بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع), آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     002 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     003 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     004 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     005 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     006 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     007 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     008 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     009 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     010 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     011 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     012 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     013 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     014 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     015 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     016 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     017 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     018 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     019 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     020 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     021 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     022 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     023 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     024 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     025 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     026 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     027 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     028 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     029 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     030 - پيام امام اميرالمومنين(ع)
     FEHREST - پيام امام اميرالمومنين(ع)- فهرست
 

 

 
 

 

 

خطبه در يك نگاه

اين گفتار امام(عليه السلام) به قدر كافى گوياست; سخنى است كه از سوز دل مولا(عليه السلام) به هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) حكايت مى كند. درد دلى است پر سوز و گداز كه مولا(عليه السلام) با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره مصائب زهرا(عليها السلام) از يك سو و مصيبت خودش به سبب فراق زهرا(عليها السلام) از سوى ديگر، حكايت دارد و بخشى از حقايق مهم تاريخى صدر اسلام را به صورت غير مستقيم; امّا گويا و پرمعنا منعكس مى كند كه شرح آن در پايان تفسير اين كلام خواهد آمد.

 

 

[ 31 ]

 

 

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّهِ عَنِّي، وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ، وَالسَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ، يَا رَسُولَ اللّهِ، عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَرَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي، إِلاَّ أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ، وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ، مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ، وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ، فـَ (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ!) فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، إلَى أَنْ يَخْتَارَ اللّهُ لِي دَارَكَ الَّتي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ. وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ، وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ; هذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ، وَالسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّع، لاَ قَال وَ لاَ سَئِم، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَة، وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللّهُ الصَّابِرِينَ.

 

ترجمه

سلام و درود بر تو اى رسول خدا از سوى خودم و از سوى دخترت (زهرا) كه هم اكنون در جوار تو فرود آمده و به سرعت به تو ملحق شده است. اى رسول خدا! از فراق دختر برگزيده و پاكت پيمانه صبرم لبريز شده و طاقتم از دست رفته است، هر چند پس از رو به رو شدن با غم بزرگ فراق و مصيبت دردناك تو، اين مصيبت براى من قابل تحمّل شده است. (فراموش نمى كنم) من تو را با دست خود در ميان قبر نهادم و هنگام رحلتت، روح تو در ميان گلو و سينه من روان شد «فـَ (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ)(1); ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم» (اى رسول خدا) امانتى كه به من سپرده بودى هم اكنون باز پس داده شد و گروگانى


1. بقره، آيه 156 .

[ 32 ]

كه نزد من بود گرفته شد; ولى اندوهم جاودانى است و شبهايم همراه بيدارى و بى قرارى; تا آن زمان كه خداوند منزلگاهى را كه تو در آن اقامت گزيده اى برايم برگزيند (و به تو ملحق شوم) (اى رسول خدا) به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّت تو در ستم كردن به وى دست به دست هم داده بودند. سرگذشت دردناك او را بى پرده از او بپرس و خبر اين حوادث را از وى بگير. اين حوادث دردناك در زمانى رخ داد كه هنوز مدّت زيادى از رحلت تو نگذشته و يادت فراموش نگشته بود. درود خدا بر شما هر دو باد، درود و سلام وداع كننده; نه سلام (و وداع) ناخشنود خسته دل، اگر از كنار قبرت باز گردم به سبب ملالت نيست و اگر اقامت گزينم و گريه و زارى سر دهم هرگز به جهت سوء ظن به وعده نيك خداوند در مورد صابران و شكيبايان نمى باشد.

 

شرح و تفسير

آه سوزان على (عليه السلام) در كنار قبر زهرا (عليها السلام)

همان گونه كه در بالا آمد، امام(عليه السلام) اين سخنان پر سوز و گداز را هنگامى مى گويد كه جسم پاك زهراى مرضيه(عليها السلام) را با دست خود در قبر مى گذارد، سخنانى كه از يك سو دليل بر عظمت بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) و از سوى ديگر نشانه شدت ناراحتى على(عليه السلام)از فراق جانگداز اوست.

امام(عليه السلام) در بيان اين عبارات، بهترين و مناسب ترين مخاطب; يعنى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را انتخاب كرده و با او درد دل مى كند و سخن خود را از اينجا شروع مى كند: «سلام و درود بر تو اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از سوى خودم، و از سوى دخترت (زهرا) كه هم اكنون در جوار تو فرود آمده، و به سرعت به تو ملحق شده است»; (السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّهِ عَنِّي، وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ، وَالسَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ).

[ 33 ]

با اينكه محتواى سخنان امام(عليه السلام)، شكوائيه دردناكى است; ولى ادب كلام ايجاب مى كند كه از سلام و درود بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) شروع كند.

جمله (النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ) نشان مى دهد كه قبر بانوى اسلام در كنار قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود و نظريه كسانى كه قبر مقدّس آن حضرت را در خانه اش مى دانند، تقويت مى كند.

البتّه ممكن است دفن در بقيع را نيز در جوار پيامبر(صلى الله عليه وآله) محسوب كنيم يا جوار را به معناى همسايگى روحانى و معنوى در بهشت بدانيم; ولى معناى اوّل با ظاهر عبارت سازگارتر است و روايات متعددى نيز آن را تأييد مى كند.

در روايتى كه مرحوم كلينى در كافى آورده است مى خوانيم: يكى از بزرگان اصحاب به نام احمد بن محمد بن ابى نصر مى گويد: از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) در مورد مكان قبر حضرت فاطمه(عليها السلام) سؤال كردم، فرمود: «دُفِنَتْ في بَيْتِها فَلَمّا زادَتْ بَنُو اُمَيَّةَ فى الْمَسْجِدِ صارَتْ فِى الْمَسْجِدِ; آن حضرت را در خانه اش دفن كردند و هنگامى كه بنى اميه مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) را توسعه دادند خانه آن حضرت در مسجد قرار گرفت».(1)

جمله (السَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ) اشاره پرمعنايى به مصائب شديد حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) دارد كه او را در بهترين سالهاى جوانى به ديار باقى منتقل ساخت و فاصله آن با رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) طبق بعضى روايات 45 روز و مطابق برخى 75 روز و طبق روايت ديگرى 95 روز بوده است و در روايات غير مشهورى 4 ماه و 6 ماه نيز گفته شده است كه در بحث نكات درباره آن و درباره محل دفن آن حضرت، سخن خواهيم گفت.

سپس امام(عليه السلام) در ادامه، خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرض مى كند: «اى رسول خدا! از فراق دختر برگزيده و پاكت، پيمانه صبرم لبريز شده و طاقتم از دست


1. كافى، ج 1، ص 461، باب مولد الزهرا(عليها السلام)، ح 9 .

[ 34 ]

رفته است، هر چند پس از رو به رو شدن با غم بزرگ فراق و مصيبت دردناك تو، اين مصيبت براى من قابل تحمّل شده است»; (قَلَّ، يَا رَسُولَ اللّهِ، عَنْ صَفِيَّتِكَ(1)صَبْرِي، وَرَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي(2)، إِلاَّ أَنَّ فِي التَّأَسِّي(3) لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ، وَ فَادِحِ(4)مُصِيبَتِكَ، مَوْضِعَ تَعَزٍّ(5)).

اشاره به اينكه گرچه مصيبت زهرا(عليها السلام) فوق العاده جانكاه است; ولى درد مصيبت تو از آن، سنگين تر و جانكاه تر بود و تحمّل آن، راه را براى تحمّل اين، هموار ساخت. به يقين مصيبتى بزرگ تر از مصيبت رحلت پيامبر براى على(عليه السلام)، هر چند فاطمه زهرا همسرى بسيار گرانقدر و بى مانند بود; پيامبر به منزله پدر على(عليه السلام) و افزون بر آن، رهبر، راهنما، معلم، استاد و خلاصه، همه چيز آن حضرت بود، لذا در حديثى آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خطاب به على(عليه السلام)فرمود: «يا أَبَا الرَّيْحانَتَيْنِ... عَنْ قَليلِ يَنْهَدُّ رُكْناكَ; اى پدر دو گل خوشبو... به زودى دو ستون حياتت درهم مى شكند» و هنگامى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)رحلت فرمود على(عليه السلام) فرمود: «هذا أَحَدُ رُكْنَي الَّذي قالَ لي رَسُولُ اللهِ; اين يكى از آن دو ستونى است كه پيامبر فرمود» و چون فاطمه زهرا(عليها السلام) شربت شهادت نوشيد، فرمود: «هذَا الرُّكْنُ الثّاني الَّذي قالَ رَسُولُ اللهِ; اين ستون ديگرى است كه رسول الله فرمود».(6)


1. «صفيّة» از ريشه «صفو» بر وزن «عفو» به معناى صاف و پاك گرفته شده و صفىّ به معناى برگزيده است. در اينجا امام(عليه السلام) از دختر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به عنوان صفيه او ياد مى كند تا علوّ شأن او را نشان دهد.

2. «تجلّد» از ريشه «جلد»، بر وزن «بلد» و «جلاده» گرفته شده كه به معناى صبر و استقامت كردن است و «تجلّد» در اينجا اشاره به طاقت و صبر بر مصيبت است.

3. «تأسّى» گاه به معناى اقتدا كردن آمده و گاه به معناى غمگين شدن و در اينجا معناى دوم مناسب است، زيرا سخن از غم و اندوه است، نه اقتدا كردن، هر چند جمعى از شارحان يا مترجمان به دنبال معناى اوّل رفته اند و ظاهراً سبب اشتباه آنها، معروف بودن آن در استعمالات متعارف است.

4. «فادح» از ريشه «فدح»، بر وزن «فتح» به معناى سنگين بار كردن گرفته شده و در اينجا به معناى مصيبت سنگين است.

5. «تعزّ» يا «تعزّى» به معناى صبر بر مصيبت است و از ريشه «عزاء» گرفته شده است.

6. بحارالانوار، ج 43، ص 173. اين حديث در منابع اهل سنّت نيز آمده است; مانند كتاب فضائل الصحابه احمد بن حنبل، ج 2، ص 623، ح 1067 .

[ 35 ]

آنگاه امام(عليه السلام) در شرح اين سخن مى افزايد: «(فراموش نمى كنم) من تو را با دست خود در ميان قبر نهادم و هنگام رحلتت روح تو در ميان گلو و سينه من روان شد «فـَ (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ); ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم»; (فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ(1) فِي مَلْحُودَةِ(2) قَبْرِكَ، وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ، فـَ (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ!)).

بعضى از شارحان نهج البلاغه «نفس» را در اينجا به معناى خون گرفته اند (زيرا يكى از معانى «نفس» خون است) و گفته اند: به هنگام رحلت پيامبر خون مختصرى از دهان آن حضرت بيرون پريد و بر سينه على(عليه السلام) نشست; ولى اين تفسير، بعيد به نظر مى رسد.

به هر حال قرائن نشان مى دهد (و خطبه 197 نيز دلالت دارد) كه سر مبارك پيامبر به هنگام رحلت بر سينه پاك على(عليه السلام) بود و در همان حال روح پاكش به عالم بقا شتافت و از ميان سينه و گلوى على(عليه السلام) گذشت، هر چند بعضى از راويان اهل سنت نقل كرده اند كه عايشه مى گويد: «سر مبارك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حال رحلت بر سينه من بود»; ولى اين سخن دليل معتبرى ندارد و شايد از قبيل روايات فراوانى است كه ضمن آن كوشيده اند فضائل على(عليه السلام) را يك به يك به نام ديگرى ثبت كنند.

آنگاه امام بار ديگر به شرح مصيبت حضرت زهرا باز مى گردد و خطاب به پيامبر عرضه مى دارد: «(اى رسول خدا) امانتى را كه به من سپرده بودى هم اكنون باز پس داده شد و گروگانى كه نزد من بود گرفته شد; ولى اندوهم جاودانى است و شبهايم همراه بيدارى و بى قرارى; تا آن زمان كه خداوند منزلگاهى را كه تو در آن اقامت گزيده اى برايم برگزيند (و به تو ملحق شوم)»; (فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ


1. «وَسّد» از «وسادة»; يعنى بالش گرفته شده و اين واژه به معناى بالش زير سر نهادن است.

2. «ملحودة» از ريشه «لحد» بر وزن «عهد» به معناى شكافى است كه در داخل قبر در يك سمت آن ايجاد مى كنند و ميت را در آن قرار مى دهند تا هنگام پر كردن قبر، خاكها بر روى ميت ريخته نشود.

[ 36 ]

الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ(1)، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ(2)، إلَى أَنْ يَخْتَارَ اللّهُ لِي دَارَكَ الَّتي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ).

اين عبارت كه از شدّت اندوه على(عليه السلام) در برابر حادثه غم انگيز شهادت حضرت زهرا(عليها السلام)حكايت مى كند به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد اين بانوى عزيز در نظر على(عليه السلام)گرامى بود و پيوند عاطفى و روحانى و معنوى آن دو به يكديگر عميق و ريشه دار.

تعبير به «وديعه» اشاره به همان چيزى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آستانه رحلتش دست فاطمه را گرفت و در دست على(عليه السلام) گذارد و فرمود: «يا اَبَاالْحَسَنِ هذِهِ وَديعَةُ اللهِ وَ وَديعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَكَ فَاحْفَظْ اللهَ وَاحْفَظْني فيها وَ إِنَّكَ لَفاعِلُهُ; اى ابوالحسن اين وديعه خدا و وديعه رسولش محمد نزد توست; حق خداوند و حق مرا در مورد آن رعايت كن و مى دانم رعايت خواهى كرد».(3)

بعضى معتقدند كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) اين سخن را در شب زفاف زهرا فرمود. جمعى از شارحان نهج البلاغه تعبير به وديعه را در اينجا اشاره به اين دانسته اند كه ارواح انسانى در بدنها شبيه وديعه و امانت است كه هنگام وفات باز پس گرفته مى شود; ولى اين تفسير در اينجا بسيار بعيد به نظر مى رسد.

تعبير «رهينه» (گروگان) ممكن است اشاره به اين باشد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از على(عليه السلام)پيمان خلافت و وصايت و وفادارى گرفته بود و دخترش زهرا(عليها السلام) گويى در برابر آن گروگان بود.

با توجه به اينكه يكى از معانى «رهينه» نعمت بزرگ است و حضرت زهرا بزرگترين نعمتى بود كه خدا به على(عليه السلام) داده بود،تعبير بالا دراين باره به كار رفته است.


1. «سرمد» به معناى دائم و طولانى است و گاه به چيزى كه آغاز و انجامى ندارد «سرمدى» گفته مى شود.

2. «مُسَهَّد» از ريشه «سهد» بر وزن «صمد» به معناى بيدارماندن و بى خوابى كشيدن گرفته شده است. قابل توجّه اينكه در اينجا «مسهّد» به عنوان وصف (خبر) براى «ليل» آمده است و امام(عليه السلام) مى فرمايد: شبهاى من بيدار و بى تاب است به جاى اينكه بگويد خودم چنين هستم و اين در واقع نوعى تأكيد را مى رساند.

3. بحارالانوار، ج 22، ص 484.

[ 37 ]

جمله «حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» تفسيرش روشن است، زيرا هر زمان على(عليه السلام) به ياد فاطمه زهرا مى افتاد غم و اندوهش تجديد مى شد و اين اندوه بزرگى بود كه سراسر زندگى على(عليه السلام) را در بر گرفته بود.

جمله «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» كنايه از اين است كه بسيار شبها به ياد آن بانوى عزيز مى افتم و خاطره او خواب را از چشم من مى ربايد. گواه اين سخن اشعار معروفى است كه از آن حضرت در فراق حضرت زهرا(عليها السلام) انشاء فرمود:

نَفْسي عَلى زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ *** يا لَيْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ

لا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَياةِ وَ إِنَّما *** أَبْكي مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَياتي

جانم گرفتار مصيبت دردناك اوست و اى كاش با آه و ناله از اين تن بيرون مى آمد

بعد از تو زندگى در نظرم بى ارزش است و اگر اشك مى ريزم براى اين است كه مى ترسم بعد از تو عمرم طولانى شود (و همواره گرفتار درد فراق تو باشم).(1)

آنگاه امام(عليه السلام) به گوشه اى از مصائب دردناك حضرت زهرا(عليها السلام) اشاره كرده، عرضه مى دارد: «(اى رسول خدا) به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّت تو در ستم كردن به وى دست به دست هم داده بودند، سرگذشت دردناك او را بى پرده از او بپرس و خبر اين حوادث را از وى بگير. اين حوادث دردناك در زمانى رخ داد كه هنوز مدّت زيادى از رحلت تو نگذشته و يادت فراموش نگشته بود»; (وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا(2) السُّؤَالَ، وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ; هذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ).

ظاهر اين است كه اين عبارات سربسته كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) براى رعايت ادب در پيشگاه پيامبر آن را زياد نمى شكافد و شرح نمى دهد اشاره به حوادث بسيار اسف انگيزى است كه پس از مدّت كوتاهى از رحلت پيامبر رخ داد; هجوم


1. بحارالانوار، ج 43، ص 213 .

2. «احفها» از ريشه «احفاء» به معناى اصرار در سؤال و خبر گرفتن گرفته شده است.

[ 38 ]

به خانه زهرا(عليها السلام)، آتش زدن در خانه، اسقاط جنين آن حضرت و بردن امام را به زور به سوى مسجد براى بيعت، حوادثى است كه نه تنها به صورت پر رنگ در تاريخ شيعه آمده; بلكه ـ همان گونه كه در پايان اين بحث خواهيم گفت ـ در منابع اهل سنت هم، با كمال تعجّب صريحاً ذكر شده است.

واژه «تضافر» كه از ريشه «ضفر» (بر وزن ضعف) گرفته شده و به معناى تعاون و همكارى بر انجام چيزى است، اشاره به اين است كه گروهى از امّت در انجام اين جرائم شركت داشتند و از آنجا كه بسيارى با سكوتشان،اين كار را تأييد كردند، نسبت به همه امت داده شد و «هضم» در اصل به معناى ظلم كردن و شكستن است و واژه «عهد» در اينجا به معناى زمان است و معانى ديگرى نيز دارد.

اين احتمال نيز داده شده است كه عهد، اشاره به پيمانهايى باشد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در مورد خلافت على(عليه السلام) و حفظ احترام اهل بيت(عليهم السلام) مخصوصاً دخترش زهرا و قراردادن آنها در كنار قرآن به مقتضاى حديث ثقلين و امثال آن گرفته بود; يعنى مدت طولانى از اين پيمانها نگذشته بود كه گروهى از امت همه را به فراموشى سپردند و دست به جناياتى زدند كه عقل را حيران مى كند.

سرانجام امام در آخرين سخن خود خطاب به پيامبر و بانوى اسلام، زهراى مرضيه چنين مى گويد: «درود خدا بر شما هر دو باد، درود و سلام وداع كننده; نه وداع ناخشنود خسته دل، اگر از كنار قبرت باز گردم به خاطر سبب ملالت نيست، و اگر اقامت گزينم (و گريه و زارى) سر دهم هرگز به جهت سوء ظن به وعده نيك خداوند در مورد صابران و شكيبايان نمى باشد»; (وَالسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّع، لاَ قَال(1) وَ لاَ سَئِم(2)، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَة، وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ


1. «قال» از ريشه «قلاء» بر وزن «سلام» به معناى بيزار بودن گرفته شده و «قال» به كسى مى گويند كه از چيزى بيزار باشد.

2. «سئم» از ريشه «سئامت» بر وزن «فلاحت» به معناى ملال و كسل شدن گرفته شده و «سئم» به كسى گفته مى شود كه چنين حالتى دارد.

[ 39 ]

بِمَا وَعَدَ اللّهُ الصَّابِرِينَ).

در روايت كافى در ذيل اين سخن چنين آمده است: «واه واهاً وَالصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أجْمَلُ وَ لَوْ لا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلينَ لَجَعَلْتُ الْمَقامَ وَ اللَّبْثَ لِزاماً مَعْكُوفاً وَ لأعْوَلْتُ إِعْوالَ الثَّكْلى عَلى جَليلِ الرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اللهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً وَ تَهْضِمُ حَقُّها وَ تَمْنَعُ إِرْثُها وَ لَمْ يَتَباعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ إِلَى اللهِ يا رَسُولَ اللهِ الْمُشْتَكى وَ فيكَ يا رَسُولَ اللهِ أحْسَنَ الْعَزاء وَ صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْها السَّلامُ وَ الرِّضْوانُ; آه آه! ولى شكيبايى مى كنم كه شكيبايى بهتر و زيباتر است و اگر بيم آن نبود كه نظام حاكم از جايگاه قبر تو آگاه شوند پيوسته در كنار قبر تو مى ماندم و ناله هايى همچون ناله هاى مادرى كه به داغ فرزندش گرفتار شده، براى اين مصيبت بزرگ سر مى دادم. (اى رسول گرامى) خدا مى بيند كه دخترت پنهان به خاك سپرده مى شود و حقّش (آشكارا) بر باد مى رود و او را از ارثش محروم مى كنند حال آنكه زمان زيادى نگذشته و نامت فراموش نشده است. اى رسول خدا اين شكايت را به درگاه حق و به نزد تو مى آورم. اى رسول خدا تسليت مرا بپذير! درود و سلام و رضوان خدا بر تو و بر دخترت زهرا باد».(1)

از اين تعبيرات و آنچه در نهج البلاغه آمده به خوبى روشن مى شود كه حق نشناسان در زمان كوتاهى بعد از رحلت پيامبر چه مصائبى بر اهل بيت(عليهم السلام) او و عزيزترين عزيزانش وارد كردند مصائبى كه على(عليه السلام) را كه كوه شكيبايى و استقامت بود به لرزه درآورد و همچون مادر جوان مرده به گريه و ناله واداشت و عجب اينكه مدارك اين تهاجم بى رحمانه بر بيت وحى، در كتب اهل سنّت نيز به صورت گسترده آمده است.


1. كافى، ج 1، ص 459، باب مولد الزهرا(عليها السلام) .

[ 40 ]

نكته ها

با اينكه زندگانى بانوى اسلام، حضرت زهرا، سيده نساء العالمين بسيار كوتاه بود; ولى شرح حال او و فضايل و مناقب و مصائبش بسيار طولانى است. جمعى از شارحان نهج البلاغه به اين خطبه كه رسيده اند به گوشه هايى از آن اشاره كرده اند. لازم است ما هم به طور فشرده چند نكته را يادآور شويم:

 

1. حضرت زهرا (عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مقام والايى برخوردار بود. سخنان رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكى از عصمت و پيراستگى او از گناه است، آنجا كه درباره او مى فرمايد:

«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَني(1); فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگين كرده است». ناگفته پيداست كه خشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن كريم چنين بيان شده است:

«(وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)(2); آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است».

چه دليلى استوارتر بر فضيلت و عصمت او كه در حديث ديگرى رضاى وى در گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله)مايه رضاى خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفى گرديده است، مى فرمايد:

«يا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبَكِ وَ يَرْضى لِرِضاكِ(3); دخترم فاطمه! خدا با خشم


1. فتح البارى در شرح صحيح بخارى، ج 7، ص 84 و نيز بخارى اين حديث را در بخش علامات نبوّت، ج 6، ص 491، و در اواخر مغازى، ج 8، ص 110 آورده است.

2. توبه، آيه 61 .

3. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154 ; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثى مى آورد كه جامع شرايطى است كه بخارى و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.

[ 41 ]

تو خشمگين، و با خشنودى تو، خشنود مى شود».

به سبب داشتن چنين مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پيامبر در حق او چنين فرموده:

«يا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضينَ أنْ تَكُونَ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ، وَ سَيِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَيِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنينَ(1); دخترم فاطمه! آيا به اين كرامتى كه خدا به تو داده راضى نمى شوى كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان با ايمان باشى».

 

2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت

محدّثان يادآور مى شوند، هنگامى كه آيه مباركه (فِى بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ)(2) بر پيامبر نازل شد، پيامبر اين آيه را در مسجد تلاوت كرد، در اين هنگام شخصى برخاست و گفت:

اى رسول گرامى! مقصود از اين بيوت با اين اهميّت كدام است؟

پيامبر فرمود:

خانه هاى پيامبران!

ابوبكر برخاست، درحالى كه به خانه على و فاطمه(عليهما السلام) اشاره مى كرد، گفت:

آيا اين خانه از همان خانه هاست؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پاسخ فرمود:

بلى از برجسته ترين آنهاست.(3)


1. مستدرك حاكم، ج 3، ص 156 .

2. نور، آيه 36. (نور خدا) در خانه هايى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.

3. قرأ رسول الله هذه الآية (في بُيُوتِ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اِسْمُهُ) فقام إلَيْهِ رَجُلٌ: فَقالَ: أَيُّ بُيُوت هذِهِ يا رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله)؟ قالَ: بُيُوتُ الأنْبِياءِ، فَقامَ إِلَيْهِ أَبُوبَكْرُ، فَقالَ يا رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) : أَهذَا الْبَيْتُ مِنْها، ـ مُشيراً إلى بَيْتِ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ(عليهما السلام) ـ قالَ: نَعَمْ، مِنْ أَفاضِلِها (در المنثور، ج 6، ص 203; تفسير سوره نور، روح المعانى، ج 18، ص 174).

[ 42 ]

پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) مدت نه ماه به در خانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مى كرد(1) و اين آيه را مى خواند:(إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).(2)

خانه اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايى برخوردار است.

آرى! خانه اى كه اصحاب كسا را در بر مى گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مى كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.

اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كسانى بودند، و هدفشان چه بود؟

 

3. هتك حرمت خانه آن حضرت!

با اين همه سفارشهاى مؤكّد، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسئله اى نيست كه بتوان بر آن پرده پوشى گذاشت.

در اين مورد نصوصى را از كتاب اهل سنّت نقل مى كنيم، تا روشن شود مسئله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام) و رويدادهاى بعدى، امرى تاريخى و مسلّم است; نه يك افسانه! و با اينكه در عصر خلفا گرفتگى فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت(عليهم السلام)در كار بود ولى به حكم اينكه «حقيقت شىء نگهبان آن است» اين حقيقت به طور زنده در كتابهاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرنهاى نخستين در نظر مى گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.


1. درالمنثور، ج 6، ص 606 .

2. احزاب، آيه 33 .

[ 43 ]

الف) ابن ابى شيبه، محدّث معروف اهل سنّت، در كتاب «المصنّف»

ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنّف به سندى صحيح چنين نقل مى كند:

«إِنَّهُ حينَ بُويِعَ لاِبي بَكْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) كانَ عَليُ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلانِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَيُشاوِرُونَها وَ يَرْتَجِعُونَ في أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ، فَقالَ: يا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلى الله عليه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدَ أَحَبُّ إِلَيْنا مِنْ أَبِيكَ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَيْنا بَعْدَ أَبيكَ مِنْكِ، وَ أيْمُ اللهِ ما ذاكَ بِمانِعي إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَكَ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتِ.

قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَني، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَيَحرِقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ، وَ أَيْمُ اللهِ لَيْمِضَيَّن لِما حَلَفَ عَلَيْهِ.

هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطّاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى; ولى سوگند به خدا اين محبّت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على(عليه السلام)و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را هنگامى كه شما در آن هستيد آتش مى زنم، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!».(1)

تكرار مى كنيم كه اين رويداد در كتاب المصنّف با سند صحيح نقل شده است.


1. مصنف ابن ابى شيبه، ج 8، ص 572، كتاب المغازى.

[ 44 ]

ب) بلاذرى، محدّث بزرگ ديگر اهل سنّت، در كتاب «انساب الاشراف»

احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (م 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب انساب الاشراف به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.

«إِنَّ أَبابَكر أَرْسَلَ إلى عَليٍّ يُريدُ الْبَيْعَةَ فَلَمْ يُبايِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتيلة! فَتَلَقَتْهُ فاطِمَةَ عَلَى الْبابِ.

فَقالَتْ فاطِمَةُ: يَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراكَ مُحْرِقاً عَليَّ بابي؟ قالَ: نَعَمْ، وَ ذلِكَ أَقْوى فيما جاءَ بِهِ اَبُوكِ....(1)

ابوبكر به دنبال على(عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند; ولى على(عليه السلام) از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!».

 

ج) ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»

مورّخ شهير عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى (212-276) از پيشوايان ادب، نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى و مؤلف كتاب تأويل مختلف الحديث، و ادب الكاتب و... است.(2) وى در كتاب الامامة و السياسة چنين مى نويسد:

«إنّ أبابَكْر(رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَليّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ في دارِ عَليٍّ، فَأَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَب وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفص إِنَّ


1. انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.

2. الاعلام زركلى، ج 4، ص 137 .

[ 45 ]

فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَ إِنْ!(1)

ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على(عليه السلام) آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت : باشد!».

ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است، او مى گويد:

«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى صَوْتِها يا أَبَتاهُ يا رَسُولَ الله ماذا لَقينا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبي الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُكائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِيَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَيّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى أبي بَكْر فَقالُوا لَهُ بايِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذي لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَكَ...!(2)

عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصيبتهايى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسيد، افرادى كه همراه عمر بودند هنگامى كه صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند: بيعت كن، على(عليه السلام) گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم...».

اين بخش از تاريخ براى علاقه مندان به شيخين قطعاً بسيار سنگين و ناگوار


1. الامامة و السياسة ابن قتيبه، ص 12، چاپ مكتبة تجارية كبرى، مصر.

2. همان مدرك، ص 13 .

[ 46 ]

است، لذا برخى در صدد بر آمدند در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ، اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.

زركلى در كتاب الأعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى داند و مى افزايد: برخى از علما در اين نسبت نظرى دارند; يعنى شك و ترديد را به ديگران نسبت مى دهد; نه به خويش. الياس سركيس نيز اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى شمارد.(1)

 

د) طبرى و تاريخ او

محمد بن جرير طبرى (م310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند:

«أتى عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَليٍّ وَ فيهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِينَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَيْعَةِ، فَخَرَج عَلَيْهِ الزُّبيرُ مُصْلِتاً بِالسَّيْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ.(2)

عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».

اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و


1. معجم المطبوعات العربية، ج 1، ص 212 .

2. تاريخ طبرى، ج 2، ص 443، چاپ بيروت.

[ 47 ]

ارعاب صورت مى پذيرفت امّا اينكه اين گونه بيعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

 

هـ) ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»

شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفريد (م463هـ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده است. وى تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند، مى نويسد:

«فَأمّا عَليٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَيرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُوبَكْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ يُضرِمَ عَلَيْهِمُ الدّارَ، فَلَقِيَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: يا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فيما دَخَلَتْ فيهِ الأُمَّةُ!.(1)

على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت : اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اينكه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!».

تا اينجا بخشى كه در آن تصريح به تصميم به هتك حرمت شده است پايان پذيرفت، اكنون به بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم! مبادا تصور شود كه قصد آنها تنها ارعاب و تهديد بود تا على(عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و هدف عملى ساختن چنين تهديدى را نداشتند.


1. عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة هلال.

[ 48 ]

يورش انجام گرفت!

تا اينجا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيّت خليفه و ياران او اشاره كرده اند به پايان رسيد. گروهى كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالى كه برخى ديگر به اصل فاجعه; يعنى يورش به خانه و... اشاره نموده اند و اينك مدارك يورش و هتك حرمت به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام): (در اين بخش نيز در نقل مصادر،غالباً ترتيب زمانى را در نظر مى گيريم).

 

و) ابوعبيد و كتاب «الاموال»

ابوعبيد، قاسم بن سلام (م 224) در كتاب الأموال كه مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى نويسد:

«عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زياد گفت: اى كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، اى كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم; يكى از آن سه چيزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم اى كاش انجام نمى دادم اين است كه: «وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفْ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ; اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم،هر چند براى جنگ بسته شده بود».(1)

ابوعبيد هنگامى كه به اينجا مى رسد به جاى جمله : «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: «كذا و كذا» و اضافه مى كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!

ابوعبيد، هر چند روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته; ولى محقّقان كتاب الأموال در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده


1. الأموال، پاورقى 4، چاپ نشر كليات ازهرية، نيز ص 144، چاپ بيروت، نيز ابن عبد ربّه در عقد الفريد، ج 4، ص 93 نقل كرده است، چنان كه خواهد آمد.

[ 49 ]

در كتاب ميزان الاعتدال ـ به نحوى كه بيان گرديد ـ وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفريد و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند. (دقت كنيد!)

 

ز) طبرانى و «معجم كبير»

ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در ميزان الاعتدال وى را معتبر مى داند.(1) در كتاب المعجم الكبير كه كراراً چاپ شده، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:

ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد و گفت: اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم، سه چيز را انجام مى دادم و سه چيز را از رسول خدا سؤال مى كردم: «أمّا الثَّلاثُ اللاّئي وَدَدْتُ أنّى لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ أكْشِفَ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ...; آن سه چيزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم اى كاش حرمت خانه فاطمه را هتك نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!».(2)

اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر عملى شد و در خانه را به زور (يا با آتش زدن) گشودند.

 

ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفريد»

ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفريد (م463) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:

«من در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو


1. ميزان الاعتدال، ج 2، ص 195 .

2. معجم كبير طبرانى، ج 1، ص 62، ح 34، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى.

[ 50 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation