معاويه اين اوضاع را برای اينها تاسيس كرده بود ، بعد از چهل روز رفتبالای منبر و گفت ايها الناس ! جد من معاويه با علی بن ابی طالب جنگيدو حق با علی بود نه با جد من ، پدرم يزيد با حسين بن علی جنگيد و حق باحسين بود نه با پدرم ، و من از اين پدر بيزاری میجويم . من خودم راشايسته خلافت نمیدانم و برای اينكه مثل گناهانی كه جد و پدرم مرتكب شدند، مرتكب نشوم ، اعلان میكنم كه از خلافت كناره گيری میكنم . كنار رفت .اين نيروی حسين بن علی ( ع ) بود ، نيروی حقيقت بود . در دوست و دشمناثر گذاشت . امام صادق ( ع ) فرمود : « رحم الله عمی العباس لقد آثر و ابلی بلاءحسنا » ( 1 ) . فرمود : " خدا رحمت كند عموی ما عباس را ، عجب نيكوامتحان داد ، ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد . برای عموی ماعباس مقامی در نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه مقام او را میبرند ." اينقدر جوانمردی ، اينقدر خلوص نيت ، اينقدر فداكاری ! ما تنها ازناحيه پيكر عمل نگاه میكنيم ، به روح عمل نگاه نمیكنيم تا ببينيم چقدراهميت دارد . شب عاشورا است . عباس در خدمت اباعبدالله عليه السلام نشسته است .در همان وقت يكی از سران دشمن میآيد ، فرياد میزند عباس بن علی وبرادرانش را بگوييد بيايند . عباس میشنود ولی مثل اينكه ابدا نشنيدهاست ، اعتنا نمیكند . آنچنان در حضور حسين بن علی مودب است كه آقا بهاو فرمود : پاورقی : 1 - ابصار العين ص . 26 |