آرى نه نجات كامل يا كمكى در اين راه، و نه حتّى مصاحبت شايسته با يك نفر هم از اين همه، دنيا نداشته است، آيا اين درس عبرت بزرگى براى همه شما نيست ؟ !
سپس مى افزايد : نه تنها به آنها كمكى نكرد و به فدائيان خود نظر مرحمتى ننمود «بلكه به عكس آنها را زير آفتهاى گوناگون پوشانيد و طوق حوادث دردناك و كوبنده را بر گردنشان افكند و با انواع شدائد و مشكلات، آنها را ذليل نمود و به صورت، به خاك افكند و پايمالشان كرد و به يارى گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست». (بَلْ أَرْهَقَتْهمُ(2) بِالْقَوادِحِ(3) وَ أَوْهَقَتْهُمْ(4) بِالْقَوَارِعِ(5)وَضَعْضَعَتْهُمْ(6) بِالنَّوائِبِ وَعَفَّرَتْهُمْ(7) لِلْمناخِرِ وَوَطِئَتْهُمْ بِالْمناسِمِ(8)1. «سخت» از مادّه «سخاوت» به معنى بخشش است.
2. «ارهقت» از مادّه «ارهاق» به معنى پوشانيدن چيزى با قهر و غلبه است.
3. «قوادح» جمع «قادحة» به معنى آفت است.
4. «أوهقت» از مادّه «وَهَق» (بر وزن رمق) گرفته شده كه به معنى طوقى است كه بر گردن حيوان مى اندازند.
5. «قوارع» جمع «قارعه» به معنى حوادث سخت و كوبنده است.
6. «ضعضعت» از مادّه «ضعضعة» به معنى خوار و ذليل كردن و گاه به معنى نابودساختن است.
7. «عفّرت» از مادّه «تعفير» به معنى خاك مال كردن و به خاك افكندن است.
8. «المناسم» جمع «مِنسم» (به كسر ميم) به معنى قسمت پايين پاى شتر است.
[41]
وَأَعانَتْ عَلَيْهِمْ رَيْبَ الْمَنُونِ(1)).
اين تعبيرات حساب شده و كوبنده، اشاره به اين است كه دنيا، نه اين كه دنياپرستان را به كمترين چيزى يارى نكرد، بلكه به عكس با تمام قوّت و قدرت براى كوبيدن و پايمال كردن و نابود ساختن آنها بپاخاست و هر چه در توان داشت بر ضدّ آنها بكار گرفت.
جالب، اين كه : در بيان كمكهاى دنيا از كمكهاى بزرگ شروع مى كند تا به كوچك مى رسد ولى در مورد زيانهايى كه به دنياپرستان رسانده از مراحل پايين تر گرفته و به آخرين مرحله كه لگدمال كردن ونابود ساختن است مى رساند و اين نهايت فصاحت و بلاغت در بيان حقايق تلخ و ناگوار را نشان مى دهد و نهايت بىوفايى و پستى دنيا را آشكار مى سازد.
سپس امام در يك نتيجه گيرى روشن مى فرمايد : «شما با چشم خود ديديد (و در تواريخ خوانديد) كه دنيا در برابر دنياپرستان و كسانى كه آن را بر همه چيز مقدّم مى داشتند و بر آن تكيه مى كردند، هنگام كوچ هميشگى از آن چهره در هم كشيد و خودرا كاملاً ناآشنا جلوه داد» (فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا وَآثَرَها وَأَخْلَدَ(2) إِلَيْهَا حِيْنَ ظَعَنُوا عَنْها لِفِرَاقِ اْلأَبَدِ).
«آيا دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم كرد ؟ و جز فشار و تنگى محلّى براى آنها آماده ساخت ؟ و جز ظلمت و تاريكى براى آنها نورى مهيّا نمود ؟ (نه هرگز، بلكه آنها را در گورهايى تنگ و تاريك و وحشتناك جاى داد) وسرانجام آيا جز ندامت چيزى براى آنها ببارآورد» (وَهَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ
1. «رَيبَ المنون» : «ريب» به معنى شكّى است كه سرانجام پرده از روى آن برداشته شود و به يقين برسد و «منون» به معنى مرگ است و «ريب المنون» به معنى مرگ احتمالى و گاه به معنى حوادث سخت روزگار، مى آيد كه در آغاز مشكوك است و بعد به يقين مى پيوندد.
2. «أخلد» از مادّه «اخلاد» واز ريشه «خلود» گرفته شده است و جمله «أَخْلَدَ اِلَيْها» به اين معناست كه دنياپرستان نهايت تمايل به دنيا را دارند و گويى به آن چسبيده اند.
[42]
السَّغَبَ(1) أوْ اَحَلَّتْهُمْ إِلاَّ الضَّنْكَ(2) أَوْ نَوَّرَت لَهُمْ إِلاَّ الظُّلْمَةَ أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلاَّ النَّدامَةَ).
چگونه بر دنيايى كه جز بدبختى و شكست و ناكامى و ظلمت و تاريكى براى دوستدارانش نمى آفريند و سرانجام مايّه ندامت و پشيمانى است تكيه مى كنيد ؟ و خود را برده آن مى سازيد و آن را بر همه مقدّم مى داريد.
در ادامه مى فرمايد : «آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدّم مى شمريد و بر آن تكيه مى كنيد و نسبت به آن حرص مىورزيد ؟ ! چه بد خانه اى است اين دنيا براى كسى كه نسبت به آن بدگمان نباشد، در آن (آسوده خاطر زندگى كند و) خوفى نداشته باشد» (اَفَهذِهِ تُؤْثِرُونَ أَمْ إِلَيْها تَطْمَئِنُّوْنَ أَمْ عَلَيْها تَحرِصُونَ ؟ فَبِئْسَتِ الدّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْها وَلَمْ يَكُنْ فِيْها عَلَى وَجَل مِنْها).
به راستى تعبيراتى از اين گوياتر و رساتر درباره بى اعتبارى دنيا و سرانجام وحشتناك دنياپرستان پيدا نمى شود، هدف امام (عليه السلام) از اين تأكيدهاى پى در پى و تعبيرات بيدارگر و هشداردهنده آن است كه در برابر موج دنياپرستى كه به خاطر وفور نعمت هاى بدست آمده از فتوحات اسلامى، براى گروه زيادى پيدا شده بود و يك باره غرق ناز و نعمت شده بودند و ارزشهاى الهى را فراموش كرده، به خواب و خور و لذّات مادى چسبيده بودند، به پاخيزد و خفتگان را بيدار كند و ارزشهاى از دست رفته اسلام را زنده نمايد و مردم را ـ كه مخصوصاً از زمان عثمان به اين طرف به بيراهه كشيده بودند ـ به راه بازگرداند.
چه زيبا و جالب است اين گونه مواعظ و اندرزهاى گويا و رسا براى
1. «سغب» به معنى گرسنگى است. وبه سالهاى قطحى «ذو مسغبه» گفته مى شود چرا كه مردم در آن گرسنه اند.
2. «ضنك» به معنى سختى و تنگى است و اين كلمه هميشه به صورت مفرد به كار مى رود.
[43]
دنياپرستان عصر ما كه آنها نيز در همان شرايط بلكه بدتر از آن گرفتار شده اند كه اگر به هوش نيايند نه دينى باقى مى ماند و نه دنياى معقولى.
اين تعبيرات هماهنگ با آيات و رواياتى است كه در قرآن مجيد و كلمات پيامبر و معصومين ديگر آمده است :
در سوره روم آيه 9 مى خوانيم : « (أَوَلَمْ يَسِيْرُوا فِي الاَْرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كان عاقِبَةُ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا اَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الاَْرْضَ وَعَمَروُها اَكْثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَجائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَيِّناتِ فَما كان اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلِكنْ كانوُا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ); آيا در زمين گردش نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود ؟ آنها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را (براى زراعت و آبادى) بيش از اينان دگرگون ساختند و آباد كردند و پيامبرانشان با دلايل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انكار كردند و كيفر خودرا ديدند) خداوند هرگز به آنان ستم نكرد آنها به خودشان ستم مى كردند».
و در سوره يونس آيه 7 ـ 8 مى فرمايد : « (إنَّ الَّذِيْنَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَرَضُوا بِالْحَيوَةِ الدُّنْيا وَاطْمَأَنُّوُا بِها وَالَّذِْينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلوُنَ * اُوْلئكَ مَأوْاهُمُ النّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ); آنها كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخيز) ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلند جايگاهشان آتش است به خاطر كارهايى كه انجام مى دادند».
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيا أَثْبَتَ اللهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَأَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَبَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيا دائَها و دَوائَها وَأَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيا سالِماً; كسى كه نسبت به (زرق و برق) دنيا بى اعتنا باشد خداوند حكمت را در دل او برقرار مى سازد و زبانش به آن گويا مى شود و عيوب دنيا را به او نشان مى دهد، دردهاى آن و داروهاى آن، و او را از دنيا با
[44]
سلامت (دين و ايمان) بيرون مى برد»(1).
در حديث ديگرى از آن حضرت (عليه السلام) آمده است : «مَنْ أَصْبَحَ وَأَمْسى وَالدُّنْيا اَكَبرُ هَّمِّهِ جَعَلَ اللهُ تَعالى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَشَتَّتَ أَمْرَهُ وَلَمْ يَنَلْ مِنَ الدُّنيا إلاّ ما قَسِّمَ اللهُ لَهُ وَمَنْ أَصْبَحَ وَأَمْسى وَاْلآخِرَةُ اَكْبَرُ همِّهِ جَعَلَ اللهُ الْغِنى فِي قَلْبِهِ وَجَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ; كسى كه صبح و شام، دنيا مهمترين خواسته و مقصود او باشد خداوند متعال فقر را پيش روى او قرار مى دهد و امور او را پراكنده مى كند و از دنيا بهره اى نمى برد جز آنچه براى او مقدّر شده، و كسى كه صبح و شام، آخرت، مهمترين مطلوب و مقصود او باشد خداوند غنا و بى نيازى را در قلب او قرار مى دهد و امور او را جمع مى كند و سامان مى بخشد»(2).
* * *
1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 128.
2. اصول كافى، جلد 2، صفحه 319.
[45]
بخش پنجم
فَاعْلَمُوا ـ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ـ بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَاتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا : (مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً) : حُمِلُوا إلَى قُبُورِهِمْ فَلاَ يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً، وَأُنْزِلُوا الاَْجْدَاثَ فَلاَ يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً، وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ، وَمِنَ التُّرَابِ أَكْفَانٌ، وَمِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ، فَهُمْ جِيرَةٌ لاَ يُجِيبُونَ دَاعِياً، وَلاَ يَمْنَعُونَ ضَيْماً، وَلاَ يُبَالُونَ مَنْدَبَةً. إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا، وَإِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا. جَمِيعٌ وَهُمْ آحَادٌ، وَجِيرَةٌ وَهُمْ أَبْعَادٌ. مُتَدَانُونَ لاَ يَتَزَاوَرُونَ، وَقَرِيبُونَ لاَ يَتَقَارَبُونَ. حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ، وَجُهَلاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُم. لاَ يُخْشَى فَجْعُهُمْ، وَلاَ يُرْجَى دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الاَْرْضِ بَطْناً، وَبِالسَّعَةِ ضِيقاً، وَبِالاَْهْلِ غُرْبَةً، وَبِالنُّورِ ظُلْمَةً، فَجَاؤُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا، حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إلَى الْحَيَاةِ الدَّائِمَةِ وَالدَّارِ الْبَاقِيَةِ، كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى : (كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق نُّعِيدُهُ، وَعْداً عَلَيْنَا، إنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ).
ترجمه
بدانيد ! ـ وبه يقين مى دانيد ـ كه سرانجام، همه شما دنيا را ترك مى گوييد و از آن كوچ مى كنيد، از كسانى كه (پيش از شما در دنيا بودند و) مى گفتند : «چه كسى از ما نيرومندتر است»، پند گيريد (آرى) آنها را به سوى قبرشان بردند، در حالى كه اختيارى از خود نداشتند، و در درون قبرهايشان جاى دادند، در حالى كه مهمان نبودند در دل سنگهاى گسترده، خانه هاى قبر براى آنان ساخته شد، و از خاك كفنهايى، و از استخوانهاى پوسيده همسايگانى داشتند، همسايگانى
[46]
كه هيچ ندايى را پاسخ نمى گويند و در برابر هجوم ستمگران كمكى به همسايه خود نمى كنند و به گريه ها اعتنايى ندارند، نه از بارش باران خوشحال مى شوند، نه از قحطى مأيوس و ناراحت، همه گِرد هم هستند ولى تنهايند همسايگان نزديكند ولى از هم دورند، در كنار همند ولى هيچ گاه به ديدار هم نمى روند نزديكند امّا با هم تماس نمى گيرند. عاقلانى هستند كه دشمنى ها از دل آنها رخت بربسته، و جاهلانى كه آتش كينه در دل آنها فرو مرده، نه از زيان آنها ترسى است و نه به دفاع آنها اميدى، برون زمين را به درون آن تبديل كرده اند، و خانه تنگ و تاريك را به جاى خانه هاى وسيع، غربت را به جاى ديدار اهل و عيال و ظلمت را به جاى نور، پذيرفته اند (آرى در قيامت) آنها به سوى زمين باز مى گردند، همان گونه كه در آغاز از زمين (وخاك) جدا شدند. اين در حالى است كه همگى پا برهنه و عريانند آنها از روى زمين با اعمال خويش به سوى حيات ابدى و سراى جاودانى كوچ كرده اند، آن گونه كه خداوند فرموده : «همان طور كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مى گردانيم، اين وعده اى است قطعى كه آن را انجام مى دهيم».
شرح و تفسير
سرى به وادى خاموشان بزنيد !
امام (عليه السلام) در اين بخش از اين خطبه بيدارگر كه آخرين بخش خطبه است بار ديگر ياران خود را مخاطب ساخته و آخرين اندرزها را درباره بىوفايى دنيا و سرنوشت انسانها در آن، بيان مى كند، مى فرمايد : «بدانيد ! ـ و به يقين مى دانيد ـ كه سرانجام همگى دنيا را ترك مى گوييد و از آن كوچ مى كنيد» (فَاعْلَمُوا ـ وَاَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ـ بِأَنَّكُمْ تارِكُوها وَظاعِنُونَ(1) عَنْها).
1. «ظاعنون» از مادّه «ظعن» (بر وزن دفن) به معناى كوچ كردن است.
[47]
آرى !« (كُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ)، هر انسانى طعم مرگ را مى چشد»(1) وَ (كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان وَيَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَاَلاِْكْرامِ); «تمام آنها كه روى زمين زندگى مى كنند سرانجام فانى مى شوند و جز ذات پاك خدا باقى نمى ماند»(2) و در هر چيز، انسان شك كند در مرگ، جاى شكّ و ترديد نيست: (وَاْعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقِيْنُ)(3)».
و در ادامه سخن مى افزايد : «از كسانى كه (پيش از شما در دنيا بودند و) مى گفتند : «چه كسى از ما نيرومندتر است» پند گيريد، (آرى) آنها را به سوى قبرشان بردند در حالى كه اختيارى از خود نداشتند و در درون قبرهايشان وارد ساختند در حالى كه مهمان نبودند» (وَاتَّعِظُوا فِيها بِالَّذِيْنَ قالوُا : (مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوِّةً)(4)، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلا يُدْعَوْنَ رُكْباناً(5)، وَأُنْزِلوُا الاَْجْداثَ(6)فَلا يُدْعَوْنَ ضَيْفاناً).
اين سخن اشاره به آيه 15 سوره «فصّلت» است كه مى فرمايد : « (فَاَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً); قوم عاد به ناحق در زمين تكبّر ورزيدند و گفتند : چه كسى از ما نيرومندتر است ؟» (زيرا آنها داراى جثّه هاى قوى و پولادين و خانه و كاخها در دل كوهها بودند و همين آنها
1. عنكبوت، آيه 57.
2. رحمن، آيه 27 و 28.
3. حجر، آيه 99.
4. فصّلت، آيه 15.
5. «ركبانا» بعضى از شارحان «نهج البلاغه» گفته اند كه عادت عرب بر اين بوده، كسانى را كه سوار بر مركب مى شدند، ركبان (سواران) مى ناميدند و هنگامى كه پياده مى شدند «ضيفان» (مهمانان). ولى مردگانى را كه به سوى قبرهايشان مى برند و سپس وارد قبر مى شوند، نه ركبانند و نه ضيفان.
6. «اجداث»، جمع «جدث» (بر وزن قفس) به معناى قبر است.
[48]
را سخت مغرور كرده بود ولى به هنگامى كه فرمان عذاب صادر شد تندبادهاى سخت، جثّه هاى آنها را مانند پرِ كاه با خود برد و به هر سو پراكنده كرد).
اين كه مى فرمايد : «به آنها راكب نمى گويند»، به خاطر اين است كه آنها را بى اختيار بر دوشها مى برند، و اين كه مى فرمايد : «در قبر به آنها مهمان گفته نمى شود»، به خاطر آن است مهمان كسى است كه با ميل و اراده خود به جايى كه از او پذيرايى مى كنند وارد شود.
شبيه همين معنا را امام در خطبه 188 فرموده : «حُمِلُوا إلى قُبوُرِهِمْ غَيْرَ راكِبِيْنَ وَاُنْزِلوُا فِيْها غَيْرَ نازِلِيْنَ».
و در ادامه اين سخن مى فرمايد : «در دل سنگهاى گسترده خانه هاى قبر براى آنان ساخته شد و از خاك كفنهايى و از استخوانهاى پوسيده همسايگانى داشتند !» (وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيْحِ(1) اَجْنانٌ(2)، وِمِنَ التُّرابِ اَكْفانٌ وَمِنَ الرُّفاتِ(3) جِيْرانٌ).
اشاره به اين كه، خانه قبر نه بنايى دارد نه سقف و ستونى و نه درها و پنجره ها، بلكه چيزى جز يك مشت سنگ و خاك گسترده نيست، وتعبير به كفن در مورد خاكها به خاطر آن است كه همچون كفن بدن را مى پوشاند، به علاوه كفن موقّتى است و به زودى مى پوسد، آنچه به صورت كفن در دراز مدّت باقى مى ماند همان خاكهاست.
1. «صفيح» در اين جا به معناى «صفحه» زمين است. از مادّه «صفح» (بر وزن مدح) گرفته شده است.
2. «اجنان» جمع «جنن» (بر وزن كفن) به معنى قبر است و ريشه اصلى آن به معنى پوشانيدن است و چون قبر بدن آدمى را مى پوشاند به آن «جنن» گفته مى شود.
3. «رفات» به معنى هر چيز كهنه و پوسيده و متلاشى شده است و به استخوانهاى پوسيده و پراكنده «رفات» گفته مى شود.
[49]
جالب اين كه : امام در ادامه بحث به شرح حال اين همسايگان يعنى استخوانهاى پوسيده مى پردازد و با تعبيرات بسيار ظريف و آموزنده اى آن را توضيح مى دهد.
مى فرمايد : «آنها همسايگانى هستند كه هيچ صدايى را پاسخ نمى گويند و در برابر هجوم ستمگران كمكى براى نجات همسايه خود نمى كنند; و به گريه ها اعتنا ندارند !» (فَهُمْ جِيْرَةٌ لا يُجِيْبُونَ داعِياً وَلا يَمْنَعُونَ ضَيْماً(1) وَلا يُبالُونَ مَنْدَبَةً(2) ).
اضافه بر اين چنان نسبت به همه چيز بى تفاوتند كه «نه از بارش باران خوشحال مى شوند، نه از قحطى مأيوس و ناراحت، همه گرد هم اند ولى تنهايند; همسايگان نزديكند ولى از هم دورند، در كنار هم اند ولى هيچ گاه به ديدار هم نمى روند; نزديكند، اما با هم تماس نمى گيرند» (إنْ جِيْدُوا(3) لَمْ يَفْرَحُوا وَاِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا جَمِيْعٌ وَهُمْ آحادٌ، وَجِيْرَةٌ(4) وَهُمْ اَبْعادٌ، مُتَدانُونَ لا يَتَزاوَرُونَ، وَقَرِيْبُونَ لا يَتَقارَبوُنَ).
به راستى وضع آنها عبرت انگيز است، همه چيز آنها با مردم دنيا متفاوت است; تا ديروز با هم بودند و به كمك هم بر مى خاستند و به استقبال سالهاى پر نعمت مى رفتند و از خشكسالى در وحشت بودند و از راه هاى دور و نزديك به ديدار هم مى شتافتند ولى امروز خبرى نيست. در كنار هم اند اما كمترين خبرى از يكديگر ندارند، قبرهاى آنها به هم چسبيده، اما گويى فاصله ها از مشرق تا به
1. «ضيم» مفهوم مصدرى و اسم مصدرى دارد و به معنى ظلم است.
2. «مندبه» از مادّه «ندبه» به معنى گريه است.
3. «جيدوا» از مادّه «جود» (بر وزن قوم) به معنى ريزش فراوان باران است.
4. «جيره» جمع «جار» به معنى همسايه است و غالباً به «جيران» جمع بسته مى شود.
[50]
مغرب است. آنها كه در عذاب برزخى هستند اگر شب و روز ناله و فرياد سر دهند، همسايه ديوار به ديوارشان، نه ناله آنها را مى شنود و نه در صورت شنيدن، كمكى از او برخاسته است.
در همين زمينه اشعارى كه امام سجاد (عليه السلام) به هنگام گريه زمزمه مى كردند، جلب توجه مى كند كه در واقع شرحى براى كلام مولاست آن جا كه مى فرمايد :
وَاَضْحَوا رَمِيْماً فِي التُّرابِ وَاَقْفَرَتْ مَجالِسُ مِنْهُمْ عُطِّلَتْ وَمَقاصِرُ
وَحَلّوُا بِدار لا تَزاوُرَ بَيْنَهُمْ وَأَنّى لِسُكّانِ الْقُبُورِ تَزاوُرٌ
فَما اَنْ تَرى إلاّ جُثىً قَدْ تَوَوْا بِها مُسَنَّمَةً تَسفى عَلَيْهِ اْلاَعاصِرُ :
«آنها در دل خاك به صورت استخوان هاى پوسيده اى درآمدند و مجالس و قصرهاى آنها خالى و بى صاحب ماند.
و در خانه اى فرود آمدند كه هيچ ديدارى در ميان ساكنان آنان نيست مگر صاحبان قبرها مى توانند از يكديگر ديدار كنند !
آرى در آن جا چيزى جز بدن هاى بى جانى كه در قبر جاى گرفته اند ديده نمى شود همان قبرهاى خاموش و برجسته اى كه پيوسته بادها بر آن مىوزد»(1).
