بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ انبیاء, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     18590001 -
     18590002 -
     18590003 -
     18590004 -
     18590005 -
     18590006 -
     18590007 -
     18590008 -
     18590009 -
     18590010 -
     18590011 -
     18590012 -
     18590013 -
     18590014 -
     18590015 -
     18590016 -
     18590017 -
     18590018 -
     18590019 -
     18590020 -
     18590021 -
     18590022 -
     18590023 -
     18590024 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

601-همان ، آيه 101.
602-همان ، آيه 101.
603-همان .
604-مجمع البيان ، ج 5، ص 266.
605-اثبات الوصية ، ص 38.
606-نساء (4) آيه 163.
607-انعام (6) آيات 84 و 85.
608-انبياء (21) آيات 83 و 84.
609-ص (38) آيات 41ـ44.
610-قصص النبياء، ص 349.
611-مـروج الذهـب ، ج 1، ص 28؛ طـبـرى ج 1، ص 26؛ تـاريخ يعقوبى ، ج 1، ص36. در اسـامـى اجـداد آن حضرت در كتاب هاى مزبور اختلافى هم به چشم مى خورد كه آنچه در بالا نقل كرديم ، متن كتاب مروج الذهب است .
612-معجم ياقوت ، ج 1، ص 338.
613-قصص النبياء، ص 352.
614-روضه كافى ، ص 228 و 229.
615-پـبـعـضـى از نـويـسـندگان عقيده دارند كه خود ايوب شخصاً داستان خود را درسـِفـْر ايـوب نـوشـتـه و مـوسـى يـا خـود آن را از اعـراب بـيابان سينا به دست آورده ياسرگذشت آن را از ايشان شنيده است و بعد اين كتاب نيز مانند ساير كتب عهدين دست خوشتـغـيـير و تحريف واقع شده است . نويسنده مزبور سپس مى گويد: سِفْر ايوب نه فقطدر ادب عبرى ، بلكه در ادبيات ساير ملل نيز ممتاز و اسلوب شعرى آن از بهترين اسلوبها و موضوعش از موضوعات عميق فلسفى است كه به مسئله جزا ارتباط دارد و ادباى آلمانثـابـت كرده اند كه گوته شاعر بزرگ در كتاب فاوست از كتاب مزبور الهام گرفتهاسـت . عبدالوهاب نجّار در قصص النبياء گويد: سَفْر اسوب به قصيده هايى شبيه استكـه در وصـف مـحنت و و صبر ايوب گفته شده و شعر در همه زبان ها ميدان مبالغه و اغراقگويى است .
616-بحارالانوار، ج 12، ص 355.
617-كامل التواريخ ، ج 1، ص 139.
618-تفسير قمى ، ص 569ـ571؛ علل الشرائع ، ص 36 و 37.
619-امالى ، ص 60؛ تفسيرقمى ، ص 569ـ571.
620-تفسير قمى ، همان .
621-درباره اين كه چه وقت ايوب جمله اءَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ را گفته سخن هاىديـگـرى هـم گـفـته اند: از آن جمله آن كه گويند: اين جمله دا وقتى گفت كه ديد كرم ها مىخـواهـنـد بـه دل و زبـانـش صدمه بزنند و ايوب ترسيد كه از ذكر و فكر محروم گردد.ديـگـرى گـفته : علتش آن بود كه كرمى از ران ايوب بر زمين افتاده ، و ايوب آن كرم رابرداشته و به جاى خود نهاد و بدو گفت : خداوند مرا خوراك تو قرار داده ، در اين وقت آنكـرم بـه سـخـتـى ايـوب را گـزيـد. از عـبـداللّه بـن عـمـرنـقـل كرده اند كه گفته است : ايوب دو برادر داشت و آن دو به ديدن وى آمدند واز دور بهتـمـاشـاى او ايـسـتـادنـد، چون از شدت تعفن بدن آن حضرت قدرت نزديك شدن به او رانداشتند. در آن وقت يكى از آن دو برادر به ديگرى گفت : اگر خدا ايوب دا دوست مى داشتبـه ايـن بـلا دچـارش نـمى كرد. اين سخن بر ايوب خيلى گران آمد و از همه بلاها بر اودشوارتر بود و در اين وقت گفت : اءَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ .
622-عرائس الفنون ، ص 96ـ103.
623-مجمع البيان ، ج 8، ص 478.
624-مجمع البيان ، ج 8، ص 478.
625-عرائس الفنون ، ص 96ـ103.
626-تنزيه الانبياء، ص 63.
627-قصص النبياء، ص 350ـ351.
628-خصال ، ج 2، ص 34؛ بحارالانوار، ج 12، ص 349.
629-خصال ، ج 2، ص 34.
630-ص (38) آيه 41.
631-انوار التنزيل ،ج 2،ص 34.
632-قصص الانبياء، ص 142؛ بحار الانوار، ج 12، ص 352.
633-مروج الذهب ، ج 1، ص 60.
634-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 228.
635-ثعلبى ، عرائس الفنون .
636-مجمع البيان ،ج 4، ص 447ـ450.
637-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 228.
638-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 228.
639-مر.ج الذهب ، ج 1، ص 61.
640-كامل التواريخ ، ج 1، ص 54 و 55.
641-قصص الانبياء، ص 146 و147.
642-اعراف (7) آيه 85.
643-معجم ياقوت ، ج 5، ص 77.
644-معجم ياقوت ، ج 5، 77.
645-معجم ياقوت ، ج 5، 77.
646-انوار التنزيل ، ج 1، ص 235.
647-انوار التنزيل ، ج 1، ص 235.
647-انوار التنزيل ، ج 1، ص 235.
649-شعراء(26) آيات 176 و 177.
650-هود (11) آيات 84 و 85.
651-شعراء (26) آيات 176ـ180.
652-همان ، آيات 181ـ183.
653-در چـنـد حديث از رسول خدا نقل شده كه شعيب پيغمبر را خطيب انبياء و سخنور آن ها ناميده است .
654-اعراف (7) آيات 85 و 86.
655-همان ، آيات 88ـ92.
656-همان ، آيات 88ـ92.
657-همان ، آيات 88ـ92.
658-همان ، آيات 88ـ92.
659-همان ، آيات 88ـ92.
660-همان ، آيات 88ـ92.
661-هود (11) آيات 84 ـ 91.
662-همان ، آيات 92 و 93.
663-همان ، آيات 94 و 95.
664-شعراء (26) آيات 176 و 179.
665-همان ، آيات 180 و 184.
666-همان ، آيات 180 و 184.
667-همان ، آيات 185 و 89.
668-همان ، آيات 187 و 190.
669-همان ، آيات 187 و 190.
670-تفسير قمى ، ص 314.
671-تـاريـخ طـبـرى ، ج 1، ص 229.
672-علل الشرائع ، ص 30 و 31.
673-بحارالانوار، ج 12، ص 381.
674-قصص الانبياء، ص 142.
675-در حـديـث ديـگـرى كـه راونـدى از ابـن عـبـاسنـقـل كـرده ، شـعـيب به پادشاه مزبور گفت : خداى تعالى به من وحى فرموده كه هر گاهپـادشـاهـى مـانـنـد تـو رفـتـار كـنـد، عـذاب خـود را بـر اونـازل فـرمـايـد. پـادشـاه كه اين سخن را از شعيب شنيد، دستور داد آن حضرت را از قريهبـيـرون كـردنـد.
676-قـصـص الانـبـيـاء، ص 146؛ بحارالانوار، ج 12، ص 384 و 385.
677-مجمع البيان ، ج 4، ص 450.
678-بحارالانوار، ج 12، ص 383.
679-همان ، ص 382.
680-راوندى ، قصص الانبياء، ص 147.
681-قـصـص الانـبـيـاء، ص 143؛ بحار الانوار، ج 12، ص 383؛ كنزالفوائد، ص 179اء
682-راوندى ، قصص النبياء، ص 147؛ بحارالانوار، ج 12، ص 385 ـ 389.
683-راوندى ، قصص الانبياء، ص 146، بحارالانوار، ج 12، ص 386 و 387.
684-بقره (2) آيه 49.
685-قصص (28) آيه 4.
686-همان ، آيات 5 و 6.
687-مجمع البيان ، ج 7، ص 239 ـ 252.
688-ثعلبى ، عرائس الفنون ، ص 114 و 105.
689-بحارالانوار، ج 13، ص 53.
690-اكمال الدين ، ص 202.
691-نجّار، قصص الانبياء، ص 157.
692-نام مادر موسى در تورات يوكابد ذكر شده ، اما در روايات اسلامى ، بوخاييد،نخيب ، اءفاحيه و يوخائيل ذكر شده است .
693-فروع كافى ، ص 31 و 32.
694-ثعلبى ، همان ، ص 114 و 105.
695-اكمال الدين ، ص 148.
696-قصص (28) آيه 7.
697-طه (20) آيات 37 ـ 39.
698-عرائس الفنون ، ص 105 ـ114؛ بحار الانوار، ج 13، ص 52.
699-قصص (28) آيه 8.
700-در روايـات نـام ايـن زن آسـيـه دخـتـر مـزاحـم ذكـر شـده و بـرخـىاحـتـمـال داده انـد ايـن نـام تـحريف شده اسنات باشد و ان شاءاللّه در صفحات آينده شرححال او خواهد آمد.
701-صدوق ، اكمال الدين ، ص 148.
702-از تـورات نـقـل شـده كـه چـون مـادر موسى فرزند خود را به آب انداخت ، دخترفـرعـون كـه بـرخـى نـامـش را انـيـسـا ذكـر كـرده انـد، بـه كـنـار رودنـيـل آمـده بود تا بدن خود را در آب شست وشو دهد. ناگهان صندوقى را ميان درختان كنارنـيـل مـشـاهـده كـرد. پس به كنيزان خود دستور داد كه آن را نزد وى آورند و وقتى در آن راگـشـودنـد و چـشـمـش بـه آن فـرزنـد افـتـاد، دانـسـت كـه وى از بـنـىاسـرائيـل اسـت و مـحـبـتـى بـه وى پـيـدا كـرد. در هـمـانحـال مـريـم خـواهـر مـوسـى نـزد او آمـده و پـيـشـنـهـاد كـرد بـه وى اجـازه دهـد تـا مـادر آنطـفـل را بـيـاورد و او را شـيـر دهـد. وقـتـى بـا ايـن پـيـشـنـهـاد مـوافـقـت شـد، بـهدنـبـال مـادرش رفـته و بدين ترتيب كار شير دادن و تربيت موسى به عهده مادرش قرارگرفت .
عـبدالوهاب نجّار براى رفع اختلاف ميان گفته تورات با در آن چه قرآن كريم ذكر شدهاسـت ؛ مـمـكـن اسـت كـسـى كـه موسى را پيدا كرد، همان دختر فرعون باشد، زيرا در قرآنتـصـريـح نـشـده كـه چـه كـسـى او را پـيـدا كـرد، بـلكـه بـه طـوراجـمـال فـرمـوده : ((فـالتقطه آل فرعون و شايد همسر فرعون ميان دختر و شوهرخود وساطت كرده تا آن فرزند را به قتل نرسانند و براى آن ها باقى بگذارند. در اعلامقرآن گفته شده است : زنى كه موسى را گرفت ، در تورات دختر فرعون معرفى شده وسـپـس مـى گـويـد: به عقيده نگارنده ميان تورات و قرآن از اين نظر تناقضى نيست ، چهآسـيـه بـر حـسـب سـلسـلة النـسـبـى كـه در روايـات اسـلامى براى او تنظيم شده ، در عينحـال كـه هـمـسـر فرعون زمان حضرت موسى است ، نوه فرعون زمان حضرت يوسف هم مىباشد.
703-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 273؛ بحارالانوار، ج 13، ص 52.
704-در ايـن كـه نـام مـوسـى عـبـرى اسـت يـا مـصـرى و مـشـتـق اسـت يـا و طـبـققـول اول مـعـنـاى آن چيست ، ميان مورخان و دانشمندان اختلاف است و چون بحث در اين باره ازوضـع تـدويـن ايـن كـتـاب بـيـرون اسـت ، تـحقيق بيشتر را به عهده خوانندگان محترم مىگـذاريم كه اگر مايل باشند مى توانند به كتاب اعلام قرآن و ساير كتاب هايى كه دراين باره مطالبى نوشته اند، مراجعه كنند.
705-همان .
706-در تفاسير نام خواهر موسى كليمة يا كلثمة نيز ذكر شده ، ولى مشهور بر اينعقيده اند كه نام وى مريم بوده است .
707-عرائس الفنون ، ص 105 ـ 114؛ بحارالانوار7 ج 13، ص 55.
708-قصص (28) آيه 12.
709-در تـاريـخ آمـده است كه وقتى خواهر موسى گفت كه خاندانى را سراغ دارم كهخـيـرخـواه ايـن كودك هستند، ماءموران او را گرفتند و به او بدگمان شدند و گفتند: لابدتـو مـادر ايـن كـودك را مـى شناسى ؟ وى پاسخ داد: نه منظورم اين بود كه آن ها خيرخواهپادشاه و دولت خواه اويند. در كتاب عرائس ثعلبى است كه گفت : من آن ها را نمى شناسم، ولى مـى دانـم كـه پـشتيبان فرعون و خيرخواه اويند و مى خواهند به هر طريقى كه شدهنـفـعـى بـه او بـرسـانـنـد. (تـاريـخ طـبـرى ، ج 1، ص 247؛كامل التواريخ ، ج 1، ص 172.
710-اكمال الدين ، ج 1، ص 149.
711-قصص (28) آيه 13.
712-تـاريـخ طـبـرى ، ج 1، ص 247؛ كـامـل التـواريـخ ، ج 1، ص 173؛ عـرائسالفنون ، ص 105 - 114؛ بحارالانوار، ج 13، ص 56.
713-در روايـات عـلى بـن ابـراهـيـم اسـت كـه مـوسـى عـطـسـه اى كـرد و بـهدنـبـال آن گـفت : الحمدلله رب العالمين . فرعون وقتى كه اين جمله را شنيد خشمناك شد ولطـمـه اى بـر او زد و گـفـت : ايـن چه سخنى است كه مى گويى ؟موسى برخاست و ريشدراز اورا در دسـت گـرفـتـه و بـر كـنـد. فـرعـون خـواسـت از را بـهقـتـل بـرسـاند، اما همسرش پيش آمد و گفت : كودك نورسى است و نمى داند چه مى گويد.فرعون گفت : چرا مى داند چه مى گويد، زن گفت : اكنون مقدارى خرما و آتش پيش روى اوبـگـذار، اگـر مـيـان آن هـا فـرق گـذاشـت ، حـق بـا تـو اسـت تـا بـه آخـر داسـتان .
714-طه (20) آيه 27.
715-قصص (28) آيه 14.
716-اكمال الدين ، ج 1، ص 147.
717-همان .
718-همان ، ص 145.
719-همان ، 146.
720-قصص (28) آيات 15 ـ 19.
721-قصص (28) آيه 15.
722-همان ، آيه 16.
723-احتجاج ، ص 234؛ عيون الاخبار، ص 110.
724-قصص (28) آيه 17.
725-در نـام مـؤ مـن آل فـرعـون ، اخـتـلافـى در تـواريـخ و روايـات ديده مى شو. دربـعـضـى حـزبيل ، در برخى حزقيل و در جايى خربيل ذكر شده و گفته اند كه وى برادرآسـيـه هـمـسـر فـرعـون بـوده اسـت . مرحوم مجلسى گويد: برخى گقته اند مردى كه بهمـوسـى مـوضـوع را خـبـر داد، نـامـش شـمـعـون يـا شـمـعـان بـوده و ايـنقـول هـم كه گفته اند وى برادر آسيه بود، بعيد به نظر مى رسد، زيرا چنان كه پسشاز ايـن گـفـتـه شـد، بـيـشـتـر مـورخـان عـقـيـده دارنـد كـه آسـيـه از بـنـىاسرائيل بوده نه از فرعونيان ، واللّه اءعلم .
726-قصص (28) آيه 20.
727-عرائس الفنون ، ص 105 ـ 114؛ بحار الانوار، ج 13، ص 58.
728-مجمع البيان ، ص 239 ـ 353؛ بحارالانوار، ج 13، ص 19.
729-پيش از اين در شرح زندگانى حضرت شعيب وضع جغرافيايى شهر مدين ذكر شد.
730-مجمع البيان ، ج 7، ص 239 ـ 253؛ بحار الانوار، ج 13، ص 30.
731-مجمع البيان ، همان ؛ بحارالانوار، ج 13، ص 20.
732-تفسير قمى ، ص 483 - 488.
733-اكمال الدين ، ج 1، ص 150.
734-قصص (28) آيه 25.
735-مجمع البيان ، ج 7، ص 239؛ بحارالانوار، ج 13، ص 21.
736-نـجـّار، قـصـص الانـبـيـاء، ص 169.
737-بـراى تحقيق بيشتر و اطلاع از اقـوال زيـادى كـه در اين باره نقل شده ، مى توانيد به كتاب قصص الانبياء نجار مراجعه كنيد.
738-همان ، ص 170.
739-مجمع البيان ، ج 7، ص 239 ـ 253؛ بحارالانوار،ج 13، ص 21.
740-نجّار، قصص الانبياء، ص 172.
741-قصص (28) آيه 25.
742-همان ، آيه 26.
743-همان ، آيه 27.
744-همان ، آيه 28.
745-كامل التواريخ ، ج 1، ص 177.
746-كافى ، ج 1، ص 231.
747-بعضى گفته اند: سال دهم كه شد، موسى خواست به مصر بازگردد پس بهشعيب گفت : من مى خواهم به شهر خود بازگردم ، اكنون در نزد تو چه دارم ؟ شعيب گفت :هـر چـه گـوسـفـنـدان مـاده در ايـن سـال بـچـه زايـيـدنـد، از آن تـو بـاشـد. تـصـادفـاً آنسال همه گوسفندان ماده حمله شدند و بچه زاييدند.
در تـفـسـيـر عـلى بـن ابـراهـيـم مـطـلبـى اسـت كـه بـاور كـردن و انـتـسـاب آن بـه موسىمـشـكـل اسـت و مـعـلوم نـيـسـت آن را از تـواريـخ يـا مـفـسـّراننـقـل كـرده يـا بـر طـبـق آن روايـتـى يـافـتـه : شـعـيـب بـه مـوسـى گـفـت : هـر چـه در ايـنسـال گـوسـفـنـدان مـن بچه ابلق زاييدند، از آن تو باشد. موسى كه اين مخن راشـنـيد، صبر كرد تا وقتى كه خواست گوسفندان ند(و قوچ ها) را بر ماده ها بفرستد، درآن وقـت چـوبـى آورد و پـارچـه ابلقى روى ان انداخت و آن را ميان گوسفندان در زمين فروكـرد و سـپـس قـوچ هـا را بـر گـوسـفـنـدان مـاده فـرسـتـاد. هـمـيـن سـبـب شـد كـه در آنسـال هـر گوسفندى كه بره اى زاييد، رنگ بره اش ابلق شود. (تفسير قمى ، ص 483 ـ 488.
748-طه (20) آيه 10.
749-در اين كه منظور از فاخْلَع نَعْلَيك چيست تفسيرهاى گوناگونى دركـلمات مفسران ديده مى شود و روايات نيز در اين باره مختلف است . برخى به همان معناىظـاهـرى حمل كرده و گفته اند: چون نعلين هاى موسى از پوست مردار بود، خداوند به وىدسـتـور داد آن ها را بيرون آورد، يا اين كه گفته اند: چون پاى برهنه نشانه تواضع وفـروتـنـى بود، از اين جهت ماءمور شد تا پاى خكود را برهنه كند. برخى آن را كنايه ازعـلاقـه و محبت زن و فرزند دانسته و گفته اند: هنگامى كه موسى پاى در وادى طور نهاد،نـگـران وضـع امـوال و هـمـسـر خود بود كه در حال زاييدن او را در بيابان رها كرده بود.خـداونـد بـا ايـن جـمـله بـدو دسـتـور داد: اكـنـون كـه بـه درگـاه مـا آمـده اى ،دل از مـحـبـت مـال و هـمـسـر فـارغ سـاز. مـسـعـودى در اثـبـات الوصـيـهقول ديگرى نقل كرده كه منظور اين بود كه همسرت صفورا را به نزد شعيب بازگردان وموسى چون به نزد او بازگشت همين كار را كرد، و اللّه اءعلم .
750-طه (20) آيات 11 ـ 16.
751-همان ، آيه 17.
752-همان ، آيه 18.
753-همان ، آيه 21.
754-همان ، آيه 22.
755-همان ، آيه 24.
756-قصص (28) آيات 33 و 34.
757-در مـعـنـاى ايـن آيـه نـيـز كـه مـوسـى بـه خـدا عـرض كـرد:واحـلل عـقدة من لسانى تفسيرهاى مخبلفى شده است ؛ مثلاً گفته اند: موسى براثـر آتـشـى كـه در كـودكـى روى زبـانـش گـذاشـتـه بـود ـ و مـا داسـتانش را پيش از ايننـقـل كـرديم ـ به لكنت زبان دچار شده بود، يا اين كه چون در آغاز كودكى تا روزى كهمادرش را به دربار فرعون بردند چند روز شير نخورده بود، در زبانش لكنت ايجاد شدهبـود، يـا آن كـه چـون مـدت زيـادى در مـديـن تـوقـف كـرده بـود، زبـان قـبـطـى (لغـتاهـل مـصـر) را فراموش كرده بود، ولى هارون كه در مصر بود فصيح تر سخن مى گفت .نـقـل ديـگـر آن اسـت جـمـله يـفـقـهـوا قـولى كـهدنبال اين آيه است ، تفسير آن را مى كند و مطظور موسى اين بود كه پروردگارا! زبانمرا آن گـونـه بـازكـن كـه گـفـتـارم را بفهمند و منظورم را درك كنند. مرحوم سيد رضى درمـجـازات القـرآن وجـه ديـگـرى ذكر كرده و آن اين است كه موسى با ذكر اين جمله از خداىتـعـالى خـواسـت تـا تـرس را از وى دور كـنـد و تـقـيـه را از زبـانـش ‍زايـل گـردانـد و از عـظـمـت فـرعـون و نـيرويش او را كفايت فرمايد كه بتواند با آسايشخـاطـر، رسـالت حـق تـعالى را تبليغ كند و با قدت و نيروى بيشترى حق را بيان دارد وزبانش به سبب خوف و تقيه بسته نباشد، چنان كه درباره كسى كه از گفتار مى ترسدگـويـنـد: فـلانـى زبانش بسته است و درباره كسى كه بى باك است گفته مىشود: فلانى زبانش باز است .
وجـهـى كـه شـريـف رضـى ذكـر كرده خوب است و مى توان به آيات سوره شعرا نيز كهخداى تعالى درباره همين داستان ذكر فرموده استشهاد كرد، زيرا در آن جا ـ از آيه 12 بهبـعـد ـ از قـول مـوسـى نـقل مى كند كه چون خداوند او را ماءمور كرد تا نزد مردم ستم كاريعنى قوم فرعون برود، وى در جوب به خدا عرض كرد: پروردگارا! مى ترسم مراتـكـذيـب كنند و سينه ام تنگ گردد، و زبانم باز نشود پس ‍ (فرشته وحى را) به سوىهارون (نيز) بفرست (كه كمك كار من باشد) و آن ها خونى به گردن من دارند و مى ترسممرا بكشند كه از مجموع اين چند آيه و ترجمه آن كه از نظر شما گذشت ، معلوم مىشـود مـنـظـوور مـوسى (واللّه اعلم ) اين بود كه چون من شخصى از ايشان را كشته ام ، مىتـرسـم مـرا به قتل رسانند و با سابقه اى كه ميان ايشان دارم ، تكذيبم كنند، از اين روزبـان مـن بـراى تـبـليـغ رسـالت بـاز و سـيـنـه ام گشاده نيست و به اصطلاح شرحصـدر نـدارم . امـا هـارون چـنـيـن سـابـقه اى نزد آن ها ندارد، از اين رو زبانش ‍ براىتبليغ بازتر و روحيه آماده ترى دارد، پس او را نيز به يارى من بفرست تا بتوانم بهكمك او ماءموريت خود را انجام دهم .
758-طه (20) آيات 25 ـ 35.
759-همان ، آيه 36.
760-قصص (28) آيه 35.
761-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 284.
762-طه (20) آيات 42 ـ 43.
763-همان ، آيات 45 و 46.
764-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 285.
765-تفسير قمى ، ص 469 ـ 473.
766-طه (20) آيه 46.
767-راوندى ، قصص الانبياء، ص 155.
768-شعراء (26) آيات 16 ـ 19.
769-همان ، آيات 20 و 21.
770-همان ، آيه 22.
771-شعراء (26) آيه 23.
772-همان ، آيه 24.
773-اقتباس از تفسير الميزان ، ج 15، ص 270 به بعد.
774-شعراء (26) آيه 25.
775-همان ، آيه 26.
776-همان ، آيه 27.
777-همان ، آيه 28.
778-همان ، آيه 29.
779-همان ، آيه 30.
780-همان ، آيه 30.
781-عرائس الفنون ، ص 116.
782-شعراء (26) آيات 34 و 35.
783-همان ، آيات 36 و 37.
784-طه (20) آيات 57 و 58.
785-علل الشرائع ، ص 123 ـ 124.
786-شعراء (26) آيه 41.
787-همان ، آيه 42.
788-قصص الانبياء، ص 188.
789-شعراء (26) آيات 39 و40.
790-همان ، آيه 44.
791-طه (20) آيه 61.
792-همان ، آيات 63 ـ 64.
793-همان ، آيه 65.
794-همان ، آيه 66.
795-اعراف (7) آيه 116.
796-طه (20) آيات 68 و 69.
797-مـؤ لف كـتـاب عـرائس الفـنـون در ايـن جا اژدهاى مزبور را به اوصافى دهشتانـگـيـز توصيف كرده و از جمله آن كه مى نويسد: عصاى موسى به صورت اژدهايى درآمدكه چهار پاى كوتاه و سخت داشت و چون سرش را بلند مى كرد، از بام خانه ها مى گذشت. دم خـود را بـر هـر چه مى زد، آن را خرد كرده و مى شكست و با پاى خود سنگ هاى سخت رامى شكست و هر چه زير پاى او قرار مى گرفت ، خرد مى شد. چشمانش چون دو تنور آتشخـود نـمايى مى كرد و از سوراخ ‌هاى بينى اش باد زهرآگينى مى وزيد. ميان دهانش دوازدهذراع بود و دندان هايى در دهانش ديده مى شد .
البـته در هيچ تاريخ معتبرى ذكرى از اين اوصاف به ميان نيامده ، ولى از مجموع آيات وروايـاتـى كـه رسـيـده معلوم مى شود كه اژدهاى مزبور بسيار مهيب و وحشتناك بوده است .(عرائس الفنون ، ص 118 و 119).
798-طه (20) آيه 71.
799-اعراف (7) آيه 123.
800-طه (20) آيه 71.
801-طه (20) آيه 72.
802-شعراء (26) آيه 50.
803-طه (20) آيه 73.
804-همان ، آيه 71.
805-شعراء (26) آيه 44.
806-اعراف (7) آيه 126.
807-مؤ من (40) آيات 28.
808-همان ، آيات 31 ـ 33.
809-همان ، آيه 41.
810-همان ، آيات 44 و 45.
811-كامل التواريخ ، ج 1، ص 184.
812-تفسير قمى ، ص 585 و 586.
813-مجمع البيان ، ج 8، ص 525 و 526؛ بحارالانوار، ج 13، ص 158.
814-مجمع البيان ، ج 8، ص 521، بحارالانوار، ج 13، ص 158.
815-احتجاج ، ص 206.
816-همان .
817-از ابـن عـبـاس نقل است كه بچه شيرخوارى بود. ثعلبى عرائس الفنون ، ص 106 و 107.
818-بحارالانوار، ج 13، ص 163.
819-تحريم (66) آيه 11.
820-عرائس الفنون ، ص 106 و 107.
821-مجمع البيان ، ج 1، ص 319.
822-خصال ، ج 1، ص 96.
823-همان ، ص 82.
824-تحريم (66) آيه 11.
825-اعراف (7) آيه 127.
826-مؤ من (40) آيه 26.
827-اعراف (7) آيه 129.
828-همان ، آيه 128.
829-همان ، آيه 129.
830-زخرف (43) آيات 51 ـ 54.
831-زخرف (43) آيات 51 ـ 54.
832-همان ، آيات 55 و 56.
833-شعراء (26) آيه 24.
834-قصص (28)آيه 38.
835-مؤ من (40) آيات 36 ـ 37.
836-تفسير قمى ، ص 488 و 489؛ بحارالانوار، ج 13، ص 126.
837-قصص الانبياء، 167.
838-اعراف (79 آيه 129.
839-يونس (10) آيات 84 ـ 86.
840-همان ، آيه 87.
841-همان ، آيه 88.
842-همان ، آيه 89.
