بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع), آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     002 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     003 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     004 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     005 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     006 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     007 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     008 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     009 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     010 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     011 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     012 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     013 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     014 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     015 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     016 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     017 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     018 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     019 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     020 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     021 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     022 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     023 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     024 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     025 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     026 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     027 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     028 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     029 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     030 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     FEHREST - پيام امام اميرالمومنين(ع)- فهرست
 

 

 
 

 

 

(اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَذْهَبَ عَنْ قَوْلِكَ، أَوْ أَنْ نُفْتَتَنَ عَنْ دِينِكَ، أَوْ تَتَابَعَ(1) بِنَا أَهْوَاؤُنَا دُونَ الْهُدَى الَّذِي جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ!).

امام(عليه السلام) در اين دعا از سه گناه و مشكل بزرگ به خدا پناه مى برد: 1. انسان اوامر و نواهى الهى را به فراموشى بسپرد و از كنار آن سرسرى بگذرد. 2. وسوسه هاى فتنه انگيزان در دل انسان نفوذ كند و او را از حق منحرف سازد. 3. هواى نفس برانسان چيره شود و او را از هدايت الهى باز دارد.

به يقين اگر اين دعاهاى سه گانه كه هر يك با «اللهم» آغاز شد در درگاه الهى به اجابت برسد، تمام خير و سعادت دنيا و آخرت نصيب انسان مى گردد و چه خوب است كه اين دعاها را به خاطر بسپاريم و هر زمان حال دعايى دست داد رو به درگاه خدا كنيم و آنها را از خدا بخواهيم.

امام(عليه السلام) در بخش اوّل و دوم اين دعا سخن را به صورت متكلّم وحده آورده; ولى در بخش آخر آن را به صيغه متكلم مع الغير ذكر مى كند تا هم مصلحت خويش را از خدا خواسته باشد و هم مصالح همه مسلمانان را.

 

 


1. «تتابع» از ريشه «تتابع» (مصدر باب تفاعل) به معناى به سرعت به سوى چيزى بردن است.

[ 231 ]

 

 

216

 

 

 

خَطَبَها بِصِفّينَ

 

از خطبه هاى امام(عليه السلام) است

كه در صفّين ايراد فرمود.(1)

 

 

خطبه در يك نگاه

اين خطبه از خطبه هاى مهم نهج البلاغه است كه امام(عليه السلام) در زمان ومكان خاصى; يعنى در جنگ صفين ايراد فرموده و مباحث مهمى را در بردارد و عمدتاً از چهار بخش تشكيل شده است:

1. در بخش اوّل از حقوق متقابل والى و رعيت (زمامداران و توده هاى مردم) سخن مى گويد. به بيان قانونى كلى درباره حقوق مى پردازد و مى فرمايد: حق، همواره دو سويه است;هركس بر ديگرى حق دارد او نيز به نوعى داراى حق بر آن


1. سند خطبه:

در كتاب مصادر نهج البلاغه ذيل اين خطبه آمده است كه اين خطبه را قبل از سيّد رضى، مرحوم كلينى در روضه كافى، ج 8، ص 352، از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است البتّه آنچه در كافى آمده بيش از آن است كه در نهج البلاغه آمده، و بعضى از الفاظش با عبارات نهج البلاغه متفاوت است، بى آنكه در معنا تغييرى به وجود آمده باشد. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 129)

[ 232 ]

شخص است واين مسئله مهمى است كه به شرح آن خواهيم پرداخت (ان شاءالله).

2. در بخش دوم حقوق حاكمان بر مردم و حقوق مردم را بر حاكمان تشريح مى كند و در همين بخش بر اين معنا تأكيد مى فرمايد كه نه اصلاح مردم بدون اصلاح حاكمان ممكن است نه اصلاح حاكمان بى اصلاح مردم; يعنى اين دو در يكديگر تأثير متقابل دارند.

3. بخش سوم در واقع پاسخى است كه امام(عليه السلام) به يكى از يارانش داد; او تعريف و تمجيد فراوانى از امام كرد و وفادارى كامل خود را به پيشگاه آن حضرت عرضه داشت، امام در پاسخ او تواضع فراوانى نمود و فرمود: من هرگز ثناگويى و تعريف و تمجيد را خوش ندارم، چرا كه همه عظمتها مخصوص ذات پاك خداست.

4. در بخش چهارم از روابط صحيح حاكمان و مردم سخن به ميان آمده و بدين معنا تأكيد شده كه حاكمان بايد از متملّقان و چاپلوسان بپرهيزند و به عكس آماده شنيدن نقد نقّادان و خرده گيرى خرده گيران باشند تا جامعه رو به سوى صلاح و فلاح حركت كند.

 

 

[ 233 ]

 

 

بخش اوّل

أَمَّا بَعْدُ; فَقَدْ جَعَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لاَيَجْرِي لاَِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْه إِلاَّ جَرَى لَهُ. وَ لَوْ كَانَ لاَِحَد أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لاَ يَجرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

 

ترجمه

امّا بعد (از حمد و ثناى الهى بدانيد) خداوند سبحان براى من بر شما حقى قرار داده كه آن سرپرستى امور شماست و در مقابل، براى شما نيز حقى بر من قرار داده; مانند حقى كه من بر شما دارم و حق در مرحله بيان، از هر چيز وسيع تر است و همه از آن دفاع مى كنند; ولى در مرحله عمل از هر چيز سخت تر و پيچيده تر است (زيرا) حق به نفع كسى جريان نمى يابد مگر اينكه در برابر آن حقى به گردن او قرار مى گيرد (و مسئوليتى براى او به وجود مى آورد)، و حق به گردن كسى نمى آيد مگر اينكه به نفع او حقى بر ديگرى خواهد بود، و اگر قرار بود حق (يك طرفه باشد و) به سود كسى جريان يابد و بر او حقى نباشد، اين امر مخصوص خداوند سبحان بود; نه مخلوقش، زيرا قدرتش بر همه بندگان احاطه دارد و عدالتش در همه امور كه فرمانش جارى است، ثابت است; ولى خداوند

[ 234 ]

سبحان حق خود را بر بندگانش اين قرار داده است كه اطاعتش كنند و (در مقابل) پاداش آنها را بر خود به صورت مضاعف و از باب تفضيل و توسعه براى كسانى كه شايستگى دارند لازم شمرده است (بنابراين حق خدا بر خلق نيز دو سويه است; او حق اطاعت بر بندگان دارد و بندگان حق ثواب، هر چند اين حق از باب تفضّل است; نه استحقاق).

 

شرح و تفسير

گسترش دامنه حقوق

امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه همه ياران خود را به اتحاد و انضباط از طريق بيان حقّش بر امّت دعوت مى كند و مى فرمايد: «امّا بعد (از حمد و ثناى الهى بدانيد) خداوند سبحان براى من بر شما حقى قرار داده كه آن سرپرستى امور شماست و در مقابل، براى شما نيز حقى بر من قرار داده; مانند حقى كه من بر شما دارم»; (أَمَّا بَعْدُ; فَقَدْ جَعَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ).

امام(عليه السلام) در اين جمله به مسئله مهمى در باب حكومت اسلامى اشاره مى كند كه در واقع با همه حكومتهاى آن زمان متفاوت بود. حكومتهاى استبدادى همه چيز را از آن خود مى دانستند و رعايا را همچون بردگان مى شمردند كه بايد چشم و گوش بسته، اطاعت كنند و اگر چيزى براى رعايا قايل بودند نوعى منّت و تفضّل بود; نه حق، در حالى كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: حكومت اسلامى در واقع مركّب از دو حق متقابل است: حق زمامداران بر مردم و حق مردم بر زمامداران كه هر دو سنگين و پرمسئوليت است.

سپس به قاعده اى كلّى و بسيار فراگير در فرهنگ اسلامى، اشاره كرده، مى افزايد: «حق در مرحله بيان، از هر چيز وسيع تر است و همه از آن دفاع

[ 235 ]

مى كنند; ولى در مرحله عمل از هر چيز سخت تر و پيچيده تر است (چرا كه) حق به نفع كسى جريان نمى يابد مگر اينكه در برابر آن حقى به گردن او قرار مى گيرد (و مسئوليتى براى او به وجود مى آورد) و حق بر گردن كسى نمى آيد مگر اينكه به نفع او حقى بر ديگرى خواهد بود»; (فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ(1)، وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ(2)، لاَيَجْرِي لاَِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْه إِلاَّ جَرَى لَهُ).

در واقع امام(عليه السلام) در اين عبارت به دو نكته اشاره مى فرمايد: نخست اينكه همه انسانها با واژه حق آشنا هستند و هر كس دم از طرفدارى حق مى زند و براى حفظ منافع خود زير چتر اين واژه قرار مى گيرد، در حالى كه هنگام عمل، براى اداى حقوق ديگران بسيار سخت گير است، گويى حق را يك طرفه مى داند، لذا امام(عليه السلام) در بيان نكته دوم به اين اصل اساسى اشاره مى فرمايد كه در هيچ مورد حق يك جانبه وجود ندارد; در همه جا بدون استثنا اگر حقّى براى كسى قرار داده شود طرف مقابل نيز حقّى بر او پيدا مى كند; مثلا استاد بر شاگرد خود حق دارد، زيرا او را تعليم داده و تربيت آموخته است. به يقين شاگرد نيز بر استاد حق دارد، زيرا هنگامى كه فكر و عمر و جوانى خويش را در اختيار استاد قرار مى دهد بايد در تعليم و تربيت او بكوشد و چيزى فروگذار نكند.

اگر طلبكار حقّى بر بدهكار دارد كه بايد آن را به موقع ادا كند، بدهكار نيز حق متقابلى دارد و آن اينكه اگر توان پرداخت را نداشته باشد به او مهلت دهد (وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَة فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَة).(3)

اگر مردان حقوق متعددى بر همسران خود دارند زنان آنها نيز حقوق بسيارى بر گردن شوهران دارند (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ).(4)


1. «تواصف» از ريشه «وصف» گرفته شده و به اين معناست كه بعضى چيزى را براى بعضى ديگر وصف كنند. در خطبه بالا; يعنى مردم در مقام سخن، هر كدام درباره حق دادِ سخن مى دهند.

2. «تناصف» از ريشه «نَصَفَ» بر وزن «هدف» و بر وزن «حرص» به معناى انصاف دادن گرفته شده است و معناى «تناصف» آن است كه هر كس در حق ديگرى انصاف را رعايت كند.

3. بقره، آيه 280 .

4. بقره، آيه 228 .

[ 236 ]

در مورد پدر ومادر و فرزند نيز اين مسئله كاملا نمايان است نه فقط پدر و مادر بر فرزند حقوق سنگينى دارند، بلكه فرزندان نيز بر آنها حقوق بسيارى دارند. اگر كسى رسالة الحقوق امام سجاد زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) را به دقت مطالعه كند به گسترش حقوق متقابل مردم بر يكديگر كاملا آگاه مى شود.(1)

حتى اگر انسان بر حيوانى كه مملوك اوست حقى دارد، حيوان نيز بر او حق دارد.(2)

آنگاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به حق خداوند بر بندگان اشاره مى كند كه حتى اين حق نيز يك طرفه نيست، گرچه تعبير حق عباد بر خدا از جهاتى نامتناسب است; ولى به هر حال اين حق در لباس تفضّل در اينجا خود را نشان مى هد، مى فرمايد: «اگر قرار بود حق (يك طرفه باشد و) به سود كسى جريان يابد و بر او حقى نباشد، اين امر مخصوص خداوند سبحان بود; نه مخلوقش، زيرا قدرتش بر همه بندگان احاطه دارد و عدالتش در همه امورى كه فرمانش جارى است، ثابت است»; (وَ لَوْ كَانَ لاَِحَد أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لاَ يَجرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ).

اين سخن اشاره به آن است كه از يك سو قدرت خداوند ايجاب مى كند كه بندگان خود را تنها نگذارد و به يارى آنها در همه زمينه ها عنايت كند و از سوى ديگر عدالتش موجب مى شود كمترين ظلم و ستمى نه در جهان تشريع و نه در جهان تكوين بر كسى وارد نشود، بنابراين، حساب خداوند از حساب بندگان جداست; بندگان بر اثر عجز و ناتوانى و يا نيازهايى كه آنها را به ترك عدالت وا مى دارد ممكن است حقوق ديگران را عايت نكنند; امّا قادر مطلق و عادل على


1. مرحوم علاّمه مجلسى رسالة الحقوق امام سجاد(عليه السلام) را در بحارالانوار، ج 71، ص 10 آورده است.

2. در كتاب الحج وسائل الشيعه، بابى تحت عنوان «حقوق الدابّة الواجبة و المندوبة» ذكر شده است كه بسيار قابل توجّه است و در خطبه 167 نيز اشاره اى به اين معنا گذشت.

[ 237 ]

الاطلاق، چگونه ممكن است راضى به ضايع شدن حقوق بندگانش شود؟! بنابراين ممكن است دو طرفه بودن حق در مورد خداوند، استثنا شود و حق او يك طرفه باشد.

امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «ولى خداوند سبحان حق خود را بر بندگانش اين قرار داده است كه اطاعتش كنند و (در مقابل) پاداش آنها را بر خود به صورت مضاعف و از باب تفضّل و توسعه براى كسانى كه شايستگى دارند لازم دانسته است»; (وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ).

به بيان ديگر خداوند در برابر حقّى كه بر بندگان دارد حقّى براى بندگان بر خويش قائل است، هر چند اين حق، جنبه تفضّل دارد بى آنكه بندگان از خداوند طلبكار باشند، زيرا در برابر آن همه نعمتهايى كه او به بندگان ارزانى داشته هر قدر اطاعت و عبادتش كنند بخش اندكى از شكر آن را ادا نخواهند كرد.

به اين ترتيب حتى خداوند متعال از اين امر مستثنا نيست; يعنى در برابر حقى كه او بر بندگان دارد آنها هم بر او حقى دارند، هر چند اين حق از باب تفضّل است; نه استحقاق و طلبكار بودن.

 

نكته

ثواب، استحقاق است يا تفضّل؟

از قديم الايّام اين بحث در ميان علماى علم كلام مطرح بوده است كه آيا ثواب از سوى خداوند، جنبه استحقاق دارد يا تفضّل؟ به اين معنا كه بندگان هنگامى كه اوامر الهى را اطاعت مى كنند بر خداوند لازم است به آنها پاداش نيك دهد و اگر ندهد قبيح خواهد بود و خداوند مرتكب قبيح مى شود؟ يا اينكه بندگان هيچ گونه طلبى در مقابل اطاعت اوامر و ترك معاصى از خداوند ندارند و

[ 238 ]

اگر پاداشى دهد از باب لطف و مرحمت است و اگر ندهد عين عدالت است؟

جمعى از متكلّمان كه بيشتر تمايل به مذهب اشاعره داشته اند، تفضّل را پذيرفته اند و بعضى ديگر كه تمايل به مذهب معتزله داشته اند استحقاق را.

طرفداران استحقاق مى گويند بى شك الزام بندگان به اطاعت داراى مشقتهايى است اگر اين الزام بودن هدف باشد، ظلم است و قبيح و از خداوند حكيم صادر نمى شود و اگر هدفى داشته باشد آن هدف چيزى جز پاداش نيك نخواهد بود، بنابراين اگر خداوند پاداش نيكى ندهد مستلزم قبيح است كه بر او محال است.

طرفداران تفضّل مى گويند خداوند آن قدر نعمت به ما داده كه اگر همه عمر را به اطاعت او مشغول باشيم شكرِ بخشِ كوچكى از اين همه نعمت را به جا نياورده ايم، بنابراين ما طلب و استحقاقى نداريم تا او ملزم به پرداخت آن باشد.

ولى گويا طرفين از يك نكته غافل مانده اند كه با توجّه به آن، نقاب از چهره اين مسئله برداشته مى شود و حق، آشكار مى گردد و آن اين است كه استحقاق پاداش در جايى است كه كسى به ديگرى خدمتى كند و در برابر آن خدمت، منتظر پاداش و اجرت باشد و به بيان ديگر هر دو گروه در واقع پاداش يا چيزى شبيه پاداش براى اطاعت فرمان پروردگار قائل شده اند; گروه اوّل مى گويند پاداششان را به صورت نعمتهاى الهى از قبل گرفته اند و گروه دوم مى گويند بعداً بايد بگيرند.

در حالى كه مى دانيم همه اوامر و نواهى الهى مصالحى دارد كه به خود مكلّفان باز مى گردد. نماز و روزه و حج و جهاد، سبب صفاى روح و تكامل نفس و عزت و سربلندى مى شود و ترك دروغ و غيبت و شراب و قمار آنها را از مفاسد و بدبختيها نجات مى دهد. با اين حال، مكلّفان در اطاعت اوامر و ترك معاصى به خودشان خدمت مى كنند، آيا در مقابل خدمت به خويشتن بايد خود را طلبكار از پروردگار بدانند؟!

[ 239 ]

اين درست به آن مى ماند كه طبيب دلسوز و مهربانى به بيمار خود دستورات لازم را به طور رايگان دهد و حتى داروها را در اختيار او بگذارد و بيمار به آن دستورها عمل كند و از شرّ بيمارى رهايى يابد. آيا اگر اين بيمار نزد طبيب برود و از مطالبه اجر و پاداشى بر اطاعت امر وى كند همگان تعجب نمى كنند و بر كار او نمى خندند؟

تمام اوامر و نواهى الهى در واقع همين گونه است و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طبيب دوّار به طب بوده و آنچه گفته است در مسير منافع مكلّفان قرار گرفته است، بنابراين جايى براى اين بحث باقى نمى ماند كه آيا مردم در برابر طاعات خود استحقاق ثواب دارند يا ثواب تفضّل است؟

آرى، خداوند به لطف و كرمش براى تشويق مردم به اطاعتى كه موجب كمال آنهاست پاداشى بر عهده گرفته و وعده ثواب داده و چون چنين وعده اى هرگز از آن تخلّف نخواهد كرد، زيرا تخلّف از وعده بر حكيم قادر وعالم، محال است.

قرآن مجيد مى فرمايد: «(كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ); خداوند رحمت را بر خود مقرّر داشته است».(1)

از سوى ديگر مى فرمايد: «(إِنَّ اللهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ); خداوند از وعده خويش تخلّف نمى كند».(2)


1. انعام، آيه 12، همين تعبير در آيه 54 با اضافه كلمه «ربكم» آمده است.

2. آل عمران، آيه 9 .

[ 240 ]

 

[ 241 ]

 

 

بخش دوم

ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْض، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْكَ الْحُقوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاُِلْفَتِهِمْ، وَ عِزًّا لِدِينِهِمْ، فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَ لاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَ كَثُرَ الاِْدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَ عُطِّلَتِ الاَْحْكَامُ، وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ،فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَ لاَ لِعَظِيمِ بَاطِل فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَ تَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ.

 

ترجمه

سپس خداوند سبحان، بخشى از حق خود را امورى قرار داده كه بر همه مردم در برابر يكديگر واجب شمرده (و مأمور به اداى آن شده اند) و اين حقوق را در همه جهات همانند هم قرار داده به گونه اى كه بعضى از آن سبب بعض ديگر است و هيچ كدام واجب نمى شود مگر اينكه ديگرى واجب مى گردد.

[ 242 ]

از ميان حقوقى كه خداوند واجب ساخته، بزرگترين آنها حق والى و زمامدار بر رعيت و حق رعيت بر والى است. فريضه اى است كه خداوند سبحان آن را بر هر كدام در مقابل ديگرى مقرر فرموده و آن را سبب نظام الفت و پيوستگى آنان به يكديگر و موجب عزت و قدرت دين آنها قرار داده است، بنابراين رعيت هرگز اصلاح نمى شود مگر به اصلاح زمامداران و زمامداران اصلاح نمى گردند جز از طريق قرارگرفتن رعيت در مسير صحيح و مستقيم. هرگاه رعيت حق والى را ادا كند و والى حق رعيت را بپردازد، حق در ميان آنها قوى و نيرومند خواهد شد، مسيرهاى دين خالى از انحراف مى گردد، نشانه هاى عدالت استوار مى شود و سنّتها در مجراى صحيح خويش به كار مى افتد و به اين ترتيب زمان رو به صلاح مى رود و مردم به بقاى دولت اميدوار و دشمنان مأيوس خواهند شد و اگر رعيت بر والى خويش بشورد و چيره گردد، يا والى نسبت به رعايا اجحاف كند (نظام جامعه به هم مى ريزد و) در آن زمان اختلاف كلمه پيدا مى شود، نشانه هاى ظلم و ستم آشكار مى گردد، فريبكارى و بدعت در دين فزونى مى يابد و جادّه هاى روشن سنّتها و آداب دينى متروك خواهد شد. در نتيجه بر طبق هوا و هوس عمل مى شود، احكام الهى تعطيل مى گردد و بيماريهاى اخلاقى فزونى مى يابد، در چنين حكومتى مردم از حقوق مهمى كه تعطيل شده وحشت نمى كنند و نه از باطلهاى عظيمى كه رواج يافته، در نتيجه نيكان خوار و ذليل مى شوند و اشرار عزيز و محترم، و (به دنبال آن) مجازاتهاى الهى بر بندگان عظيم خواهد بود.

 

شرح و تفسير

مهم ترين حق، حق والى و رعيت است

امام(عليه السلام) در بخش گذشته به حق خدا بر مردم اشاره فرمود و در اين بخش از

[ 243 ]

حقوق مردم بر يكديگر ياد مى كند كه مهم ترين آنها حق زمامداران بر مردم و حق مردم بر زمامداران و به تعبير ديگر حق والى بر رعيت و حق رعيت بر والى است، مى فرمايد: «سپس خداوند سبحان، بخشى از حق خود را امورى قرار داده كه بر مردم در برابر يكديگر واجب شمرده (و مأمور به اداى آن شده اند)»; (ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْض).

شايان توجّه اينكه امام(عليه السلام) حق مردم را بر يكديگر به عنوان بخشى از حقوق خداوند بر مردم و نشأت گرفته از حقوق خودش شمرده است و به تعبير ديگر حق الله و حق الناس در عرض هم نيستند، بلكه در طول هم اند.

آنگاه مى افزايد: «خداوند اين حقوق را در همه جهات مساوى و همانند هم قرار داده به گونه اى كه بعضى از آن سبب بعض ديگر است و هيچ كدام واجب نمى شود مگر اينكه ديگرى واجب گردد»; (فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ(1) فِي وُجُوهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض).

به بيان ديگر هيچ يك از اين حقوق يكسويه نيست و همان گونه كه در بخش گذشته آمد، همه آنها دو سويه است، هر گاه حقى براى كسى بر ديگرى ثابت شود بلافاصله در مقابل آن حقى از شخص دوم بر شخص اوّل لازم مى گردد، بنابراين، اين حقوق هم مساوى يكديگرند و هم لازم و ملزوم يكديگر; نه به اين معنا كه اگر بعضى از افراد وظيفه خود را انجام ندادند طرف مقابل نيز از انجام وظيفه خود سرباز زند; مثلا اگر فرزند حق اطاعت پدر را انجام نداد، پدر از تربيت او و اداى نفقه سرباز زند يا اگر گروهى از رعيت به وظيفه خود عمل نكنند، والى خدمات حكومت را از آنها قطع كند. به تعبير ديگر اينها در مقام وجوب، لازم و ملزوم يكديگرند; نه در مقام تحقّق و عمل; يعنى هر دو واجبند،


1. «تتكافأ» يعنى همسان و برابر مى شوند از ريشه «كفؤ» بر وزن «كفر» به معناى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، سپس به هر گونه شبيه و مانند اطلاق شده است.

[ 244 ]

خواه طرف مقابل به وظيفه خود عمل كند يا عمل نكند.

براى توضيح بيشتر به مثال زير توجّه كنيد:

هرگاه گروهى از رعيت، ماليات و خراج لازم را بپردازند به يقين والى از انجام وظيفه خود در مسأله امنيّت يا تعليم و تربيت اطفال آنها و مداواى مجروحان ومصدومان و بيمارانشان، كوتاهى نخواهد كرد، زيرا هر يك از اين دو وظيفه جنبه استقلالى دارد و غير مشروط به ديگرى در مقام عمل است، هر چند در مقام تشريع دو وجوب به يكديگر گره خورده اند.

در ادامه اين سخن مى فرمايد: «از ميان حقوقى كه خداوند واجب ساخته، بزرگترين آنها حق والى و زمامدار بر رعيت و حق رعيت بر والى است. فريضه اى است كه خداوند سبحان آن را بر هر كدام در مقابل ديگرى مقرّر فرموده است»; (وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْكَ الْحُقوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ(1)، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ).

سپس امام(عليه السلام) به فلسفه اين دو حق مى پردازد و مى فرمايد: «خداوند اين فريضه را سبب نظام الفت مردم و پيوستگى آنان به يكديگر و موجب عزت و قدرت دين آنها قرار داده است، بنابراين رعيت هرگز اصلاح نمى شود مگر با اصلاح زمامداران و زمامداران اصلاح نمى گردند جز از طريق قرارگرفتن رعيت در مسير صحيح و مستقيم»; (فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاُِلْفَتِهِمْ، وَ عِزًّا لِدِينِهِمْ، فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَ لاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ).

در واقع رعايت اين حقوق هم آثار مهم مادى دارد و هم معنوى. جمله (جَعَلَهَا نِظَاماً لاُِلْفَتِهِمْ) اشاره به آثار مادى و ظاهرى و جمله (عِزًّا لِدِينِهِمْ) اشاره به آثار معنوى و روحانى است و دو جمله ما بعد آن، به اين حقيقت مهم اشاره


1. «رعيّت» از ريشه «رعى» بر وزن «سعى» به معناى حفظ و مراقبت و مراعات است. به چوپان «راعى» گفته مى شود، چون در حفظ چهارپايان مى كوشد و به حاكم «راعى» گفته مى شود، زيرا از مردم مراقبت مى كند و به مردم «رعيت» اطلاق مى شود، چون تحت مراقبت و حفاظت حكومتند.

[ 245 ]

مى كند كه صلاح و فساد رعيت و زمامداران به هم گره خورده است و هر دو در يكديگر اثر متقابل دارند. زمامداران فاسد رعايا را به فساد مى كشانند و رعاياى صالح حكومت را مجبور به پذيرش حق و عدالت مى كنند و اگر هر دو صالح باشند بهترين شرايط براى پيروزى و پيشرفت جامعه فراهم مى گردد.

آنگاه در ادامه به شرح آثار منفى و مثبتى كه بر اداى حق والى نسبت به رعيت و حق رعيت نسبت به والى و عدم اداى آنها مترتب مى شود پرداخته و با عبارات روشن و گويايى اين آثار را يك به يك مى شمارد، مى فرمايد: «هرگاه رعيت حق والى را ادا كند و والى حق رعيت را بپردازد، حق در ميان آنها قوى و نيرومند خواهد شد، مسيرهاى دين خالى از انحراف مى گردد، نشانه هاى عدالت استوار مى شود و سنّتها در مجراى صحيح خويش به كار مى افتد و به اين ترتيب زمان رو به صلاح مى رود و مردم به بقاى دولت اميدوار و دشمنان مأيوس خواهند شد»; (فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا(1) السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ).

امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، هفت اثر مهم براى وظيفه شناسى و اداى حق متقابل والى و رعيت بيان فرموده كه نخستين آنها عزت و قدرت است و ديگرى هموار شدن مسيرهاى دين و كم رنگ شدن بدعتهاست. سومين اثر برافراشته شدن پرچم عدالت در كشور اسلامى و چهارم احياى سنّتهاست. پنجم. كه نتيجه آنهاست اصلاح محيط جامعه و ششم اميدوارى به بقا و دوام حكومت و هفتم مأيوس شدن دشمنان است.

اين امر در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به خوبى آشكار شد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)


1. «اذلال» جمع «ذِلّ» بر وزن «ظلّ» به معناى جاده محكم و صاف است كه بر اثر كثرت عبور و مرور كاملا كوبيده شده باشد، ريشه اصلى آن همان «ذلت» است گويى چنين جاده اى در زير دست و پا كاملا خوار شده است.

[ 246 ]

بزرگ ترين ادا كننده حقوق امت بود و اكثريّت قاطع امت نيز حق اطاعت را ادا مى كردند و اين آثار هفت گانه به خوبى نمايان شد; ولى در عصر اميرمؤمنان(عليه السلام)هر چند تا حدّ زيادى سنن اسلامى و عدل و داد احيا شد; ولى به سبب انحرافاتى كه بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مدّت 25 سال يكى پس از ديگرى بروز كرد و سرانجام به شورش مسلمانان بر ضد حكومت عثمان و قتل وى انجاميد، بازگرداندن كامل اين قافله عظيم به مسير اصلى در مدّت كوتاه حكومت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و با بقاياى عوامل خطرناكى از حكومتهاى پيشين; مانند معاويه و بنى اميّه و بنى مروان، ميسّر نشد. هر كس اين بخش از تاريخ اسلام را به دقت و خالى از تعصب مطالعه كند آنچه را گفتيم تصديق مى كند.

مسلمانان، امروز مى توانند با الهام از بيانات حساب شده بالا و با انسجام ولات و رعايا، زمامداران و توده هاى مردم، عزت و قدرت خود را باز يابند.

سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به بيان آثار سوء تخلّف والى و رعيت از حقوق يكديگر پرداخته، مى فرمايد: «و اگر رعيت بر والى خويش بشورد و چيره گردد، يا والى نسبت به رعايا اجحاف كند (نظام جامعه به هم مى ريزد و) در آن زمان اختلاف كلمه پيدا مى شود، نشانه هاى ظلم و ستم آشكار مى گردد، فريبكارى و بدعت در دين فزونى مى يابد و جاده هاى روشن سنّتها و آداب دينى متروك خواهد شد. در نتيجه بر طبق هوا و هوس عمل مى شود، احكام الهى تعطيل مى گردد و بيماريهاى اخلاقى فزونى مى يابد»; (وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ(1) الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَ كَثُرَ الاِْدْغَالُ(2) فِي الدِّينِ، وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ(3) السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَ عُطِّلَتِ الاَْحْكَامُ، وَ


1. «اجحف» از ريشه «اجحاف» به معناى از بين بردن حقوق ديگران است و ريشه اصلى آن «جحف» بر وزن «محو» به معناى برگرفتن چيزى است.

2. «ادغال» يعنى ورود مخفيانه به چيزى به قصد فاسد كردن آن. در اصل از ريشه «دغل» بر وزن «دخل» به معناى ورود در مكان مخفى براى غافلگير كردن صيد، گرفته شده است.

3. «محاج» جمع «محجة» به معناى جاده واضح، روشن و مستقيم است و در اصل از ريشه «حج» به معناى قصد گرفته شده، زيرا انسان هميشه قصد دارد از راه روشن و مستقيم برود.

[ 247 ]

كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ).

در اينجا نيز امام(عليه السلام) مفاسد هفتگانه اى براى ترك همكارى زمامداران و مردم بيان فرموده كه بارها با چشم خود آن را در حكومتهاى جور ديده ايم; اختلاف كلمه، ظلم و ستم، بدعت و فريبكارى، ترك مسيرهاى روشن، عمل بر طبق هوا و هوس، تعطيل احكام الهى و فزونى رذايل اخلاقى، همچون كبر و غرور و كينه و حسد، انحصارطلبى و استبداد و مانند آن.

به دنبال آن به بيان نتيجه نهايى اين وضع اسفبار پرداخته، مى فرمايد: «در چنين حكومتى مردم از حقوق مهمى كه تعطيل شده وحشت نمى كنند و نه از باطلهاى عظيمى كه رواج يافته، در نتيجه نيكان خوار و ذليل مى شوند و اشرار عزيز و محترم، و (به دنبال آن) مجازاتهاى الهى بر بنگان عظيم خواهد بود»; (فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَ لاَ لِعَظِيمِ بَاطِل فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَ تَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ).

اين امور پنج گانه نتيجه مستقيم و غير مستقيم حكومتهاى جور است، زيرا در چنان فضايى مردم به ابطال حقوق عادت مى كنند و دربرابر رواج باطل، عكس العملى نشان نمى دهند و اين امور به صورت كارهاى عادى در مى آيد كه نمونه هاى آن را در طول تاريخ و در عصر خود بسيار ديده ايم و طبيعى است كه صداى نيكان وپاكانى كه مدافع حق و مخالف باطلند به جايى نمى رسد و از صحنه اجتماع طرد مى شوند و به عكس، پستهاى حساس به دست اشرار و آلودگانى كه با آن فضا همخوانى دارند مى افتد، همان گونه كه در دوران حكومت خليفه سوم اتفاق افتاد; ابوذرها تبعيد شدند و مروانها بر سر كار آمدند و در ادامه راه معاويه ها زمام امور را به دست گرفتند و عمارياسرها به قتل رسيدند و سرانجام نوبت به يزيد و ابن زياد رسيد و پاك ترين سلاله پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش شربت شهادت نوشيدند.

[ 248 ]

بديهى است در چنين شرايطى خداوند لطف خود را از مردم و حكومتشان باز مى گيرد و تبعات اعمالشان دامانشان را خواهد گرفت.

 

 

[ 249 ]

 

 

بخش سوم

فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ ـ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَى اللّهِ حِرْصُهُ، وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ ـ بِبَالِغ حَقِيقَةَ مَا اللّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ. وَ لكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَ لَيْسَ امْرُؤٌ ـ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ ـ بِفَوْق أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللّهُ مِنْ حَقِّهِ. وَ لاَ امْرُؤٌ ـ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَ اَقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ ـ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.

 

ترجمه

بر شما لازم است يكديگر را به اداى حقوق سفارش و نصيحت كنيد و در انجام آن به هم كمك نماييد، هيچ كس ـ هر چند براى به دست آوردن خشنودى خدا كاملا كوشا باشد و در اين راه پيوسته تلاش كند ـ نمى تواند حق اطاعتى را كه شايسته مقام خداوند سبحان است بجا آورد (بنابراين هر اندازه در اين راه تلاش كند كم است) ولى از حقوق واجب الهى بر بندگان اين است كه به قدر توان خود در خيرخواهى و نصيحت يكديگر بكوشند و براى اقامه حق در ميان مردم همكارى كنند. هيچ كس ـ هر اندازه مقام و منزلتش در حق بزرگ باشد و فضيلتش در دين سابقه دار ـ برتر از آن نيست كه در انجام حقى كه خدا بر عهده او گذارده، بى نياز از كمك ديگران باشد و نيز هيچ كس ـ هر چند مردم او را كوچك بشمارند و با ديده حقارت به او بنگرند ـ كمتر از آن نيست كه به ديگران در راه انجام حق كمك كند يا به او در اين راه كمك شود.

[ 250 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation