بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بر بال اندیشه, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     FEHREST -
 

 

 
 
قبلفهرستبعد

اوصاف قاضى از نگاه على (عليه السلام)

على (عليه السلام) در فرمان جاويد خود به « مالك اشتر » براى انتخاب قاضى چنين مى گويد : براى تصدى وظيفه قضا و حكومت ميان مردم ، كسى را برگزين كه به عقيده تو ، از همگى افراد رعيت برتر باشد ، از آن گونه شخصيت كه تراكم قضايا او را به تنگنا نيفكند ، و ارباب دعوى و دفاع او را تنگ حوصله و كژ خلق نسازند ، و در لغزش و خطايى كه از او سرزند ، اصرار نورزد ، و چون حقيقت امرى را بشناسد ، از پذيرفتن آن دلتنگ و از بازگشت به آن حقيقت آزرده خاطر نگردد و طاير همتش از اوج نزاهت ، به حضيض طمع نگرايد ، و در قضايا به آنچه در وهله اول و نظر سطحى بفهمد ، از كاوش در اعماق حقايق باز نايستد ، و به هنگام رخ دادن شبهات براى جستن حق ، پايداريش بيشتر و تمسكش به حجت ها فزونتر و ملالتش از آمد و شد اعيان كمتر ، و در كشف حقايق امور شكيباتر و به هنگام هويدا شدن حقيقت امر در صدور حكم و تنفيذ آن برنده تر باشد . كسانى را انتخاب كن كه چاپلوسى و چرب زبانى ايشان را نفريبد ، و تشويق و تحريص به امرى از جاده حق ، منحرفشان نكند .

اين مجموعه اوصافى است كه على (عليه السلام) براى قاضى صالح ذكر مى كند و پس از آن ، بيان خود را با يك جمله كوتاه اين گونه پايان مى بخشد « واُولئِكَ قَليلٌ »(1) يعنى اى مالك ! چنين مردمى كه واجد همگى اين اوصاف باشند ، نادر و كميابند(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : نامه 53 ; مستدرك الوسائل : 13/164 ; بحار الانوار : 33/604 ، باب 30 ، حديث 744 .

2 ـ لازم به تذكر است كه اين مقاله در تاريخ 16/10/1360 برابر با دهم ربيع الاول 1401 توسط استاد نگاشته شده است .

ولايت و رهبرى در اسلام   

پاسداران حريم ولايت علوى در بنياد نهج البلاغه كه تا كنون منشأ آثار و بركات معنوى و تربيتى در جامعه اسلامى بوده ، و با كمال اخلاص به نشر فرهنگ والاى الهى از زبان مولاى عارفان ، شمع شبستان قلب عاشقان محبوب كاملان ، مقصود بينايان ، امير مؤمنان صلوات الله عليه اقدام كرده اند ، و در اين جهت كتب و نشريات و جزوات و مقاله هاى بسيار ارزنده و پرمايه اى در راه اعتلاى روح انسان منتشر نموده اند ، با ارسال صفحه اى نورانى مشتمل بر بيست عنوان در مسئله با عظمت رهبرى و ولايت در حيات انسان از ديدگاه نهج البلاغه از اين بى بضاعت خواسته بودند در توضيح يكى از آن عناوين مقاله اى را تقديم بدارم من فكر كردم عنوان « ولايت را » كه مشترك در همه عناوين است تا جائى كه در خور توان من است بااستمداد از آيات الهى و نهج البلاغه عظيم ترجمه كنم ، باطن ولايت الهام بخش من شد كه اين حقيقت عظيمه را در چهار بخش تقديم عزيزان كنم :

1 ـ ولايت الله .

2ـ ولايت النبى .

3 ـ ولايت الامام المعصوم .

4 - ولايت الفقيه .

از آنجا كه هر يك از اين چهار حقيقت در يك قسمت عمده از بعضى از خطبه ها و نامه ها و حكم و كلام مولا آمده و نقل همه آن قسمت ها از حوزه جزوه نويسى خارج بود و آوردن تمام خطب و نامه ها و حكم ، جزوه را تبديل به كتاب قطورى مى نمود ، مصلحت ديدم كه در اين مقدمه به خطب و كلام و نامه ها و حكمى كه هر يك از عناوين چهارگانه از مفاهيم و معانى آنها گرفته شده اشاره كنم :

ولايت الله :

خطبه اول : خطبه 65 ، 85 ، 90 ، 91 ، 152 ، 160 ، 162 ، 182 ، 185 ، 186 .

ولايت رسول الله :

خطبه يكم : 72 ، 89 ، 94 ، 105 ، 106 ، 144 ، 161 ، 185 ، 192 .

ولايت معصوم :

خطبه : 2 ،3 ، 87 ، 93 ، 144 ، 152 ، نامه 6 ، 50 ، كلام 147 ، حكمت 252 .

ولايت فقيه :

خطبه : 40 ، 87 ، 214 ، كلام 147 ، نامه 42 ، 34 . حكمت 90 .

باشد كه از پى شماره هاى مذكور ،با كشتى عقل به درياى نهج البلاغه وارد شده و توفيق يابيد گوهرهاى پرارزش معنوى از اين سفره نعمت بيكران را به دست آوريد .

سطورى كه در پيش رو داريد قطره اى از آن بحر مواج است كه اميدوارم راهگشاى عاشقان باشد تا با مدد الهى هر يك از عناوين چهارگانه را كه از امهات مسائل نهج البلاغه است ، با بررسى تمام شئون آن در اختيار تشنگان وادى معرفت بگذارند و بيش از پيش نهج البلاغه بى نظير را به جهان امروز معرفى كنند .

ولايت الله

« ولايت » به معناى سلطنت ، حكومت ، تدبير امور ، امارت ، نصرت ، توليت ، مالكيت ، سرپرستى ، محبت و ربوبيت است كه در حقيقت و در اصل و ريشه ، حقِّ حضرت رب العزّة و آفريدگار جهان هستى است .

ولايت و تدبير ، عرصه گاه آفرينش ، اختصاص به آن ذات مقدس دارد ، كه مبدأ خلقت ، آفرينش ، پديدآورنده ساختمان شگفت انگيز هستى ، حافظ ، نگهبان و مربى حقيقى تمام موجودات ملكى و ملكوتى است .

براى او كه مالك و مربى تمام عناصر هستى است ، و آغاز ، انجام ، رشد ، كمال ، حيات و موت تمام موجودات به دست اراده اوست ، ولايت ، كامله ، تامه و مطلقه و بدون شرط است .

ولايت حضرت او ، منشأ تجلى حقوق خدايى است كه آن حقوق عبارت است از حق ربوبيت ، مالكيت ، عبادت ، حاكميت ، اطاعت و الوهيت و . . .

در حق ربوبيت او ، آنچه مطرح است اين است كه انسان همسو با تمام موجودات هستى ، براى آفرينش و اوضاع و احوال آن ، مربى و صاحب اختيارى جز او نشناسد ، و مدبر و سررشته دارى در زندگى و حيات ، غير او را نپذيرد و به طور دائم سعى و كوشش بر اين باشد كه دست ارباب و انداد را از سر انسان و انسانيت كوتاه نمايد ، و پوزه آنان كه ادعاى انا ربكم الاعلائى دارند ، با قدرت هر چه تمام تر ، به خاك مذلت و نيستى بمالد ، و شر حكومت و امارت و سلطه آنان را از بيخ و بن بركند ; چرا كه رب واقعى و مربى حقيقى ، در تمام هستى فقط و فقط الله است و بس .

( قُلْ أَغَيْرَ اللهِ أَبْغِى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْء )(1)

« بگو آيا غير خدا پروردگارى را بطلبم در حالى كه او پروردگار همه چيز است » .

در حق مالكيت او آنچه مطرح است ، اين است كه وجودش مقدس و بر تمام آسمان ها و زمين ، و آنچه در آنهاست ملكيت ذاتى دارد ، و كسى را نمى رسد كه در جنب مالكيت او ادعاى ملكيت بر چيزى و بر شيىء داشته باشد ، كه ملكيت انسان بر عناصر و اشيا اعتبارى است ، و حق تصرفش در املاك تنها به اذن حضرت اوست .

انسان را نمى رسد كه به بيش از آنچه محصول سعى و كوشش اوست دست اندازى كند ، و در هيچ زمينه اى براى وى حق تكاپو نيست ، و آنچه در اختيار اوست از آن مولاست ، و بر اوست كه در مسئله تصرف ، گردن به امر حضرت او نهد ، و از بخل ، امساك ، حرص ، جمع نعمت از طريق نامشروع و خرج آن در راه حرام ، با كمال قدرت و شدت روحى بپرهيزد ، و زمينه استفاده ديگران را كه عباد مالك حقيقى اند ، از عنايات حضرت حق فراهم آورد ، و چون مال خدا در دست غاصب و ستمكار ببيند ، به هر نحو ممكن قيام كند و آن را از دست غاصب پس گرفته به صاحب حق كه مؤمن و مسلمان است برساند .

( وَللهِِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا )(2)

« حكومت آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو قرار دارد از آن خداست » .

امام صادق (عليه السلام) كه منبع علم الهى و آگاه به حقايق و اسرار است ، در روايت مهمى مى فرمايد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - انعام (6) : 164 .

2 - مائده (5) : 17 .

ذلِكَ اَنَّ جَمِيْعَ ما بَيْنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ للهِِ عَزَّوَجَلَّ وَلِرَسُولِهِ (صلى الله عليه وآله) ، وَلاَِتْباعِهِ مِنَ الْمُؤمِنْيِنَ مِنْ اَهْلِ هذِهِ الصِّفَةِ ، فَما كانَ عَنِ الدُّنْيَا فِى اَيْدِى الْمُشْرِكِيْنَ وَالْكُفّارِ وَالْظَّلَمَةِ وَالُفُجّارِ وَاَهْلِ الْخَلافِ لِرَسُولِ اللهِ وَالْمُوَلِّى عَنْ طاعَتِهِما ، مِمّا كانَ فِى اَيْدِيْهِمْ ظَلَمُوا فِيْهِ الْمُؤمِنْيِنَ مِنْ اَهْلِ هذِهِ الصِّفاتِ وَغَلَبُوهُمْ عَلى ما اَفاءَ اللهُ على رَسُولِهِ فَهُوَ حَقُّهُمْ اَفاءَ اللهُ عَلَيْهِمْ وَرَدَّهُ اِلَيْهِمْ اِنَّما مَعْنَى الْفَىْءِ كُلَّ ما صارَ اِلى الْمُشْرِكِيْنَ ثُمَّ رَجَعَ اِلى ما قَدْ كانَ عَلَيْهِ(1) .

« جميع آنچه بين آسمان ها و زمين است ، از آن خدا و پيامبر و مؤمنان مطيع است . آنچه در دست مشركين و كفار و ستمگران و مجرمين و دورافتادگان از صراط خداست متعلق به رسول الهى و تابعان مقام ختمى مرتبت است . اموالى كه در انحصار افتادگان در چاه ضلالت است ، بيرون آوردنش از دست آنان ، جهت برگرداندن به صاحبان حق گرچه در گرو جهاد و مقاتله باشد واجب است » .

( أَمْ لَهُم مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا )(2) .

« يا مگر مالكيّت و فرمانروايى آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست ، در اختيار آنان است ؟ » .

مگر حق زمامدارى و صاحب اختيارى آسمان ها و زمين ، و نعمت هاى در آن دو از آنان است؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - تهذيب : 6/129 ، باب 57 ، حديث 3 ; وسائل الشيعة : 15/36 ، باب 9 ، حديث 19949 .

2 - ص (38) : 10 .

سر به فرمان او

در مسئله عبادت ، آنچه مطرح است اين است كه بر تمام انسان ها واجب ، لازم عقلى و شرعى است كه همچون تمام موجودات هستى ، سر به فرمان او باشند و فقط از اوامر و نواهى آن حضرت ، بى چون و چرا اطاعت كنند ، و بندگى كسى جز او را ندانند ، كه در عبادت او ظهور كمالات و استعداد حتمى ، و در بندگى غير او هلاكت و شقاوت ابدى است .

تسليم امر و نهى او نبودن ، كفر ، شرك ، زندقه و فسق ، ضلالت و شقاوت مى باشد ، در اين عبادت است كه سراسر ميدان حيات ، مظهر فساد و افساد و فحشا و منكرات مى گردد .

انسان نبايد جز به عبوديت حق تن دهد ، و خويش را كه گوهر گرانبهايى از خزانه خلقت است ، چونان مرده به دست غسالانى كه سردمدار كفر و نفاقند دهد ، كه تسليم غير او شدن ، و به نوكرى و خدمت غير برخاستن ، محصولى جز ذلّت در دنيا و آخرت ندارد .

بندگى حقيقى حق ، نفى بندگى شيطان و اولياى شيطان است ، و اسلام را از مسئله عبادت جز اين مقصودى نيست ، كه در اين بندگى خير دنيا و آخرت لحاظ شده و آبادى امروز و فرداى انسان درنظر گرفته شده است .

نماينده ارتش ستمگر ساسانى ، چون از نماينده سپاه اسلام علت محاصره ايران را سؤال مى كند ، جواب مى شنود :

جِئْنا لِنُخْرِجُ الْعِبادَ مِنْ عِبادَةِ الْعُبّادِ اِلى عِبادَةِ اللهِ ، وَمِنْ ضِيْقِ الدُّنْيا اِلى سِعَتِها وَمِنْ جَوْرِ الاَْدْيانِ اِلى عَدْلِ الاِْسْلامِ .

« آمده ايم تا بندگان حق را از بندگى بندگان ، بسوى بندگى حضرت رب درآورده ، و از تنگناى دنيا به پهنه وسيع ، و از بيداد فرهنگ هاى غلط به عدالت انسان درآوريم » .

امام باقر(عليه السلام) در بيان وظيفه انبيا و امامان ، و سلحشوران جبهه حق عليه باطل مى فرمايد:

اَلدُّعاءُ اِلى طاعَةِ اللهِ مِنْ طاعَةِ الْعِبادِ ، وَاِلى عِبادَةِ اللهِ مِنْ عِبادَةِ الْعِبادِ وَاِلى وَلايَةِ اللهِ مِنْ وَلايَةِ الْعِبادِ(1) .

« دعوت به اطاعت خدا و رهانيدن از طاعت بندگان ، نجات ازبندگى بندگان و هدايت به عبادت حق ، بيرون آودن از زمامدارى مردمان و قرار دادن ايشان در مدار ولايت الله » .

( إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ )(2) .

« حكم فقط ويژه خداست، او فرمان داده كه جز او را نپرستيد . دين درست و راست و آيين پابرجا و حق همين است » .

در حق حاكميت ، آنچه مطرح است اين است كه فرماندهى بر تمام هستى بر حيات و شئون انسان ها ، خاص حضرت اوست ، چه آنكه جنابش مستجمع جميع صفات كمال ، و غير او فاقد آن است و غير را با آن همه نقص و محدويت نرسد كه بر ديگران سلطه و حكومت داشته باشد ، و براى جامعه انسانى تعيين نظام مقررات نمايد .

( إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ )(3) .

«حكم فقط ويژه خداست ، [ تنها ] بر او توكل كرده ام ، و [ همه  ]توكل كنندگان بايد به خدا توكل كنند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - كافى : 5/3 ، باب فضل الجهاد ، حديث 4 ; وسائل الشيعة : 15/12 ، باب 1 ، حديث 19908 .

2 - يوسف (12) : 40 .

3 - يوسف (12) : 67 .

( إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ )(1) .

« فرمان و حكم فقط به دست خداست ، همواره حق را بيان مى كند و او بهترين داوران و جداكنندگان [ حق از باطل ] است » .

( فَالْحُكْمُ للهِِ الْعَلِىِّ الْكَبِيرِ )(2) .

« پس [ اكنون ] داورى ويژه خداى والامرتبه و بزرگ است » .

در حق اطاعت ، آنچه مطرح است اين است كه تنها او بايد مطاع انس و جن باشد ، و احدى را نرسد كه از غير او اطاعت نمايد .

چون حق اطاعت ، در صحنه حيات ، براى وجود مقدس او لحاظ شود ، سعادت دنيا و آخرت تأمين مى گردد و خير دنيا و آخرت تحقق مى يابد .

دخالت در اين حق ، از جانب هر كس باشد ، عين شرك و مطيع غير حق ، مشرك و فاسد و مفسد است . تمام انسان ها ملزمند از حضرت حق و آنان كه حق به اطاعت از آنان دستور داده اطاعت كنند و هر فرمانرايى جز او و امامانِ هدايت را از ميدان زندگى محو كنند ، كه اطاعت از غير ، مساوى با ذلّت دنيا و عذاب آخرت است .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ )(3) .

« اى اهل ايمان ! پيامبر را اطاعت كنيد و اعمالتان را [ با تخلف از دستورهاى خدا و پيامبر ، شرك ، نفاق ، منت گذارى و ريا  ]باطل مكنيد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - انعام (6) : 57 .

2 - مؤمن (40) : 12 .

3 - محمّد (47) : 33 .

( قُلْ أَطِيعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ )(1) .

« بگو : از خدا و پيامبر اطاعت كنيد . پس اگر روى گردانيدند [ بدانند كه  ]يقيناً خدا كافران را دوست ندارد » .

( وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ )(2) .

« و بى ترديد اگر بشرى مانند خود را اطاعت كنيد ، يقيناً زيانكاريد » .

( وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ )(3) .

« و اگر از آنان پيروى كنيد ، يقيناً شما هم مشركيد » .

( وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً )(4) .

« و از كسى كه دلش را [ به سبب كفر و طغيانش ] از ياد خود غافل كرده ايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زياده روى است ، اطاعت مكن » .

در حق الوهيت ، آنچه مطرح است اين است كه وجود مقدس الله ، كه مستجمع جميع صفات كماليه است ، محبوب حقيقى و هميشگى انسان قرار گيرد ، و انسان تمام شئون حيات و امور زندگى را ، بر مبناى اسما و صفات او بسازد ، و از تمام رذايل ، آلودگى ها ، پستى ها ، پوچى ها و اسارت ها ، چون حضرت او كه مبرّا و منزه است ، مبرّا و منزه بماند ، چنانچه در حديث نبوى آمده :

تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللهِ(5) .

آراسته شدن به عبادات با معنا خود را زينت دهيد » .

« به صفات و خصال حضرت او ، در سايه پيروى از دستورات و فرامينش ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - آل عمران (3) : 32 .

2 - مؤمنون (23) : 34 .

3 - انعام (6) : 121 .

4 - كهف (18) : 28 .

5 ـ بحار الانوار : 58/129 .

به مثل هم چون او كه به مؤمنين ، رؤوف ، رحيم ، غفور و كريم است ، شما هم همان خصال را نسبت به مؤمنان به كار بريد ، و چون او كه در برابر كفار و سركشان همچون رعد ، صاعقه و طوفان بنيان بركن است ، شما هم آنگونه باشيد .

با معرفت به او عشق ورزيد ، و در تمام صحنه هاى حيات از او درس بگيريد و نياز و حاجت خود را ، به سوى او بريد ، و بر معيار صفات جلال ، جمال و كمال او حركت نماييد .

جز او هيچ جاندار و بى جانى در هر حيثيتى كه باشد ، نمى تواند به عنوان معبود ، معشوق ، محبوب ، اله و الله تجلى كند ، كه غير او فاقد نقيصه و جامع كمالات نيست .

( إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ )(1) .

« و خداى شما خداى يگانه است ، جز او خدايى نيست ، رحمتش بى اندازه و مهربانى اش هميشگى است » .

( وَلاَ تَجْعَلُوا مَعَ اللهَ إِلهاً آخَرَ إِنِّى لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ )(2) .

« و با خدا معبودى ديگر قرار ندهيد ، يقيناً من از سوى او بيم دهنده اى آشكارم » .

( لاَ تَجْعَلْ مَعَ اللهَ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً )(3) .

« با خدا معبودى ديگر قرار مده كه ] نزد شايستگان [ نكوهيده و  در دنيا آراسته شدن به عبادات با معنا خود را زينت دهيد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - بقره (2) : 163 .

2 - ذاريات (51) : 51 .

3 - اسراء (17) : 22 .

آرى ! حقِّ ولايت ، با آن وجود مقدسى است كه قرآن مجيد درباره او مى فرمايد :

( وَكَانَ اللهُ بِكُلِّ شَىْء مُحِيطاً )(1) .

« و خدا همواره بر هر چيزى احاطه دارد » .

( وَهُوَ اللهُ فِى السَّماوَاتِ وَفِى الاَْرْضِ )(2) .

« و او در آسمان ها و در زمين ، خداست » .

( هُوَ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ )(3) .

« اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به همه چيز داناست » .

( كُلُّ شَىْء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ )(4) .

« هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است » .

( وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ )(5) .

« و او با شماست هرجا كه باشيد » .

( وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ )(6) .

« و ما به او از رگ گردن نزديك تريم » .

( مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ )(7) .

« آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، فقط در سيطره مالكيّت و فرمانروايى خداست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - نساء (4) : 126 .

2 - انعام (6) : 3 .

3 - حديد (57) : 3 .

4 - قصص (28) : 88 .

5 - حديد (57) : 4 .

6 - ق (50) : 16 .

7 - بقره (2) : 284 .

( أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ )(1) .

« آگاه باشيد كه آفريدن و فرمان [ نافذ نسبت به همه موجودات ] مخصوص اوست » .

ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله)

اگر در آيات قرآن و روايات معتبره دقّت كنيم به اين معنا دست مى يابيم كه: شخصيت ذاتى ، روحى ، عقلى و قلبى رسول با كرامت اسلام ، مافوق تمام ملائكه و جنّ و انس است .

او انسان با عظمت و والايى است كه ، كمالات معنوى و حقايق الهى در حضرتش تجلى كامل دارد .

وجودش منبع انوار ، مركز واقعيات و مطلع علوم فلكى و ملكوتى است .

آنچه ، بارگاه نشينان غيب و شهود دارند ، به تنهايى در وجود مقدس او جمع است . كتب آسمانى قبل از قرآن مجيد از ظهور او و اوصاف و كمالش خبر دادند ، و انبياى الهى بشارت بعثت و رسالتش را با امم گذشته در ميان گذاشتند .

اوصاف رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در قرآن و حديث

( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالاِْنْجِيلِ . . . )(2) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - اعراف (7) : 54 .

2 - اعراف (7) : 157 .

« همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر « ناخوانده درس » كه او را نزد خود [ با همه نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجيل نگاشته مى يابند ، پيروى مى كنند . . » .

( وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِى إِسْرَائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللهَ إِلَيْكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرَاً بِرَسُول يَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ . . . )(1)

« و [ ياد كن ] هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت : اى بنى اسرائيل ! به يقين من فرستاده خدا به سوى شمايم ، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم ، و به پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش « احمد » است ، مژده مى دهم . . » .

اميرمؤمنان (عليه السلام)در خطبه اول « نهج البلاغه » ، در بيان حقيقت فوق ، يعنى مژده رسالت او از جانب حق به انبيا ، و اين كه پذيرش نبوتش را از پيامبران پيمان گرفت مى فرمايد :

اِلى اَنْ بَعَثَ اللهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُول اللهِ (صلى الله عليه وآله)لاِِنْحازِ عِدَتِهِ وَ اِتْمامِ نُبُوَّتِهِ ، مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيّنَ مِيْثاقُهُ ، مَشْهُورَةً سِماتُهُ ، كَرِيْماً مِيْلادُهُ(2) .

« تا وقتى كه خداى متعال ، آن خداى متعال منزه و پاك ، محمّد رسولش را كه پذيرش پيامبرى وى را از انبيا تعهد گرفت براى انجام وعده خويش ، و اتمام حقيقت نبوت به رسالت برانگيخت با علامات مشهور ، و ولادت كريمانه » .

قرآن مجيد از وجود مقدس وى به عنوان « رَحْمَةً لِلْعالَمِيْنَ » يادكرده ، و اين نشانه عظ مت روح ، قلب و نفسى است كه در ساير موجودات ذى شعور هستى نمونه ندارد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - صف (61) : 6 .

2 ـ نهج البلاغه : خطبه 44 ; بحارالانوار : 18/216 ، باب 1 ، حديث 48 .

صفحه 426

( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ )(1) .

« و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم » .

قرآن كريم از آن منبع فيض ، تعبير به رؤوف و رحيم فرموده و اين نشان دهنده اين معناست كه آن حضرت تجلى گاه اسماء صفات حق است :

( حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ )(2) .

« اشتياق شديدى به [ هدايتِ ] شما دارد ، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است » .

خداى متعال در قرآن مجيد ، اطاعت از او را اطاعت از خود دانسته ، و اين علامت و نشانه عظمت ، جلال و مقام معنوى آن منبع كرامت است :

( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(3) .

« هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده » .

حضرت حق در كتاب مجيدش ، بيعت با او را بيعت خود دانسته ، تا بدين صورت حقيقت ذاتى او را به بندگانش بنماياند :

( إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ )(4) .

« به يقين كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند » .

حضرت رب العزة در آيات شريفه اش ، عزت آن جناب را عزت خود دانسته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - انبياء (21) : 107 .

2 - توبه (9) : 128 .

3 - نساء (4) : 80 .

4 - فتح (48) : 10 .

و مى فرمايد:

( وَللهَ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ )(1) .

« در حالى كه عزت و اقتدار براى خدا و پيامبر او . . . است » .

حضرت حق رضا و خشنودى او را ، رضا و خوشنودى خود دانسته ،بدين صورت به آن انسان عين ، و عين انسان اشارت نموده است كه او را در شخصيت و عظمت همتايى نيست :

( وَاللهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ )(2) .

« شايسته تر آن بود كه خدا و رسولش را خشنود كنند » .

خداى كريم در قرآن كريم ، اجابت دعوت او را كه مورث حيات الهى انسانى است ، اجابت دعوت خود دانسته است :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ )(3) .

« اى اهل ايمان ! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [ حيات معنوى و ] زندگى [ واقعى ] مى بخشد ، دعوت مى كنند اجابت كنيد ، » .

خداى متعال ، ظهور محبت و عشق خود را در عرش قلب بندگان ، منوط به پيروى از جناب او نموده و مى فرمايد :

( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللهُ )(4) .

« بگو : اگر خدا را دوست داريد ، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - منافقون (63) : 8 .

2 - توبه (9) : 62 .

3 - انفال (8) : 24 .

4 - آل عمران (3) : 31 .

القاب حضرت

آرى ! آن جناب ، محمد ، احمد ، ماحى ، عاقب ، حاشر ، رسول رحمت ، رسول توبه ، رسول ملاحم ، مقفى ، وقثم ، بشير و نذير ، سراج منير ، ضحوك ، قتّال ، متوكل ، فاتح ، امين ، خاتم ، مصطفى ، نبى ، امّى ، عبدالكريم ، رؤوف ، رحيم ، عبدالجبار ، عبدالوهاب ، عبدالقهار ، عبدالرحيم ، عاقب . فاروق ، طه ، يس ، ابوالارامل ،ابوالقاسم ، ابوابراهيم و اول و آخر است ، كه هر يك ازاين القاب بر حقيقتى يا حقايقى در ذات آن وجود مبارك دلالت دارد(1) .

آن حضرت صبورترين ، شجاع ترين ، عادل ترين ، عالم ترين ، پرهيزكارترين با گذشت ترين ،بخشنده ترين ، فصيح ترين ، صادق ترين ، با كرامت ترين ، شرافتمندترين ، تسليم ترين ، و برترين انسان هاى تاريخ حيات است .

او به فرموده خودش ، سيد ولد آدم ،اول شافع و اول مشفق است .

آن حضرت مى فرمود :

آدم وَمَنْ دُوْنَهُ تَحْتَ لِوائِى يَوْمَ الْقِيامَةِ(2) .

« آدم و هر كس بعد از اوست ، زير پرچم من هستند » .

ونيز فرمود :

كُنْتُ نَبِيّاً وَادَم بَيْنَ الْماءِ وَالطِّيْنِ(3) .

« من پيامبر بودم در حالى كه آدم ميان آب و گل بود » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - علم اليقين فيض 1/449 .

2 ـ بحار الانوار : 16/402 ، باب 13 ، حديث 1 ; مناقب : 1/214 ، فصل فى اللطائف .

3 ـ بحار الانوار : 18/278 ، باب 2 ; مناقب : 1/214 .

و قال :

اَنَا اَوّلُ اَنْبِياء خَلَقْنا وَاخِرِهِمْ بَعَثْنا .

« من از جهت خلقت اوّلين آفريده در بين انبيا و آخر مبعوث هستم » .

« مفضل بن عمر » به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشت : قبل از آفرينش آسمان ها و زمين كجا بوديد ؟ فرمود :

كُنّا اَنْواراً نُسَبِّحُ اللهَ وَنُقَدِّسُهُ حَتّى خَلَقَ اللهُ الْمَلائِكَهَ(1) .

« و ما ( ائمه پيش از آسمان ها و زمين ) انوارى بوديم كه خدا را تسبيح و تقديس مى كرديم ; تا زمانيكه حضرت حق ملائكه را آفريد » .

قال رسول الله :

ما خَلَقَ اللهُ خَلْقاً اَفْضَلُ مِنّى وَلا اَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنّى . . .(2) .

« خداى متعال آفريده اى برتر و با كرامت تر از من نيافريده است » .

در زمينه شخصيت ، كمالات ، اوصاف و حقايق وجودى آن حضرت ، دريايى از آيات و روايات و معارف در برابر ماست ، كه دورنمايى از آن واقعيات در اين جزوه اشاره رفته است ، مفصل اين معانى را مى توانيد در قرآن ، « نهج البلاغه » ، « صحيفه سجاديه » دعاى دوم ، « بحارالانوار » ، « كمال الدين » ، « امالى صدوق » ، « علم اليقين » ، « محجة البيضاء » ، « الدر المنثور » ، « صحيح بخارى » ، « مناقب » ، « صحيح مسلم » كتاب « فضايل » ، « سنن ترمذى » ، « امالى طوسى » ، « مسند احمد » ، ببينيد .

چنين شخصيت با عظمت و موجود باكرامتى ، كه در ميان اولين و آخرين نمونه ندارد ، لايق تجلى ولايت كليه و مطلقه الهيه در دو جهت تكوين و تشريع بود و به همين خاطر ، ولىّ آسمان ها و زمين و تمام موجودات هستى ، وى را به مقام ولايت انتخاب نمود ، و قبول ولايتش را بر تمام موجودات از جن و انس و ملك جهت دست يافتن به رشد و كمال ، واجب نمود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 26/350 ، باب 8 ، حديث 24 .

2 ـ علل الشرايع : 1/5 ، باب 7 ، حديث 1 ; عيون اخبار الرضا (عليه السلام) : 1/263 ، باب 26 ، حديث 22 .

رسول اكرم در روايتى فرمودند :

وَكَيْفَ لانَكُونُ اَفْضَلُ مِنَ الْمَلائِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْناهُمْ اِلَى التَّوْحِيْدِ وَ مَعْرِفَةِ رَبِّنا عَزَّوَجَلَّ ـ وَ تَسْبِيْحِهِ وَ تَقْدِيْسِهِ وَ تَهْلِيْلِهِ ، لاَِنَّ اَوَّلَ ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ اَرْواحَنا فَانْطَقَنا بِتَوْحِيْدِهِ وَ تَمْجِيْدِهِ ، ثُمَّ خَلَقَ الَمَلائِكَةَ فَلَمّا شاهَدُوا اَرْواحَنا نُوراً واحِدًا اِسْتَعْظِمُوا اُمُورَنا فَسَبَّحْنا لِتَعَلُّمِ الْمَلائِكَةِ اَنَا خَلْقٌ مَخْلُوقٌ وَ اِنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفاتِنا(1) .

« و چگونه ما ( چهارده معصوم ، برتر از ملائكه نباشيم ، در صورتيكه در مسئله توحيد و نبوت بر آنان پيشى داريم ، و ما نسبت به آنان در تسبيح و تقديس تهليل سبقت وجودى داريم ، چرا كه اول چيزى كه در عرصه گاه آفريده شد ارواح ما بود ، و خداى متعال ما را در عالم معنى و ملكوت به توحيد و تمجيد واداشت ، پس از ما فرشتگان را آفريد ، چون ما را نور واحدى مشاهده كردند ، حقيقت ما را بزرگ شمردند ، ما در برابر آنان به تسبيح برخاستيم تا بدانند آفريده ايم و مولاى ما حضرت حق از صفات مخلوقى ما منزه است » .

در روايت ديگر :

« چون مرا به معراج بردند ، جبرئيل اذان و اقامه گفت ، سپس به من اعلام كرد پيش بايست . گفتم : بر تو پيشى گيرم ؟ عرضه داشت : آرى ، چون خداى متعال انبيا را بر تمام ملائكه برترى داد و ترا بر همه برترى داد »(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - تأويل الايات : 835 ، سوره اخلاص ; منتخب الاثر : 11 ، الفصل الأول .

آرى ! وجود مقدس رسول الله (صلى الله عليه وآله) بر اساس آيات قرآن و روايات و اخبار بسيار محكم ، بر ماسوى الله در تمام شئون و امور برترى دارد ، و به اين خاطر قبول ولايت او بر تمام ملائكه ، جنّ و انس جهت رسيدن به اوج كمال و رشد واجب و لازم است ، و بدون چنگ زدن به ولايت او و پذيرش تدبير و سرپرستى آن منبع فيض ، كسى به جايى نمى رسد .

قرآن مجيد در باب ولايت رسول حق مى فرمايد :

( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا . . . )(2) .

« سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [ مانند على بن ابى طالب اند ] . . » .

( النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ )(3) .

« پيامبر ، نسبت به مؤمنان از خودشان اولى و سزاوارتر است » .

اين اولويّت ، تجلى ولايت حضرت رب در وجود مقدس رسول خداست ،اين اولويت نسبت به تمام امور و شئون حيات است ، نه حكومتِ تنها ، چنانكه بعضى از مفسرين بى توجه گفته اند .

آرى ! كسى كه معصوم است و وجودش جامع كمالات و اراده و تدبيرش ، اراده و تدبير خداست و جز به مصلحت بشر نمى انديشد و غير خير دنيا و آخرت را نمى خواهد ; بايد داراى ولايت مطلقه باشد .

به خاطر اين ولايت است كه وى را اسوه تمام جهانيان قرار داده و پيروى از او را واجب دانسته است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعة : 5/439 ، باب 31 ، حديث 7029 و بحار الانوار : 26/338 ، باب 8 ، حديث 4 .

2 - مائده (9) : 55 .

3 - احزاب (33) : 6 .

( لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللهَ وَالْيَوْمَ الاْخِرَ وَذَكَرَ اللهَ )(1) .

« يقيناً براى شما در [ روش و رفتار ] پيامبر خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد ; و خدا را بسيار ياد مى كند » .

و به همين خاطر است كه در قرآن، اختيار كردن برنامه اى غير برنامه او را حرام كرده و سرپيچى از ولايتش را ضلالت آشكار دانسته است :

( وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِيناً )(2) .

« و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را حكم كنند براى آنان در كار خودشان اختيار باشد ; و هركس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند يقيناً به صورتى آشكار گمراه شده است » .

ولايت امام معصوم

خداى متعال در قرآن كريم از وجود مقدس اميرمؤمنان (عليه السلام) به عنوان نفس پيامبر ياد كرده است :

( فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ . . . )(3) .

« بگو : بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان را ، و ما زنانمان را و شما زنانتان را ، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت كنيم . . » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - احزاب (33) : 21 .

2 - احزاب (33) : 36 .

3 ـ آل عمران (3) : 61 .

آن حضرت كه به عنوان نفس پيامبر معرفى شده است ، به جز مقام رسالت ، تمام امتيازات و فضايل رسول خدا را دارا بود .

به اين معنا آيات قرآن و روايات و تاريخ زندگانى اميرمؤمنان (عليه السلام) كه در كتب معتبر روايى ذكر شده است ، دلالت دارد .

از وجود مقدس او به زبان پيامبر تعبير به اميرمؤمنان ، سيدالمسلمين ، قائد الغرالمحجلين ، خاتم الوصيين ، اول القوم ايمانا ، اوفاهم بعهدالله ، اعظمهم مزية ، اقومهم بامرالله ، اعلمهم بالقضية ، راية الهدى ، منارالايمان ، باب الحكمة ، المسنوس فى ذات الله ، الهاشمى الطاهر ، وليد الكعبة ، مطّهر البيت من كل صنم روشن شده است . اين همه ، حقايقى است كه از آياتى از قرآن مجيد استخراج شده است كه در ميان تمام مردم مسلمان ، تنها مصداق اتم و اكمل آن آيات ، حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام)است(1) .

پيامبر بزرگ اسلام بر اساس آيه شريفه :

( أَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ )(2) .

« آيا كسى كه خدا سينه اش را براى [ پذيرفتن ] اسلام گشاده است » .

به على (عليه السلام) فرمود :

« آن صدر مشروح ، سينه تست »(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - احقاق الحق ، غاية المرام ، الغدير ، عبقات الانوار .

2 - زمر (39) : 22 .

3 ـ بحار الانوار : 90/140 ; التوحيد : 329 .

اميرمؤمنان (عليه السلام) در قرآن

رهبر با كرامت اسلام حضرت محمّد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله) بر مبناى آيات شريفه قرآن ، على (عليه السلام) راستوده است . اينك به آياتى كه اختصاصاً در مورد اميرمؤمنان نازل شده است و بيشتر كتب حديث و تفسير به عنوان آيات نازله در حق آن حضرت از آنها ياد كرده اند توجه فرماييد :

( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ )(1) .

« و از مردم كسى است كه جانش را براى خشنودى خدا مى فروشد [ مانند اميرمؤمنان (عليه السلام)  ]و خدا به بندگان مهربان است » .

( أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَن كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ )(2) .

« با اين حال آيا كسانى كه مؤمن اند مانند كسانى هستند كه فاسق اند ؟ [ نه هرگز اين دو گروه ] مساوى و يكسان نيستند » .

( هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ )(3) .

« اوست كسى كه تو را با يارى خود و به وسيله مؤمنان نيرومند ساخت » .

( يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ حَسْبُكَ اللهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ )(4) .

« اى پيامبر ! خدا و مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند [ از نظر حمايت و پشتيبانى ] براى تو بس است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - بقره (2) : 207 .

2 - سجده (32) : 18 .

3 - انفال (8) : 62 .

4 - انفال (8) : 64 .

( مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ )(1) .

« از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا كردند ، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند [ و به شرف شهادت نايل شدند ] و برخى از آنان [ شهادت را ] انتظار مى برند » .

6 ـ ( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ )(2) .

« سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [ مانند على بن ابى طالب اند ] كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند [ به تهيدستان  ]زكات مى دهند » .

( أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللهِ لاَيَسْتَوُونَ عِندَ اللهِ )(3) .

« آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را مانند [ عمل  ]كسى قرار داده ايد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است ؟ ! [ اين دو ] نزد خدا برابر و يكسان نيستند » .

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً )(4) .

« قطعاً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، به زودى [ خداى  ]رحمان براى آنان [ در دل ها ] محبتى قرار خواهد داد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - احزاب (33) : 23 .

2 - مائده (9) : 55 .

3 - توبه (9) : 19 .

4 - مريم (19) : 96 .

( أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ )(1) .

« آيا كسانى كه مرتكب گناهان شدند ، گمان دارند آنان را مانند كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، قرار مى دهيم كه زندگى و مرگشان يكسان باشد ؟ »

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيِّةِ )(2) .

« مسلماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، اينانند كه بهترين مخلوقات اند » .

نظر دانشمندان

دانشمندان بزرگ اسلام ، همچون ابن عساكر ، گنجى شافعى ، خطيب بغدادى ، سيوطى ، سيد همدانى ، ابو نعيم اصفهانى ، ابن حجر عسقلانى ، ابو اسحاق ثعلبى ، طبرى ، واحدى ، فخر رازى ، ابوالبركات مفسر ، ابن صباغ مالكى ، ابن طلحه شافعى ، سبط ابن جوزى ، صفورى ، جمال الدين زرندى ، احمد حنبل ، ابن هشام ، ابن ابى الحديد ، خوارزمى و بسيارى ديگر از بزرگان اهل سنت و شيعه همراه با شرح و تفسير در كتب روائى ، تفسيرى و تاريخى خود آورده اند كه : مصداقى براى آيات فوق و نظاير آن جز اميرمؤمنان على (عليه السلام)نمى توان يافت .

گروهى از مفسران ، و برخى از حفاظ حديث ، در اين زمينه ، نزديك به سيصد آيه ذكر كرده اند و برخى در اين معنا كتاب جداگانه اى نوشته اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - جاثيه (45) : 21 .

2 - بينة (98) : 7 .

غدير چشمه جوشان حق

خداى متعال چنين انسانى را با اين همه كرامات و فضايل ، پس از رحلت پيامبر با كرامت خود ، جهت رهبرى حكومت اسلامى ، و بيان معارف الهى و ارشاد انسان در حيات معنوى ، كه در تمام زمان ها مورد نياز جهانيان است ، انتخاب كرد و وى را تجلى گاه ولايت مطلقه قرارداد ، و به فرمان مطاعش پيامبر را در روز غدير مأمور به معرفى او فرمود :

( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ )(1) .

« اى پيامبر ! آنچه از سوى پروردگارت [ درباره ولايت و رهبرى على بن أبى طالب اميرمؤمنان (عليه السلام) ] بر تو نازل شده ابلاغ كن ; و اگر انجام ندهى پيام خدا را نرسانده اى . و خدا تو را از [ آسيب و گزند ] مردم نگه مى دارد ; قطعاً خدا گروه كافران را هدايت نمى كند » .

شيعه ، در نزول اين آيه در روز غدير ، هيچ ترديد و شكى ندارد ، بزرگان اهل سنت همچون : سيوطى در جلد دوم « در المنثور » صفحه 298 ، شوكانى در جلد سوم « فتح الغدير » صفحه 57 ، بدرالدين حنفى در جلد هشتم « عمدة القارى » ص 584 ، فخر رازى در جلد سوم « تفسير كبير » صفحه 636 ، نظام الدين نيشابورى در جلد ششم تفسير خود صفحه 170 ، آلوسى در جلد دوم « روح المعانى » صفحه 348 ، ابن صباغ در « فصول المهمة » صفحه 27 ، واحدى در « اسباب النزول » صفحه 150 ، شيخ سلمان بلخى در « ينابيع المودة » باب 39 و بسيارى ديگر از بزرگان آن قوم در كتب حديث ، تاريخ و تفسير خويش آورده اند كه : اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - مائده (9) : 67 .

آيه در روز غدير براى معرفى على (عليه السلام)به ولايت ، امامت ، حكومت و ارشاد مردم نازل شده است . آيه شريفه :

( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ )(1) .

« سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [ مانند على بن ابى طالب اند ] كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند [ به تهيدستان  ]زكات مى دهند » .

به نقل امام فخر رازى در جلد سوم تفسير كبير صفحه 431 ، ثعلبى در كشف البيان ، زمخشرى در جلد اول « كشاف » صفحه 422 ، طبرى در جلد ششم تفسير صفحه 186 ، ابوالحسن ربانى در تفسير ، قُرْطبى در جلد ششم تفسير صفحه 221 ، فاضل نيشابورى در جلد اول « غرائب القرآن » صفحه 461 ، واحدى در « اسباب النزول » صفحه 148 ، ابوبكر جصاص در تفسير « احكام القرآن » صفحه 542 ، حافظ ابوبكر شيرازى در « فيما نزل من القرآن فى اميرالمؤمنين » ، قاضى بيضاوى در جلد اول تفسير صفحه 345 ، ابن ابى الحديد در جلد سوم « شرح نهج البلاغه » صفحه 275 ، و بسيارى ديگر از بزرگان اسلام ، از مفسران حديث و تاريخ نويسان براى اثبات ولايت مطلقه على (عليه السلام) كه تجلى ولايت خدا و رسول است ، در قرآن مجيد نازل شده است .

چون در روز غدير از جانب حق به وسيله پيامبر ابلاغ شد كه على بن ابيطالب مظهر حق و تجلى گاه ولايت مطلقه الهيه است و مردمان تا روز قيامت ، پس از پيامبر به حكومت ، ولايت ، ارشاد ، هدايت ، علم ، بينش و حقيقت كرامت او در ظاهر و باطن زندگى نياز دارند ، و اتصال به صراط مستقيم الهى جز از طريق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائدة (9) : 55 .

قبول ولايت ، حكومت ، امارت و حكم او ممكن نيست ،براى رشد و كمال و تأمين خير دنيا و آخرت مردم ، به غير توسل و تمسك به حبل ولايت او راهى نمى باشد . آيه شريفه :

( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلاَمَ دِيناً )(1) .

« امروز [ با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت ، امامت ، حكومت و فرمانروايى بر امت ] دينتان را براى شما كامل ، و نعمتم را بر شما تمام كردم ، و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم » .

بنابر نقل سيوطى در جلد دوم « دُرّ المنثور » صفحه 256 . و ابن كثير در جلد دوم تفسيرش صفحه 14 و سبط ابن جوزى در تذكرة صفحه 18 و خطيب بغدادى در جلد هشتم تاريخ صفحه 290 و بسيارى ديگر از دانشمندان ، بر پيامبر نازل شد و حضرت رسالت پناه از شدت خوشحالى فرياد زدند:

اللهُ اَكْبَرُ عَلى اِكْمالِ الدِّيْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضا الرَّبِ بِرِسالَتِى وَوِلايةَ عَلِىّ بْنِ اَبِيْطالِب بَعْدِىْ(2) .

« الله اكبر بر كمال دين و تمام نعمت و خوشنودى پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابيطالب بعد از من »(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - مائده (9) : 3 .

2 ـ بشارة المصطفى : 211 ; البلد الامين : 261 ; بحار الانوار : 37/156 ، باب 52 .

3 - براى اطلاع بيشتر در اين زمينه مى توانيد به كتاب هاى : الغدير ، عبقات ، احقاق الحق ، غاية المرام و اكثر كتب روائى ، تفسيرى و تاريخى اهل سنت مراجعه نماييد .

غدير در نگاه ديگران

ماجراى روز غدير و نزول آيه :

(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ... ) و آيه ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ).

را ارباب تاريخ از قبيل : بلاذرى ، ابن قتيبه ، طبرى ، خطيب بغدادى ، ابن زولاق ، ابن عبدالبر ، شهرستانى ، ياقوت حموى ، ابن اثير ، ابن ابى الحديد ، ابن خلكان ، ابن حجر ، ابن صباغ ، مقريزى ، سيوطى ، ابن هشام ، قرمانى ، دمشقى ، نورالدين حلبى

و ائمه حديث ازقبيل :

محمد بن ادريس شافعى ، احمد حنبل ، ابن ماجه ، ترمذى ، نسائى ، ابويعلى ، بغوى ، حاكم نيشابورى ، ابن مغازلى ، ابن منده ، خطيب خوارزمى ، محب الدين طبرى ، حموينى ، هروى ، شيخانى ، ابوعبدالله زرقانى ، ابن حمزه دمشقى ;

و ارباب تفسير از قبيل :

طبرى ، ثعلبى ، ابوالسعود ، فخررازى ، ابن كثيرشامى ، نيشابورى ، سيوطى ، آلوسى ، خطيب شربينى ;

و ارباب علم كلام از قبيل :

قاضى ابوبكر باقلانى ، قاضى عبدالرحمن ايجى ، سيد شريف جرجانى ، بيضاوى ، شمس الدين اصفهانى ، تفتازانى ، قوشجى ;

و ارباب لغت از قبيل:

ابن دريد ، ابن اثير ، حموى ، زبيدى كه از تاريخ نويسان ، حديث شناسان ، مفسران ; متكلمان و لغويان بزرگ اهل سنّت هستند ، به تقرير زير ، در كتب خود نقل كرده اند :

« روز غدير در موضعى بين مكه و مدينه ، در منطقه (جحفه) پس از بازگشت از حجة الوداع(1) رسول مكرم اسلام ، مردم را جمع كرد ; آن روز آنچنان هوا گرم بود كه مسافران رداى خود را زير پا انداخته بودند ، دستور ساختن منبرى را از جهاز شتران داد ، سپس بر بالاى آن رفت و به عموم مردم خطاب كرد و فرمود :

اى امت اسلام : آيا من از شما به شما اولاتر نيستم ، همه گفتند : چرا ، فرمود :

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاهُ ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ ، وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ(2) .

من فكر نمى كنم بعد از آن همه آيه در قرآن كه مصداق اتم و اكملش بر اساس صحيح ترين روايات ، و شهادت اهل اسلام ، على بن ابيطالب (عليه السلام) است ، كسى از اهل سنت ، شيعه ، عقلاى جهان ، منصفان عالم و وجدان بيدار ، شكى در مقام حضرت مولى الموحدين اميرمؤمنان (عليه السلام) پس از پيامبر داشته باشد ، كه شك كننده ، جز مخالفت با قرآن و سنت ، و غير از معاند حق و حقيقت نيست .

على (عليه السلام) براى اتمام حجت به اهل زمانش ، و بويژه در زمانى كه زمام حكومت را در اختيار گرفتند ، و براى روشن بودن حق ، براى تاريخ به مقام حقانيت و ولايت خود ، در خطبه بسيار مهم « شقشقيه » اشاره فرموده اند :

اَما وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبِى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اِنَّ مَحَلِّى مِنْها مَحَلِّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى . . .(3) .

« آگاه باشيد ، سوگند به خدا ! كه پسر ابوقحافه جامه حكومت پوشيده در حالى كه با تمام وجود مى دانست من هم چون قطب وسط سنگ آسيا سزاوار خلافت ، حكومت ، رهبرى ، ولايت و ارشاد مردم بودم ، علوم و معارف از قلب من همچون سيل خروشان سرازير مى شود ، هيچ پرواز كننده اى در عرصه علوم و معارف ، به اوج بلنداى دانش و بينش من نمى رسد ، . . . من در برابر اهل زمان ، جز صبر چاره اى نديدم ، كه اگر دست به حمله مى بردم ، اساس اسلام بر باد فنا مى رفت ، همانند آنكه خار در چشم و استخوان در گلو دارد ، صبر پيشه كردم ، در حالى كه در برابر ديدگانم ، ميراث خودم را دستخوش تاراج مى ديدم » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حجة الوداع آخرين حج پيامبربزرگ اسلام بود كه در سال 10 هجرى صورت گرفت .

2 ـ كافى : 1/293 ، باب الاشارة والنص على اميرمؤمنان (عليه السلام) ، حديث3 ; تهذيب : 3/263 ، باب 25 ، حديث 66 .

3 ـ نهج البلاغه : خطبه 3 ; شرح نهج البلاغه : 1/151 ; امالى شيخ طوسى : 372 / مجلس 13 .

انتساب و انتخاب

انتخاب ولىّ در فرهنگ اسلام ، وقف حريم مقدس كبرياست ، اوست كه مى داند چه انسانى را براى پيشوايى حكومت ، و بيان و ارشاد انسان در حيات معنوى ، انتخاب نمايد و مردم را در اين زمينه حقى نيست .

او رسول با كرامت اسلام را انتخاب كرد و سپس به او فرمان داد تا وجود مقدس على (عليه السلام) كه فاقد نواقص و جامع كمالات بود ، به ولايت و رهبرى انتخاب شود ، و اسامى رهبران بعد از او را به رسولش اعلام كرد ; تا يازده امام معصوم كه واجد كمالات محمد و على (عليهما السلام) بودند ، و ولايت كليه مطلقه در آنان تجلى داشت ، رهبرى جامعه انسانى را در سه رشته حكومت ، بيان احكام ، ارشاد حيات معنوى به عهده بگيرند .

هم آنان را مسئوليت داد ، تا شرايطى را در جهت حيات عقلى ، روحى و معنوى ذكر كنند ، تا در هر كس ظهور كرد به جانشينى از آنان عهده دار حاكميت و بيان معارف و ارشاد حيات معنوى شود ، و به عنوان « ولى فقيه » به نيابت از امام غايب و ائمه و پيامبر و حضرت حق ، زمام امور مسلمين را به دست گيرد ، كه در حقيقت بر اساس آيات قرآن و روايات صحيحه ، انتخاب ولى فقيه به صورت معنوى كه همان بيان اوصاف و شرايط زمامدار ، و ظهور شرايط است ، با امام معصوم و انتخاب امام معصوم ، با پيامبر به اذن حضرت الله و انتخاب حضرت پيامبر با حضرت رب العزة است ، و انتخاب مقابل انتخاب خدا ، ايستادن در برابر حكم الله و اجتهاد برابر نص ، و ايجاد انحراف در راه خدا مساوى با تخريب بناى معناست .

تعيين زمامدار جامعه اسلامى ، به خود مردم مسلمان ( چنانچه گروهى ادعا مى كنند ) واگذار نشده ، اگر اين طور بود بايد از شارع مقدس اسلام ، در اين زمينه بيانات شافى و دستورات كافى رسيده باشد ، تا مردم در مسئله اى كه اساساً بقاى رشد جامعه اسلامى ، و حيات شعائر دين به آن متوقف و استوار است بيدارهوشيار باشند .

حال آنكه از چنين بيان نبوى و دستور دينى خبرى نيست ، و اگر بود كسانى كه بعد از پيامبر زمام امور را به دست گرفتند ، مخالفتش نمى كردند ، در صورتى كه زمامدار اول با وصيت ، خلافت را به خليفه دوم منتقل ساخت ، و خليفه دوم عثمان را با يك شوراى شش نفرى كه خودش اعضاى آن و آيين نامه آن را تعيين و تنطيم كرده بود ، روى كار آورد و پس از او بر اثر كشمكش ها و اختلافات داخلى ، معاويه خلافت را تصاحب كرد ، و چيزى نگذشت كه مسئله رهبرى به سلطنت موروثى تبديل شد ، و تدريجاً شعائر دينى از جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و اقامه حدود و غير آنها ، يكى پس از ديگرى ، از جامعه رخت بر بست و مساعى شارع اسلام به طور جدى ، در فضاى حيات اكثريت مسلمين نقش بر آب شد!!

تنها شيعه بود كه از راه بحث و كنجكاوى در ، درك فطرى انسانى و سيره مستمره عقلا و تعمّق در نظر اساسى آيين اسلام ، كه احياى فطرت مى باشد ، روش اجتماعى پيغمبر اكرم و مطالعه حوادث اسف آورى كه پس از رحلت آن جناب به وقوع پيوسته ، و گرفتارى هايى كه دامنگير اسلام و مسلمين گشته و به تجزيه تحليل ، در كوتاهى و سهل انگارى حكومت هاى به ظاهر اسلامى قرون اوليه هجرت برمى گردد ، و با گذشتن از درياى خون و شهادت ، تبعيد و زندان ، استقامت و مقاومت ، به اين نتيجه رسيد كه از ناحيه پيغمبر اكرم نص كافى در خصوص تعيين امام و جانشين پيامبر رسيده است .

آيات و اخبار متواتر قطعى ، مانند آيه تبليغ ، آيه ولايت ، حديث غدير ، حديث سفينه ، حديث ثقلين ، حديث منزلت ، حديث دعوت عشيره اقربين و غير آنها به اين معنا دلالت داشته و دارند ; ولى با كمال تأسف نظر به پاره اى دعاوى تأويل شده ، و سرپوشى روى آنها گذاشته شده است(1) .

كسى كه بنا بر نقل كتب معتبر شيعه و اهل سنت ، پيامبر بزرگ او را صدّيق ، فاروق امت ، باب علم ، يعسوب دين ، برادر ، وزير و بهترين فرد بعد از خودش ، و در روايات متعدده خليفه خوانده ، نشان مى دهد كه داراى ولايت كليه مطلقه است ، كه اگر اين مقام را دارا بود ، اين همه صفت و خصوصيت ، آنهم از زبان وحى براى او بيان نمى شد .

به چند نمونه توجه كنيد

1 ـ ابن مغازلى ( متوفى سنه 482 ) در كتاب « مناقب » به اسنادش از ابوذر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند:

مَنْ ناصَبَ عَليّاً لِلْخَلافَةِ بَعْدِى فَهُوَ كافِرٌ وَ قَدْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ ، شَكَّ فِى عَلِىٍّ فَهُوَ كافِرٌ(2) .

« هر كس پس از من در مسئله خلافت براى على ايجاد مزاحمت كند كافر شده است و با خدا و رسول به جنگ آمده كه شك كننده در مقام علىّ و فضائل و كمالات او كافر است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - شيعه در اسلام : 112 .

2 ـ بحار الانوار : 27/223 / باب 10 و امالى شيخ صدوق : 673 / مجلس 96 .

2 ـ ابن حجر عسقلانى ( متوفى 853 ) در كتاب « اصابه » مى گويد : چون سوره نصر نازل شد ، پيامبر درباره اميرمؤمنان فرمود :

اِنَّهُ اَخِى وَ وَزِيْرِى وَ خَلِيْفَتِى فِى اَهْلِ بَيْتِى وَ خَيْرٌ مَنْ اَخْلَفَ بَعْدِى(1) .

« به حقيقت كه على برادر و وزير و خليفه من در اهل بيتم و بهترين زمامدار امت بعد از من است » .

3 ـ خوارزمى كه او را اخطب خطبا مى دانند ، در كتاب « فضايل » با سلسله سند از رسول خدا روايت مى كند كه فرمود :

چون به معراج رفتم به من خطاب رسيد : خلق را آزمايش كردى تا ببينى كدام يك نسبت به تو مطيع ترند؟ عرضه داشتم : على از همه مطيع تر است . فرمود : راست گفتى ;

فَهَلْ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِكَ خَلِيْفَةً يُؤَدِّى عَنْكَ وَ يَعْلَمُ عِبادِى مِنْ كِتابِى ما لايَعْلَمُونَ ، قالَ : قُلْتُ اِخْتَرْ لِى فَاِنَّ خِيَرَتِكَ خَيْرٌ لِى ، قالَ : قَدْ اخْتَرْتُ لَكَ عَلَيْها فَاتِّخَذَ لِنَفْسِكَ خَلِيْفَةً وَ وَصِيّاً وَ نِحْلَتُهُ عِلْمِى وَحِلْمِى وَ هُوَ اَمِيْرُالْمُؤْمِنِيْنَ حَقّاً لَمْ يَقُلْها اَحَدٌ قَْبلَهُ وَ لَيْسَت لاَِحَد بَعْدَهُ يا مُحَمَّدُ عَلى رايَةِ الْهُدى وَاِمامٌ مَنْ اَطاعَنِى وَ هُوَ نُورُ اَوْلِيائِى(2) .

« آيا براى خود خليفه و جانشين انتخاب كرده اى تا از جانب تو مقاصد حق را به مردم برساند ، و آنچه را خلق از قرآن نمى دانند به آنان تعليم دهد ؟ عرضه داشتم : خدايا اختيار با تست كه مرا اختيار غير اختيار تو نيست ، خطاب رسيد ! على را بعد از خود خليفه و وصى قرارده ، علم و حلم خود را به او عنايت كردم ، به حقيقت او اميرمؤمنان است ، كه احدى قبل و بعد از او به اين رتبه دست نيافته ونمى يابد ! ! »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصابه : 209 ، چاپ مصر .

2 ـ امالى طوسى : 343 ، مجلس 12 ، حديث 705 ـ 45 ; بحار الانوار : 37/291 ، باب 54 ، حديث 5 .

4 ـ كتاب « فرائد السمطين » صفحه 131 ، و « ينابيع المودة » صفحه 38 ، ( چاپ اسلامبول ) باسند متين از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند : رسول خدا به على بن ابيطالب فرمود :

يا عَلىُّ ! اَنا مَدِيْنَةُ الْحِكْمَةِ وَ اَنْتَ بابُها وَ لَنْ تُؤْتِى الْمَدِيْنَةَ اِلاّ مِنْ قِبَلِ الْبابِ وَ كَذَّبَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ يُحِبُّنِى وَ يُبْغِضُكَ لاَِنَّكَ مِنِّى وَ اَنَا مِنْكَ لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِى وَ دَمُكِ مِنْ دَمِى وَ رُوحُكَ مِنْ رُوحِى وَسَرِيْرَتُكَ مِنْ سَرِيْرَتِى وَ عَلانِيَتُكَ مِنْ عَلانِيَتِى وَ اَنْتَ اِمامُ اُمَّتِى وَ خَلِيفَتِى عَلَيْها بَعْدِى سَعَدَ مَنْ اَطاعَكَ وَ شَقِىَ مَنْ عَصاكَ وَ رَبِحَ مَنْ تَوَلاّكَ وَ خَسِرَ مَنْ عاداكَ وَ فازَ مَنْ لَزِمَكَ وَ هَلَكَ مَنْ فارَقَكَ ، مَثَلُكَ وَ مَثَلُ الاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ بَعْدِى مَثَلُ سَفِيْنَةُ نُوح مَنْ رَكِبَ فِيْها نَجى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ مَثَلُكُمْ مَثَلُ النُّجُومِ كُلَّما غابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ(1) .

« يا على من شهر حكمتم و تو دروازه آن شهرى ، جز از طريق دروازه نمى توان وارد شهر شد . دروغ گفت كسى كه گمان كرده مرا دوست دارد و حال آنكه دشمن توست ; زيرا تو از منى و من از تو ، گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من و روح تو از روح من و باطن تو از باطن من و ظاهر تو از ظاهر من است ، و تويى امام و پيشواى امت من و خليفه من در امتم بعد از من . سعادت براى مطيع تو ، و شقاوت و بدبختى براى متمرد از برنامه توست ، سود برد هر كس ولايت تو را پذيرفت و ضرر كرد هر كس با تو دشمنى ورزيد ، ملازم تو رستگار شد ، و جداى از تو ، به هلاكت رسيد ، مثل تو و ائمه بعد از تو همانند كشتى نوح است ، متمسك به آن كشتى نجات يافت ، و متخلف از آن غرق شد ، شما چون ستاره گانيد ، هر زمان كه ستاره اى غايب شود ستاره اى طلوع كند و اين حقيقت تا قيامت ادامه دارد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 23/125 ، باب 7 ، حديث 53 ; امالى شيخ صدوق : 269 ، مجلس 45 ، حديث 18 .

آرى ! صاحب ولايت مطلقه الهيه ، كسى است كه معتبرترين كتب اهل سنّت و شيعه از قول رسول اكرم ، با سند صحيح ، در حق او نقل كرده اند :

وَمَنْ عَصى عَلِيّاً فَقَدْ عَصانِى وَمَنْ عَصانى فَقَدْ عَصَى اللهَ مَنْ اَطاعَ عَلِيّاً فَقَدْ اَطاعَنِى(1) .

« كسى كه به على عصيان ورزد به من عصيان ورزيده است و كسى كه به من عصيان ورزد به خدا عصيان ورزيده است » .

اِنَّ رَبَّ الْعالِمَيْنَ عَهِدَ اِلىَّ عَهْدَاً فِى عَلِىِّ بْنِ اَبِيْطالِب فَقالَ : اِنَّهُ رايَةُ الْهُدى ، وَمَنارُ .

الاِْيْمانِ وَاِمامُ اَوْلِيائِى ، نُورُ لِمَنْ اَطاعَنِى(2) .

« بدرستى كه پروردگار عالميان درباره على بن ابى طالب يادآورى كرد كه : او پرچم هدايت ، نشانه ايمان امام دوستان من و نور تمام كسانى است كه مرا اطاعت مى كنند » .

عُنْوانُ صَحِيْفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِىِّ بْنِ اَبِيْطالِب(3) .

« عنوان صحيفه مؤمن دوستىِ على بن ابيطالب است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معانى الاخبار : 372 ، باب معنى وفاء العباد بعهدالله ، حديث 1 ; بحارالانوار : 38/129 ، باب 61 ، حديث 81 .

2 ـ امالى شيخ صدوق : 478 ، مجلس 72 ، حديث 24 ; بحارالانوار : 18/339 ، باب 3 ، حديث 41 .

3 ـ بشارة المصطفى : 154 ; بحارالانوار : 27/142 ، باب 4 ، حديث 149 .

عَلِىٌّ مِنِّى وَ اَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلىُّ كُلُّ مُؤْمِن مِنْ بَعْدِى(1) .

« على از من است و من از اويم ، و او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است » .

لايُحِبُّكَ اِلاّ مُؤْمِنٌ ، وَ لايُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ اَوْ وَلَدُ زِنْية اَوْ مَنْ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهِىَ طامِثٌ(2) .

« دوست ندارد تو را مگر مؤمن و به تو بغض نمىورزد مگر منافق ، يا كسى كه از راه زنا تولد يافته و يا كسى كه مادرش در حال حيض به او باردار شده است » .

عَلِىٌّ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ رَأْسِى مِنْ جَسَدِى(3) .

« على نسبت به من ، به منزله سر است در پيكر من » .

اَوْحِى اِلىَّ فِى عَلِىٍّ بِثَلاثِ خِصال : اِنَّهُ سَيِّدُ الْمِسْلِمِيْنَ ، وَ اِمامُ الْمُتَّقِيْنَ وَ قائِدُ غُرِّ الْمُحَجَّلِيْنَ(4) .

« سه چيز در مورد على به من وحى شد : او آقاى مسلمانان ، امام پرهيزكاران ، و پيشواى سفيد رويان است » .

لايَجُوِّزُ اَحَدٌ الصِّراطَ اِلاّ مَنْ كانَ مَعَهُ جَوازٌ مِنْ عَلِىٍّ(5) .

« هيچ كس از صراط نمى گذرد مگر آنكه جواز عبورى از على به همراه داشته باشد .»

اِذا جَمَعَ اللهُ الاَْوَّلِيْنَ وَ الاْخِرِيْنَ فى صَعيد واحد وَنَصَبَ الصِّراطَ عَلى شَفِيْرِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار : 38/296 ; العمدة : 204 .

2 ـ وسائل الشيعة : 2/319 ، باب 24 ، حديث 2243 ; بحارالانوار : 39/301 ، باب 87 ، حديث 112 .

3 ـ بحار الانوار : 35/269 ، باب 7 ; الصراط المستقيم : 1/209 .

4 ـ بحار الانوار : 40/23 ، باب 91 ، حديث 40 ; اليقين : 476 ، باب 186 .

5 ـ التحصين لابن طاوس : 559 ، باب 17 .

جَهَنَّمِ فَلَمْ يَجُزْ عَلَيْهِ إلاّ مَنْ كانَ مَعَهُ بَراءَةٌ مِنْ عَلِىِّ بْنِ اَبِيْطالِب(1) .

« هنگامى كه خداى متعال اولين و آخرين را در روز قيامت گردآورد ، و صراط را بر جهنم نصب نمايد ، هيچ كس مجاز به عبور نيست مگر آنكه برگه نجاتى از على بن ابيطالب داشته باشد » .

اهل بيت (عليهم السلام)

از آيات قرآن مجيد و روايات و اخبار صحيحه كه در كتب معتبر شيعه و سنى آمده ، استفاده مى شود كه ولايتى كه براى حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) ثابت است ، براى يازده امام معصوم پس از او نيز به همان صورت ثابت است ; كه اگر چنين نبود حجت الهى بر بندگان تمام نمى بود .

روايات رسيده از شيعه و سنى مصاديق آيات زير را ائمه معصومين دانسته اند و اگر چنين نباشد براى آيات مصداق اتم و اكمل نخواهد ماند:

( يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْكُمْ )(2) .

« اى اهل ايمان ! از خدا اطاعت كنيد و [ نيز ] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [ كه امامان از اهل بيت و هم چون پيامبر داراى مقام عصمت اند ] اطاعت كنيد » .

كتب فريقين در ذيل آيه شريفه به اسناد صحيحه از رسول خدا نقل كرده اند كه مراد از « اولى الامر » على بن ابيطالب و يازده امام بعد از او هستند(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - الغدير : 10/278 ; بحار الانوار : 7/332 ، باب 17 ، حديث 12 ; تاويل الآيات : 483 ( با كمى اختلاف ) .

2 - نساء (4) : 59 .

3 - بحار الانوار : 23/283 ، باب 17 ، حديث 30 .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ )(1) .

« اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا پروا كنيد و با صادقان باشيد [ صادقانى كه كامل ترينشان پيامبران و اهل بيت رسول بزرگوار اسلام هستند ] » .

( قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى )(2) .

« بگو : از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هيچ پاداشى جز مودّت اهل بيتم را نمى خواهم » .

( وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ )(3) .

« و از ميان كسانى كه آفريده ايم [ يعنى جنّيان وآدميان  ]گروهى [ هستند كه هم نوعان خود را ] به حق هدايت مى كنند و به درستى و راستى داورى مى نمايند » .

( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا )(4) .

« و همگى به ريسمان خدا [ قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) ] چنگ زنيد ، و پراكنده و گروه گروه نشويد » .

( فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ )(5) .

« اگر [ اين حقيقت را  ]نمى دانيد [ كه پيامبران از جنس بشر بودند ] از اهل دانش و اطلاع بپرسيد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - توبه (9) : 119 .

2 ـ شورى (42) : 23 .

3 - اعراف (7) : 181 .

4 - آل عمران (3) : 103 .

5 - نحل (16) : 43 .

( إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )(1) .

« خدا فقط مى خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت [ كه به روايت شيعه و سنى محمّد ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام اند ] بِزُدايد ، و شما را چنان كه شايسته است [ از همه گناهان و معاصى ] پاك و پاكيزه گرداند » .

( ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا )(2) .

« سپس اين كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيديم به ميراث داديم » .

اولى الامرى كه بعد از خدا و رسول در آيه شريفه ذكر شده است ، بدون شك بايد انسانى صد در صد ربانى و ملكوتى و واجد تمام خصوصيات روحى پيامبر ، غير از مقام نبوت باشد ، تا ولايت كليه الهيه از فجر وجود او طالع گردد .

كتاب هاى مهم اهل سنت از قبيل : « فرائدالسمطين » ، « صحيح بخارى » ، « صحيح مسلم » ، « سنن ابى داود » ، « مسند احمد حنبل » ، « صواعق » ابن حجر ، « شرف المصطفى » ، « شرح ابن ابى الحديد » ، « حلية الاولياء » ، « مفاتيح الاسرار » ، « مناقب خوارزمى » ، « فصول المهمه » ، « شواهدالتنزيل » ، « استيعاب » ، « ينابيع المودة » ، « مطالب السؤول » ، « كفاية الطالب » ، و . . .درذيل آيه شريفه ، مقام ولايت كليه رابراى على ابن ابيطالب و يازده فرزند او كه به نام آنها اشاره كرده اند ثابت دانسته اند .

در كتاب «ينابيع المودّة » از ابن عباس روايت شده است :

سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (صلى الله عليه وآله) يَقُولُ : اَنَا وَ عَلىٌّ وَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَتِسْعَة مِنْ وُلْدِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - احزاب (33) : 33 .

2 - فاطر (35) : 32 .

الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ(1) .

« شنيدم كه رسول خدا مى فرمود : من و على و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين پاك و معصوميم » .

و از سلمان نقل مى كند : رسول حق دست بر كتف حسين (عليه السلام) گذاشت و فرمود :

وَاِنَّهُ الاِْمامُ اِبْنُ الاِمامِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ اَئِمَةٌ اَبْرارٌ اُمَناءٌ مَعْصُومُونَ(2) .

« و امام فرزند امام است ، نُه تن از فرزندانش امامان خوبان و امينان معصومند » .

و از زيد بن ثابت روايت مى كند :

وَاِنَّهُ لَيَخْرُجَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ اَئِمَّةٌ اَبْرارٌ اُمَناءٌ مَعْصُومُونَ قَوّامُونَ بِالْقِسْطِ(3) .

« از صلب حسين خارج مى شود ، امامان خوبان ، امينان معصوم ، ايستادگان به عمل » .

ينابيع المودة از فرائدالسمطين از مجاهد از ابن عباس روايت مى كند :

مردى يهودى سؤالاتى از رسول خدا كرد ، از جمله پرسيد : وصى شما كيست؟ حضرت فرمود :

اِنَّ وَصِيى وَالْخَليْفَةَ مِنْ بَعْدِى عِلىِّ بْنِ اَبيِطالِب وَبَعْدَهُ سِبْطاىَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَيْن تَتْلُوهُ أبرارٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَينِ اَئمَّةً .

« به طور قطع جانشين من و خليفه پس از من ، على بن ابيطالب است و پس از او دو فرزندم حسن و حسين و نُه تن از فرزندان از صلب حسين » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : 1/64 ، باب 6 ، حديث 30 ; بحار الانوار 25/201 ، باب 6 ، حديث 12 .

2 ـ بحارالانوار : 26/304 ، باب 41 ، حديث 143 ; كفاية الاثر : 44 .

3 ـ بحارالانوار : 36/319 ، باب 41 ، حديث 170 ; كفاية الاثر : 98 .

عرضه داشت : تمنا مى كنم كه اسامى شريفه آن نه نفر از صلب حسين را برايم بگو . فرمود :

اِذا مَضَى الْحُسَيْنُ فَاِبْنُهُ عَلِىٍّ فَاِذا مَضى عَلِىُّ فَاِبْنُهُ مُحَمَّد ، فَاِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَاِبْنُهُ جَعْفَر ، فَاِذا مَضى جَعْفَر فَاِبْنُهُ مُوسى ، فَاِذا مَضى مُوسى فَاِبْنُهُ عَلِىِّ ، فَاِذا مَضى عَلِىِّ فَاِبْنُهُ مُحَمَّد ، فَاِذا مَضى مُحَمَّد فَاِبْنُهُ عَلِىٍّ ، فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَاِبْنَهُ الْحَسَنِ ، فَاِذا مَضَى الْحَسَنُ فَاِبْنُهُ الْحُجَّةُ مُحَمَّد الْمَهْدِىِّ ، فَهوُء لاءِ اِثْنا عَشَرَ(1) .

« وقتى ( دوران ) حسين گذشت پس پسرش على ، و وقتى على گذشت پس پسرش محمد و وقتى محمد گذشت پسرش جعفر و وقتى جعفر گذشت پسرش موسى و وقتى موسى گذشت پسرش على و وقتى على گذشت پسرش محمد و وقتى محمد گذشت پسرش على و وقتى على گذشت پسرش حسن و وقتى حسن گذشت پسرش محمد مهدى پس اين دوازده ( نفر امامان و جانشينان پس از منند . ) »

در حديث ثقلين كه از معتبرترين احاديث است و تمام كتب فريقين آن را روايت كرداه اند آمده است :

اِنِّى تارِكٌ فِيْكُمُ الثَّقَلَيْنِ : كِتابَ اللهِ وَعِترَتِى اَهْلَ بَيْتِى اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرقا حَتّى يرَدِا عَلَىَّ الْحَوْضَ فَانْظُرونِى بِمَ تَخْلُفُونِى فِيْهِما(2) .

« من ميان شما دو چيز گرانبها را مى گذارم : كتاب خدا و عترتم . همانا اين دو از يك ديگر جدا نمى شوند تا زمانى كه در كنار حوض بر من وارد شوند ; پس بنگريد چگونه با اين دو برخورد مى كنيد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار : 36/283 ، باب 41 ، حديث 106 ; العدد القويه : 81 .

2 ـ وسائل الشيعة : 27/188 ، حديث 565  ; امالى شيخ صدوق : 522 ، مجلس 79 ، حديث 1 .

در حديث « سفينه » كه از نظر اعتبار همچون حديث ثقلين است آمده است :

مَثَلُ اَهْلِ بَيْتِى فِيْكُمْ مَثَلُ سَفِيْنَةِ نُوْح مَنْ رَكِبَها نَجى وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ(1) .

« مَثَل اهل بيت من در ميان شما مَثَل كشتى نوح است ; كسى كه بر آن نشست نجات يافت و كسى كه از آن روى گرداند غرق شد » .

رسول خدا فرمود :

اِنَّ اللهَ جَعَلَ اَجْرِىْ عَلَيْكُمْ اَلْمَوَدَّةَ فِى اَهْلِ بَيْتِى وَاِنِّى سائِلُكُمْ غَدا عَنْهُمْ .

« بدرستى كه خداى متعال مودت اهل بيت مرا بر شما اعلام كرد و من فراد ( ى قيامت ) در مورد آنها از شما خواهم پرسيد » .

اَلْمَوَدَّةُ مَحَبَّةً يَظْهَرُ اَثَرَها فِى الْقَوْلِ وَالَعَمَلِ .

مودت يعنى عشق و علاقه اى كه در گفتار و كردار ، اثرش ظاهر مى شود .

محبت تنها نسبت به ائمه بعد از پيامبر و صاحبان ولايت مطلقه ، منظور خدا و رسول نيست ، بلكه مقصود خدا و رسول از سفارش به اهل بيت (عليهم السلام) قبول ولايت و طاعت آنان و نفى غير آنها در عرصه حيات است ، رسول خدا فرمود:

اَنَا وَاَهْلُ بَيْتِى شَجَرةٌ فِى الْجَنَّةِ وَاغْصانُها فِى الدُّنْيا ، فَمَنْ تَمَسَّكَ بِنا اِتَّخَذَ اِلى رَبِّهِ سَبِيْلاً(2) .

« من و اهل بيت من ، درختى در بهشت حقيم ، شاخه هاى آن درخت در دنياست ، هر كس به خدا تمسك جويد به راه خدا يافته » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عيون اخبارالرضا (عليه السلام) : 2/27 ، باب 31 ، حديث 10 ; بحارالانوار : 49/23/105 ، باب 7 ، حديث 3 .

2 - الغدير : 1/280 ، ( اين روايت در كتابهاى بحارالانوار ; اختصاص ; دلائل الامامة والفضايل درباره محبت اميرمؤمنان (عليه السلام) ذكر شده است ) .

رسول خدا فرمود :

مَعْرِفَةُ آلِ مُحَمَّد بَرائَةٌ مِنَ النّارِ وَ حُبُّ آلِ مُحَمَّد جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ(1) .

« شناخت آل محمد دور كننده اى از آتش ، و دوستى آل محمد جوازى است براى عبور از صراط » .

كتب اهل سنت از جمله : ثعلبى در الكشف والبيان در توضيح آيه ( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) آورده :

« صراط مستقيم صراط محمد و آل اوست » .

رسول خدا به نقل از كتاب فريقين از جمله ينابيع المودة صفحه 20 فرمود :

اَلنُّجُومُ اَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ وَ اَهْلُ بَيْتِى اَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ(2) . . .

« ستارگان ، امان اهل آسمان ها ، و اهل بيت من امان اهل زمين اند » .

صواعق المحرقه صفحه 228 از رسول خدا روايت مى كند :

 . . . وَالله لايَدْخُلُ قَلْبَ رَجُل اَلاَْيْمانُ حَتّى يُحِبُّهُمْ للهُ وَ لِقَرابَتِهِمْ مِنِّى(3) .

« به خدا قسم ايمان در قلب كسى جايى نمى گيرد ، مگر امامان بعد از من را به خاطر خدا و محض قرابت با من دوست داشته باشد » .

ينابيع الموده صفحه 27 از رسول خدا روايت مى كند :

اِنَّ لِلااِلهَ اِلاّ اللهِ شُرُوطاً وَانِّى وَذُرّيَتِى مِنْ شُرُوطِها اِنَّ اَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ينابيع المودة : 1/78 ، حديث 16 ; فرائد السمطين : 2/257 ; احقاق الحق : 18/496 و9/494 .

2 ـ بحارالانوار : 23/19 ، باب 1 ، حديث 14 ; جامع الاخبار : 17 ، الفصل السابع .

3 ـ بحار الانوار : 27/226/ باب 10 و الصوارم المهوقه فى جواب صواعق المهرقه : 115 .

يَحْتَمِلُهُ اِلاّ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ قَلْبُهُ لِلاِْيْمانِ(1) .

« براى توحيد شروطى است و من و امامان از ذريه من از شروط آنيم ، ولايت ما قابل تحمل نيست ، مگر براى آنان كه خداى متعال دلشان را به ايمان امتحان كرده باشد » .

اميرمؤمنان (عليه السلام) در پايان خطبه دوم « نهج البلاغه » درباره امامان معصوم بعد از پيامبر مى فرمايد :

هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ ، وَلَجَاءُ اَمْرِهِ ، وَعَيْبَةُ عِلْمِهِ ، وَمَوْئِلُ حُكْمِهِ ، وَجِبالُ دِيْنِهِ ، بِهِمْ اَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ ، وَاَذْهَبَ اِرْتِعادَ فَرائِضِهِ(2) .

«  آنان موضع راز رسول حقند ، و پشتيبابان آن حضرت ، و ظرف دانش محمد و مراجع قوانين و مقررات وى ، امامان معصوم حافظ كتب الهى ، و كوه هاى دين خدايند ، به وسيله آنان خميدگى پشت دين را راست و لرزش پهلوهاى آن را به سكون و آرامش مبدل ساخت » .

پس از مسئله نبوت در اسلام ، با اهميت ترين مسئله اى كه نزد همه فِرَق و طوايف مسلمين مطرح است ، مسئله اهل بيت است ، در اين كه خاندان عصمت و طهارت از همه آلودگى ها ، هواهاى نفسانى پليدى ها دور بوده و مقام بى همتايى از فضل ، فضيلت ، تقرب و تقوى را دارا بوده اند كسى ترديد نكرده است .

ابن خلدون در صفحه 334 مقدمه خود گويد :

و اذا كانت الكرامة تقع لغيركم فما ظنك بهم علماً و ديناً و آثاراً من النبوة و عناية من الله بالاصل الكريم تشهد لفروعه الطيبه .

وقتى كه كرامات براى اشخاص ديگر امكان پذير و از آنان به وجود مى آيد ، چه گمان مى برى در حق اهل بيت (عليهم السلام) ، با آن علم و دين و آثارى كه از نبوت در آنان بوده ، و عنايتى كه خداى متعال به اصل شرافت آنان داشته و آن عنايت به شاخه هاى پاكيزه آن اصل كريم رسيده است ؟ ائمه معصومين (عليهم السلام) گيرنده علوم پيامبر و مرجع قوانينى كه آورده بود ، مى باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 115 .

2 ـ نهج البلاغه : خطبه 2 ; بحارالانوار : 23/117 ، باب 7 ، حديث 22 .

تا كنون هيچ محقق كلامى ، تاريخى ، ادبى ، فقاهتى و اجتماعى چه در زمان خود ائمه معصومين و چه در قرون و اعصار بعد ، نتوانسته اند در علوم و معارف آنان اشكال و اعتراضى وارد نمايند ، و ديده نشده كه ائمه معصومين در برابر سئوالى ناتوان بمانند . با اين كه مى دانيم متصديان امور در دوران بنى اميه و بنى عباس كوشش هاى جدى براى گرفتن نقطه ضعف ، با راه هاى گوناگون از آن پيشوايان الهى داشته اند  .

كتاب « مغز متفكر شيعه » كه در دوران ما به وسيله دانشمندان اروپائى درباره علوم و معارف حضرت باقر و صادق (عليهما السلام)تأليف شده است ، خيره كننده و فوق تصور است!!

در منابع معتبر اسلامى مناظره ها و گفتگوهاى ائمه با اصحاب مكتب هاى آن روز ، كه ريشه هاى اصلى ايدئولوژى هاى امروز است ، ثبت شده است كه بر علم سرشار الهى آنان دلالت دارد .

پيامبر عظيم الشان اسلام به دستور حق ، با معرفى اوصياء براى پس از حيات خود ، و با عرضه كردن كتاب آسمانى ، با بارور ساختن عقول و وجدان هاى آدميان ، ارزش هاى انسانى را تكميل نمود .

آرى ! اين حقيقت غير قابل ترديد است كه وجود مربيان كمال يافته ، براى بهره مند شدن انسان ها ، از بايستگى ها و شايستگى ها كه بايستى از روى اراده و اختيار مورد عمل قرار بگيرند ، ضرورت دارد(1) .

طبق روايات معتبرامامان شيعه ، ولايت صاحبان ولايت را بر مردم جهت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - شرح نهج البلاغه 2/280 .

رشد و كمال آنان ، مهمترين اصل اسلامى دانسته اند ; امام باقر (عليه السلام)فرمود:

بُنِىَ الاِْسْلامُ عَلى خَمْس : عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلايَةِ وَلَمْ يُنادِ بِشَيْىء كَما نُوْدِىَ بِالْوِلايَةِ(1) .

« اسلام بر پنج ركن استوار است : نماز ، زكات ، روزه ، حج ، ولايت ، و به چيزى به اندازه ولايت اهميت داده نشده » .

در روايت ديگر امام باقر (عليه السلام) از اكثريت امت ، به خاطر ترك ولايت شكايت مى كند(2) .

معصومان (عليهم السلام) در رواياتى كه در كتاب ارزشمند « كافى » نقل شده است روگردانى از ولايت ائمه معصومين را ، روگردانى از خدا و رسول دانسته اند ، و بناى دين را بدون پذيرش ولايت صاحبان ولايت ، پا برجا نمى دانند . تمام امت پس از رسول خدا ، اگر ولايت ، سرپرستى ، مديريت و حكومت امامان تعيين شده از جانب حق را ، مى پذيرفتند ، به بلاى حكومت هاى غير اسلامى و تخريب شعائر و افتادن در دام شيطان و استعمار دچار نمى شدند .

آنچه بر سر مسلمانان آمد و اكنون بر سرشان مى آيد ، معلول دورى از ولايت ، امامت و رهبرى صالح است .

« طُرِيْحى » دانشمند و حديث شناس بزرگ و لغت دان متخصص ، در ذيل آيات ولايت ، و به خصوص روايت حضرت باقر (عليه السلام) كه مرحوم كلينى نقل كرده است ، در جلد اول « مجمع البحرين » صفحه 462 مى فرمايد :

اَلْوَلايَةُ بِالْفَتْحِ مَحَبَّةُ اَهْلِ الْبَيْتِ وَاِتِّباعُهُمْ فِى الدِّيْنِ وَامْتِثالُ اَوامِرِهِمْ وَنَواهِيْهِمْ وَالتَّأَسِىِ بِهِمْ فِى الاَْعْمالِ وَالاَْخْلاقِ وَاَمّا مَعْرِفَةُ حَقِّهِمْ وَاِعْتِقادُ الاَْمامَةِ فِيْهِمْ فَذلِكَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - كافى : 2/18 ، باب دعائم الاسلام ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 1/17 ، باب 1 ، حديث 10 .

2 - كافى : 2/18 ، باب دعائم الاسلام ، حديث 3 .

مِنْ اُصُولِ الدِّيْنِ لا مِنَ الْفُروُعِ الْعَمَلِيَّةِ .

« ولايت عبارت است از محبت به اهل بيت ، و پيروى از آنان در دين خدا ،توجه عملى به اوامر و نواهى ايشان ، و شكل گيرى از اعمال و اخلاقشان ، و اما شناخت حق و موضع آنان در عرصه گاه حيات ، و اعتقاد به امامت آن بزرگواران از اصول دين است ، نه از فروع عمليه ! ! »

همانطور كه در سطور گذشته ملاحظه كرديد مقام ولايت ، حقيقت و واقعيتى است كه از پى يك سلسله شرايط و مقامات معنوى و عبوديت درانسان كامل تجلى مى كند ، و امرى است كه پس از خدا و پيامبر ، مخصوص شايستگان و بينايان و برگزيدگان حضرت حق است .

روايتى از سلطان سرير ارتضى

« كافى » در جلد اول صفحه 154 حديث بسيار مهمى از سلطان سرير ارتضى حضرت رضا عليه آلاف التحيه والثناء در بيان اوصاف صاحبان ولايت كليه ، كه امامان معصوم هستند ، نقل مى كند كه لازم است در اين قسمت به آن اشاره كنيم .

با دقت در حقايق آن حديث است كه انسان با تمام وجود ، به اقرار و اعتراف مى آيد ، كه بايد ولايت از فجر وجود اين چنين منابع فضيلت ، خير ، كرامت و شرف طالع گردد ، و اين گونه انسان ها هستند كه لايق حكومت بر مردم تا قيامت ، و مستعد ارشاد حيات معنوى ، و بيان كننده حلال ، حرام ، معارف و اسرار الهيه اند . اينك به آن روايت توجه كنيد :

عبدالعزيز بن مسلم مى گويد : در مرو خدمت حضرت رضا (عليه السلام) بوديم ، روز جمعه وارد مسجد جامع مرو شديم ، از موضوع امامت و رهبرى و ولايت حكومت و كثرت اختلاف مردم در اين موضوع ، گفتگو به ميان آمد ، من خدمت امام رسيدم و از اين مباحثات مردم ، در اين مورد با حضرت سخن گفتم ، امام هشتم تبسمى كرد و فرمود : اى عبدالعزيز ! مردم نادانند و در آراء و نظريات ، مكر و فريب و خدعه مى كنند . خداى بزرگ هنگامى رسولش را قبض روح كرد كه دينش را كامل گردانيده بود ، و قرآن را كه دربردارنده هر چيزى هست ، و احكام حلال و حرام حدود و احكام و آنچه مردم به آن نياز دارند به طور كامل در آن مى باشد ، فرو فرستاد . خداى متعال بزرگ فرمود :

( مَا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَابِ مِن شَىْء )(1) .

« ما چيزى را در كتاب [ تكوين از نظر ثبت جريانات هستى و برنامه هاى آفرينش ] فروگذار نكرده ايم » .

و در حجة الوداع كه روزهاى آخر عمرش را مى گذرانيد پروردگار آيه شريفه :

( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ )(2) .

« امروز دين شما را كامل كردم » .

را فرستاد و نعمت خود را تمام كرد ، موضوع امامت از اتمام دين است كه دين به وسيله آن كامل مى گردد .

حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) قبل از اين كه از جهان رخت بربندد ، معالم دين را براى مردم روشن كرد و راه آنها را واضح و روشن بازگذاشت ، و مسلمانان به طرق حق راهنمايى شدند .

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) على بن ابيطالب (عليه السلام) را براى مسلمانان پيشوا و راهنما قرار داد ، و هر چه امت به آن نياز داشتند براى آنان بيان كرد .

هر كس گمان كند كه خداى متعال دين خود را تكميل نكرده ، كتاب خدا را انكار نموده ، و هر كس كتاب خدا را انكار كند كافر است .

آيا اين مردم قدر امام را مى دانند ، و موقعيت امامت را در ميان امت مى دانند ، تا در مورد انتخاب امام اختيار داشته باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - انعام (6) : 38 .

2 ـ مائده (5) : 3 .

امامت به اندازه اى مقامش بلند ، جايگاهش رفيع و عميق است كه عقول مردم حقيقت وكُنْه آن را درك نمى كنند ، و با رأى و نظريات خود نمى توانند اهميت آن را درك كنند و يا با اختيار و انتخاب خود امامى را برگزينند ، امامت مقامى است كه ابراهيم خليل (عليه السلام) از طرف خداى متعال به آن مقام برگزيده شد و اين مقامى بود كه بعد از نبوت به آن حضرت تفويض گرديد .

مقام امامت كه سومين مقام حضرت ابراهيم بود ، از طرف پروردگار به وى تفويض شد ، و اين خود فضيلتى بود كه ابراهيم به آن مشرف گرديد .

خداى متعال در قرآن مى فرمايد:

( إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً ) .

« من تو را براى مردم امام قرار دادم » .

حضرت ابراهيم (عليه السلام) از روى خوشحالى گفت : خداوندا ! فرزندان مرا نيز امام و رهبر قرار بده ، خداى متعال در پاسخ او فرمود :

( لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ )(1) .

« [ پروردگار ] فرمود : پيمان من [ كه امامت و پيشوايى است  ]به ستمكاران نمى رسد » .

اين آيه شريفه امامت ستمكاران را تا روز قيامت باطل ساخت و بايد برگزيدگان به اين مقام ، انتخاب گردند ، بعد از آن خداى متعال ، امامت را گرامى داشت و آن را در ذُرّيه حضرت ابراهيم كه پاك و برگزيده بودند قرار داد و فرمود :

( وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره (2) : 124 .

وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ )(1) .

مقام امامت در نسل آن حضرت باقى ماند و آنها اين مقام را از يكديگر ارث مى برند تا آنكه نبوت به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)رسيد ، خداى متعال در اين مورد فرمود:

( إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ )(2) .

مقام امامت مخصوص حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) قرار گرفت و پيامبر اكرم نيز اين مقام را به اميرمؤمنان تفويض كرد . واگذاشتن مقام امامت به على (عليه السلام) به امر پروردگار انجام گرفت و اين دنبال همان سنّتى بود كه از زمان ابراهيم جريان داشت .

مقام امامت پس از على (عليه السلام) در ذريه آن حضرت كه از برگزيدگان بودند قرار گرفت ، برگزيدگانى كه از طرف خداى متعال علم و ايمان به آنها عطا شده است خداى متعال در قرآن مجيد فرمود:

( وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالاِْيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى كِتَابِ اللهَ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ )(3) .

امامت در فرزندان على (عليه السلام) تا روز قيامت خواهد بود ; زيرا بعد از محمّد پيامبرى نيست ، پس از كجا اين نادانان امام را انتخاب مى كنند ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - « و اسحاق و يعقوب را به عنوان عطايى افزون ، به او بخشيديم و همه را افرادى شايسته قرارداديم * و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [ مردم را ] هدايت مى كردند ، و انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم ، و آنان فقط پرستش كنندگان ما بودند » [ انبياء (21) : 72 ـ 73 ] .

2 - « مسلماً نزديك ترين مردم به ابراهيم [ از جهت پيوند وانتساب معنوى  ]كسانى اند كه [ از روى حقيقت ] از او پيروى كردند ، و اين پيامبر و كسانى كه [ به او  ]ايمان آورده اند [ از همه به او نزديك ترند ] و خدا ياور و سرپرست مؤمنان است » [ آل عمران (3) : 68 ] .

3 - « و كسانى كه دانش و ايمان به آنان داده شده است مى گويند : بى ترديد شما [ بر طبق قضا و قدر ثبت شده ] در كتاب خدا [ لوح محفوظ ] تا روز قيامت درنگ كرده ايد و اين روز قيامت است ، ولى شما [ به اينكه قيامت حق است ] معرفت و دانش نداشتيد » [ روم(30) : 56 ] .

قبلفهرستبعد
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation