امشب شب وصال است روز فراق فرداست
|
در پرده حجازى شور عراق فرداست
|
امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه
|
يا آنكه ليله البدر روز محاق فرداست
|
امشب ز لاله رويان فرخنده لاله زاى است
|
رخساره اى چون شمع در احتراق فرداست
|
امشب نواى تسبيح از شش جهت بلند است
|
فرياد واحسينا تا نه رواق فرداست
|
امشب به نور توحيد خرگاه شاه روشن
|
در خيمه آتش كفر دود نفاق فرداست
|
امشب ز روى اكبر قرص قمر هويداست
|
آسيب انشقاق از تيغ شقاق فرداست
|
امشب شكفته اصغر چون گل به روى مادر
|
پيكان و آن گلو را بوس و عناق فرداست
|
امشب خوش است و خرم شمشاد قد قاسم
|
رفتن به حجله گور با طمطراق فرداست
|
امشب نهاده بيمار سر روى بالش ناز
|
گردن به حلقه غل پا در وثاق فرداست
|
امشب به روى ساقى آزادگان گشاده
|
بند گران دشمن بر دست و ساق فرداست
|
امشب نشسته مولا بر رفرف عبادت
|
پيمودن ره عشق روى براق فرداست
|
امشب شب عروج است تا بزم قاب و قوسين
|
هنگام رزم و پيكار يوم السباق فرداست
|
امشب شه شهيدان آماده رحيل است
|
ديدار روى جانان يوم التلاق فرداست
|
امشب بگو به بانو يك ساعتى بيارام
|
هنگامه بلا خيز مالايطاق فرداست
|
امشب قرين يارى از چيست بى قرارى
|
دل گر شود ز طاقت يكباره طاق فرداست .
|
ديوان كمپانى
آخر روز نهم ماه محرم آخرين تكليف (يا بيعت يا جنگ ) از سوى دشمن به امام رسيد و آنحضرت شب را براى عبادت مهلت گرفت و مصمم براى جنگ فردا شد.
روز دهم محرم سال شصت و يك هجرى ، امام با جماعت اندك خود روى هم رفته كمتر از نودنفر كه چهل نفر از ايشان از همراهان سابق امام و سى و چند نفر در شب و روز جنگ از لشكردشمن به امام پيوسته بودند و ما بقى خويشاوندان هاشمى امام ، از فرزندان و برادرزادگان و خواهر زادگان و عموزادگان بودند، در برابر لشكر بيكران دشمن صف آرايىنمودند و جنگ درگرفت .
آن روز از بامداد تا واپسين جنگيدند و امام حسين عليه السلام و جوانان هاشمى و ياران وىتا آخرين نفر شهيد شدند. در ميان كشته شدگان دو فرزندخردسال امام حسن و يك كودك خردسال و يك فرزند شير خوار امام حسين را نيز بايد شمرد.
لشكر دشمن پس از خاتمه جنگ حرمسراى امام را غارت كردند و خيمه و خرگاه را آتش زدندو سرهاى شهيدان را بريده بدن هاى ايشان را لخت كرده ببى آن كه به خاك بسپارند بهزمين انداختند. سپس اهل حرم را همه زن و دختر بى پناه بودند با سرهاى شيهدان به سوىكوفه حركت دادند. در ميان اسيران از جنس ذكور تنى چند بيش نبود كه از جمله آنانفرزند بيست و دوساله امام حسين عليه السلام كه سخت بيمار بود يعنى امام چهارم و ديگرفرزند چهار ساله وى محمد بن على كه امام پنجم باشد و ديگر حسن مثنى فرزند امام دومكه داماد امام حسين عليه السلام بود در جنگ زخم كارى خورده و در ميان كشته گان افتادهبود، او را نيز در آخرين رمق يافتند و به شفاعت يكى از سرداران سر نبريدند و بااسيران به كوفه بردندو از كوفه نيز به سوى دمشق نزد يزيد بردند.
واقعه كربلا و اسيرى زنان و دختران اهل بيت و شهر به شهر گردانيدن ايشان وسخنرانى هاى كه دختر امير المومنين عليه السلام و امام چهارم كه جز اسيرانبودند در كوفه و شام بنى اميه را رسوا كرد و تبليغات چندين ساله معاويه را ازكار انداخت و كار به جايى كشيد كه يزيد ازعمل ماموران خود در ملا عام بيزارى جست و واقعه كربلاعامل موثرى بود كه با تاخير موجل خود حكومت بنى اميه را برانداخت و ريشه شيعه رااستوارتر ساخت ، و از آثار معجل آن انقلاب ها و نهضت هايى بود كه به همراه جنگ هاىخونين تا دوازده سال ادامه داشت و از كسانى كه درقتل امام شركت جسته بودند حتى يك نفر از دست انتقام نرهيد. (599)
امام حسين عليه السلام در روز عاشورا
حضرت امام عليه السلام در روز عاشورا تمام برادران و اصحاب خود را از دست داد و درراه خدا قربانى نمود.
مى گويند: ابى عبدالله عليه السلام يكه تاز ميدان بود. عمر سعد (عليه اللعنه والعذاب ) به لشكريانش گفت : واى بر شما، با حسين سخن مى گوييد، او فرزند علىاست . دامنه سخن او را تا فردا هم بكشيد خسته نخواهد شد و از سخن گفتن باز نخواهدماند، و همچنين به گفتار خويش ادامه خواهد داد.
پس شمر جلو آمد و گفت : اى حسين ، چه مى گويى ؟ واضح تر بگو تا بفهمم . حضرتفرمود: من مى گويم كه پرهيزكار باشيد و از خدا بترسيد و خون مرا مريزيد، زيراخداوند خون مرا بر شما حلال نكرده است . من پسر دختر پيغمبر شما هستم و جده من خديجههمسر پيغمبر شما بود، شايد شما شنيده باشيد كه پيغمبر شما فرمود: حسن و حسين عليهالسلام دو آقاى جوانان بهشتند. (600)