اكبر الاعداء اخفاهم مكيدة.
(بزرگترين دشمنان پوشيدهترين ايشان است به مكر و كيد.)
معنى اين كلمه به تازى:
اكبر الاعداء من يستر مكايد شره و مصايد ضره، و يكتم غوائل غدره و حبائل مكره.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه دشمنى نهان دارد و دوستى آشكارا كند، او بدترين دشمنان باشد؛ از بهر آن كه حذر از دشمن ظاهر ممكن است و از دشمن باطن ممكن نيست.
شعر:
بدترين دشمنى تو آن را دان - كه به ظاهر ترا نمايد بر
هست ممكن حذر ز دشمن جهر - نيست ممكن حذر ز دشمن سر
- الاعجاز / 29 (...اخفاهم مشورة!) المناقب / 375.
من طلب ما لا يعنيه، فاته ما يعنيه.
(هر كه طلب كند آن چه او را به كار نيايد، از او بشود آن چه او را به كار آيد.)
معنى اين كلمه به تازى:
من طلب ما لا يعنيه و حاول لا يغنيه، فاته ما ينفعه فى المهمات، و حازه ما يمنعه من الملمات.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه چيزى طلب كند كه لايق كار و در خور روزگار او نباشد، از او چيزى فوت مىشود كه لايق كار و در خور روزگار او باشد.
شعر:
آن چه نايد به كار مردم را - گر به جستنش هيچ بگرايد
فوت گردد ز دست او بى شك - آن چه او را همى به كار آيد
- الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 8520، المناقب / 375.
السامع للغيبة احد المغتابين.
(شنونده غيبت يكى از دو غيبت كننده است.)
معنى اين كلمه به تازى:
السامع للغيبة شريك للمغتاب فيما يستحقه من نكال العاجلة و وبال الاجلة.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه غيبت كسى كه غايب باشد بشنود، و بدان رضا دهد و غيبت كننده را ملامت نكند و آن غيبت را عذرى بنهد، او يكى از دو غيبت كننده باشد و در مذمت دنيا و عقوبت آخرت با غيبت كننده شريك بود.
شعر:
تا توانى مخواه غيبت كس - نه گه جد و نه گه طيبت
هر كه او غيبت كسى شنود - هست همچون كننده غيبت
- شرح غرر و درر: ش 1607، المناقب / 375.
الذل مع الطمع.
(خوارى با طمع است.)
معنى اين كلمه به تازى:
قد ذل من طمع، و قد عز من قنع.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه به نزديك مردمان اختلاف از بهر طمع دارد، و مردمان را آن حال از او معلوم شود، مردمان او را دشمن گيرند و درو به چشم خوارى نگرند، و هرگز به نزديك هيچ كس شرف و عزت نيابد.
شعر:
هر كه دارد طمع به مال كسان - تنش در رنج و جانش در جزع است
تا توانى طمع مكن زيراك - هر چه خوارى است جمله در طمع است
- شرح غرر و درر: ش 444، ترجمه جاودان خرد / 123، المناقب / 375.
الراحة مع الياس
(راحت با نوميدى است.)
معنى اين كلمه به تازى:
من تعلق باذيال الياس، و قطع رجاءه من اموال الناس، عاش فى دعة لايشوبها نصب و فى راحة لاينوبها تعب.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه اميد از اموال خلق ببرد و در دنيا طمع تجمل و زينت ندارد، پيوسته قرين راحت باشد و عمر در آسايش گذارد.
شعر:
تا تو دل در اميد بستستى - هر چه رنج است جمله در دل تست
چون بريدى اميد از دگران - هر چه آن راحت است حاصل تست
- الاعجاز / 29، المناقب / 376.
الحرمان مع الحرص.
(نوميدى با حرص است.)
معنى اين كلمه به تازى:
كل حريص محروم، و كل طماع مذموم.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه بر چيزى حريصتر و مولعتر، او از آن چيز محرومتر و بى بهرهتر.
شعر:
اى كه از حرص ماندهاى شب و روز - با تن مستمند و با دل ريش
از ره حرص دور شو، زيراك - هر كرا حرص بيش حرمان بيش
- الاعجاز / 29، المناقب / 376.
من كثر مزاحه لم يخل من حقد عليه او استخفاف به.
(هر كه بسيار شود مزاح او، خالى نبود از كينهاى برو يا استخفافى بدو.)
معنى اين كلمه به تازى:
من تعود المزاح حقد عليه الاكابر و استخف به الاصاغر.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه مزاح بسيار كند پيوسته بزرگان برو كينهور باشند و خردان بدو استخفاف رسانند، و او هرگز از كينه بزرگان و استخفاف خردان خالى نبود.
شعر:
هر كه سازد مزاح پيشه خويش - گر اميرست پاسبان گردد
در همه ديدهها سبك باشد - بر همه سينهها گران گردد
- الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 893، المناقب / 376، شرح نهج 20/327