پيام امام اميـرالـمؤمـنين (ع)
شرحى تازه و جامع بر نهج البلاغه
جلد پنجم
آية اللّه العظمى مكارم شيرازى
[19]
خطبه111(1)
وَمِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
في ذَمِّ الدُّنَيْا
از خطبه هاى امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه درباره نكوهش دنيا ايراد فرموده است.
خطبه در يك نگاه
اين خطبه به طور كلى ـ همان گونه كه در بالا آمد ـ پيرامون نكوهش از دنيا سخن مى گويد، دنيايى كه انسان در زرق و برق و لذات نامشروع و كامجويى هاى
1. سند خطبه :
اين خطبه را گروهى از دانشمندان بزرگ كه قبل از مرحوم «سيّد رضى» وبعد از او مى زيسته اند در كتابهاى خود نقل كرده اند از جمله :
«ابن شعبه حرّانى» در «تحف العقول» و «ابن طلحه شافعى» در «مطالب السؤول» و «محمّد بن عمران مرزبانى» در «موفق» آورده اند و «ابن اثير» در «نهايه» لغات پيچيده آن را تفسير كرده است ولى نقل او در بسيارى از موارد تفاوتهايى با تعبيرات اين خطبه دارد (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 244).
و«ابن ابى الحديد» در پايان شرح اين خطبه مى گويد : «از كسانى كه اين خطبه را نقل كرده اند، «ابو عثمان جاحظ» در كتاب «البيان والتبيين» است (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7، صفحه 236).
[20]
بى حساب آن غرق مى شود و خدا و خلق و سرنوشت خويش را به دست فراموشى مى سپارد، دنيايى كه ارزشها در آن ناديده گرفته مى شود و حلال و حرام و ظلم و عدالت در آن مفهومى ندارد.
در بخشى از اين خطبه سخن از فريبندگى و زرق و برق دنياست و ظاهرى كه باطن ندارد.
ودر بخش ديگر سخن از تحوّل و تغيير و دگرگونيهاى دنيا است سخن از نعمتهايى است كه جاى خودرا به نقمت مى دهد و كاميابى هايى كه مبدّل به ناكامى مى شود.
در سوّمين بخش از ناپايدارى و فناء دنيا سخن مى گويد و با تعبيرات تكان دهنده اى حقيقت اين امر را روشن مى سازد.
در بخش چهارم دست مردم را مى گيرد و به اعماق تاريخ گذشتگان فرو مى برد، اقوامى كه از قدرتمندترين مردم جهان بودند سرانجام دست اجل گريبان آنها را گرفت و از بالاى تخت قدرت به زير آورده و بر خاك مذلّت كشاند.
وبالاخره در بخش پايانى از مرگ و مردگان و آنها كه روزى در ميان ما با شور و نشاط زندگى مى كردند و آوازه آنها همه جا پيچيده بود و اكنون خاك سياه بالينشان شده و شور و نشاط آنان فرو نشسته و آوازه هايشان خاموش شده است سخن مى گويد. امام (عليه السلام) اين بخشها را چنان با بيانات دقيق و حساب شده و مؤثّر ذكر مى كند كه غافل ترين افراد را از خواب غفلت بيدار مى سازد و ارواح خفته را بيدار مى كند.
j j j
[21]
بخش اوّل
أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّي أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، وَتَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ، وَرَاقَتْ بِالْقَلِيلِ، وَتَحَلَّتْ بِالاْمَالِ، وَتَزَيَّنَتْ بِالْغُرُورِ، لاَ تَدُومُ حَبْرَتُهَا، وَلاَ تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا. غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ، حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ، نَافِدَةٌ بَائِدةٌ، أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ. لاَ تَعْدُو ـ إذَا تَنَاهَتْ إلَى أُمْنِيَّةِ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِيهَا وَالرِّضَاءِ بِهَا ـ أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَى سُبْحَانَهُ : (كَمَاء أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَيْء مُقْتَدِراً).
ترجمه
اما بعد (از حمد وثناى الهى) شما را از دنيا بر حذر مى دارم چرا كه ظاهرش شيرين وبا طراوت، و در لابه لاى شهوات پيچيده شده است، به خاطر نقد بودنش جلب توجه مى كند و با اين كه مواهب آن ناچيز است دل ها را به سوى خود مى كشاند، آمال و آرزوهاى دنياپرستان را در خود جمع كرده و خودرا به آن آراسته و زيور فريب به خود پوشانده است، شادمانى و نعمت آن پايدار نيست و از دردها و مشكلاتش كسى در امان نمى باشد، سخت، مغروركننده و زيانبار است و متغيّر و زوال پذير، پايان گيرنده و نابودشدنى است و (سرانجام) ساكنان خودرا مى خورد و هلاك مى كند و هر گاه كه زندگى دنيا به حدّ اعلا رسد و به آرزوى دنياپرستان جامه عمل بپوشاند و از آن راضى شوند بيش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود كه : «زندگى دنيا همچون آبى
[22]
است كه از آسمان فرو مى فرستيم و به وسيله آن گياهان، سر به هم مى آورند امّا چيزى نمى گذرد كه خشك مى شود و بادها آنها را به هر سو پراكنده مى سازد، و خداوند بر همه چيز قادر است».
شرح و تفسير
دنياى فريبكار !
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه نخست همگان را از دنياى فانى و فريبنده بر حذر مى دارد و سپس با ذكر هيجده وصف درباره دنيا و فريبندگى آن، ماهيّت واقعى آن را كاملاً بر ملا مى سازد، مى فرمايد :
«امّا بعد (از حمد و ثناى الهى) شما را از دنيا بر حذر مى دارم، چرا كه ظاهرش شيرين و با طراوت، و در لابه لاى شهوات پيچيده شده، به خاطر نقد بودنش جلب توجه مى كند و با اين كه مواهب آن ناچيز است دل ها را به سوى خود مى كشاند، آمال و آرزوهاى دنيا پرستان را در خود جمع كرده و خودرا به آن آراسته، و زيور فريب به خود پوشانده است» (أَمَّا بَعْدُ فَإنِّي اُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بالشَّهَواتِ وتحَبَّبتْ بِالْعاجِلَةِ وَ رَاقَتْ(1) بالْقَليْلِ وَ تَحَلَّتْ باْلآمالِ وَتَزَيَّنَتْ بِاْلغُرُورِ).
امام (عليه السلام) فريبندگى دنيا را از اين نظر مى داند كه ظاهرش شيرين و با طراوت است و انواع شهوات گردا گرد آن را فرا گرفته و چون نقد و آماده است، محبوب دل هاست (و اين است معناى تَحَبَّبَتْ بِالْعاجِلَةِ).
تعبير «راقَتْ بِالْقَلِيلِ» اشاره به اين است كه دنيا متاع اندك خودرا چنان تزيين مى كند كه دل هاى دنياپرستان را مجذوب خود مى سازد.
1. «راقَتْ» از مادّه «روق» (بر وزن ذوق) به معنى سرور ساختن و در شگفتى فرو بردن است.
[23]
جمله «تَحَلَّت بِالاْمالِ» اشاره به اين است كه زينت دنيا جنبه واقعى ندارد بلكه با پندارها و خيالها و آزروها تزيين شده است; همان گونه كه جمله «تَزَيَّنَتْ بالْغُرُورِ» بر همين معنا تاكيد مى كند، كه فريب و نيرنگ، سرمايه اصلى دنيا و عامل تزيين آن است.
اين مطلب هنگامى روشن مى شود كه دورنماى كاخ شاهان و قدرت ظاهرى آنها و زرق و برق قصرهاى ثروتمندان و لباس ها و مركب ها و وسايل زندگى زيبا و جذاب آنها را از دور ببينى; كه دل ها را سخت تكان مى دهد و به خود مشغول مى دارد; امّا هنگامى كه نزديك مى شويم و در اعماق زندگى آنها فرو مى رويم، چيزى جز بدبختى و گرفتارى، مشكلات و ناراحتى ها و ترس از خطرات دشمن و توطئه هاى حسودان و اختلافات دوستان نمى بينيم.
اين تعبيرات در واقع برگرفته از آيات قرآن مجيد است :
در دو آيه مى خوانيم : (وَمَا الْحَيوةُ الدُّنيا إلاَّ مَتاعُ الغُرُورِ); زندگى دنيا جز وسيله فريب نيست(1)».
در جاى ديگر مى فرمايد : (إنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَة); آنها زندگى زودگذر را دوست دارند(2)».
ودر جاى ديگر مى فرمايد : (زُيِّنَ للِنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ...); محبّت امور مادى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت... در نظر مردم جلوه داده شده است(3)».
ودر جاى ديگر مى فرمايد : «ذَرْهُمْ يَأْكُلوُا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ اْلأَمَلُ; بگذار
1. آل عمران، آيه 185 و حديد، آيه 20.
2. انسان، آيه 27.
3. آل عمران، آيه 14.
[24]
بخورند و بهره گيرند و آرزوها آن را سرگرم و غافل سازد(1)».