843-اسراء (17) آيه 101.
844-نجّار، قصص الانبياء، ص 198.
845-همان ، ص 197 و 198.
846-همان ، ص 197 و 198.
847-خصال ، ج 2، ص 47.
848-خصال ، ج 2، ص 47.
849-زخرف (43) آيه 51.
850-اعراف (7) آيه 130.
851-مجمع البيان ، ج 4، ص 468.
852-اعراف (7) آيه 134.
853-مجمع البيان ، ج 4، ص 486.
854-مجمع البيان ، ج 4، ص 486.
855-مجمع البيان ، ج 4، ص 486؛ كامل التواريخ ، ج 1، ص 186.
856-همان .
857-مـجـمـع التـواريـخ ، ج 4، ص 469؛ كامل التواريخ ، ج 1، ص 186؛ تاريخ طبرى ، ج 1، ص 289.
858-همان
859-همان
860-مجمع البيان ، ج 5، ص 130.
861-يونس (10) آيه 88.
862-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 249.
863-قمر (54) آيات 41 و 42.
864-نمل (27) آيات 13 و 14.
865-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 290؛ مجمع البيان ، ج 1، ص 107.
866-شعراء (26) آيه 54.
867-همان ، آيه 62.
868-همان ، آيه 63.
869-مجمع البيان ، ج 5، ص 131.
870-دخان (44) آيه 24.
871-همان .
872-يونس (10) آيه 90.
873-همان ، آيه 91.
874-همان ، آيه 92.
875-مجمع البيان ، ج 9، ص 646.
876-دربـاره نـام كالب و هم چنين نام پدرش اختلاف است كه ان شاءاللّه در جاى خودذكر خواهد شد.
877-دخان (44) آيات 25 ـ 28.
878-اعراف (7) آيه 138.
879-همان ، آيه 139.
880-همان ، آيه 140.
881-همان ، آيه 138.
882-مناقب ، ج 1، ص 95.
883-بقره (2) آيه 93.
884-مچمع البيان ، ج 1، ص 135.
885-جـمـعـى داسـتـان انـتـخـاب هـفتاد نفر را مربوط به سفر بعدى موسى به ميقاتدانـسـتـه و گـفـتـه انـد: در ايـن سـفر موسى تنها به كوه طور رفت و پس از اين كه بنىاسرائيل به گوساله پرستى دچار شدند، خداى تعالى به موسى فرمان داد گروهى ازبنى اسرائيل را برداشته به كوه طور برود و از خدا عذرخواهى كند و برخى هم گفتهانـد: چـون هـارون از دنـيـا رفـت ، بـنـى اسـرائيـل مـوسـى را بـهقـتـل او مـتـّهم كردند و موسى براى كشف حال و رفع اين اتهام ، با هفتاد نفر كه از آن جملهفـرزنـد هـارون بـود، سـر قـبـر هـارون رفـتـنـد و بـا او تـكـلم كـردنـد واقـوال ديـگرى هم هست كه چون قول اول صحيح تر به نظر مى رسيد و مطابق با برخىاز روايات شيعه هم بود و شواهدى هم از قرآن كريم ، مانند آيه 153 از سوره نساء داشت، ازاين رو همان را اختيار كرده و روايات ديگر را در بالا ذكر نكرديم .
886-نجّار، قصص الانبياء، ص 212.
887-همان .
888-اثبات الوصيه ، ص 48؛ بحارالانوار، ج 13، ص 244.
889-مجمع البيان ، ج 7، ص 26؛ كامل التواريخ ، ج 2، ص 189.
890-مجمع البيان ، ج 7، ص 26.
891-تفسير قمى ، ص 420 ـ 422.
892-طه (20) آيات 87 و 88.
893-همان ، آيات 95 و 96
894-همان ، آيه 97.
895-مـگر آن كه بگوييم اين كار را در جاى ديگر انجام داد و چنان كه بعضى گفتهانـد: در هـنـگـام جـوانى وقتى كه جبرئيل براى تربيت موسى به نزدش مى آمد، خاك زيرپـاى او يـا اسـبـش را بـرداشـت و ايـن مـطـلب هـم هـمـان طـور كـه در پـانـوشـت صـفـحـاتقبل آمده است ، هيچ اعتبارى ندارد و صحيح نيست
896-طه (20) آيه 97.
897-بقره (2) آيات 55 و 56.
898-اعراف (7) آيه 143.
899-در ايـن جـا حـديـثـى از امـام هـشتم نقل شده كه داستان درخواست رؤ يت از موسى وسـايـر مـطـالب بـه تـفـصـيـل در آن ذكـر شـده و چـون حـديـث مـزبـور طـولانـى بـود ازنقل آن خوددارى شد براى مطالعه بيشتر به كتاب احتجاج طبرسى و توحيد و عيون الاخبارصدوق مراجعه كنيد.
900-بقره (2) آيه 55.
901-احتجاج ، ص 229؛ توحيد صدوق ، ص 436؛ عيون الاخبار، ص 91.
902-طه (20) آيه 86.
903-طه (20) آيه 86.
904-اعراف (7) آيه 150.
905-طه (20) آيات 92 و 93.
906-همان ، آيه 150.
907-اعراف (7) آيه 150.
908-بقره (2) آيه 54.
909-مجمع البيان ، ج 1، ص 113.
910-همان ، ج 7، ص 29؛ ج 1، ص 113.
911-همان ، ج 7، ص 29؛ ج 1، ص 113.
912-همان ، ج 1، ص 109، 111 و 113.
913-درالمنثور، ج 1، ص 135.
914-كامل التواريخ ، ج 1، ص 193.
915-بقره (2) آيات 63 و 64.
916-نساء (4) آيه 154.
917-اعراف (7) آيه 171.
918-در ايـن جـا افـسانه هايى گفته اند. ثعلبى مى نويسد: اين دوازده نفر سر راهخـود بـه عـوج بـن عـنـاق بـرخـوردنـد و او مـردى بـود كـهطول قمتش بيست و سه هزار و سيصد زرع بود و كسى بود كه آب مشروب خود را از ابرهاو ماهى را از آب دريا مى گرفت و در برابر خورشيد نگاه مى داشت و كباب كرده مى خورد.در روايت است كه در وقت توفان به نزد نوح آمد و بدو گفت : مرا در كشتى خود سوار كنحـضـرت بـدو فـرمـود: من به سوار كردن تو ماءمور نيستم . وقتى آب تمام كوه و دشت راگـرفـت ، از زانـوى او بـالاتـر نـرفـت . عـوج سـه هـزارسـال عمر كرد تا وقتى كه خدا او را به دست موسى هلاك نمود. لشكر موسى يك فرسنگمـربـع راه را فـرا گـرفـتـه بـود و چـون عـوج آن هـا را نگريست سنگى به انداره سطحلشكر برگرفت و ا را بياورد تا بر سر لشكريان موسى بيندازد. خداى تعالى هدهدىرا بـا منقار بيزش فرستاد تا آن سنگ را سوراخ كرده و به گردن عوج افتاد و سنگينىهـمـان سـنـگ سـبـب شـد كـه بـه زمـيـن بـيـفـتـد. مـوسـى كـهطـول قـامـتـش ده ذرع و درازى عـصـايش هم ده ذرع بود، ده ذرع نيز در هوا پريد تا توانستعـصـاى خـود را بـر كـعـب عـوج بـزنـد و هـمـيـن ضـربـت سـبـبقـتـل او گـرديـد. در ايـن وقـت گروه بسيارى آمدند و سرش را باخنجرهاى خود بريدند مادرش عنق ـ يا عناق ـ دختر صلبى حضرت آدم بود.
هنگامى كه آن دوازده نفر براى اطلاع از وضع مردم اريحا رفتند، عوج بار هيزمى بر سرگـرفـتـه بود و به خانه خود مى رفت . آن دوازده نفر را نيز در دامن خود گرفته و پيشهمسرش برد و بدو گفت : اين مردم را بنگر كه مى خواهند با ما بجنگند. سپس آن ها را بهزمـيـن ريخته و گفت : آيا در زير لگد خود آن ها را نرم نكنم ؟ همسرش گفت : نه ! آن ها رارهـا كـن تـا نـزد قـوم خـود بـرونـد و آن چـه را ديـده انـد بـه آن هـا بـگـويـنـد. بـهدنـبـال آن مـى نويسد: آن ها مردمى بودند كه خوشه انگورشان را مى بايستى روى تختهچـوبـى بگذارند و پنج نفر آن را به دوش بكشند و چون انارى را نصف مى كردند و دانههاى آن را مى خوردند چهار يا پنج نفر در پوست آن نصف انار جاى مى گرفتند .
مرحوم طبرسى از ابن عباس نقل كرده كه وقتى عوج آن دوازده نفر را ديد، آن ها را در آستىخـود گـرفـت و بـه نـزد پادشاهان آورد و پيش ‍ روى او ريخت و از روى تعجب به سلطانگـفـت : ايـنان مى خواهند با ما بجنگند، سلطان به آن دوازده نفر گفت : به نزد صاحب خودبـرگـرديـد و نـيـروى مـا را بـه او گـزارش دهـيد و سپس از مجاهد مانند آن چه را ثعلبىگفته نقل كرده ، واللّه اءعلم .
919-مائده (5) آيه 23.
920-همان ، آيه 22.
921-همان ، آيه 24.
922-همان ،آيه 24.
923-همان ، آيه 25.
924-همان ، آيه 26.
925-مـعـنـاى مـن و سـلوى درذيل خواهد آمد.
926-بقره (2) آيه 57.
927-همان ، آيه 60.
928-عرائس الفنون ، ص 135 ـ 138.
929-بقره (2) آيه 61.
930-بقره (2) آيه 61.
931-بقره (2) آيه 61.
932-قصص (28) آيات 76 ـ 82.
933-همان ، آيات 83 و 84.
