگ غير متناهى عالمبى دليل نيست . همه از روى حجت است و در هيچ وضع و حالت و نظم و نضد آن جاى انگشتاعتراض كسى نيست . عقل از تماشاى نظم احسن و وحدت صنع آن سرگشته است . خلقت ما به حجت است و براى آن غرض و غايت است . (1019) 846- حياه ويژه شهدا قرآن كريم مى فرمايد: و لا تحسبن الذين فيلوا فىسبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (169آل عمران ) با توجه به مسئله بقاى ارواح پس از مرگ كه در مورد همه افراد بشر صادقاست ، بنابر اين ، حيات خاصى كه در آيه مذكور براى شهداى راه خدا، مطرح مى شودبه چه معناست ؟ آيا چيزى غير از بقاى روح آنهاست ؟ اگر چنين حيات مراد است ، بنابراين، اختصاص به شهدا ندارد؟ استاد: البته جنبه بقاى نفوس ، امر هامى است ، اختصاص به نفوس شهيد و غير شهيدندارد، ما برهان داريم كه عام برقرارند و ارواح پس از بدن ، باقى هستند،بنابر اين ، حيات شهدا يك جنبه روحى و معنوى خاصى دارد. اين ، يك حيات تشريفى فوقآنهاست . در همين دنيا، مى گوييم فلانى زنده است ، زندگى دارد، امام در واقع مرگتدريجى است . همه احياء هستند، اما آن قيد عند ربهم احياء را مى خواهند، درست است كه همهاشياء عند الله محشورند، اما اين يك تشريف مقامى است ، اعلام رتبه وجودى شى ء است . همه احياء هستند، امام آن قيد عند ربهم احياء را مى خواهد، درست است كه همه اشياء عنداللهمحشورند، اما اين يك تشريف مقامى است ، اعلام رتبه وجودى شى ء است . در باب علم كتاب كافى ، حديثى از امام صادق عليه السلام است كه : من علم لله وعمل لله و علم لله دعى فى الملكوت عظيما درست استكه يك پشه هم عظيم است ،موريانه و مورچه هم عظيمند، اما است عظيم ، عنوان ديگرى است ، به هرحال ، عند ربهم حساب ديگرى است : عندربهم يرزقون . در دنيا عند الله بودند، در آن جاهم هستند، تا در اينجا عنداللهى نشوند، آنجا عندالله نيستند، اينجا فى مقعد صدق اند، آنجا هم فى مقعد صدق اند. تا اينجا كس وقف حق نباشد، آنجا عندالله نيست ، ريشه مقامات آنجا اينجاست . كسى ممكناست شب و روز را به سر برد و ما ندانيم چه كار مى كند، اما عندالله است . آنچه كه اينجا مى فهمد به همين فهم و بينش اش ، آنجا هم محشور است . الدنيا مزرعهالاخره خوب حرفى است . هر كس اينجا هر چه كاشت ، فردا همان را درو مى كند. امام رضا عليه السلام به شخصى در روايتى كه ما همه آنرا روى منبرها مى خوانيمفرمودند: هر چه را دوست دارى ، با آن محشورى ، و لو محبوب تو، سنگى باشد.ببينيد چه كسى را دوست داريد، با هر كسى محشورى ، با هم او خواهى بود. خوشا بهحال كسانى كه با خدا همنشين اند، آنجا هم با خدا همنشين اند.(1020) 847- رؤياى صادق درس اشارات كه در محضر استادم در علوم عقلى و نقلى و رياضيات و غير آن ، علامهذوالفنون معلم عصر العلوم آيه الله حاج ابو الحسن شعرانى - روحى له الفداء و جزاءالله عنا خير جزاء المعلمين - به ابتداى امر سوم در بحث از اطلاع انسان بر غيب در حالتخواب رسيد و تاريخ اين درس و گفتگو عصر روز يك شنبه هشتم ذى الحجهسال هزار و سيصد و هفتاد و سه از هجرت خاتم صلى الله عليه وآله مطابق با هفدهم ماهخرداد سال هزار سيصد سى و سوم هجرى شمسى در تهران بود و مدرس بلند و محضراعلايش نيز بيت شريف ايشان در تهران بود، خانه اى كه به منزله بيت المعمور راقمبود، شگفت اين كه هم اكنون نيز اين واقعه را در شب يك شنبه نهم ذى الحجه هزار و چهارصد و هشت مطابق با ماه مرداد سال هزار و سيصد شصت و هفتم هجرى شمسى بعد از گذشتسى و پنج سال قمرى مى نويسم . خلاصه اين كه جناب شعرانى - قدس سره الشريف - فرمود: در سالى كه دستهاى ستمبه جسارت و اهانت مرقد ثامن الحجج امام على بن موسى الرضا عليه السلام را به توپبست ، من قبل از آن واقعه هائله به چند شب در خواب ديدم : دودى غليظ سياه مسموم از جانبمشرق متصاعد شد، آنگاه همانند غبارى مسموم در هوا منتشر شد تا اين كه به همه دنيا رسيدو تمام فضا را احاطه كرد و همه مردم را در بر گرفت ، پس هر صالح و مومنى از آنمسموم گرديد و هلاك شد، اما دود به ديگران ضررى نمى رساند و به آنها نمى رسد،چند روزى گذشت كه اين واقعه هائله اتفاق افتاد و ما به تعبير آن رؤياى عجيب دهشت آورمنتقل شديم .(1021) فصل يازدهم : امام نهم ، سيماى حضرت امام محمد تقى جواد الائمه (ع ) 848- عاشقم بر قهر و بر لطفش توضيحى پيرامون روايت زير، به ويژه فراز دوم آن بفرماييد: من يعرف البلاءيصير عليه و من لا بعرفه ينكره (الحياه ، ج 1، ص 134) استاد: روايت ديگرى در همين زمينه از امام نهم عليه السلامنقل شده است كه مى فرمايند در قيامت ، بلا ديده ها و رنج كشيده ها مقالاتى دارند عالىو ارجمند. اينها كسانى هستند كه تسليم مشيت حق تعالى بوده اند و صبر داشته اند . اينها كسانى هستند كه مى گويند:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد
|
اى عجب ! من عاشق اين هر دو ضد
|
ماب اويم ، مات اويم ، مات او
| يا به قول شاعر ديگر:
هر كه در اين بزم مقرب تر است
| كما اين كه داريم : البلاء للولاء در نظام عالم هم ، بلا ديدن و زجر كشيدن ، ارزش آفرين است . دانهگندم وقتى زير خاك مى رود، زحمتى تحمل مى كند و رنجى مى كشد، اماتبديل به ساقه و خوشه مى شود و بعد هم وقتى زير سنگ آسيا خرد مى شود و بيشتربلا مى كشد، اما تبديل به ساقه و خوشه به آرد مى شود و باز هم ارزشش بيشتر مىگردد و بعد هم كه بايد برود داخل تنور و در آتش افتد، تاتبديل به نان شود و قيمتش افزون شود و همين طور... پس كسى كه نظام عالم را نمى داند و از نقش بلا و رنج در كسبكمال غافل است ، بلايا را بد و منكر مى داند، مانند بسيارى از مردم كه بلافاصله دربرابر مصائب ، زبان به شكوه مى گشايند و توانتحمل مشقات را ندارند.(1022) 849- فضل اديب از حضرت امام جواد عليه السلام مروى است كه فرمود: از ميان دو مرد كه در دين وفضايل برابر باشند، برتر نزد خداوند آن باشد كه در علم و ادب ماهرتر بود. راوى گفت : گفتم : فدايت شوم ! فضل اديب را نزد مردم دانستم كه در مجالس و مجامع او را گرامىدارند، اما نزد خداى تعالى چگونه ؟ فرمود: چون اديب قرآن را چنانكه نازل شده است مى خواند و دعا را هم لحن نمى آورد وغلط نمى خواند و دعاى ملحون سوى خداوند تعالى بالا نرود .(1023) 850- ستايش امامى از امام ديگر مفيد در ارشاد از حضرت ابوالحسن ، امام موسى عليه السلامنقل مى كند كه ايشان فرمود: پسرم على ، بزرگ ترين فرزندم مى باشد و او برگزيده ترين و محبوب ترينآنها نزد من است . او همراه من در جفر مى نگرد كه كسى اين كار را نمى كند مگر كه پيامبر ويا وصى پيامبرى باشد. (1024)
|
|
|
|
|
|
|
|