در ادامه اين سخن در جمله هاى تكان دهنده ديگرى مى فرمايد : «آنها عاقلانى هستند كه دشمنى ها از دل آنان رخت بربسته، وبى خبرانى هستند كه آتش كينه در دل آنها فرو مرده، نه از زيان آنها ترسى است و نه به دفاع آنها اميدى، برون زمين را به درون آن تبديل كرده اند و خانه تنگ و تاريك را به
1. «منهاج البراعه»، جلد 8، صفحه 25. در پاورقى «بحار الأنوار»، اين اشعار از «البداية والنهاية» «ابن كثير» شامى، به عنوان مناجاتى از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده است. (بحار الأنوار، جلد 46، صفحه 84).
[51]
جاى خانه هاى وسيع، غربت را به جاى ديدار اهل و عيال و ظلمت را به جاى نور پذيرفته اند» (حُلَماءُ قَدْ ذَهَبَتْ اَضْغانُهُمْ وَجُهَلاءُ قَدْ ماتَتْ اَحْقَادُهُمْ. لا يُخْشَى فَجْعُهُمْ وَلا يُرْجَى دَفْعُهُمْ إسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الاَْرْضِ بَطْناً، وَبِالسَّعَةِ ضِيْقاً، وَبِالاْهْلِ غُرْبَةً وَبِالنُّورِ ظُلْمَةً).
عجب اين كه در يك جمله، آنها را به عنوان عاقلان توصيف مى كند و در جمله بعد به عنوان جاهلان، در واقع، جثّه هاى بى جانى هستند كه نه عالمند و نه جاهل; بلكه وضع حال آنها در يكجا شباهت به عاقلان دارد، چرا كه عداوتى در ميان آنها نيست و در جاى ديگر به جاهلان بى خبرى شباهت دارد كه آتش حسد در آنها فرو مرده است; همه چيز آنها در يك لحظه دگرگون شده، از روى زمين به درون زمين خزيده اند; خانه وسيع و نورانى و پر از اهل و عيال را به گور تنگ و تاريك و ظلمانى، و خاموش و تنها مبدّل ساخته اند.
و در پايان اين سخن مى فرمايد : «آنها (انسانها) به سوى زمين باز مى گردند همان گونه كه در آغاز از زمين جدا شدند اين در حالى است كه همگى پا برهنه و عريانند !» (فَجاءؤُوها كَما فَارَقُوها حُفاةً عُراةً)(1).
اين سخن اشاره به همان چيزى است كه قرآن مجيد بيان فرموده كه : « (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَفِيْها نُعِيْدُكُمْ وَمِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْرَى); ما شما را از مين آفريديم و به زمين باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن (در قيامت) بيرون مى آوريم»(2).
آرى ! همان گونه كه آدم هنگامى كه از خاك آفريده شد همچنين فرزندان او به هنگام تولّد پا برهنه و عريانند به هنگام بازگشت به زمين نيز چنين خواهند
1. در تفسير اين قسمت از كلام امام (عليه السلام) شارحان نهج البلاغه احتمالات متعدد داده اند ولى آنچه ما در بالا آورديم از همه متناسب تر به نظر مى رسد.
2. طه، آيه 55.
[52]
بود و اگر كفنى با خود مى برند اين كفن، كفش و لباسى محسوب نمى شود به علاوه به زودى مى پوسد و از ميان مى رود و سرانجام انسان با تمام اموالى كه گرد آورده و كاخها و باغها و مركبها و زينتها و امكانات ديگر، وداع مى گويد وتهى دست و عريان و پا برهنه در گودال تنگ و تاريكى كه نامش قبر است مى خزد. تنها چيزى كه با خود مى برد اعمال اوست كه گاه بزرگترين بلاى جان او مى شود همان گونه كه امام (عليه السلام) مى فرمايد : «آنها از روى زمين با اعمال خويش به سوى حيات ابدى و سراى جاودانى كوچ كردند» آن گونه كه خداوند متعال مى فرمايد : «همان طورى كه آفرينش را آغاز كرديم آن را باز مى گردانيم، اين وعده اى است قطعى كه به يقين آن را انجام مى دهيم !»(1) (قَدْ ظَعَنوُا عَنْها بِأَعْمالِهِمْ إلى الْحَياةِ الدَّائمَةِ والدَّارِ الْباقِيَةِ، كَمَا قالَ سُبْحانَهُ وَتَعَالَى : (كَما بَدَاْنا أَوَّلَ خَلْق نُّعِيْدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِيْنَ).
در حقيقت امام (عليه السلام) در پايان اين خطبه به دو نكته اشاره مى كند : يكى به مسأله بازگشت انسان به زمين همان گونه كه از زمين آفريده شد، و ديگر به مسأله حيات نوين در قيامت، آن گونه كه حيات نخستين به او عنايت فرمود، و براى اين كه هيچ شك و ترديدى باقى نماند مى فرمايد : «آن كس كه حيات نخستين داد و انسان را از خاك آفريد بار ديگر او را از خاك مبعوث مى كند و حيات جاويدان به او مى بخشد و او مى ماند و پاداش و كيفر اعمالش.
* * *
نكته ها
1 ـ راههاى ستيز با دنياپرستى
از آن جا كه «حبّ دنيا» سرچشمه همه يا غالب گناهان است، و از آن جا كه
1. انبياء، آيه 104.
[53]
«دنياپرستى» و فريفته زرق و برق دنياى مادى شدن، انسان را از خدا و روز رستاخيز غافل مى كند و اين غفلت عامل مهمّ ديگرى براى فرو غلطيدن در بستر گناه است و از آن جا كه مخصوصاً در عصر امام اميرمؤمنان على (عليه السلام)فراوانى و مال و ثروت به خاطر پيشرفت سريع اسلام و غنائم جنگى و غير آن، توجّه گروه عظيمى از مسلمين به دنيا زياد شده بود كه يك نمونه آن فساد عظيم مالى عصر «عثمان» بود، امام (عليه السلام) در جاى جاى خطبه هاى «نهج البلاغه» داد سخن را در نكوهش دنياى غافل كننده و گناه آلود، مى دهد وبا بيانى صريح و گويا و تكان دهنده كه بالاتر از آن تصوّر نمى شود، به نكوهش شديد دنيا مى پردازد، مخصوصاً در خطبه بالا كه گويى آنچه را قرآن در مذّمت دنيا دارد امام (عليه السلام) همه را در اين خطبه گردآورى فرموده و معجونى ساخته كه هر غافلى را بيدار و هر مستى را هشيار مى كند.
امام (عليه السلام) براى بيان اين مقصود از طرق مختلفى، اين موضوع را دنبال فرمود :
1 ـ «نخست» از «بى وفايى وناپايدارى دنيا» سخن مى گويد كه چگونه همه را به خود مشغول مى كند، ناگهان آنها را رها كرده و در كام بدبختى ها فرو مى برد.
2 ـ گاه از «دگرگونى سريع دنيا» سخن مى گويد كه يك شَبِه قدرتها جا به جا مى شوند و پيروزيها به شكست، مى انجامد، سلامتى جاى خود را به بيمارى و غنا و ثروت، جاى خود را به فقر و بدبختى مى دهد.
3 ـ گاه از آميخته بودن همه اين مواهب به درد و رنجها، نوشها با نيشها و گلها در كنار خارها و گنجها در كنار افعى ها، خبر مى دهد، تا كسى دل بر آن نبندد و دورنماى دل انگيزش او را نفريبد.
4 ـ گاه دست ياران خود را گرفته ونمونه عينى اين بىوفايى و ناپايدارى
[54]
وبى اعتبارى را بر جاى جاى تاريخ بشر را، به آنها نشان مى دهد و مى فرمايد : ببينيد دنيا بر سر كسانى كه از شما قدرتمندتر و ثروتمندتر و داراى جمعيّتهائى فزونتر و لشكريانى انبوه تر بودند چه آورد، تا چه كند با تو دگر روزگار.
5 ـ گاه همچون نقّاشى چيره دست، قلم به دست گرفته و حالات هول انگيز انسان را در آستانه مرگ و جدايى از دوستان و بستگان، اموال و ثروتها و مقامات مورد علاقه اش، در يك تابلوى گويا، ترسيم مى كند و در برابر ديدگان آنها مى گذارد تا همه چيز را با چشم خود ببينند و عبرت بگيرند.
6 ـ گاه ترسيم گوياى ديگرى از قبرهاى تنگ و تاريك، كه آخرين منزلگاه هستى دنيا، اين است، از تنهايى انسان، همسايگان خاموش، كه هرگز به ديدار هم نمى آيند و از يكديگر خبر نمى گيرند و جدايى از زن و فرزند، برهنگى و درماندگى انسان، نشان مى دهد.
و جالب اين كه : در تمام اين مباحث در سايه آيات قرآن حركت مى كند، گاه صريحاً به آيات اشاره مى فرمايد، و گاه تعبيراتى است برگرفته از آيات قرآن، و اين امر، نورانيّت و روحانيّت و جاذبه بيشترى به كلام امام (عليه السلام) مى دهد و تأثير آن را فزونتر مى سازد.
اى كاش ! دنياپرستانِ مغرور، و فريفته شدگان اين دارِ تزوير و غرور، حدّ اقل براى يك بار در عمرشان، اين خطبه بيدار كننده را مى خواندند و در جمله ؟ جمله آن تأمّل و دقّت مى كردند و چه خوب است همه ما گهگاه، به سراغ اين خطبه و مانند آن در «نهج البلاغه» بياييم و از آن شناخت بيشترى درباره دنيا و روح تازه اى براى اطاعت فرمان حق و پرهيز از گناه پيدا كنيم.
بسيارى از سخن پردازان و شعراى ما نيز در سايه اين آيات و روايات حركت
[55]
كرده و اشعار نغز و هشداردهنده اى سروده اند، از جمله شاعر توانا و بى نظير «حافظ شيرازى» در باره سرعت زوال نعمتها مى گويد :
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هردم جرس، فرياد مى دارد كه بربنديد محملها !
ونيز درباره بى وفايى دنيا چنين مى سرايد :
برو از خانه گردون به در، و نان مطلب كاين سيه كاسه، در آخر بكشد مهمان را !
هركه را خوابگه آخر به دو مشتى خاك است گو چه حاجت كه به افلاكِ كشى ايوان را
ونيز درباره آميخته بودن راحتى ها با درد و رنجها مى گويد :
كه شنيدى كه در اين بزم دمى خوش بنشست ؟ كه نه در آخر صحبت،به ندامت برخاست ؟
و سرانجام درباره دگرگونيهاى سريع و ناگهانى دنيا چنين مى سرايد :
بيدار شواى ديده كه ايمن نتوان بود زين سيل دمادم كه دراين منزل خواب است !
سبز است در و دشت بيا تا نگذاريم دست از سرِآبى كه جهان جمله سراب است !
* * *
2 ـ پاسخ به يك سؤال
هنگامى كه كلام امام (عليه السلام) را در اين خطبه، پيرامون «اهل قبور» مى خوانيم كه آنها همسايگانى هستند كه از يكديگر با خبر نيستند و به سراغ هم نمى روند اين سؤال مطرح مى شود كه در روايات متعدّدى آمده كه «اهل قبور» گاه دور
[56]
هم جمع مى شوند و از حال يكديگر آگاه مى گردند. و براى خود مجالسى دارند. از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه :
وادى السلام در پشت كوفه است «كَأَنِّي بِهِمْ حِلَقٌ حِلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدَّثوُنَ، گويا آنها را مى بينم گروه گروه، حلقه زده نشسته اند و با هم سخن مى گويند»(1).
اين روايات با آنچه در خطبه بالا آمده چگونه سازگار است ؟
ولى توجّه به اين نكته كه روايات مزبور درباره مؤمنان و صاحبان اعمال صالح است و آنچه در خطبه بالا آمده درباره دنياپرستان غافل و بى خبر مى باشد، پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد.
* * *
1. بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 268.
[57]
خطبه112(1)
وَمِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
ذكر فيها ملك الموت وتوفية النفس وعجز الخلق عن وصف الله
امام (عليه السلام) در اين خطبه پيرامون فرشته مرگ، و قبض روح توسط او، و ناتوانى بندگان از وصف خداوند سخن مى گويد.
خطبه در يك نگاه
اين خطبه، كه قرائن نشان مى دهد بخشى از خطبه مفصّل ترى بوده، در واقع براى بيان اين نكته است كه : انسانها قادر به درك كنه ذات و صفات خدا نيستند زيرا هنگامى كه آنها نتوانند فرشته مرگ و صفات و كارهاى او را دقيقاً بشناسند چگونه مى توان انتظار داشت كه ذات و صفات خالق را آن گونه كه هست بدانند.
1. سند خطبه :
در «مصادر نهج البلاغه» آمده است كه نويسنده كتاب «عيون الحكم والمواعظ» «على بن محمّد ليثى» اين خطبه را با كمى تفاوت در كتاب خود آورده و «ابن ميثم بحرانى» هنگام شرح اين خطبه مى گويد : «اين خطبه بخشى از خطبه طولانى ترى بوده كه امام (عليه السلام) درباره توحيد وتنزيه خداوند متعال بيان فرموده است» اين تعبير نشان مى دهد كه او اصل خطبه را در جاى ديگرى غير از «نهج البلاغه» مشاهده كرده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 244).
[58]
از كتاب «تمام نهج البلاغه» چنين استفاده مى شود كه، اين خطبه، بخشى از خطبه معروف «اشباح» است كه امام (عليه السلام) آن را درباره عجز انسان از درك كنه صفات الهى ايراد فرموده است و به يقين تعبيرات اين خطبه، با تعبيرات خطبه اشباح متناسب است و هر گاه هر دو خطبه در كنار هم قرار گيرند، انسان مى تواند باور كند كه امكان دارد خطبه مورد بحث، بخشى از آن باشد(1).