934-برخى او را عموى موسى و برخى ديگر او را خاله زاده آن حضرت دانسته اند.
935-مجمع البيان ، ج 7، ص 257 و 268.
936-تفسير قمى ، ص 791 ـ 493.
937-بقره (2) آيات 67 و 68.
938-همان ، آيه 69.
939-همان ، آيه 70.
940-همان ، آيه 71.
941-همان ، آيات 72 و 73.
942-تفسير قمى ، ص 41 و 42.
943-عرائس الفنون ، ص 130 ـ 132.
944-بحار الانوار، ج 13، ص 265؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 159.
945-عيون الاخبار، ص 186 و 187.
946-بقره (29 آيه 67.
947-همان ، آيه 72.
948-همان ، آيه 73.
949-نجّار، قصص الانبياء، ص 295.
950-تفسير قمى ، ص 398 ـ 401.
951-كمال الدين ، ص 219.
952-كامل التواريخ ، ص 160.
953-قـرآن كـريـم مـلازم مـوسى را با عنوان فتى ذكر شرده و نامى از وىنبرده است . فتى در لغت به معناى جوان و كنايه از بنده و خدمت كار است . گويندوجـه آن كـه خـداونـد او را فـتـاى موسى خوانده آن بود كه وى خدمت كارى موسى را در اينسفر به عهده داشت .
954-اخـتـلاف است كه مجمع البحرين كه در فارسى به معناى تلاقى دو درياست ،در ايـن داسـتـان كـجـا بـوده اسـت ؟ بـعـضـى گـفـتـه انـد كـهمـحـل تـلاقـى اقـيـانـوس هـند و درياى سرخ در باب المندب بوده و برخى عقيده دارند كهمـحـل تـلاقـى اقـيـانـوى اطـلس و دريـاى مـديـتـرانـه نـزديـكـى تـنـگـهجبل الطارق بوده است و قول دوم را بعضى ترجيح داده اند، و اللّه اعلم .
955-كهف (18) آيات 62 و 63.
956-همان .
957-در تفسير على بن ابراهيم آده است كه يوشع بن نون در اين سفر همراه موسى وخـضر بود، ولى ظاهر آيات قرآنى ـ كه در همه جا ضمير را به صورت تثنيه آورده ـ آناست كه موسى يوشع بن نون را همراه خود نبرد و معلوم نيست آيا يوشع بازگشت يا همانجا ماند.
958-كهف (18) آيه 74.
959-همان ، آيه 75.
960-همان ، آيه 76.
961-بيشتر مفسران گفته اند دهكده مزبور انطاكيه (يكى از شهرهاى قديمسـوريـه ) بـوده اسـت و بـيـضـاوى در تـفـسـيـر خـودنقل كرده كه آن دهكده ابله بصره يا باجروان ارمينيه بوده است .
962-از رسول خدا نقل شده كه فرمود: خدا رحمت كند برادرم موسى را كه اگر صبرمى كرد، چسزهاى عجيبى مى ديد.
963-در تـفـسـيـر مجمع البيان ، از امام صادق (ع ) روايت شده كه خداوند به جاى آنپـسـر مـقـتـول دخـتـرى بـه آن دو عـنـايـت كـرد كـه هـفـتـاد پـيـغـمـبـر بـنـىاسـرائيـل از نـسـل او پـديـد آمـدنـد. در روايـات بـسـيـارى كـه از شـيـعـه و سـنـىنقل شده با مختصر اختلافى كه در آن هاست ، چنين است كه گنج مزبور لوحى از طلا بودكـه در آن چـنـد جـمـله حـكـمت آميز نوشته بود و مطابق روايت صدوق در معانى الاخبار كلماتمـزبـور ايـن گـونـه بـود: بـسـم الله الرحـمـن الرحـيـم ، لااله الا اللّه ، مـحـمـدرسـول اللّه ، عـجـبت لمن يعلم ان الموت حق كيف يفرح ؟ عجبت لمن يومن بالقدر كيف يحزن ؟عـجـبـت لمـن يـذكـر النـار كـيـف يـضـحـك ؟ عـجـبـت لمـن يـرى الدينا و تصرّف اهلها حالا بعدحال كيف يطمئنّ اليها؟ يعنى : به نام خداى بخشاينده مهربان ، معبودى جز خدا نيست ومـحـمد رسول خداست . تعجب مى كنم از كسى كه مى داند مرگ حق است ، چگونه فرحناك مىشود؟ تعجب دارم از كسى كه ايمان به قدر دارد، چگونه محزون مى گردد؟ و تعجب مى كنماز كسى كه آتش دوزخ را به ياد مى آورد، چگونه مى خندد؟ و تعجب دارم از كسى كه دنيا وزيـر و رو شـدن و تـحـولات آن را مـى بـيـنـد، چـگـونـه بـداندل بستگى و اطمينان پيدا مى كند.
964-مجمع البيان ، ج 6، ص 481.
965-امالى ، ص 194.
966-خصال ، ج 1،ص 54 و 55.
967-تفسير قمى ، ص 153.
968-بحارالانوار، ج 13، ص 368؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 170 ـ 174.
969-تهذيب ، ج 1، ص 32.
970-امالى ، ص 192 و بحار الانوار، ج 13، ص 379.
971-كامل التواريخ 7 ج 1، ص 200.
972-اكمال الدين ، ص 91 و 92؛ امالى ، ص 140.
973-اعراف (7) آيات 175 و 176.
974-كامل التواريخ ، ج 1، ص 68 ـ 70.
975-بحارالانوار، ج 13، ص 378 و 379؛ قصص الانبياء، ص 173.
976-كامل التواريخ ، ج 1، ص 203.
977-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 131.
978-كـامـل التـواريخ ، ج 1، ص 203؛ تاريخ طبرى 7 ج 1، ص 12؛ مروج الذهب ،ص 67 و 68.
979-مجمع البيان ، ج 2، ص 346.
980-كامل التواريخ ، ج 1، ص 68 ـ 70؛ بحارالانوار، ج 13، ص 374.
981-مروج الذهب ، ص 67 و 68.
982-اثبات الوصيه ، ص 53.
983-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 52.
984-كامل التواريخ ، ج 1، ص 53.
985-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 322.
986-دربـاره ايـن كـه ذوالكـفـل نـام كـدام يـك از پـيـغـمـبران بوده سخن بسيار است وروايـاتى هم در اين مورد آمده است كه ان شاءاللّه در صفحات بعد جداگانه نام آن پيغمبربـزرگوار را با سبب نام گذارى او و اختلافاتى كه ميان مفسران و تاريخ نگاران است ،ذكر خواهيم كرد.
987-مجمع البيان ، ج 1، ص 346.
988-بقره (2) آيه 243.
989-روضه كافى ، ص 198 و 199.
990-الحـتـجـاج طـبرسى ، ص 228 و 229؛ توحيد صدوق ، ص 434 و 436؛ عيونالاخبار،ص 90 و 91.
991-مجمع البيان ، ج 2، ص 347.
992-احتجاج طبرسى ، ص 188.
993-انعام (6) آيه 85.
994-بـعـل نـام بـتى بوده كه قوم الياس آن را مى پرستيده اند و برخى گفته اندكـه بـك نـام شـهـرى در شـام بـوده كـه مـردم آن جـابعل را مى پرستيدند و شهر مزبور اكنون به بعلبك موسوم است .
995-صافات (37) آيات 123 و 132.
999-مجمع البيان ، ج 8، ص 457.
997-مجمع البيان ، ج 8، ص 457.
998-اصول كافى ، ج 1، ص 242 ـ 244 و 247.
999-بحار الانوار، ج 13، ص 393؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 244.
1000-مجمع البيان ، ج 7، ص 59.
1001-در لغـت نـامه دهخدا در ذيل كلمه ذوالكفر داستان پادشاه مزبور و كفالت نامهذوالكـفـر بـه تـفـصـيل نقل شده است كه براى توضيح بيشتر مى توان به آن جا مراجعهكرد.
1002-انوار التنزيل ، ج 2، ص 89.
1003-دهخدا، لغت نامه ذيل واژه ذوالكفل .
1004-بـحـارالانـوار، ج 13، ص 404 و 405؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 212 و213.
1005-بـحـارالانـوار،ج 13، ص 404 و 405؛ راونـدى ، قصص الانبياء، ص 212 و213.
1006-ص (38) آيه 48.
1007-اخـتـلاف دربـاره ايـن كـه محتويات آن تابوت چه بوده و ويژگى آن چگونهبـوده ، بـسـيـار اسـت . قـرآن كـريـم در ايـن بـاره بـه طـوراجـمـال فـرمـوده اسـت : فـِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمّ ا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ ه ارُونَتـَحـْمـِلُهُ الْمَلا ئِكَةُ ؛ سكينه و آرامشى از پروردگارتان و باقى مانده اى از خاندانموسى و هارون در آن است و فرشتگان آن را حمل مى كنند ظاهراً منظور از سكينه ، هماناست كه در بالا بداان اشاره شد. در روايتى هم كه صدوق از امام باقر(ع ) روايت كرده آنحـضـرت فـرمـود:سـكـينه همان ايمان است و منظور از باقى مانده خاندان موسى وهارون ، به اختلاف روايات و گفتار مفسران يا قسمت هايى از الواح تورات يا عصا و زرهو جـامـه هـايـى از هـارون يـا نـشـانـه هـاى نـبـوت و مـواريـث انـبـيـاىقبل از موسى بوده است .(معانى الاخبار، ص 82).
1008-بقره (2) آيات 246 ـ 248.
1009-همان ، آيه 249.
1010-بـرخـى گـفـتـه انـد كـه نـهـرى مـابـيـن اردن و فـلسـطـيـن بـود وقول ديگر آن است كه نهر مزبور نهر فلسطين بود.
1011-بقره (2) آيه 249 ـ 250.
1012-بقره (2) آيه 249 ـ 250.
1013-در بـرخـى از احـاديـث و هـم چـنـيـن در كـامـل ابـن اثـيـرنقل است : هم چنان كه مى رفت ، سنگ هايى او را صدا زده و گفتند: اى داود! ما را برگير وبـا خـود بـبـر كـه مـا بـراى كـشـتـن جـالوت آفـريـده شـده ايـم .(اكمال الدين ، ص 92 ـ 95؛ كامل التواريخ ، ج 1، ص 320.
1014-كامل التواريخ ، ج 1، ص 220.
1015-صـدوق در خـصـال از امـام بـاقـر(ع ) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: خداىتـعـالى پس از نوح پيغمبرانى كه سلطان هم بوده باشند جز چهار تن مبعوث نفرمود: 1ـذوالقـرنـيـن كـه نامش عياش بود؛ 2ـ داود؛ 3ـ سليمان ؛ 4ـ يوسف . عياش بر مابين مغرب ومشرق سلطنت كرد، اما داود بر مابين شامات تا بلاد اصطخر سلطنت داشت و سليمان هم بههـمـيـن صـورت ، امـا يـوسـف بـر مـمـلكـت مـصـر و اطـراف آن سـلطـنـتكرد.(خصال ، ج 1، ص 118.
1016-طـبـرسـى در مـجمع البيان نقل كرده كه سبب نرم شدن آهن در دست داود آن بودكـه روزى هـم چـنـان كـه داود بـراى سـرگـشـى مـاءمـوران خـود رفـتـه بـود،جـبـرئيـل بـه صورت انسانى پيش وى آمد و بر او سلام كرد. داود جواب سلامش را داد و ازوى پـرسـيـد: سـيـره و روش داود مـيـان مـردم چـگـونـه اسـت ؟جبرئيل در پاسخ گفت : سيره خوبى است اگر يك چيز در او نبود. داود پرسيد: آن يك چيزكـدام اسـت ؟ جبرتيل گفت : آن كه وى از بيت المال روزى مى خورد. داود از وى تشكر كرد وسـوگـنـد يـاد كرد كه از آن پس از بيت المال ارتزاق نكن . خداى سبحان كه صدق گفتارداود را دانست ، آهن را براى او نرم كرد تا به وسيله بافتن زره نان بخورد و صدوق در منلايـحـضـره الفـقيه نظير همين قول را با اختصار از امام صادق (ع ) روايت كرده و در آن جااست كه داود سيصد و شصت زره به دست خود بافت و سيصد و شصت هزار فروخت و بدينتـرتـيـب از بيت المال بى نياز گرديد. (مجمع البيان ، ج 7، ص 58.)
1017-سباء (34) آيات 10 و 11.
1018-ص (38) آيات 17 - 20.
1019-كامل التواريخ ، ج 1، ص 223.
1020-انبياء (21) آيه 105.
1021-فروع كافى 7 ج 10، ص 187.
1022-كامل التواريخ ، ج 1، ص 223.
1023-ص (38) آيات 21 ـ 26.
1024-كامل التواريخ ، ج 1، ص 224 و 225.
1025-يعنى اين آيه شاهد بر اين است كه خطاى آن حضرت خطاى در حد حكم بوده ، نه آنچـه شـما خيال كرده ايد، زيرا خداى تعالى به وى خشدار مى دهد كه تو جانشين ما در زمينهـسـتـى ، پـس مـواظـب بـاش تـا مـيـان مـردم بـه حـق قـضـاوت كـنـى و عـجـولانـه و بـىتـاءمـل و بـدون بـرقـرار سـاخـتـن مـوازيـن قـضـاوت از اقـامـهدليـل و شـاهـد و غـيره قضاوت نكن هم چنين در حديثى كه شيعه و سنى از اميرمؤ منان روايتكـرده اند، آن حضرت فرمود: اگر به كسى دست يابم كه درباره داود عقيده داشته باشدكه او با زن اوريا بدان ترتيب كه گفتهاند همبستر شده است ، دو حدّ بر او جارى مى كنم: يـكـى بـه سـبـب ايـن كـه بـه پـيـغـمـبـران الهـى نـسـبـت گـنـاه داده و ديـگـرى بـراىاصل اين نسبت دروغ ؛(عيون الاخبار، صص 107 و 108)
1026-همان.
1027-تهذيب ، ج 2، ص 96 و 97.
1028-بحارالانوار، ج 14، ص 38؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 205 و 206.
1029-تنبيه الخواطر، ج 1، ص 18 و 19.
1030-اكمال الدين ، ص 289؛ كامل التواريخ ، ج 1، 76 و 77.
1031-نساء (4) آيه 163؛ اسراء آيه 55.
1032-انبياء (21) آيه 105.
1033-معانى الاخبار، ص 106؛ عيون الاخبار، ص 174.
1034-قرب الاسناد، ص 33.
1035-امالى ، ص 328.
1036-بحار الانوار، ج 14، ص 37؛ قصص الانبياء، ص 198 و 199.
1037-اصول كافى ، ج 2، ص 116.
1038-همان ، ص 123.
1039-تنبيه الخواطر، ج 2، ص 22.
1040-عدة الداعى ، ص 22 و 23.
1041-عدة الداعى ، ص 22 و 23.
1042-اصول كافى ، ج 12، ص 314.
1043-محاسن برقى ، ص 193.
1044-تفسير قمى ، ص 431.
1045-اصول كافى ، ج 1، ص 278 و 279.
1046-ر.ك : تفسير الميزان ، ج 15، ص 403 و خزائلى ، اعلام القرآن ، ص 390.
1047-ايـن قـسـمـت گـفتار جبائى و هم چنين دنباله آن با آن چه ما درباره عمر حضرتداود قبل از اين نقل كرديم سازگارى نداد، و اللّه اعلم .
1048-مجمع البيان ، ج 8، ص 382.
1049-به طور خلاصه ، حمله ها و قتل و غارت هايى كه در اين شهر تاريخى انجامشده چه قبل از نبوت سليمان و چه بعد از آن به شرح زير است :
حـمـله اى كـه در سـال 1819 قـبـل از مـيـلاد بـه دسـت بـنـىاسرائيل صورت گرفت و پس از اين كه شهر را فتح كردند، هر چه انسان و حيوان در آنشهر بود قتل عام كرده و شهر را به كلى سوزاندند؛
حـمـله اى در 713 قـبـل از مـيـلاد بـه دسـت آشـوريـان و سـخـاريب صورت گرفت و پس ازقتل عام مردم همه نقدينه و كالاى شهر را تاراج كردند؛
حمله نخست بخت نصر در سال 597 قبل از ميلاد؛
حـمـله دوم بـخـت نـصـر در سـال 586 قـبـل از مـيـلاد كـه دوسـال شهر را محاصره كرد و پس از قتح آن همه شهر را ويران ساخت و مسجد را سوزاند واموال را غارت كرد و شهر را به صورت بيابانى درآورد؛
حـمـله انـتـيـوخـس ، يـكـى از جـانـشـيـنـان اسـكـنـدر در سـال 168قبل از ميلاد كه پس از قتح ، همه شهر را ويران كرد و مردم بسيار را بكشت ؛
حـمـله پـومـپـى سردار روم كه سال 65 قبل از ميلاد به جنگ مردم بيت المقدس رفت و پس ازسـه مـاه مـحـاصـره وقـتـى كـه شـهـر را گـشـود، سـاكـنـان آن راقتل عام كرد؛
حمله پيلاطس ، حاكم رومى در سال 26 تا 36 پس از ميلاد؛
حـمـله تـيـطـس در سـال 79 ميلادى كه شهر در محاصره بى سابقه اى قرار گرفت و چندهزار نفر در مدت محاصره از گرسنگى جان دادند و پس از فتح تنها در جاى مسجد و معبد دههزار نفر كشته شدند و بنا به قول يوسيفوس كه خود در حلقه محاصره بود، خون مانندسيل در كوچه هاى شهر روان بود و تعداد كشتگان در اين حادثه به نيم ميليون نفر رسيد.تـيـطـس پـس از ويـران كـردن شـهـر، جـمع زيارى از اهالى شهر را به اسارت برد و دربازار برده فروشان روم بفروخت و عده اى از اسيران را طعمه درندگان ساخت ؛
حـمـله آدريـانـوس در سـال 135 مـيـلادى كـه مـانـنـد گـذشـتـان شـهـر راقتل عام كرد و به كلى ويران ساخت ؛
حـمـلهـئ لشـكـر ايـران كـه بـه تـحريك يهود در سال 614 ميلادى انجام شد و در اين حملهكـنيسه قيامت و كنيسه هاى ديگر را سوزاندند و به گفته مورخان نود هزار نفر از مسيحيانرا طعمه شمشير ساختند؛
حمله صليبيان در جنگ هاى صليبى كه قسمتى از آن در بالا ذكر شد.
فـتـه هـا و كـشـت و كـشتارهايى كه در زمان ما به دست يهوديان غاصب و توطئه دولت هاىبـزرگ در جـنـگ هـاى اوّل و دوم اعـراب و اسـرائيـل در ايـن شـهـر اتفاق افتاد و بسيارى ازخوانندگان به خاطر دارند و تواريخ روز جزئيات آن را ثبت كرده است .
1050-انبياء (21) آيه 81.
1051-سباء (34) آيه 12.
1052-ص (28) آيه 36.
1053-نمل (27) آيات 17 ـ 19.
1054-من لايحضره الفقيه ، ص 128 ـ 139.
1055-چـكـاوك يـا چـكـاوه پـرنـده اى خـوش آواز وحلال گوشت شبيه گنجشك و كمى بزرگ تر از آن ، كه بالاى سرش تاج كوچكى از پردارد.
1056-فروع كافى ، ج 2، ص 146.
1057-ص (38) آيات 30 - 33.
1058-نـظـير آن چه از كعب روايت شده در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است ، ولىچـنـان كـه گـفـته شد، ائمه دين در روايات ديگر آن ها را تكذيب كرده و مردود دانسته اند.ازايـن رو عـلمـاى بـزرگـوار مـا نـقـل عـلى بـن ابـراهـيـم را كـه مـوافـق بـااهل سنت است بر تقيه حمل كرده اند.
1059-مجمع البيان ، ج 8، ص 475.
1060-مجمع البيان ، ج 8، ص 475.
1061-تفسير قمى ، ص 476 ـ 478.
1062-در روايـات نـقـل اسـت كـه هـدهـد چنان تيز بين است كه آب هاى زير زمين را مىبـيـنـد، چـنـان كـه مـا آب را در شـيـشـه مـى بـيـنـيـم . در اين باره از تفسير عياشى حديثىنـقـل شـده كـه ابـوحـنـيـفـه بـه امـام صـادق (ع ) عـرض كـرد: چه شد كه سليمان ميان همهپـرنـدگـان از هدهد جويا شد؟ حضرت فرمود: چون هدهد آب را در زير زمين مى بيند، چنانكـه شـما روغن را در شيشه مى بينيد. ابوحنيفه رو به اصحاب خود كرد و خنديد. امام بدوفـرمـود: چـرا مى خندى ؟ گفت : قربانت گردم بر تو پيروز شدم . امام فرمود: چگونه ؟گفت : مرغى كه آب را در زير زمين مى بيند، چگونه دام را در زير خاك نمى بيند كه در آنمـى افـتد و گردنش را مى گيرد؟ حضرت فرمودند: اَما عَلِمَت اِنَّهُ اذا نَزَلَ القَدَرُ اءغشَىالبَصَر ؛ يعنى مگر نمى دانى كه وقتى قضا و قدر بيايد چشم را مى پوشاند.
و به گفته مولوى :

چون قضا آيد نماند فهم و راى
كس نمى داند قضا را جز خداى

چـون قـضـا آيـد فـرو پـوشـد بـصـر
تـا نـدنـدعقل ما پا را ز سر

زان اما المتقين داد اين خبر
گفت اذا جاء القضا عمى البصر

1063-دربـاره عـظـمـت تـخـت بـلقـيـس افـسـانـه هـايـى گـفـتـه انـد: از ابـن عـبـاسنـقل شده كه تخت بلقيس داراى سى ذرع طول و سى ذرع عرض و سى ذرع ارتفاع بود. ودر نقل ديگرى است كه گفته اند: جلوى آن تخت از طلا و مرصّع به ياقوت قرمز و زمرد وسبز بوده و عقب آ از نقره و آراسته به جواهرات گوناگون بود و داراى هفت خانه بوده وهر خانه اى را درى بسته بود.
1064-نمل (27) آيه 34.
1065-آن چـه در ايـن جـا انـتـخـاب كرديم ، مطابق مشهور و ررواياتى است كه در اينبـاره ذكـر شـد وگـرنـه بعضى گفته اند: آن كس كه اين كار را كرد و از علم بهره داشتجـبـرئيـل بـود و ديـگـرى گفته خضر بود و مجاهد گفته مردى بود به نام ايلخيا كه اسماعـظـم مـى دانـسـت . قـتـاده گـفـتـه : نـامـش اسـطـوم بـوده و ازاقـوال بـعـيـده قـول جـبـائى اسـت كه گفته : او خود سليمان بود (ر.ك : طبرسى ، مجمعالبيان ).
1066-در مـعـنـاى آيـهـئ شـريـفـه وهـب لى ملكاً لا حد من بعدى كه حكايت ازدرخـواستى است كه سليمان از درگاه خداى تعالى كرد، مفسران و جوهى ذكر كرده اند كهايـن وجـه مـى تـوانـد يـكـى از آن وجوه باشد، اگر چه اين هم ، وجه ناقصى است و جوابگوى تمام سؤ الاتى كه در اين مورد شده است نمى شود. (ر.ك : مجمع البيان ، ج 8، ص476).
1067-همان ، ص 383 و 384.
1068-در روايـات ديـگـرى اسـت كـه گـفت : من كسى هستم كه رشوه نمى پذيرم و ازسلاطين واهمه و ترس ندارم .
1069-علل الشرائع ، ص 36؛ عيون الاخبار، ص 146 و 147.
1070-علل الشرائع ، ص 36؛ عيون الاخبار، ص 146 ـ 147.
1071-يونس (10) آيه 98.
1072-انبياء (21) آيات 87 و 88.
1073-صافات (37) آيات 139 و 148.
1074-قلم (68) آيات 48 و 50.
1075-قلم (68) آيات 48 و 50.
1076-تفسير عياشى ، ج 2، ص 129؛ بحار الانوار، ج 14، ص 398؛ تفسير برهان ، ج 2، ص 200.
1077-تفسير عياشى ، ج 2، ص 129؛ بحار الانوار، ج 14، ص 398؛ تفسير برهان ، ج 2، ص 200.
1078-مجمع البيان ، ج 8، ص 458 و 459.
1079-همان ، ج 5، ص 135 و 136.
1080-همان ، ج 5، ص 135 و 136.
1081-همان ، ج 5، ص 135 و 136.
1082-بحار الانوار، ج 14، ص 391؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 252.
1083-تفسير قمى ، ص 293 و 296.
1084-انبياء (21) آيه 87.
1085-مجمع البيان ، ج 8، ص 458 و 459.
1086-آل عمران (3) آيات 37 و 41.
1087-عـلامـه طـبـاطـبـائى بـراى وجـه اول نـيـز تـوجـيـهـى ذكـر كـرده و پـاسـخاشـكـال را بـه نـحـوى داده انـد كـه مى توانيد براى مطالعه بيشتر به تفسير ايشان درذيل همين آيات مراجعه كنيد.
1088-مريم (19) آيات 2 و 11.
1089-انبياء (21) آيات 89 و 90.
1090-مجمع البيان ، ج 6، ص 502 و 506.
1091-صـدق در عـيـون الاخـبـار، از ريـان بـن شـبـيـب روايـت كـرده كـه گـويـد: روزاول محرم نزد امام هشتم شرفيات شدم حضرت به من فرمود: آيا روزه هستى ؟ عرض كردم :نـه . فـرمـود: امـروز روزى است كه زكريا به درگاه خدا دعا كرد و از خدا فرزندى پاكخـواسـت و خـداونـد دعـايـش را مـسـتـجـابت فرمود، پس هر كس در اين روز روزه بگيرد و بهدرگاه خداوند دعا كند، خدا دعايش را مستجاب كند، چنان كه دعاى زكريا را مسنجاب فرمود.
1092-علل الشرائع ، ص 38؛ كامل التواريخ ، ج 1، ص 170 ـ 175.
1093-آل عمران (3) آيه 29.
1094-مريم (19) آيات 12 ـ 15.
1095-همان .
1096-مجمع البيان ، ج 6، ص 506.
1097-مجمع البيان ، ج 6، ص 506.
1098-مريم (19) آيه 33.
1099-من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 33.
1100-پـوسـب درخـت خـرمـا و نـارگـيـل را ـ كـه بـهشكل طورهاى سيمى است ـ ليف گويند.
1101-اصول كافى ، ج 2، ص 665.
1102-بـحـار الانـوار، ج 14، ص 167 بـهنقل از كتاب زهد الصادق .
1103-امالى طوسى ، ص 216 و 217.
1104-چـنـيـن بـرمـى آيـد كـه يـحـيـى بـن زكـريـا بـا ايـنعـمـل پـادشـاه مـخالفت كرده و مخالفت خود را اظهار مى داشته و همين اظهار مخالفت يحيى ،سبب كينه آن زن بدكار گرديده است .
1105-بـحـارالانـوار، ج 14، ص 180 و 181؛ راونـدى ، قصص الانبياء، ص 119؛نجّار، قصص الانبياء، ص 369.
1106-راوند، قصص الانبياء، ص 218.
1107-انجيل مرقس ، باب ششم ، ص 17 ـ 29.
1108-مجمع البيان ، ج 6، ص 502 ـ 506؛ بحار الانوار، ج 14، ص 182؛ راوندى، قصص الانبياء، ص 220.
1109-تفسير قمى ، ص 616.
1110-بحار الانوار، ج 14، ص 182 ـ 183.
1111-بحار الانوار، ج 14، ص 180 و 181؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 218.
1112-بحارالانوار، ج 14، ص 355.
1113-بـحـار الانـوار، ج 14، ص 355 بـهنقل از عرائس الفنون ، ثعلبى و اثبات الوصيه مسعودى ، ص 72.
1114-كامل التواريخ ، ج 1، ص 104.
1115-فروع كافى ، ج 1، ص 72.
1116-در حـديـثـى نـام مـادر مـريـم مـرتـا يـا مـرثـاد ذكـر شـده و بـرخـىاحتمال داده اند كه آن لقب حنّه بوده است . اصول كافى ، ج 1، ص 479 و 480.
1117-بـرخـى از مـفـسران احتمال داده اند كه حنّه اين نذر را پس از وفات عمران و دردوران حـامـلگـى كـرد، زيـر بـا وجـود عـمـران ، حـنـّهاسـتـقـلال و اخـتيارى نداشت كه بدون نظر عمران او را نذر معبد كند. (مجمع البيان ، ج 2،ص 434 ـ 437).
1118-آل عمران (3) آيه 37.
1119-همان ، آيه 42.
1120-همان ، آيه 45.
1121-ترجمه اين آيات در فصل ولادت عيسى خواهد آمد.
1122-مريم (19) آيات 16 ـ 19.
1123-انبياء (21) آيه 91.
1124-مجمع البيان ، ج 5، ص 320.
1125-كشاف ، ج 3، ص 250، خصال ، ج 1، ص 96.
1126-همان ، ص 107.
1127-تـرجـمـهـة ايـن حـديث در سرگذشت حضرت ايوب گذشت (روضة كافى ، ص238).
1128-در اين باره مولوى اشعار لطيفى دارد كه در صفحات بعدى خواهد آمد.
1129-مـتـن آيـه ايـن اسـت : ق الَتْ إِنِّي أَعـُوذُ بـِالرَّحـْم نِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا وترجمه اى كه در بالا شده طبق آن است كه لفظ اِنْ را شرطيه بگيريم ، چنان كهاكثر مفسران همين گونه معنا كرده اند. برخى هم اِنْ نافيه گرفته اند و معناى آنطـبـق ايـن قول اين گونه مى شود: از تو به خداى رحمان پناه مى برم كه تو پرهيزكارنيستى يعنى اگر پرهيزكار بودى اين جا نمى آمدى ؟ (مريم (19) آيات 16 ـ 19).
1130-مريم (19) آيه 20.
1131-همان ، آيه 21.
1132-طوسى ، امالى ، ص 124 و 125.
1133-در حديثى است كه عيسى روز بيست و پنجم ذى القعده به دنيا آمد.
1134-مريم (19) آيه 23.
1135-همان ، آيات 24 ـ 26.
1136-همان ، آيه 27.
1137-مرحوم طبرسى در مجمع البيان گويد: در معناى اين جمله كه به مريم گفتند:اى خواهر هارون مفسران چهار وجه گفتند:
1ـ هـارون نـام مـرد صـالحى در بنى اسرائيل بود كه هر شخص صالحى را به او تشبيهمى كردند و روى اين قول معناى جمله اين گونه است كه اى شبيه و مانند هارون ؛2ـ كـلبـى گـفـتـه :هـارون نام برادر پدرى مريم بوده كه به خير و صلاح معروف بودهاست ؛ 3ـ منظور از هارون برادر حضرت موسى است كه نسب مريم بدو مى رسيد و در عربرسم است كه هر كى از تيره كسى باشد به لفظ اءخ يا اُخت او را بهآن شـخـص نـسـبـت مـى دهـنـد، چـنـان كـه مى گويند يا اءخاتميم ؛ 4ـ هارون نام مردفاسقى بود كه به فساد و زنا مشهور بود و منظورشان سرزنش مريم و تشبيه كردن اوبه آن مرد در انجام عمل زشت زنا بوده است .
مجمع البيان ، ج 6، ص 512.
1138-مريم (19) آيات 28 و 33.
1139-كامل التواريخ ، ج 1، ص 307.
1140-اصول كافى ، ج 1، ص 382 و 383.
1141-اصول كافى ، ج 1، ص 384.
1142-مريم (19) آيه 30.
1143-مـعانى الاخبار، ص 18؛ توحيد صدوق ، ص 238 و 239؛ امالى صدوق ، ص190 و 191.
1144-كامل التواريخ ، ج 1، ص 314.
1145-مائده (5) آيه 110.
1146-آل عمران (3) آيات 48 و 49.
1147-كامل التواريخ ، ج 1، ص 315.
1148-بحار الانوار، ج 14، ص 233؛ تفسير عياشى ، ج 1، ص 174.
1149-كامل التواريخ ، ج 1، ص 315.
1150-روضه كافى ، ص 337؛ بحار الانوار، ج 14، ص 234؛ تفسير عياشى ، ج1، ص 174 و 175؛ تفسير برهان ، ج 1، ص 284؛ تفسير صافى ، ج 1، ص 163.
1151-كامل التواريخ ، ج 1، ص 315.
1152-مائده (5) آيات 112 ـ 115.
1153-ناگفته نماند كه اين معنا طبق آ است كه در آيه تستطيع به صورتخطاب باشد و ((ربَّك را به نصب بخوانيم ، چنان كه كسائى قرائت كرده است .
1154-مجمع البيان ، ج 3، ص 266.
1155-مائده (5) آيه 112.
1156-مجمع البيان ، ج 8، ص 419 و 420.
1157-در تـفـاسـير ديگر آمده كه اين دو نفر را عيسى بدان شهر فرستاد، و از زمرهحوارى ها بودند.
1158-در مـجـمـع البـيـان از شـيـعـه حـديـث نـقـل كـرده كـه نـام آن دورسول شمعون و يوحنا و نام سومى پولس بوده و از ابن عباس و كعب روايت شده است كهنـام آن دو صـادق و صـدوق و نـام سـومى سلوم بوده است و نيز از ثعلبى روايت شده كهچـون دو رسـول به نزديك شهر انطاكيه رسيدند، پيرمردى را ديدند كه گوسفندانى رامى چراند و او همان حبيب صاحب يس بود. آن دو به حبيب سلام كردند. پيرمرد به آن دو گفت: شما كسيتيد؟ آن ها گفتند: فرستادگان عيسى هستيم و آمده ايم تا شما را از پرستش بت هابه عبادت خداى رحمان دعوت كنيم .
پـيـرمرد گفت : آيت و معجزه اى هم داريد؟ گفتند: آرى به اذن خدا بيماران را شفا مى دهيم وكـور مـادرزاد و بـرص دار را بـهبودى مى بخشيم . پيرمرد گفت : من پسر بيمارى دارم كهسـال هـا بـسـتـرى اسـت . آن دو گـفـتـنـد: مـا را بـه خـانـه خـود بـبـر تـا ازحـال او اطـلاع يـابـيـم پـيـرمـرد آن دو را به خانه خود برد و چون دست بر بدن آن پسرگـذاشـتـنـد، در هـمـان حـال بـه اذن خـدا سـالم گـشـته و از جا برخاست . اين خبر در شخرپراكنده شد و بيماران بسيارى به دست آن دو شفا يافتند.
شهر انطاكيه پادشاهى داشت كه نامش شلاحن و از پادشاهان روم بود كه بت مىپـرسـتـيـد. ايـن خـبـر بـه گـوش وى نـيز رسيد و آن دو را خواست و از آن ها پرسيد: شماكيستيد؟ گفتند: فرستادگان عيسى . پرسيد: معجزه اى هم داريد؟ گفتند: آرى ، كور مادرزادو بـرص دار و بـيـار را بـه اذن خـدا شـفا مى بخشيم . پادشاه پرسيد: دعوت شما چيست ؟گـفـتـنـد: آمـده ايم تا تو را از پرستش چيزى كه شنواى و بيناى ندارد به پرستش خداىشـنـوا و بـيـنـا دعـوت كـنـم . پـادشاه پرسيد: مگر ما را معبود ديگرى جز اين معبودها هست ؟گـفتند: آرى ، آن خدايى كه تو و خدايتان را به وجود آورده . پادشاه گفت : اكنون برويدتـا مـن دربـاره شما فكرى بكنم آن دو از بزد پادشاه بيرون آمدند، ولى جمعى از مردم آندو ار تعقيب كرده و دستگير ساختند و در بازار بزدند.
1159-در پاره اى از روايات است كه پسر پادشاه گفت : سه نفر را ديدم كه براىزنـده شدن به درگاه خدا دعا مى كردند و چون پادشاه پرسيد آن سه نفر كيان اند، همانسـه رسـول را نـشـان داد، و مـعـلوم شـد رسـول سوم نيز دور از انظار ديگران براى زندهشدن وى دعا كرده بود.
1160-در بـرخى از نقل هاست كه جمعى ايمان آورده و جمع ديگرى كافر شدند و ايناسـحـاق نـقـل كـرده كـه هـيـچ يـك ايـمـان نـيـاوردنـد و در صـددقتل رسولان برآمدند.
1161-تفسير قمى ، ص 549 و 550.
1162-علل الشرائع ، ص 38؛ عيون الاخبار، ص 233 و 234.
1163-عهد جديد7 ص 15؛ نجّار، قصص الانبياء، ص 405.
1164-انجيل برنابا، ترجمه فهيم كرمانى ، ص 74.
1165-خصال ، ج 1، ص 7.
1166-امالى ، ص 279.
1167-خصال ، ج 1، ص 34.
1168-امالى ، ص 129 و 130.
1169-تنبيه الخواطر، ج 1، ص 129.
1170-همان .
1171-همان ، ج 2، ص 235.
1172-اصول كافى ، ج 2، ص 241.
1173-همان ، ج 1، ص 39.
1174-عرائس الفنون ، صص 220 و 221؛ بحار الانوار، ج 14، ص 282.
1175-تفسير قمى ، ص 93.
1176-خـوانـنـدگـان مـحـتـرم مى توانند براى تحقيق بيشتر به كتاب هايى ـ كه دردسـتـرس اسـت ـ مـانـنـد مـقـدمـه انـجـيل برنابا، ترجمه فهيم كرمانى يا به كتاب قصصالانبياى عبدالوهاب نجّار مراجعه كنند.
1177-در ايـن قـسـمـت ، اجـمـال تـاريـخـچـه پـيـدا شـدنانـجـيـل بـرنـابـا ذكر شده و اگر طالب تفصيل و شرح بيشترى هستيد، به مقدمه ترجمهعربى استاد دكتر خليل سعادت كه بر انجيل مزبور نوشته و در ترجمه هاى فارسى آنرا به فارسى برگردانده اند، مراجعه فرماييد.
1178-امالى ، ص 109.
1179-همان ، ص 183.
1180-همان ، ص 220.
1181-همان ، ص 331 و 332.
1182-همان ، ص 324.
1183-خصال ، ج 1، ص 56.
1184-معانى الاخبار، ص 74.
1185-بـحـارالانـوار، ج 14، ص 323 بـهنقل از: مفيد، الاختصاص
1186-تنبيه الخواطر، ج 1، ص 80.
1187-همان ، ص 123.
1188-همان ، ص 86.
1189-روضه كافى ، ص 144؛ بحارالانوار، ج 14، ص 33.

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation