بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع), آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     002 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     003 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     004 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     005 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     006 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     007 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     008 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     009 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     010 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     011 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     012 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     013 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     014 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     015 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     016 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     017 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     018 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     019 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     020 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     021 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     022 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     023 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     024 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     025 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     026 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     027 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     028 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     029 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     030 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     FEHREST - پيام امام اميرالمومنين(ع)- فهرست
 

 

 
 

 

 

در بخش اوّل امام براى بيدارى و هوشيارى ياران و مخاطبان خود آنها را مورد سؤال و سرزنش قرار مى دهد كه تا كى در خوابند و چرا از اين خواب غفلت بيدار نمى شوند؟ چرا به خود رحم نمى كنند و از گرداب گناهى كه در آن غوطهورند خود را نجات نمى دهند و مرهمى بر دردها و زخمهاى دل خويش كه از گناه نشأت گرفته، نمى نهند.

در بخش دوم اين انسان گريز پا را به محاكمه خويشتن دعوت مى كند. نعمتهاى خدا را به او يادآور مى شود و خوردن نمك و شكستن نمكدان را به او گوشزد مى كند و تأكيد مى كند كه اگر واقعاً به داورى خويشتن بنشينى خود را محكوم خواهى كرد.

در بخش سوم از ناپايدارى وضع دنيا و عبرت گرفتن از زندگى و مرگ پيشينيان سخن مى گويد.

در آخرين بخش در چند جمله كوتاه نسبت به پايان دنيا و قيام قيامت و حضور در دادگاه عدل الهى و نبودن عذرى در پيشگاه او هشدار مى دهد.

سرانجام همه اين يادآوريها و هشدارها را وسيله اى براى پاره كردن پرده غرور كه در آيه فوق به آن اشاره شده است، قرار مى دهد.

 

 

[ 371 ]

 

 

بخش اوّل

أَدْحَضُ مَسْؤُول حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ.

يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ، مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ، وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ، وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟ أَمَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ، أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِيَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلِي بِأَلَم يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ، وَ جَلَّدَكَ عَلَى مُصَابِكَ، وَ عَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ وَ هِيَ أَعَزُّ الاَْنْفُسِ عَلَيْكَ! وَ كَيْفَ لاَ يُوقِظُكَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَة، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَة، وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقَظَة، وَ كُنْ لِلّهِ مُطِيعاً، وَ بِذِكْرِهِ آنِساً.

 

ترجمه

اين انسان (در برابر گناهانى كه انجام مى دهد) نادرست ترين دليل براى خود اقامه مى كند و اين بى خبر مغرور به بدترين عذر متوسّل مى شود، چرا كه نسبت به خود بيشترين جهالت را دارد! اى انسان! چه چيز تو را بر گناهت جسور ساخته و چه چيز تو را در مقابل پروردگارت مغرور كرده؟ و چه چيز تو را به هلاكت خويش علاقه مند نموده است. آيا درد تو درمان ندارد يا از اين خوابت بيدارى نيست؟ چرا آن گونه كه به ديگران رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى؟! چه بسا كسى را در دل آفتاب سوزان مى بينى و در برابر حرارت آن بر او سايه مى افكنى يا بيمارى را مشاهده مى كنى كه درد جانكاهى بدنش را سخت آزرده و از روى ترحّم بر او مى گريى (پس چرا درباره خود بى تفاوت هستى) چه چيز تو

[ 372 ]

را بر اين بيمارى ات شكيبا ساخته و بر مصائب خود صبور كرده و از گريه بر خويشتن باز داشته است؟! در حاليكه هيچ چيز براى تو عزيزتر از نفس خودت نيست. چگونه ترس از بلاها و عذابهاى شبانه تو را بيدار نكرده در حالى كه بر اثر معصيت الهى هر روز، خود را به مرحله شديدترى از خشم خدا مى افكنى؟! حال كه چنين است بيمارى سستى دل خود را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا كن و اين خواب غفلتى كه چشمت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز، بنابراين مطيع خداوند باش و با ياد او انس گير!

 

شرح و تفسير

چرا بر خود رحم نمى كنى؟

امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه با استفاده از آيه بالا مى فرمايد: «اين انسان (در برابر گناهانى كه انجام مى دهد) نادرست ترين دليل براى خود اقامه مى كند، و اين بى خبر مغرور به بدترين عذر متوسّل مى شود چرا كه بيشترين جهل و نادانى را نسبت به خود دارد!»; (أَدْحَضُ(1) مَسْؤُول حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ(2)جَهَالَةً بِنَفْسِهِ).

در واقع امام(عليه السلام) به اين نكته اشاره مى كند كه خداوند در اين آيه مى فرمايد: پروردگار تو اين همه كرم درباره تو كرده است، از فرق تا قدم، غرق نعمتهاى گوناگون معنوى و مادى او هستى، باز هم مغرور و گستاخ و نافرمانى؟! هيچ دليلى از تو پذيرفته نيست و هيچ عذرى ندارى و عملت نشان مى دهد كه هرگز خود را نشاخته اى.


1. «أدحض» از ريشه «ادحاض» به معناى باطل كردن و مغلوب نمودن و از ريشه «دحض» به معناى مغلوب شدن گرفته شده است.

2. «أبرح» از ريشه «برح» بر وزن «حرف» به معناى شدت است و گاه به معناى زوال نيز آمده است و در جمله بالا معناى اوّل اراده شده است.

[ 373 ]

از اينجا روشن مى شود آنها كه معتقدند ذكر صفت كريم در آيه فوق براى تلقين عذر به مخاطب است كه او در پاسخ بگويد: «غرّنى كرمك; كرمت مرا مغرور كرد» سخن نادرستى است، بلكه به عكس مى خواهد بفرمايد: با اين همه كرم و لطف الهى، اين همه نافرمانى شرم آور و فاقد هرگونه عذر و حجت است، لذا در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)آمده: هنگام تلاوت اين آيه فرمود: «غرّه جهله; جهل و نادانى اش او را مغرور و غافل ساخته است».(1) سپس امام(عليه السلام) به شرح اين سخن پرداخته با يك گفتار مبسوط تازيانه هاى ملامت و سرزنش را بر پيكر ارواح خفته مى نوازد تا بيدار شوند و از بيراهه بازگردند. مى فرمايد: «اى انسان! چه چيز تو را بر گناهت جسور ساخته؟ و چه چيز تو را در مقابل پروردگارت مغرور كرده؟ و چه چيز تو را بر هلاكت خويش علاقه مند نموده است؟»; (يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ، مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ، وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ، وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟).

اشاره به اينكه غريزه حبّ ذات در انسان نيرومندترين غرائز است; انسان به طور طبيعى خود را بيش از هر كس دوست دارد و هرگاه ببينيم كسى خنجر برداشته، بر سينه و بازو و پهلوى خود مى زند وحشت مى كنيم و با خود مى گوييم آيا گرفتار جنون شده است. مگر ممكن است انسان عاقل، علاقه مند هلاكت خويش شود؟ اگر انسان كمترين علاقه اى به هلاكت خويش ندارد، پس چرا گناه و غرورى كه مايه هلاكت اوست را پذيرا مى شود؟!

در ادامه سخن مى افزايد: «آيا درد تو درمان ندارد يا از اين خوابت بيدارى نيست. چرا آن گونه كه به ديگران رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى؟!»; (أَمَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ(2)، أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟).


1. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 6 سوره انفطار.

2. «بلول» به معناى بهبودى از بيمارى است و گاه به معناى شادابى و بى نيازى نيز آمده است.

[ 374 ]

سپس با ذكر مثالى اين حقيقت را روشن تر مى سازد و مى فرمايد: «چه بسا كسى را در دل آفتاب سوزان مى بينى و در برابر حرارت آفتاب بر او سايه مى افكنى يا بيمارى را مشاهده مى كنى كه درد جانكاهى بدن او را سخت آزرده و از روى ترحّم بر او مى گريى (پس چرا درباره خود بى تفاوت هستى) چه چيز تو را بر اين بيمارى ات شكيبا ساخته و بر مصائب خود صبور كرده و از گريه بر خويشتن باز داشته است در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از نفس خودت نيست»; (فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِيَ(1) مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلِي بِأَلَم يُمِضُّ(2)جَسَدَهُ فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ، وَ جَلَّدَكَ(3) عَلَى مُصَابِكَ، وَ عَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ وَ هِيَ أَعَزُّ الاَْنْفُسِ عَلَيْكَ!).

اشاره به اينكه چرا انسانهايى را مى بينيم كه گرفتار تناقض در عمل و دوگانگى در قضاوت هستند در برابر ناراحتى ديگران وبيمارى بيماران سخت عكس العمل نشان مى دهند و گاه سيلاب اشكشان فرو مى ريزد در حالى كه بيمارى خودشان سخت تر و مصائبشان سنگين تر است و هيچ گونه عكس العملى در برابر آن نشان نمى دهند.

امام(عليه السلام) مى خواهد اين غافلان بى خبر و اين خفتگان بى درد را با اين بيان منطقى و گويا از خواب غفلت بيدار كند و به سرنوشت خطرناكى كه در پيش رو دارد متوجّه سازد شايد توبه كنند و به سوى خدا بازگردند.

در ادامه سخن مى افزايد: «چگونه ترس از بلاها و عذابهاى شبانه تو را بيدار نكرده در حالى كه بر اثر معاصى الهى هر روز، خود را به مرحله بالاترى از خشم خدا مى افكنى! حال كه چنين است بيمارى سستى دل خود را با داروى تصميم و


1. «ضاحى» به معناى كسى است كه در برابر نور آفتاب قرار گرفته است. از ريشه «ضحو» بر وزن «محو» به معناى در برابر خورشيد قرار گرفتن است و «ضحى» به زمانى گفته مى شود كه نور آفتاب در زمين گسترده شده است.

2. «يمضّ» از ريشه «مضّ» بر وزن «حضّ» به معناى دردناك بودن گرفته شده است.

3. «جلّد» از ريشه «جلد» بر وزن «بلد» به معناى شكيبايى يا قوت است.

[ 375 ]

عزم راسخ مداوا كن و اين خواب غفلتى كه چشمت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز»; (وَ كَيْفَ لاَ يُوقِظُكَ خَوْفُ بَيَاتِ(1) نِقْمَة، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ(2) بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ(3)! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَة، وَ مِنْ كَرَى(4) الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقَظَة).

مى دانيم براى نجات و رهايى از خطر دو چيز لازم است: بيدارى و هوشيارى از يكسو و تصميم و عزم راسخ از سوى ديگر و امام(عليه السلام) در اين عبارت كوتاه به هر دو اشاره فرموده است و بى خبران را هشدار مى دهد كه از خواب غفلت برخيزند و براى نجات خويش از چنگال معاصى كه آتش خشم و غضب الهى را بر مى افروزد تا وقت نگذشته است تصميم بگيرند.

تعبير به «بَيَاتِ نِقْمَة» (عذاب شبانه) براى اين است كه بلاهايى كه در شب نازل مى شود قربانى زيادترى مى گيرد; زلزله ها، سيلابها و طوفانهايى كه در شب رخ مى دهد هنگامى كه مردم در خوابند و هيچ گونه دفاعى از خود ندارند.

قرآن مجيد مى فرمايد: «(أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ يَلْعَبُونَ); آيا اهل شهرها و آباديها از اين ايمنند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد درحالى كه در خواب باشند؟ آيا اهل شهرها و آباديها از اين ايمنند كه عذاب ما هنگامه روز به سراغشان بيايد در حالى كه سرگرم بازى هستند؟».(5)

در پايان اين فقره مى فرمايد: «(بنابراين بيدار باش) و مطيع خداوند شو و با ياد او انس گير»; (وَ كُنْ لِلّهِ مُطِيعاً، وَ بِذِكْرِهِ آنِساً).


1. «بيات» اين واژه هرگاه مصدر باشد به معناى ماندن و بيتوته كردن شبانه در جايى است و هرگاه معناى اسمى داشته باشد به معناى شبانگاه است و در جمله بالا همين معنا اراده شده است.

2. «تورّطت» از ريشه «ورط» بر وزن «شرط» به معناى انداختن در گرداب يا باتلاق است و «قد تورّطت بمعاصيه» يعنى خود را به سبب معصيتها به گرداب و باتلاق قهر و خشم خدا افكنده اى.

3. «سطوات» جمع «سطوه» به معناى قهر و غلبه و سلطه بر چيزى است.

4. «كرى» به معناى مصدر و به معناى چرت زدن و به خواب رفتن است.

5. اعراف، آيه 97-98 .

[ 376 ]

 

[ 377 ]

 

 

بخش دوم

وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ، فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيف مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ. فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْن فِي نِعْمَة يُحْدِثُهَا لَكَ، أَوْ سَيِّئَة يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ، أَوْ بَلِيَّة يَصْرِفُهَا عَنْكَ! فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ! وَ ايْمُ اللّهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ كانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقُوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَةِ، لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِم عَلَى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِيءِ الاَْعْمَالِ.

 

ترجمه

خوب تصوّر كن در همان هنگام كه تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى كه تو همچنان به او پشت كرده و به غير او روى مى آورى. بزرگ و بلندمرتبه است خدايى كه با آن همه قدرت و قوت، اين قدر كريم است; ولى تو با آن حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى كه در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حركت هستى (با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلكه حتى يك چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى كه براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى كه پرده بر آن افكنده و يا بلا و مصيبتى كه از تو دور نموده است.

[ 378 ]

آرى با اين همه گناه كه دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فكر مى كنى اگر اطاعتش مى كردى؟ به خدا سوگند اگر اين وضعى كه تو با خدا دارى (كه پيوسته عصيانش مى كنى و او همواره لطف و محبّت مى كند) در ميان دو نفر كه در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين كسى بودى كه خود را به سبب اخلاق ناپسند و كردار بد، محكوم و نكوهش مى كردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نكوهيده تر است).

 

شرح و تفسير

از او رحمت و از تو عصيان؟!

امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، انسانها را به داورى بر خويشتن دعوت مى كند، و دلايل محكوميت او را بر مى شمرد. از جمله اينكه او از يك سو پيوسته در طريق نافرمانى گام مى نهد; ولى از سوى ديگر خداوند، همواره فضل و رحمتش را بر او فرو مى ريزد. مى فرمايد: «خوب تصور كن در همان هنگام كه تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى كه تو همچنان به او پشت كرده و به غير او روى مى آورى»; (وَ تَمَثَّلْ(1) فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُكَ(2) بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ).

راستى اسف بار و شرم آور است كه انسان مولاى كريمى داشته باشد كه همواره انواع نعمتهايش شامل حال او گردد; ولى او پيوسته از او روى بگرداند،


1. «تمثّل» ـ همان طور كه در خطبه قبل نيز اشاره شد ـ از ريشه «مثول» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است.

2. «يتغمّد» در اصل از ريشه «غمد» بر وزن «هند» به معناى غلاف شمشير گرفته شده و «تغمّد» به معناى در غلاف كردن است. سپس به معناى فراگرفتن و پوشاندن بكار رفته است و در جمله بالا نيز به همين معناست كه «فضل خداوند تو را فرا گرفته، پوشانده است».

[ 379 ]

كارى كه هيچ وجدانى اجازه آن را نمى دهد.

اين همان چيزى است كه در دعاى پرمحتواى افتتاح در ماه مبارك رمضان مى خوانيم: «يا رَبِّ، اِنَّكَ تَدْعُونى فَاُوَلّى عَنْكَ، وَتَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَيْكَ، وَتَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْكَ، كَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لى وَالاِْحْسانِ اِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ; پروردگارا! تو مرا فرا مى خوانى ولى من از تو روى مى گردانم، تو به من محبّت مى كنى; ولى من با تو دشمنى مىورزم، تو به من دوستى مى كنى; ولى من پذيرا نمى شوم، گويا منّتى بر تو دارم; ولى اين احوال تو را از رحمت و احسان وتفضّل به جود و كرمت نسبت به من باز نمى دارد».

در ادامه مى افزايد: «بزرگ و بلندمرتبه است خدايى كه با آن همه قدرت و قوت، اين قدر كريم است; ولى تو با اين حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى كه در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حركت هستى»; (فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيف مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ(1) سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ!).

اشاره به اينكه افراد قوى و نيرومند اگر راه خشونت را پيش گيرند جاى تعجّب نيست. تعجب در اين است كه فرد ضعيف و زبون و ناتوانى در اين راه گام نهد; ولى خداوند با آن همه قدرت و عظمت نهايت محبّت را دارد و اين انسان با اين همه ضعف وناتوانى، اين همه جرأت و جسارت بر معصيت از خود نشان مى دهد در حالى كه لحظه اى فضل و رحمت الهى از او قطع نمى شود و اين به راستى عجيب است!

سپس مى افزايد: «(با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلكه حتى يك چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى كه براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى كه پرده


1. «كنف» از ريشه «كنف» بر وزن «حرف» به معناى محفوظ داشتن است.

[ 380 ]

بر آن افكنده، و يا بلا و مصيبتى كه از تو دور نموده است. آرى با اين همه گناه كه دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فكر مى كنى اگر اطاعتش مى كردى؟»; (فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْن(1) فِي نِعْمَة يُحْدِثُهَا لَكَ، أَوْ سَيِّئَة يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ، أَوْ بَلِيَّة يَصْرِفُهَا عَنْكَ! فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ!).

اشاره به اينكه انسان از اين سه حالت خالى نيست: يا مشمول نعمتى است كه بايد شكر آن را ادا كند يا مرتكب گناهى شده كه خدا بر آن پرده افكنده و بايد از ستاريت او ممنون باشد و استغفار كند يا بلايى را از او دور ساخته كه بايد قدر اين نعمت الهى را بشناسد. اينها همه در حالى است كه او در طريق عصيان گام بر مى دارد و نسبت به اوامر و نواهى حق بى اعتناست. حال اگر انسان بينديشد كه اين خداوند مهربان و فوق العاده كريم و رحيم اگر بندگان اطاعتش را مى كردند چگونه از آنها قدردانى مى نمود، اين همان مسئله «وجوب شكر منعم» است كه به گفته علماى عقايد مى تواند انگيزه معرفة الله گردد.

آنگاه امام از زاويه ديگرى به اين مسئله مى نگرد و براى بيدار ساختن مخاطبان خود به بيان ديگرى مى پردازد و مى فرمايد: «به خدا سوگند اگر اين وضعى كه تو با خدا دارى (كه پيوسته عصيانش مى كنى و او همواره لطف و محبّت مى كند) در ميان دو نفر كه در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين كسى بودى كه خود را به سبب اخلاق ناپسند و كردار بد، محكوم و نكوهش مى كردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نكوهيده تر است)»; (وَ ايْمُ اللّهِ(2) لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ كانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقَوَّةِ،


1. «مطرف عين» از ريشه «طرف» بر وزن «حرف» به معناى چشم بر هم زدن گرفته شده است و «مطرف» مصدر ميمى و به همين معناى چشم به هم زدن است.

2. «أيم» در اصل «أيمن» در نگاه بعضى از ارباب لغت جمع «يمين» به معناى سوگند است كه نون آن ساقط شده و معناى جمله «أيم الله» اين است كه به خدا سوگندها مى خورم.

[ 381 ]

مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَةِ، لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِم عَلَى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الاَْخْلاَقِ، وَ مَسَاوِيءِ الاَْعْمَالِ).

بعضى از شارحان نهج البلاغه عبارت فوق را به صورت صغرا و كبرا از شكل اوّل از قياسات منطقى دانسته اند; ولى ظاهر اين است كه لحن عبارت بالا ناظر به قياس اولويّت است; يعنى دو نفر كه هم طراز هم باشند معمولا ترس و وحشتى از هم ندارند. با اين حال اگر يكى از آنان دو پيوسته نيكى كند و ديگرى در برابر بدى كند سرانجام وجدان نفر دوم او را محكوم مى كند و به سوء اخلاق متهم مى سازد، حال اگر اين مسئله در ميان شخص بسيار بزرگ و فرد بسيار كوچكى باشد كه از يك سو لطف و رحمت است بدون هيچ گونه نياز و ترس و وحشت و از سوى ديگر سرا پا نياز است و وحشت از مجازات در برابر نافرمانيها، به يقين در چنين شرايطى آن فرد كوچك نابكار بايد خود را بسيار ملامت كند كه چرا در برابر آن همه بزرگوارى اين همه شرمسارى به بار آورده است.

 

[ 382 ]

 

[ 383 ]

 

 

بخش سوم

وَ حَقّاً أَقُولُ! مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ، وَ لكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ، وَ لَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَاتِ، وَ آذَنَتْكَ عَلَى سَوَاء، وَ لَهِيَ بِمَا تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاَءِ بِجِسْمِكَ، وَ النَّقْصِ فِي قُوَّتِكَ، أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَكْذِبَكَ، أَوْ تَغُرَّكَ. وَ لَرُبَّ نَاصِح لَهَا عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ، وَ صَادِق مِنْ خَبَرِهَا مُكَذَّبٌ، وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِي الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ، وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْكِيرِكَ، وَ بَلاَغِ مَوْعِظَتِكَ، بِمَحَلَّةِ الشَّفِيقِ عَلَيْكَ، وَ الشَّحِيحِ بِكَ! وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلاًّ! وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْيَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ.

 

ترجمه

به حق مى گويم: دنيا تو را فريب نداده، اين تو هستى كه به آن فريفته و مغرور شده اى (و خود را فريب داده اى)، دنيا پندهاى فراوانى دارد كه پرده از روى واقعيت خود براى تو برداشته و تو را به عدل و انصاف دعوت كرده است. دنيا با هشدارهايى كه از طريق نزول بلا و آفات در جسمت و كاستن از قوا و نيرويت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر از آن است كه به تو دروغ گويد يا فريبت دهد. چه بسيار نصيحت كنندگانى درباره دنيا كه نزد تو متهم اند و چه بسيار راستگويانى كه در مورد اخبار دنيا كه از سوى تو تكذيب مى شوند. اگر حال دنيا را در مورد مناطق ويران شده و خانه هاى خالى از سكنه، جستجو كنى به يقين آن را يادآورى كننده اى نيكو و واعظى گويا مى يابى همچون دوستى مهربان كه از رسيدن اندوه به تو به شدّت ناراحت مى شود. دنيا چه سراى خوبى است براى كسى كه آن را خانه هميشگى خود نداند و چه محلّ نيكويى است براى كسى كه

[ 384 ]

آن را وطن خود برنگزيند (آرى!) سعادتمندان بوسيله دنيا در قيامت، آنها هستند كه امروز از آن مى گريزند.

 

شرح و تفسير

دنيا بهترين واعظ

از آنجا كه بسيارى از دنياپرستان براى تبرئه خويشتن گناه خود را به گردن فريبندگى دنيا مى افكنند و زرق و برق دنيا و مواهب مادّى را عامل خطاهاى خويش مى شمرند.

امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه در واقع به پاسخ آنها مى پردازد و مى فرمايد: «به حق مى گويم: دنيا تو را فريب نداده، اين تو هستى كه به آن فريفته و مغرور شده اى (و خود را فريب داده اى)»; (وَ حَقّاً أَقُولُ! مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ، وَ لكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ).

سپس به بيان دليل براى اين سخن پرداخته، مى فرمايد: «دنيا پندهاى فراوانى دارد كه پرده از روى واقعيت خود براى تو برداشته و تو را به عدل و انصاف دعوت كرده است»; (وَ لَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَاتِ(1)، وَ آذَنَتْكَ(2) عَلَى سَوَاء).

اشاره به اينكه دنيا نه تنها فريبنده نيست، بلكه حوادثى در آن رخ مى دهد كه بيداركننده است و امام(عليه السلام) در جمله هاى بعد به شرح آن مى پردازد و مى فرمايد: «دنيا با هشدارهايى كه از طريق نزول بلا و آفات در جسمت و كاستن از قوا و نيرويت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر از آن است كه به تو دروغ گويد و يا فريبت دهد، چه بسيار نصيحت كنندگانى درباره دنيا كه نزد تو متهم اند و چه


1. «عظات» جمع «عظه» به معناى موعظه و پند و نصيحت است و در اينجا كنايه از حوادث تلخ دنياست كه سبب بيدارى و هوشيارى مى شود.

2. «آذنت» از ريشه «ايذان» به معناى اعلام كردن توأم با تهديد و گاه به معناى اعلام جنگ است. سپس به معناى اعلام مطلق نيز آمده و اذان نماز را از اين جهت اذان مى گويند كه اعلام ورود وقت نماز مى كند.

[ 385 ]

بسيار راستگويانى در مورد اخبار دنيا كه از سوى تو تكذيب مى شوند»; (وَ لَهِيَ بِمَا تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاَءِ بِجِسْمِكَ، وَ النَّقْصِ فِي قُوَّتِكَ، أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَكْذِبَكَ، أَوْ تَغُرَّكَ. وَ لَرُبَّ نَاصِح لَهَا عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ، وَ صَادِق مِنْ خَبَرِهَا مُكَذَّبٌ).

اشاره به اينكه هم دنيا ماهيّت خودش را با انواع بلاها و مشكلات و حوادث دردناك و دگرگونى قدرتها به تو نشان داده و توصيف او به فريبندگى نادرست است و هم اولياء الله و صالحانى كه درباره بىوفايى و ناپايدارى دنيا به تو خبر داده اند راست گفته اند، هر چند اين سخنان مطابق هواى نفس تو نبوده; نه زبان حال دنيا را پذيرفته اى و نه زبان قال اولياى الهى را، و همه را متهم به كذب كرده اى، بنابراين اين تو هستى كه خودت را فريب مى دهى.

اين احتمال نيز در تفسير جمله هاى اخير وجود دارد كه نصيحت كننده همان حوادث ناگوار و خبرهاى صادق همان نشانه هاى بى وفايى دنياست كه انسان با چشم خود اين نصيحت كنندگان و خبرهاى صادق را مى بيند و مى شنود; ولى چون مطابق ميل او نيست همه را تكذيب مى كند و مى گويد: يك حادثه اتفاقى بود و گذشت و ديگر تكرار نخواهد شد.

سپس با توضيح بيشتر اين حقيقت را آشكارتر و براى همگان مفهوم تر مى سازد و مى فرمايد: «اگر حال دنيا را در لابه لاى مناطق ويران شده، و خانه هاى خالى از سكنه، جستجو كنى به يقين آن را يادآورى كننده اى نيكو و واعظى گويا مى يابى، همچون دوستى مهربان كه از رسيدن اندوه به تو به شدّت ناراحت مى شود»; (وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِي الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ(1)، وَ الرُّبُوعِ(2) الْخَالِيَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْكِيرِكَ، وَ بَلاَغِ مَوْعِظَتِكَ، بِمَحَلَّةِ الشَّفِيقِ عَلَيْكَ، وَ الشَّحِيحِ(3) بِكَ!).


1. «خاويه» اسم فاعل است از ريشه «خَوى» به معناى خالى بودن و گاه به معناى ويران شدن گرفته شده است.

2. «ربوع» جمع «ربع» بر وزن «رفع» به معناى خانه است و گاه به معناى منطقه يا گروهى از مردم نيز آمده و در اينجا منظور همان معناى اوّل است.

3. «شحيح» از ريشه «شحّ» بر وزن «مخ» به معناى بخل توأم با حرص است كه به صورت عادت درآيد و لذا واژه «شحيح» گاه به افراد دلسوزى كه هرگز مايل نيستند گرد و غبار نگرانى بر دامن دوستشان نشيند و نسبت به آن بخل مىورزند اطلاق مى شود و در عبارت بالا همين معنا اراده شده است.

[ 386 ]

سرانجام در آخرين جمله مى فرمايد: «دنيا چه سراى خوبى است براى كسى كه آن را خانه هميشگى خود نداند و چه محلّ نيكويى است براى كسى كه آن را وطن خود برنگزيند (آرى!) سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت، آنها هستند كه امروز از آن مى گريزند»; (وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلاًّ! وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْيَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ).

اشاره به اينكه افراد با ايمان و بيدار مى توانند از همين دنياى پرشور و شرّ و مملوّ از فريب و نيرنگ، وسيله اى براى سعادت جاويدان خود بسازند و آن را نردبانى براى صعود به مقامات عاليه قرار دهند، به اين ترتيب كه نگاه آنها به دنيا برخلاف دنياپرستان، نگاه به يك پل يا گذرگاه باشد; آنها كه از رزق و برقش مى گريزند و از مواهب آن براى قرب به خدا سود مى جويند و از اينجا به خوبى فرق دنياى ممدوح و مذموم روشن مى شود همان گونه كه در بحث نكته ها خواهد آمد.

 

نكته

دنياى ممدوح و مذموم

امام(عليه السلام) در عبارات بالا دنيا را واعظى دلسوز و گزارشگرى صادق و وفادار معرفى كرد كه به وسيله دگرگونيهاى سريع و حوادث و آفات گوناگون، ناپايدارى خودش را اعلام كرده و به همگان هشدار داده است كه تكيه بر آن نكنند و تنها از آن توشه بگيرند.

از اين صريح تر عبارتى است كه در كلمات قصار آن حضرت درباره دنيا آمده است. حضرت آن را مسجد دوستان خدا: (مَسْجِدُ أحِبّاءُ اللهِ) و تجارت خانه

[ 387 ]

اولياء الله: (وَ مَتْجَرُ أولِياءِ اللهِ) و محل نزول وحى الهى: (وَ مَهْبِطُ وَحْىِ اللهِ) و نمازخانه فرشتگان خدا: (وَ مُصَلّى مَلائِكَةِ اللهِ) برشمرده و آن را سراى موعظه و عافيت براى كسانى كه حقيقت دنيا را دريابند معرفى فرموده: (دارُ عافِيَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْها ... وَ دارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِها).(1)

اين در حالى است كه در خطبه هاى متعددى از نهج البلاغه و روايات بسيار ديگر نكوهشهاى شديدى از دنيا شده است. سرايى مملوّ از بلا و معروف به غدر و بىوفايى: (دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ)(2) و نيز به منزله مار خوش خطّ و خالى شمرده شهد كه ظاهرش نرم و ملايم; ولى سمّ كشنده در جوف اوست: (مَثَلُ الدُّنْيا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّها وَ السَّمُّ النّاقع في جَوْفِها).(3)

در جايى ديگر در جمله اى كوتاه امام نسبت به خطرات عظيم دنيا هشدار داده مى فرمايد: «تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ; فريب مى دهد، زيان مى رساند و به سرعت مى گذرد».(4)

سه طلاقه كردن دنيا از سوى امام(عليه السلام) به سبب زشتيها و بديهايش معروف است و در كلمات قصار ضمن عبارات تكان دهنده اى به آن اشاره شده است.(5)

فراتر از اينها آيات قرآن مجيد است كه نكوهشهاى شديدى از دنيا دارد. از جمله در سوره زخرف به قدرى دنيا را بى ارزش مى شمرد كه اگر افراد كم ظرفيت تشويق به كفر و گناه نمى شدند خداوند قصرهاى مجلّلى در اختيار كافران مى گذاشت كه سقفهايش از نقره و با انواع زر و زيورها آراسته بود. (وَلَوْلاَ أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِّنْ فَضَّة وَمَعَارِجَ


1. نهج البلاغه، كلمات قصار، 131 .

2. همان مدرك، خطبه 226 .

3. همان مدرك، كلمات قصار، 119 .

4. همان مدرك، 415 .

5. همان مدرك، 77 .

[ 388 ]

عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ * وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ).(1)

هرگاه اين آيات و روايات را در برابر هم بچينيم اين سؤال پديدار مى شود كه اگر دنيا اين همه خوبى دارد، پس چرا اين همه بد است و اگر اين همه بدى دارد، پس چرا خوب است؟

پاسخ اين سؤال در يك جمله نهفته است و آن اينكه اين تفاوت نتيجه اختلاف زاويه هاى ديد است.

ظاهربينان و دنياپرستان كه ديدشان كوتاه و نظرشان سطحى است تنها زرق و برق آن را مى بينند و زخارف و زينتهاى زودگذرش را و به آن دل مى بندند. دنيا براى اين گروه، فوق العاده خطرناك است و از آنجايى كه گاه اكثريت مردم را اين گروه تشكيل مى دهند، آيات و روايات در نكوهش دنيا بسيار بيشتر است، لذا خداوند به همه انسانها هشدار مى دهد كه بيدار باشيد كه دنيا شما را نفريبد و شيطان شما را فريب ندهد (فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ)(2)جالب اينكه در اين آيه دنيا فريبنده هم رديف شيطان فريبكار شمرده شده است (زيرا منظور از غرور در اين آيه همان شيطان است).

ولى بيداردلان آگاه و مؤمنان عاقل و فرزانه كه با ديده تيزبين خود به باطن دنيا مى نگرند و آغاز و انجامش را با يك مطالعه عميق مى بينند تاريخ پيشينيان را در نظر خود مجسم مى كنند و سرنوشت فراعنه و كسراها و عمالقه وابناى عمالقه را مدّ نظر قرار مى دهند پيامهاى مواعظ دوستانه دنيا را با گوش جان مى شنوند و درسهاى لازم را از آن فرا مى گيرند; دنيا را به دانشگاهى تبديل مى كنند براى كسب معارف الهيه و تجارت خانه اى براى برگرفتن زاد و توشه و معبد باشكوهى براى معراج به سوى خدا.


1. زخرف، آيه 33-35 .

2. فاطر، آيه 5 .

[ 389 ]

كوتاه سخن اينكه به گفته اميرمؤمنان على(عليه السلام) در يكى از خطبه هاى همين كتاب: «آنها كه به دنيا به عنوان يك وسيله بنگرند به آنها بصيرت و بينايى مى بخشد و آنها كه به عنوان يك هدف به آن بنگرند كورشان مى كند»; (مَنْ أبْصَرَ بِها بَصَّرْتَهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إلَيْها أعْمَتْهُ).(1)

 


1. نهج البلاغه، خطبه 82 .

[ 390 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation