الف : نماز
356- عبادت احرار
اين كلام سيد الاوصياء اميرالمؤمنين على عليه السلام است :
ما عبدتك خوفا من نازك ، و لا طعاما فى جنتك ،بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك ؛ تو را از بيم آتش و به اميد بهشت پرستش نمىكنم ، بلكه تو را شايسته پرستش يافتم و پرستش مى كنم . بهقول شيخ بهائى در نان حلوا:
نان و حلوا چيست اى نيكو سرشت
|
نزد اهل دين بود دين كاستن
|
در عبادت مرزد از حق خواستن
|
چشم بر اجر عمل از كورى است
|
طاعت از بهر عمل مزدورى است
|
و در نهج البلاغه آمده است كه : ان قوما عبدوا الله وغبه قبلك عباده التجار و ان قوماعبدوا الله وهبه ، فتلك عباده العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا، فتلك عباده الاحرار .
احرار از بندگى لذت مى برند، از سبحان ربى الاعلى و بحمده گفتن لذت مىبرند، از خلوتها و وحدتهاى شان لذت مى برند، از فكرها و توجه ها و سير و سلوكمعنى و از شهوت عرفانى و ذوقى و وجدانى شان لذت مى برند.(361)
357- وصايت على (ع )
امام على عليه السلام در صدر اسلام به وصى معروف و معهود بود، جز اين كه بنى اميهاتفاق كرده بودند كه همه آثار امام على عليه السلام را محو كنند، حتى لقب وصى را،حتى جهر به بسم الله الرحمن الرحيم را كه در نمازهاى جهريه شبانه روزى واجب ، و دراخفائته آن مستحب است ؛ اين نه قول من است ، قول فخر رازى در تفسير كبيرش است.(362)
358- جهر بسم الله
قرائت يك سوره مباركه فاتحه را در نماز ظهر و عصر در نظر بگيريد، آيه بسم اللهالرحمن الرحيم به اتفاق اماميه و فرق عامه ، جزء سوره فاتحه است ؛ و در صلاتظهرين اخفات حمد و سوره واجب است ، ولكن اماميه به اقتداى از پيشواى اولشان حضرتوصى امام على عليه السلام كريمه بسم الله الرحمن الرحيم را در نماز ظهرين هم بهجهر مى خوانند.(363)
359- خارج نمودن تير از پاى امير
واقعه اميرالمومنين عليه السلام و پيكان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله كاشانى درتفسير منهج الصادقين در ضمن آيه الذين هم فى صلوتهم خاشعون دراول سوره مباركه اميرالمؤمنين عليه السلام نشست و از غايت وجه نتوانستند كه آن رابيرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسول (ص ) عرض كردند، فرمود كه :وقتى كه وى در نماز باشد، پيكان را از بدن او بيرون كشيد، چه توجه او در اينحال به حضرت عزت بر وجهى است كه خود را فراموش مى كند و از ماسوى بى خبر مىشود، پس چون به نماز مشغول شد، جراح را آوردند و پيكان را از بدن اطهر او بيرونآوردند و خون بسيار بر سجاده آن حضرت ريخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خونرا مشاهده نمود، پرسيد كه : اين خون چيست ؟
گفتند كه : در خونى كه پيكان از بدن شما بيرون آورديم ، اين خون از آن جراحت بيرونآمد.
فرمود: به خدايى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه در نيافتم و واقف نشدم كهشما در چه وقت بدن مرا شكافتيد و پيكان را بيرون آورديد.
360- خشيت حضرت امير (ع )
از جوامع روائيه مستفاد است كه : حالات رعشه و نحو آن براى امير المؤمنين على عليهالسلام از خشيت الهى ، بيش از رسول الله صلى الله عليه وآله پيش مى آمد. و بايد همينطور باشد؛ زيرا رسول الله اكمل از آن جناب است ، چنان كه امير عليه السلام خودشفرمود: انما انا عبد من عبيد محمد. فافهم .(364)
361- خدا داناتر است !
اهل سيره روايت مى كنند:
شخصى نزد امير المؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى اميرمومنان !به من بگو آيا خدا راهنگامى كه پرستش مى كنى ، مى بينى ؟
حضرت فرمود: من خدايى را كه نبينم ، عبادت نمى كنم .
مرد پرسيد: چگونه او را مى بينى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو !ديدگان با مشاهده چشمان او را نمى بينند؛ بلكهعقول با حقايق ايمان مى بينند. با دلالات ، شناخته شده است و با علامات ، وصف شده ،به مردم قياس نمى شود و با حواس درك نمى گردد.
مرد برگشت ، در حالى كه مى گفت :
خدا داناتر است كه كجا رسالتش را قرار دهد.(365)
362- عبادت عاشقانه
اگر نماز بى تو باشد؛ يعنى مشوب به اغراض شخصى تو نباشد، فقط براى خداتقرب به سوى او باشد، قبول و پذيرفته مى شود، و الا فلا، چنانكه مولى الموحدينو قدوه السالمين و رب النوع عاشقين امام على عليه السلام فرموده است :
الهى !ما عبدتك خوفا من نازك و لا طمعا الى جنتك ،بل وجدتك اهلا للعباده ، فعبدتك .(366)
363- جايگاه خدا قبل از خلقت
اعرابى از اميرالمؤمنين مى پريد: خداوند قبل از خلقت كجا بوده است ؟
حضرت فرمود: در عمايى كه نه بالاى آن هوا بود و نه پايين آن . و از اين رو،آن حضرت عليه السلام فرموده است : نخستين چيزى كه خداوند خلق فرمود: نور منبود.
كه منظور حضرت عقل است ؛ چنانكه فرمايش ديگر ايشان مؤيد آن است ؛ آن جا كه مىفرمايد: اولين مخلوق خداوند، عقل است . سپس به واسطه آن ، سايرعقول و نفوس ناطقه ملكيه و غير آن و نيز و صورت طبيعيه و هيولاى كليه و صورتجسميه بسيطه و مركبه ، خلق شدند. (367)
364- اقتدا به على در نحوه خواندن بسم الله
حرف فخر اين است كه اميرالمومنين عليه السلام در جهر به بسم الله الرحمن الرحيم در نمازهاى مبالغه مى فرمود و چون دولت به دست بنى اميه افتاد به علت سعى وكوششى كه در ابطال آثار على عليه السلام داشتند مبالغه در منع جهر آن مى نمودند.
اماميه در صلوات واجب جهرى چون صبح و عشائين جهر به بسم الله الرحمن الرحيم را براى مرد واجب مى دانند، و اكثر عامه اخفات آن را واجب مى دانند كه سنت بنى اميهاست ، حتى بعضى از آنان قايل به منع قرائت تسميه در افتتاح قرائت در نمازند مطلق وبعضى با اماميه نزديك اند تفصيل فروع آن مربوط به كتب فقهيه فريقين است.(368)
365- مگر على به مسجد مى رفت ؟
از تفسير فخر رازى به عرض رسانده ايم كه بنى اميه دست به دست هم دادند تا آثارامام على عليه السلام را محو كنند، تبليغات سوء بنى اميه كار را به جايى كشانده بودكه وقتى خبر ضربت خوردن آن حضرت در صبحگاه نوزدهم شهر رمضان در مسجد كوفهبه اطراف و اكناف رسيد، مى گفتند: مگر على به مسجد مى رفت ؟ مگر على نماز مىخواند؟
غرض اين كه من خودم صحنه محاكمه آن راءس شياطين گروهك معهود را كه تنى چند ازروحانيون ما را ترور كرده اند مشاهده مى كردم و گوش مى دادم ، از اوسوال شد كه آقاى مطهرى چه كرده است كه او را ترور كرده ايد؟
در جواب گفت : ايشان اسلام راستين نداشت . ببينيد چه جسارتى را بدان عالم بزرگوارالهى روا داشته اند؟ !با ترور مى خواهند منطق حق را خاموش كنند.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
|
دار، دار حقيقت است ، دار واقعيت است . نام حقيقت هستى ها حق است . با اينگونه چريكها نور خدارا نمى شود خاموش كرد.
يريدون ليطفوا نود الله باءفواههم والله متم نوره ولو كره الكافرين .(369)
ب : قرآن
366- مبادا در قرآن توقف كنى !!!
امير المومنين على عليه السلام روايت كرده است كه به فرزندش محمد بن حنفيه فرمودهاست :
اعلم ان درجات الجنه على عدد آيات القرآن ، فاذا يوم القيامه ،يقال لقارى ء القرآن : اقراء وارق ... (370)
مبادا در هيچ مقام قرآن توقف كنى و پندارى كه به قله معرفش رسيده اى ؛ هر كجا كهرسيده اى باز اقرا وارق بخوان و بالا برو كه در بالاترها خبرهايى است .
همان گونه كه خداى سبحان غير متناهى است ، كتابش هم غير متناهى است ، كلمات وجوديش همغير متناهى است كه : ولايعلم جنود ربك الا هو (371) چنانكه پيشترك در بيانكريمه قل كل يعمل شاكلته اشارتى بدان شده است كه اثر هر كس همشكل و شبيه و نمودار دارايى اوست .
قرآن سفره پر بركت رحمت رحيميه الهى است ، و اين خوان خدايى براى نفوس مستعدهگسترده است و كبر و ناز و حاجت و دربان در اين درگاه نيست ، و بهقول كمال اصفهانى :
بر ضيافتخانه فيض نوالت منع نيست
|
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته .(372)
|
367- ظهور موجودات از بسم الله
از جناب وصى امير المؤمنين امام على عليه السلام ماءثور است كه : ظهرت الموجوداتعن بسم الله الرحمن الرحيم .
ظهور از آن حضرت وجود است كه به تعبير فارابى در مدينه فاضله مساوق حق است .نحويات ضمير را به ظاهر و بارز و مستتر تقسيم كرده اند، ظاهر آشكارا و بارز نيمآشكارا و مستتر پوشيده است .
بدين مثابت ظاهر وجود است كه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن ، و بارز ممكن است كهبرزو الله جميعا و برزوا الله الواحد القهار، و مستتر در عرف عارف اعيان ثابته است ودر اصطلاح حكيم ماهيات .(373)
368- قرآن ، سفره الهى
جناب رسول الله صلى الله عليه وآله قرآن را به ماءدبه الله وصف فرمود، يعنىقرآن سفره الهى است ، اين سفره ، فقط براى انسان گسترده شد،حال ملاحظه بفرماييد كه قابليت انسان و سعه وجودى اين تا چه حد است ، كه مى تواندوعاء اين همه جوامع كلمات نوريه گردد.
اين قرآن سلم است و اين آيات درجات آن ، اقرا وارق .
عارف شبسترى با من دعوى دارد كه :
ترا سر در نشيب و پاى در گل
|
جهان آن تو و تو مانده عاجز
|
چو محبوسان به يك منزل نشسته
|
به دست عجز، پاى خويش بسته
|
ميان در بند چون مردان به مردى
|
ترا از بهر اين كار آفريدند
|
پدر چون علم و مادر هست اعمال
|
آن نيكبختى كه در مسير تكامل انسانى ، اين منازل ومراحل قرآنى را پيموده است ، ولى و صاحب ولايت تكوينى است كه :
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
|
ديگران هم نكنند آنچه مسيحا مى كرد
|
بر ضيافتخانه فيض نوالش منع نيست !
|
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
|
امام آن كه فرمود: انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم .
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: ما كلمرسول الله صلى الله عليه وآله العباد بكنه عقله قط .(374)
بديهى است كه حضرت وصى عليه السلام ، از اين نفى مستثنى است ، چه آن جناب نفسپيغمبر و از زيان رسول الله صلى الله عليه وآله مخاطب است ، به خطاب : انكتسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى .(375)
جز وصى عليه السلام ، چه كسى مى توانست كه اسرار معرف نبى خاتم را فهم كند، وآن قول ثقيلى را كه خداوند عالم فرمود: انا سنلقى عليك قولا ثقيلا.(376)حمل نمايد.
چون در روايات ، كلمات وسائط فيض الهى ، در حد فهم وعقل مردم به آنان القاء مى شد، لذا از روايات مرتبه درايت روات به دست مى آيد، كه هريك در چه حدى از مقامات معنوى بوده اند .(377)
369- انسان بهشتى
ما در علم و عملمان مى كوشيم كه به مقامات مفارقات نورى برسيم . به جايى برسيم كهانسان كامل بشويم . يعنى انسان كامل را سرمشق خودمان قرار بدهيم . هر اندازه كه به آنميزان قسط، به آن معيار عدل كه انسان كامل است نزديك تر شويم ، به همان اندازه انسانتريم ، به همان اندازه ارزش ما بيشتر است ، به همان اندازه بهشت ما بهشت فراتر وبالاتر و عالى تر از بهشت ديگران است . چون درجات بهشت به اندازه درجات آيات قرآنمتفاوت است ، مراتب دارد، آقا اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش ابن حنفيه فرمود كه: مراتب درجات بهشت به عدد آيات قرآن است . (378)
370- بخوان و عروج كن !
همان طور كه ذات خداوند غير متناهى است ، كتاب او هم غير متناهى است . چه ، كتاب تكوينىو كلمات نظام هستى و چه كتاب تدوينى و كلمات قرآن شريف ، كه آن كتاب تكوينى و اينكتاب تدوينى ، هر دو غير متناهى هستند و هر دو بحر و دريايى هستند كه پايان ندادند.انسان ، مى تواند به هر اندازه بخواهد در قرآن غواصى نمايد و به درجاتش عروج كند.و سفراى الهى كه به حقيقت قرآن آگاهى دارند: انما يعرف القرآن من خوطب به (379)مانند جناب سيد الاوصياء، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام ؛ مى فرمايند:در يك مرتبه قرآن توقف نفرماييد، به هر كجا كه رسيديد: اقرا وارق بخوانو بالا برو. (380)
371- قرآن عظيم است
آقا اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش محمد فرمود: درجات بهشت به عدد آياتقرآن است ، پس چنان كه قرآن غير متناهى است ، درجات بهشت نيز غير متناهى است .(381)
372- بر تو باد به قرآن
حضرت اميرالمؤمنين (ع ) به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: عليك بتلاوه القرآنوالعمل به واعلم ان درجات على عدد آيات القرآن فاذا كان يوم القيامهيقال لقارى القرآن اقرا وارق (382) ؛ بر تو باد به تلاوت قرآن وعمل به آن ، و بدان كه درجات بهشت منطبق بر عدد آيات قرآن است . و در روز قيامت بهخواننده قرآن گفته مى شود: بخوان و بالا برو.(383)
373- بخوان و بالا برو
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش ابن حنفيه فرمود: در فهم اسرار قرآنكريم اقرا وارق (384) بخوان و بالا برو و در هيچ حدى توقف نكن .(385)
374- نزول جبرئيل بر قلب پيامبر (ص )
جبرئيل (ع ) چون قرآن بر قلت پيغمبر نازل مى شد، بى تجافى از مقامش ؛ كه اگركسى با پيغمبر اكرم بود جبرئيل را نمى ديد، چوننزول جسمانى نبود تا با ديدگان ديدار شود؛ و اگر كسى ديگرجبرئيل را مشاهده مى كرد، يا به تصرف رسول الله صلى الله عليه وآله در جان وىبود، يا قدرت روحى وائى .
اميرمؤمنان على (ع ) گفت : چون قرآن بر رسولنازل مى شد، من هم مى شنيدم اين جان علوى علوى بود كه مى شنيد: اءرى نور الوحىو الرساله و اشم ريح النبوه و لقد سمعت رنه الشيطان حيننزل الوحى عليه صلى الله عليه وآله فقلت : يارسول الله !ما هذه الرنه ؟
فقال : هذه الشيطان ، قد اءيس من عبادته ، انك تسمع ما اءسمع وترى ما اءرى ، الا انكلست بنبى ؛ ولكنك وزير و انك لعلى خير .(386)
375- توصيف قرآن
امام الكل فى الكل اميرالمؤمنين على عليه السلام در وصف قرآن فرمود: كتاب اللهينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض .
376- درجات بهشت
ولى الله الاعظم امام اول عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه اندرز همى كرد كه :درجات بهشت بر عدد آيات قرآن است و در رستاخيز به قارى قرآن گويند بخوان وبالا برو، و بعد از نبيين و صديقين كسى در بهشت به رتبت وى نيست .
واعلم ان درجات الجنه على عدد آيات القرآن ، فاذا كان يوم القيامهيقال لقارى القرآن اقرا وارق فلايكون فى الجنه بعد النبيين و الصديقين ارفع درجهمنه .(387)
377- پناهگاه الهى
ابن عباس گويد: از على كه خدا از او خوشنود گردد پرسيدم : چرا در سر آغاز سورهبرائت بسم الله الرحمن الرحيم نوشته نشده است ؟
در پاسخ فرمود: چون (بسم الله ) پناه و زنهار است و در برائت زنهارى نيست ، بافرمان دست بر قبضه شمشير زدن و بر فرق مشركين كوبيدننازل شده است . (388)
378- بزرگ ترين حجت خدا بر خلق
امام صادق عليه السلام فرمودند: صورت انسانى بزرگ ترين حجتهاى خداوند برخلقش است و كتابى است كه به دست خود آن را نوشته است و هيكلى است كه به حكمتش آنرا بنا كرده است و مجموع صورت هاى جهان ها است و مختصر از لوح محفوظ است . و شاهدبر هر غائب است . و حجت بر هر منكر است . و راه راست به سوى هر خبر است ، وپل كشيده ميان بهشت و آتش است . (389)
379- من نقطه زير باء بسم الله هستم !
پيامبر اسلام فرمودند: تمامى هستى و موجودات اى باء بسم الله الرحمن الرحيم بهوجود آمدند.
و نيز آورده است : امام على (ع ) فرمودند: من نقطه زير باء بسم الله ام .
و شيخ اجل ، حافظ رجب برسى حلى ، در مشارق الانوار از حضرت وصى عليه السلامروايت كرده است كه فرمود: انا النقطه التى تحت الباء و سر الباء؛ (390)مننقطه زير باء بسم الله و سر آن هستم .
380- سفارشات نبوى به امام على (ع )
على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله مرا به يمنفرستاد؛ پس به وصيت مرا گفت : اى على !به نام خدا استعاذه كن !چرا كه خداوندمتعال ، بسم الله را بر امت من در صبحگاهان مبارك گردانيد. و مى فرمود: هر كسدر راه خدا براى خود دوستى برگزيند، خداوند در بهشت براى او خانه اىبرگزيند. (391)
381- بهشت هر كس قرآن اوست !
جناب وصى حضرت امير المؤمنين على عليه السلام ، به فرزندش ابن حنفيه وصيت مىكند و مى فرمايد: فرزندم !قرآن عهد خدا است ، مبادا شب و روز بر تو بگذرد و بهاين عهد الهى سرى نزنى و از عهد الله غافل بمانى . قرآن عهد الله است و از اينعهدالله غافل مباش !و بر هر مسلمان واجب است كه هر روز در عهد او بنگرد، هر چند در پنجاهآيه . لااقل شب و روزى پنجاه آيه را با نظر و تدبر قرائت كند.
در ذيل حديث فرمود: فرزندم !بدان كه درجات بهشت بر عدد آيات قرآن است ، و چونروز قيامت شود به قارى گفته مى شود: بخوان و بالا برو در بهشت بعد از نبيين وصديقين كسى به حسب درجه برتر از قارى قرآن نيست .
گوهر معرفت آموز كه با خود ببرى
|
كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
|
غرضم اين است كه اين دو حديث را كنار هم بگذاريم ، تا در نتيجه به درجات بهشت ومائده هاى مادبه الله ، يعنى قرآن كريم ، و اطوار و شئون ارتقا و اعتلاى نفسناطقه انسانى ، آشنا شويم .
حديث اول فرمود: من مدينه حكمتم و حكمت بهشت است ، پس جانى كه شهر حكمت است خودبهشت است .
و حديث دوم فرمود: درجات بهشت به عدد آيات قرآن است . و قرآن حكيم است ، پس بهشتاست و آيات او حكمت اند، پس بهشت اند، پس درجات بهشت به عدد آيات قرآن اند.حال هر كس صحيفه وجود خود را مطالعه كند و ببيند تا چه پايه بهشت است .(392)
382- اهل قرآن عترت اند !
اميرمؤمنان عليه السلام عترت را كه در نهج البلاغه اسم مى برد مى فرمايد: فيهمكرائم القرآن و هم كنوز الرحمن . (393)عترتاهل قرآن هستند، قرآن در آنها عجين شده است و مراتب قرآن را سير كرده اند و معارج قرآن راپيموده اند و به مقامات شامخه قرآن رسيده اند و خود قرآن ناطق اند. آنان آثار و علايم ونشانه هايى دارند، حركات شان ، رفتارشان ، گفتارشان ، قلم شان ، همه قرآن است ،همه حق محضند و صدق صرف است ، آنان مبين حقايق اسماء الهيه اند .(394)
383- على (ع ) متصدى جمع قرآن
چون قرآن در حيات خود حضرت پيغمبر در معرض زياد شدن بود؛ زيرا كه پيوسته وحىنازل مى گرديد، تمام شدن و جمع آن البته بايد بعد از رحلت آن حضرت صورتپذيرد. اول كسى كه لزوم آن را دانسته متصدى جمع قرآن گرديد حضرت اميرالمؤمنينعلى بن ابى طالب بود، چنانكه علماى اهل سنت نيزنقل كرده اند .(395)
384- درنگ اصحاب كهف
امن الاسلام طبرسى در تفسير عظيم الشاءن مجمع البيان آورده است كه :
روايت شده است كردى يهودى از على بن ابى طالب عليه السلام مدت درنگ اصحاب كهفدر كهف را پرسيد، امام مطابق قرآن (سيصد و نهسال ) پاسخش را داد، يهودى گفت : ما در كتاب خود سيصدسال يافته ايم .
امام فرمود: آنچه من گفتن سال قمرى است و آنچه شما مى گوييدسال شمسى . (396)
385- استشمام بوى وحى
اميرمؤمنان على عليه السلام گفت : چون قرآن بررسول نازل مى شد من هم مى شنيدم . (397)
386- خصوصيت آيات قرآنى
اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: (آيات قرآنى بعضى ناطق بعضى ديگرند، زبان بعضىديگرند.