ودر ادامه اين سخن مى فرمايد : «شادمانى و نعمت آن پايدار نيست و از دردها و مشكلاتش كسى در امان نمى باشد، سخت مغروركننده و زيانبار است، متغيّر و زوال پذير و پايان گيرنده و نابودشدنى است و (سرانجام) ساكنان خودرا مى خورد و هلاك مى كند» (لا تَدُومُ حَبْرتُها(2) وَلا تُوْمَنُ فَجْعَتُها، غَرّارَةٌ، ضَرَّارَةٌ حائِلَةٌ(3) زائِلَةٌ نافِدَةٌ(4) بائِدَةٌ(5) أَكّالَةٌ غَوّالَةٌ(6) ).
امام (عليه السلام) در اين قسمت از سخن خود با تعبيرات بسيار حساب شده از ناپايدارى دنيا خبر مى دهد، نه زيباييهاى آن ادامه دارد نه قدرت، نه ثروت، نه جوانى و نه امنيّت، همه چيز آن در معرض زوال است وبا نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد و غافل و بى خبر كسانى هستند كه با اين حال بر آن تكيه مى كنند.
و ادامه داده مى فرمايد : «آن گاه كه زندگى دنيا به حدّ اعلا مى رسد و به آرزوى دنياپرستان جامه عمل مى پوشاند و از آن راضى مى شوند، بيش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود كه : زندگى دنيا همچون آبى است كه از آسمان فرو مى فرستيم و به وسيله آن گياهان سر به هم آورند، اما چيزى نمى گذرد كه خشك مى شوند و بادها آن ها را به هر سو پراكنده مى سازد و خداوند بر همه چيز قادر است» (لا تَعْدوُ ـ اِذا تَناهَتْ إلى اُمْنِيَّةِ اَهْلِ الرَّغْبَةِ
1. حجر، آيه 3.
2. «حبره» از مادّه «حبر» (بر وزن ابر) به معنى اثر مطلوب و جالب است.
3. «حائلة» از مادّه «حول» (بر وزن قول) گرفته شده و به معنى متغيّر است.
4. «نافدة» از مادّه «نفاد» به معنى فنا و نابودى و پايان يافتن گرفته شده.
5. «بائدة» از مادّه «بيد» (بر وزن صيد) گرفته شده كه به معنى هلاكت و نابودى است.
6. «غوّالة» از مادّه «غول» (بر وزن قول) گرفته شده كه به معنى ترور و هلاك كردن غافلگيرانه است.
[25]
فِيْها وَالرِّضاءِ بهَا ـ أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَى سُبْحانَهُ : كَمَاء أنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيْماً(1) تَذْرُوهُ الرِّياحُ، وَكانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَيْء مُقْتَدِراً(2) »
امام (عليه السلام) در اين جا براى اثبات مقصود خود به مثال زيبا و گويايى كه قرآن مجيد در سوره «كهف» آورده است متوسّل مى شود دست انسانها را گرفته و به دشت و صحرا مى برد، منظره بهار و پاييز را در نظر آنها مجسّم مى سازد كه چگونه با نزول باران، زمين مى جنبد و گياهان سربرمى آورند درختان شكوفه مى كنند و گلها مى خندند و شاخه ها پر برگ و سپس پر ميوه مى شوند اما با گذشتن چند ماه برگها پژمرده، درختان افسرده، نغمه هاى مرغان خاموش، شاخه ها برهنه مى شوند وهمه چيز پايان مى گيرد، آرى ! چنين است وضع زندگى انسانها در اين دنياى فانى و ناپايدار و چه تشبيه جالب و گويايى !
* * *
1. «هشيماً» از مادّه «هشم» (بر وزن خشم) در اصل به معناى شكستن اشياء سست است لذا به گياهان خشك شده خرد شده «هشيم» گفته مى شود.
2. كهف، آيه 45.
[26]
[27]
بخش دوّم
لَمْ يَكُنِ امْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَة إلاَّ أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً; وَلَمْ يَلْقَ فِي سَرَّائِهَا بَطْناً، إلاَّ مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِها ظَهْراً; وَلَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاء، إلاَّ هَتَنَتْ عَلَيْهِ مُزْنَةُ بَلاَء ! وَحَرِيٌّ إذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِيَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً، وَإِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَاَحْلَوْلَى، أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَى ! لاَ يَنَالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً، إلاَّ أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً ! وَلاَ يُمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْن، إلاَّ أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ خَوْف ! غَرَّارَةٌ، غُرُورٌ مَا فِيهَا، فَانِيَةٌ، فَان مَنْ عَلَيْهَا، لاَ خَيْرَ فِي شَيْء مِنْ أَزْوَادِهَا إلاَّ التَّقْوَى. مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ ! وَمَنِ اسْتَكْثَرَ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ، وَزَالَ عَمَّا قَلِيل عَنْهُ.
ترجمه
هيچ كس از دنيا شادمانى نديده، جز اين كه به دنبال آن او را با اشك و آه رو به رو مى سازد، و هنوز با خوشى هايش رو به رو نشده كه او را با ناراحتى هاى پشت كردن (نعمتها)، مبتلا مى كند و هنوز باران لطيف و ملايم راحتى و آسايش بر او نباريده كه بلاها را سيل آسا بر سرش فرو مى بارد (به همين دليل) جاى تعجب نيست كه هر گاه صبحگاهان به يارى كسى برخيزد شامگاهان خود را ناشناس و بيگانه نشان دهد و اگر در يك طرف، شيرينى و گوارايى داشته باشد در سوى ديگر تلخى به بار آورد و مرگ بيآفريند. هيچ كس از نعمتها و لذّات دنيا به آنچه خواسته است نمى رسد مگر اين كه (به زودى) مشكلات و سختى هايش او را به رنج مى افكند، وشبى را در زير بال و پر امنيّت
[28]
به سر نمى برد، جز اين كه صبحگاهان روى شهپرهاى لغزنده خوف قرار
مى گيرد.
(آرى !) دنيا بسيار فريبنده است و آنچه در آن است فريب و نيرنگ است، فناپذير است و هر كس در آن است نيز فانى مى شود، و همه زاد و توشه هاى آن ـ جز زاد و توشه تقوا ـ بيهوده است. هر كس به مقدار كفايت از مواهب دنيا قانع شود، آرامش بيشترى بدست مى آورد و آن كس كه از آن بسيار طلبد، وسيله نابودى خودرا بيشتر فراهم ساخته است وآنچه را به دست آورده، به زودى از دستش مى رود.
شرح و تفسير
هر روز چهره عوض مى كند ! امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، در ادامه نكوهش از زندگى دنياى مادى نخست به يكى ديگر از ويژه گيهاى بارز آن كه دگرگونى سريع و جابه جايى نعمتها ونقمتهاست، اشاره كرده مى فرمايد : «هيچ كس از دنيا شادمانى نديده جز اين كه به دنبال آن او را با اشك و آه رو به رو مى سازد، و هنوز با خوشى هايش مواجه شده كه او را به ناراحتى هاى پشت كردن (نعمتها) مبتلا مى كند» (لَمْ يَكُنْ اِمْرُءٌ مِنْها فِي حَبْرَة إلاّ اَعْقَبَتْهُ بَعْدَها عَبْرةً، وَلَمْ يَلْقَ فِي سَرّائِها بَطْناً إلاّ مَنَحَتْهُ(1) مِنْ ضَرَّائِها ظَهْراً).
سپس در تأكيد اين معنى مى افزايد : «هنوز باران لطيف و ملايم راحتى و آسايش، بر او نباريده كه بلاها را سيل آسا بر سرش فرومى بارد !» (وَلَمْ تَطُلَّهُ(2)1. «منحت» از مادّه «منح» (بر وزن مدح) به معنى عطا و بخشش است.
2. «تَطُلَّهُ» از ماده «طَلّ» (بر وزن تلّ) به معنى باران نرم و ملايم است در مقابل «وابل» كه به باران شديد گفته مى شود.
[29]
فِيْهَا دِيْمَةُ(1) رَخاء إِلاَّ هَتَنَتْ(2) عَلَيْه مُزْنَةُ(3) بَلاء).
و به همين دليل «جاى تعجب نيست كه هر گاه صبحگاهان به يارى كسى برخيزد، شامگاهان خودرا ناشناس و بيگانه نشان دهد و اگر در يك طرف شيرينى و گوارايى داشته باشد در سوى ديگر تلخى به بار مى آورد و مرگ مى آفريند» (وَحَرِىٌّ إِذَا اَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً اَنْ تُمْسِىَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً وَإِنْ جَانِبٌ مِنْها اِعْذَوْذَبَ(4) وَاَحْلَوْلَى(5)، أَمَرَّ مِنْها جانِبٌ فَأَوْبى(6) ).
آرى ! چنين است طبيعت زندگى اين دنياى مادّى، و هميشه چنين بوده و خواهد بود كه تلخ و شيرين، پيروزى و شكست، زندگى و مرگ، به زودى جاى خودرا با يكديگر عوض مى كنند و هيچ قدرتى نمى تواند مانع اين دگرگونيها گردد.
آن گاه در تأكيد همين معنى مى فرمايد : «هيچ كس از نعمتها و لذّات دنيا به آنچه خواسته است نمى رسد مگر اين كه (به زودى) مشكلات و سختى هايش او را به رنج مى افكند و شبى را در زير بال و پر امنيّت به سر نمى برد جز اين كه صبحگاهان، روى شهپرهاى لغزنده خوف قرار مى گيرد» (لا يَنالُ اْمُرؤٌ مِنْ غَضَارَتِها(7) رَغَباً إِلاَّ أَرْهَقَتْهُ(8) مِنْ نَوَائِبِها تَعَباً ! وَلا يُمْسِى مِنْها فِي جَنَاحِ1. «ديمة» از مادّه «دوام» به معنى بارانى است كه به طور مستمرّ و آرام و خالى از رعد و برق فرومى بارد.
2. «هَتَنَتْ» از مادّه «هتن» (بر وزن حتم) به معنى فروباريدن پى در پى است.
3. «مزنة» به معنى قطعه ابر روشن و باران زاست.
4. «اعذوذب» از مادّه «عذب» به معنى گوارائى است.
5. «احلولى» از مادّه «حلو» به معنى شيرينى است.
6. «أوبى» از مادّه «وبى» به معنى بيمارى و هلاكت است.
7. «غضارة» از مادّه «غضر» (بر وزن نذر) (به معنى فراوان ساختن نعمت) به معنى فراوانى نعمت و راحت بودن زندگى است.
8. «أرهقت» از مادّه «رهق» (بر وزن شفق) به معنى پوشاندن چيزى با قهر و غلبه است.
[30]
أَمْن إِلاَّ أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ(1) خَوْف).
آرى ! فاصله زمانى و مكانى خوشبختى و بدبختى در دنيا بسيار كم است، گاه در آغاز شب بساط عيش و نوش را گسترده، غرق لذّت و شادى است ولى با گذشتن يك شب، صبحگاهان، فرياد شيون بر مرگ عزيزانش از همان خانه پر زرق و برق برمى خيزد و گاه به دست نزديكترين دوستان و محافظانش جام تلخ و زهرآلود مرگ را سر مى كشد.
باز در ادامه اين سخن، از فريب و فناى دنيا توصيف گوياترى فرموده مى گويد :
«دنيا بسيار فريبنده است و آنچه در آن است فريب و نيرنگ است، فناپذير است و هر كس در آن است نيز فانى مى شود، و همه زاد و توشه هاى آن، جز زاد و توشه تقوا، بيهوده است، هر كس به مقدار كفايت از مواهب دنيا قانع شود آرامش بيشترى به دست مى آورد، و آن كس كه از آن بسيار طلبد وسيله نابودى خودرا بيشتر فراهم ساخته است (اضافه بر اين) آنچه را به دست آورده به زودى از دست او مى رود !» (غَرَّارَةٌ، غُروْرٌ ما فِيْها، فانِيَةٌ فان مَنْ عَلَيْها، لا خَيْرَ فِي شَيْء مِنْ أزْوادِها إلاّ التَّقْوى. مَنْ أَقَلَّ مِنْها اِسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ وَمَنْ اِسْتَكْثَرَ مِنْها اِسْتَكْثَرَ مِمّا يُوبِقُهُ(2) وَ زالَ عَمّا قَلِيْل عَنْهُ).
و به اين ترتيب امام (عليه السلام) به دنبال آن توصيفهايى كه درباره تغيير و تحوّل نعمتها و جابه جايى قدرتها و نابودى موفقيّتها بيان مى دارد نتيجه مى گيرد كه
1. «قوادم» جمع «قادمه» به معنى شهپرهايى است كه در قسمت جلو بال پرنده گان قرار دارد و معمولاً بسيار لغزنده است.
2. «يوبق» در اصل از مادّه «وبوق» (بر وزن نبوغ) به معنى هلاكت است بنابراين يوبق يعنى هلاك مى كند.
[31]
عاقل كسى است كه از آن به مقدار كم (به اندازه كفاف) قناعت كند تا اسباب امنيّت خاطر فراهم سازد چرا كه آنها كه فزون طلبند براى حفظ اين فزونى خودرا در معرض آفات فراوان قرار داده و عوامل بدبختى و نابودى خويش را به دست خويش فراهم مى سازند.
* * *
[32]
[33]
بخش سوّم
كَمْ مِنْ وَاثِق بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ، وَذِي طُمَأْنِينَة إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَذِي أُبَّهَة قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً، وَذِي نَخْوَة قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلاً ! سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ، وَعَيْشُهَا رَنِقٌ، وَعَذْبُهَا أُجَاجٌ، وَحُلْوُهَا صَبِرٌ، وَغِذَاؤُهَا سِمَامٌ، وَأَسْبَابُهَا رِمَامٌ ! حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْت، وَصَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْم ! مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ، وَعَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ، وَمَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ، وَجَارُهَا مَحْرُوب !
ترجمه
چه بسيار كسانى كه بر آن (دنيا) تكيه كردند ناگهان آنها را به درد و رنج افكند، و چه بسيار افرادى كه به آن اطمينان نمودند ولى آنها را بر زمين كوبيد. چه افراد صاحب جاه و جلال كه دنيا آنها را حقير و كوچك ساخت، ومتكبران فخر فروشى كه بر خاك مذلّتشان افكند، حكومتش ناپايدار و همواره دست به دست مى گردد، زندگى گوارايش ناگوار، شيرينى آن تلخ، غذاى آن مسموم، و طنابهايش كهنه و پوسيده است زندگانش همواره در معرض مرگند، و تندرستانش در معرض بيمارى، حكومتش بر باد است، نيرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، و همسايگانش غارت زده اند.
شرح و تفسير
دنيا تكيه گاهى بسيار سست !
امام (عليه السلام) در اين بخش از اين خطبه به دو نكته مهم ديگر درباره وضع زندگى
[34]
دنيا و كم ارزش بودن مواهب مادى اشاره مى فرمايد :
نخست اين كه، هيچ چيز در آن قابل اعتماد نيست، مى فرمايد : «چه بسيار كسانى كه بر آن (دنيا) تكيه كردند ناگهان آنها را به درد و رنج افكند، و چه بسيار افرادى كه به آن اطمينان نمودند ولى آنها را بر زمين كوبيد، چه افراد صاحب جاه و جلال كه دنيا آنها را حقير و كوچك ساخت و متكبران فخرفروشى كه به خاك مذلّتشان انداخت» (كَمْ مِنْ واثِق بِها قَدْ فَجَعَتْهُ، وَذِي طُمَأْنِينَة إلَيْها قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ ذي اُبَّهَة(1) قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً، وَذِي نَخْوَة قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلاً).
آرى هيچ كس در هيچ پست و مقام و موقعيتى از حوادث دردناكى كه به طور ناگهانى گريبان افراد را مى گيرد در امان نمى باشد، شاهان بزرگ، قهرمانان قوى پيكر، ثروتمندان پر تجربه، و جوانان شاداب و زيبا، همه و همه در معرض هجوم اين حوادث ناگهانى هستند، حوادثى كه يك شبه نعمتها را مى گيرد وعزيزترين عزيزان را بر خاك مذلّت مى نشاند و تاريخ پر است از اين گونه حوادث.
طبرى در تاريخ خود مى نويسد : «سليمان بن عبدالملك» روزى لباس گرانبها و عمامه سبزرنگى پوشيد و نگاه در آيينه كرد (و از چهره خود لذّت برد، و از روى مباهات) گفت : «من پادشاه جوان جوانبختم ولى بعد از اين ماجرا تنها يك هفته زنده بود»(2).
وبه گفته شاعر :
بهار عمر بسى دلفريب و رنگين است ولى چه سود كه دارد خزان مرگ از پى
ديگر اين كه : تمام شيرينى هاى آن با تلخى آميخته و پيروزيها با شكست
1. «ابهّة» : به معنى عظمت و بزرگى است و در اصل از مادّه «ابه» (بر وزن ابر) بمعنى زيركى گرفته شده و از آن جايى كه افراد زيرك به بزرگى مى رسند اين واژه در اين جا به كار رفته.
2. طبرى، جلد 5، صفحه 305.
[35]
توأم است، مى فرمايد : «حكومت دنيا ناپايدار و همواره دست به دست مى گردد، زندگى آن تيره، گوارايش، ناگوار، شيرينى آن تلخ، غذاى آن مسموم، وطنابهايش كهنه و پوسيده است !» (سُلْطانُها دُوَّلٌ(1) وَعَيْشُها رَنِقٌ(2) وَعَذْبُها اُجاجٌ(3)، وَحُلْوُها صَبِرٌ(4) وَغِذَائُها سِمَامٌ(5) وأَسْبابُها رِمامٌ(6) ).
ودر ادامه آن مى افزايد : «زندگانش همواره در معرض مرگند و تندرستانش در معرض بيمارى، حكومتش بر باد رفته، نيرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، وهمسايگانش غارت زده اند !» (حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْت، وَصَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْم، مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ وَعَزِيْزُها مَغْلُوبٌ، وَمَوْفُورُها(7) مَنكْوُبٌ(8)، وَجارُها مَحْروُبٌ(9) ).
آرى لذات و مواهب دنيا حتى در زمانى كه وجود دارد آميخته با انواع درد و رنجهاست، حاكمان مقتدر را از دور مى بينيم و گاه بر قدرت و سطوت آنها غبطه
1. «دول» به معنى چيزى است كه دست به دست مى گردد و از آن جا كه حكومتها پيوسته دست به دست مى گردند به آنها دولت مى گويند.
2. «رنق» صفت مشبهه از مادّه «رَنْق» به معنى كدر است.
3. «اجاج» به معنى شور يا تلخ است كه حرارت آن دهان را مى سوزاند.
4. «صبر» : جمع «صبرة» (بر وزن كلمه) يا جمع «صبر» (بر وزن فقر) به معنى شيره درخت تلخى است. و گاه به خود آن درخت اطلاق شده است.
5. «سمام» : جمع «سمّ» به چيزهائى گفته مى شود كه وقتى داخل بدن انسان مى شود دستگاه حياتى را مختل مى كند.
6. «رمام» : جمع «رُمّه» به معنى استخوان يا طناب پوسيده است تعبير بالا شبيه چيزى است كه در ضرب المثلهاى فارسى مى گوييم، با طناب پوسيده فلانى نمى توان به چاه رفت يعنى قابل اعتماد نيست.
7. «موفور» : از مادّه «وفور» به معنى شخص يا چيزى است كه كامل و فراوان شده.
8. «منكوب» به معنى : مصيبت زده است در اصل از مادّه «نكبت» گرفته شده.
9. «محروب» به معنى غارت زده از مادّه «حرب» به معنى جنگ و غارت است.
[36]
مى خوريم اما هنگامى كه نزديك مى شويم مى بينيم او حتى از نزديكترين دوستانش در وحشت است و از اين كه نمى داند فردا چه مى شود سخت نگران است، به همان داستانى مى ماند كه شخصى آرزوى يك روز سلطنت و نشستن بر تخت پادشاهى كرده بود، به خواسته اش ترتيب اثر دادند، امّا بالاى سرش خنجر برنده سنگينى آويزان كرده بودند كه به يك موى بسته بود، و او هر لحظه احتمال مى داد، آن مو پاره شود و خنجر بر فرقش فرود آيد، پيوسته پا به پا مى كرد و آرزو مى كرد : هر چه زودتر آن روز تمام شود و از شر تخت و تاجى كه با خطرات آن خنجر آميخته است، رهايى يابد، و به تعبير امام (عليه السلام) همه طنابهاى به ظاهر محكم دنيا پوسيده است و بر هيچ يك نمى توان اعتماد كرد.
* * *
[37]
بخش چهارم
أَلَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَأَبْقَى آثَاراً، وَأَبْعَدَ آمَالاً، وَأَعَدَّ عَدِيْداً، وَأَكْثَفَ جُنُوداً ! تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعْبُّد، وَآثَرُوهَا أَيَّ إِيثَار، ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَاد مُبَلِّغ وَلاَ ظَهْر قَاطِع. فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَة، أوْ أَعَالَتْهُمْ بِمَعُونَة، أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً ! بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ، وَأَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ، وَضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ، وَعَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ، وَوَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِم، وَأَعَانَتْ عَلَيْهِمْ «رَيْبَ الْمَنُونِ». فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا، وَآثَرَهَا وَأَخْلَدَ إلَيْهَا، حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الاَْبَدِ. وَهَلْ زَوَّدَتْهُمْ إلاَّ السَّغَبَ، أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إلاَّ الضَّنْكَ، أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إلاَّ الظُّلْمَةَ، أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إلاَّ النَّدَامَةَ ! أَفَهذِهِ تُؤْثِرُونَ، أَمْ إلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ، أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَل مِنْهَا !
ترجمه
مگر شما در جايگاه پيشينيان خود زندگى نمى كنيد همانها كه عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان پا بر جاتر و آرزوهاى شان درازتر، نفراتشان فزونتر و لشكرهايشان انبوه تر بود ؟
آنها دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى ! و آن را بر همه چيز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنى !، اما سرانجام بدون زاد و توشه اى كه آنها را به منزلگاه (ابدى شان) برساند، و بدون مركبى كه با آن اين راه (پر خوف و خطر) را بپيمايند از آن كوچ كردند.
[38]
آيا هرگز به شما خبر رسيده كه دنيا فديه اى براى يكى از آنها داده باشد (تا او را از مرگ يا سكرات آن) رهايى ببخشد ؟ يا كمكى به آنها در اين مسير كند ؟ يا حدّ اقل هم نشين خوبى براى آنان باشد ؟ (نه، هرگز كمكى به فداييان خود نكرده) بلكه به عكس آنها را زير آفتهاى گوناگون پوشانيد و طوق حوادث دردناك كوبنده را بر گردنشان افكند و با انواع شدائد و مشكلات ذليلشان نمود، و به صورت به خاك افكند و پايمالشان كرد، و به يارى گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست.
شما با چشم خود ديديد (و در تواريخ خوانديد) كه دنيا در برابر دنياپرستان و كسانى كه آن را بر همه چيز مقدّم مى داشتند و بر آن تكيه مى كردند هنگام كوچ هميشگى از آن چهره در هم كشيد و خودرا كاملاً نا آشنا جلوه داد.
آيا دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم كرد ؟ و جز فشار و تنگى محلّى براى آنها آماده ساخت ؟ و جز ظلمت و تاريكى براى آنها نورى مهيّا نمود ؟ (نه، هرگز، بلكه آنها را در گورهاى تاريك و تنگ و وحشتناك جاى داد) و آيا سرانجام جز ندامت چيزى براى آنها ببارآورد ؟ آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدّم مى شمريد ؟ و بر آن تكيه مى كنيد ؟ و نسبت به آن حرص مىورزيد ؟ ! چه بد خانه اى است اين دنيا براى كسى كه نسبت به آن خوش بين باشد و در آن آسوده خاطر زندگى كند ! !
شرح و تفسير
كمى به گذشته بنگريد !
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه در ادامه نكوهش دنياى فريبنده و زودگذر، دست مخاطبين خودرا گرفته و به اعماق تاريخ گذشته مى برد و زندگى قدرتمندان و زورمندان پر سر وصدا و صاحب اموال و آمال را به آنها نشان
[39]
مى دهد، مى فرمايد : «مگر شما در جايگاه پيشينيان خود زندگى نمى كنيد ؟ همان ها كه عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان پابرجاتر وآرزوهايشان درازتر، و نفراتشان فزونتر و لشكرهايشان انبوه تر بود ؟» (اَلَسْتُمْ فِي مَساكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ اَطْوَلَ أَعْمَاراً وَأَبْقَى آثَاراً وَاَبْعَدَ آمَالاً وَاَعَدَّ عَدِيداً(1) وَاَكْثَفَ(2)جُنُوداً).
در اين بخش از خطبه امام به پنج امتياز از پيشينيان اشاره مى كند : طول عمر، بقاى آثار، درازى آرزوها، فزونى جمعيّت و كثرت لشكرها. امتيازاتى كه سبب برترى آشكار آنها مى شد ولى هيچ يك از اين امور نتوانست از نفوذ سيل فنا به قصرها و خانه هاى آنها جلوگيرى كند، سرانجام همچون برگهاى خشكيده درختان يا پركاه، روى اين سيلاب غلطيدند و رفتند.
امام (عليه السلام) در همين راستا اضافه مى فرمايد : «آنها دنيا را پرستيدند چه پرستيدنى، و آن را بر همه چيز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنى، اما سرانجام بدون زاد و توشه اى كه آنها را به منزلگاه (ابدى) برساند و بدون مركبى كه اين راه (پر خوف و خطر) را بپيمايند از آن كوچ كردند» (تَعَبَّدوُا لِلدُّنْيا أَيَّ تَعبُّد وَآثَروُهَا أَيَّ اِيْثار، ثُمَّ ظَعَنوُا عَنْها بِغَيرِ زاد مُبَلِّغ وَلا ظَهْر قَاطِع).
آرى ! آنها با آن همه تلاش و كوشش در طريق بندگى دنيا و بكار گرفتن تمام نيروها و استعدادشان در اين طريق، بهره اى از آن نبردند و در راه طولانى آخرت كه جز با زاد و توشه تقوا و مركب ايمان قابل پيمودن نيست بى زاد و مركب به راه افتادند.
1. «عديد» به معنى «عدد» است و گاه به معنى شبيه و مانند نيز آمده و در خطبه بالا به همان معنى اوّل مى باشد.
2. «اكثف» افعل تفضيل از «كثيف» به معنى زياد و پرپشت است.
[40]
سپس امام (عليه السلام) ياران خودرا مخاطب ساخته مى فرمايد : «آيا هرگز به شما خبر رسيده كه دنيا فديه اى براى يكى از آنها داده باشد و (تا او را از مرگ يا سكرات آن) رهايى بخشيده باشد ؟ يا كمكى به آنها در اين مسير كند ؟ يا حدّ اقل هم نشين خوبى براى آنان باشد» (فَهَلْ بَلَغَكُم أَنَّ الدُّنْيا سَخَتْ(1) لَهُمْ نَفْسَاً بِفِدْيَة، أَوْ أَعانَتْهُمْ بِمَعُونَة، أَو أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً).